مصاحبه آیت ا... هاشمی رفسنجانی با فصلنامه حکومت اسلامی
جناب آقای هاشمی رفسنجانی، جامعه سیاسی کشور به خاطر تحولات تند و تیز حاکم بر آن، فضاهای متغیر و پی در * در آغاز از اینکه این فرصت را در اختیار ما گذاشتید و اجازه دادید پرسشهای مورد نظر را در خدمتتان مطرح کنیم، صمیمانه سپاسگزاریم. موضوع کار آمدی نظام جمهوری اسلامی، برای ما و کسانی که از بیرون، این نظام را میبینید ـ چه افرادی که علاقهمند هستند و چه کسانی که بیگانه به شمار میروند ـ مسأله مهمی است. به هر حال توجّه آنان به این موضوع معطوف است که نظام اسلامی به چه میزان کارآیی داشته است؟ از محضر شما در خواست میکنیم که این موضوع هم از جنبه نظری و هم در ابعاد عملی مورد بررسی قرار گیرد. در آغاز بحث نخستین نکته مورد توجّه این است که با توجّه به اینکه نظام ما یک نظام دینی است، موضوع «کارآمدی» در نظام دینی چقدر اهمیت و ارزش دارد؟ آیا در نظام دینی اساسآ دغدغهای به نام کارآیی و کار آمدی دین و نظام مبتنی بر آن باید داشته باشیم و یا آنچه به ما مربوط میشود این است که نظرات، احکام و اسلام وجود دارد و ما مسؤول پیاده کردن آنها هستیم؟ اصلا حال، نظام کارآمدی برای نظام دینی چه اهمیتی دارد و در چه جایگاهی قرار میگیرد؟ این گفت و گو برای ما میتواند سرآغاز یک بحث گسترده باشد و طبعآ راهنماییهای حضرت عالی فتح باب خوبی برای بحث خواهد بود.
لزوم بحث درباره «کارآمدی» نظام
** بسم الله الرحمن الرحیم. با تو جه به اهمیت موضوع، مناسب است با ذهن باز، مسایل را مطرح و بحث کنیم. اینکه مطرح کردید آیا لازم است درباره کارآمدی نظام بحث شود یا نه، یقینآ لازم است، مخصوصآ الآن که اصل کار آمدی نظام اسلامی مورد ترید قرار میگیرد. فرض ما این است که اسلام دین خاتم است و برای سعادت
اسلام دین خاتم و راهنمای سعادت بشر
بشر، بهترین راهنما و برای زندگی، کار آمدترین دستورات را دارد. این از مسلّمات ما میباشد و قرآن نیز در این باره صراحت دارد. برخلاف عدهای که میگویند ما کاری به این جهت نداریم که نظام اسلامی کار آمد هست یا نه، ما معتقدیم کار آمدی، یک مسأله جدّی
«کارآمدی» عامل پذیرش نظام دینی در جامعه
است. زمانی که قرآن و بسیاری از منابع دینی ما به همه مسایل زندگی فردی و اجتماعی میپردازند، چرا ما به این موضوع نپردازیم؟ مهمتر اینکه اگر نظام دینی کارآمد نباشد، مردم آن را نمیپذیرند. مگر انسان میخواهد راهی جز سعادت خودش را طی کند؟ ممکن است برخی گمان کنند این سعادت مربوط به آخرت است نه دنیا؛ ولی قرآن، منابع
آبادی دنیا و آخرت، وظیفه دین و حکومت اسلامی
دینی، سنت پیغمبر(ص) و سیره معصومین (ع) متوجّه سعادت دنیوی و اخروی مردم میباشد. دین و حکومت اسلامی باید دنیا و آخرت ما را آباد کند و اثبات این مسائل خیلی مشکل نیست. لذا شما با منابع
اسلام دینی جامع برای دنیا و آخرت
روشنی که دارید خیلی زود میتوانید از این مقدمه بگذرید. مردم مسلمان نمیپذیرند که گفته شود اسلام کاری به دنیا ندارد، حکومت نمیخواهد و دنبال آخرت است. منابع، احکام و عقاید ما، این را ثابت میکند که دنیا و آخرت با هم است.
* اینکه اسلام نسبت به دنیا نظر و توجّه دارد و خواهان سعادت دنیوی نیز میباشد، مورد قبول است و تردید نیست. پرسش این است که ما وقتی به عنوان یک تجربه عملی، حکومت اسلامی را تشکیل میدهیم، آیا در اینجا نیز باید اهتمام داشته باشیم که این نظام پاسخگوی مردم باشد یا نه؟ یعنی در تجربه عملی آیا باید این پاسخها را ببینیم و ارزیابی کنیم یا نه؟ چون این خود، آثار و لوازمی را در پی دارد. به عنوان مثال در تئوریهای بشری وقتی پذیرفته میشود که تجربه و کار آمد بودن، یک ملاک است، بر این اساس تئوریهای خودشان را محک میزنند و دستکاری و تصحیح میکنند تا به کارآمدی برسند و تجربه موفقی داشته باشند. لذا اگر ما مسأله کار آمدی را بپذیریم، باید به این لوازم نیز ملتزم شویم، یعنی اگر نظام کارآمد نیست، علت آن را تجزیه و تحلیل کنیم.اگر به فهم ما بر میگردد باید این فهم رادستکاری کنیم تا به کار آمدی برسیم. آیا شما به این معنا معتقد هستید که باید به بحث کار آمدی اهتمام ورزید؟
** اگر در جایی ما نتوانستیم کارآیی حکومت اسلامی را در عمل
قدرت اجتهاد اسلام در مسایل مختلف
ببینیم، قطعآ باید مطالعه کنیم و ببینیم در کجا راه را اشتباه رفتهایم. آیا در فهم اسلام مشکل داشتهایم یا در اجرای آن؟ اجتهاد ما از اسلام، در سیستم اجرایی، موانع خارجی و خیلی موارد دیگر میتواند دخالت داشته باشد.
* باید بپذیریم که در بحث کار آمدی نظام هر مشکلی که پیش آمد، قهرآ به درک و فهم ما از اسلام سرایت میکند و آنها را باید مورد تجدید نظر قرار دهیم. یک بار حضرت امام فرمودند که اگر ما در بحثهای طلبگی گرفتار شویم، نظام مشکل پیدا میکند.
** الآن یادم نیست که منظور امام چه بوده است، اعتقادم این است که اگر حکومت اسلامی درعمل موفق نشود، باید ببینیم کدام یک از
لزوم بررسی عوامل داخلی و خارجی در بحث عدم «ناکارآمدی» دین
موانع خارجی و شرایط درونی مانع شد. شاید، بد فهمیدیم و بد اجرا کردیم. باید به منابعمان برگردیم و دوباره بررسی کنیم که مشکل در فهم ما بوده است یا نه؟ اگر عامل خارجی مانع نباشد و اگر اسلام را درست فهمیده باشیم و در عمل نیز خوب اجرا کرده باشیم، ولی در عین حال حکومت اسلامی کارآیی نداشته باشد، آن وقت ممکن است در کارآیی دین شک شود و من مطمئن هستم به آنجا نمیرسد.
* برای قضاوت درباره کار آمد بودن یک نظام به نظر شما چه ملاکهایی کلّی وجود دارد؟
** مردم و عقلا در هر شرایط زمانی و مکانی انتظاراتی از یک سیستم حکومتی دارند، با توجّه به مجموعه امکانات و واقعیات، اگر
برآوردن انتظارات مردم و عقلا دلیلی بر «کارآمدی» نظام
نظام نتواند انتظارات عقلایی موجود را پاسخ دهد، باید بگوییم این نظام کار آمد نبوده است. البته اگر به اجرا و موانع خارجی برنگردد.
* شما در حکومت دینی معیار را چه میدانید؟ آیا معیار را خواست مردم قرار میدهید و حکومت را به آن میسنجید؟ در این صورت میان حکومت دینی و غیردینی از نظر کار آمدی، تفاوتی نیست؟
** امکان دارد مردم بعضآ تمایلاتی داشته باشند که با مصالح واقعی انسان، جامعه و آینده تطابق نداشته باشد و یا مفاسدی بر آن مترتّب
نگاه اسلام به میل افراد و مصالح اجتماع
باشد. حکومتهای امروز دنیا یکی از وظایف خود را اصلاح تمایلات مخرّب و کنترل آن میدانند. در حکومت دینی نیز اینگونه نیست که صد در صد مطابق تمایل مردم عمل شود، بلکه مجموعهای از خواست مردم، مصالح و نیازهای رشد معنوی انسان، سعادت اخروی و برخی امور دیگر باید در نظر گرفته شود.
* یعنی در واقع خواست مردم یکی از عوامل است؟
خواست مردم، یکی از عوامل مهم در بحث «کارآمدی» نظام
** یکی از عوامل مهم است. خواست مردم ابعاد وسیعی دارد. این خواستهها از اصل نظام شروع میشود و مسایل اقتصادی، سیاسی، شیوههای ریز زندگی، مسایل اخلاقی، فرهنگی و تفریحی را در بر میگیرد. با توجّه به اینکه خواستهای مردم مختلف و حتی متضاد است، به ناچار در زندگی اجتماعی از ملاکی به نام «اکثریت» نیز
اکثریت ملاک اصلی زندگی جمعی
پیروی میشود. اکثریت نیز گاه نسبی و گاه ضعیف است، ولی در زندگی جمعی یک ملاک اصلی به شمار میرود. در چهار چوب نظام اسلامی حتمآ باید به خواست مردم توجّه شود.
* محور نخست پرسشهای ما به کارآیی و عملکرد نظام جمهوری اسلامی در دو دهه گذشته بر میگردد و طبعآ سؤالات زیادی را در خود دارد. حضرت عالی بارها در گزارشهایی که از عملکرد نظام و دوران سازندگی ارائه کردهاید، به این امور پرداختهاید. اما میخواهیم در این بحث، یک مقدار فراتر از آن باشد وعملکرد کل نظام وانقلاب را در دو دهه گذشته شامل گردد. پس از یک دوره بیست ساله از پیروزی انقلاب اسلامی، انقلاب با داعیه کار آمدی دین در مدیریت جامعه و ضرورت عهده داری حکومت اسلامی، نظام مقدس جمهوری اسلامی را بنا نهاد. مشخصآ پرسش ما این است که به نظر حضرت عالی نظام اسلامی به چه میزان توانسته است کارآمدی حکومت اسلامی را در عمل به اثبات برساند؟ وشواهد آن در عرصههای مختلف چیست؟ آنچه در این بخش مورد نظر است نگاهی کلّی به این پرسش میباشد و پرسشهای جزئیتر و مشخصتری در همین خصوص وجود دارد که در ادامه عرض خواهد شد.
