میانهروی، کلیدواژهای اسلامی در اندیشه و عمل آیت الله هاشمی رفسنجانی
بیشک یکی از واژگان کلیدی در شناخت شخصیت آیت الله هاشمی رفسنجانی، رحمة الله علیه، چنان که خود بارها با تعبیر «اعتدال» بیان و بر آن تاکید کرده، مفهوم میانهروی است. این مفهوم هم در شکلگیری شخصیت فکری و به صورت خاص روششناختی هاشمی رفسنجانی در فهم و شناخت دین و شریعت نقش داشته و هم در سیره عملی آن عالم فرزانه؛ این است که جلوههای نقشآفرینی این مفهوم اسلامی را در اندیشه و زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی این شخصیت، در حوزه اخلاق، فرهنگ و سیاست و در عرصه مدیریت میبینیم؛ چنان که وی به عنوان یک عالم دینی که سالها در شناخت صحیح اسلام مجاهدت کرده، برای شناساندن این مفهوم نیز به عنوان یک شاخص حیاتی در
اندیشه و عمل جامعه اسلامی کوشش کرده و همه را به آن فراخوانده است. آیت الله هاشمی رفسنجانی آشنایی خود با مفهوم «میانهروی در دین» را مبدأ تحول در زندگی فکری و عملی خود میشمارد که آغاز آن در دهه سوم زندگی، در مسجد سلماسی قم و به دست استادش امامخمینی، قدس سره، بوده است، اما نقطه عطف و مبدأ عزیمتی بوده که به تعبیر خود ایشان، در جان وی نقش بسته و تا پایان عمر به عنوان یک شاخص دینی و اسلامی بر او و هر آنچه در حوزه عمل او بوده نقش بسته است و بارها از این شناخت به عنوان یک اصل در شکلگیری شخصیت خود یاد کرده است. این است که برای شناخت آنچه اینک به عنوان «شخصیت هاشمی رفسنجانی» نام میبریم، از جمله در قلمرو اخلاق، باید این شاخص را که وی بر آن تاکید و تا پایان عمر به آن وفادار مانده، مورد توجه جدی و جامع قرار دهیم و از جمله با بهرهجستن از توضیحات خود ایشان، از یک سو به تبیین و مستندسازی آن و شرح پیوندی که با دیگر آموزههای اسلامی دارد، بپردازیم و از سوی دیگر در ساختن و تربیت جامعه اسلامی بر مدار آموزههای اسلامی، بر آن به عنوان یک اصل مسلم و راهگشا تاکید کنیم.
مقدمه
آنچه در این نوشته محدود میآید کوششی ناچیز در همین راستا و نیز قدردانی از آن مرد بزرگ و عالم مجاهد است که این روزها جای خالی او را به واقع حس میکنیم و حسرت میخوریم و بر او و وارستگیاش در علم و عمل درود میفرستیم. این مقاله که در دو بخش تدوین شده، نخست اشارهای اجمالی به جایگاه و اهمیت اعتدال و میانهروی در متون اسلامی دارد و ضمن آن به شرح یکی از مستندات حدیثی این مبنا که بارها در سخنان آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان یک دلیل و به مثابه یک خاطره آمده، میپردازد و سپس در بخش دوم گزارشی تفصیلی در شرح نقطه عزیمت آقای هاشمی برای شکلدادن اندیشه و عمل خود بر مبنای اصل میانهروی به دست خواهد داد و برخی ارزیابیهای ایشان از وضع موجود بر مبنای این اصل به عنوان یک شاخص، نیز بازگو خواهد کرد.
بخش اول: میانهروی در متون اسلامی
میانهروی در متون اسلامی دارای مستندهای فراوان است. این ادله که برخی عام و برخی به حوزه خاصی مانند عبادت یا انفاق یا هزینه کردن در زندگی اختصاص دارد، هم در قرآن به فراوانی آمده و هم در روایات که محقق نراقی در کتاب معروف اخلاقی خود، خاطرنشان کرده که روایات در ستایش میانهروی بیرون از شمار است (جامع السعادات، ج2، ص81)؛ چنان که جناب کلینی یک باب را به «رفق» اختصاص داده و در آن شانزده روایت آورده (کافی، ج2، ص118-120) و بابی را نیز به لزوم میانهروی و به تعبیر وی «اقتصاد» در عبادت اختصاص داده و در آن شش روایت نقل کرده است (کافی، ج2، ص86-87)؛ تعبیری که از روایات گرفته شده و مرادف همان اعتدال است. در منابع حدیثی اهل سنت نیز بابهایی به لزوم میانهروی در عبادت یا غیر آن اختصاص یافته است؛ از جمله بیهقی (نک: السنن الکبری، ج3، ص24-28). یکی از منابع نیز که به تفصیل به این موضوع پرداخته و آیات و روایات فراوانی را با شرح و تفسیر آورده «بریقة محمودیة فی شرح طریقة محمدیة» نوشته ابوسعید خادمی
حنفی، متوفای 1156ق است که فصل سوم از باب نخست کتاب را با عنوان «الاقتصاد فی العمل» به موضوع میانهروی اختصاص داده است. در قرآن کریم علاوه بر اینکه اساس تشریع را بر پایه نفی حرج شمرده (حج، آیه 78) و خواست خداوند را در آسانی و نه دشواری معرفی کرده (بقره، آیه 185) و از تحریم آنچه خداوند حلال و گوارا ساخته یا زینت قرار داده بازداشته و آن را عبور از حدود خود شمرده است (مائده، آیه 87؛ اعراف، آیه 32)؛ چنان که پیامبر اکرم(ص) را از بهسختی افکندن خود در عبادت یا زیادهروی در انفاق بازداشته است (طه، آیه 2؛ اسراء، آیه 29)؛ حتی از زبان لقمان به فرزند خود آورده که در راه رفتن نیز روش میانه را برگزیند (لقمان، آیه 19). در روایات ما از جمله از پیامبر اکرم(ص) آمده است که این دین متین و قوی است و در آن با رفق و مدارا حرکت کنید و عبادت خداوند را بر بندگان خداوند ناگوار نسازید که مانند سواره تندرویی باشید که نه راه را پیموده و نه پشتی برای حیوان باقی گذاشته است (کافی، ج2، ص87). در منابع اهل سنت نیز در خصوص میانهروی در عبادت، به نقل از پیامبر(ص) آمده که آن اندازه از عبادت که توان دارید به جا آورید و خداوند خسته نمیشود تا وقتی که شما خسته شوید (کنزالعمال، خبر 5301). این است که بنا بر نقلهای متعدد همین