خاطرات

مقدمه کتاب خاطرات سال 1368

همزمان با برگزاری بیست و پنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، کتاب خاطرات سال ۱۳۶۸ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از سوی دفتر نشر معارف انقلاب اسلامی انتشار یافت. این کتاب که در ۸۷۵ صفحه و قیمت ۱۹ هزارتومان به فروش می‌رسد به مرور خاطرات و روزنوشت‌های ایشان در سال ۱۳۶۸ می‌پردازد. این کتاب که به اهتمام علی لاهوتی (فرزند فاطمه‌ هاشمی) تدوین شده است، مقدمه مفصلی در ۲۹ صفحه به قلم هاشمی رفسنجانی همراه دارد. وی در این مقدمه به برخی از مهم‌ترین دلمشغولی‌ها و دغدغه‌هایش در سال ۱۳۶۸ اشاره می‌کند که در میان آنها یادآوری به موضوعاتی همچون رحلت امام خمینی (ره)، بازنگری قانون اساسی، استعفای آیت الله منتظری و نیز انتخاب رهبری نظام اسلامی قابل توجه است.

  • چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۰
آرامش بعد از طوفان ، حال و وضع امام ، بازنگری قانون اساسی ، استعفای آیت‌الله منتظری، جلسه هیأت رئیسه مجلس خبرگان ، کسالت امام ، جراحی امام ، رحلت امام ، اجلاس خبرگان و انتخاب رهبر ، عدالت و رفع تبعیض ، نیازهای ضروری ، برنامه پنجساله اول ، تأمین منابع ریالی و ارزی ، ادغام در نیروهای مسلح ، سفر به اتحاد جماهیر شوروی، سفرهای داخلی ،مذاکرات برای اجرای قطعنامه ، ترافیک ، رفراندم بازنگری قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری،تشکیل کابینه و شروع کار دولت جدید، روحانیت و روحانیون ، فرصت‌های زودگذر ،

 

حرف اول

 

 

 

 

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

 

آرامش بعد از طوفان

 

برای اولین بار پس از هشت سال دفاع، مراسم سال نو را بدون جنگ آغاز کردیم و تعطیلات نوروز را با آرامش گذراندیم؛ برخلاف سال گذشته که در شب عید، صداهای گوش‌خراش انفجار موشک‌های عراقی در تهران، خواب را از چشم مردم ربوده بود و حتی روز عید که به دیدار امام رفتیم، ایشان در جمع سران قوا فرموند: «صدای انفجار موشکی که در فرمانیه، دیشب منفجر شد، خیلی مهیب بود.»

روز عید پارسال هم تهران از اصابت موشک بی نصیب نبود. شب دوم هم با دیدن فیلم وحشتناک بمباران شیمیایی شهر حلبچه عراق توسط صدامیان که صداوسیما تهیه کرده بود و مشاهده منظره‌های وحشیانه آثار قساوت صدام و اربابانش، عمیقاً   به فکر خطرهای احتمالی جنون او و حامیانش که با دادن سلاح‌های کشتار جمعی و چراغ سبز به خون آشامان بعثی، برای نجات از مهلکه‌ای که خودشان برای عراق و ایران و منطقه به وجود آورده‌اند، فرو رفتیم.

پس از نامه 25 تیر امام  راحل و با شروع آتش‌بس و اعلان پذیرش قطعنامه در تاریخ 27 تیر 1367  و خاموش شدن تانک‌ها،  توپ‌ها،  بمب‌ها و  موشک‌ها و شروع بازسازی مخروبه‌های جنگ و مطرح شدن برنامه‌های سازندگی، عید و بهار و زندگی را در آرامش و تلاش برای عمران و رفاه ایران آغاز کردیم. دیگر  از برنامه‌های تشییع جنازه شهدا و عیادت از مجروحان جنگ و دلهره‌ درگیری‌های جبهه و غرق کشتی‌ها و حملات وحشیانه دشمن به اهداف و مراکز غیر نظامی خبری نبود.

البته بودند کسانی که با عشق شهادت به جبهه ها می‌رفتند؛ این آرامش را نمی‌پسندیدند و با تعبیراتی همچون راه شهادت و بهشت بسته شد، حسرت خود را نشان می‌دادند. گرفتاری‌‌های جنگ در حال کم شدن بود، اما مسائل فراوانی، علاوه بر ترمیم آثار جنگ در پیش بود، از جمله:

1 مذاکرات نفس گیر با صدامیان برای اجرای قطعنامه 598 ، در حالی که بعثی‌ها تلاش داشتند امتیازات و پیروزی‌های ایران در قطعنامه را به حداقل برسانند.

2 تلاش برای نجات آزادگان از چنگ صدامیان و کمک به برگرداندن اسرای عراقی به کشورشان

3 سرعت عمل در بازگرداندن آوارگان جنگ به اوطان و سروسامان دادن به زندگی آنها

4 پاکسازی مناطق آلوده به مین در پنج استان که برای برگرداندن حیات جمعی به استان‌های درگیر در جنگ مستقیم و تحت اشغال و ایجاد اشتغال و امنیت در آنها  لازم بود.

5 ترمیم خرابی‌های زیربنایی و روبنایی ویرانی‌‌های جنگ .

6 ایجاد اشتغال برای نیروهای مخلص و ایثارگری که در ارتباط با جنگ کار می‌کردند.

7 تلاش برای تعمیر و نوسازی تجهیزات و مراکز نظامی و عقبه‌ نیروها.

8 رسیدن به نیازهای جانبازان، خانواده‌های شهدا و مفقودان و آمادگی برای جذب ده‌ها هزار آزاده که پس از سال‌ها اسارت به وطن مراجعت می کنند و تأمین سلامت، تحصیل، کار، مسکن،  ازدواج و .... آنها.

9 برنامه‌ریزی برای اصلاح ساختار نیروهای مسلح با استفاده از تجربه جنگ که در حکم جانشینی فرماندهی کل قوای اینجانب آمده بود.[1]

10 پیگیری برنامه سازندگی که با هدایت امام در دستور کار نظام برای شرایط بعد از جنگ، باید اجرا می‌شد.

11 تأمین نیازهای مصرفی کشور که بعد از جنگ، مردم در انتظار آن هستند.

12 تأمین بودجه ارزی و ریالی برای هزینه‌های بازسازی و سازندگی و تهیه نیازهای معیشتی جامعه و مواد اولیه برای تولید، با توجه به کسری 2/50  درصدی بودجه و خزانه خالی کشور و بدهی‌های سنگین دولت به بانک‌ها و تعهد حدود 12 میلیارد دلار و موجودی فقط یک میلیارد دلار.

13 رسیدن به وضع شهرها و روستاها که در زمان جنگ، تحت‌الشعاع نیازهای دفاعی بود.

14 اقدام برای کاهش تورم که نرخ آن بیش از 30 درصد بود.

15 تهیه نیازهای تولید در بخش‌های کشاورزی، صنعت و خدمات.

16 تحسین روابط با کشورهایی که در فضای جنگ دچار رکود شده بود.

17 اصلاح قوانین و مقرراتی که در دوران جنگ، به مقتضای آن شرایط به وجود آمده بود.

18 تعدیل سیاست‌های ارزی، کوپنی، بانکی، خارجی، قضایی و امنیتی.

در این کتاب و در لابلای خاطرات و کارنامه، خوانندگان محترم به این موارد و موارد بسیار دیگری برخورد می‌کنند که هر یک به سهم خود، تغییر و اصلاح مهمی با خود دارد.

 

حال و وضع امام  

مدتی بود که به طور مبهم،  صحبت از رنج امام از کسالتی مطرح بود. قبلاً آمریکایی‌ها در خبری گفته بودند که امام مبتلا به سرطان‌اند،  ولی معمولاً در بین خواص و افکار عمومی، حمل بر جنگ روانی دشمن می‌شد و پزشکان آن ادعا را رد می‌کردند.

برای اولین بار در تاریخ 28 اردیبهشت  پزشکان هم به صورت مبهم، وجود اصل سرطان معده را تأیید کردند که این خبر مثل کوهی بر سر ما  فرود آمد. از آن به بعد بایستی مراعات خیلی چیزها را داشته باشیم؛ از افشای این خبر باید جلوگیری شود، اقداماتی که ضرورت دارد، در زمان حیات امام انجام گیرد و تأخیر آنها خطرناک خواهد بود، در اولویت قرار گیرد و انجام آن کارها به گونه‌ای باشد که حاکی از عجله و احساس خطر نباشد و احتمالات اقدام دشمنان انقلاب که از سال‌های اول پیروزی انقلاب به دنبال چنین فرصتی بودند، مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد و پیش بینی راهکار حفاظتی شود. طبعاً همه این امور در محدوده افراد محدودی باشد و ساز و کار محکمی برای جلوگیری از نشت اطلاعات محرمانه داشته باشیم؛ هنوز خطر تجدید جنگ بود.

مهمتر از همه به فکر رهبری آینده و کیفیت گزینش باشیم که مشروعیت نظام درهیچ زمانی زیر سئوال نرود. طبعاً چنین احتیاط‌هایی ایجاب می‌کرد که بعضی از بحث‌ها، تصمیمات و اخبار، با طبقه‌بندی «به کلی سری»  باشد و از این جهت است که خوانندگان محترم، در این فاصله زمانی، این گونه مطالب را در خاطرات کوتاه و مبهم می‌بینند.

 

بازنگری قانون اساسی

یکی از مواردی که امام پذیرفته بودند درحیات خودشان باید انجام شود، اصلاح قانون اساسی بود که بر اساس تجربه‌های عملی و میدانی ده سال گذشته لازم دیده شده بود.  

ایشان تصمیم نهایی را گرفتند و مقرر شد که بررسی‌ها انجام شود و پیشنهادها خدمت ایشان تقدیم شود. چند بار با رئیس جمهور و دیگران در این باره مذاکره داشتم و با حضرت امام هم صحبت‌هایی شده بود.

