حدیث دیگران
  • صفحه اصلی
  • حدیث دیگران
  • مناظره دو سردار سپاه درباره سال آخر جنگ

مناظره دو سردار سپاه درباره سال آخر جنگ

در سال ۶۱ دو جلسه وجود داشته که متأسفانه هر دو بزرگوار یعنی آقایان هاشمی و رضایی می‌گویند اسناد این دو جلسه نیست

  • دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶
سردار ابوترابی از فرماندهان جنگ و سردار شعبانی از فرماندهان عملیات مرصاد با تشریح رخدادهای سال پایانی درباره نامه محسن رضایی به امام و نامه منتشر نشده حاج سید احمد و نیز دو جلسه مهم سخن گفتند. عصر ایران - در نشست «از جام زهر تا شهد پیروزی» که در آستانه سالگرد آتش‌بس جنگ ۸ ساله در ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ و به همت انجمن اندیشه و قلم برگزار شد، سردار سید محمد ابوترابی از فرماندهان دفاع مقدس و سردار ناصر شعبانی از فرماندهان عملیات مرصاد با تشریح رخدادهای سال پایانی جنگ، از چگونگی رسیدن نامه سرنوشت‌ساز محسن رضایی به امام خمینی، نامه حاج سید احمد به امام که همچنان منتشر نشده مانده و نیز دو جلسه‌ای که اسرار آن همچنان مکتوم مانده است، سخن گفتند.

به گزارش عصر ایران و به نقل از روابط عمومی انجمن اندیشه و قلم، سردار ابوترابی، سخنان خود را با مرور برخی شکست‌های نظامی ایران در بهار ۱۳۶۷ و وضعیت جبهه‌ها در روزهای پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ آغاز کرد و ضمن برشمردن راهبردهای مختلفی که برای پایان جنگ مطرح بود، گفت: «آتش‌بس بدون رسیدن به حقوق ایران»، «راهبرد بدون هدفِ جنگ جنگ تا رفع کل فتنه»، «جنگ جنگ تا یک پیروزی بزرگ» و «جنگ تا تسلیم عراق» راهبردهای مطرح بودند. البته برخی تسلیم صدام را با جداسازی جنوب عراق ممکن می‌دانستند و برخی معتقد بودند برای تسلیم صدام نیاز است که تا سقوط بغداد پیش برویم.

وی در واکنش به برشمردن رویدادهای تلخی چون موشک باران تهران، از دست دادن فاو و شلمچه و بمباران شیمیایی حلبچه در ماه‌های آخر جنگ، با اشاره به پشتیبانی کامل ابرقدرت‌های شرق و غرب از عراق در جنگ ۸ ساله علیه ایران، قطعنامه ۵۹۸ را یک پیروزی بزرگ برای کشور دانست و گفت: قطعنامه ۵۹۸ با تأکید بر لفظ آتش‌بس، بازگشت به مرزها و شناختن عراق به عنوان کشور متجاوز در حالی صادر شد که قدرت‌های بزرگ دنیا پشت سر صدام جمع شده بودند و تا پیش از آن، ۷ قطعنامه توسط شورای امنیت سازمان ملل بدون دادن کمترین حقوقی برای ایران صادر شده بود.

این فرمانده دفاع مقدس ادامه داد: عراق در ابتدای جنگ تنها ۱۲ لشکر داشت که این تعداد در پایان جنگ به ۵۹ لشکر افزایش پیدا کرد. آن‌ها هرجا اراده می‌کردند می‌توانستند تعداد زیادی نیرو اعزام کنند و علاوه بر آن ایران را مورد تهاجم هوایی خود قرار دهند. اطلاعات نیز به وفور در اختیارشان بود.
در نامه فرمانده وقت سپاه که وضعیت ارتش مجهز عراق را ترسیم می‌کند آمده است دنیا پشت سر عراق قرار گرفته و هر زمان تهاجمی از سوی عراقی‌ها صورت می‌گیرد، جلوگیری از آن برای رزمندگان اسلام سنگین و حتی مشکل‌تر از آغاز جنگ است.

ابوترابی با بیان اینکه «علاوه بر شهدای ابتدای جنگ، مظلوم‌ترین شهدا در دفاع مقدس شهدای انتهای جنگ بودند»، گفت: مظلومیت پایان جنگ، کمتر از مظلومیت ما در آغاز جنگ نبود. متأسفانه رسم نامیمونی در جامعه ما وجود دارد که هر جا شکست می‌خوریم، فکر می‌کنیم باید آن را سانسور کنیم، چراکه به نظرمان بیان شکست، بیان ضعف فرمانده یا سازمان است.

