جلسه: 60/7/5 - 28 September 1981
پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه آبادان، توطئه گروهکها در تهران و خرمآباد
چیزی که همه نمایندگان و ملت ایران مطلع هستند، پیروزی بی سابقهرزمندگان ما در جبهه شمال آبادان است. این پیروزی چشمگیر احتیاج کمی بهصحبت دارد. هم برای تقدیر از آن ایثارگران رزمنده که ملت باید به عمق قضیهتوجه کند و هم برای ما که کاملاً به اهمیت آن جبهه آشنا بودیم، این پیروزی درسطح اعجاز است. آمار و ارقام هنوز برای مردم ایران و دنیا منتشر نشده است.آنجا یک لشکر تقویت شده از زبدهترین نیروها بود. حتی صدام بخشی ازمطمئنترین گاردهای بعثی را به صورت گردانی آنجا گماشته بود که ناظر براعمال آنها باشند. صدام روی آن جبهه خیلی حساب میکرد.(مهمترین کارشبود) شش گردان زرهی بود با بهترین ابزار جنگی هم آنجا بود. به خیال خودشانآنجا را آسیب پذیر کرده بودند و پلی کرده بودند، برای تدارکاتی که این روزها دراطراف بصره [متمرکز شده است. البته]با کمک سادات و استفاده از ابزاری کهلشکر مصر از کانال سوئز برای شکستن خط [بارلو]عبور داد. میخواستند بهکمک مصر و با هماهنگ کردن نیروهای داخل خاک عراق و این لشکر تقویتشده، کار آبادان و ماهشهر را یکسره کنند و از هیچ چیز فروگذار نمیکردند.
آن بمبارانهای پی در پی آبادان صرفاً برای این بود که نگذارند ما در آباداننیروی زیادی داشته باشیم. ما در طراحیمان برای حملهای که ارتش رشید وپاسداران و بسیج و فداییان اسلام و ستاد جنگهای نامنظم، هماهنگ کردند،فقط امکانات 4 روز جنگ متوالی را تهیه کرده بودیم. یعنی فکرمیکردیم ممکناست 4 روز متوالی وقت ارتش را بگیرد و نیروی احتیاط داشتیم. حرکت وسرعتی که در لحظات اول شروع جنگ بود برای فرماندهان هم غیرقابل تصوربود. آن چنان پلهای استراتژیک اینها تسخیر شد و آن چنان ازن گردانهای مجهزو همیشه در حال آماده باش منهدم شدند که جز لطف خاص خداوند و آن ایثارعمیق و فوقالعاده نیروهای رزمنده ما نمیتوانست این چنین پیروزی را باسرعت تأمین کند. امروز آمار واقعی گفته میشود هلیکوپترهإ؛پپظظ دارند در فضامیگردند و از لاشهها و سنگرهای خالی و ابزار به جا مانده آمارگیری میشود وبعد آمار دقیق را میگویند.[t1]
و اما از لحاظ سیاسی، با اطلاعاتی که دارم ارتش صدام با این پیروزی،شکست یعنی تنها جبهه آبادان شکست، ارتش صدام شکست.
حالا که این مطمئنترین دژ صدام به این آسانی به هم ریخت دیگر هیچ یک ازواحدهای موجود عراق در خاک ایران نمیتوانند مطمئن باشند و نیمه روحیهایهم که داشتند از دست دادهاند آنچه که در این قضیه مهم بود، روحیه رزمندگان مابود گزارشی که به ما دادند میگوید رزمندگان پریشب وقتی مطلع شدند که فرمانحمله صادر شده[چون تقریباً سه هفته بود که این حمله بنا بود بشود و به ادلهایتأخیر میافتاد و رزمندگان عصبانی شده بودند]حالت شب عاشورا که بر سربازانامام حسین(ع) حاکم بود، بر سربازان ما حاکم شد. و دیروز گزارشی که میدادند،میگفتند، واقعاً [برای جنگیدن]از طرف سربازها، افسرها، درجهدارها و همنیروهای غیرنظامی مسابقه بود که آنها را دیوانه و مبهوت کرد. این روحیهبرادران ما و آن روحیه ضعیف آنها و این شکست سریع و مهم، طبعاً برای مانشاط و حرکت است و برای آنها مایه انهزام و ناراحتی؛ این یک قسمت.
در کنار این مسأله دو سه نقطه اساسی را باید تذکر بدهم. اولاً چرا این گونهفتحها دیر شد؟ مااین کار را هشت ماه پیش هم میتوانستیم بکنیم. این کار آنروزهایی که ارتش صدام روی کارون پل میزد و به طرف شرق عبور میکردخیلی آسانتر بود. ارتش ما مظلوم است، منتها ما این مظلومیت را هنوز بازنکردهایم. بنیصدر مغرور و مدعی همه علوم و فنون این خیانت عظیم را نسبتبه ارتش کرد. به دلیل اینکه بنیصدر از نیروهای اصیل انقلاب و ارتش بریده بودو به آنها پشت کرده بود و ناچار بود به نیروهای ناسالم تکیه کند. نیروهای ناسالمبنیصدر را بد هدایت میکردند. خدا میداند ما آن روزها چقدر خون دلخوردیم که به بنیصدر ثابت کنیم آبادان نباید سقوط بکند استراتژی او این بودکه بگذاریم آبادان و خرمشهر [از دست] برود، اما در دزفول شکست نخوریم،بعد آنجا را پس میگیریم. این استراتژی او بود. یک شب در پادگان وحدتیدزفول تا یک بعد از نصف شب(رفقای آبادانی سپاه و فرماندهان موجود ارتشگواهند) ما خون دل خوردیم.