در تاریخ 21 فروردین 1368 امام خواستند اعضای شورای بررسی پیشنهاد شود. در جلسه مورخ دوم اردیبهشت سران قوا، درباره کم و کیف اصلاح قانون اساسی و ترکیب شورای بازنگری برای پیشنهاد به امام مشورت شد و در تاریخ سوم اردیبهشت، پیشنهادها تقدیم امام گردید.

بارها با حاج احمدآقا درباره متن حکم امام برای اصلاح قانون اساسی مذاکره کردیم و سرانجام در تاریخ چهارم اردیبهشت ،  احمد آقا تلفنی متن پیش نویس نامه امام خطاب  به رئیس جمهور برای اصلاح قانون اساسی با ترکیب اعضای شورا و موارد نیازمند به اصلاح را برای مشورت نهایی قرائت کرد. در جلسه 5 اردیبهشت 1368 در نطق قبل از دستور مجلس از نمایندگان خواستم که پنج عضو از مجلس را برای شورای بازنگری انتخاب کنند که در همان جلسه انجام شد؛ تعداد چهار نفر از جناح رادیکال و یک نفر مقبول الطرفین بودند.

عصر روز نهم اردیبهشت، اولین جلسه هیأت رئیسه شورای بازنگری در مجلس تشکیل شد. سپس در اولین جلسه شورا،  بخشی از آئین نامه مذاکرات تصویب شد و در روز بعد، بخشی دیگر و کمیسیون‌ها هم تشکیل گردید.

همان روز نامه‌ای از امام خطاب به آیت‌الله مشکینی رئیس مجلس خبرگان و رئیس شورای بازنگری رسید که لازم نیست رهبری از مراجع باشد.  وجود مجتهد عادل کافی است؛ البته نظر بعضی از اعضاء غیر از این بود [2].

کار بازنگری قانون اساسی دو ماه و نیم [6 اردیبهشت تا 20 تیر 1368]  طول کشید و نتایج کار بعد از رحلت امام، با تأیید رهبری به رفراندم گذاشته شد که هم زمان با انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ ششم مرداد 1368  با بیش از  95 درصد آرای مأخوذه  به تصویب رسید.

 

استعفای آیت‌الله منتظری

از سال های گذشته، مشکلاتی در ارتباط با بیت آیت‌الله منتظری به وجود آمده بود و امام تذکراتی دادند، ولی از سال گذشته این موضوع داغ شده بود که در خاطرات سال‌های قبل، مواردی از بروزات آن را آورده‌ام. در ملاقات روز دوم فروردین امسال، احساس کردم امام از اظهارات، نامه ها و رفتار آیت‌الله منتظری عصبانی‌اند که در پیام آن روزشان  هم اشاراتی داشتند و تصمیم به اقدام دارند.  درخواست کردم فعلاً  دست نگه‌دارند که درباره موضوع بررسی بیشتری شود، ولی معلوم بود که صبر نخواهند کرد.

همان شب با آیت‌الله خامنه ای که در مشهد بودند، تلفنی تماس گرفتم و خواستم که به خاطر اهمیت مسأله، سفر را کوتاه کنند و به تهران برگردند ولی امام اقدامات را تشدید کردند. آیت‌الله امینی، چهارم فروردین تلفنی خواست که لازم است هیأت رئیسه مجلس خبرگان، فوراً جلسه‌ای داشته باشد؛ معلوم شد که امام درباره تعیین وضع رهبری آینده، به آنها پیغامی داده‌اند. پنجم فروردین آیت الله موسوی اردبیلی به دفترم آمدند و ساعتی درباره مسأله‌ آقای منتظری و نظر امام و مجلس خبرگان و راه‌های حل مشکل مذاکره کردیم.

شب حاج احمدآقا خبر داد که امروز نامه‌ای از آیت‌الله منتظری به امام رسیده که نوعی پوزش است و اعلام داشته که از این به بعد تابع نظر ایشان خواهند بود؛ از خشم امام کاسته شده ولی بر نظرشان باقی‌اند.

آیت‌الله خامنه‌ای از مشهد مراجعت کردند و از فرودگاه به دفتر من آمدند. درباره موضوع مذاکره کردیم. به نظرمان رسید که مصلحت نیست آیت‌الله منتظری این گونه عزل شوند. در همان اثناء حاج احمد آقا تلفنی اطلاع دادند که امام نامه تندی به آقای منتظری نوشته‌اند و اصرار دارند از صداوسیما منتشر شود. متن نامه را برای من ارسال داشنتد.

 

جلسه هیأت رئیسه مجلس خبرگان

سرشب، آیات مشکینی، امینی، مؤمن و طاهری خرم آبادی  به دفتر من رسیدند.  پس از مدتی مذاکره به این نتیجه رسیدیم که لازم است فعلاً  برای انصراف امام تلاش شود.  متن نامه امام قرائت شد؛ متفق بودیم که خیلی تند است.

فوراً با آیات مشکینی، خامنه‌ای و امینی برای مذاکره با امام به جماران رفتیم. ساعت نه و نیم شب رسیدیم. با اینکه امام معمولاً شب‌ها ملاقات نمی‌دادند،  ما را پذیرفتند. آیت‌الله خامنه‌ای و من درباره ترجیح حفظ آیت‌الله منتظری صحبت کردیم؛ امام  با جدیت رد کردند.

پیشنهاد شد که لحن نامه تعدیل شود. این را هم نپذیرفتند. درخواست شد از صداوسیما پخش نشود،  قبول  نکردند. من پافشاری کردم. امام با مشاهده اشک‌های من، گفتند که امشب صبر می‌کنند و پخش آن را به فردا می‌اندازند. قانع نشدم و با اندوه از خدمت امام مرخص شدیم. آقایان به منزل ما آمدند و تا ساعت دوازده شب درباره راهکارها مذاکره کردیم.

فردای آن شب تلخ،  هنگام طلوع فجر، فرستاده امام به منزل من آمد و گفت امام فرموده‌اند فلانی دیشب با ناراحتی رفت. به او بگو که از انتشار نامه منصرف شده‌ام، نگران نباش.

پیش از ظهر،  آقایان [ابراهیم] امینی و دری‌نجف‌آبادی از قم تلفنی گفتند که آیت‌الله منتظری در جواب نامه تند امام،  ضمن نامه‌ای،  استعفای خود از قائم مقامی امام  را  هم تقدیم داشته‌اند. احمدآقا هم تلفنی نامه خوب آقای منتظری و جواب محبت‌آمیز امام را خواند و از حل نسبی معضل  ابراز خوشحالی کرد. آقای حسین مرعشی [استاندار کرمان] هم خبر داد  که در جلسه استانداران هم، پس از اطلاع از جواب محبت‌آمیز امام، احساس راحتی به وجود آمد.

 

کسالت امام 

در تاریخ 20 خرداد 1367  رادیو آمریکا ادعا کرده بود که امام به مرض سرطان مبتلا شده‌اند و عمرشان رو به پایان است، ولی ما آن را از نمونه‌های جنگ روانی به حساب آوردیم. پزشکان امام هم خبر را تکذیب کردند.

در تاریخ 28 اردیبهشت 1368 تیم پزشکان امام،  رسماً به سران قوا به صورت محرمانه خبر وحشتناک ابتلای امام به سرطان معده را اطلاع دادند که باعث نگرانی شدیدمان گردید.  از آن به بعد تلاش بیشتری برای حل بعضی از مشکلاتی که پیش بینی می‌شد در غیاب امام، حل آنها مشکل باشد، آغاز شد.

بالاخره در تاریخ دوم خرداد 1368 کسالت امام به صورت محدود علنی گردید و معالجات شدت گرفت. پزشکان حاذقی هم از خارج دعوت شدند. در روز  30 اردیبهشت که سران قوا مهمان حاج احمدآقا بودند،  امام هم در جلسه حضور یافتند. معلوم شد که امام از نوع کسالت‌شان اطلاع دارند. فرمودند ضعف دارند، ولی روحیه‌ای عادی داشتند.

همان  شب با تیم پزشکی امام مذاکره کردیم. نظرشان قطعی بود که باید امام عمل جراحی بشوند، ولی به خاطر کسالت قلب امام، از تحمل قلب ایشان مطمئن نبودند. قرار شد در این خصوص آزمایش کنند.

 

جراحی

صبح اول خرداد به منزل امام رفتم. دکتر [حسن] عارفی گفت با بررسی بیشتر عکس امام، هنوز تردید رفع نشده است. شب در دفتر رئیس جمهور با سران قوا درباره جراحی امام که قرار بود فردای آن روز انجام شود، مذاکره کردیم و پیش بینی‌های لازم برای احتمالات به عمل آمد.

صبح  روز دوم خرداد  به مجلس رفتم. جلسه را شروع کردم و نظرم  را درباره ادغام دو وزارت دفاع و سپاه که در دستور بود، گفتم و جلسه را به  آقای کروبی سپردم و به جماران رفتم. ساعت هشت و سی و پنج دقیقه رسیدم. رئیس جمهور هم رسیده بودند.  آیت‌الله موسوی اردبیلی هم بعداً  رسیدند

امام بیهوش روی تخت جراحی بودند. در اتاق مجاور از تلویزیون مدار بسته، جریان عمل جراحی را می‌دیدیم. صدای ضربان قلبم را می‌شنیدم. خانواده امام هم حضور داشتند عمل دو ساعت طول کشید.  با پزشکان جلسه گرفتیم. از انجام خوب عمل ابراز رضایت کردند.  قرار شد عمل جراحی را رسماً اعلام کنیم.

به جلسه بازنگری قانون اساسی رفتم . مشغله زیاد است؛ یک پا  مجلس،  یک پا  شورای بازنگری و یک پا در جماران و دل و سر در خیلی جاها؛  نگران و پر دلهره.

