س- حضرت آیتالله، جوانیتان را چطور گذراندید؟ چقدر جوانی کردید؟
ج- بسم الله الرحمن الرحیم، اگر منظورتان از «چقدر» کمّی باشد، من هم مثل همه جوانان از 15 سالگی یا 24 سالگی که ازدواج کردم، جوانی مجردی داشتم و اگر منظورتان کیفی است، باید بگویم که خیلی جوانی کردم. چون آغاز جوانیام با آغاز حرکت فدائیان اسلام و مقدمات ملی شدن صنعت نفت شروع شد و از لحاظ تحصیلات هم در محضر بزرگان آن روزگار حوزه علمیه قم تحصیل کردم.
س- اگر بخواهید نسل جوان دوران خودتان را توصیف کنید، چگونه توصیف میکنید؟ جوانهای آن موقع چطوری جوانی میکردند؟ فرق جوانی کردن آن موقع با الان چیست؟
ج- جوانان زمان ما هم مثل همین الان به چند گروه تقسیم میشدند و چون من در محیط حوزه علمیه و در شهر قم بودم، اکثریت جوانان به مسائل دینی مشغول بودند و توصیف من از آنان «پایهگذاران انقلاب اسلامی» است. البته ورزش و تفریحات هم از ضرورتهای دوران جوانی است و من جز تغییرات شرایط زمانی، فرقی بین جوانی کردن الان و آن زمان نمیبینم.
س- برخی در مورد جوانان نسل چهارم امروز (دهه هفتادیها) میگویند که جوانهایی سطحی و بیخیال و بیریشهاند. شما چقدر به این اتهام یا توصیف نسلی باور دارید؟ نوههای شما هم ظاهراً باید در همین سن و سال باشند. آنها را چگونه میبینید؟
ج- به هیچ وجه این توصیف را قبول ندارم. جوانان ایرانی در همه نسلها ریشه در فرهنگ و تمدنی بسیار قدیمی دارند که تعالیم متعالی اسلام همچون ماهی بر این قلّه میتابد. ضمن اینکه در تاریخ معاصر جوانان ایرانی وارث فداکاریهای جوانانی است که 8 سال دفاع مقدس را در کارنامه خویش دارند.
س- مصائب و مواهب هاشمی بودن؟
ج- یک سؤال کلی مطرح کردید که اگر بخواهم مثل شما کلی جواب بدهم که باید بگویم مصائب و مواهب من هم مانند مردم است؛ اما اگر بخواهم جزئیتر جواب دهم، باید بگویم یکی از مصائب من نگرانی و سختیهای معیشتی مردم است و پشتیبانی و حمایتهای مردم یکی از بزرگترین مواهب من است. اگر بخواهم باز هم جزئیتر بگویم، محدودیتهای حفاظتی که نمیتوانم مثل سابق در بین مردم باشم، از مصائب است و از لحاظ مواهب هم تمام آنچه را که خداوند به وسیله آنها انسانها را آزمایش میکند، از زندان و شکنجه گرفته تا بالاترین مسئولیتها و سپس بیمهریها، در زندگیام دیدم.
س- وضعیت فعلی جمهوری اسلامی چقدر با آرمانها و تصورات اولیه شما در مبارزه، سازگار است؟ و اگر نیست چرا؟ جنابعالی چقدر در این وضعیت نقش داشتید؟
ج- بسیار زیرکانه و با استفاده از آرایه ایهام پرسیدید که چقدر در این وضعیت نقش داشتم؟ باید بگویم که انقلاب در مسیر توسعه و پیشرفت است و مثل کوهنوردی که برای رسیدن به قله، باید از فراز و فرود تپههای فراوانی بگذرد، ما هم در مسیر رسیدن به آرمانهای انقلاب پستی و بلندیهای زیادی داشتیم و این طبیعی است.
برای بخش دوم سؤال شما هم باید بگویم من هم مثل همه مسئولان نظام، با توجه به جایگاهی که داشتم، سعی کردم به وظایفم عمل کنم و داوری با مردم است.
