مصاحبه آیت ا... هاشمی رفسنجانی در خصوص عملیات مرصاد
○ از آنجا که شما در آن زمان، فرمانده عملیاتی مرصاد و جانشین فرمانده کل قوا بودید، لطف بفرمائید در خصوص ورودتان به کرمانشاه و مسایل سیاسی و نظامی که در آنجا ملاحظه کردید و تا الان برای بینندگان ما بیان نشده - از شما خواهش میکنیم - بخاطر باز شدن افکار عمومی در خصوص عملیات مرصاد و چگونگی شکل گیری و مقطع زمانی و سیاسی آن، صحبت کنید.
● بسم الله الرحمن الرحیم، حتماً باید روی زمان این عملیات و کیفیت شکلگیری و تأثیرات آن، زیادتر کار شود. به نظر من همه آن مسایل مهم است و مقداری هم نخواسته پیش آمده. یعنی این طراحی ما نبود و از طرفی طراحی دشمن بود که خیلی به ضررش تمام شد.
آن زمانی که عملیات اتفاق افتاد، بنظر ما کاملاً روشن است که عراق دنبال گرفتن امتیاز بود. اسنادی هم هست که شاید اثبات کند عراق شرایط را مناسب دید تا در آستانه اجرای آتش بس، دوباره در ایران جایگاه مهمی داشته باشد. میدانید از نظر زمانی بعد از قطعنامه 598 بود که شورای امنیت صادر کرده بود. ما بعد از مدتها چانهزنی، خواستههای خودمان را در آن وارد کرده و آن را پذیرفته بودیم.
نکته مهم این است که شورای امنیت آن قطعنامه را تحت فشار قدرت نظامی ما، به میل ما اصلاح کرد. چون دست ما در جبهه خیلی بالا و دنیا از پیروزی ما نگران بود. وقتی قطعنامه اصلاح شد و ما پذیرفتیم، عراق فکر کرد که ما از نقطه ضعف و اجبار آن را پذیرفته ایم. صدام آن ملاحظات انسانی و خاصی را که ما در پذیرش قطعنامه داشتیم، نادیده گرفت. فکر کرد که اگر دوباره از این فرصت استفاده کند و جایی را بگیرد، پیروزی نهایی به نام او ثبت میشود. گروگانی هم از ایران در اختیار میگیرد که بعداً بتواند از ما باج بگیرد.
به نظر ما اینها هم برای جنوب و هم برای شمال، برنامه ریزی کرده بودند. در جنوب ارتش عراق باید وارد میشد و حداقل خرمشهر و آبادان و تا آنجایی را که میخواستند، اشغال میکردند. فکر میکردند با پذیرش قطعنامه، جامعه هم دیگر آماده رزم نیست.
در شمال هم حمله و اشغال را به عهده منافقین و با پشتیبانی عراق گذاشتند. تا آنها جایی حداقل مثل کرمانشاه را بگیرند. اگر این اتفاق میافتاد، کرمانشاه در شمال و خرمشهر و آبادان در جنوب، در اختیار آنها بود. ما هم که قطعنامه را پذیرفته و از این برنامه آنها بیاطلاع بودیم. اگر هم کسی مطلع بود، تا آن موقع به من که جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده جنگ بودم، اطلاع نداده بود.
شاید اشتباهی که عراقیها کردند، این بود که زمان حمله را خیلی دقیق و هم زمان اجرا نکردند. اول در جنوب شروع کردند. شاید به این دلیل که فکر میکردند وقتی آنها در جنوب شروع کنند، ما همه نیروها را به جنوب میبریم و شمال بیدفاع میشود، لذا منافقین آسانتر میتوانند خودشان را به کرمانشاه برسانند. این یک احتمال است، شاید شما بتوانید از کسانی که دست اندرکار بودند، بپرسید که آیا این تحلیل عینی میشود یا نه؟
من آن موقع به جنوب رفتم برای اینکه از جبهه جنوب حراست کنم. خوشبختانه نیروهای ما، همان جنگ دیدهها و رزمندگانی که بارها مجروح شده بودند، بعد از پذیرش قطعنامه به جبههها سرازیر شدند. خیلی آسان تهاجم عراق در جنوب را دفع کردند و عراقیها را به همان جای سابقش برگرداندند. در آنجا انصافاً پیروزی مشعشعی بدست آمد. چون عراق آسیب زیادی دید و معلوم شد که ایران از روی ضعف قطعنامه را نپذیرفته است و قدرت نظامی ایران هنوز باقی است. این اقدام بسیار خوبی بود.