منابع، پیامبر(ص) یک روز که وارد مسجد شد و دید ریسمانی میان دو ستون مسجد بسته شده است و گفتند این ریسمان همسرش زینب دختر جحش است و آن را برای آن بسته که وقتی از ایستادن در نماز خسته شد، آن را بگیرد و به آن تکیه کند، فرمود: نه، آن را باز کنید. باید هر کسی با نشاط نماز بگزارد و وقتی خسته و ناتوان شد بنشیند (صحیح بخاری، ج1، ص386؛ سنن نسائی، ج3، ص218)؛ چنان که وقتی خبردار شد مردی در مسجد نمازش را طول میدهد، آمد شانه او را گرفت و سه بار فرمود: خداوند تعالی برای این امت آسانی را پسندید و دشواری را برای آنان خوش نداشت (بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث، ج1، ص343). نیز در منابع حدیثی ما آمده است که پس از شکایت علاء بن زیاد حارثی به امیرالمؤمنین(ع) در بصره که برادرش عاصم، ترک دنیا کرده و خود را وقف عبادت ساخته، حضرت او را احضار و سرزنش کرد با
خویش دشمنی کرده و چرا به همسر و فرزندان خود رحم نکرده است. سپس این گمان باطل او را به رخ او کشید که خداوند رزق و روزی طیب را بر او حلال کرده باشد و در عین حال خوش نداشته باشد که بنده از آن بهره ببرد و عذر عاصم در مقایسه خود با امیرالمؤمنین(ع) را نادرست شمرد، زیرا زمامداران اسلامی باید خود را درسطح تنگدستان قرار دهند تا مایه آرامش اینان باشند (نهج البلاغه، خطبه 200). یکی از ابعاد این تاکیدها، چنان که در سخنی از امامصادق(ع) با این بیان آمده این است که «لا تکرّهوا الی انفسکم العبادة» (کافی، ج2، ص86)، این است که فرد یا جامعه بر اثر زیادهروی دچار وازدگی از
جمله نسبت به عبادات نشود و در نتیجه از اصل آن باز نماند.
حدیث نبوی رخصت و عزیمت
آیت الله هاشمی رفسنجانی در تاکید بر میانهروی در دین، چنان که شرح آن در بخش دوم خواهد آمد، بارها به روایتی توجه داده و آن را به نقل از استاد خود امامخمینی بازگو کرده است. متن این روایت که در منابع شیعه و سنی آمده و در مواردی از فقه نیز مورد استناد قرار گرفته است، چنین است: «انّ الله یُحبّ ان یُؤخذ برخصه کما یُحبّ ان یؤخذ بعزائمه؛ خداوند دوست دارد به رخصتهای او عمل شود، همان گونه که دوست دارد به دستورهای الزامی او عمل شود». این روایت که در اصل سخنی از پیامبر اکرم(ص) است، در منابع حدیثی ما تا آنجا که خبر داریم نخستین بار علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود اما از امام صادق(ع) روایت کرده است (تفسیر قمی، 1/ 16). پس از آن جناب سید مرتضی در رساله «محکم و متشابه» خود در ضمن روایتی مبسوط از امیرالمؤمنین(ع) از تفسیر نعمانی آورده است و آن حضرت از پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده است (بحار الانوار، ج90، ص29). در منابع اهل سنت نیز بارها و البته چند گونه و با اندکی فرق نقل شده است؛ فرقی که تاثیری در اصل معنا ندارد. به عنوان مثال به نقل از عبدالله بن عمر و او از پیامبر(ص) روایت کرده است که «انّ الله عزوجلّ یحب ان تؤتی رخصه
کما یحب ان تؤتی عزائمه» یا «...کما یکره ان تؤتی معاصیه» (سنن بیهقی، ج3، ص140).
این نقلها در راستای آیات و روایات فراوان دیگری که به برخی از آنها اشاره شد، نشان میدهد که خداوند همان گونه که دوست دارد و در واقع واجب است احکام الزامی او مورد اهتمام و پایبندی باشد، دوست دارد و در واقع لازم است احکام غیر الزامی او نیز که در آن رخصت داده شده و اختیار آن به خود مکلف واگذار شده نیز مورد اهتمام باشد و کسی با منع و الزام در چنین مواردی عرصه را بر خود یا دیگران تنگ نگیرد. این است که امام صادق(ع) در روایت معتبر دیگری که به شرح احکامی پرداخته که خود پیامبر(ص) آورده و خداوند تایید کرده، تصریح میکند که پایبندی به رخصتهای پیامبر(ص) همانند پایبندی به الزامات ایشان بر بندگان واجب است: «فصار الاخذُ برُخصِه واجباً علی العباد کوجوب
ما یأخذون بنهیه و عزائمه» (کافی، ج1، ص266). آنچه در این روایات آمده امری فراتر از موضوع تشریع و بدعت در دین است که پیداست به حکم قرآن و سنت و بلکه عقل حرام است. از این دسته روایات برمیآید که خداوند در مقام عمل و امتثال اوامر خود اراده فرموده که بندگان رخصت و اباحه او را در عمل نیز رد نکنند، هر چند کار خود را به دین نسبت ندهند که عنوان بدعت یا تشریع پیدا کند. حتی در امور مستحب یا مکروه نیز باید این نکته مورد توجه باشد که به عنوان امری الزامی به آن نگریسته نشود. این است که برخی فقهاء به این نکته توجه دادهاند که ترک مستحب یا انجام مکروه حتی از سوی شخص معصوم(ع) برای نشان دادن غیر الزامی بودن حکم، گاه نه تنها مطلوب است بلکه گاه واجب خواهد شد. چنان که جناب بحرالعلوم در حل تعارض برخی روایات به این قاعده کلی و با گواه گرفتن حدیث مورد بحث استناد کرده است؛ با این بیان که گاه نقشی که اقدام عملی در بیان و پذیرش حکم دارد، سخن ندارد (نک: مصابیح الاحکام، ج1، ص359- 360). برخی دیگر نیز به گواهی همین حدیث ارتکاب کار مکروه توسط شخص معصوم(ع) را ممکن دانستهاند (نک: سیدمحمدسعید حکیم، مصباح المنهاج، ج3، ص486). چنان که امامخمینی به استناد این حدیث امکان وصول به ثواب در فرض ترک کار مستحب را نیز وقتی به انگیزه آنچه در این حدیث آمده باشد، خاطرنشان کرده است (تنقیح الاصول، ج4، ص472).