س- این روزها وضعیت دانشگاهها چندان رو به راه و قابل دفاع نیست. تفکیک جنسیتی دانشجویان، دانشجویان ستاره دار به دلایل سیاسی و امثالهم. برای بازگرداندن فضای دانشگاهها به نشاط و شادابی چه نگاهی دارید؟
ج- دانشگاه برای هر کشوری در حکم نردبان برای رسیدن به مدارج عالی علمی در همه زمینههاست. هر چه این نردبان محکم و براساس اصول و مطابق میل جوانان باشد، آینده کشور هم محکم و مستحکم است. کسانی که در دانشگاه درس میخوانند، دو ویژگی یعنی دانشجویی و جوانی دارند که پویایی و نشاط در هر دو ویژگی به صورت سرشار نهفته است و هر کار و تصمیمی که مخلّ نشاط باشد، با جوان و دانشجو سازگار نیست. بحثهای فرعی مانند تفکیک جنسیتی نباید جامعه و جوانان را از اصل کار که خیزش به سوی آینده مطمئن است، غافل نماید.
س- این سالها بسیاری از جوانان هیچ امید و آیندهای را برای خود متصور نیستند و از همین رو به شدت موج مهاجرت به آن سوی مرزها (حتی بدون هدفهای تحصیلی) رو به گسترش است. در این مورد چه باید کرد؟
ج- وقتی بحث مهاجرت ایرانیان به آن سوی مرزها مطرح میشود، دو احتمال هم به دنبال آن میآید. یا میروند که آینده خود را به خیال خود – درست یا نادرست- بسازند و نمیآیند و یا میروند که آینده جامعه خود را بسازند. این گروه برای تحصیل علم میروند و دیر یا زود برمیگردند. احتمال اول باعث نگرانی و احتمال دوم باعث خوشحالی همه دلسوزان کشور و نظام است. باید بپذیریم که در سالهای اخیر موج مهاجرت ایرانیان، مخصوصاً نخبگان جوان افزایش یافت که ناشی از مدیریت نادرست این بخش است. البته این دولت در شعار بیشترین حرف را برای ایرانیان خارج از کشور داشت، ولی در عمل میبینیم که اوضاع چگونه است! بهترین راه برای اقناع جوانان جهت ماندن در وطن و تلاش برای اعتلای آن، فراهم کردن مقدمات نیازهای علمی آنان و میدان دادن به جوانان و توجه به شایستهسالاریهاست.
س- شما فضای مجازی و اینترنت را تهدید میدانید؟ شبکههای اجتماعی مثل فیس بوک چطور؟ چه نظری در مورد فیلترینگ گسترده اینترنت دارید؟
ج- سؤال خوبی نیست. چه کسی با فضای مجازی و گسترش اینترنت مخالف است؟ مثل این میماند که بپرسید شما ورزش را تهدید میدانید؟ کسی پاسخ مثبت میدهد که به بیماری جسمی یا روحی مبتلاست و چون خودش نمیتواند، حتی قدم بردارد، از حسادت و تنگنظری، هزار مضرت برای ورزش میتراشد! اینترنت در زمانه ما که دنیا دهکدهای کوچک شده، از ضرورتهای حتمی است. فضای مجازی برای علم و پژوهش مثل اکسیژن برای تنفس است.
شبکههای اجتماعی دیگر هم که نتیجه توسعه علم اینترنتی در جهان است، باید در کشور به روز و گسترده باشد. فیلترینگ به هر بهانهای که باشد، کشیدن سیم خاردار در یک بیابان وسیع برای جلوگیری از وزش باد است که به قول قدما آب در هاون کوبیدن است.
س- صابون فیلترینگ یک بار هم به سایت شما خورده است. چه حسی در مورد فیلتر سایت خودتان داشتید؟ آیا تا به حال از فیلترشکن استفاده کردهاید؟
ج- کار خوبی نبود و نیست. همان موقع گفته بودم که مطالب سایت و قوانین مجرمانه بودن مطالب را با هم تطبیق دهند و ببینند چقدر براساس قانون بود. البته بعدها معلوم شد که آن اقدام آنان در آستانه انتخابات مجلس و در راستای اهداف سیاسی یک جناح بود که متأسفانه این روزها خود را سنگ محک انقلاب میدانند و میگویند همه چیز و همه کس را باید با معیار افکار ما بسنجند.
س- در مورد محدودیتها و سختگیریهای فراتر از قانون و شرع که این روزها برای زنان و دختران اعمال میشود چه نظری دارید؟ در زمینههایی مثل حضور در عرصههای اجتماعی، حضور در ورزشگاهها، حجاب، رابطه معقول دختران و پسران...
