صبح زود از دماوند به خانه آمدیم. کارهای جاری را انجام دادم. احمدآقا خمینی تلفنی پیشنهاد کرد که نهادها تبریک پیروزی را به خدمت امام بدهند که فرمانده اصلی کل قواست.اگر این پیشنهاد با اشاره امام باشد، حاکی از تصمیم امام در مورد فرماندهی نیروهای مسلح است و این به علت موضع تشنج آفرین آقای بنی صدر در این چند روز اخیر است، مخصوصاً دررابطه با طرح رفراندم و »مصدق بازی« اوست که اگر برفرض محال چنین پیش بیاید، بی شک ریاست جمهوری را هم از دست خواهد داد. آقای بنی صدر سخت در اشتباه است.
همراه عفت، یاسر، مهدی و بچه های محمد همشیره زاده، ظهردر باغ اردوی کرج دعوت داشتیم. آقای بهشتی هم بودند. نمایشنامه ای به نام »فرمان امام« به رهبری آقای فرخ اجرإ شد،جالب بود. تأثیر فرمان امام، قبل از پیروزی انقلاب، به نظامی ها در مورد ترک سربازخانه ها را نشان می دادند. با روح و خوب تهیه شده بود. خیلی گریه کردم، چون تحت تأثیر ایمان و ایثار مردم قرار گرفتم.
این باغ را در زمان اختناق رژیم شاه، همفکران و دوستان تهیه کرده بودند که وسیله ای برای تجمع و کارهای مبارزه باشد. امروز هم مورد استفاده است. من هم سهم ناچیزی در آن دارم «هفتاد وپنجهزارتومان».
در راه برگشت به تهران، زندان بزرگ گوهردشت را همراه با عفت و بچه ها که همرا هم بودند، بازدید کردم. این زندان را رژیم شاه ساخته و هنوز ناتمام است. اخیراً دادستانی انقلاب،دست اندرکار اتمام آن است. خیلی بزرگ و مدرن است. همه چیز در خودش دارد؛ شبیه شهری است. امید است که در جمهوری اسلامی همیشه خالی باشد.
شب احمدآقا خمینی، بدون اطلاع قبلی به منزل آمد. ضمن حرف های زیاد، صحبت از استعفای رئیس جمهوری داشت. موضوع حذف لقب آیت الله در صدا و سیما از بسیاری از بزرگان علمی، مشکلی برای دفتر امام شده که به فکر چاره جوئی بود. از سیاست حذف نیروهای مسلمان، ولی غیرمکتبی، مخصوصاً بعضی از افراد نهضت آزادی انتقاد داشت؛ ت احدی هم درست می گوید، باید بعضی از اینها را جذب کرد.