از سوی دیگر رخصتهای شرعی دو گونه است؛ بخشی همان است که شارع تبیین کرده است و بخشی همانها است که درباره آن به تعبیری «سکوت» کرده است و این بخش همان است که امیرالمؤمنین(ع) در خطابهای متذکر شد که خداوند تبارک و تعالی مرزهایی را رسم کرد، پس از آنها عبور نکنید و واجباتی قرار داد، پس آنها را کم نکیند و نسبت به چیزهایی نیز سکوت کرد که از سر فراموشی نسبت به آنها نیست، پس اینها را بر خود تکلیف نکنید؛ اینها رحمتی از سوی خداوند است، پس آنها را بپذیرید (من لایحضر، ج4، ص75). نمونه قرآنی آن قضیه بنیاسرائیل است که نخست از زبان جناب موسی(ع) موظف شدند گاوی را قربانی کنند که میتوانستند به اطلاق این دستور عمل کنند و هر گاوی را که میخواستند سرببرند اما با پرسشهای چندباره خود درباره خصوصیات آن حیوان و محدود شدن مصداق آن در یک مورد، کار را بر خود دشوار ساختند به گونهای که قرآن در پایان اشاره میکند که نزدیک بود از زیر این فرمان شانه خالی کنند و مجبور به پرداخت مالی بس گزاف شدند (بقره، آیه67-71؛ بحارالانوار،
ج13، ص259). سکوت شارع در بخشی از امور و به تعبیر دیگر آزاد گذاشتن مردم، همان گونه که استاد شهید آیت الله مطهری یادآور شده نه تنها نقصی بر اسلام نیست بلکه برخاسته از جامعیت آن است و این به معنای فقدان دستور نیست بلکه «دستور» همان آزاد بودن مردم است. استاد مطهری در باره این سکوت و آزادی و رهایی مردم از تکلیف به حدیث «انّ الله یحبّ ان یؤخذ برخصه...» -که مضمون آن را خیلی عجیب میشمارد- نیز استناد میکند و آن را دستور به آزاد بودن مردم میداند و سپس با ذکر سخن یادشده از امیرالمؤمنین(ع) درباره سکوت خداوند در برخی موارد، تاکید میکند که خداوند در این موارد «فراموش نکرده، بلکه خواسته است که سکوت کند و بندگانش در آن مسائل آزاد و مختار باشند. در آنچه که خدا مردم را آزاد گذاشته است، شما دیگر تکلیف معین نکنید». ایشان یک سلسله آداب و رسوم بشری را از همین باب میشمارد (مجموعه آثار، ج21، ص194-195).
حدیث رخصت و نقد احتیاطهای نابجا
یکی از مسائلی که نیازمند بررسی جداگانه است، موضوع احتیاطهایی است که برخی فقهاء با توجه به ملاحظات بیرونی در مقام بیان نظر فقهی خود دارند و چه بسا مایه دشواری بر مقلدان میشوند، در حالی که دلیل استواری جز همان ملاحظات بیرونی ندارد. چنین ملاحظههای احتیاطی که در دوره معاصر گسترش یافته و البته در اصل نوعا برخاسته از انگیزه دینی است، استاد مطهری را به واکنش و نقد واداشته است. این است که ایشان در تاکید بر عمل به رخصتهای الهی، افزون بر آنچه در خصوص سکوت حکیمانه خداوند گفته و آوردیم، به سکوت نادرست برخی فقیهان و گرفتار ساختن مردم به احتیاطهای نابجا و نقد آن نیز پرداخته و در این باره نیز سخن پیامبر اکرم(ص) در تاکید بر عمل به رخصتهای الهی را به کمک گرفته است. ایشان نقد خود را متوجه کسانی میکند که تنها به دلیل برخی احتیاطهای غیر لازم حکم واقعی را کتمان میکنند و به عنوان مثال در حکم وجوب پوشش دست و صورت بانوان، به رغم اینکه قبول دارند دلیل کافی برای وجوب در دست نیست، از اظهار نظر صریح خودداری کرده و راه احتیاط را پیشه میکنند. «روی همین حساب در این مسأله عملًا دو جریان مخالف به وجود آمده است. یکی اینکه صاحبان فتوا در عصر اخیر با مشاهدة اوضاع و احوال موجود سخت در عمق وجدان خود میترسند که فتوا به عدم وجوب ستر وجه و کفّین و عدم حرمت نظر بر وجه و کفّین بدهند، لهذا طریق سلامت میپویند و با یک «الْاحْوط» خود را نجات میدهند. جریان دوم این است که بعضی دیگر را عقیده این شده که هرچند از نظر حقیقت و واقع، مطلب همین است ولی با ملاحظات عصر و زمان که مردم دنبال بهانه میگردند که قیود عفاف را به هر شکل و به هر صورت دور بریزند باید قسمتی از واقعیات را کتمان کرد که موجب بهانه نشود. درست است که اسلام پوشش چهره و دو دست را واجب نکرده است ولی نباید این را به مردم گفت زیرا با شنیدن این مطلب نه تنها چهره و دستها را نمیپوشند، سر و سینه و پاها تا بالای زانو را هم نخواهند پوشید. اینجاست که فلسفة «کتمان» و محافظهکاری پا به میان مینهد. فلسفة کتمان اختصاص به این مسأله ندارد، عدهای نظیر این عقیده را
در باب استماع اخبار رادیو و خریدوفروش آن نیز داشتند.» (مجموعه آثار، ج19، ص557-560).
