سید جعفر هاشمی در سال های پیش از انقلاب یکی از شاگردان موثر مرحوم آیت الله مصطفی ملکی در مسجد همت تجریش بود و همانجا با آیت الله هاشمی رفسنجانی ارتباطات گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی تا سال ۱۳۶۲ به عنوان قائممقام مرحوم ملکی در کمیتههای منطقه یک شورا مشغول به کار بود و با فوت وی به پیشنهاد وزیر وقت خارجه دولت مهندس موسوی به وزارت خارجه رفت و در طول بیشتر از ۲۰ سالی حضور در دستگاه دیپلماسی، سه دوره سفیر جمهوری اسلامی ایران در آفریقای جنوبی، چک و برزیل فعالیت کرد. معاون دانشکده روابط بین الملل، رئیس سازمان مجامع بینالمللی وزارت خارجه از جمله فعالیت های دیگر سیدجعفر هاشمی دیپلمات بازنشسته ایرانی محسوب می شود. مصاحبه با ایشان را در ادامه می خوانیم.
آقای هاشمی! ارتباط شما با آیت الله هاشمی رفسنجانی از کجا آغاز شد؟
قبل از انقلاب در مسجد همت تجریش از شاگردان مرحوم دکتر ملکی بودم و در فعالیت های آن مسجد حضور داشتم و آقای هاشمی رفسنجانی را آنجا می دیدم. پس از انقلاب هم تقریبا هر دو یا سه ماه یکبار و حتی در بعضی مواقع ماهی یکبار به طور منظم با دوستان شمیران، آقای دکتر ملکی و روزبهان خدمت ایشان میرفیتم و مطالب اجتماعی شمیران و مسایل سیاسی را بیان میکردیم. در کمیته انقلاب بودیم که خبر ترور آقای هاشمی در سال 59 گزارش شد و من از اولین افرادی بودم که خودم را به منزل ایشان رساندم و متوجه شدیم همسرشان باعث نجات جانشان شدند. هنوز هم آن روز را به یاد دارم و ایشان را همانروز به بیمارستان شهدا بردیم و متاسفانه روزی که این اتفاق ناگوار افتاد و گفتند که در بیمارستان شهدای تجریش فوت کرده اند. مروری برای بنده شد که چه خیریتی بود در آن زمان هم ایشان را به بیمارستان شهدا بردیم و اینبار هم باز همان بیمارستان. خصلت های آیت الله هاشمی را که بررسی می کنم متوجه می شوم جامعه امروز ما نیازمند چنین انسانهای بزرگی است.
علت اعتماد سران نظام به آیت الله هاشمی را چگونه ارزیابی می کنید؟
ایشان خودشان یکی از سران نظام بود. انسان شریف و با جایگاه بزرگی که سالیان سال شخصیت دوم مملکت بعد از امام بوده و اعتمادی که حضرت امام به ایشان داشت، آن هم در زمانی که شخصیتهای بزرگی مانند آیتالله منتظری، بهشتی و مطهری بودند واگذاری برخی مسوولیتها و خواستن بعضی کارها از ایشان، نشاندهنده آن بود که جایگاه ایشان جایگاه رفیعی در نزد امام بوده است. مقام معظم رهبری هم بارها گفتند که من کسی را بهتر از هاشمی نمیشناسم. درواقع همه چیز به این معنا است که کمترین جایگاهی که بخواهیم در طول زمان حیات برای ایشان در نظر بگیریم، همان شخص دوم مملکت است. لذا تمام حرکات، موضع گیریها و روش های ایشان میتواند الگوی یک حکومت قرار بگیرد.
فکر می کنید مهمترین نقاط کارنامه ایشان چه بود؟
ایشان مرد میدانهای خطر و از خود گذشتگی بودند، برای مثال بعد از هشت سال جنگ و اتفاقاتی که طی آن افتاد، به یک باره ضرورتی ایجاد شد تا قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرند و روحیه بسیجیها و افرادی که سالهای سال در جنگ با کمترین امکانات در مقابل کفر و استکبار ایستادند مقداری تضعیف شد. بنده به یاد دارم که در همین پارک ملت، بعضی از افرادی که از جبهه بازگشته بودند نمیتوانستند تحمل کنند و ببینند که دختر یا پسری کفشی پوشیده است که وقتی راه میرود نور میدهد یا برخی از آنها شلوارهای تنگ میپوشند و بعضا کارهایی میکردند که در حد یک بسیجی یا پاسدار جنگ نبود. حال بخاطر بیاورید که فردی مانند حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی از امام درخواست کنند که ایشان را مقصر جنگ معرفی کنند تا آسیب های قطعنامه ۵۹۸ را به گردن ایشان بیندازند.