** من فعلا سؤال کلّی شما را پاسخ میدهم. در یکی، دو سال اخیر،
قدمت بحث «کارآمدی» حکومت دینی
این بحث که آیا نظام اسلامی کارآیی لازم را دارد یا نه، به صورت جدّی مطرح شده است. البته این بحث از اوّل نیز مطرح بود و حتی قبل از انقلاب نیز این موضوع جزء بحثهای ما با دیگر گروههای سیاسی در زندان بود. فکر میکنم پس از شهریور 1320 که فضای سیاسی ایران باز شد، این بحث نیز مطرح بود. من در سال 1327 به قم آمدم، از همان موقع مواجه با این مساله بودم که آیا دین به عنوان
جدّی شدن بحث «کارآمدی» حکومت دین با احساس پیروزی انقلاب
نظام حکومتی میتواند کارآیی داشته باشد یا نه؟ بعدها فضای سیاسی کشور بگونهای شد که امکان پیروزی انقلاب میرفت. لذا این بحث کاملا جدّی مطرح شد. آن زمان ما با ذهنیات خود و با استناد به مبانی دینی، سخن میگفتیم و نمیتوانستیم یک مورد عملی را شاهد بیاوریم. پس از پیروزی انقلاب نیز از همان اول این بحث شروع شد که آیا اساسآ نظام ما باید اسلامی باشد یا نباشد؟ طبعآ همیشه بخشی از بحث، این بود که آیا آن گونه که ما اسلام را میشناسیم، جوابگو است یا نه؟ دریکی، دو سال نخست، بحث
مسکوت شدن بحث «کارآمدی» حکومت دینی با کنار رفتن مخالفان حاکمیت دین از صحنه در انقلاب
خیلی جدّی بود. ولی کم کم گروههای مخالف حاکمیت اسلامی از صحنه کنار رفتند و دیگر این بحث در میان ما بطور جدّی وجود نداشته است و تنها در محافل مخالفان جمهوری اسلامی مطرح بود. مخصوصآ در خارج کتابهایی نیز در این باره منتشر شده است. ولی در یکی، دو سال اخیر، دوباره این بحث دارد خودش را نشان میدهدعقیده بسیار جدّی من این است، در شرایط کنونی که دنیا در اوج پیشرفت قرار دارد، اگر کارشناسان و اسلام شناسان را در شناخت و درک اسلام آزاد بگذارند و اجازه بدهند در یک فضای حقیقتآ آزاد، توسط شورایی از کارشناسان، بادید باز بررسی شود، اسلام کارآیی بسیار مناسبی را نشان خواهد داد. منابع شناخت اسلام، قرآن، سنت،
لزوم بحث کارشناسانه و آزاد در باره «کارآمدی» نظام
مبانی اجتهاد و بخصوص عقل است، معتقدم در یک اجتهاد آزاد و کارشناسانه نتیجه میگیریم که اسلام میتواند از عهده نیازهای جوامع انسانی، اعم از نیازهای فردی، اجتماعی و بین المللی برآید و طبعآ این بحث پیش خواهد آمد که آیا حکومت اسلامی در ایران نیز این را نشان میدهد یا نه؟ برای پاسخ به این سؤال باید یک مرور کلی به مراحل مختلف انقلاب داشته باشیم. در مقطع پیش از پیروزی انقلاب با اینکه حکومت اسلامی نبود، برای همه ما، اسلام محور مبارزه و حرکت بود. هم امام و هم سربازان
جدیت امام و مبارزین در مراعات ضوابط اسلامی
امام در مبارزه در مراعات ضوابط اسلامی خیلی جدّی بودند. آنزمان این عقیده معروف بود که اهداف میتواند مبرّر مقدّمات باشد، ولی ما قبول نداشتیم و میگفتیم باید در همه حرکتها بر اساس موازین اسلامی عمل شود. پیش از پیروزی چند جریان عمده در صحنه بودند، ملی گراها بر محور ملی گرایی مبارزه میکردند، کمونیستها با محور مارکسیسم مبارزه میکردند، التقاطیها نیز فکر میکردند
نظرات گروههای مبارز قبل از انقلاب درباره حکومت دینی
معجونی از اسلام و مارکسیسم نجات بخش است، آنها میگفتند اسلام مبارزه خواسته و مارکسیسم عَلَم مبارزه است. جریان دیگر متکی به اسلام بود که بالاخره موفق شد طلسم سلطنت استبدادی و حاکمیت استعمار خارجی بر ایران را بشکند و مردم را به صحنه بیاورد. مردم با محور اسلام موفق شدند حکومت پهلوی و سلطه خارجی را شکست داده و حکومت اسلامی را جایگزین کنند. در مقطع پس از پیروزی انقلاب اسلامی چند مرحله مشخص
رأی مردم و شکلگیری ساختار کلی نظام در مرحله اوّل پیروزی انقلاب
داریم که هر کدام باید مورد بحث قرار گیرد. مرحله اول مرحله شکلگیری جمهوری اسلامی بود که در این مرحله ساختار کلی نظام را با رأی مردم شکل دادیم. ضمن اینکه وحدت ملی و تمامیت ارضی خود را حفظ کردیم و آشوبها و توطئهها را از سرگذراندیم، به
مرحله تثبیت، شاهکار دوران بعد از پیروزی انقلاب
یک حکومت محکم و پایدار رسیدیم. این مرحله را میتوانید مرحله «تثبیت» نام بگذارید. این مرحله واقعآ یکی از شاهکارهای دوران بعد از پیروزی میباشد. در تمام دنیا انقلابها برای مردم خیلی گران تمام شده است. تصفیههای خونین، اردوگاههای اجباری کار، مصادرههای
تفاوت انقلاب ایران با دیگر انقلابها
افراطی، ساقط کردن نیروهای نظامی، انتظامی و اداری و جایگزین کردن افراد تازه کار در بیشتر انقلابهای دنیا وجود داشته است. همیشه پس از انقلابهایی که در دنیا رخ داده، بدون استثنا یک استبداد حاکم شده است. در ایران نیز گروههایی گمان میکردند راهی غیر از این
حاکمیت استبداد ویژگی روزهای اوّل پیروزی هر انقلاب
نداریم. چون این عَلَم مبارزه است. مثلا همه مدیران را به اردوگاههای اجباری بفرستیم، همه پولدارها را خلع مالکیت کنیم و همه بخشها را ملی کنیم، در ذهن و عمل آنها بود. حتی برخی ملی گراها که برخلاف گروههای تندرو طبع آرامی داشتند، مصادره شرکتهای بزرگ بخش خصوصی را پیشنهاد کردند، ملی کردن بانکها را پیشنهاد کردند، لایحه خیلی از این کارها را اینها به شورایانقلاب میآوردند. به هر حال آن دوره را آنگونه گذراندیم.در مرحله دوم اجزای مورد نیاز ساختار کلی نظام شکل گرفت و
شکلگیری اجزای مورد نیاز نظام در مرحله دوّم پیروزی انقلاب
سیستمی مردمی و با رأی مردم تنظیم شد. تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی، تهیه و تصویب قانون اساسی، تعیین ریاست جمهوری و شکلگیری مجلس شورای اسلامی بر اساس انتخاب مردم صورت گرفت. البته در آغاز، انقلابیون میخواستند همه امور، شورایی بشود
سازماندهی سیستمی دمکراتیک در مرحله دوّم پیروزی انقلاب
که بعد عملا به مشکلاتی برخورد کردیم و به تأخیر افتاد. در این مرحله توانستیم یک سیستم دمکراتیک را که به معیارهای دنیا نزدیک است، با تفاوتهایی چند، سازمان بدهیم. در همین مرحله توطئههای گوناگون، کودتا و شورشهای مسلّحانه را از سر گذراندیم. مرحله دوم «سازماندهی» نظام سیاسی کشور بود. در این مرحله نهادهای انقلابی برای جبران ضعفهای ارگانهای سنتی شکل میگیرند و بجای انحلال و تصفیه، بخشی از کارها توسط نهادهای انقلابی انجام میشود. این دو مرحله را میشود دو بخش از یک مرحله نامید.مرحله سوم، مر حله «دفاع» بود که بدترین جنگ در بدترین
دفاع، سومین مرحله انقلاب
شرایط بر ایران تحمیل شد. نمونه آن را نمیتوانیم در جای دیگری پیدا کینم. عراق حکومتی کاملا مسلّح و دیکتاتور با یک ارتش بسیار قبراق و آماده بود که پیش از انقلاب برای مقابله با ایران و اسرائیل آماده شده بود. چون شورویها هر دو طرف عراق، یعنی ایران زمان
تجهیز ارتش عراق توسط شوروی برای مقابله با ایران و اسرائیل
شاه و اسرائیل را در بلوک سیاسی غرب میدیدند. لذا ارتش عراق را برای امکان جنگیدن در این دو جبهه، مجهز کرده بودند. به علاوه آن موقع در جنوب عراق نیز آمریکاییها و شیوخ منطقه خلیج فارس بودند که قرار بود عراق با آنها نیز در گیر شود و شمال آن نیز ترکیه وابسته به غرب بود. ارتش عراق را برای چنین موقعیتی آماده کرده بودند که بتوانند روزی از آن استفاده کنند. در این طرف در انقلاب
پاشیدگی شیرازه ارتش ایران در انقلاب
شیرازه ارتش ما از هم پاشیده بود و هنوز بازسازی آن را شروع نکرده بودیم. سپاه نیز کاملا شکل نگرفته بود. در داخل کشور نیز آشوبها جریان داشت. بعد از شروع جنگ، ارتش عراق هر چه میخواست، شرق و غرب برایش فراهم میکردند. اطلاعات را، هم از ماهوارهها و جاسوسها میگرفت و هم از فایلهایی که از ایران در اختیار آمریکاییها
آشنایی آمریکا از رموز ارتش ایران
بود، دریافت میکرد. آمریکا در آن زمان ارتش ایران را خیلی بهتر از ما میشناخت، در زمان پهلوی آنها دفاع ما را طراحی کرده بودند، نقاط آسیبپذیر ما را در اختیار عراق گذاشتند. آنها به ما حمله کردند در حالی که ما در محاصره بودیم، بایکوت بودیم، اموال ما در خارج
اسلام و مردم، تنها قدرت دفاعی ایران در جنگ
مسدود بود، تأمین لجستیکی سلاحها هم در دست دشمنان ما بود و قطع کرده بودند، چیزی غیر از اسلام و مردم عاقل، قدرت ما نبود. ملی گراها نه به جنگ علاقه داشتند و نه مردم را تشویق میکردند. دفاع عظیم ما با محور اسلام، مردم و میهن بود و مردم تنها با روحیات اسلامی به صحنه آمدند و پیروز شدند. ما قصد کشورگشایی نداشتیم، ما از خودمان دفاع کردیم، خاک خود را آزاد ساختیم و در سازمان ملل نیز توانستیم موضع حق خودمان را ثابت کنیم. هزینه و تلفات ما
اهدای 200 هزار شهید در راه استقلال و آزادی ایران
بسیار کمتر از آن اندازهای بود که در جنگهای طولانی دنیا وجود دارد. هر چند صحبت از میلیونها شهید و مجروح میشود، ولی ملت ما حدود 200 هزار شهید برای استقلال و آزادی خود هدیه کرد. اگر چه فقدان شهدای عزیز ما آسیب جبران ناپذیری برای ملّت و کشور بود، اما دستاوردهای حماسه بزرگ فرزندان این ملت، سرمایه بی نظیر مردم مسلمان ایران است.
سازندگی، چهارمین مرحله انقلاب
مرحله چهارم، دوره «سازندگی» است که غیر از مسایل اجرایی، مرحله بسیار مهمی از لحاظ ایدئولوژیکی و سیاسی میباشد. مهمترین امید غربیها این بود که ایران وقتی از شور انقلاب افتاد، مردم
تفکر غلط غربیها در عدم سازندگی ایران توسط روحانیت
انتظار سازندگی دارند و جمهوری اسلامی نمیتواند کشور را بسازد و عاجز خواهد ماند. آن زمان است که دستشان را به سوی ما دراز میکنند و ما دوباره بر میگردیم. این نیز برخلاف میل آنان شد. حقیقتآ این حرکت هشت ساله سازندگی قطعهای بی نظیر در همه تاریخ
دوران سازندگی قطعهای بینظیر در دهه تاریخ ایران
ایران است. شما اگر قطعه دیگری را سراغ دارید، مطرح کنید. دوران حکومت شاه که امکاناتش زیاد بود، سالهای آخر شش میلیون بشکه نفت تولید میکرد، هر چه وام و کمک میخواست خارجیها پرداخت میکردند، کارشناس و تکنولوژی میدادند، در عین حال از لحاظ کمّی و کیفی نمیتواند قابل مقایسه با دوران سازندگی باشد.
سازندگی برنامهای همه جانبه، زیربنایی و روبنایی
سازندگی برنامهای همه جانبه، زیربنایی و روبنایی بود که در ابعاد فرهنگی، اقتصادی و آموزشی اجرا شد. پس ما کارآیی اسلامی را در مبارزه، تثبیت، در سازماندهی و تنظیم سیستم دمکراتیک، در دفاع و در سازندگی شاهد هستیم. اینها سند قابل قبولی برای کارآیی نظام اسلامی نیست؟
* آیا به مقطع بعد از دوران سازندگی نمیخواهید بپردازید؟ به هر حال این نیز یک دورهای است که شروع شده است.
