در تمام این مدت، امام به هیچ وجه یک تأیید رسمی از حرکت مسلحانه نکردند، همچنان که در نفی آن هم چیزی نگفتند. اگر گاهی موضع گیری منفی از امام دیده شده است، راجع به ایدئولوژی بعضی گروههای مسلح است، نه حرکت و مبارزه مسلحانه. در مورد مبارزه مسلحانه هیچ موضعی در نفی و اثبات نداشتند. در این سالها، مبارزه مسلحانه تقدس کسب کرده بود و کسی جرأت نمیکرد آن را محکوم کند.
این جریان به همین صورت ادامه پیدا کرد، تا سال 54 که انشعابی پیش آمد و ضمن آن مسائلی افشا شد، که سرخوردگی مذهبیها را از مبارزه مسلحانه به دنبال داشت. یعنی یک علامت سئوال جدی برایشان پیدا شد که این بچهها در جریان زندگی مخفی و قطع رابطه با محافل دینی و علما به انحراف و کفر کشیده میشوند.
مقداری هم خستگی از این شیوه مبارزه، مؤثر بود که مقبولیت و مطلوبیت آن رو به کاهش گذاشت. سال 54 که ما زندان رفتیم، هرچند که در ظاهر مخالفت با مبارزه مسلحانه یک نوع کفر حساب میشد و زمینه اتهام بریدگی و ... اما ته دلِ افراد را که میکاویدی، به نوعی رودربایستی و ترس از بدنامی میرسیدی، وگرنه اکثر مبارزان از پیروزی با این شیوه مبارزه مأیوس بودند.
پس از انشعاب در مجاهدین و درگیریهای داخلی آنها و کشتن و لو دادن یکدیگر، وحید افراخته هم ضعف نشان داد و هرچه میدانست (و زیاد هم میدانست) گفت و همه سرنخها به دست رژیم افتاد. بیدغدغه همه را زیر نظر داشت و صبر میکرد، تا این که یک تیم تشکیل بدهند و به یک حدی از رشد برسند. درست در بزنگاه، در دام رژیم بودند و از زندان سر در میآوردند.
در زندان حالت یأس پیش آمده بود؛ بیرون هم مردم از این انشعاب و انحراف ضربه روحی خورده بودند، کار مهمی هم نشده بود. مذهبیها از مبارزه مسلحانه دلِ خوشی نداشتند، هرچند که مارکسیستها از ارتداد منافقین خوشحال بودند. یک تحلیلی هم منافقین داده بودند که مبارزات مسلحانه در روند تکاملی به مارکسیسم میرسد. در گذشته، اختلاف در جبههها و جناحهای چپ مشهود بود، حالا چپیها از اختلاف مذهبیها شادی میکردند ... .
خوشبختانه ـ درست در سختترین تنگناها ـ از سال 56 افق سیاسی تا حدودی باز شد و مبارزات سیاسی ـ مذهبی در کشور وسعت گرفت، مردم جرأت پیدا کردند. تظاهرات، سخنرانیها و اجتماعات بزرگ و باشکوه زمینه پیدا کرد و در پی آن، اعتصابات فراگیر و روز افزون. در چنین جوّی مبارزه مسلحانه به کلی بیمعنا شده بود و شرایطی پیش آمد که در زندان هم کسی نمیتوانست رهبریِ امام را نپذیرد. کم کم قهرمانهای مبارزه مسلحانه هم رهبری امام را پذیرفتند. همانها که قبلا امام را وسیلهای برای کشاندن مردم به جمع خودشان تصور میکردند.
هرچند که شاید بین خودشان گفت وگوهایی ـ مخفی از دیگران ـ داشتند و دل ـ خوش بودند که این مبارزه در نهایت به جایی نخواهد رسید. امام زمینه مردمی را درست میکند، و در زدنِ ضربـه نهایی و بهرهبرداری، میدان بهدست همان گروهها خواهد افتاد. بعد هم که دیدیم چگونه پیشتازان مبارزه مسلحانه از مردم جدا شدند و کارشان به کجا رسید که داغترین آنها سر از دامن امریکا در آوردند و خیلی از آنها از طریق جاسوسی و خبرچینی به نفع امپریالیسم و به ضرر مردمشان تأمین معاش میکنند.
منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب