نامه یکی از دانش پژوهان موسسه پژوهشی امام خمینی درباره اخلال در سخنرانی هاشمی رفسنجانی - ۱۵ خرداد قم
روزنامه محترم جمهوری اسلامی
با سلام، اینجانب یکی از دانش پژوهان موسسه امام خمینی هستم که زیر نظر آیت الله مصباح یزدی اداره می شود. واقعه تاسف بار اخلال در مراسم ۱۵ خرداد و سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی و عوارض منفی این واقعه که خدشه ای جدی به اعتبار موسسه پژوهشی امام خمینی وارد ساخته، اینجانب را بر آن داشت که احساس وظیفه نمایم و برای دفاع از این موسسه آموزشی و علمی و تحقیقاتی که خدمات شایانی به اسلام و انقلاب نموده و اکنون با کمال تاسف در معرض بی اعتبار شدن است، دست به قلم ببرم. البته از شما خواهش می کنم نام اینجانب را چاپ نکنید چون می ترسم مورد تعرض قرار بگیرم. همان امضا یک دانش پژوه موسسه امام خمینی کافی است.
قبل از هر چیز لازم می دانم از سابقه تاسیس این موسسه اطلاعاتی ارائه نمایم. این موسسه با پیشنهاد آیت الله مصباح و موافقت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در دوران ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی تاسیس شد. در تاسیس این موسسه، سهم و نقش اول را مقام معظم رهبری دارند که اولا موافقت فرمودند و ثانیا دستور تامین اعتبار دادند. نقش بعدی را آیت الله مصباح و آیت الله هاشمی رفسنجانی دارند زیرا پیگیری و امور برنامه ریزی و نظارت محتوائی را از ابتدا آیت الله مصباح برعهده داشتند و پول های لازم برای مخارج این موسسه را نیز دولت آیت الله هاشمی رفسنجانی پرداخت کرده است. البته امسال با عنایت دولت جدید اعتبار این موسسه دو برابر شده است.
عده ای از دانش پژوهان این موسسه در همان دوران ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی و با بودجه ای که دولت ایشان تامین کرد به کانادا رفتند تا تحصیلات خود را در زمینه بعضی علوم از جمله فلسفه در آنجا ادامه دهند. تعدادی از این افراد همانجا مانده اند و از میان کسانی که برگشته اند بعضی افراد به دلایلی که خواهم نوشت بریده اند و تعدادی مانده اند که متاسفانه بعضی از آنها در بی اعتبار کردن این موسسه نقش دارند.
اما واقعه ۱۵ خرداد امسال قم، قطعا یک واقعه خلق الساعه نیست. از چند سال قبل یک جریان افراطی در این موسسه زمام امور را دردست گرفت و حتی عذر قائم مقام موسسه، که زحمات اصلی ساختن و به راه انداختن موسسه را برعهده داشت و آیت الله مصباح یزدی نیز به ایشان علاقه و تکیه زیادی داشتند را نیز خواستند تا بهتر بتوانند اهداف خود را به پیش ببرند.
انتخابات مجلس ششم که در آن، اصلاح طلبان به کمک رادیوهای بیگانه تبلیغات وسیعی علیه آیت الله هاشمی رفسنجانی به راه انداختند و آن رفتار خلاف وجدان را با ایشان کردند، به این جریان افراطی فهماند که می شود آقای هاشمی را مورد تهاجم قرار داد. سکوت بزرگان حوزه و نظام در برابر آن ماجرا، موجب شد این جریان افراطی احساس کند آقای هاشمی تنهاست و با اینکه ایشان یک رکن نظام و انقلاب است و سابقه ای نیم قرنه در مجاهدت و خدمت دارد اما غفلت بزرگان زمینه را برای انجام هر کاری فراهم ساخته است. این، فقط یک تحلیل نیست، بلکه مطلبی است که از زبان بعضی از عناصر این جریان افراطی با گوش خود شنیده ام.
درباره اینکه این جریان از کجا خط می گیرد هرچه فکر مردم و جستجو نمودم به جایی نرسیدم. آنچه سئوال را پیچیده تر میکرد این بود که این جریان با جریان اصلاحات که در مقابل همدیگر قرار داشته و دارند و مثل کارد و پنیر با هم رفتار می کردند، هر دو در مخالفت با آقای هاشمی رفسنجانی همفکر و همصدا بودند. به همین دلیل، این جریان برایم بسیار مشکوک جلوه کرد ولی دستم به جایی بند نبود و نمی دانستم چه باید بکنم و چگونه می توان ریشه قضایا را در آورد. عجیب اینکه جریان اصلاحات، آقای هاشمی رفسنجانی را به جرم طرفداری از ولایت و رهبری مورد حمله قرار می داد و این جریان افراطی تبلیغ می کرد که آقای هاشمی رفسنجانی در مقابل رهبری قرار دارد و ضد ولایت است!