استاد مطهری البته این اصل کلی را پذیرفته است که «احیاناً اگر گفتن حقیقتی سبب انحراف مردم از آن حقیقت بشود نباید گفت، زیرا گفتن برای ارشاد مردم به حقیقت است نه برای اینکه وسیلة دور شدن از حقیقت بشود» و «این گونه مصلحتاندیشیها اگر بر مبنای مصالح واقعی حقایق باشد نه بر مبنای حفظ منافع افراد و اشخاص و اصناف و طبقات، مانعی ندارد.» اما پرسش و تامل کلیدی ایشان این است که «مصلحتاندیشیهایی از قبیل فتوا ندادن به جواز خرید و فروش رادیو یا به عدم وجوب پوشیدن چهره و دو دست آیا یک مصلحتاندیشی صحیح و عاقلانه است و نتیجة صحیح میدهد یا خیر؟ آیا واقعاً جریان امر این است که طبقهای از زنان چهره و دو دست خود را میپوشند و با گفتن این حقیقت چهره و دستها و سپس تمام بدن را عریان خواهند کرد؟ یا جریان امر برعکس است؛ یعنی بسیاری از مردها و زنها خیال میکنند که از نظر مذهبی اساس کار این است که چهرة زن گشوده نباشد و وقتی که چهره گشوده شد کار گذشته است (آب که از سر گذشت چه یک نی و چه صد نی) و از طرف دیگر پوشیدن چهره را غیر عملی و از نظر منطق غیر قابل دفاع میبینند و هیچ فلسفه و استدلالی هم نمیتوانند برای آن ذکر کنند، از این رو از سر تا پا لخت میشوند.» ایشان به این نکته جامعهشناختی توجه میدهند که «عقیدة بعضی از کارشناسان اجتماعی این است که علت این افراط و بیبندوباری توهّمهای غلطی است که اجتماع دربارة حجاب داشته است. علت این بوده که حقایق گفته نشده است. اگر همانطور که اسلام خود گفته است گفته میشد کار به اینجاها که کشیده است کشیده نمیشد. اینجا از آن جاهاست که باید گفت: «از پاپ کاتولیکتر نباید بود»، «کاسه از آش گرمتر صحیح نیست». قرآن کریم در سورة حُجُرات میفرماید: «یٰا أیُّها الَّذین آمنُوا لٰا تُقدّمُوا بیْن یدیِ اللّٰهِ و رسُولِهِ» یعنی ای مؤمنین! از خدا و رسول خدا جلو نیفتید. مقصود از جلو افتادن از خدا و پیغمبر این است که کار دینداری و مقدسمآبی را
به جایی رسانیم که خدا و رسول نگفتهاند و بخواهیم از پیغمبر هم جلوتر حرکت کنیم.» آقای مطهری سپس همانند موضوع سکوت شارع، روایت پیامبر(ص) در تاکید بر عمل به رخصتهای الهی را نیز شاهد میگیرد و در عین ارجاع افراد به فتاوای مراجع خود در تقلید تاکید میکند «از نظر آنچه به نام مصلحتاندیشی عنوان میشود که میگویند مصلحت نیست گفته شود هرچند حقیقت باشد، عقیدة
من بر خلاف این مصلحتاندیشی است. من مصلحت را در گفتن حقیقت میدانم. آنچه مصلحت ایجاب میکند جز این نیست که باید این خیال را از سر زنان امروز خارج کنیم که میگویند حجاب در عصر حاضر غیر عملی است؛ ثابت کنیم که حجاب اسلامی کاملًا منطقی و عملی است». (مجموعه آثار، ج19،
ص562-564)
بخش دوم: سرآغاز شکلگیری شخصیت اعتدالی
آغاز آشنایی آیت الله هاشمی رفسنجانی با حضرت امامخمینی، چنان که خود بیان کرده به سالهای نخست طلبگی و به ویژه ارتباط او با اخوان مرعشی است که در همسایگی امامخمینی در محله یخچال قاضی قم زندگی میکردند، اما حضور در درس ایشان که از اساتید دروس عالی حوزه بود طبعا نیاز به زمان داشت. این است که وی از حدود سال 1334 در درس خارج فقه و اصول امامخمینی که در مسجد سلماسی، نزدیک خانه استاد برگزار میشد شرکت کرد و تا زمان تبعید ایشان در سال 43 به ترکیه ادامه یافت. آقای هاشمی در اشاره به مبدأ شکلگیری شخصیت اعتدالی و میانهرو خود بارها از این دوره و نقشی که امامخمینی از جمله با خواندن روایت نبوی «اِنّ الله یُحبّ ان یُؤخذ برخصه کما یحبَّان یُؤخذ بعزائمه» و تاکید بر رویه میانهروی در این باره داشته، به اجمال یا تفصیل یاد کرده است و نگارنده تا آنجا که دسترسی داشت، هشت مورد آن را یافته است که جز یک مورد که در سخنرانی خود برای گروهی از فرهنگیان مطرح کرده، بقیه همه طی گفتگوهایی بوده که با روزنامههای همشهری (سال 76 و 83)، جام جم (سال 82)، کیهان (سال 82 دو بار) و جمهوری اسلامی (سال 90) است و ذکر برخی از این موارد
بزرگی تاثیر این نگاه امامخمینی و مبانی آن در این شخصیت را نشان میدهد. جمعبندی یادکردهای چندباره آیت الله هاشمی از این نقطه تحول و عزیمت این است که امامخمینی بارها طلاب و شاگردان خود را به میانهروی در دین و پرهیز از و احتیاطهای بیجا و سختگیری بر خود و به ویژه دیگران سفارش میکرده است. ایشان به رسم رایج درسهای حوزوی، در جلسه پایانی پیش از تعطیلی سال تحصیلی یا ایام تبلیغی که طلاب طبعا فرصت برگشت به وطن و تبلیغ و معاشرت بیشتر با
