مصاحبه مکتوب آیت الله هاشمی رفسنجانی با روزنامه قدس
س- یکی از وقایع مهم در شکلگیری انقلاب اسلامی انتشار اعلامیه حضرت امام (ره) در ساعت 4 بعد از ظهر روز 21/11/57 یعنی 30 دقیقه پیش از آغاز زمان اعلام شده برای منع عبور و مرور و برقراری حکومت نظامی از سوی رژیم، برای شکستن حکومت نظامی اعلام شده از سوی رژیم شاه بود. امام چگونه این تصمیم را گرفتند؟
ج- بسم الله الرحمن الرحیم. خاطرات من از آن روزها که 35 سال گذشته، چون نمینوشتم، شاید دقیق نباشد. ولی با مراجعه به ذهنیات مینویسم. ظهر روز 21 بهمن بود که اطلاع پیدا کردیم رژیم شاه میخواهد با اعلام حکومت نظامی، کنترل اوضاع را به دست بگیرد، مدرسه رفاه را که محل اقامت بود به توپ ببندد و مبارزان و مجاهدان را یا از بین ببرد و یا به نقاط دوری تبعید کند. در مدرسه رفاه خبردار شدیم که شهر کمکم خلوت میشود و قرار است ارتش از پنج پادگان در پنج نقطه شهر عملیاتش را شروع و همان شب کار را تمام کند. در ساعت 45/15 برنامههای عادی رادیوهای تهران ناگهان قطع میشود و اطلاعیه شماره 40 فرمانداری نظامی تهران خوانده میشود که اعلام داشت ساعت عبور و مرور تغییر یافته است و از16:30 بعد از ظهر آغاز شده تا 5 بامداد ادامه مییابد و از مردم میخواهد که به سرعت به منازل خود بازگردند. به دنبال اعلامیه حکومت نظامی در همه جا شایعه کودتا منتشر شد «ما که از قبل از تصمیم حکومت نظامی مطلع شده بودیم، خیلی نگران بودیم. به خدمت امام رفتیم و گفتیم این مدرسه به صورت سنگر ساخته نشده و یکی دو گلوله مدرسه را به هم میریزد و درست نیست که شما که قلب انقلاب هستید اینجا باشید، ولی موفق نشدیم امام را خارج کنیم زیرا میگفتند اگر این عزیمت را الان انجام دهیم و اندکی احساس هراس در ما کنند، رژیم شیر میشود. ایشان آنجا محکم و ثابت ماندند. ما هم از آنجا متفرق نشدیم. با طولانیتر شدن ساعات حکومت نظامی عدهای معتقد بودند که رژیم قصد قتلعام مردم را دارد؛ بنابراین باید مردم را به ترک کردن خیابانها دعوت کرد. موضوع از امام سؤال شد و فرمودند: «مردم در خیابانها بمانند و به منازلشان نروند»
به دنبال لغو شفاهی حکومت نظامی، در پیامی که خطاب به "ملت شجاع ایران" و "اهالی محترم تهران" صادر کردند ضمن محکوم نمودن «تعرض غیرانسانی و عمل گارد» به نیروی هوایی در تهران تهدید کردند که «هنوز دستور جهاد مقدس ندادهام و نیز مایلم با مسالمت حفظ و قضایا موافق آرای ملت و موازین قانون عمل شود لکن نمیتوانم تحمل این وحشیگریها را بکنم و اخطار میکنم که اگر دست از این برادرکشی برندارند و لشگر گارد به محل خودش برنگردد و از طرف مقامات ارتشی از این تعدیات جلوگیری نشود تصمیم آخر خود را به امید خدا میگیرم. امام از مردم تهران خواستند «در صورتی که قوای متجاوز عقبنشینی کردهاند با حفظ آمادگی و هوشیاری از خدعهٔ دشمن، آرامش و نظم را حفظ کنند ولی مجهز و مهیا برای دفاع از اسلام و نوامیس مسلمین باشند» در پایان، «اعلامیه امروز حکومت نظامی» را «خدعه و خلاف شرع» دانستند و از ملت ایران خواستند که «به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند.»
س- موافقان و مخالفان این تصمیم چه کسانی بودند؟ اگر ممکن است به نام آنها و دلایل هر کدامشان اشاره بفرمایید.