خبرهایی به ما رسید که در شمال تحرکاتی شروع شد. خودم از جنوب با ماشین بطرف شمال حرکت کردم که به کرمانشان بیایم. هنوز به کرمانشاه نرسیده بودم و در مسیر خبر رسید که منافقین از پاتاق هم عبور کردند و دارند به طرف کرند غرب میآیند. دیدم موقع خوبی است که به کرمانشاه بروم. اینجا نیرو کم است و الان خطرناک شده و فکر میکردم که عراقیها پشت سر منافقین هستند. به نظر ما، منافقین نمیتوانستند چنین ظرفیتی داشته باشند. فکر کردم حمله جنوب برای فریب بوده و حمله اصلی را برای شمال تدارک دیدهاند.
از اسلام آباد عبور کردم و از جاده اسلام آباد به کرمانشاه آمدم. آن موقع آقای شمخانی هم در کرمانشاه بود. در شمال شهر که محل تصفیه آب بود، ساختمانی بود که ما در آنجا مستقر و آماده شدیم که نگذاریم منافقین بهرهای بگیرند. اطلاعات ما زیاد نبود و از مقدار توان و برنامههای آنها و پشتیبانیهای عراق چیزی نمیدانستیم.
از آن به بعد مسایل عملیاتی پیش آمد. یکی از اتفاقات خوبی که افتاد، این بود که - برنامه من که فرمانده جنگ بودم، نبود - بخشی از نیروها را از شمال به طرف جنوب مأموریت داده بودیم که در حال رفتن بودند. وقتی این حادثه اتفاق افتاد، به آنها فرمان داده شد که به جنوب نروید و به این طرف برگردید. آنها هم آماده بودند و وقتی آمدند که منافقین به اسلام آباد رسیده بودند و از پشت سر منافقین را محاصره کردند. نیروها آماده بودند و ما هم در مقابل آنها آماده بودیم.
تا اینجا هم زمان مسئله و هم شرایطی که اتفاق افتاد، به نفع ما بود. اگر میخواهید صحنه عملیات را بیشتر بگویم که الان بگویم.
○ اگر لطف کنید، ممنون میشویم.
● من در آنجا دستوری به همه واحدها دادم و گفتم: فرصتی پیش آمده و منافقین که تا به حال در معرض نیروهای ما قرار نمیگرفتند، خودشان دارند میآیند. باید از این فرصت استفاده کنیم. چون بعد از جنگ دیگر دسترسی به اینها نخواهیم داشت. الان که خودشان آمده اند، باید به حسابشان برسیم.
اطلاعات را گرفتم و با اسرایی که گرفته بودیم، تکمیل شد. دیدیم منافقین به صورت یک ارتش مجهز وارد شدند. تعداد زیادی تانک و نفربر و مقدار زیادی توپ و خمپاره انداز آورده بودند. تعداد زیادی از نیروهای ویژه را که تربیت کرده بودند، آورده و به آنها در جاهای خاص مأموریت داده بودند. خودرو و سایر تجهیزات هم خیلی زیاد داشتند.
مشخص شد که رجوی به نیروهایش گفته بوده که داریم به تهران میرویم و پشت سرتان را هم نگاه نکنید. لذا همه چیز را جمع کرده و آورده بودند. البته بعداً معلوم شد که آنها احتیاط کردند و نیروهای حساس خود را به گونهای چیده بودند که در معرض نیروهای ما قرار نگیرند. میخواستند وقتی که مطمئن و مستقر شدند، آنها بیایند.
ارتش عراق راه را برای آنها باز کرد و از پل ذهاب عبور کردند. از پاتاق عبور کردند.
کرند را تصرف کردند. در آنجا مقاومتی در برابرشان نبود. در اسلام آباد کمی مقاومت بود که شکسته شد و در مسیر کرمانشاه بودند که ما فرمان دادیم نباید از فلان نقطه جلوتر بیایند. گمان میکنم آن نقطه همان تنگه چهار زبر بود.
نیروها هم رسیدند. چون نیروها از جنوب خیالشان راحت شده بود. هر کسی هم که در اطراف شمال غرب بود، خودش را به آنجا رساند.