من درآن جلسه گریه کردم و گفتم نگذارید آبادان سقوط کند گفتم ما همین قدرقانعیم که آبادان سقوط نکند، ما فتح نمیخواهیم.و بعد هم ایشان برای مناستدلال میکرد و میگفت کهتو قانع بودی که آن روز آبادان سقوط نکند، حالاسقوط نکرد، چه میخواهی؟ میگفتیم باید فشار بیاوریم. اگر فرمان امام برایشکست محاصره[آبادان]آن روز صادر نشده بود ما بلاهای بیشتری داشتیم.ایشان طوری ارتش را تنظیم کرده بود که امکان یک حمله اساسی به وجودنمیآمد از آن روزی که ایشان رفت و اختیار دست فرماندهها افتاد و ما قدریدستمان بازتر شد، طراحیها درستتر شد. در جبهه طراح پیروز شدیم. یک باردر دارخوین پیروز شدیم. یک بار در جنوب جاده ماهشهر خوب پیروز شدیم.در بازی دراز پیروز شدیم. در الله اکبر پیروز شدیم. در نیسان پیروز شدیم اینپیروزیها از اول تخطیط میشد.
خدا به فرمانده نیروی زمینی خبر بدهد که این برنامه را درست تنظیم کرد. همهچیز آماده بود. نیروها جابه جا شده بودند. (ارتش کاری را که در زمان بنیصدرنمیتوانست بکند حالا کرد) و این کار ادامه دارد برای اینکه ارتش الان صاحبخودش است و از فکر خودش استفاده میکند. نیروهای سالم ارتش میتوانندتصمیم بگیرند[پیدایش]این حالت بعد از بنیصدر احتیاج به چند هفته کار مداومداشت که آن کارها شده و راه هم باز شده است.
مسأله دیگری که در این رابطه باید تذکر بدهم (خیلی مهم است)حرکتدیوانهوار دیروز مجاهدین خلق در تهران و در خرم آباد است. ببنید! تحلیل اینمسأله روشن است. همکاری حساب شدهای بین غرب، صدام و ضدانقلاب درداخل کشور است. و شاید هم محورش بنی صدر و رجوی باشند. البته من مطمئننیستم، چون اطلاعاتم در حدی نیست که بخواهم قضاوت قانع بکنم ولی اینگونه کارها چنان محوری لازم دارد. اینها وقتی که دیروز مطمئن شدند این حملهصورت گرفته و این پیروزی به دست آمده به فکر افتادند آثار روانی قضیه را کمکنند. آثار نظامی آن را نمیشد کم کرد.
امشب وقتی که شما و همه دنیا 2000 اسیر و بیابانی از تانکها و نفربرها وبولدوزرها و لودرها و توپهای مختلف عراقی را در تلویزیون میبینید دیگرنمیشود گفت این دروغ است. گرچه میگویند، اما مردم میفهمندکه راستاست و قضیه نظامی آن حل شده است باید آثار روانی این [پیروزی] را کم کند ودیروز اینها با یک دستور شبهنظامی، بچههای مردم را از خانهها و مدرسههاشانکشاندند [بیرون] و نزدیک پنجاه شصت نفر را جمع و جور کردند. البته اینروزها برایشان جمع و جور کردن پنجاه شصت نفر خیلی مشکل است چون یکیاز سرشاخههاشان که از یک خانه تیمی گرفته شده در گزارشی به بالا دستشمینویسد: »دیگر ما کاری از دستمان ساخته نیست. سی نفر زیر دست من بودند،10 نفرشان رفتهاند، 10 نفر ماندهاند، متابعت نمیکنند. سر وقت هم نمیآیند، بهآنهامیگویم چرا نمیآیید؟ میگویند نمیرسیم، وسیله نداریم.میگویم بیایید درتیم عملیات میگویند نه ما تبلیغاتی هستیم. میگویم چرا انضباط ندارید.میگویند ما همین هستیم میخواهید با ما کار کنید، میخواهید نکنید.« اینگزارشی است که به مافوق میدهد. امروز جمع کردن 50 نفر برایشان زحمتدارد. باید چند گروه را متلاشی کنند تا 50 نفر جور کنند. دیروز با همه زحمتشانتا ساعت 10 صبح توانستند این چهل، پنجاه نفر را در سه، چهار نقطه جمع کنند و دیوانهوار چند اتوبوس را آتش بزنند و مردم اطراف اتوبوس را به رگبار ببندند؛برای اینکه حادثهای بسازند که پیش از اعلان پیروزی، رادیوهای بیگانه آن رااعلام کنند و غربیها منکر پیروزی بشوند و بگویند پیروزی اعلام شده به خاطرجلوگیری از عملیات قهرمانانه چریکها در خیابانهای ترهان بوده است. یکی ازکارهای بسیار شیطنت آمیزی که کردند و ریشهاش را فهمیدیم این بود که تابلویی در دست گرفته بودند و مردم را فریب میدادند و میگفتند: »خونین شهر فتحشد.« برای اینکه توقع مردم را بالا ببرند تا وقتی شب اعلان میشود جاده فلان وفلان فتح شده، مردم بگویند نه، این آن چیزی که ما میخواستیم نبود. تا این حدتلاش کردند که از لحاظ روانی اثر این پیروزی را کم بکنند اما مسائل از اینهاگذشته.