ج- کسی مخالف این اعلام امام به منظور حمایت از باقیماندههای حکوت پهلوی نبود؛ اما از سبعویت رژیم اطمینان داشتیم و شنیده بودیم که در جلسات سران ارتش عنوان شده بود که اگر لازم باشد برای حفظ حکومت و سلطنت تهران را بمباران میکنیم و کشور را حفظ میکنیم. دقیقاً یادم نیست چه کسانی مخالف بودند. چون آن روزها خاطراتم را نمینوشتم.
س- در روز 22 بهمن با اعلام کدام خبر پیروزی انقلاب برای امام مسجل شد؟
ج- بعد از اخبار حکومت نظامی و صلابت امام برای ماندن در مدرسه رفاه؛ من و آیتالله بهشتی و شهید باهنر و بنده و آیت الله خامنهای و شهید مطهری و خیلی از دوستان در منزلی کنار مدرسه ماندیم و شب از بالکن خانه خطوطی را که گلولهها ترسیم میکردند را تماشا میکردیم و دائماً قلبمان برای مدرسه میتپید که الحمدالله چیزی پیش نیامد. صبح روز بیست و دوم بهمن که شروع شد، روز متفاوتی بود. مردم به کلانتریها و پادگانها حمله میکردند و تانکها و نفربرها را به خیابانها آوردند و به یکدیگر روحیه میدهند. در این روز به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود. ساعت ۱۰ صبح روز ۲۲ بهمن شورای فرماندهان نیروهای مسلح در ستاد مشترک تشکیل گردیدو اعلامیهای مبنی بر بی طرفی ارتش تهیه و به امضا رسید. خبر تصمیم شورای عالی ارتش در اختیار رادیو و تلویزیون گذاشته شد. رادیو ایران برنامه عادی خود را قطع و اعلامیه را قرائت کرد. لحظهای بعد نیروهای انقلاب محوطه رادیو تلویزیون را تصرف نمودند و خبر سقوط رژیم سلطنتی پهلوی از رادیو تلویزیون ملی اعلام شد.
س- نظر امام (ره) درمورد امام موسی صدر و افکار ایشان چه بود؟ اگر ممکن است درخصوص تأثیرپذیری این دو بزرگوار از یکدیگر هم صحبت کنید.
ج- حتماً میدانید که موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، تحصیلات دانشگاهی نیز داشت. قبل از عزیمت به نجف اشرف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت و پس از بازگشت به قم مسئولیت سردبیری مجله تازه تأسیس «مکتب اسلام» را عهده دار گردید. در همین سالها برای اصلاح نظام آموزشی حوزههای علمیه هم تلاش میکرد. به دنبال توصیههای آیات عظام بروجردی وحکیم به لبنان رفت و جانشین مرحوم آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان شد. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و با زمان مکتب اهل بیت به جهانیان از اهداف اصلی امام موسی صدر بود که همین مسائل البته در ایران و کل جهان اسلام از پایههای اندیشههای امام راحل بود.. در پی دستگیری امام خمینی و در اوایل تابستان ۱۳۴۲، امام موسی صدر راهی اروپا و شمال آفریقا گردید تا از طریق واتیکان و الازهر، حکومت پهلوی را برای آزادسازی امام تحت فشار قرار دهد. در پی تبعید امام به ترکیه در پاییز سال ۱۳۴۳، امام موسی صدر اقدامات مشابهی را به انجام رساند. اواخر دهه چهل و مقارن با تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان، امام خمینی در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حکومت پس از شاه نامید. امام موسی صدر در دیدارهای مکرر سال ۱۳۵۷ خود با رهبران برخی از کشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریبالوقوع آن و ضرورت هم پیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود و یک هفته پیش از ربودن شدن خود، با انتشارمقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، امام خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی نمود. بدون تردید بزرگترین خدمت امام موسی صدربه انقلاب اسلامی ایران این بود که عموم مردم لبنان، خصوصاً شیعیان و بالاخص کادرهای مقاومت آن کشور را با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود.
س- پافشاری امام در آن برهه، درخصوص پیگیری ماجرای ناپدید شدن امام موسی صدر به کجا انجامید؟
ج- بعد از اتفاقی برای امام موسی صدر افتاد، امام (ره) از هر فرصتی پیگیر سرگذشت ایشان بودند.