منافقین به تنگهای آمده بودند که ما آن را به یک جوال تشبیه کردیم. گفتیم اینها وارد این جوال شدند و هر چه که خواستید، آنها را زدید. نمیتوانستند به اسلام آباد برگردند. به کرمانشاه هم نمیتوانستند بیایند. راه فرارشان همان کوهها بود. بعداً هم من با هلی کوپتر رفتم و آن کوهها را نگاه کردم. دیدم راهی ندارد و اگر فرار کردهاند، به بیابان زدهاند.
در میدان جنگ هم یکبار با هلیکوپتر در زمانی که هنوز درگیری بود، رفتم. از بالا آرایش نیروهای خودمان و آرایش آنها را دیدم. تانکها و نفربرهایی را که کنار جاده سوخته شده بود، دیدم. یک صحنه دیدنی بود. اگر فیلم آن باشد، حتماً تجدید خاطره خوبی برای مردم ما میشود. خیلی خوب منهدم شدند. هر آنچه که در طول جنگ از عراق باج گرفته بودند یا در حملاتی که گاهی به نیروهای ما میکردند و از ما گرفته بودند، همه آنها را به آنجا آوردند که یا منهدم شد و یا ما از دست آنها گرفتیم.
این جریان مسایل ریز فراوانی دارد که باید از زبان اسرای آنها و رزمندگان ما و یا راه دیگری، بدست بیاورید.
○ صحبتی که در اذهان عمومی مردم کرمانشاه میشود و شاید کج فکرها و منافقین بین مردم شایعه کردند، این است که شما گفتید: «اگر تا کرمانشاه بیایند و آنجا را بگیرند، ایرادی ندارد. همدان را حفظ کنید.» واقعیت این مطلب را برای بازشدن فکر مردم و اثبات دروغ و یا شایعه بودن این قضیه بفرمائید. یا اینکه شاید این یک سیاست بود که بکار گرفتید و گفتید.
● فکر میکنم درست برعکس است. برای اینکه جمله اصلی من تحت الشعاع قرار بگیرد، چنین چیزی را جعل کردند.
اولاً من از منطقهای که در آن تصفیه خانه بود و بیرون شهر بود، خارج شدم و به داخل شهر آمدم. برای اینکه به نیروها بگویم با شما هستم. بعضی از دوستان مخالف بودند و میگفتند که شما در کرمانشاه نمانید. چون ممکن است عوامل نفوذی در اینجا دست به کارهایی بزنند.
من گفتم: نه. قطعاً اینجا میمانم و از اینجا بیرون نخواهم رفت. هر کس هم از تنگه عقب نشینی کند، او را تنبیه میکنم. تازه دادگاههای نظامی را تأسیس کرده بودیم.
همان موقع به آنها گفتم که آماده باشید. ممکن است کاری را که تاکنون در جنگ نکردهایم و تنبیه نکردیم، بعضیها را معرفی کنیم. چون هیچ وجهی ندارد که در مقابل یک تعداد آدم خودفروش و جاسوس، در میدان جنگ کوتاهی کنیم. در میدانهای دیگر گاهی عقب نشینی قابل تحمل بود، ولی اینجا چنین وضعی را نمیبینیم. وقتی که دیدند من در آنجا میمانم، دیگر هیچ کس شک نکرد که تنگه، آخرین نقطه و خط قرمز ماست. معنای بودن من در کرمانشاه همین بود. چون اگر من چنین تصوری داشتم، میرفتم و در همدان میماندم.
البته من تاکنون این را نشنیده بودم. فکر میکنم این حرف را برای اینکه آن حرف مرا ضعیف کنند و در تاریخ شبههای ایجاد کنند، گفتهاند. واقعاً تصمیم این بود که هر کسی را که از تنگه عقب نشینی کرد، تنبیه کنیم.
○ در فیلمهایی که من دیدم و شکل هوایی خود تنگه را دیدم، میتوان گفت که تقریباً به شکل یک کاسه است. یعنی یک منطقه گود که نیروهای دشمن به داخل این منطقه کشیده شدند و از پشت و روبرو به آنها حمله کردیم. لطفاً درباره دلیل انتخاب سیاسی و استراتژیکی آن منطقه و نقش نیروهای مردمی و عشایر، هوانیروز، بسیج و نیروهای دیگری که آنجا بودند، مثل شهید صیاد شیرازی و آقای شمخانی و افراد دیگر، بفرمایید.