البته بی مهری های زیادی هم مشاهده کردند.
این نهایت از خودگذشتگی است فردی است که در جایگاه دوم مملکت تمام تقصیرات را به گردن بگیرد و بیانصافی است که در این روزها و آن هم بعد از فوت ایشان، در حالی که پاسخگو نیستند میخواهند پذیرفتن جنگ را به عنوان یک امر نامطلوب تلقی کنند و به گردن ایشان بندازند، در صورتی که پذیرفتن عواقب ناشی از قطعنامه ۵۹۸ در آن مقطع از زمان شخصی را میخواست که خیلی از خود گذشتگی داشته باشد. خصوصیت دیگر ایشان داشتن سعه صبر بود، صبر و تحملی که ایشان داشتند واقعا مثال زدنی است. فرزندان ایشان را گرفتند و زندانی کردند و ایشان چیزی نگفتند. بنده چند بار این مسئله را تکرار کردم و پاسخها، پاسخهای جالبی است و زیباتر از همه جناب ناطق نوری گفتند، در جایی گفتند که آقای هاشمی صبر را ذلّه کرد و از نظر بنده واقعا این کار را کردند. لذا میبینید که داشتن سعهصدر برای یک مسئول تا چه حد میتواند مهم باشد آن هم صبر و تحمل در مقابل اتهاماتی که هیچ کدام واقعیت نداشت. حقیقتا یار صدیق امام بودند و امام چه مسوولیتهای بزرگی را به ایشان سپردند آن هم در مهمترین مقطع بعد از انقلاب که جنگ شده بود و آقای هاشمی هم با همه مشغله ها به بهترین شکل ممکن انجام وظیفه کردند. بنده هم در زمان ابتدای جنگ علیرغم آنکه در کمیته بودم، با اجازه مرحوم آقای ملکی در ستاد جنگهای نامنظم قائم مقام شهید چمران بودم و مقام معظم رهبری هم به عنوان امامجمعه تهران و فردی که از طرف امام به جبهه ها میآمدند، ایشان را در استانداری ملاقات میکردم و میتوانم گواهی دهم که جنگ را به بهترین شکل ممکن جلو بردند.
علت موفقیت ایشان را چه می دانید؟
آقای هاشمی اعتماد بهنفس بینظیری داشتند و در تصمیم گیریها بسیار شجاع بودند. بنده سفیر جمهوری اسلامی در پراگ بودم، میدیدم که ایشان چقدر شجاع هستند و به یاد دارم که در آن مقطع یکی از افتخارات جمهوری اسلامی بعد از انقلاب آن بود که سمتوسوی سیاست خارجه ایشان از آمریکا و اروپا به سمت کشورهای جهان سوم و آفریقا سوق داده شده بود.
نگاه شما به سیاست خارجی دولت سازندگی به عنوان یک دیپلمات چگونه است؟
جنگ تمام شد و فرد شجاعی میخواهد تصمیم بگیرد که برای بازسازی کشور، تبعات ارتباط با غرب را بپذیرد. ایدههای انقلابی نظام این بود که ما از غرب و آمریکا دور شده و به آفریقا و جهان سوم نزدیک شدهایم و سفارت خانههای ما در آنجا بیشتر شده است اما ایشان تشخیص دادند که بعد از جنگ، بنابر ضرورتی که بازسازی کشور لازم دارد، تبعات نزدیکی به غرب رابپذیرند و حرف درستی میزدند. در جلسات سفرا که خدمت ایشان میرسیدیم میگفتند مطالبی که عرض میکنید درست است و کشور باید بازسازی بشود اما این امکانات را غیر از غرب در جایی دیگر نمیتوان پیدا کرد لذا شعار بیخود ندهید و واقعبین باشید و این شجاعت را در آن مقطع از خود بروز دادند.