شهریور ۱۳۵۷ تلگرافی به یاسر عرفات فرستادند و ابراز نگرانی کردند و گفتند:«هر چه زودتر از مکان ایشان اطلاع پیدا کرده و اینجانب را از سلامت ایشان آگاه گردانید. (صحیفه امام؛ ج ۳، ص ۴۵۶)
یکم مهر ۱۳۵۷ تلگرافی از حافظ خواستند که این«موضوع را با سران کشورهایی که در قضیه فلسطین اجتماع کردهاند، در میان بگذارید و اهتمام آنان را جلب نمایید.» (صحیفه امام؛ ج ۳، ص ۴۷۹)
بیست و ششم مهر ۱۳۵۷ طی نامه به معمر قذافی مینویسد:«قضیه جناب آقای حجتالاسلام آقای صدر به شکل معمایی مرموز درآمده است. بستگان ایشان پس از بررسی میگویند در لیبی هستند. چون جناب ایشان مورد احترام و محبت روحانیون و دیگر جناحها هستند و این امر موجب نگرانی آنهاست، مقتضی است در آن اهتمام نمایید و از دولت خودتان بخواهید ما را از سلامت ایشان و محل اقامتشان مطلع نموده، نگرانها را رفع کنند. (صحیفه امام؛ ج ۴، ص ۴۵)
پانزدهم آبان ۱۳۵۷ در مصاحبه با روزنامه لبنانی المستقبل گفتند: «در خصوص وضعیت حجتالاسلام آقای سیدموسی صدر که مورد علاقه بسیاری از مسلمین است، اقداماتی کردهایم و متأسفانه تاکنون به نتیجهای نرسیدهایم.» (صحیفه امام؛ ج ۴، ص ۳۳۷)
بیستم آبان ۱۳۵۷در مصاحبه با روزنامه لبنانی النهارگفتند: «راجع به این که ایشان را چه کسی مخفی کرده است من اطلاعی ندارم؛ اما راجع به این که ایشان زندهاند و برگردند امیدوارم که زنده باشند و برگردند. من به ایشان علاقه دارم و امیدوارم به سلامت برگردند و کار خودشان را ادامه دهند.» (صحیفه امام؛ ج ۴، ص ۴۴۴)
دوم آذر ۱۳۵۷در مصاحبه با روزنامه لبنانی السفیرگفتند: «امیدواریم ایشان که مورد علاقه من و نیز شیعیان بلکه مسلمین لبنان است، هر چه زودتر به وطن خویش برگردند و به کار خود مشغول شوند. (صحیفه امام؛ ج ۵، ص ۸۲)
ششم آذر ۱۳۵۷در دیدار نمایندگان حرکه المحرومین لبنان گفتند:«قضیه آقای صدر بسیار مهم و به ما هم لطمه وارد کرده است؛ لکن امیدوارم به زودی بازگردد و کارها را که اسلامی است و به نفع شیعه انجام دهند. در غیاب ایشان نباید شما آقایان مأیوس شوید. خدا با حق است. (صحیفه امام؛ ج ۵، ص ۱۳۴)
شانزدهم آذر ۱۳۵۷در مصاحبه با نشریه امل گفتند:«در زمانی که نجف بودم تلگرافی به آقای یاسر عرفات و تلگراف دیگری به رئیس جبهه صمود در سوریه نمودم و این جا هم وقتی سفیر لیبی آمده بود، راجع به ایشان صحبت کردم. امیدوارم هر چه زودتر ایشان به لبنان مراجعت نمایند و به مبارزاتشان علیه اسرائیل ادامه دهند. من از این قضیه متأثرم و دعا میکنم ختم به خیر شود. (صحیفه ج ۵؛ ص ۱۸۶)
هفتم اسفند ۱۳۵۷در نخست وریز لیبی و هیأت همراه تاکید کردند: «ما نگران سرنوشت امام موسی صدر هستیم و میخواهیم به محض بازگشت به لیبی به سرهنگ قذافی بگویید هر چه زودتر در مورد سرنوشت امام موسی صدر رسیدگی کند. [از طرف هیأت نمایندگی لیبی از امام خمینی خواسته شد که اجازه دهند سرهنگ قذافی برای عرض تبریک به ایران بیاید؛ امام پاسخ دادند:] من فعلاً به قم میروم و این دیدار را به زمان دیگری موکول کنید.» (صحیفه امام؛ ج ۶، ص ۳۵۷)
چهارم اردیبهشت ۱۳۵۸در دیدار با هیأت لیبیائی به سرپرستی عبدالسلام جلود گفتند:«چیزی که قضیهای که برای ما و علمای ایران و سایر اقشار به طور معما درآمده است این فاجعه آقای صدر است. من و علمای ایران برای این فاجعه بسیار متأثر هستیم و این برای ما یک معمایی است که این معما حل نمیشود الا به دست دولت لیبی. ما این معما را میخواهیم که برادر ما معمر و دولت حل کنند و ناراحتیهای ما را به اتمام برسانند. من کراراً به وسایطی این معنا را تذکر دادم لکن الان نیز این را تذکر میدهم که این معما در شعب ما و در بین علمای ما انعکاس سوئی دارد؛ و من میل ندارم که بین ملت ما و دولت شما یک سوء تفاهمی باشد و من از شما میخواهم که این معما را حل کنید و موجب راحتی ما را فراهم کنید...
مقصود من این نبود که به شما یا به دولت تهمت بزنم. مقصود من این بود که شما قدرت دارید که در این ممالکی که نزدیک شماست و ایشان رفتهاند در آنجا - به قول شما- در آنجا فعالیت بکنید و این معما را برای ما حل کنید. ما هیچ گاه به برادران خودمان تهمت نمیزنیم و خلاف اسلام نمیکنیم. لکن از شما میخواهیم حل این قضیه را، به [دلیل] این که شما قدرت این را دارید که این مسئله را حل کنید و از دولتهایی که ایشان رفتهاند آنجا یک طور تحقیقاتی بکنید و ما مطلع بشویم...
مهم این است که یک سوء تفاهمی بین ملتها و دولتهای اسلامی نباشد و وحدت اسلامی همیشه محفوظ باشد و همه مسلمین با هم برادر باشند؛ و این که در این معنا طرح کردم برای این بود که همین سوء تفاهم به واسطه فعالیتی که شما برای تحقیق این مطلب بکنید، رفع بشود و بین دولتین و ملتین تفاهم صحیح حاصل بشود؛ و این تهمتها را -که اجانب که میخواهند بین دولتها و بین ملتها تفرقه بیاندازند- آنها را خنثی کنید تبلیغات آنها را. من همیشه سعیام بر این بوده است که مسلمینید واحده باشند بر اعداء؛ چنان چه اسلام فرموده است و جماعت واحده باشند چنان چه اسلام میخواهد. لکن [خواست] مهم ما این بود که رفع بشود این سوء تفاهم و برادری ایران و لیبی محقوظ باشد و دست اجانب که میخواهند تفرقه بیاندازند بین دو برادر، دو دولت، دو ملت، کوتاه بشود.» (صحیفه امام، ج ۷، ص ۱۱۸)
هفدهم اردیبهشت ۱۳۵۸در دیدار سفیر سومالی در تهران گفتند: «و اما راجع به آقای صدر، ما از آن وقت که نجف بودیم و این قضیه واقع شد تا وقتی که پاریس رفتیم و بعد هم به ایران آمدیم، دنبال این قضیه بودیم. آقای صدر در ایران متولد شده است و ایرانی است و یا من سوابق زیاد دارد و بعد از این که ایرانی است رفته است به لبنان و ما علاقه داریم؛ هم به این که ایرانی است و هم به این که در لینان رئیس مجلس شیعی بوده است. علاقه داشتیم به این که این معما را حل بکنیم و مکرراً با لیبی اتصال پیدا کردیم. بلکه آقای قطب زاده را یک دفعه فرستادیم به لیبی دنبال این مطلب؛ و بعد هم که این جا آمدیم، هم سفیر لیبی که آمد پیش من راجع به این مسئله صحبت کردم و هم نخست وزیر که آمد حل این معما را از ایشان خواستم؛ و مع الأسف تا کنون برای ما این معما حل نشده است. امیدوارم که با کوشش دولت ایران و سایر اقشار علاقه مند به اسلام این معما حل بشود (صحیفه امام، ج ۷، ص ۱۹۸)
سیام اردیبهشت ۱۳۵۹ در دیدار اعضای کادر مرکزی جنبش امل گفتند:«آقای صدر بک مردی است که من میتوانم بگویم او را بزرگ کردهام. به منزله یک اولاد عزیز است برای من و من امیدوارم که انشاءالله ایشان به سلامت بازگردند به محل خودشان و بسیار مورد تأسف است که ایشان را ما الان نمیبینیم در بین خودمان ما امیدوار ایم که یک روزی با جناب عالی یا آقای آسید موسی صدر (سلمه الله تعالی) در قدس با هم نماز بخوانیم انشاءالله؛ و ما مأیوس نیستیم» (صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۳۲۲)
ششم شهریور 1359 در دیدار با خانواده امام موسی صدرگفتند: «آن چیزی که همه مطالب را آسان میکند این است که ما و ملت ما و آقای صدر (سلمه الله تعالی) به دنبال مکتب، یک گرفتاری پیدا کردیم...