● فکر میکنم آن نقطه را که درست نقطه وزن بود، حداقل من بعنوان فرمانده انتخاب نکردم. یعنی این اتفاق افتاد. بعضی میگویند که ما عمداً در اسلام آباد دفاع نکردیم که اینها عبور کنند تا محاصره شوند. اگر آنها هم چنین برنامهای داشتند، من نمیدانستم.
اینها آمده و از اسلام آباد هم عبور کرده بودند. در اسلام آباد هم مقاومتی در برابرشان نبود. حتی یک چیز افسانهای هم آن روزها نقل میکردند و میگفتند در بیرون اسلام آباد، یکی از خانمهای منافقین اسیر شد و آن را به قرارگاه آوردند. آنقدر روحیه اش بالا بود که با فرمانده آنجا درگیر شد. وقتی مطلع شدیم که اینها از اسلام آباد عبور کردند، دستورنظامی این شد که از پایین به آنها حمله کنند و از این طرف دفاع کنند، چون نیروها داشتند از جنوب میآمدند. گفتیم حمله را از آن طرف آغاز کنند. آنها هم از آن طرف و از پشت سر به اینها نزدیک شدند.
بنابراین آن کسی که اینها را به آن منطقه آورد، خودشان بودند. با تدبیرالهی و حقانیت نیروهای ما آمدند. تدبیر نظامی هم این بود که در تنگه مقاومت شود تا حتی یک نفر عبور نکند. حتی گفتیم اطراف تنگه را هم ببندید تا نفوذ فردی هم نکنند. از پشت سر هم به آنها حمله شود.
مشکلی در آنجا وجود داشت که عراقیها با نیروی هوایی و هلی کوپترها بصورت علنی به حمایت آنها آمدند. اولین کاری که کردند، چون ما از پایگاه همدان پشتیبانی میکردیم، یعنی هواپیماها از آن جا میرفتند و منافقین را میزدند و یا ا گر عراقیها میخواستند بیایند، ما از همدان جلویشان را میگرفتیم تا از طریق هوایی نتوانند بیایند، لذا آنها پایگاه نوژه را زدند.
خودم وقتی از کرمانشاه برگشتم، با هلی کوپتر در پایگاه نوژه نشستم و دیدم که باند را با بمبهای خوشهای زدند. بطوری که دیگر قابل استفاده نیست و ناامن شده بود. از تبریز هم استفاده میکردیم و بنا شده بود که از فرودگاه اضطراری اسلام آباد هم اگر نیاز شد، استفاده کنیم. در خود کرمانشاه هم که هوانیروزش آماده بود.
پس ضربههای اساسی به اینها را نیروی هوایی ارتش و هوا نیروز میزدند. مقاومت را هم نیروهای کیفی ما در تنگه میکردند. عقبه آنها را نیروهای زمینی ما که هم بسیج و هم سپاه بود، میزد. افراد داوطلب هم به همین شکل جوشیده و به آنجا آمده بودند. ترکیب عجیب و غریبی شده بود که عقبه را داشتند.
اگر بخواهیم جمعبندی کنیم، رکن اصلی در این عملیات سپاه و بسیج بودند. نیروی هوایی ارتش کمک خیلی خوبی کرد. البته قرارگاهی که از نیروهای ارتش در آنجا داشتیم، خیلی خوب کار کردند. نیروهای داوطلب و بسیجی انصافاً با عشق و علاقه میجنگیدند. چون همه از دست منافقین عصبانی بودند. به جایی رسیده بود که میخواستند از آنها انتقام بگیرند. همه شریک بودند.
باید بگویم در دفاع مرصاد، تمام نیروهای نظامی ما، ارتشی، سپاهی، بسیجی، داوطلب، نیروی هوایی، نیروی زمینی، توپخانههای دورزن، مردم و عشایر نقش داشتند و بهترین نتیجه را گرفتند و منافقین را از کار انداختند. بعد از این عملیات منافقین دیگر نتوانستند سر بلند کنند. ارتش به اصطلاح خلق مجاهدین هم به همراه ارتش صدام به هم ریخت. اینها را خداوند پیش آورد. ما برای این قسمت طراحی نکرده بودیم.