در حالی که دفاع مظلومانه ما در برابر ۵۹ لشکر عراق در پایان جنگ و شکست بعثی‌ها در عملیات‌های غرورآفرین بعد از قطعنامه و بازگرداندن مجدد آنها به مرزها موجب افتخار است نه شرمندگی.

ابوترابی با بیان اینکه «متأسفانه هر تدبیری در کشور ما به سرعت برچسب سیاسی می‌خورد و در مقابل آن تعارض‌های جناحی شکل می‌گیرد»، تصریح کرد: باید بدانیم تنها کسی که با واقع‌گرایی، طرحی را برای پایان جنگ با حفظ حقوق ایران را مطرح و پیگیری کرد، آقای هاشمی رفسنجانی رحمت‌الله علیه بود.
نگرش ایشان اگر به‌دور از نگاه‌های سیاسی در داخل و در جبهه‌ها درک می‌شد، می‌توانست با گرفتن مأموریت‌های موفقی در عملیات‌هایی که از خیبر به بعد انجام شد، دریچه خیری باشد که ما به حقوق‌مان برسیم.

وی اضافه کرد: عراق در سال آخر جنگ به این نتیجه رسیده بود که قدرت شکست خطوط دفاعی ما را دارد و ضرورت ندارد بر آتش‌بس تأکید کند. حمایت‌های جهانی و عربی از عراق هم باعث شده بود صدام بعد از قطعنامه ۵۹۸، به دنبال گرفتن قطعنامه دیگری باشد که اهداف اصلی‌اش را در موضوع اروند و جزایر، در بخش‌هایی از میمک و منطقه نفت‌شهر تأمین کند. لذا در طول یکسالی که از صدور ۵۹۸ تا پذیرش آن از سوی ایران طول کشید، با کار سیاسی روی موضوع جنگ‌طلبی ایران در این مسیر گام برداشت و بعد از حلبچه این سیاست را با جدیت دنبال می‌کرد.

ابوترابی افزود: وقتی حلبچه را گرفتیم، از آنجا که طبق یک تصور دیرینه، کردها خود را بیشتر منتسب به ایران می‌دانند، با ورود نیروهای ایرانی شروع به شادی کردند. بلافاصله بعد از شادی مردم، عراق فجیع‌ترین جنایت بشری را در مقابل چشم سازمان ملل و ابرقدرت‌ها و با رضایت آنها انجام داد و حدود ۵۰۰۰ انسان بی‌گناه در حلبچه را با گاز سیانور شهید کرد. صدام با این کار به کردها اعلام کرد هر نقطه‌ای که با ورود ایرانی‌ها شادی کنند، به سرنوشت حلبچه دچار خواهند شد.

این فرمانده دفاع مقدس با بیان اینکه «صدام با بهره‌برداری سنگین سیاسی از این واقعه، به دنبال قطعنامه دیگری علیه ایران بود»، گفت: قطعنامه ۵۹۸ با همه کاستی‌هایی که ممکن است داشته باشد، اما در مقایسه با ۷ قطعنامه قبلی در موضوع حقوق ایران و ۴ دلیل امام برای مخالفت با ورود به خاک عراق/ هر ۴ پیش‌بینی تحقق یافت.

وی پشتیبانی مردم عراق از صدام را در کنار حمایت‌های جهانی از او در وضعیت جنگ تحمیلی مؤثر خواند و گفت: در کتاب اسرار مکتوم که اخیراً چاپ شده آمده است که امام در مقابل فرماندهانی که بعد از بیت‌المقدس به دنبال ورود به خاک عراق بودند، به ۴ دلیل مخالفت می‌کردند، یکی از دلایل امام متجاوز دیده شدن ما بود.

همچنین اینکه در منطقه‌هایی که عبور خواهیم کرد، شهرهایی وجود خواهد داشت که لگدمال عملیات نظامی می‌شوند و به نفوس مردم تجاوز خواهد شد. همچنین ملت عراق با تجاوز مشکل دارد و رفتن ما به خاک عراق باعث این می‌شود که مردم عراق در پشتیبانی رژیم صدام وارد عمل شود و در آخر اتحاد کشورهای عربی بود که با ورود ایران به عراق خشمگین می‌شدند.

