نامه ها
  • صفحه اصلی
  • نامه ها
  • نامه دکتر صادق زیبا کلام به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی

نامه دکتر صادق زیبا کلام به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی

اصولگرایان که متوجه موج غیر مترقبه می‌شوند، راه چاره جلوگیری از به راه افتادن سونامی را در جلوگیری از ورود ایشان به انتخابات دیدند.

  • تهران
  • سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۲
یقیناً آقای هاشمی می‌دانستند که با پای به پیش گذاردن به استقبال چه کارزاری می‌روند. ثبت نام ایشان موجی از شور و نشاط و امید بالاخص در میان جوانان و اقشار و لایه‌هایی که مطمئن نبودند قصد شرکت در انتخابات را دارند بوجود آورد.

 

 

 با نام و یاد حضرت حق

 

محضر آیت الله جناب آقای هاشمی رفسنجانی و جناب حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی دامت اقبالهما

 

 مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار              ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند

 

 با سلام و تحیات و اگر چه می دانم این روزها آقایان به واسطه موضوع انتخابات پیش رو کمتر مجالی برایشان مانده؛ اما با توجه به شرایط حساس کشور و وضعیت بغرنجی که برای دوستان اصلاح طلب بوجود آمده، به خودم اجازه داده جسارت نموده و در خصوص ضرورت اجماع اصلاح طلبان بر روی یک نامزد نکاتی را به استحضار برسانم. اگر چه که می دانم با وجود حضور خیلی از مشاورین خبره و آقایان صاحب نظر، نیازی به بیان الکن چو منی نمی‌رود؛ اما راستی را آن است که هشت سال مدیریت اصولگرایان بر کشور وضعیتی را در همه عرصه‌ها از داخلی گرفته تا خارجی، از اقتصادی گرفته تا فرهنگی، از اجتماعی گرفته تا خانوادگی، از اعتیاد و فساد و فقر و بیکاری گرفته تا سیاسی، تا مهاجرت بهترین فارغ التحصیلان مان به غرب، تا..... که نمی‌توان نسبت به وضعیت کشور درد نداشت. واقعاً هم گمان نمی‌رود برای درک اوضاعی که اصولگرایان در این هشت سال در کشور بوجود آورده‌اند، خیلی نیازی به شاخصه‌ها و آمار و ارقام اقتصادی یا اجتماعی باشد. کافی است شما این روزها به پای سخنرانی‌های نامزدهای اصولگرایان بنشینید.

محض نمونه حتی یکی از آنها هم کلامی و لغتی از آقای احمدی نژاد و اقدامات و سیاست‌های وی در این هشت ساله سخنی بمیان نمی‌آورد. گویی این اصولگرایان نبودند که زمینه انتخاب شدن آقای احمدی نژاد را فراهم کردند، بر گرد سرش هاله نور دیدند، او را ملقب به معجزه هزاره سوم نمودند، سفرهای استانی‌اش را که یک تحول بنیادی که نه، یک انقلاب جدید در شیوه مملکت داری و خدمت به محرومین و پابرهنه‌ها اعلام کردند، تعطیلی سازمان برنامه و بودجه را توسط رئیس جمهور انقلابی‌شان جشن گرفتند و شجاعت و شهامت وی در بستن آن «نهاد آمریکایی» را که به دست عمال آمریکایی به منظور جلوگیری از رشد و توسعه ملی در ایران ایجاد شده بود ، ستودند و به وی و ملت بزرگ ایران که چنین رئیس جمهور انقلابی را خداوند به آنان ارزانی داشته، تبریک گفتند.