مردم را پیدا میکنند، به پند دادن و ارشادهای اخلاقی آنان میپرداخته است و از جمله با خواندن روایت نبوی یادشده از آنان میخواسته تنها اهتمام به الزامات دینی نداشته باشند و کاری را که خداوند مباح کرده بر خود یا دیگران الزام نکنند و گمان نبرند مردم نیز همه میتوانند زندگی و رفتاری مانند طلاب و روحانیون داشته باشند «و از شیرینیهای مباح زندگیشان صرفنظر بکنند». آقای هاشمی نیز که خود به مقتضای جوانی و به اقرار خود، مقداری افکار تند داشته، سخت تحت تاثیر این رهنمود کلی قرار میگیرد و با زمینهای که از پیش، با توجه به تاکیدهای استاد دیگرش، آیت الله بروجردی، قدس سره، در درس، در پرهیز از زیادهروی در احتیاط و اینکه «این احتیاطها خودش ضد احتیاط است»، در او وجود داشته، روش اعتدالی را به عنوان یک اصل مبنایی در زندگی علمی، فکری و عملی خود قرار میدهد و بعدها نیز با مطالعات خود در این باره بیشتر با این اصل و عمق و قلمرو آن آشنا میشود و به تعبیر خودش آن را «حرف محکمی» یا «خیلی مهم» مییابد و همواره، از جمله در خطبههای معروف نماز جمعه خود در تهران و سپس در دوران ریاست جمهوری در سیاستهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دولت خود به آن وفادار میماند. ایشان در ادامه به این حقیقت میرسد که «یکی از مهمترین ارشادات فرهنگی قرآن و اسلام، بحث اعتدال است که متأسفانه در همه تاریخ فراز و نشیب و افراط و تفریط پیدا کرده است که
همراه با جهل است، افراط و تفریط ثمره جهل است: الجاهلُ امّا مفرط او مفرّط».
شرح نقطه عزیمت و ایستادگی بر آن
بازگویی مستقیم بخشی از مواردی که آیت الله هاشمی رفسنجانی در شرح نقطه عزیمت خود و اصل راهبردی میانهروی بیان کرده و از جمله این آموزه اسلامی را مبنایی برای نقد برخی دیدگاهها و رفتارها از جمله در بخشهایی از نظام جمهوری اسلامی قرار داده، بهتر میتواند ما را با این بخش از منظومه فکری و عملی و تحلیل شخصیت و عملکرد ایشان به ویژه در نقشآفرینیهایی که در نظام اسلامی و
مسئولیتهایی که بر عهده داشته کمک کند.
آیت الله هاشمی در اشاره به پیشینه آشنایی خود با اصل و جایگاه میانهروی در دین میگوید: «من یک نظر مبنایی دارم... از جوانی اعتدال در ذهنم شکل گرفته و هنوز هم همانطور باقی است. ریشهاش در اظهارات آیت الله بروجردی است. مقلّد و شاگرد ایشان بودم. ایشان در درس بحث میکردند و گفتند: «این احتیاطهایی که ما میکنیم، خلاف احتیاط است. چون از بس سختگیری میکنیم، افراد پشیمان میشوند. نباید بیشتر از همان مقدار که خدا خواسته است، از مردم بخواهیم.» این عین تعبیر ایشان بود که احتیاطها ضد احتیاط است. ایشان در فتوا هم محتاط بودند. ولی این حرف را با ادّله و با روایات و
آیات، در درس خارج میگفتند.» ایشان سپس میافزاید: «معمولا اساتید در درس آخر، به خصوص وقتی که طلبه برای تبلیغات محرّم و صفر یا ماه رمضان میرفتند، نصایح اخلاقی و اجتماعی داشتند. امام]خمینی[ در یکی از این مواعظ بحث اعتدال را مطرح کردند که برای ما سازنده بود. ضمن آن بحث حدیثی خواندند که در قلب من جای گرفت و سپس همین مضمون را به صورت دیگری از امام راحل یاد گرفتیم. در حدیث این جمله است: «انّ الله یحبّ ان یؤخذ برخصه کما یحب ان یؤخذ بعزائمه؛ خداوند همان مقدار که میخواهد به تکلیفهای واجب عمل شود، همان مقدار هم میخواهد به رخصتها عمل شود». امام(ره) نصیحت میکردند که در زندگی و در برخورد با مردم و در آموزشها و منبرها همیشه خواستهای خشک مقدسها و احتیاطهای سخت را مطرح نکنید که مردم بتوانند به طرف اسلام بروند. ما که نمیخواهیم بیشتر از خدا و پیامبر(ص) مسلمان باشیم. بعد از این جمله امام، من خیلی مطالعه کردم. بعد از مطالعه دیدم این حرف، خیلی مهم است. سعی کردم در زندگیم و در همه زمینهها معتدل باشم.» آقای هاشمی در جای دیگر از میانهروی به عنوان نخستین درس اجتماعی که از استاد خود امامخمینی گرفته یاد میکند: «من اولین درس اجتماعی را که در این بخش از امام خمینی(ره) گرفتم، این بود و هنوز هم خدشهای در ذهنم پیدا نکرده است. نصیحتی که ایشان در درس میکردند، این بود که «فکر نکنید همه مردم میتوانند مثل ما طلبهها باشند و از شیرینیهای مباح زندگیشان صرفنظر بکنند و مثل بعضیها زندگی
کنند». ایشان روایتی خواندند که آن روایت در دل من نقش بسته است: «انالله یحبّ ان یوخذ برخصه کما یحّب ان یوخذ بعزائمه». یعنی خداوند چیزهایی را مباح، چیزهایی را واجب و چیزهایی را حرام کرد . مکروه، مباح و مستحب هم دارد. خداوند همانقدر که دوست دارد به واجبات عمل بشود، همانقدر دوست دارد به مباحاتش هم عمل شود. از بندهای که مباحات را ترک کرده و فکر میکند دارد برای خدا کار میکند، تعریف و تمجید نمیکنی. مواردی که مباح است، خدا خواست که مباح باشد و مردم با اختیار خودشان عمل کنند. اگر خدا نمیخواست موارد مکروه عمل شوند، حرام میکرد. بنابراین کسانی که سختگیری میکنند، از حدود معیارهای اسلامی تجاوز میکنند. ما حق نداریم کسانی را که به مباحات عمل میکنند، با سلیقه خودمان تحت فشار قرار دهیم و سرزنش کنیم و با دیده بد به آنها نگاه کنیم. اگر