لزوم ادامه مرحله سازندگی
** هنوز در مرحله سازندگی هستیم. امروز ادامه همان مرحله قبل است. اگر یک مقدار افراط کاریها، اقدامات بیرویه و کندی سازندگی را از آن بگیریم، بقیهاش ادامه همان حرکت است.
* آنچه را حضرت عالی با تعبیر «افراط کاریها و اقدامات بی رویه» به آن اشاره دارید و به هر حال اشکالاتی که بر مقطع پس از دوران هشت ساله زندگی وارد میشود، خیلیها زمینه و منشأ آن راهمان مقطع سازندگی میشمارند، یعنی اینگونه نبوده است که جامعه یکباره پس از این مقطع متحّول شده باشد و ما دچار افت فرهنگی شده باشیم یا فضای سیاسی متفاوتی پیش آید.
** حتمآ زمینه هایش از قبل بوده است ؛ البته نه از هشت سال
توجه به آرای مردم در همه موارد
سازندگی بلکه سیستمی که از اول طراحی کردیم به اینجا میرسد. ما وقتی بنا گذاشتیم همه چیز باید با انتخاب شکل بگیرد و حتی شوراها یک مقدار وسیعتر از آنچه که الان شکل گرفته، در قانون اساسی وجود دارد، طبیعی است که وقتی مردم از مسأله جنگ و از مسایل حادّ زندگی فراغت پیدا کردند، به این امور میپردازند. قبل از انقلاب
گسترش دانشجویان و دانشگاهها در دوران سازندگی
حداکثر 150 هزار دانشجو وجود داشت که پس از انقلاب گسترش یافت و در دوران سازندگی به یک و نیم میلیون نفر رسید و بیش از این نیز فارغ التحصیل دانشگاهی وجود دارد، همه دختران و پسران در مدارس و دبیرستانها درس میخوانند، وارد شدن ابزار مدرن و خیلی امور دیگر، قطعآ آثاری به دنبال دارد. این در واقع ادامه اصل
سازندگی ادامه اصل حرکت انقلاب
حرکت انقلاب است و طبیعی است که مردم به صحنه بیایند و باآرای مردم ارکان نظام شکل بگیرد. البته اگر عدهای بخواهند شاخهای را که از آن بالا آمدند از بین ببرند، و ریشه و پایه حرکت را قطع کند، این
تحرکات اجتماعی کشور تداوم حرکت انقلاب
نتیجه طبیعی حرکت انقلاب نیست. البته من اصل تحرّکات اجتماعی کشور را تداوم حرکت انقلاب میدانم. ضمن اینکه باید متوجّه آفتها نیز باشیم.در دوران جنگ، حالتی استثنایی پیدا شد. ولی بعد از جنگ دوباره
ادامه حرکت انقلابی بعد از جنگ
حرکت انقلاب ادامه پیدا کرد. متأسفانه امروز هم برخی افراط کاریهایی میشود که ممکن است باعث یک ترمز شدیدی بشود.
* گاه منشأ ایرادگیری نسبت به کارآیی نظام، بی توجهی به این نکته است که مقایسه عملکرد یک نظام دینی که مسؤولیتش خیلی سنگینتر از نظامهایی است که فقط دنیای مردم را تأمین میکنند، در یگ دوره کوتاه بیست ساله، با نظامهای دمکراتی که یکی، دو قرن تجربه وسابقه دارند، ممکن است درست نباشد. آیا یک دوره بیست ساله میتواند ملاکی برای ارزیابی کار آمدی نظام دینی در تمام ابعاد باشد؟
** البته این دوره میتواند ملاک باشد. بالاخره باید معلوم شود که
بیست سال زمانی اندک برای دستیابی به همه اهداف انقلاب
در این بیست سال درست عمل کردهایم یا نه؟ اگر منظور دستیابی به همه اهداف باشد، بیست سال کافی نخواهد بود، مخصوصآ با توجّه به اینکه ده سال گرفتار آشوب داخلی و جنگ تحمیلی بودیم. ما فقط ده سال است که به اراده و تدبیر خودمان مشغول کار هستیم، آن هم بعد از جنگ و با دست خالی.
سنجش کارایی باتوجه به شرایط
کارایی را باید با توجّه به شرایط بسنجیم. بر این اساس، ما میتوانیم کارآیی خوبی را ارائه کنیم و ادلّه موفقیت خودمان را خیلی
عدم دستیابی به همه اهداف نظام اسلامی در مدت کوتاه
روشن بیان کنیم. البته با توجّه به کوتاهی زمان و مشکلاتی کهداشتیم، به همهاهدافی که یک نظام اسلامی میتواند به دست بیاورد، نرسیدهایم.
* اشاره فرمودید که نگرانیهایی وجود دارد، شما این نگرانیها را چقدر جدّی میدانید؟ حساسیت طلبهها و علما نسبت به خیلی از مسایل جدّی است. این حساسیت شاید در جامعه کمتر منعکس شود. حضرت عالی هم مبانی فکری آنها را میدانید و حوزه را میشناسید، هم وضع جامعه رابه خوبی میشناسید. لذا قضاوت شما برای ما خیلی مهم است که این نگرانیها، واقعآ بجاست یا نه؟ در چه حدی است؟ ما شما را از گذشته به عنوان فردی خوشبین به قضایا و حرکت انقلاب وجامعه میشناختهایم. یک بار در دوره جنگ به مناسبتی اشاره میکردید که اگر دو نفر خوشبین و امیدوار در دنیا باشند، یکی از آن دو شما هستید. ولی اخیرآ از برخی سخنان شما احساس نگرانی نسبت به روند امور دیده میشود و ما طبعآ دوست داریم همواره امید به آینده بهتر در جامعه تقویت شود.
** این خوشبینی که میگویید، همین طور است. ما در زندان اوین که
خوشبینی در زندان اوین
بودیم، آقای لاهوتی همیشه از دست خوشبینی من عصبانی بود. او نگران بود که چه اتفاقی میافتد - هنوز آثار فضای باز سیاسی پیدا نشده بود - من اصلا نگران نبودم. همیشه فکر میکردم امشب یا فردا ممکن است از زندان بیرون برویم. البته اظهار خوشبینی من در دوره جنگ متفاوت بود، اگر در جنگ میخواستم مشکلات را بگوییم،
آثار زیانآور جنگ روانی در میان رزمندگان
موجب شکست میشد. تضعیف روحیه رزمندگان خطرناک است و در مقابل، ایجاد امید روحیه آنها را بالا میبرد، جنگ روانی معمولا در صفوف رزمندگان آثار زیان آوری دارد. فعلا نگرانی ام جدّی است اما امیدهایم نیز جدّی است. اینگونه
حل مشکلات با مهار اختلافات
نیست که راه حلّی نبینم. مشکلاتی که به چشم میخورد، قابل حلّ است. اما شرط آن این است که یکدندگی از دو طرف مهار گردد. اختلافات نباید بطرف، کینه، انتقامگیری و خودزنی برود.
قبلا نیز اشاره کردم ما که میگوییم اسلام کارآیی کامل دارد، منظور این نیست که همه فتاوای موجود و اظهار نظرهایی که در زمان انزاوی شیعه از حکومت، طرح شده و در میدان علم تجربه نشده، کارایی کامل دارند. خیلی از این دیدگاهها که در جای خود با ارزش نیز
تفاوت شرایط زمان حال با زمان گذشته برای اداره جامعه
هست، در عصر حاکمیت مغول نوشته شده و از حّله آمده است. ما الآن میخواهیم حکومت قرن 21 را اداره کنیم، در قرن پانزدهم هجری قمری هستیم، شرایط زمان خیلی فرق میکند. حوزه تحقیقات را باید واقعیتر و میدانیتر انجام دهد. افراد آن طرف نیز باید بدانند،
لزوم شناخت کشور ایران، عوامل پیروزی انقلاب، عوامل تداوم انقلاب
در چه جامعهای زندگی میکنند. گمان نکنند که در یک کشور غربی و یا اروپایی هستند، اینجا جای دیگری است، باید هم ایران را شناخت، هم عوامل پیروزی انقلاب را، هم عوامل تداوم انقلاب و هم افکار و روحیات جامعه را شناخت. در مجموع برای اینکه کشور دچار تزلزل وعقب گردنشود، من راه حل آن را اعتدال میدانم. ولی نگرانی جدّی نیز وجود دارد که اگر به آن توجّه نشود به درد سر میافتیم.
* یک بخش از این نگرانی را حضرت عالی متوجّه حوزه کردید. قبلا یک بار در پایان دوره ریاست جمهوری، در یکی از مطبوعات دلسوز مطرح شد که حضور امثال حضرت عالی درحوزه میتواند نقشی تعیین کننده داشته باشد. شاهد آن تأثیر قابل توجّه سخنان شما در برخی گردهماییهای علمی سالهای اخیر در قم است. در حوزه جمع زیادی از طلبههای جوان گرایش زیادی به مباحث حکومت دارند و درست تغذیه نمیشوند. این نگرانی هست که ناخواسته تحت تأثیر نظامهای سیاسی دیگر، اجزائی از آن نظامها را با آنچه در اندیشه دینی وجود دارد آمیخته و معجونی غیر خالص ارائه کنند. اخیرآ مقام معظم رهبری نیز به مناسبت برگزاری کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت سخنانی ایراد کردند که این نگرانی را نیز متذکر شده و تأکید کرده بودند، طلبههای جوان مواظبت کنند نظام سیاسی اسلام را پاک و پاکیزه و به دور از افکار بیرونی سامان بدهند.
** من مدیون قم هستم. من هر چه دارم از حوزه قم است. فکر
اهمیت زیاد حوزه علمیه قم برای کشور
میکنم انقلاب هم از قم است و باید به قم خیلی توجّه کرد، مخصوصآ حالا که حوزه خیلی اهمیت یافته است. منتها آنچه من گفتم در حّد تحلیل برای طلبههای حوزههای علمیه است. مسأله مهم این است که فتاوا و مبانی عمل مردم، مبانی عمل حکومت نیز میباشد.
احکام فقهی مبنای عمل حکومت اسلامی
مبنای عمل حکومت اسلامی احکام فقهی است. ما نمیخواهیم حکومت ما با مبانی فقهی ما ناسازگار باشد.
* فتوا را به این سهولت نمیتوان تغییر داد. ولی میتوان برای آینده کاری کرد و آن آینده متوقف بر تلاش کنونی است.
** این حرف را قبول دارم که به آسانی نمیتوانیم مجتهد موجود را
سوق دادن شیوه اجتهاد و استنباط به طرف واقعیّات
از فتاوایش برگردانیم، اما میتوانیم شیوه اجتهاد و استنباط را به طرفی ببریم که به واقعیات نزدیک شود تا هماهنگی بیشتر میان سیستم حکومتی و نظرات آقایان بوجود آید.
* به نظر میرسد نه تنها در جهت نزدیک شدن حرکت نمیشود، بلکه این زاویه بازتر میشود.
** این کار یک نفر نیست، کار یک جریان در حوزه است که باید راه بیفتد. نمیشود این توقع باشد که حکومت اسلامی، حتمآ نظرات فقهای بزرگوار را تأمین کند. ولی آنان خودشان را مقیّد ندانند که با و اقعیتهای زمان و سیستم حاکمیت اسلامی تجارب داشته باشند، این یک مشکل اساسی است. پاسخ سؤال اصلی شما که کارآیی نظام با حفظ موازین حکومتی و فقهی، چقدر قابل تضمین است، از جمله
لزوم آشنایی مجتهد با واقعیتهای دنیا و حکومت و عامل زمان و مکان
برمی گردد بهاین رکن مهم که نظرات مجتهدان ما در حکومت تأمین شود و شرط تأمین نیز این است که آنان خود را با واقعیتهای دنیا، جامعه و حکومت نزدیک کنند و عامل زمان و مکان و مقتضیات حاکم بودن و مسؤول همه امور زندگی مردم بودن در اجتهاد مؤثر باشد.