○ همه، شما را بعنوان یک تحلیل گر سیاسی و آشنا به تاریخ جنگ و مخصوصاً انقلاب میدانند و معتقد هستند که حضرتعالی بعنوان دایرةالمعارف حوادث انقلاب و جنگ هستید. دیدگاه شما نسبت به عکس العمل دشمنان و کشورهای دیگر، در خصوص شکست منافقین چیست؟
● این موضوع را میتوانید از نوشتههای آن روز پیدا کنید. قبلاً روی منافقین بعنوان آلترناتیو حساب میشد و آنها را به انواع سلاحها مسلح کرده بودند و استراتژی آنها هم این بود که نقطهای از ایران را توسط منافقین آزاد کنند. ارتش عراق هم از آنها حمایت کند و آنجا را ایران آزاد بگویند. ترجیحاً هم در غرب کشور این کار را شروع کنند تا بعداً سرپلی برای توسعه آنها و تضعیف انقلاب در سالهای بعد از جنگ باشد. آنها محاسبه میکردند و میگفتند: وقتی جنگ تعطیل شد، نیروها سرخورده میشوند و یک عدم رضایتی از نظام پیش میآید. وضع داخلی متشنج میشود. آن موقع نیروی فشاری مثل منافقین بدون اینکه بگویند خارجیها حمله کرده اند، شکل میگیرد. منافقین در چنین شرایطی، امیدوار بودند. برای همین است که نیروهای خارجی میگویند عملیات مرصاد یک ضربه کاری به آنها بود که خوردند. البته این توطئه هم، یک توطئه خیالی بود و چنین چیزی اتفاق نمیافتاد. ولی همین امید واهی آنها هم به باد رفت. از آن به بعد منافقین به حالت کما رفتند و با حرف، شعار و دروغ خودشان را زنده نگه میدارند.
○ اسم برنامه ما «توهم یک پیروزی» است. صحبتی در خصوص این کلمه و توهمی که نیروی منافقین داشتند که 24 ساعته میتوانند تهران را فتح کنند و به اصطلاح پیروز این جنگ باشند، برای ما بفرمائید.
● گفتم که این کار داخل یک مجموعه بود. یعنی یک طرح تنهایی که منافقین طراحش باشند و یک کار ضدانقلابی داخلی باشد، نیست. در یک مجموعه بودند. فرضشان بر این بود که با پذیرش قطعنامه از سوی ما و اشغال دوباره بخشهای حساس جنوب و اشغال نقاطی در غرب، حداقل کرمانشاه، نظام متزلزل میشود. البته برنامههای آنها این بود که یک نفس تا همدان و قزوین بیایند. بنای آنها این بود که با پشتیبانی هوایی عراقیها بیایند و در آن مجموعه امیدوار بودند. شاید از لحاظ اهداف، تعبیر توهم، کاملاً درست انتخاب شده باشد. معلوم شد که واقعیت جامعه ما را نمیدانند. قدرت نظامی، دفاعی و محبتهای مردمی ما را نمیدانند که چنین حرکتی را به راه انداختهاند.
کلمه توهم بجاست، منتها نباید به صورت یک مورد انفرادی روی آن حساب شود. چون آن یک مجموعه است. اگر انفرادی باشد، خیلی بیعقلی است. قاعدتاً چون در یک مجموعه قرار گرفته بود، میتوانست برای آنها یک امید واهی درست کند.
○ دلیل انتخاب اسم مرصاد و آیه « ان ربک و المرصاد» چه بود؟
● یادم نیست که این کلمه را چه کسی انتخاب کرده بود.
○ شباهتش به این واقعه و تعبیری که میتوان ذکر کرد.
● الان یادم نیست که اولین بار این کلمه را چه کسی گفت. اما هر کسی استفاده کرد، برداشت خیلی درست و بجایی بود. اولاً آن تنگه واقعاً بصورت یک مرصاد و کمین گاه درآمده بود. یعنی کاّنه برای این عملیات ساخته شده بود و نیروهایی برای کمین گذاشته شده بودند و منتظر بودند که طرف بیاید تا در آنجا در محاصره بیندازند.