صبح روزهای سوم، چهارم و پنجم خرداد، اول وقت در بیمارستان جوار منزل به عیادت امام می‌رفتم؛ حالشان رو به بهبودی بود، با کمی درد و ضعف. روز جمعه، پنجم خرداد، قبل از رفتن به نماز جمعه به زیارتشان رفتم.  فرمودند سلام مرا به مردم برسان؛ رساندم.

روز ششم خرداد حاضران را نگران دیدم. گفتند ادرار بند آمده و از مثانه خون تراوش می‌کند و درد دارند. بالاخره با تلاش پزشکان معلوم شد که لخته شدن خون در مثانه، عامل این وضع است. با شست و شوی مثانه مشکل برطرف شد. هشتم خرداد حال امام را بهتر دیدم. چند جمله‌ای هم با ایشان صحبت کردم.

روز دهم خرداد دکترها راضی بودند، ولی احمدآقا نگران بود.کنار تخت امام ایستادم. دستم را روی دستشان گذاشتم. انگشت شصت مرا گرفتند و فرمودند سریع‌تر بازنگری قانون اساسی را تکمیل کنید و چشمشان را باز کردند و با صدای ضعیف  بر اتحاد تأکید کردند؛ مخصوصاً اتحاد من و آقای خامنه‌ای.

روز دوازدهم خرداد، قبل از نماز جمعه به عیادت امام رفتم. خیلی ضعیف شده‌ بودند؛ گفتند درد دارم. قرار شد اطلاعیه پزشکی داده شود، اما با کمی نگرانی و بیشتر امید.

عرض کردم به نماز جمعه می‌روم. فرمودند: « به مردم بگویید دعا کنند که خدا مرا بپذیرد». بغض گلویم را فشرد  و اشکم ریخت. در نماز جمعه، پیام کوتاه امام را به گونه‌ای گفتم که مردم متوجه شوند و انفجار هم رخ ندهد.

 

رحلت امام

بعد از نماز صبح، سری به بیمارستان زدم، سپس به دنبال کارها رفتم. بعد از نماز ظهر، احمدآقا تلفنی خبر دادند حال امام وخیم است، زودتر بیا. با عجله خود را  به جماران رساندم. لحظات آخر تنفس طبیعی امام بود. فقط یک بار چشمشان را باز کردند و سپس برای همیشه بستند. پزشکان با تنفس مصنوعی و شوک برقی و دستی، ایشان را تا ساعت ده و بیست دقیقه شب نگه داشتند؛  فقط یک بار نفس طبیعی شد که آخرین نفس بود.

شیون از داخل بیمارستان و حریم امام  بلند شد. مقرر بود اعلان فوت را تا فردا عقب بیندازیم. از حضار خواستیم که آرامش را حفظ کنند؛ مهمتر آرام  نگه‌داشتن اهل بیت امام بود که خودم با آنها صحبت کردم و توضیح دادم؛  صبورانه پذیرفتند.

آن شب در همان بیمارستان،  با حضور آیات خامنه‌ای، مشکینی، موسوی اردبیلی و حاج احمدآقا، پس از مشورت‌ها به این نتیجه رسیدیم که در صورت پذیرفتن  مجلس خبرگان، سه نفر آیات خامنه‌ای،  مشکینی و موسوی اردبیلی به عنوان شورای موقت رهبری انتخاب شوند و پس از نهایی شدن کار بازنگری قانون اساسی، انتخابات صورت گیرد. قرار شد پس از تعیین تکلیف رهبری در جلسه فردای خبرگان، برنامه عزاداری ها و مراسم تشییع و دفن امام را داشته باشیم.

 

اجلاس خبرگان و انتخاب رهبر

پس از تصمیم به تشکیل خبرگان،  قبل از هر اقدام دیگر،  بلافاصله از اعضای مجلس خبرگان دعوت شد که تا صبح فردا خودشان را به تهران برسانند؛ انصافاً اعضای خبرگان، مسئولیت شناسنانه  در وقت معین شده در ساختمان مجلس شورای اسلامی حاضر شدند.

پس از عرض تسلیت و توضیح مختصر در ساعت  هشت و نیم صبح  رسمیت جلسه توسط آیت‌الله مشکینی [رئیس مجلس خبرگان] اعلان شد. منظره اندوه و گریه و اشک، فضای غیر قابل توصیفی به وجود آورده بود.

مطابق وصیت امام، وصیت نامه از صندوق امانات مجلس بیرون آمد و مهر و موم شکسته شد؛ مثل دل‌های شکسته حضار. چون یادگار امام، حاج سید احمد آقا که بر اساس وصیت، مقدم بر دیگران، بایستی وصیت نامه را قرائت کنند، حال و آمادگی انجام وظیفه را نداشتند، نوبت به رئیس جمهور رسید. آیت‌الله خامنه‌ای با لحن و صدای پر جاذبه و مناسب حال مردم و اجلاس، وصیت نامه را قرائت کردند.

با سخنرانی آیت‌الله مشکینی [رئیس مجلس خبرگان رهبری]، کار بررسی و بحث شروع شد. با استعفای آیت‌الله منتظری و پذیرش آن از سوی خبرگان،  نیازی به بحث در این مورد نبود. در مرحله اول، بحث درباره شورایی  یا  فردی بودن رهبری انجام شد که با اکثریت آرا، رهبری فردی تصویب گردید.

سپس با پیشنهاد اعضای جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] که عضو خبرگان بودند، زعامت آیت‌الله [سیدمحمدرضا] گلپایگانی  به رأی گذاشته شد. این پیشنهاد  14 رأی آورد. سپس برای رهبری آیت‌الله خامنه ای رأی گیری شد که بیش از دو سوم آرای خبرگان بدست آمد.

به این صورت، در مدت چند ساعت، درباره  موضوعی به این اهمیت که دوستان را نگران و دشمنان را به طمع انداخته بود،  به خوبی به نتیجه رسیدیم.

البته در این مرحله، سمت  رهبری موقت بود و تصمیم نهایی  به نتایج بازنگری قانون اساسی محول شده بود که تکلیف شورایی یا فردی بودن رهبری و حکم مرجع بودن یا اکتفا به اجتهاد مشخص شود.

پس از تصویب نهایی اصلاحات قانون اساسی و انجام رفراندم،  بار دیگر اجلاس خبرگان، آیت‌الله خامنه‌ای را با رأی قاطع به رهبری انتخاب کرد.

 

عدالت و رفع تبعیض

از زمان کودکی در روستاهای نوق رفسنجان، شاهد مظاهر تبعیض بین شهر و روستاها بودم و به شدت رنج می‌بردم. پس از آمدن به قم و سفر به تهران و مقایسه بین زندگی در تهران و مطالعه اوضاع مناطق محروم، این رنج عمیق‌تر شد.

 با توسعه آگاهی از تفاوت‌های بین زنان و مردان و محرومیت‌های زنان و تحمیل‌‌های خانوادگی و اجتماعی و مطالعه وضع زنان در کشورهای پیشرفته، شعله دیگری از مظالم اجتماعی در وجودم  زبانه کشید.

 پس از شروع کار مطبوعاتی در مجله «مکتب تشیع» و وسعت تحقیقات و اشراف در ابعاد تبعیض ها و تجاوزها به حقوق قشرهایی از جامعه و آمار بی سوادان و تفاوت های عمیق در جزیره‌‌های رفاه در کشور و پهنه  دشت‌های وسیع محروم کشور و مطالعه در منابع اسلامی و اطلاع از رسالت ادیان آسمانی در جهت قسط و عدل و مبارزه با ستم  و تجاوز و حق کشی و استبداد سیاسی و دینی،  رنج های عمیق، سراسر وجودم را قبضه کرد.

در جریان تهیه مقاله برای مجله مکتب تشیع، با جنایات صهیونیسم و استعمار در بقعه مبارکه فلسطین و رنج های مردم مظلوم فلسطین آشنا شدم. در تهیه مطالب مقاله‌ای که درباره فلسطین تهیه می‌کردم، از طریق جناب ناصر کمره‌ای که در مدرسه حاج سید صادق قمی با هم بودیم، کتاب «القضیه الفلسطینه» که آقای اکرم زعیتر نویسنده عرب،  آن را  به والد بزرگوارشان آیت‌الله میرزا خلیل کمره‌ای اهدا کرده بود،  به دستم رسید که هنوز هم از مهمترین منابع برای شناخت تاریخ خونبار فلسطین است.

مقاله را تهیه و چاپ کردم. این مقاله در محافل سیاسی اجتماعی کشور مورد استقبال و تشویق قرار گرفت و خودم پیش از دیگران مجذوب کتاب و مسائل فلسطین قرار گرفتم.  تصمیم گرفتم آن کتاب را به فارسی ترجمه کنم و از قضا در آن زمان سرباز فراری هم شده بودم،  با داشتن کفالت و معافیت تحصیلی،  به ناحق به سربازی اعزام شده بودم.

برای در امان بودن از بازداشت مجدد، آن هم در فضای التهاب بعد از پانزده خرداد سال 1342، جایی مناسب‌تر از روستای زادگاهم بهرمان  نوق نداشتم؛ چون به خاطر احترامی که خانواده ما در آن محیط داشت، جای نگرانی از برخورد عوامل رژیم در آنجا نبود. چهار ماه تابستان سال 1343 به  ترجمه کتاب «القضیه الفلسطینه» گذشت.

بارها  در جریان کار قلم را بر زمین گذاشتم و زار زار گریستم. در طول کار در خیلی از بخش ها اشک می‌ریختم، به خاطر آنچه از گرگ  صفتی صهیونیست‌ها و استعمارگران و بی‌حالی و بی عرضگی دولت های اسلامی در طول‌ سال‌های درگیری و جهاد و آوارگی و ... برای اولین بار می‌خواندم و می‌دانستم خوانندگان کتاب هم مثل من آتش می‌گیرند.