آقای صدر که من سالهای طولانی دیدهام، بلکه باید بگویم من بزرگ کردهام ایشان را، من فضائلشان را میدانم و خدمتهایی که بعد از آن که به لبنان رفتهاند، کردهاند، آن را هم میدانم؛ و آن چه که لبنان احتیاج به ایشان دارد، باز آن را هم میدانم و من امیدوارم که انشاءالله ایشان برگردند به محل خودشان و مسلمین آن جا از ایشان استفاده کنند. همین حالا هم که ایشان میگویید که شواهد داریم که در لیبی هستند، همین امر در راه خدمت به مکتب و خدمت به اسلام است، این هم برای ایشان عبادت نوشته میشود و برای ماها هم این اموری که واقع میشود، باید سهل باشد؛ از باب این که راه اسلام است و ما مطلعایم که اولیای اسلام که در رأس آنها رسول خداست، آن قدر زحمت کشیدند؛ تمام مدت عمرش را پیغمبر در زحمت و تعب بوده است؛ و بعد از او هم ائمه ما همین طور بودهاند که یک روز خوش به اصطلاح مادیین نداشتند، گرچه همه خوش بودند به اصطلاح عرفا و اسلامشناسها. در هر صورت این یک شیوه بوده است که از اول اولیای اسلام داشتند و در راه هدف خودشان حبس رفتهاند و کشته شدهاند و زجر کشیدهاند؛ و آقای صدر حالا دو سال است که در حبس هستند، لکن جد ایشان هفت سال میگویند مسلم بوده، احتمال چهارده سال هم هست. این یک راهی بوده که همه اولیای خدا - نه فقط آنهایی در زمان اسلام بودند، قبل از اسلام هم انبیاء و اولیائی که بودند- راهشان همین بوده؛ این طور نبوده که آنها در رفاه مادی باشند و در عرض کنم کارهای چه، وقتی که تاریخ انبیاء را ملاحظه میکنید میبینید که سرتاسر تاریخ انبیاء مجاهده و زحمت و تعب بوده است، لکن آنها خوش بودند به این که در خدمت آن هدفی که دارند بودند و این مایه افتخار شماست و خانواده آقای صدر که یک فرد لایقی که خدمت میکرد در راه خدمت گرفتاری پیدا کرده است و من امیدوارم که این گرفتاری زود سر بیاید و من دعا به ایشان میکنم و خواهم کرد و امیدوارم که زودتر انشاءالله ایشان خلاص بشوند و برگردند و قضیه لبنان و ایران و اینها شما میدانید که اینها قضایای مختلفی نیستند. مسلمانها هر جا هستند، باید با هم باشند و آن چیزی که رنج است برای یک طایفهای، برای طایفه دیگر هم همان مسئله رنج باشد. مسائلشان جدا نباید باشد. این که ما ایرانی هستیم و آنها لبنانی هستند یا جای دیگری هستند، در اسلام مطرح نیست. اسلام همه افرادی ایمان به خدا آوردهاند، همه آنها را برادر میداند و حساب جداگانهای ندارد...
اسلام در عین حالی که وطن را، آن جایی که زادگاه است، احترام میگذارد، لکن مفابل اسلام قرار نمیدهد. اساس اسلام است، اینها دیگر بقیهاش فرعاند و اساس آنهایی که مکتبی هستند خدمت به اسلام است. این خدمت اگر در لبنان باشد خدمت است؛ اگر در ایران باشد، خدمت است؛ اگر در هر جا اگر در حبس هم باشد خدمت است، اگر بیرون هم باشد، خدمت است. ایشان الان هم در خدمت است. برای این که وقتی در راه اسلام یک کسی این مصائب را دید که نباید اسمش را مصائب گذاشت، وقتی در راه اسلام باشد، همه چیز آسان میشود، همین میشود...
من از خدای تبارک و تعالی مسألت میکنم که ما را و شما را دلخوش کند، به این که ایشان برگردند پیش ما و به خدمت خودشان ادامه بدهند انشاءالله. خداوند به همه عائله ایشان در این فراق صبر بدهد و چشم همه را به وجود ایشان انشاءالله روشن کند تا ایشان برگردند و به خدمت به مکتب موفق بشوند و شیعههای لبنان هم از وجود ایشان استفاده بکنند؛ بلکه همه مسلمانان انشاءالله.» (صحیفه امام؛ ج ۱۳، ص ۱۶۶)
دهم تیر ۱۳۶۰؛ در دیدار با کادر رهبری جنبش امل لبنان گفتند: من از این که آقای موسی صدر در بین شما نبوده است، متأثرم. او مثل فرزند من است. او یک بازوی قوی برای اسلام بود.»(صحیفه امام؛ ج ۱۵، ص ۵)
ششم آبان ۱۳۶۰؛ در جمع اعضای جنبش امل لبنان گفتند:«از اول مبارزات، قضایای لبنان و فلسطین جزء مقاصد اصلی ما بوده است و از مسائل ایران جدا نبوده است. به طور کلی مسلمان نباید تنها نظرش طابفه ای از مسلمانان باشد. آقای موسی صدر از فرزندان من است. برای او متأثر و متأسفم؛ و اقداماتی هم چه در نجف و چه در ایران نمودهام و امیدوارم هر چه زودتر او را در بین خودمان ببینیم.
... من به شما اطمینان میدهم که مسائل ما از شما جدا نیست. ولی شما خوب میدانید که آمریکا و عوامل داخلیاش یک لحظه ما را آرام نگذاشتند؛ لذا اگر ما به شما کمک شایانی نکردیم، چون گرفتار این جنایتکاران هستیم. ما لبنان را از خودمان میدانیم. شیعیان لبنان و ایران و مسلمانان همه جهان، یکی هستند. ما امیدواریم تا وحدت خودمان را حفظ کنیم.» (صحیفه امام، ج 15، ص 339)
س- پرسشی که در ذهن بسیاری هنوز باقی مانده است این است که چرا امام (ره) در طول حیاتشان هیچگاه عازم مشهد نشدند؟ آیا این مسئله صرفاً له دلیل مسائل امنیتی بود؟
ج- باید بررسی شود.
س- این روزها، در روزهایی که عازم مشهد میشوید در خلوت خودتان به امام چه گفتهاید و چه خواستهاید؟
ج- سؤال شما ابهام دارد و براساس دو وجه آن پاسخ میدهم. اگر منظور از «امام» امام راحل است که باید بگویم، نه فقط هنگام سفر به مشهد، بلکه هر وقت که به ایشان فکر میکنم و در خیال به گفتوگوی با ایشان میاندیشم، خاطرات گذشته را مرور میکنم و مثل همیشه از ایشان راهنمایی میخواهم و درخواست مینمایم که برای موفقیت و پیشرفت انقلاب اسلامی در بارگاه الهی دعا نمایند؛ اما اگر منظور از کلمه «امام»، امام رضا (ع) باشد که همیشه، مخصوصاً که به مشهد مشرّف میشویم و چشمم به ضریح مبارک میافتد، تقاضای فردی و جمعی دارم. برای شخص خودم توفیق تداوم ایمان و تقویت آن برای خیر دنیا و آخرت و شفاعت میخواهم و برای جامعه هم تقاضا مینمایم که به انقلاب اسلامی، به عنوان اوّلین حکومت براساس مفاهیم اهل بیت (ع) و به ایران اسلامی یا به عنوان تنها کشور دنیا با مذهب رسمی تشیع، تعمیق و توسعه عنایت فرماید.
ترکیب این دو وجه، یعنی امام رضا (ع) و امام خمینی (ره) خاطره همسفری به مشهد مقدس با همسر امام راحل در سالهای پایانی عمرایشان را به یادم آورد که با رنجوی و ضعف جسمانی که داشتند، به ما برای حمایت از انقلاب اسلامی سفارش میکرد و تاکید مینمود که مبادا بیمهریها شما را خسته نماید و مشخصاً در سال 84 صراحتاً به ما میگفت که انقلاب را دارید به دست چه کسانی میسپارید؟!