ناراحت نمی شدید؟
نه ایشان در باورهای ایدیولوژیک بسیار راسخ بودند و خطبههای نماز جمعه ایشان گواهی دهنده همین باورهای ایدیولوژیک است. عملگرا و آرمان محور بودند. عملکرد هشت سال ایشان در ریاست جمهوری و تصمیماتی که گرفتند و در آن دوران مهم هم بودند، به خوبی این مطلب را نشان میدهد. بسیار انسان جهاندیدهای بودند و برخلاف مسوولین دیگر که باید بیشتر شنونده باشند تا عجول و حرّاف، گوش شنوایی هم داشتند. به یاد دارم ملاقاتی که برای خداحافظی خدمت ایشان رسیدم تا گزارش هم ارائه کنم، مطالب بنده که تمام شد و حدود یک ربعی از وقت بنده باقی مانده بود، رئیس دفتر ایشان دوبار در را باز کردند تا به نوعی به بنده بفهمانند که وقت تمام شده است و هم به آقای هاشمی بگویند که بعد از من مراجعه کننده دیگری دارند. ایشان به رئیس دفترشان گفتند که در را باز نکن، بنده خودم میخواهم که ایشان اینجا باشند و مطلب دارند. بعد از گزارشی که خدمت ایشان ارائه کردم به یاد دارم مطالبی عرض کردند که برای بنده جالب بود، گفتند که قبل از انقلاب با لباس شخصی به پراگ سفر کردهاند و آنجا را دیدهاند و مطالبی گفتند که جهانبینی و تجارب ایشان را در پیاده کردن مسائل مهم، چه در زمان ریاست جمهوری و چه در زمان جنگ به خوبی نشان میدهد که تا چه حد کارایی دارند. یکی از خصوصیاتی که ایشان را نسبت به دیگران متمایز میکند آشنایی با دنیا بود. به من گفتند که در سفر پراگ دیدم که در صنعت فولاد واقعا قوی هستند و آلمانیها چشمبسته محصولاتشان را خریداری میکردند و مارک ساخت آلمان روی آنها میزدند و ارسال میکردند. درواقع آگاهیشان نسبت به مسائل آنجا از من که به عنوان سفیر قرار بود به آنجا بروم بیشتر بود چون جهان را دیده بودند و به دقت نگاه کرده بودند و به نظر بنده واقعا امیرکبیر دیگری برای جمهوری اسلامی بودند. آقای هاشمی پیچیده و احساساتی بوند، در گوش کردن مواضع و بیان مطالب میشد آنرا به خوبی متوجه شد. البته اعتدالگرا بودند و همانطورکه همه میدانند پایهگذار تفکر اعتدال بودند و هیچگاه هم در طول زندگی از تعادل خارج نشدند.
شاید به همین دلیل امیدوار هم بودند.
بله به خصوص نسبت به آینده بسیار خوشبین بودند و امیدواری که در مقاطع سخت از خود نشان میدادند زبانزد همگی بود و واقعا با خطبههای خود امیدواری به ملت میدادند. به هر صورت در سالهای پایانی جنگ بودیم و کشور پولی نداشت و از اینکه جنگ را ادامه بدهد درمانده شده بود اما به نحوی بیان میکردند که ذرهای احساس ناامیدی در مردم دیده نمیشد.
منش دیپلماتیک ایشان چگونه بود؟
یکی از خصوصیات بارز ایشان اثرگذاری بر رهبران دنیا بود. برای مثال آقای ملکعبدلله از عربستان چشمبسته حرفهای حضرت آیتالله را قبول میکردند یا رهبران چین و نخست وزیر ژاپن هنگامی که ایشان را ملاقات میکردند اثرگذاری عجیبی بر آنها داشتند و برای همه بسیار قابل احترام بودند.