مباحات را برای مردم آزاد بگذاریم و ضدارزش نکنیم، مردم ما راحت زندگی میکنند.» آقای هاشمی در جای دیگر ضمن تاکید بر لزوم میانهروی و پرهیز از رفتار خشک یا ولنگاری، به یک نکته کلیدی در فرقگذاری میان رفتارهای شخصی و حوزه عمومی که به حکومت برمیگردد اشاره
میکند: «انسان در مسایل اخلاقی و معاشرتی نه خشک باشد و نه آنچنان ولنگار باشد که حدود شرعی را مراعات نکند. اگر بخواهیم خشکی کنیم، تحقیقآ بخش زیادی از مردم از ما جدا میشوند. مردم تحمل خشکیهای ما را ندارند و این برای کسی که میخواهد حکومت را اداره کند، امکان ندارد. امّا برای کسی که میخواهد خودش یا خانوادهاش را اداره کند، میتواند خشک هم باشد، ولی ما باید مردم را در حدّ اسلام نگه داریم و نه بیشتر». تاکید مکرر آیت الله هاشمی بر پرهیز از سختگیری با توجه به لزوم ایستادگی در برابر نگاهها و رفتارهایی است که به ناروا، به نام دین و شریعت صورت میگیرد و پیداست ایشان به عنوان یک عالم برجسته و متعهد به مبانی دینی و روش استنباط هیچ گاه نمیتواند در برابر بیمبالاتی و ولنگاری نسبت به الزامات دینی و شرعی بیتفاوت باشد یا کسی بتواند تاکیدهای یادشده او را بر این معنا بار کند. این
است که افزون بر اینکه اعتدال را جز این نمیتوان معنا کرد، ایشان خود به پرهیز از جانب تفریط از جمله مسئولیتی که متوجه حکومت دینی است نیز توجه داده است؛ چنان که میگوید: «فکر میکنم جامعه ما به عنوان یک جامعه مسلمان، میتواند یک جامعه شاداب باشد که بسیاری از این سلیقه که در لباس، شکل، تفریحات، معاشرت و رفتار جوانان ظهور میکند، مباح و حتّی بعضیها در شرایط فعلی قابل تحسین باشد. سختگیریها را نباید به حساب انقلاب و اسلام بگذاریم، بلکه سلیقه کسانیبدانیمکهمیخواهندنظرخودراحاکمکنند.ولیوقتیکهبهواجباتومحرماتمیرسیم، باید سختگیر باشیم و افراد هم نباید توقع داشته باشند که حکومت در مقابل شکستن حریم دین و قانون بیتفاوت باشد.» و یا تاکید دارد: «نظام ما نمیتواند آن آزادیهایی را که شما میگویید در چین برای مسایل اخلاقی و فرهنگی به جوانهایشان میدهند، بدهد. بیبند و باری که آنجا هست اینجا نمیتواند باشد. به هر حال نظام اسلامی است. انقلاب ما انقلاب اسلامی است مردم ما در این زمینه جدی هستند. ممکن است عدهای جدی نباشند، ولی مردم ما جدی هستند، بنابراین تا حدودی محدودیتها هست.»
تحلیل وضع جامعه با شاخص میانهروی
آیت الله هاشمی رفسنجانی با شناخت و دریافت آموزه مهم میانهروی و جایگاه آن در متن دین و تحکیم پایههای فکری و فقهی آن در حوزه علمیه و مطالعات بعدی خود، آن را پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یک اصل راهبردی در بیان و عمل خود قرار داد و پایبندی به انقلاب و انقلابیگری و شکلگیری درست ساختارهای نظام اسلامی و تدبیر امور آن و نیز تربیت و رشد جامعه و به ویژه نیروهای انقلاب بر مدار آن را در راستای همین اصل میجست. این بود که از یک سو مدتها از فرصت خطابه نماز جمعه برای شرح و تفسیر اصل و ابعاد مختلف اعتدال از جمله در حوزه اخلاق بهره گرفت و حتی به صورت مصداقی نمونههایی را در هر مناسبت برمیشمرد که واکنشهایی نیز از سوی برخی محافل در پی داشت و از سوی دیگر این راهبرد را در تعدیل سیاستها و اقدامات موجود در دهه نخست
انقلاب و پس از آن، به ویژه در دو دوره ریاست جمهوری خود و البته همراه با اصل واقعگرایی، به کار میبست و طبعا این سخن به معنای شناخت بموقع همه موارد از سوی ایشان یا موفقیت در همه موارد نیست؛ چنان که نگارنده به خاطر دارد آقای هاشمی در یک جلسه خصوصی مواردی از این اقدامات را نقد کرد که اینک مجال پرداختن به آنها نیست. یک نمونه آن اجمالا مصادرههای پس از انقلاب بود که اتفاقا ایشان در گفتگوی منتشرشدهای که نگارنده با ایشان داشت، در اشاره به طبع تندروی در انقلابها خاطرنشان کرد: «حتی برخی ملیگراها که برخلاف گروههای تندرو طبع آرامی داشتند، مصادره شرکتهای بزرگ بخش خصوصی را پیشنهاد کردند، ملی کردن بانکها را پیشنهاد کردند، لایحه خیلی