ج- پاسخ من در متن سؤال شما نهفته است. هر محدودیت و سختگیری فراتر از قانون، شرع و اعتدال ناپسند است. باید اجازه دهیم جوان در محدوه اسلامی که بسیار گسترده است، جوانی کند و ما هم به جای تازیانه، تابلوی راهنمایی بالای سرشان بگیریم.
س- چرا در جمهوری اسلامی حجاب اجباری شد؟
ج- حجاب در جمهوری اسلامی اجباری نشده، در اسلام اجباری شده است و نباید فریب ادعاهای دروغین غربیها را بخوریم و مسلمات اسلامی را کنار بگذاریم. البته همان گونه که در رژیم پهلوی، به زور شلاق و زندان نتوانستند چادر و حجاب را از زن ایرانی بگیرند، به زور هم نمیتوانیم به دختران و زنان خویش چادر بدهیم. اگر فرهنگ حجاب را در جامعه نهادینه کنیم، مطمئناً زنان مسلمان از آنچه که به آن شخصیت میدهد، استقبال میکنند.
س- وقتی عنوان «ایران» را میشنوید چه حسی به شما دست میدهد؟ شما کسی بودید که برای اولین بار برای پاسداشت فرهنگ و تمدن ایرانی در دهه هفتاد به تخت جمشید رفتید. به نظر شما نهادهای غرور ملی و فرهنگ و تمدن ایرانی را چگونه میتوان زنده نگه داشت؟
ج- ایران زادگاه من و اجداد من است. با شنیدن نام آن حسی آمیخته با غرور و احترام در من زنده میشود. مخصوصاً که تنها کشور جهان است که مکتب اهل بیت (ع)، مذهب رسمی آن است؛ یعنی گل بود به سبزه نیز آراسته شد. اعتدالی که همیشه از آن سخن گفتهام در ابراز علاقه به ایران هم مصداق دارد. نه آن مقدار که به تعصب، همه جهان را برای ایران بخواهیم و نه آن مقدار که به جهالت، ایران را برای دیگران بخواهیم. ایران، ایران است و قداست خاص خود را دارد.
س- در دوره شما و آقای خاتمی سازمانی بود به نام سازمان ملی جوانان که متولی امور جوانان بود. این سازمان در دولت اخیر تعطیل و با وزارت ورزش ادغام شد. آیا برای برجسته کردن مسائل جوانان، نباید جوانها سازمان و نهادی اختصاصی خودشان داشته باشند؟
ج- فقط سازمان ملی جوانان تعطیل نشد، بلکه یک شبه بیش از 40 سازمان و شورا را به بایگانی فرستادند. جالب است که این کارها را در دفاع از شعار احترام به خردجمعی انجام دادند. البته ادغام سازمانها و نهادها، برنامهای برای کوچکسازی دولت بود که میبایست کارشناسانه انجام شود. مثل تلفیق وزارتخانههای جهاد و کشاورزی با هم که هم جهاد را از سازندگی انداختند و هم کشاورزی را وارداتی کردند.
س- یکی از عواملی که در این سالها باعث رکود فرهنگ و هنر و دلسردی و گریز بسیاری از اهل فرهنگ و هنرمندان شده است، بحث ممیزی و سانسور شدید است. شما چه راه و برنامهای برای باز گرداندن فضای خلاقیت و نشاط به عرصه هنر و فرهنگ دارید؟
ج- همیشه گفتهام که دو لبه قیچی سانسور، اعتماد به دوستان را کم و توجه به دشمنان را زیاد میکند. هنر و هنرمندان خاصیتی دارند که حتی اگر آنها را در کوچه بنبست بگذاریم، بر دیوار سیمانی آن نقش آزادی میکشند و شعر رهایی مینویسند. بحث ممیزی در کتابها و آثار هنری باید برای ممتازسازی و یک نوع امتیاز باشد، نه اینکه باعث دلسردی اهل فرهنگ و هنر شود.
س- آقای هاشمی شما چقدر ماهواره نگاه میکنید؟ کدام کانالها را؟ نیامده اند دیش و رسیور شما را جمع کنند؟ لطفاً بگویید چرا جوانها با تلویزیون جمهوری اسلامی قهرند؟ چه باید کرد؟
ج- بله بیشتر از اخبار استفاده میکنم. وقتی شیطنتهای آنها را در القای اهداف خویش در قالب خبررسانی میبینم، بیشتر معتقد میشوم که باید گوش ایرانی، خبرهای ایرانی را از رسانههای ایرانی بشنود.