نزدیکی های انتخابات ریاست جمهوری نهم که شد، سروکله افرادی با لباس شخصی در این موسسه پیدا شد که به بهانه ارائه تحلیل های سیاسی و اقتصادی، هرچه می خواستند علیه آقای هاشمی رفسنجانی می گفتند و در میان نگرانی افرادی که این مباحث را با ماهیت و رسالت موسسه پژوهشی امام خمینی در تضاد می دیدند، آن جریان افراطی از این افراد شدیدا حمایت می کرد و بطور منظم و مرتب برای آنها سخنرانی می گذاشت درحالیکه به کسی اجازه نقد هم نمیداد.
انتخابات که برگزار شد، دخالت های همین جریان در انتخابات، به اعتبار موسسه لطمه وارد کرد و نگرانی ما بیشتر شد. جالب این که بعدا دیدیم همین افراد که به موسسه میآمدند و تحلیل های آنچنانی می دادند به مسئولیت های کلیدی رسیدند و البته خود همین عناصر افراطی گرداننده این جریان نیز به مقام ها و مناصبی رسیدند.
اینجا بود که متوجه شدم آنچه در موسسه می گذرد، در تهران ریشه دارد و البته از اینکه آیا این ریشه به جای دیگری نیز وصل است یا نه، هنوز اطلاعی ندارم.
از اواخر سال گذشته که زمزمه انتخابات خبرگان بالا گرفت، یکبار دیگر همان محافل و همان رفت و آمدها شروع شد و باز هم آقای هاشمی رفسنجانی آماج حملات همین جریان قرار گرفت. تا اینکه از چند روز قبل از ۱۵ خرداد با خبر شدیم عناصر همین جریان افراطی درصدد هستند از آمدن آقای هاشمی رفسنجانی به قم برای سخنرانی در این مراسم جلوگیری کنند و اگر نتوانستند، سخنرانی را برهم بزنند. هدف اصلی هم این بود که در انتخابات خبرگان نگذارند آقای هاشمی رفسنجانی به مجلس خبرگان راه یابد.
آنچه برای شخص اینجانب بسیار شگفت انگیز بود این بود که این جریان همواره سنگ ولایت و حمایت از مقام معظم رهبری را به سینه می زد و در عین حال علیرغم اینکه مقام معظم رهبری بعد از انتخابات ریاست جمهوری از آقای هاشمی رفسنجانی تجلیل کردند و گفتند به ایشان ظلم شده و دستگاه قضایی باید کسانی را که مرتکب این ظلم شده اند شناسائی و تعقیب کند، با اینحال این جریان در عرصه های مختلف قلمی، زبانی، تشکیلاتی و محفلی علیه آقای هاشمی رفسنجانی فعالیت می کرد. شگفت آورتر این که همه این فعالیت های تخریبی با پوشش حمایت از ولایت صورت می گرفت و اینکه ما دلسوز مقام معظم رهبری هستیم و آقای هاشمی رفسنجانی مخالف ایشان هستند!
ما بارها با این افراد بحث کردیم و به آنها گفتیم ادعاهای شما با فرمایشات خود مقام معظم رهبری منافات دارد. مقام معظم رهبری آقای هاشمی را رئیس مجمع تشخیص مصلت نظام قرار دادند و در انتخابات دوم خرداد هنگام رای دادن فرموده اند هیچکس برای من هاشمی نمی شود، با اینحال چطور شما ادعا می کنید آقای هاشمی مخالف ولایت و در مقابل مقام معظم رهبری است آنها جوابی نداشتند ولی همیشه می گفتند رهبری خبر ندارد و اخیرا می گویند ایشان مصلحت نمی دانند کاری بکنند!