ثانیاً خاصیت یک کمین را داشت. یعنی کمین برای این است که صید در کمین گیر کند. همین اتفاق در آنجا افتاد. ثالثاً این الهام از سوره مبارکه فجر گرفته شده بود: «ان ربک والمرصاد» خداوند در کمین است. خدا که همه جا هست و به همه چیز احاطه دارد و در کمین نمینشیند. کمین آن حالتی است که دشمن بدون توجه و غافلانه گرفتار میشود که این اتفاق افتاد. یعنی کمین خداوند بود.
می خواهم بگویم چشمهایتان را قدری از کمین داخلی و کیفی که بشر طراحی کرده بود، بالاتر ببرید. این مرصادی بود که خداوند برای دفاع از ملت مظلوم، انقلاب و حق ایران در مقابل متجاوزان عراقی، ضد انقلاب و آمریکاییها، تعبیه کرده بود که در چنین زمانی اثر خودش را خیلی خوب نشان داد. آن نقطه و آن عملیات از سه وجه مرصاد بود.
○ سئوال دیگری دارم که شاید به مرصاد ربط نداشته باشد. میخواستم در خصوص واقعه 26 مرداد و همان حماسه پاوه که شهید چمران حضور داشت، اگر صحبت یا خاطرهای داشته باشید، مشتاقیم که بشنویم. چون یک ویژه برنامه هم در آن خصوص داریم. اگر بصورت کوتاه بفرمائید، ممنون میشویم.
● اولاً مرداد یکی از ماههای ویژه برای انقلاب اسلامی است. خیلی از حوادث مهم و مثبت را در مرداد داریم که اوّلین آن بعد از انقلاب همان جریان شهید چمران و پاوه بود که یک شوک واقعی به ضدانقلاب وارد کرد. آنجایی بود که آنها فکر میکردند میتوانند از خودشان یک قدرت نشان بدهند. ولی درست معکوس شد. یک ضربه جدّی خوردند و آن کار برای مقاومتهای طولانی در کردستان وغرب، منشاء کارهای مهم شد.
من فکر میکنم قطعنامه را هم در ماه مرداد پذیرفتیم و یا لااقل صدام آن را پذیرفت. چون ما اول پذیرفتیم، اما صدام چون میخواست به ما حمله کند، معطل کرد. تا حمله کرد و شکست خورد و سپس پذیرفت. تحکیم قطعنامه در مرداد انجام شد. احتمالاً اسرا هم در مرداد ماه آزاد شدند. ما در ماه مرداد حوادث شیرینی داریم که ثمره مبارزات ما بود. یعنی چندین مورد اتفاق افتاده بود. زمانی اینها را لیست کرده بودم که الان بطور کامل یادم نیست.
○ در آخز مصاحبه اگر پیام و یا صحبتی با مردم کرمانشاه دارید، بفرمائید.
● کل غرب را که نگاه میکنیم، جبهه سپرمانندی برای ایران بودند. واقعاً مردم غرب ایران همیشه در مقابل خطرهایی که از ناحیه عثمانیها و بعد از آن هر وقت که اتفاق افتاده، مقاومت کردهاند. در غرب، کرمانشاه آسمان مرکز است و اتکای همه آن منطقه به کرمانشاه است. کرمانشاه به خاطر سوابق طولانی که در دوران مشعشع ایران باستان دارد، بعنوان جایگاه بزرگی در تاریخ مطرح بوده و جریان جنگ و دفاع مقدس 8 ساله، خاطرات طولانی مقاومت غرب ایران و همچنین جایگاه مستحکم کرمانشاه را خیلی خوب تجدید کرد.
انصافاً استان کرمانشاه در این جنگ آسیب زیادی دید. البته بقیه هم دیدند. ایلام خیلی آسیب دید. کردستان هم آسیب زیادی دید. حتی آذربایجان غربی هم، این مشکلات را داشت. ولی نقطه تمرکزی و متکای آن منطقه، کرمانشاهیها بودند. حقیقتاً کرمانشاهیها حق بزرگ تاریخی و امروزی بر مردم ایران دارند و در دفاع مقدس هم از خودشان خیلی مایه گذاشتند.
الحمدالله ظرفیت طبیعی استان کرمانشاه هم بسیار بالا است و الان به نقطهای رسیدهایم که صدام هم رفته و آن ناامنیها هم دیگر نیست. کرمانشاهیها باید ثمره آن صبرو مقاومت و موقعیت را ببینند.
○ خیلی متشکریم.