دریغم آمد مقدمه فراتر از مسأله فلسطین برای چنین کتابی ننویسم که به خوبی چهره استعمارگران و مستکبران وصهیونیسم و دولت های وابسته و عامل آنها را و سمتکشی و باج دهی امت اسلامی آن زمان و نیز در خاورمیانه و سایر مناطق تحت استعمار و عقب نگه‌داشته شده و غارت ثروت‌های جهان توسط معدودی از کشورهای خودخواه و انحصار گر غرب و شرق را معرفی نکنم. از حسن تصادف،  آن سال در کتاب سال کیهان، مقاله مفصلی درباره کشورهای تحت استعمار و مستعمران و موارد ظلم و تجاوز و غارت درج شده بود.

 پس از خواندن آن مقاله،‌ برای مستند کردن مقدمه کتاب به مراجع دیگر در دسترس، به کتابخانه مجلس شورای ملی آن زمان مراجعه کردم.  در این رهگذر ذهنم به فضای دیگری پر کشید و این فقدان و ضعف توسعه در کشورهای عقب نگه‌داشته شده بود تا منابع در خدمت توسعه ارزان کشورهای انحصارگر قرار گیرد که در همان مقدمه به آن ‌پرداختم.

در همین زمینه کتاب «میراث خوار استعمار»  نوشته دکتر مهدی بهار را خواندم. این کتاب دریچه جدیدی در مقابلم گشود و آن نقش و توجه امیرکبیر به سازندگی و توسعه و جذب دانش و پرورش انسان های عالم و کاردان بود که درست در خلاف جهت سیاست جاری استعمارگران در ایران و پهنه گیتی بود و جانش را در این راه به دست ناصرالدین شاه که به کمک خود او از طفولیت به سلطنت رسید، از دست داد، ولی نام نیکی در تاریخ معاصر از او به جای ‌ماند؛ درسی و عبرتی و آزمایشگاهی و دارالفنونی.

به هر حال بعد از همه اینها اسم با مسمایی برای کتاب و مقدمه انتخاب کردم: «سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار».  پشت جلد کتاب  به رنگ سیاه  کلیشه شده بود و این کلمات با رنگ سفید از میان آن سیاهی مطلق، خود نمایی می‌کرد؛  مشعلی در تاریکی که وصف جامعه آن روز ما بود،  باشد و شد.

بعدها این کتاب با زحمت زیاد چاپ و منتشر شده که متن درسی محافل مخفی مبارزان انقلاب اسلامی باشد و رژیم سفاک پهلوی هم که این کتاب را  تیری بر قلب سیاست‌های شوم خود می‌دید، با حبس و شکنجه های کم سابقه تا آن زمان انتقام سختی از من کشید که همه آنها از افتخارات دوران حیاتم است و با این همه از لطف خداوند شاکرم که او این توفیق را به یک روستایی روستازاده ناقابل داد. در قدم بعد  هم کتاب  «امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» را نوشتم.

***

 

با همه این مقدمه طولانی، می‌خواهم بگویم این اندوخته‌های فکری و احساسی که از طفولیت تا جوانی در وجودم شکل گرفته بود، سرمایه و انرژی عظیمی در وجودم ذخیره کرده بود که پس از جنگ و شروع سیاست بازسازی و سازندگی،  از مسئولیت اجرایی که در آن زمان،  خیلی سخت‌تر از کرسی ریاست مجلس بود، استقبال کنم و آرزوهای دیرینه خود را در جهت توسعه کشور و عدالت اجتماعی به کار گیرم که هر دو را پایه اساسی استقلال و قطع وابستگی و الگوسازی برای سایر جوامع عقب افتاده می‌دانستم و هنوز هم می‌دانم.

***

 

در ابعاد سازندگی در این مقدمه مطالبی آمده و در طول کتاب موارد زیادی خواهید ‌دید که البته موارد اجرایی آن در خاطرات سال های بعد می‌آید.  در مورد عدالت در اینجا به دو سه نمونه اشاره می‌کنم و بقیه را در کتاب بخوانید:

1 از لحاط فکری از سال ها قبل در خطبه‌های نماز جمعه تهران که مهمترین تریبون آموزشی آن روز من بود،  درباره عدالت اجتماعی و شعبه‌های مختلف آن بحث کردم و این خطبه‌ها علاوه بر پخش مستقیم در رسانه‌های سمعی و بصری و رسانه‌های مکتوب،  هر سال همراه با خاطرات همان سال به صورت کتاب مستقل تاکنون منتشر شده است.

در عمل به محض شروع مسئولیت اجرایی، دو سازمان جدید در محدوده ریاست جمهوری تأسیس کردم: 1 دفتر مناطق محروم 2 دفتر امور زنان؛  اولی متکفل محرومیت زدایی از مناطق محروم است و خوشبختانه هنوز هم با همان مسئول اول جناب آقای جلیل بشارتی به کار ادامه می دهد و آن قدر خوب کار کرده که دولت‌های مختلف‌السلیقه، هم او و هم آن نهاد را حفظ کرده‌اند و هر سال آمار کارهای خوب‌شان منتشر شده است. البته رفع محرومیت دو بخش اساسی داشت. یکی روستاها بود که در قلمرو دفتر مناطق محروم قرار داشت و دوم شهرها و مناطق جغرافیایی محروم بود که در سازمان برنامه و بودجه و مجموعه دولت به آن می‌پرداختیم.

دفتر امور زنان هم به مسئولیت خانم [شهلا] حبیبی، کار را شروع کرد و مطالب خطبه‌های جمعه من در مورد حقوق و شخصیت زن، چراغ  راهش  بود. در دوران‌های بعد ترفیع سازمانی هم گرفت و باید از خدمات این نهاد هم تشکر کرد؛ گرچه مرتجعانی هم بودند و هستند که به اسم اسلام مظلوم، کار شکنی کرده و می‌کنند، ولی به هر حال امروز که می‌بینیم  بیش از نیمی از کرسی‌‌های دانشگاه‌ها هر سال توسط خانم‌ها  پرمی‌شود و به تدریج آثار علمی، آموزشی، مدیریتی و خدمات خانم‌های تحصیل کرده بالا می‌رود، باید از این لطف خدا شاکر باشیم.

بخش دیگر محرومیت زدایی، خدمات کمیته امداد امام و سازمان بهزیستی و ... بود که این نهادها پس از پیروزی انقلاب تأسیس شدند و خدمات شایسته‌ای داشته و دارند.  دولت من پس از جنگ، بودجه کمیته امداد را چهار برابر کرد.

بخش مهمتر عدالت مربوط به تحصیل و رشد شخصیت ملت است که محرومیت در این بخش از مظالم ضد دینی و ضد انسانی استعمار است. آنها  با سیاست در جهل و فقر نگه‌داشتن انسان‌ها، آنان را آماده پذیرش برد‌گی غیر رسمی می‌کنند.

با همین روحیه در سال های اوایل پیروزی، با حمایت امام راحل، دانشگاه آزاد اسلامی را تأسیس کردیم و در دوران مسئولیت اجرایی آن را تقویت نمودیم. امروز شاهد حدود چهار میلیون فارغ التحصیل و یک میلیون و 800  هزار دانشجو و 35 هزار استاد و معلم در حدود 400 واحد و مرکز در سراسر کشور و600 مدرسه راهنمایی و متوسطه در ایران و چند کشور خارجی هستیم. این دانشگاه سالانه 20 درصد  رشد کمی و کیفی دارد و باید گفت باش تا صبح دولتت بدمد که  این هنوز از نتایج سحر است. 

می‌دانید و می‌دانیم پایه توسعه هر کشور و ملت،  توسعه انسانی و علمی است و به همین جهت در سند  چشم انداز بیست ساله توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام، «توسعه دانش محور» مورد توجه است و صد حیف که امروز کسانی مسئولیت اجرایی را  با شعار عدالت گرفته‌اند که در جهت معکوس و قهقرایی و شاید با حسن نیت، اما بدون اطلاع حرکت می‌کنند.

 

نیازهای ضروری

با شروع برنامه سازندگی و توسعه کشاورزی، مشکل کمبود آب  به خصوص در مناطق خشک کشور محسوس گردید.

راهکارهای اساسی مهار روان آب‌های فصلی، با هدف ذخیره آب برای فصول دیگر و ذخیره کردن آب در آب خان‌ها و توسعه آبخیزداری که از سال‌های قبل هم در دستور کار بود و استفاده از روش‌های نوین برای شیرین کردن آب‌های شور و انتقال آب از مناطق پر آب به مناطق خشک و بهره برداری مجدد از فاضلاب‌های شهری که علاوه بر هدر رفتن، باعث آلوده شدن محیط زیست هم بودند و استفاده از روش‌های بارور کردن ابرها  و مهمتر از همه استفاده از آبیاری تحت فشار، با هدف صرفه ‌جویی در مصرف آب و جلوگیری از باتلاقی شدن اراضی و بهره‌وری مناسب از هدیه الهی، مورد نظر بود.

روحیه کویر نشینی خود من، عامل مهمی بود در تجهیز امکانات. معلوم است که فرزندان کویر، خیلی بهتر و بیشتر از مردم مناطقی مثل شمال و غرب و جنوب غرب کشور، قدر آب را می‌دانند. «سَل المَصابعَ رَکباً تَهیمُ  فی الفَلواتِ ، تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی»[3]  برای تمامی  راهکارهای مذکور، مطالعه و تحقیق و برنامه‌ریزی آغاز شد و در برنامه‌ها آمد.

کمبود انواع کالاهای اساسی و مصرفی در زمان جنگ قابل تحمل بود، اما پس از جنگ توجیه نداشت. قبلاً هم اشاره شد  با آزاد کردن ورود کالا از خارج،  با ارز صاحب کالا،  بخشی از نیازها تأمین شد. ولی راه درست اقدام به تولید آنها در داخل است.

پیشنهاد ورود کالاهای واسطه‌ای  با برنامه‌های وسیع تقویت کشاورزی و صنعتی و دامداری و شیلات و استفاده از ضایعات برای تولید کاغذ و تقویت بنادر آزاد با هدف تأمین نیاز سفرهای مورد نیاز مردم و نیز آسان کردن صدور ورود و تولید کالا و بالا بردن مقدار کالاهای همراه مسافر و تقویت بازارچه‌های مرزی و تصویب قانون کار در مجمع که در ایستگاه شورای نگهبان مانده بود و تدبیرهای دیگر،  تا حدود ممکن تنگناها باز شد و بازارهای سیاه و چند نرخی کالاهای برچیده شد.

 

برنامه پنجساله اول

قبلاً در سال 1366 ،  دولت برنامه پنجساله‌ای را تقدیم مجلس کرده بود. در بررسی‌های ابتدایی در کمیسیون برنامه و بودجه مجلس، معلوم شد با توجه به  شرایط عمومی کشور و سیال شدن بودجه در طول سال، تحت تأثیر جنگ و مطمئن نبودن درآمدها و تأثیر حوادث ناخواسته جنگ، نمی‌شود برنامه پنجساله داشت.

پس از مذاکره با امام و رئیس جمهور و دولت و جمعی از متخصصان، در مجلس  از تصویب برنامه منصرف شدیم. تا آخر سال 1367 ،  بدون برنامه درازمدت، صرفاً  برنامه و بودجه سالانه داشتیم.

پس از تحکیم آتش بس و تصویب سیاست بازسازی و سازندگی توسط امام، تصمیم به تدوین برنامه پنجساله گرفتیم و سازمان برنامه  و بودجه ، مأمور بررسی برنامه پیشنهادی سابق و اصلاح و تکمیل آن، متناسب با شرایط زمان شد.  زمان‌بندی احتمالی هم در نظر گرفته شد. بدیهی است روشن نبودن منابع و مصارف و وضع سیاسی آینده ، پیشرفت کار را کند کرده بود.

بالاخره در تاریخ 28 فروردین 1368 ، جلسه‌ای با حضور دولت و جمعی از نمایندگان و صاحب نظران،  روند کار بررسی و معلوم شد که دو ماه از زمان‌بندی عقب بودند و با تمدید مهلت، مقرر شد در یک هفته کلیات برنامه را تحویل بدهند و تا آخر تیرماه برنامه پنجساله آماده تحویل به مجلس شود. دولت با پیگیری مستمر برنامه را به تصویب مجلس شورای اسلامی رساند و کار خود را براساس آن برنامه شروع کرد.

 

تأمین منابع ریالی و ارزی

در اثر مشکلات دوران تثبیت و دفاع و تحریم‌ها، منابع ارزی و ریالی کشور،  به شدت تحت فشار بود،  به طوری که در سال 1367 حدود 2/50  درصد  بودجه کسری بود. طبعاً برای بازسازی و سازندگی در حد برنامه اول،  نیاز به تأمین منابع جدی بود،  به خصوص با توقعات بجای مردم که پس از ختم جنگ، انتظار این بود به وضع معیشتی مناسب‌تری برسند.

گرچه هزینه‌های جبهه در سال 1368 کم  بود، اما اشتغال نیروهایی که در مناطق جنگی، یا پشت جبهه مشغول به کار بودند و رسیدگی به معیشت نیروهای مسلح و پرداخت مطالبات معوق‌شان و هزینه‌های تأمین نیازهای تسلیحاتی در سطح متعارف و تهیه ذخایر تسلیحاتی، به خصوص با توجه به نامعلوم بودن سرنوشت صلح و جنگ و پرداخت مطالبات طلبکاران خدمات یا کالاهای دفاع که نسیه تهیه شده بود و رسیدگی به خانواده‌های شهدا و جانبازان و آزادگان و مفقودان، و هزینه‌های هنگفت پاکسازی مناطق آلوده جنگی برای مراجعت آوارگان کمتر از هزینه‌های جاری خود جنگ نبود.

 نیاز به کالاهای مصرفی ضروری جامعه در زمان جنگ، عمدتاً از طریق کوپن در حداقل تأمین می‌شد و تأمین نقدینگی و مواد اولیه و قطعات و کالاهای واسطه‌ای‌ برای رونق دادن به تولید صنعتی و کشاورزی و حتی کار دستی، توجه به روستاها و شهرها که در زمان جنگ دچار کمبودها و مشکلات و خرابی و فرسودگی شده بودند و تأدیه طلب بانک‌ها که در زمان جنگ،  بی دریغ سرمایه‌های خود را برای نیازهای ضروری مصرف کرده بودند؛ و البته خیلی چیزهای دیگر، توان مضاعفی را می‌طلبید.

در برنامه پنج‌ساله  اول با مراعات صرفه جویی،  حداقل نیازهای فوق الذکر دیده شده بود و محل تأمین آن هم مشخص گردیده بود. حدود 135 میلیارد دلار ارز،  با مشخص بودن منابع تأمین آن، گرچه تصویب آن در مجلس با مخالفت بعضی از نمایندگان رادیکال قرار گرفت، ولی با رأی  خوب تصویب شد. در یکی از خطبه‌های نماز جمعه همین سال، نیازها و کمبودها و مشکلات را برای مردم توضیح دادم که حدود 25 مورد کلیات کمبودها بود.

***

برای تأمین نیازکالاهای وارداتی،  تصمیم مهم و عاقلانه‌ای گرفته شد؛  به این صورت که واردات کالاهای مورد نیاز با ارز صاحب کالا مجاز شد و از این راه میلیاردها دلار کالا بدون اتکاء به ارز خزانه وارد شد و بازار سیاه و چند نرخی، رفته رفته برطرف شد. قیمت آزاد کالا،  بسیار بالاتر از قیمت دولتی بود و سود سرشاری نصیب صاحبان کالا می‌شد. در آمدها در چرخه اقتصاد کشور از جمله در تولید در جریان بود، رفته رفته تولید رونق گرفت و قیمت‌ها متعادل شد. تورم در سال 1369 یک  رقمی شد،  با اینکه در پایان جنگ حدود 30 درصد بود. منابع مالیات دولت هم رشد سریع کرد.

با سیاست تعدیل،  رفته رفته قیمت دلار دولتی بالا رفت و با کم شدن کوپن‌ها،  بار سنگینی از دوش دولت برداشته  شد. با بالا بردن قیمت انرژی و مواد سوخت و لغو کوپن‌ها،  هم مردم راضی بودند و هم درآمد دولت بالا رفت و هم فشار اقتصادی شدید معلول چند نرخی رخت بر بست.

با اصلاح سیاست خارجی،  موفق شدیم نیازهای ارزی و تکنولوژیکی بازسازی و سازندگی را تأمین کنیم و در عمل توانسیتم با کمتر ازمبالغ دیده شده در برنامه، طرح‌های مصوب را اجرا کنیم که خود باعث اشتغال و تنزل نرخ  بیکاری از 16 درصد  به 9 درصد گردید.

بانک‌ها هم با رفع محدودیت‌ها توانستند پول‌های سرگردان را جذب کنند و از ضرر دهی مطلق به سوددهی برسند[4].

 

ادغام در نیروهای مسلح

در دوران دفاع،  نیروهای مسلح از موازی کاری‌ها و مشکل چندگانگی و تفاوت سلیقه‌ها رنج می‌بردند و آثار منفی آن هم در عمل مشهود بود که به ناچار، امام برای حل اختلاف،  فرماندهی جنگ را به من محول کردند.

دوم فروردین سال 1368 که به زیارت امام رفتم،  فرصتی شد که مشکلات ناشی از چندگانگی نیروهای مسلح را با ایشان بیشتر در میان بگذارم. در این جلسه  پیشنهاد ادغام ارتش و سپاه را دادم. امام گفتند معلوم است که بالاخره باید ادغام شوند و چندگانگی رفع شود، اما فعلاً شرایط ادغام کامل مهیا نیست، اما با ادغام دو وزارت دفاع  و سپاه موافقت نمودند. قبلاً در حکم جانشینی فرماندهی کل قوای من، امام یکی از مسئولیت‌ها را اصلاح ساختار نیروهای مسلح قید کرده بودند[5].

از آن به بعد، مطالعه، مشاوره و مذاکره  زیادی در این موضوع انجام شد که در خاطرات سال گذشته آمده است. مجلس شورای اسلامی در تاریخ 25 مرداد 1368 ادغام دو وزارتخانه دفاع و سپاه را تصویب نمود. در تاریخ 12 فروردین 1370  نیز  نهادهای انتظامی شامل شهربانی، ژاندارمری و کمیته‌های انقلاب اسلامی، ادغام شدند و تحت عنوان کلی «نیروی انتظامی» به کار ادامه دادند.

سفر به اتحاد جماهیر شوروی

بعد از اعلام آتش بس در جنگ عراق با ایران، آقای [میخائیل] گورباچف [رهبر شوروی] که با ایجاد تحول در رژیم اتحاد جماهیر شوروی، موقعیت ممتازی در جهان کسب کرده بود، در تاریخ 21 آبان1367 به ما پیغام داد که در صورت آمادگی پذیرش،  مایل است از من برای سفر به شوروی دعوت کنند.

پس از مشورت‌ها و دریافت نظر امام،  با اصل سفر موافقت کردیم. با توجه به وضع جدید شوروی و نامه امام به گورباچف و سوابق منفی در روابط، به خاطر مسائل افغانستان و حمایت شوروی از عراق در جنگ تحمیلی،  انعکاس این دعوت در رسانه‌ها و محافل داخلی و خارجی بسیار وسیع بود. در خاطرات سال گذشته و امسال، مطالب زیادی درباره مقدمات سفر، مشورت‌ها و اهداف،  پیش شرط‌ها و مسائل قابل طرح و بحث می‌بینید.

در تاریخ 26 خرداد 1368 زمان سفر قطعی شد و به موازات آن، بلغارستان هم که به تبع شوروی تحول یافته بود، خواهان سفر من بود.  بحث‌های زیادی در خصوص همزمان بودن سفر داشتیم، ولی روس ها موافق نبودند و اصرار داشتند سفر به بلغارستان به وقت دیگری موکول شود.

ترکیب هیأت و تشریفات سطح بالا و میزبانی شخص گورباچف و مذاکرات و بحث‌ها و توافق‌ها و نهایتاً قراردادهای مهم و وسیع دراز مدت و جامع دو کشور در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، دفاعی، تسلیحاتی، فنی، هسته‌ای و ...  قابل توجه است. متأسفانه بخشی از آن هنوز هم به طور کامل اجرا نشده است.

سفر به شهر لنین‌گراد [= سن پترز بورگ] و نیز باکو در [جمهوری] آذربایجان در آن زمان،  بسیار قابل توجه و بحث انگیز بود، که اولی برای شوروی اهمیت داشت و دومی برای ایران. فکر می‌کنم مجموعه این سفر برای خوانندگان  قابل توجه باشد. شرح مختصری را در تاریخ‌های مربوطه در متن کتاب می‌خوانید.

 

سفرهای داخلی

در طول سال، سفرهای مهم  کاری بسیاری به  استان‌های کشور داشتم. سفرهای امسال با سفرهای سال‌های قبل تفاوت زیادی داشت.

سال های گذشته، سفرها بیشتر در متن یا حواشی  دفاع مقدس بود، بخصوص سفرها  به غرب و جنوب که خطوط مقدم دفاع مقدس بود ولی سفرهای سال 1368 ، اگر هم به مناطق سابق جنگی بود، اما  برای بازسازی و سازندگی و ترمیم ویرانی‌‌های  جنگ و سرکشی به نیروهای درگیر در جنگ  بود و البته تا قبل از برگشت آزادگان، چاشنی دفاعی هم داشت، چون واقعاً مطمئن نبودیم که مذاکرات با عراق به نتیجه مطلوب خواهد رسید.

اولین سفر را به خوزستان اختصاص دادم که در تاریخ دهم فروردین شروع شد. همراهان به گونه ای انتخاب شده بودند که هم برای حالت نه صلح و نه جنگ کار ساز باشند و هم برای آینده استان که در سال های جنگ آسیب زیادی دیده بود و حق زیادی برانقلاب و کشور داشت و نیز با توجه به منافع عظیم استان که برای آینده کشور و سازندگی نقش ممتازی داشت و هنوز هم دارد.

در این سفر از پایگاه ها و پادگان‌ها و مراکز پشتیبانی نظامی،  بازدیدهای موشکافانه‌ای انجام یافت. من علاوه بر ریاست مجلس شورای اسلامی، جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده جنگ هم بودم و بازدید و بررسی دقیق در خطوط مقدم و مرزی و شهرهای آسیب دیده به خصوص خرمشهر و آبادان هم جای ویژه‌ای داشت.

در بازدید از کارخانه‌های بزرگ و مراکز تولید  نفت و گاز و همچنین رودخانه‌ها و سدها و طرح‌ها و بنادر و .... وقت کافی اختصاص دادیم و به تناسب هر منطقه، در اجتماعات مردمی و نظامی و انتظامی هم سنگ تمام گذاشتیم؛  بخصوص که در این زمان، احتیاط‌های ضروری دوران جنگ در کار نبود و نوع صحبت‌ها رنگ دیگری داشت.  جمع بندی کارها و تصمیمات آن ارزش خواندن دارد.

بقیه سفرهای مناطق جنگی و مناطق پشت جبهه‌ها و مناطق معین،  بخصوص مناطق ساحلی و جزایر خلیج فارس و تأسیسات دریایی که سفرها چند منظوره است،  نیز در این بخش، جاذبه و ویژگی‌های خود را دارند.

***

 

عصر روز دهم فرورین،  با جمعی از فرماندهان ارتش، سپاه، جهاد، نمایندگان استان خوزستان درمجلس، وزراء، مسئولان ذیربط و خانواده های شهدا و اعضای خانواده خودم،  به سوی دزفول پرواز کردیم.

در پایگاه هوایی دزفول مستقر شدیم. همان شب سه جلسه برگزار کردیم و با استاندار، امام جمعه و مدیران، وضع عمومی استان و کمبودها، نیازها و امکانات را بررسی نمودیم. با فرماندهان سپاه، وضع نیروها  درخطوط جبهه و عقبه‌های واحدها، نیازها و برنامه‌ها را مشخص ساختیم. سپس با فرماندهان ارتش هم جداگانه همین موارد بررسی شد؛ توقعات ارتشی‌ها کمتر بود.

صبح فردا با بالگرد به جبهه‌ها رفتم. از فضا وضع عمومی منطقه را توضیح دادند. با ختم جنگ این امکان بود  بتوانم با  بالگرد، مناطق جنگی را مورد بازدید قرار دهم. عقبه  نیروها و خطوط راه‌ها،  کانال‌های آب دفاعی، خطوط مقدم در طلائیه،  کوشک، شلمچه و هور و اروند بازدید شد.  سپس با اتومبیل به خطوط مرزی رفتیم و در سنگرها با فرماندهان و سربازها و پرسنل هم ارتشی و هم سپاهی صحبت کردم.

به پالایشگاه در حال بازسازی آبادان رفتم. کارکنان غیور تولید را از صفر به 130 هزار بشکه در روز رسانده بودند و شبانه روز با نشاط کار می‌کردند. با گشتی در خیابان‌های آبادان و خرمشهر فعالیت‌های بازسازی را بررسی کردیم. در منزل امام جمعه توضیحات زیادی در خصوص وضع شهر و روستاها و ... گرفتیم و کمک هایی داده شد.

به سواحل اروند و نخلستانی‌های تخریب شده و کشاورزی نیم بند اروند کنار و جزیره مینو هم رفتیم و به مشاهده خطوط عراقی‌ها با دوربین پرداختیم.  با مهندسی جنگ، برنامه‌های  مهندسی دفاعی و برنامه خطوط دفاعی آبی با پمپاژ آب و متصل کردن رودها در سراسر جبهه خوزستان را بررسی کردیم.

در خرمشهر که عشق بازسازی و نبض پاکسازی و جذب مهاجران تندتر می‌زد، کار به خاطر عمق خرابی‌ها در دوران اشغال دشمن، از همه جا مشکل‌تر بود. شب به دزفول برگشتیم و با خانواده های شهدا در آمفی‌تأتر ملاقات گرم و دلپذیری داشتیم. مثل زمان جنگ، پرتوان بازسازی را پیگیری می‌‌کردند.

روز دوم پس از شرکت در مراسم صبحگاه مشترک نیروها در میدان پایگاه و تشکر و دلجویی از آنها و تحلیل و تجلیل پیروزی‌ها، با بالگردها از فضا مناظر پشت سدها و کشاورزی زیر سدهای دز و کارون و شوشتر را دیدیم و از پایگاه هلی‌کوپتر مسجد سلیمان، ساختمان‌های فراوان نیمه تمام و کارخانه عظیم تعمیر تانک را بازدید کردیم. مشکلات پایگاه و اختلاف ارتش و سپاه برسر ساختمان‌ها و ایجاد توافق و سپس گشتی در شهر طولانی و بی قواره با بوی تند گازهای نشتی و سخنرانی در جمع پرشور مردم داشتم. همچنین کمبودها و نیازهای شهر که پس از فروکش کردن تولید نفت، دچار مشکلات عظیم است، بررسی شد.

عصر با بازدید سد دز و  آثار خرابی بمباران های مکرر و استماع استعدادهای آبی منطقه از مدیران وزارت نیرو و برنامه‌های مهار آب های استان و تولید برق و راه کارهای تأمین اعتبار و ابزارگذشت. در جمع عشایر منطقه، وعده احداث جاده بین مسجد سلیمان و چهارمحال بختیاری با هدف دسترسی به منطقه وسیع متروک و از بن بست در آوردن شهرهای دو استان  را دادم[6].

روز سوم  همراه وزرای نفت، نیرو و جهاد سازندگی از مراکز نفت و گاز استان و برنامه‌های بازسازی و نگهداری و توسعه آنها و سد انحرافی و سد اصلی مارون در منطقه بهبهان که توسط وزارتخانه‌های نیرو و جهاد در دست ساخت است و کارخانه سیمان بهبهان و طرح توسعه آن تا شش هزار تن برای نیازهای بازسازی و سپس از مزارع و کارخانه های تولید شکر هفت تپه بازدید و بررسی نیازهای  بازسازی و توسعه داشتیم و نهایتاً در پایگاه دزفول با خانواده های شهدای اندیمشک و شوش دیدار بود و با تیمسار بقایی درباره تقویت پایگاه و ارتش مذاکره شد.

روز چهارم فرصتی شد که در فضای سه هزار هکتاری پایگاه بگردیم و اطلاعات زیادی بگیریم و از مرکز تعمیر و بازسازی تجهیزات نهاجا به خصوص تعمیرات موشک‌ها بازدید کنیم و از آنها تشکر نماییم. سپس به کشت و صنعت عظیم کارون برویم و اطلاعات مبسوطی از وضع کشت و صنایع و فرآورده‌های نیشکر دریافت کنیم و در جمع آوارگان جنگ و شهرک‌های فراوان آوارگان که حدود شش هزار واحد مسکونی دارد و چگونگی استفاده از آنها بعد از بازسازی و خواسته های کارگران پرجوش و خروش کشت و صنعت، صحبت و تحسین و امید دادن داشته باشیم.

سپس در شهرک مهاجران اهواز با مسئولان استان نیازهای کلی و استعداهای توسعه استان را بررسی نمودیم و اوائل شب به سوی تهران حرکت کردیم.

اعضای خانواده به شهرک بازسازی شده هویزه توسط آستان قدس رضوی و بعضی مراکز آوارگان رفتند و پس از  بررسی وضع اسکان و معیشت و خواسته‌های آنان، با تأخیر به ما پیوستند. پس از مصاحبه و توضیح یافته‌ها و تصمیمات به سوی تهران پرواز کردیم.

این نمونه ای از برنامه فشرده سفرهای متعددی بود که در دوران ریاست جمهوری ده‌ها بار تکرار شد و ارتباط بی واسطه با مردم و مشاهده مستقیم مسائل و مشکلات، تأثیرات مطلوبی در تسلط بر خواست‌ها، توقعات، نیازها و امکانات موجود و استعدادهای مناطق مختلف کشور داشت.

 

مذاکرات برای اجرای قطعنامه

بعد از پذیرش قطعنامه در تاریخ 27 تیر 1367 و اجرای آتش‌بس از تاریخ 29 مرداد 1367،  مذاکرات برای اجرای آن آغاز شد. این مذاکرات  بخشی از سال قبل و عمده آن در سال 1368جریان داشت و با  نشیب و فراز و حقیقتاً از نوع سخت این گونه مذاکرات در تاریخ جنگ های جهان بود.

صدامیان تلاش داشتند که تا می‌توانند شانه از زیر بار تعهدات‌شان خالی کنند و طرف ایرانی اصرار داشت که تمامی حقوق‌مان را به دست بیاوریم. اولین جلسه مذاکرات در تاریخ سوم شهریور 1367 [25 آگوست 1988] در ژنو  آغاز شد. از سوی ایران آقایان [علی اکبر] ولایتی، [حسن] روحانی، [محمد جواد] لاریجانی و [محمد جعفر] محلاتی و از سوی عراق طارق عزیز وزیر خارجه، عصمت کتانی سفیر عراق در سازمان ملل و ریاض محمود الغیثی، انجام  مذاکرات را به عهده داشتند.

***

 

در تاریخ 5 اردیبهشت 1369 خبر رسید که آقای  ابوخالد از سازمان آزادیبخش فلسطین [ساف] که حامل نامه‌ای سربسته از صدام حسین و یاسر عرفات برای آیت‌الله خامنه‌ای و من است، به ایران آمد. پس از بررسی،  صحت خبر تأیید و وقت ملاقات تعیین شد.

ابتدا با ناباوری با این ادعا برخورد شد، چون وضع ما و عراق در شرایطی نبود که در عرف دیپلماتیک، ارسال پیک و نامه قابل توجیه باشد. بررسی‌های ابتدایی از لحاظ مضامین و امضای نامه و مهر و آرم و با توجه به شناخته شده بودند حامل نامه و همراهی با نامه عرفات، اطمینان نسبی ما را در خصوص صحت ادعا جلب کرد. مشروح مطالب مربوط  به این فصل تاریخی را در خاطرات سال آینده خواهید دید.

 

ترافیک

ترافیک تهران، حتی آن زمان که اتومبیل زیاد در کشور نبود،  رنج آور شده بود؛ مخصوصاً در زمان کار مدارس و دانشگاه‌ها.  راهکارهای متعددی مطرح بود. یکی از آنها بردن پایتخت از تهران بود و دیگری تسریع  در ساخت مترو و دیگری اصلاح ساختار تهران، همه اینها در رژیم سابق هم مطرح بود و مشاوران داخلی و خارجی روی آنها کار کرده بودند.

بعد از جنگ، همه این طرح‌ها مورد بحث قرار گرفت. مسأله احداث مترو پس از تعطیلی بعد از انقلاب،  با پیگیری خود من از سال 1365 بار دیگر فعال شده بود، البته بدون بودجه و بدون کمک دولت.  بعد از جنگ و پس از انتخاب به ریاست جمهوری، خودم و فرزندم محسن کار مترو را پیگیری می‌کردیم.

بحث انتقال پایتخت هم در دولت پیگیری و تصویب شد. برای انتخاب محل پایتخت جدید، چند منطقه در استان سمنان و استان مرکزی و خود استان تهران، مطالعه شد و سرانجام نقطه‌ای در شمال سد لتیان، که قبل از انقلاب به عنوان شهرک تفریحی در نظر گرفته شده بود،  انتخاب شد.

اراضی مورد نظر قطعه بندی گردید و مقرر شد که وزارتخانه‌ها و مجلس و رهبری و نیروهای مسلح و به طور کلی نهادهای فوقانی و ملی در حدود پانصد هزار نفر به آنجا منتقل شوند و با فروش املاک خود در تهران،  هزینه‌های ساخت را تأمین کنند. قرار شد  آزاد راه از منطقه عباس آباد در مرکز تهران به آنجا ساخته شود و برای دسترسی، راه‌های مناسب به فرودگاه‌ها و راه آهن وصل شود.

در شورای انقلاب فرهنگی هم تأسیس دانشگاه جدید در تهران ممنوع شد، اما در این میان [آقای عبدالله نوری] وزیر کشور و [آقای غلامحسین کرباسچی] شهردار جدید تهران، نظر اصلاح ساختار تهران ترجیح می‌دادند. آنها  با آوردن طرح‌هایی تعهد کردند در صورت حمایت من، تهران را با ایجاد اتوبان‌ها و ساخت پل‌ها و خطوط ویژه رانندگی و توسعه فضای سیر و کشاورزی حومه شهر و .... برای زندگی آماده کنند.

آنها  برای تأمین هزینه‌ها طرح فروش تراکم به صورت محدود با قیمت مصوب و محدود را ارائه کردند. این طرح  تصویب شد. آنها انتقال پادگان‌ها را هم در طرح داشتند که بالاخره به نتیجه نرسید؛ گرچه قانونی از قبل از انقلاب وجود داشت.

 

رفراندم بازنگری قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری

پس از تکمیل بازنگری قانون اساسی و استقرار آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبری و نامزد شدن من برای ریاست جمهوری، مقرر شد  رفراندم بازنگری قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری  همزمان برگزار شود؛  هدف کم کردن هزینه‌ها و نیز جذب بیشتر آراء بود.

احساس نیاز به تبلیغات نداشتم و اصولاً موافق هم نبودم. در هیچ یک از انتخابات هم تا آن زمان،  هزینه‌ای  برای تبلیغات نکرده بودم. مسأله مهم،  حضور حداکثری مردم بود که الحمدالله به خوبی به دست آمد. در روز جمعه 6 مرداد 1368 انتخابات و رفراندوم انجام شد. تعداد 16 میلیون و 452 هزار و 677  رأی در صندوق‌ها ریخته شد. مصوبات بازنگری با 95 درصد آراء تصویب گردید. اینجانب هم با 15 میلیون و 550 هزار و 528  رأی  و کسب 95 درصد  آراء انتخاب شدم. این رأی در تاریخ  12 مرداد 1368 مورد تنفیذ مقام معظم رهبری قرار گرفت[7].

در تاریخ 22 مرداد،  رهبری از مقر ریاست جمهوری به مقر رهبری که با تلاش آقای محسن رفیق‌دوست تهیه شده بود، منتقل شدند و من هم در روز 24 مرداد از مجلسیان خداحافظی کردم و به مقر ریاست جمهوری رفتم. خوانندگان محترم در این خاطرات، موارد مذاکره و پیشنهادها  را ملاحظه خواهند فرمود.

 

تشکیل کابینه  و شروع کار دولت جدید

قبل از انتخابات و پس از آن،  مذاکرات فشرده‌ای درباره اعضای کابینه داشتم. پیشنهادهای زیادی می‌رسید و براساس پیشنهادها، مذاکرات خصوصی با نامزدهای احتمالی، برای آشنایی با نظرات و طرح ها و روحیه آنها انجام می‌دادم. کمیته‌ای هم مرکب از آقایان دکتر [حسن] حبیبی، اخوی محمد،  دکتر [محمد علی] نجفی و دکتر [محسن] نوربخش برای مشورت و پیگیری مذاکرات تشکیل شده بود.

 نتیجه مذاکرات را با رهبر انقلاب در جلسات هفتگی که داشتیم،  در میان می‌گذاشتم.  بالاخره در روز 8 مرداد مذاکره با رهبری به نتیجه رسید و اسامی و مسئولیت تمامی اعضای کابینه با توافق کامل با خط ایشان نوشته شد.

در تاریخ  7 شهریور اعضای کابینه در مجلس شورای اسلامی به بحث و رأی گذاشته شد و علی‌رغم تصمیم اکثریت جناح رادیکال، در رأی ندادن به بعضی از وزرای پیشنهادی، تمام وزرای پیشنهادی از مجلس رأی اعتماد گرفتند که تا آن زمان، چنین اتفاق مبارکی بی سابقه بود.

خواننده محترم جریان مشورت‌ها و مذاکرات و بحث های مجلس و تعداد آراء نمایندگان را در صفحات مربوط خاطرات ملاحظه می‌فرمایند.

 

روحانیت و روحانیون

از همان اوائل تشکیل مجلس و دولت و سایر نهادهای انقلاب، از جمله حزب جمهوری اسلامی، اختلاف نظری در اعضای روحانیت مبارز و روحانی‌های خارج از این نهاد،  به طور طبیعی به چشم می‌خورد.

این اختلاف در مجلس،  دولت و حزب مشهودتر شد و منجر به انشعاب جمعی از اعضای روحانیت گردید که به اسم «روحانیون مبارز» شناخته شدند. در این انشعاب، آنها اجازه امام و حمایت حاج احمدآقا را هم داشتند. وقتی که می‌خواستم با اقدام انشعاب مخالفت کنم،  با نظر امام مواجه شدم که موافقت کرده  بودند. بعداً آیت‌الله خامنه‌ای طی جلساتی تلاش کردند وحدت را برگردانند که ضمن مذاکرات، معلوم شد آنها تصمیم خود را گرفته‌اند و عقب گرد نخواهند کرد.

این اختلاف در مناسبت‌های زیادی خود را نشان می‌داد؛ مخصوصاً در مجلس و در دولت و انتخابات ها و حتی در بازنگری قانون اساسی و انتخاب رهبری. در مورد ریاست جمهوری من، [جامعه]  روحانیت [مبارز] حمایت می‌کرد، [مجمع]  روحانیون هم با اطلاع از نظر امام راحل، نمی‌توانستند مخالفت کنند[8] ولی در بحث های کابینه در مجلس، با اینکه  اکثر وزرای پیشنهادی یا از جناح رادیکال‌ها بودند که سابقه وزارت و دولت سابق داشتند، یا نزدیک به افکار آنها بودند، این اختلاف به خاطر توقع زیادی آنها،  به عادت دولت گذشته، تقابل و اختلاف کاملاً خود را نشان داد. در بحث برنامه اول هم سر بسیاری از مسائل، این اختلاف و تقابل جلوه داشت و عملاً به تشکیل دو جناح رادیکال و محافظه کار یا چپ و راست منجر گردید که امروزه با اسم «اصلاح طلب» و «اصولگرا» خوانده می‌شوند.

در ادامه مجلس سوم که اکثریت آن را رادیکال‌ها تشکیل می‌دادند، تندروهای آنها به اختلاف دامن می‌زدند و تندروهای جناح راست  هم که دیگر تحت فشار دولت و دفتر امام نبودند، از آن طرف دامن می‌زدند. در نتیجه جناح چپ، تاحدودی خود را اپوزیسیون می‌دید و علی‌رغم داشتن حداقل نیمی از کابینه، به این مقدار قانع نبود.

دولت هم به خاطر خدمات چشمگیر بعد از جنگ و حمایت‌های بی دریغ رهبری، اعتبار بیشتری به دست آورده بود و صداوسیما هم همراهی می‌کرد

جناح چپ در انتخابات مجلس چهارم شکست سختی خورد و ذائقه ها تلخ تر شد و در این میان من مثل همیشه سعی می‌کردم، مانع تفرقه بیشتر شوم و حتی در کابینه دوم که با حضور مجلسی با اکثریت راست به تصویب رسید، سهم مساوی به دو جناح داده بودم اما رسانه‌های تندرو، مثل روزنامه سلام و مجله  بیان و ....  به تلخی و به ناحق، انتقادات زننده‌ای  داشتند و من هم تحمل می‌کردم.  با اینکه خودشان تأیید کردند که کابینه         50   50 است،  به علاوه مرکز تحقیقات استراتژیک را که به تازگی تأسیس کرده بودم، هم برای اینکه از وجودشان استفاده شود و  هم برای اینکه نیروها برای آینده محفوظ بمانند، دربست به آنها سپردم.

 

فرصت‌های زودگذر

پس از شکست شوروی در افغانستان که حقیقتاً برای آن ابرقدرت که تیرش به عرش می‌رسید، تعجب‌آور بود و بروز ضعف‌های فراوان در مکتب مارکسیسم که تاکنون در پشت دیوارهای آهنین مخفی مانده بودند و رخ نمودن نارضایتی‌های اقوام و ملل تحت سیطره حاکمیت  پرخفقان روس‌ها با روش‌های استالینی و با رنگ باختن شعارهای جامعه بی طبقه و حاکمیت پرولتاریا و شکست اقتصادی مکتب مالکیت‌ بی رقیب دولت و مرگ بخش خصوصی، همزمان با پایان جنگ عراق و ایران و صدای شکستن استخوان های پیکر نحیف ماتریالیسم دیالکتیک به عنوان تئوری حاکم  بر جهان در جهت ایجاد عدالت و نامه تاریخی و تاریخ ساز امام راحل به آقای گورباچف که با شجاعت دست اندرکار حذف یک مکتب ناسازگار با طبیعت و فطرت انسان بود و میدان داری امپریالیسم و کاپیتالیسم در به رخ کشیدن مزیت‌های مکتب حاکم بر جهان غرب،  فرصتی به دست آمد که انقلاب اسلامی ایران هم از این شرایط بهره گیری کند.

سفر تاریخی من و هیأت همراه قبل از به عهده گرفتن مسئولیت اجرایی کشور به شوروی و اظهارات حساب شده هیأت ما در دوران سفر که به وسعت در محافل ملت‌های تحت ستم روس‌ها انعکاس داشت.  سفر رئیس جمهور وقت آیت‌الله خامنه ای به چین و سازمان ملل در سال قبل و امسال و مطرح کردن ایده‌ها و اهداف انقلاب اسلامی، زمینه برای همکاری با کشورهایی که به تدریج از یوغ  روس ها نجات پیدا می‌کردند و به دنبال پیدا کردن همکاران جدید در دنیا بودند،  فراهم بود.

در خاطرات امسال و سال‌های بعد،  نمونه ها بسیار مهمی از سفر به کشورهای آسیای مرکزی، قفقاز، آفریقا و حتی کشورهایی که هنوز به مسلک کمونیسم وفادار بودند و قراردادهای فراوان و همکاری های زیاد می‌بینید.

بی شک اگر آن همکاری‌ها که در دوران مسئولیت اینجانب و در طول دو برنامه اول و دوم در جریان بود، ادامه می یافت، امروز شاید یک بلوک مقتدر و مرفه از ایران و مجموعه کشورهای از بند  رسته  بودیم. خوشبختانه اکثر آنها هم با ملت‌های مسلمان، و دارای سوابق تاریخی زندگی در ایران بزرگ در برهه‌های تاریخی پر وسعت ایران داشتند و افتخارات زیادی درتاریخ خود از آن دوره‌ها دارند؛ دریغ که قدر این فرصت در مراحل بعد دانسته نشد.

مناظری که حضور مردم جمهوری آذربایجان در شمال رود ارس و مرزهای ایران  در دوران مبارزه برای استقلال داشتند و مناظری که اجتماع انبوه مردم باکو در سفر هیأت ایرانی در اطراف ما آفریدند و اشک‌هایی که می‌ریختند.

سپس مناظری که بعداً در کمک به مردم ایران در زلزله بزرگ قزوین وگیلان و زنجان،  در اعزام کاروان‌های کمک مردمی،  در تاریخ ثبت شد. منظره‌های استقبال مردم آذربایجان، گرجستان، ترکمنستان،  ازبکستان،  قرقیزستان، تاجیکستان و قزاقستان در سفر هیأت‌های ایرانی و به خصوص سفرهای خود من خلق می‌کردند، حکایت از یک فرصت استثنایی برای ایران و انقلاب دارد، ولی بهره‌گیری خوب شروع شد و متأسفانه ابتر ماند.

 

اکبر هاشمی رفسنجانی

30/6/1390

 

 

[1] - در حکم امام خمینی(ره) آقای هاشمی ضمن انتصاب به جانشینی فرماندهی کل قوا با تمام اختیارات، موظف به اجرای هفت دستور شد. از جمله این دستورات سعی در استفاده هر چه بهتر از امکانات و نیروها شامل حذف یا ادغام سازمان‌ها و تشکیلات تکراری و غیر ضروری بود. همچنین تمرکز صنایع نظامی و تهیه مایحتاج دفاع مقدس و انجام امکانات تعمیراتی، پشتیبانی، فنی، مهندسی، رزمی، آموزش و تحقیقاتی نیز مورد تأکید قرار گرفته بود. متن کامل حکم در کتاب رجوع کنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات سال 1367، پایان دفاع آغاز بازسازی، صفحه 652»،  دفتر نشر معارف انقلاب، 1390.

[2] -  نامه امام خمینی در بخش ضمایم همین کتاب به چاپ رسیده است.

[3] -  غزل 521 سعدی شیرازی: گوارایی چشمه‌ها را از سواران سرگردان در دشت‌ها بپرس.

[4] - برای اطلاع بیشتر از موفقیت‌های دوران سازندگی رجوع کنید ← کتاب «آمار سخن می‌گوید» نویسندگان : دکتر حمید میرزاده، سید شمس‌الدین حسینی،  دفتر نشر معارف انقلاب، 1378.

[5] - در حکم حضرت امام(ره) به آقای هاشمی و تفویض فرماندهی کل قوا به ایشان، از جمله وظایف زیر ذکر شده بود: ایجاد ستاد فرماندهی کل قوا تا تهیه زمینه وحدت کل، هماهنگی کامل ارتش، سپاه، بسیج و نیروهای انتظامی در تمامی زمینه‌های دفاع مقدس اسلام. بدیهی است انسجام و ادغام مورد قبول و صحیح ادارات و سازمان های مربوط به پشتیبانی کننده و هماهنگی نیروهای مسلح نقش اساسی را دارا خواهند بود. تمرکز صنایع نظامی و تهیه مایحتاج دفاع مقدس و انسجام امکانات تعمیراتی، پشتیبانی، فنی، مهندسی، رزمی، آموزشی و تحقیقاتی، حذف یا ادغام سازمان‌ها و تشکیلات تکراری و غیر ضروری.» رجوع کنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات سال 1367، پایان دفاع آغاز بازسازی »،  دفتر نشر معارف انقلاب، 1390.

[6] - چند سال بعد در سفری که از استان چهارمحال بختیاری به خوزستان داشتم، مشاهده شد که بخشی از این جاده ساخته شده است.

[7] - متن کامل حکم تنفیذ ریاست جمهوری در بخش ضمایم همین کتاب درج شده است.

[8] - مجمع روحانیون مبارز در روز 28 اسفند 1367، شش ماه پیش از انتخابات، آقای هاشمی را که عضو جامعه روحانیت مبارز است، به عنوان نامزد مجمع معرفی کرد.