ابوترابی با تأکید بر اینکه «عین این ۴ پیش‌بینی حضرت امام اتفاق افتاد»، گفت: در قدرت گرفتن جبهه‌های عراق، پشتیبانی مردم عراق هم مؤثر بود؛ درست است که شاید بخشی از آن با زور بود ولی باید گفت که عراق در رسیدگی به خانواده کشته‌شدگان و صدمه‌دیدگان خود در جنگ بسیار خوب عمل کرده بود و به نوعی کشته شدن یا مجروح شدن در جنگ برای آنها افتخار بود. در حالی که جبهه ما را، محاصره اقتصادی و تسلیحاتی سنگین، سخت شدن دفاع مقدس و همچنین اختلافات در سطح راهبردها و تاکتیک‌های عملیاتی بین سپاه و ارتش و فرماندهان نظامی فراگرفته بود.
وی با اشاره به اظهارات محسن رضایی در کتاب اسرار مکتوم جنگ درباره نگاه فرماندهان به راهبرد آقای هاشمی برای پایان جنگ گفت: آقای محسن رضایی در کتاب اسرار مکتوم جنگ اشاره دارد که ما فرماندهان جنگ، راهبرد آقای هاشمی را نپذیرفتیم و خودمان یک راهبرد ابهام را پیش‌بینی کردیم که همه امکانات و تسلیحات خود را برای یک عملیات خرج نکنیم.

این وضعیت باعث شد که در انتهای جنگ، یک مجموعه تضعیف شده در جبهه ایران روبروی یک مجموعه تقویت شده در جبهه عراق بایستد. از نظر اطلاعاتی هم توازن قدرت بهم خورده بود و هر لحظه این امکان وجود داشت آنها تهاجمی را انجام دهند و موفق بشوند.
وی درباره چگونگی عدم پذیرش سخن امام به عنوان شخص اول مملکت از سوی فرماندهان نظامی و تصمیم برای ورود به خاک عراق، گفت: طبق الگوهای مرسوم عملیات‌های نظامی، نیروها باید خود را به نقطه و مانعی غیرقابل عبور برسانند که دفاع از منطقه تصرف شده راحت‌تر صورت گیرد. در نقشه عملیاتی بیت‌المقدس نیز در مرحله چهارم این پیش‌بینی شده بود که دفاع را از شرق دجله شکل دهیم اما این اتفاق نیفتاد و عملیات بعد از فتح خرمشهر و رسیدن نیروها به مرزها، دیگر ادامه نیافت.

وی گفت: در سال ۶۱ دو جلسه وجود داشته که متأسفانه هر دو بزرگوار یعنی آقایان هاشمی و رضایی می‌گویند اسناد این دو جلسه نیست. متأسفانه آقای نظران که دبیر اجرایی این بحث‌ها بوده در یک تصادفی فوت می‌کنند.

آنچه طرح می‌شود ذهنیاتی است که حاضران از آن جلسات دارند. یک نامه منتشرنشده‌ای هم هست که مرحوم سیداحمد آقا برای حضرت امام نوشته‌اند و به امام گفته‌اند که آقا نظر من هم این است که شما روی موضع‌تان پافشاری کنید. این نامه را سردار حسین علایی در خاطراتشان گفته‌اند که آن را خوانده‌اند. در جلسه اول بحث می‌شود که ما در موقعیت و قدرتی قرار گرفته‌ایم که می‌توانیم اراده خود را به عراق تحمیل کنیم.
ابوترابی اضافه کرد: بعد از فتح خرمشهر، نظامیان مطرح می‌کنند که ما باید وارد خاک عراق شویم. در جلسه اول امام نمی‌پذیرند.
آقا محسن می‌گوید که آقای هاشمی مطرح کردند که حتماً شما در جلسه دوم حضور داشته باش که استدلال‌هایت را بگویی. استدلال‌ها این است که اگر بخواهیم جبهه جنوب را رها کنیم باید یک نیروی سنگینی را برای حفظ موقعیت قرار دهیم و عملاً توان دفاعی خود را در نقاطی دیگر از دست می‌دهیم. اینجا حضرت امام به آن چهار دلیل اشاره می‌کنند، اما نهایتاً به خاطر بحث‌های نظامی و موضوع رسیدن به رودخانه دجله، می‌پذیرند.
در ادامه این نشست، سردار ناصر شعبانی از فرماندهان سپاه کرمانشاه در عملیات مرصاد، سخنانش را با اشاره‌ای به شروط حضرت امام برای پذیرش قطعنامه و پایان جنگ مبنی بر معرفی متجاوز، محاکمه متجاوز و پرداخت غرامت و بازگشت نیروهای عراقی به مرزها آغاز کرد و سپس درباره علت ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر گفت: در مقطع بعد از فتح خرمشهر هنوز بخشی از خاک ایران در اختیار عراق بود. عراق ۱۵ ههزار و ۵۳۰  کیلومتر مربع خاک ایران را تصرف کرده بود. ما با عملیات فتح خرمشهر، ۱۱ ههزار متر مربع را آزاد کردیم و تا این مقطع هنوز قطعنامه‌های سازمان ملل در حد بیانیه و توصیه‌نامه است.
وی با تأکید بر ضرورت تعقیب و تنبیه متجاوز بعد از فتح خرمشهر، گفت: باید کاری می‌کردیم که دیگر کسی جرأت نکند به ما حمله کند. کاری که امام کرد این بود. برخی مقاله می‌نویسند که چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه یافت. باید از آنها پرسید: «در کجا بودید وقتی جنگ بود؟ عرصه بر مردان میدان تنگ بود».