* در بررسی کارآیی نظام، آنچه حضرت عالی در آغاز مرور کردید، امری کلّی و البته لازم و مفید بود. امّا لازم است به صورت ریزتر به مسایل پرداخته شود. امروزه کسی نباید در استقلال سیاسی نظام تردید کند
و چنین پرسش و شبههای نیز، در داخل و در خارج، وجود ندارد و همه میدانند نظام اسلامی از آغاز شکلگیری دارای استقلال سیاسی بوده است و الآن نیاز چندانی به پرداختن به این موضوع نیست. البته همواره باید مواظبت کرد خدشهای به این دستاورد وارد نشود. در باب استقلال اقتصادی و علمی و کاهش وابستگی به دیگران تاکنون بسیار سخن گفته شده است. ولی در مسأله کار آمدی نظام اسلامی، لازم است به این موضوع پرداخته شود. حضرت عالی به عنوان شخصیتی که مستقیمآ در این زمینه مسؤولیت داشته و نقش ایفا کردهاید، عملکرد نظام را در طی این دو دهه چگونه میبینید؟
عدم دستیابی به نقطه مطلوب در استقلال
** ما در استقلال هنوز در راه هستیم و به نقطه مطلوب نرسیدهایم، تا استقلال واقعی نیز فاصله زیادی داریم، اما حقیقتآ گامهای بزرگی
گامهای بزرگ در جهت استقلال کشور
برداشتهایم. باید بررسی کرد که نیازهای ضروری ما در بخشهای مختلف اقتصادی و صنعتی، در مراحل مختلف برنامه ریزی، طراحی و تأمین منابع و تولید، وابسته به کارشناسان یا منابع خارجی است یا نه؟ ما از این نظر خیلی پیشرفت کردهایم. قبل از انقلاب بخشهای
حضور مستشاران خارجی در بخشهای دفاع و امنیت در قبل از انقلاب
دفاع، امنیت و بخشهای حساس اقتصادی مثل برنامه ریزی، صنایع مهم و نفت زیر نظر مستشاران خارجی کار میکرد. کارهای عمرانی کشور را آنها انجام میدادند ؛ حداکثر این بود که پیمانکاران درجه دو و سه ایران زیر نظر کارشناسان و مستشاران و پیمانکاران آنها کار
ساخت سد توسط خارجیها در گذشته
میکردند. در سد سازی، آنها فقط 14 سد ساختند، عمده این سدها را کلید در دست به خارجیها دادند و آنها شناسایی، طراحی و اجرا کردند. البته یکه عده پیمانکار و مهندس داشتیم، ولی آنان نیز عامل دست
ساخت نیروگاهها به صورت کلید در دست توسط خارجیها
دوم بودند نه پیمانکار اصلی. نیروگاهها کاملا کلید در دست توسط خارجیها ساخته میشد. وقتی نیروگاه شهید رجایی را برای اولین بار
تصمیم برای ساخت نیروگاه شهید رجایی توسط داخل و مخالفت بعضیها
به چند بخش تقسیم کردیم که خودمان هم تصمیم گیر باشیم؛ خیلیها میگفتند این طرح شکست میخورد، باید به دست خارجیها بدهیم. من به چند نمونه از دستاوردهای بزرگ انقلاب و سازندگی اشاره میکنم. کارشناسان و مهندسان ما جرأت نمیکردند بگویند پالایشگاهها را خود ما نصب میکنیم، برای راه اندازی نیز مدتها دوره میدیدند، بهره برداری از آنهانیز باید با مدیریت خارجیها صورت میگرفت، در حالی که الآن این وضعیت عوض شده است. پالایشگاه بندر عباس آخرین مورد بود که خارجیها 400 میلیون دلار برای نصب
نصب پالایشگاه بندرعباس توسط مهندسان و کارشناسان داخلی
میخواستند و میگفتند شما نمیتوانید نصب کنید. ولی خودمان نصب کردیم و الآن دقیق و مرتّب مشغول کار است. بخش عمده نیروگاهها را خود ما میسازیم، مخصوصآ نیروگاههای آبی را در سال
ساخت بخش عمده نیروگاه در داخل
68 که من در قوه مجریه شروع به کار کردم، یک مگاوات برق حدود 700 هزار دلار ارز بر میداشت، اینک علی رغم رشد قیمتها، به 200 تا 300 هزار دلار کاهش یافته است و برای برق آبی خیلی کمتر. اخیرآ نیروگاه هشتاد مگاواتی برای عمان ساختیم و تحویل دادیم. در
ساخت و تحویل خط فیبر نوری در ترکمنستان
اجرای خط فیبر نوری بین المللی در ترکمنستان در مناقصه، زیمنس را پشت سرگذاشتیم، ساختیم و تحویل دادیم. در گذشته برای یک خط تلفن 2 هزار دلار هزینه میشد. الآن حدود 50 دلار هزینه میشود، در ساخت کارخانه سیمان، فقط قطعات محدودی از آن را
ساخت و طراحی کارخانه سیمان در داخل کشور
میتوانستیم بسازیم، الآن طراحی و ساخت آن توسط خود ما انجام میشود و به برخی کشورها مثل سوریه و لیبی نیز صادر میشود. صنعت فولاد نسبت به گذشته متحوّل شده است. اگر کسی همانند سدّ کرخه را بسازد، باید دنیا او را به عنوان سد ساز ممتاز به حساب
طراحی سد کرخه توسط آمریکائیها به صورت کوچکتر و نامناسبتر در گذشته
میآورد. در گذشته آمریکاییها همین سد را کوچکتر، گرانتر، در جای نامناسب و با محاسبات غلط طراحی کرده بودند، که محل آن را عوض کرده و سدّ بزرگتر وارزانتری را طراحی و احداث کردیم. سدّ
سد کرخه یکی از بهترین سدّهای خاورمیانه
کرخه که پیمانکار آن سپاه است؛ مطمئنآ یکی از بهترین سدهای خاور میانه میباشد. سدّ لار که بخشی از آب تهران را تأمین میکند، توسط یکی از بهترین شرکتهای خارجی ساخته شد. ولی مشکل هرز رفتن آب دارد و ما هرچه کارشناس برای رفع آن آوردیم، نتوانستند آن را مهار بکنند. الآن ما حدود هشت هزار و سیصد کارخانه فعال داریم که مواد
تأمین مواد پتروشیمی کارخانهها در داخل کشور
پتروشیمی مصرف میکنند و صنعت پتروشیمی کشور، همه نیاز آنها را تأمین میکند و اگر در این زمینه وابسته به خارج بودیم، خطرناک بود. همین مقدار نیز کارخانههای فلزی داریم که نیازهای فولادی خود را از مجتمعهای فولاد مبارکه یا اصفهان و یا یزد میگیرند. در
چرخه صنعت نفت در دست داخل
صنایع نفت تمام چرخه تولید آن از زلزله نگاری و کشف تا حفاری و تصفیه و تا خطوط انتقال و ابزار مصرف آن در دست نیروهای داخلی میباشد. در مصالح ساختمانی بجز کالاهای محدود، بقیه از خارج وارد میشد، الآن همه مصالح ساختمانی از ساختمان سدها گرفته تا
تأمین کلیه مصالح ساختمانی در داخل
ساختمان خانهها و پلها در داخل تأمین میشود. در کالاهای مصرفی و لوازم خانگی و کالاهای واسطه ومواد اولیه سطح مطلوبی از خودکفایی رسیدهایم. در ساخت نیازهای دفاعی جزء معدود
خودکفایی کشور در قسمت صنایع دفاعی
کشورهای خود کفا هستیم. از موشکهای دور برد تاگلوله کلت را خودمان میسازیم. در حال حاضر با توجّه به سطح مصرف، اگر میخواستیم با
الویت به ساخت و تولید در کشور در زمان مسؤولیت
وابستگیهای بیست سال پیش زندگی کنیم، باید سالانه بیش از چهل میلیارد دلار واردات داشته باشیم. ما الویت را به جایگزینساختن دادیم. اینهاهم موجباستقلالاقتصادیوهماستقلال علمی و فنی میباشد.دانشگاهها در سالهای اخیر، در مقاطع تکمیلی فعال شدهاند. ما
افزایش وسیع دانشگاهها در دوران سازندگی
حدود 5/1 میلیون نفر دانشجو داریم و اکثر دانشگاهها مقاطع تحصیلی تا فوق دکترا دارند و روز به روز بر تعداد رشتهها افزوده میشود. در این خصوص کارهای زیر بنایی بسیاری انجام شده است، البته وقتی با بعضی از دانشگاههای پیشرفته دنیا مقایسه میکنیم، عقب هستیم ویک مقدار نیازمند بیرون میباشیم. در شروع دوره سازندگی یک رقم بسیار درشتی در بودجه ارزی برای اعزام بیمار به خارج داشتیم، الآن به جز موارد استثنایی، اعزامی صورت نمیگیرد و آن
انجام بسیاری از معالجات دشوار و عملهای پیچیده در داخل کشور
بودجه منتفی است. وضع خودمان را با برخی کشورهای پیشرفته مقایسه نمیکنیم. ولی بسیار از معالجات دشوار وعملهای پیچیده اینک توسط پزشکان داخلی انجام میشود و در مقایسه با کشورهای هم سطح خودمان دراین چند ساله سازندگی، گامهای بسیار بزرگی
گامهای بسیار بزرگ برای کشور در دوران سازندگی
برداشتهایم و از خیلیها جلو افتادیم. البته هر چه جلو میرویم، دنیا هم پیشرفت میکند. آنان که متوقف نمیشوند. آنها گامها را قدری سریعتر نیز برمی دارند و در نتیجه مقداری فاصله بیشتر میشود. ما در صنعت سد سازی دنیا، رتبه سوم را به دست آوردیم و نایب
رتبه سوم ایران در صنعت سدسازی
رئیس کمیته بین المللی سد سازی شدیم. در سفرهای ترکیه آقایان تورگوت اوزال و دمیرل، دو بار مرا برای دیدن سد آتاتورک بردند. سدّ بزرگی است و آنها نیز به آن افتخار میکنند، باید هم افتخار کنند. ولی آنها الآن در سد سازی از ما عقب هستند. آن زمان میخواستند ساخت سد کرخه ما را در دست بگیرند، گفتم بیایید بررسی کنید،
پیشرفت زیاد ایران در صنعت سدسازی
آمدند، ولی در مناقصه عقب افتادند. در این مسایل ما به سرعت پیشرفت داشتهایم، ولی انصاف این است که اگر بخواهیم جلو برویم، باید خیلی تند حرکت کنیم، توقف کردن در ایستگاه یعنی چند ایستگاه عقب افتادن.
* خسته نباشید.