س- به نظر شما مهمترین آفت امروز انقلاب چیست؟ چگونه میتوان از آن به سلامت گذر کرد؟
ج- انقلاب اسلامی یک پدیده اجتماعی در دنیای معاصر است که اگرچه تثبیت شد و تداوم یافت و امروزه تجزیه و تحلیل برنامهها و فعالیتهای آن، اساس مباحث مجامع بینالمللی است؛ اما به همان مقدار که بزرگ و گسترده شد، آفات آن نیز بزرگ و گسترده شدهاند و ابعاد مختلف دارند. در بعد مسائل اعتقادی، انقلاب اسلامی ریشه در باورهای دینی و مردم دارد از این منظر مهمترین آفت آن تلفیق خرافات با اعتقادات و به تبع آن میدانداری تندروهاست؛ مانند مقطع جنگ صفین در حکومت علی (ع) که عدهای تندرو با عنوان خوارج در مقابل امام برحق میایستادند و مطالبه اجرای اسلام میکردند و در مقابل قرآن ناطق به قرآنهای روی نیزهها تمسک میجستند. در بعد مسائل سیاست خارجی، مهمترین آفت انقلاب، تحریک دیگران به اجماع علیه انقلاب اسلامی است که در سالهای گذشته عدهای شاید با حسن نیت چنان بر طبل ایرانهراسی و ایرانگریزی میکوبیدند که شاهد به صدا درآمد شیپور ایران ستیزی در لوای تحریمهای همهجانبه بودیم. در بعد اقتصادی بیتوجهی به زندگی مردم به دو صورت آفت انقلاب است، اول به جهت انحراف از اهداف انقلاب اسلامی که آمده بود تا مقدمات اجابت دعای مردم در نمازها را فراهم نماید که «ربنا آتنا فیالدنیا حسنه و فیالاخره حسنه» معروف است که «من لا معاش له لا معادله» جهت دوم ناراحتی و ناامیدی تدریجی مردم از انقلاب هم میتواند آفت باشد؛ آن گونه که در سالهای اخیر شاهد موجی از یاس و ناامیدی در جامعه بودیم. البته در کنار همه این آفتها، آنچه کهام الآفات است، تفرقه و نزاع و به تبع آنها کینههاست؛ یعنی وحدت که عامل اصلی پیروزی، تثبیت و تداوم انقلاب در همه مراحل سخت و دشوار بود، نه تنها کمرنگ شود، بلکه طریق معکوس بگیرد. تفرقههای متنازع که در بین مردم و مسئولان ریشه بگیرد، انقلاب را بسیار سریع از حد انتظار از طراوات و شادابی میاندازد. در پاسخ به بخش دوّم سؤالات شما، هریک از آفات؛ درمان خاص خود را دارند که باز هم در انتها به وحدت سیاسی و اجتماعی مربوط میشود. اتحاد ایمانی که در جامعه باشد، فرصتطلبان نمیتوانند به خرافات لعاب دین بزنند و به قول معرف نمیتوانند در مکاره، مکاری کنند. اتحاد سیاسی که در جامعه باشد، نه فرصتطلبان داخل میتوانند موجسواری کنند و نه خارجیها میتوانند دل خود را به رخنهها خوش کنند. در همین انتخابات اخیر دیدیم که وقتی اکثریت نسبی جامعه در انتخاب شعار اعتدال هم صدا شدند، جهانیان پذیرفتند که برای تعامل با ایران باید ادبیات خویش را تغییر دهند. در بعد اقتصادی هم اگر همدلی مردم برای رونق جامعه اصل باشد، شاهد رکود و بدتر از آن رکود تورمی نخواهیم بود و اینجا هم فرصتطلبان جرأت نمیکنند از منافع ملّی برای خود همیان بدوزند.
پس وحدت همیشه و برای همه آفات؛ بهترین راه برای عبور از گردنههاست. مخصوصاً وحدت مذهبی و قومیتی در ایرانی که به خاطر گستردگی جغرافیایی و تنوع ادیان، مذاهب، قومیتها و طوایف، همیشه مطلع نظر استکبار و استعمار است تا سیاست شوم «فرِّق تسد» را عملی نمایند.