شعبانی با اشاره به پیشنهاد صلح در همان ماه اول جنگ گفت: صلح تحمیلی هم مانند جنگ تحمیلی است. صلح با تمام زیبایی‌هایش اگر تحمیل می‌شد از جنگ مخرب‌تر بود.

وی در ادامه سخنان خود درباره قطعنامه ۵۹۸ گفت: ۵۹۸ به این دلیل پذیرفته شد که جنگ در سال پایانی، از حالت مردانگی خارج شده بود، صدام به سمت مردم آمده بود و شیمیایی را حتی علیه مردم خودش به کار می‌برد.

شعبانی گفت: امام هیتلر نبود که از حرف خودش برنگردد. امامی که تا دیروز می‌گفت جنگ تا آخرین نفس و تا آخرین گلوله، حالا با دیدن نامردی‌ها و بنا به مصالح برگشت. اجماع جهانی بود که این جنگ پیروز نداشته باشد یا حداقل ایران پیروز میدان نباشد. امام به مردم تعهد داشت، حتی به مردم عراق.
وی درباره نامه محسن رضایی به امام درباره وضعیت جبهه‌ها نیز ابراز کرد: من از آقای محسن رضایی درباره این نامه سؤال کردم.
ایشان در جایی بیان کردند که آقای هاشمی از من پرسیدند برآورد شما چیست؟ ارتش که گفته بود من بمب اتم برای پایان جنگ می‌خواهم؛ سپاه هم گفته بود اینقدر میلیون دلار برای خرید تسلیحات و سه سال وقت نیاز دارم. من این وضعیت را مکتوب تحویل آقای هاشمی دادم؛ اما آقای هاشمی «مرد رندی» کرد و این نامه را به امام داد و گفت فرماندهان این را می‌گویند و ما در حدمان نیست.

آقای روغنی زنجانی هم از وضع بد اقتصادی می‌گویند. آقای رضایی به من گفت، آقای هاشمی نگفت می‌خواهد این نامه را به امام بدهد، اگر می‌دانستم این نامه به امام می‌رسد اصلاً نمی‌نوشتم و نمی‌دادم.

وی ادامه داد: من دو جا گریه فرماندهان را در جنگ دیدم، یک جا همین مقطع قبول قطعنامه بود. رزمندگان ما حاضر بودند با سنگ و چوب هم بجنگند. اصلاً تسلیحات فاکتور اصلی نبود.

شعبانی عملکرد آیت الله هاشمی را در این زمینه ناشی از روحیات وی دانست و گفت: آن زمان آقای روحانی هم فرمانده پدافند هوایی بود. روحیاتشان این بود. در جلسات هم من می‌دیدم اینها خیلی انگیزه و روحیه (ادامه جنگ) نداشتند.

استاد دانشگاه امام حسین (ع) گفت: بعد از قبول قطعنامه و در زمان عملیات مرصاد، وقتی رزمندگان آنطور برای حضور در جبهه‌ها مشتاق بودند، امام فرموده بودند اگر من می‌دانستم آمادگی مردم اینگونه است قطعنامه را قبول نمی‌کردم. این نقل قول از حاج احمدآقاست.

وی افزود: امام در زمان ضعف ما، قطعنامه‌ای را پذیرفت که زمانی نوشته شده بود که ما در اوج پیروزی بودیم. این نشانه سیاست امام بود. قطعنامه ۵۹۸ بندهایش به نفع ایران بود و هنوز هم مبنای تعاملات ما با دولت فعلی عراق، قطعنامه ۵۹۸ است.