از این کارها را اینها به شورای انقلاب میآوردند.» آقای هاشمی در اسفند 83، در پاسخ به این پرسش که با توجه به تغییرات پدیدآمده در منش و رفتار گروهی از جوانان و زنان کشور دهه سوم انقلاب، و موضع منفی برخی با آن با این استدلال که انعطاف در برابر این گروه ممکن است به قیمت نابودی ریشههای دین تمام شود و از این رو باید با آن برخورد شود و برخی دیگر که برخورد تند و قهرآمیز را موجب نتایج عکس میدانند، چه توصیهای در برابر این دو دیدگاه دارد،میگوید: «به عنوان یک مسلمان و کسی که اسلام را میشناسد و همچنین به عنوان کسی که تجربه حکومتی دارد، فکر میکنم جواب اینها در متون معارف ما هست. اسلام دین کاملی است که برای تمام امور زندگی بشر حکم دارد هر امری مشمول یکی از احکام خمسه است: واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح و به واجبات باید عمل کرد و از محرمات باید اجتناب شود. انجام امور مستحب ارجح است و انجام امور مکروه نامطلوب است و در مباحات دو طرف آن مساوی است. نباید در موارد مستحب و مباح و مکروه بر مردم فشار وارد کرد. به خود آنها مربوط است. هرگونه تصمیمی مربوط به خود آنهاست و موارد زیادی هست که حق اجبار نیست. چیزهایی اجباری بر دیگران تحمیل میشود اما در مورد واجبات و محرمات وظیفه امر به معروف و نهی از منکر برای افراد و حکومت است. البته آن هم حدود و شرایطی دارد که گاهی به آنها توجه نمیشود. آنچه که دارد اتفاق میافتد، تحمیل سلیقههاست. هرکسی و هر گروهی به
خودش این حق را میدهد که سلیقهاش را به دیگران تحمیل کند. یک نوع سختگیریهایی در جامعه به اصطلاح مذهبی به چشم میخورد که بخشی از اینها جنبههای اصولی ندارد و با منشاء درست عقاید نیست. همان سلیقهها و سنتهایی است که شکل گرفته است و بعضی از آنها ریشههای درست دارد. خیلیها میخواهند همه مستحباتی را که فکر میکنند خوب است، به مردم تحمیل کنند. ولی از یک اصل اسلامی و تربیتی غافل میشوند که اصل بسیار مهمی در اسلام است.» ایشان سپس خاطره خود از
درس امامخمینی را در توضیح این اصل مهم بازگو کرده است که پیشتر آوردیم. چنان که در اواخر سال 1378 بود که نگارنده در سمت سردبیری فصلنامه حکومت اسلامی درخواست گفتگو با آیت الله هاشمی رفسنجانی در موضوع «کارآمدی نظام جمهوری اسلامی» را داد و به همراه برخی دوستان دیگر، در چهار جلسه گفتگو برای این نشریه شرکت داشت که در دو شماره 14 و 15 فصلنامه منتشر شد. ایشان در این گفتگوی مبسوط نیز که مسائل مهمی را مطرح ساخت، در ارزیابی و تحلیل کاستیهای موجود با توجه دادن به برخی تندرویها به سخن رهنمود امامخمینی و استناد به
روایت پیامبر(ص) اشاره کرد: «در تحلیل شرایط موجود، سختگیریها و خشکیهای بیجا را نباید نادیده بگیریم. در برخی موارد وضعیت موجود، عکسالعمل فشارهای نامعقولی است که بر مردم میآید. فرض کنید وقتی که بر خلاف حکم اسلام، چادر به عنوان حجاب برتر، اجباری میشود، و در خیابانها و... با کسانی که نسبت به این موارد کمتوجّه هستند، خشن برخورد میکنند، این رفتارها واکنشهای احساسی و روانی ایجاد میکند. اگر در دانشگاهها سختگیری کنند و زن و مرد را در کلاس از هم جدا کنند، یا استاد دانشگاه اگر کروات داشته باشد با او برخورد غیر اسلامی کنند، یا با کسانی که لباسهای آستین کوتاه میپوشند برخورد غیراسلامی کنند، و یا کلا در چیزهایی که خداوند مباح کرده است سختگیری شود، این رفتارها به نفع اسلام نیست و تبعات منفی ایجاد میکند که یکی از پیامدهای آن این است که مردم در برابر سختگیریها به تدریج رفتار دفاعی و مقابله اتخاذ میکنند. اما اگر ما، اعتدال را همان قدر که اسلام خواسته، مراعات کنیم، مشکلات کمتری خواهیم داشت. بعضیها توقع دارند که همه مردم مانند آنها
زندگی کنند و رفتار نمایند. ولی باید توجّه کرد که ما بخشی از سنن، آداب و نحوه رفتار و زندگی را خودمان انتخاب کردهایم، یعنی اجباری از طرف دین واسلام برانجام آن یا عدم انجام آن نبوده است. یک عده میخواهند اینجور زندگی کنند، عدهای میخواهند بازتر زندگی کنند. زندگی خصوصی مردم تابع مقررات شرعی، عرفی و قانونی خاصی است و زندگی اجتماعی نیز تابع شرایط و اقتضائات خود میباشد که اسلام نیز به تفاوت این دو سطح زندگی توجّه دارد. به عنوان مثال، همین قانونی که مجلس گذراند که در بیمارستانها مرد، زن را نبیند و به گونهای تبلیغ شد که مردم فکر کردند حتی قبل از تربیت زنان متخصص این قانون اجبارآ اجرا خواهد شد. ما که الآن این قدر متخصص زن نداریم، همه خانوادهها مریض دارند. میفهمند که این، یعنی مرگ، و یا درباره ماهواره، نیاز به تصویب قانون نبود. زیرا عوامل اعتقادی و کنترلهای متعدد اجتماعی در جامعه به اندازه کافی در این مورد جوابگو میباشد و پلیس میتواند در موارد خاص برابر با مقررات جاری دخالت کند. در این پنج یا شش سال اخیر، مجلس، به این فکر افتاد که برای جلوگیری از تسامح و تساهل، قانونهای سختگیرانه وضع کند. مردم هم به این مسایل توجّه دارند و در مقابل آن موضع میگیرند. اگر تحلیل جامعی از علل فاصله گرفتن جوانها بکنید خواهید دید که یک مقدار تقصیر خشک مقدسیهای ما میباشد، در حالی که ما باید به نقطه معتدلی برسیم یعنی به «انّ الله یحب أنْ یؤخذ برخصه کما یحب أن یؤخذ بعزائمه». این حدیث را برای اولین بار