من این را عرض بکنم؛ من اینجا به صدام اخطار نمیکنم. صدام قابل اخطارنیست. به سربازان عراقی اخطار میکنم. اخطار میکنم این سرنوشتی که دیروزهمکاران شما در شمال آبادان داشتند در آیندهای خیلی نزدیک نصیب همهشما در خاک ایران میشود.
ما واقعاً مایل نیستیم که برای مردم عراق حتی نظامیهای عراق این حادثهپیش بیاید. ما این را نمیخواهیم. این مقدار که از فرمان صدام پیروی کردیدبرایتان کافی است. فهمیدید که شعارهای صدام توخالی است. خودتان برگردیدپیش از آنکه مجبور شویم اجسادتان را در بیابانهای خوزستان، ایلام و کرمانشاهزیرخاک کنیم. برگردید و بروید به شهرهایتان و یا مثل آنهایی که تسلیم شدند،تسلیم بشوید. به شما در زندانهای ما بیشتر از عراق خوش میگذرد و اخطارمیکنم به مردم عراق اخطار میکنم به مردم سایر کشورهایی که از عراق حمایتمیکنند؛ ایران جنگ طلب نیست، ایران دفاع میکند. اما معنای (لحظه آخر)دفاع این نیست که ما از حقوقی که به خاطر فداکاریهایمان کسب کردهایمصرفنظر کنیم. بنابراین بیش از این وقت ما و خودتان و نیروهای ما و خودتان رااین قدر معطل و تلف نکنید. گول تبلیغات صدام و اربابانش را نخورید. امروزارتش اسلام غیر از ارتشی است که بنیصدر بر آن فرماندهی میکرد. نیروهای ماامروز جور دیگری هستند؛ نشان دادند و ثابت کردیم این شما و این آینده.
به منافقین خلق و این فریب خوردههایی که آدم خیلی دلش برای اینهامیسوزد عرض میکنم که چرا بچهها را به خاطر صدام و یک جریان در حالاضمحلال این جور فدا میکنید؟ شما با کشتن امثال حجت الاسلام مبشر که همهعمرش را وقف بنیاد شهید میکند چه چیز به دست میآورید؟ خوب! ما کهامثال »مبشر« کم نداریم. همه این چند هزار طلبه قم میتوانند جای »مبشر« راپر بکنند. شما منطقه خرمآباد را که تحت تأثیر خدمات این مرد بود علیه خودتانمیشورانید. از آتش زدن اتوبوس شرکت واحد چه چیز به دست میآورید؟ شمااگر یک مو ارتباط با مردم این کشور در حال جنگ داشتید، حاضر نبودیداتوبوسهای آنها را که برای رفتن به سرکار نیازشان دارند، آتش بزنید. پیداست کهگمراهید خودتان یک لحظه فکر کنید میفهمید گمراهید؛ میفهمید دیوانهاید. از گمراهی گذشته است. واقعاً دیوانه! دیوانه زنجیری! فرمان از بغداد بیاید و بهوسیله یک رابطه تشکیلاتی ابلاغ شود و شما این طور اجراء بکنید. این چیست؟چقدر انسان باید نادان باشد؟ و بعد هم از این دادگاههای انقلاب و مردم توقعکنید که شماها را عفو کنند. آخر این عفو به نفع خود شماها هم نیست. اگر شمادیوانهها را عفو کنند، خانواده و خود و همه را به آتش میکشید. این عفو چه نفعیدارد؟ چه کسی حق دارد این طور عفو بکند؟ چرا و به چه دلیلی؟ به چه منطقی؟به خاطر چه؟ رزمندگان در جبهه آن جور فداکاری کنند و ما اینجا بنشینیم رویصندلیهای نرم و شما را عفو کنیم؟ حق چه کسی را؟ به چه حقی؟ به چه ولایتی؟برای خود شما هم مصلحت نیست.
من یک بار دیگر تقاضا میکنم فکر کنید و به خودتان بیایید و به ما، خودتان،اسلام، مردم و تاریخ رحم کنید و از این حالتی که به خودتان گرفتهاید دستبردارید و هر چه زودتر مثل صدام و سربازانش که مثل شماها آنجا دارند،جنایت میکنند به دنبال زندگیتان بروید. والسلام علیکم.