شعبانی در پاسخ به این سؤال که «آیا نامه‌ای که آقای رضایی می‌گوید با مرد رندی آقای هاشمی دست امام رسید، واقع‌بینانه بود یا نه؟»، گفت: بله این نامه بر اساس شرایط آن زمان واقع‌بینانه بود، لیکن ما می‌توانستیم با شرایطی که به وجود می‌آوریم، در بعضی جاها مثل فاو دفاع کنیم. اگر ما کمی توان می‌گذاشتیم و فاو را نگه می‌داشتیم پایان جنگ این نبود.

فضا، فضایی بود که متأسفانه همراهی وجود نداشت. بال دیپلماسی با بال جنگ همراه نبود. اگر پشتیبانی بیشتری می‌شدیم و فاو را می‌داشتیم با برگ برنده بیشتری، ۵۹۸ اجرا می‌شد.

در این بخش، سردار ابوترابی درباره چگونگی ارائه نامه محسن رضایی به امام و این سخن که آقای هاشمی با مردرندی نامه را به امام رسانده است، گفت: در موضوع ارائه گزارش، فرقی بین حضرت امام و آقای هاشمی نیست.

هیچ فرماندهی اجازه ندارد به جانشین فرمانده کل قوا گزارشی بدهد که صلاح نداند آن را فرمانده کل ببیند. بزرگان سیاست می‌گویند جنگ آنقدر بزرگ است که نباید اختیارش را به دست فرماندهان نظامی داد. جنگ، ادامه سیاست است و سیاست، ادامه جنگ. حضرت امام زمانی که به این نتیجه رسیدند که زدن صدام دیگر با جنگ ممکن نیست، قطعنامه را پذیرفتند.

آقای هاشمی هم بعدها اشاره کردند که امام فرمودند شیرینی اجرای قطعنامه، تلخی زهر را از کام من برد. امام با قبول قطعنامه به تنهایی، به اندازه همه ارتش و سپاه در جنگ، سرزمین آزاد کرد و نیروهای نظامی را از شرمندگی در تاریخ این کشور نجات داد. امام با نیروهای نظامی به دلیل عدم پشتیبانی شرمنده شده بودند نه اینکه نخواهند پشتیبانی کنند، چیزی نبود که بخواهند پشتیبانی کنند. اینطور نبود که دولت در حالت پیگیری دولت رفاه باشد و از جبهه‌ها حمایت نکند.

ابوترابی با تأکید بر اینکه «امام در پشتیبانی از جبهه‌ها چیزی کم نگذاشت»، تصریح کرد: حضرت امام در این مسیر به خاطر آقامحسن رضایی، فرمانده نظامی محبوب خودش یعنی آقای صیاد شیرازی را عوض کرد و آقای حسنی سعدی را آورد. رئیس‌جمهور محبوب خود را ناراحت کرد و نخست‌وزیری که مورد پسند او نبود را به خاطر آقای رضایی حمایت کرد.

وی تأکید کرد: ما در اثر شکست‌ها و عدم استقبال مردم از جبهه‌ها، راهی جز قبول قطعنامه نداشتیم. استخوان‌بندی تیپ و لشکر ما با نیروهای بسیجی سر پا بود و اختلافات هم مؤثر بود.

این فرمانده دفاع مقدس بیان کرد: اگر آقا محسن به خاطر حضور در دفاع مقدس به بهشت نرود به خاطر نامه‌ای که در آن، جوانمردانه واقعیت‌ها را به امام نوشت حتماً به بهشت می‌رود.

شعبانی در ادامه با اشاره به شرایط پایان جنگ که عراق تا بن دندان مسلح بود و جنگ تن با تانک بود، گفت: واقعاً شرایط جنگ نابرابر شده بود ولی اینکه آقامحسن می‌گوید این نامه ناخواسته به دست امام رسید، برای این بود که ایشان می‌گوید اگر قطعنامه پذیرفته نمی‌شد ما حاضر بودیم با چوب و سنگ بجنگیم. قبول دارم که وضع اقتصادی کشور خوب نبود، اختلافات در داخل وجود داشت و اجماع جهانی هم علیه ما بود. اشتباهات ما و مشکلات، واقعیت‌هایی بود که در پیوست نامه آقای محسن رضایی آمده است ولی هر راستی را نباید گفت.

شعبانی دیر پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ را ناشی از بی‌اعتمادی ما به نظام بین‌الملل دانست و گفت: ما خواهان شناسایی متجاوز بودیم، درست است که یک سال طول کشید ولی مفادش به نفع ما بود. پیامد جام زهر، برای ما خیر بود. جنگ را آنها شروع کردند اما ما با افتخار تمامش کردیم.