بگذریم که امروز جملگی نامزدهای اصولگرا یکی پس از دیگری به راه انداختن همان سازمان برنامه «آمریکایی» را در زمره نخستین وعده‌های انتخاباتی‌شان در صورت پیروزی قرار داده‌اند. بخش‌های دیگر تبلیغات نامزدهای اصولگرا ایضاً حکایت از شکست برنامه‌های اصولگرایان در این هشت سال دارد. کدام نامزد اصولگراست که مهم‌ترین موضوعات تبلیغات انتخاباتی‌اش شامل مبارزه با تورم، توقف گرانی، بیکاری، مبارزه با فساد، اعتیاد، پایین آوردن شکاف طبقاتی، تغییر ساختار مدیریتی کشور، نگرانی از بدهی‌های سنگین دولت، اهمیت دادن به علم و تخصص و تجربه و..... نمی‌شود؟ کدام نامزد اصولگراست که روند رو به افزایش مهاجرت فارغ التحصیلان دانشگاه‌های شریف، پلی تکنیک و دانشکده فنی دانشگاه تهران برایش مطرح نیست؟ کدام نامزد اصولگرا است که پایین رفتن سطح امید در میان جوانان کشور اسباب نگرانی‌اش نشده؟ کدام نامزد اصولگراست که روند رو به افزایش ورشکستگی واحدهای تولیدی، حجم بی سابقه چک‌های برگشتی بواسطه رکود و ورشکستگی در بازار، فرار سرمایه‌ها بهمراه کارآفرینان از کشور برایش مطرح نباشد؟ هر چند که اصولگرایان بگونه ایی رفتارمیکنند که گویی هیچ نقشی و مسئولیتی در بوجود آوردن این وضعیت نداشته‌اند و گویا اساساً احمدی نژاد را نمی‌شناسند و تا دیروز چیزی از او نشنیده بودند. اما بسیاری از مردم حمایت پر شور اصولگرایان از احمدی نژاد و سیاست‌هایش را فراموش نکرده‌اند. فراموش نکرده‌اند که همان سیاست‌هایی را که امروزه آنان مورد نقد قرار داده و یکسره بباد انتقاد گرفته‌اند، وقتی در دوران احمدی نژاد باجرا در می‌آمدند چگونه اصولگرایان با همه وجود از آنها استقبال نموده و دردو بلای "دولت خدمتگزار"، "دولت کریمه"، "دولت محرومین"، " دولت استکبارستیز" و " دولت خستگی ناپذیر" را بر سر دولت‌های شما می‌کوبیدند. در عرصه خارجی هم عملکرد اصولگرایان براستی در طی این هشت سال شگفت آور بوده. من هرگز نتوانستم درک نمایم که چه اصراری بود که اصولگرایان کشورهایی را که حتی در سالهای نخست دوران انقلاب و حتی در دوران جنگ با عراق هم دشمن ما نبودند، در جبهه مخالفین و دشمنان ما درآوردند؟ چه ضرورتی بود و چه ضرورتی می‌رفت که آلمان، فرانسه، ایتالیا، کانادا، ژاپن، نروژ، استرالیا، دانمارک و..... را ما در صفوف دشمنان ایران اسلامی قرار دهیم؟ چه ضرورتی بود که با همه همسایگانمان روابطی سرد و تیره داشته باشیم؟ برنامه‌های هسته ای مان که به واسطه تحریم‌ها و هزینه‌های مستقیم فشار سنگینی بر اقتصاد ملی‌مان وارد کرده، معلوم نیست که در مقابل چه خیر و دستاوردهایی برای منافع ملی و اقتصاد کشور به همراه داشته است؟ شک نیست که وضعیتی که کشور امروز در آن قرار گرفته ، خیلی جای امیدواری برای دولت بعدی باقی نمی‌گذارد. یقیناً آقای هاشمی می‌دانستند که با پای به پیش گذاردن به استقبال چه کارزاری می‌روند. ثبت نام ایشان موجی از شور و نشاط و امید بالاخص در میان جوانان و اقشار و لایه‌هایی که مطمئن نبودند قصد شرکت در انتخابات را دارند بوجود آورد. اصولگرایان هم که متوجه آن موج غیر مترقبه می‌شوند، راه چاره جلوگیری از به راه افتادن یک سونامی دیگر مثل 2 خرداد سال 76 را در جلوگیری از ورود ایشان به انتخابات دیدند. بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی مقدار زیادی آن شور و امید فروکش نمود. اصلاح طلبان از یکسو مواجه با این فروکش شده‌اند و از سویی دیگر مواجه با حضور دو نامزد غیر اصولگرا. آقایان دکتر حسن روحانی و دکتر محمد رضا عارف هر دو مصمم به ایستادن و ادامه راه تا به آخر و عدم کناره گیری بنفع دیگری. بنده فکر نمی‌کنم نیازی به تشریح این حقیقت تلخ باشد که وجود دو نامزد اصلاح طلب چه تبعات مصیبت باری برای اصلاحات و جنبش دمکراسی خواهی ایران در پی خواهد داشت.