در زمان طلبگی از امام«ره» شنیدم که تاثیر زیادی در من و تفکر اجتماعی من داشته است.» آیت الله هاشمی چند سال بعد، در دیماه 82 نیز در نقد برخی عملکردها و دفاع از آنچه ایشان از جمله در خطبههای نماز جمعه در سال 63 در تاکید بر اعتدال مطرح کرده بود و برخی واکنشها را در پی داشت (نک: هاشمی رفسنجانی، به سوی سرنوشت، ص574 و 582) تاکید میکند که «تفکر اصلی من این است که زهد واقعی بسیار ارزشمند است، امّا باید با زهدفروشی مقابله کرد. حتّی در زمان پیامبر(ص) این اتفاقات افتاد و پیامبر(ص) با دستور قرآن به شدت برخورد کردند. آیات زیادی درباره سرزنش تفکّر تحریم لذات دنیا بر انسانهاست که واقعآ قرآن با این تفکر مبارزه کرد... درباره بهرهگیری از لذات دنیا هم به این آیه قرآن استناد کردم که «قل من حرّم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق» که از
زیباییها و تمیزی و جنس خوب اجتناب نکنید و با لباس «جُلنبر» تظاهر نکنید. گفتم نماز جمعه ما نور تجمّل است، چون در آیه دیگر داریم «یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد». البته کسانی که میخواهند صوفیگرایانه حرف بزنند، میگویند: منظور از زینت در اینجا لباس نیست و چیزهای دیگر است که ما قبول نداریم. در حالی که قرآن میگوید: باید لباس ظاهر هم در نمازجمعه زینت داشته و تمیز
باشد.» ایشان با اشاره به اینکه نگاه اعتدالی وی در مسائل فرهنگی مورد انتقاد برخی محافل مطبوعاتی و مانند آن قرار میگرفت، برخی نمونهها را ذکر میکند: «مثلا از من میپرسیدند: زن میتواند کت و دامن بپوشد؟ گفتم: چه اشکالاتی دارد؟ سر همین جواب خیلی حرف زدند. بحث رنگ مطرح شد، گفتم که رنگ را خدا تعیین نکرده است. رنگ سیاهی که ما انتخاب کردیم، درست ضد آن چیزی است که اهل بیت انتخاب کردند. آنها سفید یا سبز میپوشیدند. بنیعباس بودند که سیاه را آوردند. گفتم کاری به رنگ لباس مردم نداشته باشید، مگر اینکه جلف باشد. کاری به شکل لباس مردم نداشته باشید، باید زن پوشیده باشد، حالا لباس هر چه میخواهد، باشد. نباید تبرّج باشد، چون یک اصل اسلامی است. بنابراین ما مسایل فرهنگی را در حدّ اعتدل قبول داریم. یعنی همان مقداری که اسلام خواسته است و نه آن مقداری که بخواهیم تحمیل کنیم. شاید یادتان نباشد که اگر استادی در دانشگاه ریش خود را میتراشید و یا لباس شیک میپوشید، مشکل داشت و سخت میگرفتند. میخواستند دختران و پسران را از هم جدا کنند و حتّی سراغ درمان رفتند و گفند که طبیب زن برای زن و طبیب مردم برای مرد باشد. البته این آرزوی ماست که اتفاق بیفتد، ولی در آن مقطع اصلا عملی نبود. برای مردم حرج بود. اگر خانم شما مریض شود، به یک دکتر بیسواد که نمیبرید. پیش بهترین دکتر میروید... در جاهایی که پزشک زن و مرد داشتیم، خوب است. امّا عملی نبود که روی آن تکیه کنیم. موارد زیادی از این قبیل هست. باید در حدّ اعتدال و آن هم در حدّ اسلام، عمل کنیم. باید با اعتدالی که بر اساس مبانی اسلامی باشد، روی مسایل فرهنگی تکیه کنیم و من فکر میکنم هنوز هم اینگونه هستم. فکر میکنم بخشی از آنچه که الان اتفاق افتاده است، عکسالعمل کارهایی است که
اکثریت مجلس چهارم و به اصطلاح راست در مسأله ماهواره، حجاب و خیلی چیزها مصوباتی را گذراندند و سختگیریها را رسمی کردند که برای جامعه مخصوصآ در زنها و جوانها حالت فرار درست کرد. لذا جناح مقابل از همینها سربازگیری کرد. اینها را از بُعد فرهنگی هُل دادند.»
جمعبندی
بیشک میانهروی و پرهیز از افراط و تفریط، یکی از مهمترین و عامترین آموزههای اسلامی است که افزون بر آیات متعدد قرآن، سیره و سنت پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) به خوبی گواه و دلیل ان است. این اصل که همواره در رفتارهای فردی و اجتماعی و نیز در قلمرو اخلاق و فقه باید به عنوان یک شاخص اسلامی حاکم باشد، از مهمترین آموزههایی بوده که با توجه به خاستگاه و مقطع آشنایی آیت الله هاشمی رفسنجانی با آن توانسته از دوره جوانی نقشی مهم و ماندگار در شکلگیری شخصیت فردی و اجتماعی و سیاسی ایشان داشته باشد و تا پایان عمر پربرکت این عالم فرزانه و مجاهد همراه او باشد و او را به فراخور فرصتهایی که در اختیار داشته واداشته است که ابعاد مختلف این آموزه بزرگ را تبیین کند و دیگران را به آن فراخواند و این چنین است که در شناخت و تحلیل و نیز اسوه شمردن این شخصیت
بزرگ باید به این شاخص به عنوان یک اصل و ملاک توجه کرد. رحمت و رضوان خداوند بر او و بر حضرت امامخمینی باد که چنین انسان بزرگی را در دامن اندیشه و عمل خود پروراند «و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون».