بسمالله الرحمنالرحیم
چهارسال از رحلت آقای هاشمیرفسنجانیگذشت. در این زمستان سخت و دشوار، مردم صبورکشورمان، بیش از هر زمان دیگری با مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم میکنند و چشم امید به عبور از تحریمها و گشایش امور دوختهاند. عقلای قوم، حسرت وجود او را میخورند که اگر میبود، شاید شرایط به نحو دیگری پیش میرفت و امیدها برای فردای بهتر، چنین رنگ نمیباخت، اما میراث گرانبهای او که همانا حکمرانی خوب براساس میانهروی، عقلانیت، واقعگرایی، امیدواری در هر شرایط و جستجوی مصلحت است، پیش روی ماست.
هاشمی از روزی که در نوجوانی در پاییز ۱۳۲۷، روستای زادگاه خود را برای تحصیل علم ترککرد، تا زمانیکه جانباخت، لحظهای از تلاش و تکاپوی هدفمند، دست برنداشت و آرام نگرفت. او بعد از آشنایی با تعالیم اسلام در حوزه علمیه قم، دریافت که راه و روش پیامبر اکرم (ص)، میتواند زندگی سعادتمند و پُرباری را برای مردم فراهم کند. پس برای رسیدن به این باور، همه زندگی، توان، فکر و استعداد خود را برای ساختن ایران به کار گرفت. در این راه زجرها کشید، بارها زندانی شد، شکنجهها دید، ملامتها شنید، تا پای اعدام پیش رفت، اما دست از هدف بزرگ خود برنداشت. به جرأت میگویم که حتی یک ساعت از حیات این مرد بزرگ، به بطالت نگذشت و تا آن غروب شوم در نوزدهم دی ۱۳۹۵، لحظه لحظه زندگیاش، به شوق رسیدن به ایرانی آباد، آزاد، پیشرفته و سرشار از نشاط، سعادت و بهروزی و ارائه الگوی تمدنی موفق برای جهان اسلام و انسانهای آزاده در سراسر دنیا بود، با فکر و برنامه سپری شد.
هاشمی نقش برجستهای در مبارزه و پیروزی انقلاب، تثبیت و مدیریت نظام جمهوری اسلامی ایران داشت. در دوران مبارزه، دنبال ماجراجویی و قهرمانی نبود، بلکه با تدبیر و طراحی نقشة راه، نهضت را با همسنگران خود پیش میبرد. در زندان، همگرایی و همافزایی میان نیروهای ضداستبداد پهلوی و نیز انجام پژوهشهای قرآنی را دنبال کرد. در آستانه پیروزی انقلاب، از زندان آزاد و خانهاش مرکز انقلاب شد. پیامهای پاریس، با تلفن منزل او دریافت میشد و همرزمانش، میان انقلابیون توزیع میکردند.
هاشمی مرد بحرانها بود؛ در طول تثبیت پیروزی انقلاب، وقایع تابستان ۱۳۶۰، هشت سال جنگ تحمیلی، سازندگی پس از جنگ، و هرکجا بحرانی وجود داشت، او با تمام وجود در صحنه حاضر بود. ۲۸ سال خطبههای خلاقانه، دلسوزانه و مصلحتجویانه آیتالله از یادها نرفته است. در بزنگاههای تاریخی، چشم همگان به تریبون نمازجمعه دوخته میشد که نقشه راه انقلاب برای برونرفت از حادثه بیان شود. آخرینخطبه در تیرماه ۱۳۸۸ بر زبان دردمندش جاری شد و امروز بعد از گذشت یازده سال از آن خطبه، به راستی هر ناظر منصفی تصدیق میکندکه اگر به پیشنهادهای آن پیرخردمند گوش فرامیدادند، چنین نیروهای انقلاب رودرروی هم قرار نمیگرفتند، دشمن جسور نمیشد و استخوان لایزخم باقی نمیماند.
هاشمی در طول حیات بنیانگذار انقلاب، تنها مسئول تراز اول بود که هیچگاه مورد عتاب و خطاب امام قرار نگرفت. همواره مورد اعتماد ایشان بود و به عنوان نفر دوم نظام، درکسوت رییس مجلس شورای اسلامی، فرمانده جنگ و جانشین فرماندهکل قوا، به ایران خدمتکرد. بعد از رحلت ایشان، نقش اول را در گذار از بحران انتخاب جانشین رهبری نظام ایفا نمود و خود در هیأت مدیر سازندگی و بازسازی کشور، مقتدرانه وارد گود شد و در طول هشت سال، کارنامهای پُربار و افتخارآمیز تحویل داد.
دولت اصلاحات- توسعه اجتماعی
در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶، سیاست ایشان، برگزاری انتخابات سالم و حفظ بیطرفی بود. او با صداقت و صلابت، عمل کرد و مصلحت بزرگتر ایران را برکُرسی نشستن رأی و نظر واقعی مردم و حاکمیت دموکراسی میدانست. به دنبال هشت سال بازسازی پس از جنگ و آماده شدن بخش قابلتوجهی از زیرساختهای کشور در دوران سازندگی، انتظارمیرفت سیاستهای توسعة پایدار ادامه یابد، اما همانطورکه در خاطرات میخوانید، کار چنان که باید همهجانبه پیش نمیرفت؛ اولویت، توسعه اجتماعی- سیاسی و تحقق جامعه مدنی بود که با حساسیت بخشهایی از حاکمیت، سبب بحرانسازی و برخوردهای جناحی فرساینده و فرصتسوز شد.
توصیه هاشمی این بود که دولت از فرصت و فضای به وجود آمده بعد از دوم خرداد، برای رفع کدورتهای گذشته و جذب اصولگرایان میانهرو بهره ببرد، تا برای محقق کردن اهداف و برنامههایش دچار مشکل نشود، اما برنامهریزان در دولت، از روش فشار از پایین و چانهزنی در بالا، استفاده میکردند. از آن طرف، جناح مقابل هم فرصتی برای تحریک احساسات اقشار سنتی علیه دولت و جامعه مدنی در مساجد و منابر و تریبونهای مختلف از جمله نمازهای جمعه یافته بود. به این ترتیب، کشور به سمت نوعی بیاعتمادی بین سران و درگیریهای متعدد پیش رفت.
هاشمی باورداشت که کشور باید ساخته شود و سطح معیشت و حقوق شهروندی، مشابه کشورهای توسعهیافته باشد. ایشان تنها راه بهروزی و عاقبتبخیری ایران را در تکمیل برنامه بازسازی و رشد شاخصهای توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی توأمان میدانست که از طریق وحدت و همدلی همه حاصل میشد. برخی در دولت به جای جذب مشارکتِ جناح مقابل که تحتتأثیر فضای بعد از دوم خرداد، آمادگی همکاری وکاستن از برخی تندرویها را داشتند، در دام تندروهای جناح راست افتادند و فرصت بزرگی از ایران گرفته شد که در این فرصت، به گوشهای از برخی از حوادث مهم سال ۱۳۷۷ به روایت خاطرات روزنوشت ایشان میپردازیم:
دادگاه کرباسچی– تعمیق اختلافات
چند روزی از انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ نگذشته بود که برخورد با مدیران شهرداری تهران کلید خورد و در سال ۱۳۷۷ منجر به برگزاری دادگاه و دستگیری آقای کرباسچی، شهردار تهران گردید. این مسأله فشار نامتعارفی بر آقای هاشمی و دولت اصلاحات تحمیل کرد و جرأت و جسارت مدیران، برای پیشبرد کارهای اساسی را تحت تأثیر خود قرار داد. بعد از پایان جنگ، استاندار موفق اصفهان به تهران آورده شد تا پایتخت را سر و سامان دهد. شهردار تهران، عضو کابینه دولت شد و اقدامات ماندگاری در طول نُه سال در تهران با حمایت شخص رییسجمهور، به انجام رساند و چهره شهر را دگرگون ساخت.
تشکیل کارگزاران سازندگی در سال ۱۳۷۴ در آستانه انتخابات مجلس پنجم و موفقیت نسبی این جریان، نسبت به آقای کرباسچی که با کناره گیری وزرا، شاخصترین چهره کارگزاران محسوب میشد، حساسیت زیادی در بخشهایی از حاکمیت ایجاد کرد که با حمایت اثربخش کارگزاران از آقای خاتمی در انتخابات دوم خرداد، تشدید و منجر به شکلگیری جبههای قوی برای برخورد با مدیران شهرداری تهران شد تا هم دولت جدید را متوجه حدود قدرت خود نماید و هم آینده سیاسی شهردار تهران را پایان ببخشد.
فقدان صراحت و شفافیت در برنامه برخوردکنندگان، روزهای نفسگیری را در اردوگاه مدیران اجرایی کشور پدید آورده بود. در این شرایط سخت، آقای هاشمی، سعی میکرد تندرویهای دو طرف را مهار و با گفتوگویهای مکرر با رهبری، رییسجمهور و رییس قوه قضاییه، بستر و زمینة لازم برای فیصله دادن به تنشها و عداوتها و اجرای عدالت را فراهم نماید؛ روشی که سیره همیشگی ایشان بود.
استیضاح وزرای کشور و ارشاد
در این سال، که به عنوان نماینده تهران در مجلس پنجم فعالیت داشتم، ترکیب متکثر مجلس پنجم، فضای مناسبی برای گفتوگو فراهم آورده بود؛ هرچند که اکثریت نمایندگان به جناح راست گرایش داشتند و پس از شکست در انتخابات دوم خرداد، به دنبال بازسازی خود بودند. از جمله این اقدامات، استیضاح وزیرکشور و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، دو تن از فعالترین وزرای دولت بود. آقای مهاجرانی، ابقا شد و تلاش نمایندگان میانهرو که براساس تفکر آقای هاشمی، اینگونه برخوردها را برخلاف مصالح جامعه میدانستند، در مورد آقای عبدالله نوری به نتیجه نرسید.
انتشار روزنامه زن
در دولت اصلاحات، تعداد زیادی نشریه از جمله نشریات اصلاحطلبی به فضای مطبوعاتی کشور افزوده شد. من هم که با رأی بیسابقه شهروندان تهرانی، به عنوان نماینده تهران برگزیده شده بودم و به عنوان یک زن، به دنبال شنیده شدن بیشتر صدای زنان و احقاق حقوق آنان بودم، اقدام به انتشار روزنامه زن با مشورت با آقای هاشمی نمودم. روزنامه زن، از همان ابتدا، به دلیل رویکرد اصلاح طلبانه آن، به دستاویزی برای جناح راست برای فشار به آقای هاشمی تبدیل شد. شاکیان متعددی از این جناح پیدا کرد و در زمانی کمتر از پنج ماه به دادگاه فراخوانده شد.
حمله به آقایان نوری و مهاجرانی در حاشیه نمازجمعه
وقایع سال ۱۳۷۷ با کتک خوردن دکتر عطاءالله مهاجرانی، وزیر ارشاد و آقای عبدالله نوری، معاون رییسجمهور، در حاشیه نمازجمعه تهران در شهریور ادامه یافت و عرصه بر دولت تنگ گردید. روزنامه زن خبری دراینباره چاپ کرد که با تکذیب و شکایت سردار نقدی مواجه شد. پرونده روزنامه به دادگاه مطبوعات با حضور هیأت منصفه رفت و در این موضوع، روزنامه تبرئه شد. آقای سیدمحمود علیزاده طباطبایی که شاهد روزنامه زن در دادگاه بود، با شکایت آقای نقدی، در دادگاهی بدون هیأت منصفه، در همین موضوع به اتهام شهادت دروغ، به شش ماه حبس محکوم شد.
به خود میبالم که بخشی از فعالیتهایم با فراز و نشیبهایش به عنوان دختر آقای هاشمی، در بخش کوچکی از خاطرات ایشان آمده است. بیشک تدوین خاطراتشان، با تمامی سطور نانوشتهاش، نقش بیبدیل و بیرقیبی در بیان بیتحریف قطعهای از تاریخ این مرز وبوم ایفا مینماید.
فائزه هاشمی
۱۵/۱۰/۱۳۹۹