ما وقتی فهمیدیم عناصر این جریان قرار است در سخنرانی ۱۵ خرداد آقای هاشمی رفسنجانی اخلال کنند، با آنها صحبت کردیم و نصیحتشان کردیم چون معتقد هستیم آنها اهل غرض و مرض نیستند بلکه فریب خورده اند و آلت دست دیگران قرار گرفته اند. خوشبختانه تعدادی از آنها پذیرفتند و خود را کنار کشیدند، تعدادی دیگر هم وقتی دیدند دوربین های فیلمبرداری وجود دارد و ممکن است چهره آنها را ثبت کند، از جلسه خارج شدند ولی چند نفری ماندند و متاسفانه آن واقعه را بوجود آوردند.
البته این واقعه به ضرر این جریان تمام شد. چون مردم حاضر در مراسم، اعم از روحانی و غیرروحانی، یکپارچه به افراد اخلالگر اعتراض کردند و حتی آنها را کتک زدند و تحویل انتظامات آستانه دادند و هیچکس از آنها حمایت نکرد. برخلاف آنچه یک خبرگزاری که دو سه سال است تاسیس شده و به یک جریان همسو با همین افراد وابسته است گزارش داد و یک روزنامه هم همان را چاپ کرد که پیدا بود آنها می خواهند همین جریان را تقویت کنند ولذا نوشتند عده ای شعار «مرگ بر سرمایه دار» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» دادند و از آن چند نفر حمایت کردند و میان طرفین درگیری پیش آمد! در حالیکه اصلا چنین شعارهایی نبود و این خبرگزاری این حرف ها را از خودش در آورده و مردم یکپارچه به طرفداری از آیت الله هاشمی رفسنجانی شعار دادند: «مرگ بر منافق»، «خامنه ای زنده باد هاشمی پاینده باد» و این چند نفر را طرد کردند و البته خود آقای هاشمی رفسنجانی چند بار گفتند بگذارید هرچه می خواهند بپرسند و کاری به کار آنها نداشته باشید، ولی مردم بقدری عصبانی بودند که گوش به حرف کسی نمی دادند و فقط درصدد تنبیه این افراد اخلالگر بودند و در مجموع این فتنه به ضرر خود این جریان تمام شد.
هدف اینجانب از نوشتن این نامه برای شما اینست که با چاپ آن، صدای مظلومیت اکثریت دانش پژوهان موسسه امام خمینی را که زیر نظر آیت الله مصباح یزدی است به گوش مسئولین و مردم برسانید تا همه بدانند این چند نفر افراطی فریب خورده را نباید همه موسسه دانست. این موسسه نیازمند پالایش است تا همچنان پژوهشگاه باشد و به عنوان پرخاشگاه شناخته نشود.
اینجانب، به آیت الله مصباح یزدی به عنوان یک عالم خدمتگزار و استاد خودم علاقمند هستم کما اینکه به آیت الله هاشمی رفسنجانی هم علاقمندم و نمیخواهم به هیچ یک از این دو بزرگوار لطمه وارد شود. به نظر اینجانب، یک جریان مشکوک از بیرون موسسه امام خمینی تلاش می کند از این موسسه استفاده ابزاری کند و برای رسیدن به اهداف و مقاصد سیاسی خود، این موسسه را قربانی امیال خود نماید. همه باید هوشیار باشند و این جریان مشکوک را ناکام بگذارند.
نگرانی شدید اینجانب و بسیاری از دانش پژوهان موسسه امام خمینی اینست که در این ماجرا، به آیت الله مصباح یزدی لطمه شدیدی وارد خواهد شد و بزرگان حوزه و مسئولین نظام نباید اجازه بدهند چنین اتفاقی بیفتد. افراد ارزشمندی همچون آیت الله مصباح یزدی که از سرمایه های حوزه است و آیت الله هاشمی رفسنجانی که از سرمایه های کشور و انقلاب و نظام است نباید وجه المصالحه جریان های سوداگر و سیاست باز شوند. بزرگان حوزه و نظام باید به مسئولیت خود عمل کنند و ریشه آن جریان مشکوک را که درصدد است حوزه علمیه و روحانیت و ارکان نظام را قربانی امیال خود نماید بخشکانند. در کنار این نگرانی، برای آینده موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی هم نگران هستیم. دانش پژوهان این موسسه، مایل هستند اینجا یک موسسه علمی باقی بماند و افکار عمومی آنرا یک حزب سیاسی، آنهم حزبی که آلت دست جریان های مشکوک می شود و دانشجویان آن به عنوان افراد اخلالگر معرفی می شوند، نشناسد. این، یک ظلم فاحش به حوزه علمیه و این موسسه و روحانیت است. اجازه ندهید این ظلم ادامه یابد.
یک دانش پژوه موسسه امام خمینی