مسئله فقط در این نیست که اصلاح طلبان آن قدر بی برنامه و بی تدبیر بوده‌اند که حتی نتوانسته‌اند بر روی یک نامزد واحد بتوافق برسند. بلکه مسئله بیشتر متوجه فقدان احساس مسئولیت در قبال میلیونها طرفدار در سطح کشور می‌باشد. آنان عملاً رها شده‌اند که خودشان هر طور که صلاح می‌بینند اقدام نمایند. این بی ارادگی سیاسی و مواجه نشدن با بار سنگین مسئولیت اجتماعی که شرایط کنونی جامعه ایران بر دوش شما بزرگواران بعنوان رهبری اصلاحات و اصلاح طلبان گذارده، در گذشته هم مع الاسف آثار و نتایج نامطلوبی برای اصلاح طلبان ببارآورده است. اما اینبار شرایط و اوضاع بحرانی داخلی و خارجی کشور بگونه ایی است که بیش از پیش می‌طلبد که شما سروران خیلی خیلی جدی‌تر به مسئولیت تاریخی‌تان لبیک گویید. روش نکردن تکلیف طرفداران اصلاحات با هیچ عذر و بهانه ایی قابل توجیه نیست. پاسخگو نبودن رهبری اصلاحات به رسالت تاریخی‌اش راه را برای پیروزی مجدد اصولگرایان هموار خواهد نمود. بالطبع آقایان روحانی و عارف هرکدام واجد نقاط قوت و ضعف‌های متفاوتی هستند. محبوبیت آقای عارف یقیناً در میان اقشار و لایه‌های تحصیلکرده بالاخص دانشجویان بیشتر است. درعین حال این هم واقعیتی است که بسیاری از اصولگرایان معتدل‌تر و میانه رو تر ممکن است به آقای روحانی رأی دهند. بعلاوه مسئله اساسی‌تر آنست که در صورت موفقیت، کدام یک از آنان بهتر و بیشتر می‌تواند با بدنه اصولگرایان درون حاکمیت کار کند. از این بابت هم شانس آقای روحانی خیلی بیشتر از آقای عارف است. بهر حال تصمیم دشواری فرا روی شما آقایان قرار گرفته. یقیناً هر تصمیمی که شما و مشاورینتان به آن برسید برای آقایان روحانی و عارف می‌بایستی واجب الاطاعه باشد. این نکته دوم مبارزه سیاسی و اجتماعی است: داشتن نظم، تشکل، سازماندهی، پرهیز از فرد محوری و تبعیت از رهبری دسته جمعی. در غیر این صورت می‌رسیم بار دیگر به داستان غم انگیز اصلاح طلبان در جریان انتخابات سال 84. اگر هرکدام از آقایان روحانی یا عارف از تصمیم جمعی اصلاح طلبان تمکین نکردند، رهبری می‌بایستی به طرفداران اعلام نمایند که ایشان به صورت فردی در انتخابات شرکت دارند و نامزد اصلاح طلبان نیستند.

تصدیع اوقات کردم و پوزش می‌طلبم. اما خدا می‌داند که اگر سیاست‌های هشت ساله گذشته نقطه امیدی باقی گذارده بود، خیلی جای نگرانی از تداوم این سیاستها برای چهار سال دیگر نمی‌رفت.

 

 ایام بکام باد

 صادق زیباکلام