در دیدارهای خود درباره سیاست داخلی هم صحبت می کردید؟
بله. یکی از مهمترین نکاتی که برای بنده بسیار مهم بود و متاسفانه در جامعه از سوی برخی نسبت به آن سو برداشت شد، مساله رفاقت ایشان با رهبری بود که وقتی از ایشان سوال می کردم می گفتند با مقام معظم رهبری در طی جلساتی که داریم در برخی موارد مخالفتم را بیان میکنم اما بعد از آن جلسه اشاره میکنم که هر چه شما بگویید بر من واجب میشود. درواقع هم حرف خود را می زدند و نظرشان را بیان می کردند و هم خودشان را موظف به پیروی از رهبری میدانستند که از نظر بنده این بسیار با ارزش است که چنین شخصی در جامعه علیرغم داشتن نظرات مخالف، از رهبری پیروی کند و این تضمینی است برای ماندگاری جامعه و ایشان. از خصوصیات دیگر ایشان که با سایرین بسیار متفاوت است و میتواند الگو قرار بگیرد، اعتماد ایشان به مدیرانشان بود که مشاهده میکنید از سلایق مختلف در هیئت دولت ایشان حضور داشتند. از فردی مانند بهزاد نبوی تا شخصیتی مانند آقای ولایتی و این مسئله در تمام زندگی ایشان جاری بود و اگر خوب دقت کنید، بیشتر هدف ایشان دوری جامعه و مردم از مرزبندیهای سیاسی بود. همیشه منافع نظام را به منافع شخصی خود ترجیح میدادند و برای خود چیزی اندوخته نکرد در حالی که آقای هاشمی را به دورغ نماد اشرافیگری را ترویج می کردند همه میدانستند ایشان قبل از انقلاب توانایی مالی خوبی داشتند و به خیلی ها کمک میکردند و روزی که فوت کردند هرکس زندگی ساده ایشان را میدید گریهاش میگرفت که چطور در مورد این مرد چنین حجم از تبلیغات سوء وجود داشت. با همه بی انصافی ها واقعا هیچوقت در صدد دفاع از خودشان بر نیامدند زیرا معتقد بودند منافع نظام ارجحیت دارد و نمیخواستند شکافی بیشتر از آنچه که بود ایجاد بشود. ایشان مسائل فرعی را از اصلی تفکیک میکردند و هیچوقت خودشان را به حاشیه مشغول نمیکردند. ایشان معتقد بودند نباید جامعه را به حاشیهها مشغول کرد و یکی از دلایل موفقیت ایشان هم همین موضوع بود.
نظر آیت الله هاشمی درباره مبارزه با فساد را چگونه ارزیابی می کنید؟
مدتی است سر و صدای زیادی در جهت مبارزه با فساد ایجاد شده است. ایشان معتقد بودند باید جامعه را ثروتمند کنیم و برای ثروتمند شدن جامعه باید سازندگی کرد. از دیدگاه ایشان اگر جامعه ثروتمند شود، خود به خود از فساد جلوگیری میشود. این به معنای آن نیست که نباید با فساد مبارزه کرد بلکه باید به مسائل اصلی پرداخت که آن مسائل اصلی مسائل ریز را در خود حل کند. به هر حال ایشان بی دلیل رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نشدند، واقعا مصلحت اندیشی ایشان در بزنگاهها فوقالعاده بود و این نقش را به خوبی ایفا کردند و هیچکس شجاعت ایشان در دفاع از مقام معظم رهبری بعد از فوت امام را فراموش نمیکند که اگر خدای ناکرده ذرهای به تاخیر میافتاد ممکن بود که برای کشور گرفتاریهای زیادی ایجاد شود و شما دیدید که با چه شجاعتی سُکان کشور را به دست مقام معظم رهبری سپردند.
درباره موضع گیری های ایشان در حوزه سیاست خارجی بگویید.