* اینها که فرمودید چندان مورد تردید نیست ولی واقعیت دیگری نیز وجود داردکه نمیتوان آن را نادیده گرفت و همین واقعیت در بسیاری موارد مبنا و ملاک قضاوت مردم قرار میگیرد. جای هیچ تردیدی نیست که سطح زندگی و توقع و طبعآ حجم مصرف جامعه در مقایسه با گذشته به شدّت رشد یافته و بالا آمده است. از طرف دیگر چنان که در گذشته، حضرت عالی نیز متذکر میشدید، چه بسا میشد ارز مملکت را صرف واردات و تأمین نایز روزمرّه زنذگی مردم کرد و در ظاهر و برای کوتاه مدّت موجب رضایت اقشار ضعیف شد ولی به تعبیر شما در یکی از سخنرانیها این در حّد خیانت به کشور است. واقعیت یاد شده همان مسأله فقر و تنگدستی موجود در جامعه و افزایش فاصله طبقاتی و فاصله گرفتن از فقر ستیزی و عدالت اجتماعی میباشد. مشکلات اقتصادی در زندگی بسیاری از مردم بیداد میکند و طبعآ دستاوردهای مورد اشاره شما را نیز میتواند تحت الشعاع قرار دهد. حضرت عالی این واقعیت را چگونه تحلیل میکنید؟
** آنچه گفتم جواب سؤال مربوط به استقلال اقتصادی بود و این
افتخار آفرینی عملکرد حکومت اسلامی
سؤال شما مطلب جدیدی را مطرح میکند و پاسخ آن اینست تا با توجه به آمار و ارقام موجود، عملکرد حکومت اسلامی واقعآ افتخار آفرین بوده است. اخیرآ کتاب «آمار سخن میگوید» توسط آقای دکتر میرزاده رییس سابق سازمان برنامه و بودجه و آقای دکتر حسینی منتشر شده که منبع رسمی و معتبری میباشد. این آمارها نشان
47 درصد مردم زیر خط فقر در زمان رژیم گذشته
میدهد که در زمان رژیم گذشته، 47 درصد مردم زیر خط فقر بودهاند. این رقم، پیش از دوران سازندگی، یعنی در زمان جنگ به خاطر توزیع امکانات ورسیدگی به روستاها به 30 درصد رسید و در
کاهش 18 درصد مردم به زیرخط فقر در دوران سازندگی
دوران سازندگی به 18 درصد کاهش یافته است، این آمار رسمی کشور است. البته برخی افراد و محافل در تبلیغات مغرضانه، نصف مردم را زیر خط فقر میشمارند. نکته دیگر تنوع وحجم کالاهای
تنوع و حجم کالاهای مصرفی در گذشته و حالا
مصرفی در گذشته و حال میباشد. در گذشته کالاهای مصرفی طبقات پایین جامعه مواردی بود که مصرف روزانه آنان به شمار میرفت. ولی الآن کالاهای بادوام و سرمایهای وارد زندگی مردم شده و سطح
توجه مردم به کالاهای بادوام در دوران سازندگی
توقعات مردم بالا آمده و رادیو، تلویزیون، فرش، موتور سیکلت، ماشین و کالاهای بادوام دیگر که هزینه بالایی دارد به کالاهای مصرفی مردم اضافه شده است.علی رغم اینکه هزینه تحصیل افزایش یافته است ولی تقاضا برای
تقاضای زیاد برای ادامه تحصیل
تحصیل بسیار بیشتر شده است و طبیعی است که اینها علاوه بر قدرت خرید مردم، سرمایه گذاری نیز میخواهد و همه اینها دردوره حکومت اسلامی اتفاق افتاده است. یک نکته آماری دیگر که خیلی اهمیت دارد، جدول جینی است. در جدول جینی، با معیار «دهک» مردم از نظر درآمد به 10 گروه از پر
نزدیکی سطح زندگی مردم به هم در دوره سازندگی با توجه به جدول ضریب جینی
درآمدترین تا کم در آمدترین تقسیم میشوند. در دوره سازندگی چنان که در کتاب مذکور آمده، بطور نسبی درآمد دو دهک پایین اضافه شده و در آمد دودهک بالا، کم شده است. یعنی سطح زندگی مردم به هم نزدیکتر شده است ؛ این یعنی حرکت به سمت عدالت اجتماعی. مسأله بسیار بسیار مهم در فقر ستیزی و عدالت اجتماعی، توجه به
توجه به روستاها مسأله بسیار بسیار مهم در فقر ستیزی و عدالت اجتماعی
روستاهاست. عمده روستاهای ما در گذشته امیدی به زندگی مناسب نداشتند. الآن اکثر قریب به اتفاق روستاهای بالای 20 خانوار دارای آب، برق، مدرسه، بهداشت و راه و عمدتآ داری تلفن هستند. خیلی تفاوت است میان اینکه روستاها دارای چنین امکاناتی باشند و یا نباشند .فقر واقعی مال روستایی است که آب و برق، مدرسه و راه و بهداشت ندارد و بچههایش درس نمیخوانند، اینان آینده تباهی
توجه زیاد به روستاها و مناطق محروم در دوران سازندگی
داشتند، اگر میخواستند درس بخوانند باید به شهر بروند، در گذشته کسی اساسآ به فکر مناطق محروم نبوده است، الآن اکثر مناطق محروم نسبتآ آباد شده و به امکاناتی دست یافتهاند و این روند هنوز نیز ادامه دارد یعنی کاری که در ابتدای ریاست جمهوری با عنوان دفتر مناطق
تأسیس دفتر مناطق محروم به هنگام مسؤولیت
محروم تأسیس شد و خارج از محاسبات هر ساله بودجه خوبی به آن اختصاص میدادیم تا کنون ادامه یافته است. اینها را جمهوری اسلامی انجام داده است. اگر این انگیزه فقر ستیزی و تأمین عدالت اجتماعی در جامعه و سیستم حکومتی ما نبود، کار آسانتر این بود که مثل رژیم گذشته شهرها و مناطق اطراف خودمان را که عمدتآ تعیین کننده تکلیف حکومت میباشند آباد کنیم. الآن با این خدمات، افکار
عدم دستیابی به عدالت واقعی
و آگاهیهایی که در تهران هست در روستاها نیز و جود دارد، اینکه بگوییم زندگی مردم بهتر نشده مطلب درستی نیست، اما اینکه هنوز به عدالت واقعی نرسیدهایم، چنین است. در قضاوتها باید با اعداد و
لزوم توجه به آمار و ارقام در صحبتها و قضاوتها
ارقام سخن گفت نه اینکه بدون مطالعه و بادیدن چند مورد خاص، حکم کلی برای تمام مورد داد. در شروع دوران سازندگی نرخ بیکاری 5/15 درصد بود، این رقم
کاهش نرخ بیکاری به 9 درصد در دوران سازندگی
را به 9 درصد کاهش دادیم، البته اخیرآ این مشکل افزایش یافته است. وقتی کسی شغل نداشته باشد یعنی جزء فقیرترین افراد است. بنابراین اینکه بگوییم مردم فقیرتر شدهاند، درست نیست ولی اینکه
بالارفتن سطح توقع زندگی مردم
بگوییم سطح زندگی ترقی کرده و نیازها و توقعات بیشتر شده، درست است. امروز خانواده روستایی برای جهیزیه دخترش، برای تحصیل دختر و پسرش، برای مداوای خودش و خیلی امور دیگر پول بیشتری مصرف میکند، در حالی که در گذشته چنین نبود.
خانه مناسب میخواهد. وسیله حمل و نقل میخواهد. و چون اینها هزینه اضافی دارد شاید احساس فقر و فشار بیشتری شود.
آگاهی و اطلاعات بیشتر مردم از نحوه زیست مناسب
اطلاعات مردم از نحوه زیست مناسب نیز زیاد شده و مردم این چیزها را میبینند وشاهد مظاهر بهتر زندگی هستند و در نتیجه احساس تبعیض و فقر بیشتری پیدا میشود. لذا این حرکت کافی نیست و ما باید آن را ادامه دهیم تا همه مردم به سطح قابل قبولی از زندگی اجتماعی برسند.
* مسایلی برای بعضی مطرح است که میخواهیم پاسخ آن را از زبان خود شما بشنویم.
درزمینه نابرابریها، آمارهای متفاوتی مطرح میشود. آماری که در کتاب مذکور آمده[1] آمار رسمی است. بعضی از
محققان، ادّعا میکنند که هر چند باری بررسی این آمارها، زمینه مجدّد وجود ندارد، ولی بررسیهای جانبی، با این آمارها، ناسازگار است. مثلا قیمت برخی از اقلام مصرفی مردم را قبل وبعد از انقلاب مقایسه میکنند که این مقایسه و تفاوت آن برای مردم ملموستر است. لذا نتیجه میگیرند وضعیت مردم بدتر شده است؟
** کارهایی که برای رفع تبعیض و یا فقر ستیزی شده است، باید در سطح کشور و به صورت ملّی مورد بحث و بررسی قرار گیرد. خیزش
وضع بهتر زندگی روستائی با سرمایهگذاری
اقتصادی ما، در جای دیگری است. زندگی روستایی با سرمایه گذاریهای انجام شده در زمینههای آب، برق، مدرسه، راه، تلفن، بهداشت و... ایجاد اشتغال و رفاه به خاطر این سرمایه گذاریها بهتر شده است. به نقاط محروم - که فراموش شده بودند - چه روستا باشند و چه شهر رسیدگی شده است در این مناطق دانشگاه، صنعت،
توجه به نقاط محروم از کارهای انقلاب و سند «کارآمدی» نظام اسلامی
فرودگاه،گاز، آب آشامیدنی سالم و بسیاری خدمات دیگر انجام شده است که قبلا شهرهای بزرگ از این خدمات برخوردار بودند. این گسترشها، مربوط به انقلاب وسند کارآمدی نظام اسلامی است.
در مورد مقایسهای که مطرح کردید، نقطه مقابل آن را هم باید دید.
لزوم مقایسه زندگی کارمند، کارگر و کشاورز در گذشته و حال
زندگی یک خانواده معمولی کارمند یا کارگر و یا کشاورزی شهری و یا روستایی را در دو دوره پیش ازانقلاب و امروز، مقایسه کنید که قبلا، از چه خدمات و کالاهایی استفاده میکردند و حالا از چه چیزهایی استفاده میکنند! در آن زمان مردم به حداقل قانع بودند ولی
پیشرفت سطح زندگی عمومی مردم در حال حاضر
الآن، سطح زندگی عمومی مردم بسیار پیشرفت کرده و برخورداریها وتوقعات آنها نیز بهبود پیدا کرده است. ما، اگر تنها، به مشاهدات خود اتکا کنیم، نمیتوانیم منکر شوید که وضع زندگی عمومی مردم و حتی طبقات پایین، از لحاظ برخورداری از کالاها و خدمات بهتر از
لزوم توجه به وضع زندگی مردم در حال حاضر
گذشته شده است. الآن، در بسیاری از روستاها، خانههای مناسب و شبیه خانههای شهری ساخته میشود! و در منازل طبقات پایین کالاهای بادوام خیلی بیشتر از سابق است. این تغییرات در جامعه
پیشرفت وضعیت بهداشت و درمان در حال حاضر
ملموس وقابل مشاهده است. الآن اکثر مردم از بیمههای درمانی برخوردار هستند و وضعیت بهداشت و درمان بسیار پیشرفت کرده است. اگر منتقدین، با روش علمی به تحولات دوران سازندگی نگاه کنند
وضعیت بهتر زندگی طبقات پائین در دوران سازندگی
و همه تغییرات حاصله را با هم ارزیابی کنند خواهند پذیرفت که زندگانی طبقات پایین، بهتر شده است، اگر چه ممکن است قیمت یک چیز، گرانتر شده باشد، ولی نتیجه حاصل از کل برنامهها این
تأکید دولت جدید به «کارآمدی» و تأثیرات مثبت دوران سازندگی
طور نیست وسر جمع تحولات، مثبت و به نفع کشور و ملت بوده است به نحوی که دولت جدید و رییس جمهور نیز به کار آمدی و تأثیرات مثبت برنامههای سازندگی تأکید کردهاند.در ارزیابی نتایج برنامههای اقتصادی باید به شاخصها و آمارهای رسمی و معتبر رجوع شود در غیر این صورت نتایج انحرافی به دست خواهد آمد و از طرف دیگر بی توجهی به آمارهای واقعی و معتبر
لزوم توجه به آمارهای واقعی و معتبر برای برنامهریزیهای بعدی
امکان برنامه ریزی بعدی را از ملت ما سلب خواهد کرد. استناد به نمونههای موردی برای ارزیابی نتایج یک برنامه بزرگ و میان مدت، غیر علمی و فاقد کارآیی است. در همین کتاب آمده است که درآمد سرانه مردم، بالا رفته است! برای بررسی تغییرات در آمد سرانه قیمت سال مبدأ را میگیریم و وقتی صحبت از بررسی تغییرات درآمد سرانه قیمت سال مبدأ را میگیریم و وقتی صحبت از بررسی تغییرات درآمد سالانه نقیمت قابت نه جاری است، با همان قیمت سال پایه،
بالارفتن درآمد سالانه عموم مردم
میگوییم، در آمد عموم مردم، زیاد شده است. حالا، ممکن است که در آمد یک خانواده بیشتر باشد وخانواده دیگر کمتر ن، ولی عموم مردم، سالانه، در آمد شان بالا رفته است. قیمتهای ثابت به ما میگویند، مصرف مردم، بالا رفته است و
بالارفتن قدرت خرید مردم در حال حاضر
این، معلوم میکند که مردم قدرت خرید و مصرف دارند. یا وقتی میگوییم، تولید ناخالص ما با قیمت ثابت، سالانه شش درصد بالا رفته ؛ یعنی، هر سال شش درصد، ثروت کشور، - که ثروت همه مردم است - بالا رفته است. بنابراین، اگر، به جای پرسشهای و
شاخصهای اقتصادی نشان دهنده وضعیت بهتر الان نسبت به گذشته
مقایسههای موردی، به شاخصهای اقتصادی نگاه کنید، همه چیز، بهتر از گذشته نشان میدهد.
* بانک مرکزی دو ماه پیش، اعلام کرده که هزینه یک خانوار چهار نفره، در صورتی که مسکن داشته باشند، صد و پنجاه هزار تومان است، در حالی که کارمندها و کارگرها، معمولا، حقوق شان، زیر صد و پنجاه هزار تومان است! اینها را باید زیر خطّ فقر حساب کنیم یا نه؟ خطّ فقر شان را چه طور حساب میکنید؟
** این که «آیا وضع، مطلوب است؟»، یک بحثی است و این که «آیا
لزوم تلاش، برنامهریزی و همکاری برای رسیدن به وضع مطلوب
وضع بهتر شده یا نه؟» بحث دیگری است. علی رغم همه کارهای انجام شده ما تا رسیدن به وضع مطلوب به تلاشها، برنامهها و همکاریهای بیشتری نیاز داریم. اما برای این که معلوم شود «آیا وضع در آمدی مردم بهتر شده با
تقسیمبندی مردم به ده طبقه در جدول ضریب جینی
نه؟»، یک روش علمی وجود دارد که به نام ضریب جدول جینی معروف است. در این روش مردم را به ده طبقه، از پردر آمدترینها تاکم در آمدترینها، تقسیم میکنیم. معمولا، این دهک را، هر سال اندازه میگیرند تا ببینند: «در آمد مردم بالا رفته یا پایین آمده است؟». در سازندگی، در آمد دو دهک پایین، رشد داشته و درآمد، دو
رشد دو دهک پائین جدول ضریب جینی در دوره سازندگی و کاهش در دهکها بالا
دهک بالا، نزول داشته است. یعنی توزیع در آمد در کشور به سمت عدالت حرکت کرده است. حالا، شما، ممکن است خانوادههایی را بشناسید که در آمدشان، پایین آمده و بالا نرفته است و ممکن ناست که خانواده هایی را هم بشناسید که در آمدشان بالا رفته است. امّا علی رغم این موارد قابل مشاهده، روش علمی و آماری نشان
تولید بیشتر و توزیع ثروت عادلانه پس از انقلاب
میدهد که پس از انقلاب، تولید تولید بیشتر و توزیع ثروت عادلانه شده است، یعنی، ثروت کشور بیشتر شده و برخورداری و مصرف مردم هم بیشتر شده است.
* نه ؛ بحث، در مورد این آمارها نیست!
ولی میخواهیم بدانیم که این آمارها، با واقعیّتهای که برای مردم، محسوس است، چه قدر سازگار است.
** من، نمیدانم که وضع زندگی شما قبلا چگونه بوده و حالا چگونه هست، ولی اگر اطراف خودمان را منصفانه و دقیق ملاحظه کنیم، میبینیم که زندگی مردم بهتر شده است. اما باید همه تحلیلگران به یک نکته توجه کنند مردم ما نباید به آنچه دارند کفایت کنند و نظام
تلاش نظام اسلامی برای زندگی مطلوب و رفاه اجتماعی همه مردم
اسلامی تلاش برای بدست آوردن زندگی مطلوب و رفاه اجتماعی برای همه مردم را تا آخر تعقیب خواهد کرد. در این میان عدم
عدم رضایت به موضع موجود و تلاش برای کسب وضع مطلوب موتور محرک ملّت
رضایت به موضع موجود و تلاش برای کسب وضع مطلوب موتور محرک ملت و دولت است. من این مدل را بسیار ارزشمند و مؤثر میدانم. اما عدهای از این عدم رضایت برای تخریب کارآمدی و مشروعیت نظام اسلامی استفاده متقلبانه میکنند در حالی که باید از
موج سواری و سوء استفاده عدهای افراد از عدم رضایت مردم از نحوه زندگی
این انرژی مردمی ما برای دستیابی به آنچه ندارند تمایل نشان میدهند و به داشتههای خود راضی نیستند این موضوع نمیتواند بهانهای برای موج سواری عدهای قرار بگیرد و همه زحمات گذشته و تجارب تاریخی ملت را تخریب کنند.
* مقصود مطرح کردن تشکیک هایی است که به درستی این آمارها وارد کردهاند. آنها، میگویند ما که آمار دیگری در اختیار مان نیست، لذا ناچاریم واقعیتها ار نگاه کنیم.در جامعه واقعیت هایی است که شاخصها را مطرح میکنیم، آن شاخصها، بااین واقعّیتها باید انطباق داشته باشد، والّا درستی آن شاخصها، محلّ تأمّل است.
رعایت امانت در آمارها توسط بانک مرکزی
** بانک مرکزی در ارائه آمارها، رعایت امانت را میکند ؛ کارشناسانی که آن جا کار میکنند، کاری به امور سیاسی ندارند! آنها، یک معیار استاندارد و جهانی دارند و با آن معیار، سراغ یک سری از کالاها، میروند. قیمتها هم که روشن است و قیمت بازار آزاد و سوبسید و... همه را با هم میگیرند، سهم و نسبت هر کدام را تنظیم و محاسبه میکنند و نتایج حاصله را منتشر میکنند. ترویج بی اعتمادی به صحت عمل دستگاههای مسئول سودی برای هیچ کس ندارد.
* در اواخر دوران ریاست جمهوری حضرت عالی، بحث فقرزدایی مطرح شد. قرار شد که سازمان برنامه و بودجه، در این زمینه، کاری انجام بدهد. در این باره، سمیناری هم گذاشته شد. فقها، در خمس و زکات و حج و استطاعت و یک شاخص هایی را از نظر روایات گفتهاند. ولی یک مشکل این است که طرفین زبان یکدیگر را متوجه نمیشوند. این شاخص هایی که در اسلام مشخص شده، با شاخص هایی که در دنیا پذیرفته شده، چه طور میشود جمع کرد و روی چه مبنایی باید قضاوت کرد. معیار فقر چیست؟
عدم تأمین نیازهای مصرفی توسط انسان، معیار فقر در اسلام
** معیار فقر در اسلام این است که به حد متعادل، انسان، نتواند نیازهای مصرفی خود را تأمین کند. متخصّصان امور اقتصادی، آن را
«سبد کالای یک خانوار» معیار متخصصان امور اقتصادی
در چیزی به نام «سبد کالای یک خانوار» معیّن میکنند این سبد شامل کلیه هزینههای خانوار میباشد. الآن، به این سبد، مصرفهای جدیدی اضافه شده است که در بحثهای اقتصادی و مقایسهای، این نکته را باید در نظر داشت. در روستاها، اگر مردم، درمانگاه نداشتند، آب نداشتند، راه نداشتند، آب
افزایش «سبد کالای یک خانوار» در روستا در دوران سازندگی
خوردن سالم نداشتند، فرزندشان به مدرسه نمیرفت، اگر تلویزیون، رادیو، دوچرخه، موتور سیکلت نداشت. و به جای استفاده از نفت و گاز وسایر مواد سوختنی از درخت و هیزم استفاده میکردند، اینها، قبل از انقلاب در سبد هزینه خانوار ما نبود، ولی اخیرآ همه این موارد به سبد مصرف خانوارها اضافه شده است.
شما، باید مقایسه را، روی همین محور اصلی عمل کنید ؛ اگر در جامعه هیچ قاعده علمی و منطقی برای بیان نظرات و اداعاها و جود نداشته باشد. از عهده هیچ کس بر نمیآید آنها نظرهای خود را اثبات کند و یا پاسخی به ادعاهای دیگران بدهد. حاکم کردن هوچیگری و
هوچیگری و هرج و مرج در حوزه مباحث علمی و فنی نشانگر ضعف و یا اغراض
هرج و مرج در حوزه مباحث علمی و فنی نشانگر ضعف و یا اغراض سوء حاملان آن میباشد.
* حالا، از بحث استقلال اقتصادی، بیرون میآییم. یکی از محورهای مورد توجّه، رشد فرهنگی جامعه است. رشد فرهنگی جامعه، با مشخصه هایی که جامعه ما را به عنوان یک جامعه اسلامی، از دیگر جوامع، متمایز میسازد، یک شاخصه اساسی درارزیابی کار آمدی نظام اسلامی به شمار میرود. ارزیابی حضرت عالی، از وضعیت کنونی فرهنگی، با پشتوانه دو دهه عملکرد، به عنوان واقعّیت موجود و مقایسه آن با رژیم گذشته، برای نسلی که آن دوره را درک نکرده، چیست؟ فاصله آن را با حقیقت مطلوب - که طبعآ، در ذهن شخصیت هایی مانند حضرت عالی است - چه قدر است؟ چرا؟
خاطر نشان میشود در سخنان قبلی حضرت عالی، در تحلیل اینکه چه شده است به نقطه موجود رسیدهایم فرمودید سیستمی که ما طراحی کردیم به اینجا میرسد، یعنی وقتی همه چیز به انتخابات برمی گردد طبیعی است که لوازمش را هم بپذیریم .البته تذکر دادید که اگر نتیجه این شود که بخواهند شاخهای را که روی آن نشستهانداز بین ببرند، این دیگر نتیجه آن سیستم نیست و نتیجه چیز دیگری است. ما هم میپذیریم که اشکالات موجود ناشی از سیستم ما نیست، و شما نیز تأکید دارید که از عملکرد ماست. نقطه مورد تأمّل و... پرسش ما این است که آیا این عملکرد اختصاص به دوران پس از سازندگی دارد؟
** نظر من این بود که مسأله فرهنگ، چیزی نیست که تنها در اختیار
عوامل فرهنگساز خارج از دولت
دولت باشد. عمده عوامل فرهنگ ساز خارج از دولت است. حوزههای علمیه، تریبونهای نماز جمعه، سازمان تبلیغات اسلامی، صدا و سیما وبخشی از مطبوعات همه از اختیار دولت بیرون است. البته در خصوص مطبوعات، وزارت ارشار تا اندازهای میتواند
سهم زیاد وزارتخانههای آموزش و شورای عالی انقلاب فرهنگی در فرهنگ
نظارت کند. وزارتخانههای آموزشی و شورای عالی انقلاب فرهنگی هم سهم زیادی به عهده دارند. در آن زمان برای این که دستگاههای فرهنگی، هماهنگ باشند و تناقض نداشته باشند، وزارت ارشاد را نیز در اختیار همان جریانی که بقیه امور را در اختیار دارند گذاشتم. معنای این کار این نبود که من فرهنگ را رها کردم و به آن بها ندادم
توجه به ضرورت و اهمیت مسایل فرهنگی توسط یک مجموعه هماهنگ برای تعقیب هدف
بلکه به دلیل اهمیت مسایل فرهنگی و ضرورت تعالی و توسعه آن لازم دانستم یک مجموعه هماهنگ این هدف را تعقیب کند و وقتی دیدم آقای خاتمی نمیتواندبا بقیه اجزاء فرهنگ ساز هماهنگ عمل کند و ایشان هم اظهار عجز کرد و کنار رفت، با رهبری صحبت کردیم و به آقای لاریجانی و بعدآ هم به آقای میر سلیم رسیدیم که مجموعه هماهنگی بودند. در واقع فرهنگ در اختیار مجموعهای قرار گرفت که هماهنگ عمل کنند و با هم باشند، لذا با سلیقه خودم در مورد فرهنگ
لزوم هماهنگی مجموعه مدیریت حوزه فرهنگی کشور
کار نمیکردم. همین الآن هم اگر بخواهیم در امور فرهنگ هماهنگ باشیم باید مجموعه مدیریت حوزه فرهنگی کشور هماهنگ باشند. اگر عوامل فرهنگ ساز دست دولت است، دولت باید کار کند، یا اگر در اختیار جاهای دیگری است آنها باید عمل کنند و یا اینکه دولت و سایر مراکز فرهنگ ساز هماهنگ عمل کنند.