س- چقدر اهل تماشای فوتبال هستید؟ رنگ تیم محبوب شما چیست؟ آبی، قرمز یا رنگ دیگر؟
ج- هر دو رنگ آبی و قرمز را برای ارتقای کیفیت فوتبال ایران دوست دارم. مخصوصاً وقتی بهترینهای آنان به همراه جوانان اصفهانی، خوزستانی، آذربایجانی و دیگر استانهای ایران، تیم ملی را تشکیل میدهند.
س- سیدمحمد خاتمی را چطور آدمی میدانید؟
ج- اندیشمندی که با 8 سال تجربه اجرایی، از سرمایههای ایران است.
س- ترانههای شجریان را چقدر شنیدهاید؟ کدام را بیشتر دوست دارید؟
ج- ربنّای شجریان در هنگام افطار را دوست دارم، چون با عبادات ما در ماه رمضان پیوندی خاطرهانگیز دارد.
س آقای هاشمی اگر به یک سفر چند روزه بروید، چه چیزهایی در چمدانتان میگذارید؟ کدام کتاب؟ کدام موسیقی یا چه چیز مهم دیگر؟
ج- با توجه به مدت سفر و محل آن، لوازم ضروری را میبرم. یکی از همراهان همیشگی من در سفر و حضر، دفترچه یادداشت برای نوشتن خاطرات روزانه است که از اول فروردین 1360 شروع کردم و تقریباً در شب مینویسم و رایانهای که بتوانم به اخبار روز دسترسی داشته باشم.
س- در مورد این شخصیتها یک کلمه بگویید که احساستان را نسبت به آنها بیان کند: امام خمینی (ره)، آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، شهید چمران، شهید مطهری، شهید همت، دکتر شریعتی، دکتر بهشتی، شهید رجایی.
ج- امام خمینی (ره)، نادره دوران - آیتالله طالقانی، مجاهدی نستوه - مهندس بازرگان، ملی گرای مذهبی - شهید چمران، چریکی مسلمان - شهید مطهری، اندیشمند و نویسندهای معتقد - شهید همت، بلند همت - دکتر شریعتی، سخنوری ادیب - دکتر بهشتی، کوه صبر - شهید رجایی، ساده و صادق
س- چرا نامزد انتخابات شده بودید؟
ج- برای نظام، کشور و مردمی که در سالهای مبارزه، وقتی از آنان دعوت به حضور میکردیم، با همه خطرات به خیابانها میآمدند و الان در سالهای سختی، وقتی از من دعوت به حضور میکردند، ادب و وظیفه حکم میکرد که با همه موانع و سختیها به مردم بگویم که هاشمی برای شما در زمان گرفتاری، همان هاشمی سالهای مبارزه پیروزی، تثبیت و تداوم انقلاب است.
س- میدانستید ردّ صلاحیت میشوید؟
ج- براساس قانون نه وقتی همه جزئیات قانون را با تصمیم ثبتنام مطابق دیدم، اقدام کردم.
س- وقتی شنیدید ردّ صلاحیت شدید، چه احساسی داشتید؟
ج- من که یکباره نفهمیدم، از صبح آن شبی که اعلام کردند، پیغامهای زیادی برایم میفرستادند که انصراف بده تا هزینهها کمتر شود. من هم میگفتم: به خاطر مردم آمدم و الان هم نمیخواهم به مردم خیانت کنم و دروغ بگویم و به خاطر آبروی خودم، از مصالح آنان بگذرم.
س- در پایان چه حرفی برای مردم دارید؟
ج- از فرصت استفاده میکنم و به همه آنان در همه جای ایران سلام میدهم و به خاطر ابراز محبتهایی که در فاصله کوتاه از ثبت نام تا اعلام نظر آقایان، داشتند، تشکر میکنم. توصیه و تأکیدم این است که امیدوار باشند، چون ناامیدی زنجیری است که شکستها را به هم پیوند میدهد. اگر امید به کار و کوشش در فردا نباشد، حتی خواب شبانه که برای آرامش است، کابوس میشود. ایران و تشیع ارزشی بسیار بالاتر از آبروی افرادی چون من دارند.
دل من اگر شکسته به فدای چشم مستت
سر خم می سلامت شکند اگر سبویی