اگر ما بخواهیم موضع گیریها و سیاستهای ایشان را بستهبندی کنیم بخشی از آن متعلق به قبل از انقلاب است که ایشان به عنوان یک فرد کاملا همراه با امام و در صف اول مبارزه با رژیم شاه بودند و تمام دغدغه ایشان در آن زمان نابودی حکومت استکباری شاه و استقرار حکومت اسلامی بود. طبیعی است که در آن زمان خیلی به مسائل سیاست خارجی پرداخته نمیشد. بخش دوم هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است تا جنگ، که سیاست خارجی جنگ بخش بسیار مهمی است ماننده قطعنامه 598. ایشان یک سنت شکنی از خودشان بروز دادند و به نامهنگاری با صدامحسین پرداختند. لذا بخش اول سیاست ایشان هم از سال ۵۷ تا پایان جنگ بود و بیشترین چیزی که در سیاست خارجه ایشان دیده میشود از شروع سازندگی تا پایان دولت هشتم بود که ایشان به عنوان ریاست جمهوری انجام وظیفه میکردند. دنیا در عرصه دیپلماسی، احترام خاصی برای ایشان قائل بود همانطور که با شروع جنگ و ورود آقای هاشمی به سیاست خارجی به یک چهره محوری در این حوزه تبدیل شده بودند به طوری بنده به یاد دارم هر مقام رسمی خارجی که به ایران سفر میکردند از وزارت خارجه درخواست میکردند که اول با ایشان ملاقات بکنند چون میدانستند که نظرات ایشان مهمترین نظرات است. علیرغم آنکه آن زمان ریاست جمهوری داشتیم اما همه مایل بودند که ایشان را ببینند. به هرحال پیروزی رزمندگان اسلام در جبههها غرب را به استیصال کشاند و به دلیل آنکه بر نیروهای مردم ایران فایق نیامدند، در آن زمان هم نقش ایشان در کانالیزه کردن سیاست خارجی بیش از هر فرد دیگر خود را نمایان میکرد به طوری که من در خارج از کشور میدیدم که بیشتر از هر کسی نظرات ایشان مورد نقد و توجه قرار میگیرد. پذیرش قطعنامه ۵۹۸ هم یقینا مهمترین پرونده بینالمللی این مرد سیاست بود و مشخص شد که دستگاه دیپلماسی کشور علیرغم آنکه آن روزها پابرجا بود اما تمام امکاناتی که کشور را بسیج کرده بود تحت امر ایشان بود که بندهای قطعنامه ۵۹۸ توسط ایشان اجرایی شود. بعد از رحلت امام هم آقای هاشمی در کسوت ریاست جمهوری میبایست نقش خودش را در سازندگی نشان میداد و خسارت آن خرابیهای فراوان که بعد از هشت سال دفاع مقدس موجب شده بود کشور آسیب ببیند بعضا تا هزار میلیارد دلار پیش بینی شده بود، یکی از اهداف آقای هاشمی این بود که تمام امکانات سیاست خارجی را بسیج کنند تا تمام امکاناتی که میتواند به بازسازی کشور کمک کند -بیشتر از غرب بود، بسیج شود تا دولت سازندگی بتواند با حفظ ایدههای انقلابی، کشور را بسازد و به همین خاطر دولتی که ایشان تشکیل داد واقعا دولتی متشکل از افراد کاملا تکنوکرات بود و این چیزی است که الان کمتر میبینیم و بیشتر به دعواهای سیاسی مبتلا شدیم. سیاست خارجی را هم با یک شعار تنشزدایی و توسعه روابط با کشورها و همسایگانش شروع کردند که پایه بسیاری خوبی شد. نمونه آن با عربستان که واقعه حج ۱۳۶۶کاملا روابط را دگرگون کرده بود، ایشان توانستند این روابط را دوباره بازسازی کنند و از طریق ارتباط خوب با کشور عربستان با توجه به نفوذ این کشور در بین سایر کشورهای عضو حوزه خلیج فارس ما روابط بسیار خوبی با همسایگان خودمان داشتیم و در واقع توسعه روابط با عربستان دروازه ورودی به همکاری با همسایگان شد و بعد از حج خونین ۱۳۶۶ که عرض کردم بسیار روابط دو کشور تیره شده بود. میتوان این را یکی از پروژههای موفق دیپلماتیک آقای هاشمی به حساب آورد.
چرا اینقدر به توسعه روابط اعتقاد داشتند؟
در همان زمان به یاد دارم که ایشان اعتقاد شدیدی به این داشت که باید توسعه سیاسی را علاوه بر اینکه با همسایگان ادامه بدهیم به خاطر تامین نیازهای اساسی کشور با کشورهای اروپایی هم باید ادامه داد و ذرهای هم در این سیاست درنگ نکرده بودند و در تمام سمینارها آقای وزیر خارجه وقت به شدت این سیاست را دنبال میکردند و به دنبال این بودند که بتوانند سریعتر کشور را بسازند و نیازهای اقتصادی را که در آن هشت سال ضربه سختی خورده بود بازسازی کنند. همکاریهای منطقهای و جهانی بعد از تنش زدایی ایجاد و موجب شد که منشا تحولاتی هم در داخل و هم در خارج و در واقع تسریع در گسترش روابط خارجی ایجاد شود. می توان گفت سیاست دوران سازندگی توسعه محور، هوشمندانه و آرمانگرا بود و آقای هاشمی رفسنجانی معمار سیاست خارجی پس از انقلاب بود.