اما اینکه فرهنگ ما دراین مدت چه شده است؟
عدم مقاسیه وضعیت فرهنگی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب
وضعیت فرهنگی پس از انقلاب با پیش از انقلاب، قابل مقایسه نیست. الآن، فرهنگ به معنای عام و در همه ابعاد زندگی، از پیش از انقلاب، بهتر شده است. شما، تفکّرات بچهها و جوانها اراکه نگاه
رشد فرهنگی و سیاسی مردم در بعد از انقلاب
کنید، ممکن است از یک بعد، خیلی راضی نباشید، امّا به واقع جوانهای ما رشد کردهاند .مردم، سیاسی شدهاند واطلاعات شان، در همه زمینه هابالا رفته است. قبل از انقلاب توده مردم، که مذهبی بودند، تابع امور مذهبی بودند و به فضاهای دیگر کاری نداشته و از آنچه که در بخشهای دیگر فرهنگی جامعه میگذشت بی اطلاع بودند و آنهایی هم کته در آن فضاهای متجدّدها بودند، از امور مذهبی،
گام بلند فرهنگی مردم در بعد از انقلاب
اطّلاعی نداشتند ولی الآن، مردم یک گام بلندی، جلو رفتهاند و وضعیت روبه رشد است. از لحاظ علمی خیلی از بچههای ما، مدرسه نمیرفتند، ولی الآن،
بالارفتن سطح تحصیل مردم نسبت به گذشته
تا سطح دیپلم یا کمتر از دیپلم، درس میخوانند. خیلی از دختران، مدرسه نمیرفتند، ولی حالا، با سواد شدهاند و در مسائل، صاحب نظر هستند توده مردم، رگههای سیاسی دارند و مسائل سیاسی را تجزیه و تحلیل میکنند. میزان بی سوادی بزرگسالان هم خیلی کمتر شده و میزان با سوادی
افزایش درصد میزان باسوادی بعد از انقلاب
از چهل و هشت درصد به هشتاد درصد رسیده است. تعداد نشریات و روزنامهها کم و در محدوده خاصّی بود، ولی الآن، مجلّات و نشریات، در همه جا هست. صدا و سیما، خیلی از روستاها را تحت پوشش برنامههای خود قرار داده است و مردم، روزانه با خیلی از مسائل مهم در تماس هستند. دانشگاههای ما، حدود صد و پنجاه هزار دانشجو داشت، ولی
رشد زیاد دانشگاهها و دانشجویان در بعد از انقلاب
الآن یک میلیون و نیم دانشجو داریم ؛ یعنی ده برابر رشد داشتهایم. موضوعی که در بحث فرهنگی ذهن هارا مشغول میکند، بُعد اسلامی و انقلاب فرهنگ جامعه است. این بُعد، پیش از انقلاب در
عدم توجه به بُعد اسلامی و فرهنگ جامعه در گذشته
سطح حکومت مطرح نبود ولی در توده مردم وضع خوبی داشت. پس از انقلاب، این قضیه، قابل بررسی است و باید ببینیم که «در مجموع، فرهنگ جامعه، در طول این مدّت، رشد مثبت داشته یا نه؟». دو سال نخست انقلاب که فضای سیاسی و فرهنگی باز بود، بدلیل ضعفهای علمی، سیاسی و فرهنگی، جوانان ما مورد سوء استفاده
سوء استفاده گروههای سیاسی از جوانان در دو سال اوّل انقلاب به خاطر فضای باز سیاسی و فرهنگی
گروههای حرفهای سیاسی قرار گرفتند و خسارات عمدهای از این ناحیه به انقلاب وارد شد. دوران جنگ، دوران خاصّی بود که قابل مقایسه دورههای دیگر نیست. عده زیادی از جوانان، در جنگ، یا پشت جبهه ساخته شدند. الآن، عمده آن جوانان فعال هستند و اینها،
جوانان رزمنده عمدهترین سرمایههای کشور
سرمایههای کشور هستند. البته، همان موقع هم خیلیها بودند که به جبهه نرفتند! بعضیها هم جبهه را مسخره میکردند! مثلا در میان چند صد هزار دانشجو خیلیها به جبهه را مسخره میکردن! مثلا در میان چند صد هزار دانشجو خیلیها به جبهه رفتند اما میبینید بسیاری نیز نرفتند، منتها چیزی نمیگفتند. همان موقع هم اعتراضاتی بود که «افراد، در جبهه، میجنگند و این جا، در تهران، لوکس فروشی و بازار سیاه و.... رواج دارد.» این مطالب و گفت و گوها، آن موقع هم بود، امّا خیلی بروز نمیکرد. پس از جنگ، به تدریج فضا بازتر شد و
فضای باز بعد از جنگ و بروز واقعیتهای جامعه
واقعیتهای جامعه، خودش را نشان داد. بچههای هم به تدریج بزرگ شدند. که اینها، فضای جنگ و انقلاب را ندیده بودند. از طرف دیگر،
افزایش اطلاعات و ارتباطات جهانی
ارتباطات واطّلاعات بچهها، بیشتر شد، ارتباطات جهانی هم گسترش پیدا کرد و افکار خارج از مرز، مستقیم و غیر مستقیم به بچهها میرسد. به نظر میرسد که الآن، یک قشر جدیدی از جوانها، با افکاری
افکار جدید و نو در جوانان در حال حاضر
نو به وجود آمده که نسبت به چیزهایی که قبلا فرض میشد - و یا اگر مسلم فرض نمیشد، کسی به آن اعتراض نمیکرد - نظر و انتقاد دارد. این، بروز آن واقعیتهای مخفی است به اضافه چیزهای جدیدی که پیدا شدهاست. چیزهایی که در یک دهه پیش مسلم گرفته میشد، ولی الآن در بعضیها تردید هایی در مورد آنها به وجود آمده است. این اتّفاقات، تدریجی است ؛ یعنی، ممکن است که از آغاز
بروز افکار جدید در دو، سه سال اخیر
انقلاب یا در اوایل جنگ هم بوده، ولی بروز نکرده است و یا ممکن است، در دوره سازندگی شکل گرفته در دو یا سه سال اخیر، با دامن زدن به این گونه مسائل، بروز کرده و رشد کرده است. علی رغم این موارد وضعیت فرهنگی جامعه نسبت به پیش از
وضعیت بهتر فرهنگ جامعه نسبت به قبل از انقلاب
انقلاب، خیلی بهتر است، ولی در مورد تفاوت فضای فرهنگی کشور در زمان جنگ و پدیدههای جدیدی که ظهور کرده است، احتیاج به تحقیق بیشتری هست.
در حال حاضر نیز در وضع فرهنگی کشور، در یک بخش بزرگی از جامعه مطلوب است که این، سرمایه خوبی برای کشور است.
* از فرمایش حضرت عالی، این طور برداشت میکنیم که این، سیر طبیعی انقلاب است. پس اعتراض به کجا است؟
** یک مقدار، طبیعی است. توقع اینکه جامعه به لحاظ فرهنگی
فضای مطلوب جامعه از عوامل سازنده
یکدست باشد شاید غیر قابل دسترسی به نظر بیاید، مهم این است که فضای مطلوب جامعه، خودش از عوامل سازنده است و و میتواند عناصر نامطلوب فرهنگی جامعه را اصلاح کند. از طرف دیگر
لزوم برنامهریزی دستگاههای مسؤول برای بهبود وضعیت فرهنگی کشور
دستگاههای مسئول باید برای اصلاح و بهبود وضعیت فرهنگی کشور برنامه ریزی کنند، بویژه با توجه به دخالت عواملی که از خارج در کار نهادهای فرهنگی کشور اختلال اینجاد میکنند مسئولیت این دستگاهها سنگینتر میباشد.
* مثالی که خود حضرت عالی، دربرخی از سخنرانیها فرمودید، قضیه یک میلیون دانشجو است. طبیعتآ، این را، به عنوان دستاورد بزرگی میدانید و همین طور هم هست، ولی این، تبعات خودش را دارد. دراین آمارها به شاخصههای رشد فرهنگی، معنوی و تربیتی کمتر توجه میشود. به عنوان مثال در همین کتاب «آمار سخن میگوید» که مورد اشاره حضرت عالی است، طبیعی است که رشد تعداد دانشجویان مورد توجه قرار بگیرد اما هیچ جا مشخص نشده که مثلا از نظر فکری، تربیتی و پایبندی به ارزشهای واقعی انقلاب واسلام چه میزان رشد داشتهایم.
** برای تربیت شایسته نسل جوان به عوامل تربیتی در دانشگاهها
توجه زیاد به عوامل تربیتی برای تربیت نسل جوان در دانشگاهها
توجه زیادی شده است. اولا، گزینش دانشجویان و اساتید شایسته مورد توجه بود. ثانیآ علاوه بر برنامههای قرآنی نو تربیتی که از سوی
توجه به گزینش دانشجویان و اساتید شایسته در دانشگاهها
نمایندگیهای ولیّ فقیه در همه دانشگاهها اجرا میشود، واحدهای درسی اسلامی، به تدریج در رشتههای مختلف وارد شده که قبلا
توجه به سهمیه دانشجویان بسیجی و رزمنده در دانشگاهها
نبوده است. برای دانشجویان بسیجی و ایثارگران سهمیه قرار دادهایم. که نقش خوبی در اصلاح فضای دانشگاه دارند. ضمن اینکه دانشگاه تربیت مدّرس، استاد پرورش میدهد و بیشتر نیاز دانشگاهها به استاد
تربیت اساتید خوب و شایسته در دانشگاه تربیت مدرس
را پاسخگو هستیم. فضای دانشگاه تربیت مدرس به گونهای است که اساتید خوب و شایستهای تربیت میکند. مجموعآ در برنامه انتخاب استاد و دانشجو دقت شده است. ولی در دنیای امروز دروازههای فکری وسیعتر است. البته ما از ناحیه دیگری نیز دچار مشکل هستیم. بالاخره ما یک قشر متعبد و متدینی داریم که اگر هم نتوانند مطلب را بخوبی تحلیل کنند اما میگویند این دین ماست و مابه آن عمل میکنیم. اگر بخواهیم
لزوم ایجاد تدبیری جدید برای جذب جوانان
این شیوه را تحمیل کنیم بر کسانی که این جور عقیده ندارند، به جای اینکه جوانان و دانشجویان را قانع کند، آنان را رم میدهد. فهرستی از عوامل مخرّب و عوامل سازنده را که نگاه کنیم، به نظر میرسد نتیجه حرکت مفید نیست مگر اینکه تدبیر جدیدی پیشه کنیم. حوزههای علمیه اگر امروز بخواهند تبلیغ کنند باید با زبان جوان
لزوم آشنایی حوزه با ادبیات جدید جوانان
سخن بگویند وبا ادبیات جدید که آمیخته با تحلیلهای جامعهشناسی است. چنین رشتهای را ما در تبلیغات حوزه نداریم. باید خودمان را برای شرایط جدید آماده کنیم و با عوامل فرهنگ ساز در کشور مان با شیوه بهتری برخورد کنیم. در این مسیر کارهایی انجام شده است، ولی کافی نیست حوزههای علمیه دینی باید ادبیات مناسب زمان
لزوم تسلط حوزههای علمیه به پیام رسانی و القای مطالب جدید
جوانی را فرا بگیرند و بر شیوههای جدید القای مطلب و پیام رسانی مسلّط شوند. گرایش تبلیغات و روانشناسی اجتماعی و فردی امروزه در دانشگاه تدریس میشود و دستمایه فعالیت تبلیغاتی مدرن به شمار میرود.
* به نظر میرسد که نکته اصلی بحث کارآیی حکومت دینی، همین جا است! الآن کسی، در دنیا مدّعی نیست حکومت دینی، با توسعه اقتصادی و... مخالف است. ما، الآن لازم نیست، روی این نقطه، پافشاری کنیم که حکومت اسلامی، سد هم میسازد و با صنعت سازگار است و... مشکلی که این جا وجود دارد، این است که «آن جنبه ارزشی که بر عهده دین گذاشته شده، آیا حکومت اسلامی، این توانایی را دارد که مردم را تربیت کند؟»
از چند قرن پیش، اروپاییان - که کلیسا را کنار گذاشتند و ارتباط با روحانی را قطع کردند - استدلال شان این بود که اگر حکومت، در مسائل دینی دخالت کند، یکی از دو محذور پیش میآید: محذور نخست، این است که حکومت، از زور و اجبار استفاده میکند و چون قدرت دارد و ارزشها را از طریق قدرت می خواهد به مردم منتقل کند، در نتیجه، نفرت و انزجار در مردم ایجاد میکند.
نکته دوم، این است که وقتی حکومت، سراغ این مسائل آمد، مردم، به طرف ریاکاری میروند. ما، باید بررسی کنیم، ببینیم پس از بیست سال که به عقب برمیگردیم، مشکلاتی که آنها تجربه کرده بودند و به آن رسیده بودند و لذا دندان حکومت دینی را کندند آیا ما، به این جا نرسیدهایم و راه حل هایی برای این مشکلات پیدا کردهایم؟
** سؤال خیلی مهمّی مطرح کردید. من قبلا، در این باره، مطالعه
عدم برنامهریزی مسیحیت برای امور مختلف زندگی
کردهام. تجربه آنها تفاوت دارد. حتی اگر فرض کنید آنها مسیحی متعبّدی هم بودند، مسیحیّت ، برای امور مختلف زندگی اجتماعی برنامه نداشه است ولی ما در اسلام، حکومت اسلامی داریم که وقتی
برنامه اجرایی حکومت اسلامی برای فرهنگ، اقتصاد و زندگی مردم
تشکیل شده، برای فرهنگ، اقتصاد و زندگی مردم برنامه اجرایی دارد. دیدگاه من در مورد اینکه باید بین دستگاهها مسئول فرهنگ جامعه هماهنگی باشد، با این پیش فرض بود که متولّی فرهنگ در جامعه
حوزه، علما، روحانیت و دانشگاهها متوّلی فرهنگ جامعه
حوزه، علما و روحانّیت و دانشگاهها میباشد. اگر در بین نهادهای فرهنگ ساز اختلاف، درگیری و تناقضات باشد همه چیز را منهدم
لزوم فعالیت نهادهای فرهنگ ساز جامعه
میکند، نهادهای فرهنگ ساز باید فّعالیّت کنند و دولت هم به آنها کمک کند. حقیقی که در ذهن من وجود دارد، این است که حوزه های علمیه ما برای چنین زمانی و برای چنین شرایطی، آمادگی ندارند! حوزههای
عدم آمادگی حوزههای علمیه برای شرایط زمانی حاضر
علمیه ما، از هزار سال پیش، همیشه در حاشیه حکومتها و مسائل جدّی زندگی بشریت بوده است، در حلّه، در جبل عامل، در نجف اینگونه بود و زمانی که حوزه قم تشکیل شد، همین طور بود. نتیجه این حاشیه نشینی امروز این است که آنچه برای طلبه و
کار حوزه براساس روش تربیتی اسلام
علمای جوان، خیلی جدّی است، شاید برای اساتید جدّی نباشد! آنها، در مورد دیدگاههای خودشان کار میکنند! بالاخره، اگر جامعه بخواهد روش درست تربیتی اسلامی را به کار بگیرد، باید منبعث از معارفی باشد که حوزههای علمی ما منتشر میشود. به نظر میرسد که برای حاکمیّت واقعی اسلامی و تربیت انسانهای
لزوم آشنایی حوزههای علمیه به نیازهای تربیتی و فرهنگی روز
نمونه و تراز اسلامی حوزههای علمی ما باید به نیازهای تربیتی و فرهنگی روز آشنا و به امکانات تعلیمی و تربیت کار آمد مسلح شوند. صرف وجود آدمهای خوب، کافی نیت. الآن، وضع دنیا، به گونهای است که روز به روز، مسائل نو و افکار جدید، منتشر میشود. لذاحوزهها، باید به روز باشند اگر حوزهها، به روز باشند، به تبع آن همه عوامل و نهادهای فرهنگ ساز کشور، علما، دانشگاهیان و حتّی
همکاری و هماهنگی حوزه و دانشگاه باعث افزایش توان فرهنگی کشور
مدیران ما، در آن محور حرکت میکنند. هماهنگی و همکاری توان فرهنگی کشور را افزایش میدهد و تأثیرات مضاعفی میگذارد ولی اگر این ارتباط و همکاری نباشد جامه دچار مشکلات بی شماری خواهد شد. وضع ترکیه الآن این طور است. سازمان دیانت آن بسیار
وضع فرهنگی کشور ترکیه در حال حاضر
عریض و طویل است، حدود شصت هزار مسجد یکصد و هشتاد هزار پیش نماز و کارمند دارند. سومین بودجه سازمانها در ترکیه مربوط به همین سازمان است. اول ارتش است، بعد آموزش و پرورش و بعد سازمان دیانت. یا اینکه دولت به امور دینی مردم و
جدایی سازمانهای دولتی از مسایل عقیدتی و دینی و فکری در ترکیه
جامعه کاری ندارد. اما چنین سازمانی نیز دارند. در آنجا سازمانهای دولتی اساسآ خودشان را از مسایل عقیدتی و فکری جدا میدانند، لذا این سازمان یک گوشهای مشغول کار خودش میباشد. وضع تریکه، از لحاظ فرهنگی وضع مطلوبی نیست ؛ و بحرانهای شدیدی این کشور را تهدید میکند. این تفکّر که برای جلوگیری از تبعات منفی حکومت دینی،
ترویج سکولاریم یک نظریه نادرست
سکولاریسم را ترویج کنیم. نظریه درستی نیست و جواب هم نمیدهد، ضمن اینکه وضعیت را خرابتر میکند. راه درست این است که در حوزهها، نیروهای شایسته تربیت شوند و به نیازهای
لزوم تربیت نیروهای شایسته در حوزهها برای نیاز مدارس و دانشگاهها
گوناگون مردم پاسخ مناسبی بدهند. اگر حوزههای علمی ما نیروهای مورد نیاز مدارس، دانشگاهها، مطبوعات و سایر بخشهای فرهنگی و هنری کشور را تربیت و تأمین کند، این نیروها متناسب با محیط و شرایط، ارزشهای دینی و مقررات اسلامی را پیاده میکنند.
* به هر حال، این راه درستتر است، ولی صحبت در این است که این تجربه عملی ما، چه چیزی را نشان داده است؟
** تجربه، کافی نیست. ما مدّت بسیار کوتاهی است که کار را شروع کردهایم، اگر چه وضع نیروی انسانی ما در همین سطوح، بهتر از زمان داشته باشیم که در این زمان کوتاه و با این شرایط، به ایده آلها و آرمانهای تاریخی ملت مسلمان ایران رسیده باشیم.
* درست است که نباید توقّع داشته باشیم که در این مدّت کوتاه، مطلوب مان، تحقّق پیدا کند، ولی این توقّع را درایم که رو به رشد باشیم.
** میتوانیم رو به رشد باشیم. یکی از عوامل مهم، فضای فرهنگی
وجود فضای فرهنگی مطلوب در کشور
مطلوب است که در کشور ما وجود دارد. دیگر نباید در حوزه
لزوم تقویت جریان فرهنگی سالم توسط دولت
فرهنگی غلبه با عوامل مخرّب باشد و عوامل سازنده تضعیف شود. دولت وظیفه دارد جریان فرهنگی سالم را تقویت کند.
* الآن، حضرت عالی، تاکید میفرمودید که اگر حوزه و دستگاه حکومت، در کار فرهنگی، جدای از هم باشند و دو جهتگیری داشته باشند، این، نه تنها فایدهای ندارد، بلکه ضرر هم هست. خوب، الآن، مگر شرایط فعلی ما، چنین شرایط نیست؟ این جریان فرهنگی ای که در نظام وجود دارد با جریان فرهنگی که در حوزه وجود دارد، دو جریان متقاوت اند که در برخی موارد تقابل هم دارند، و نتیجه آن این است که در برخی موارد، برخی موارد، برخی شخصیتهای حوزوی خود ار از مسایل نظام اسلامی از قبیل انتخابات کنار نگه میدارند. اگر شخصیتها حوزه، خودشان را کنار بکشند، ما، در آینده، با بحران، مواجه خواهیم شد، حتّی بحران مشروعیّت! کنار کشیدن حوزه، برای حکومت دینی یقینآ، بحران مشروعیّت درست میکند!
** پرسش شما، چند شعبه پیدا کرد. بعضی از عالمان، با همه دانش و تقوایی که دارند، اگر دانشگاه را به دست آنها بدهیم، نمیتوانند با افکار موجود در حوزه دانشجویان را قانع کنند!
* آنها این ادعّا را ندارند که دانشگاه، به آنها داده شود، بحث، درباره این است گه اگر تولید از حوزه باشد، اجرا به دست دولت باشد، اما هماهنگی میان این دو نباشد، لطمه خواهیم خورد.
خلاء تولید محصولات فرهنگی مطابق با نیاز نسل حاضر یک مشکل
** مشکل ما، الآن خلأ تولید محصولات فرهنگی مطابق با نیاز نسل حاضر است! علما و حوزه های علمی ما باید تلاش کنند و این خلأ
لزوم تلاش حوزه برای پرنمودن خلاء تولید محصولات فرهنگی
را پر کنند، این مهمترین نیاز جامعه است و از حوزه توقع هست که در این زمینه به طور جدّی اقدام کند.
* الآن، مشکل جامعه ما، از نظر عینیت و تحقق فرهنگ اسلامی ارزشها است!
** معارف اسلامی باید در قالبی نو و به شیوه نوین ارائه شود که
لزوم ارائه معارف اسلامی در قالب و شیوه نو
نسل امروز، قانع شود ؛ زیرا، بحث، بحث اجبار نیست! بحث قانع
عدم آمادگی حوزه برای پاسگویی نیاز جوانان امروز
شدن ماست. آقایان در حوزه، خودشان را آماده نکردند که پاسخگویی نیازهای این روز و این نسل باشند. برای پاسخگویی به مسایل اساسی کشور، حتی اعلام آمادگی نیز نکردند. درباره زمین، معدن، تجارت و مسایلی از این دست، نظراتی دارند که پاسخگو نیست. و این نظرات جواب نیازهای روز و اجرایی ما را نمیدهد. اگر حوزههای علمی و علمای ما نظراتی درباره مهمترین نیازهای فکر، علمی، فرهنگی و اقتصادی دارند و آن نظرات در حکومت عمل نمی شود، آنها میتوانند مدعی باشند اما وضع به گونه دیگر است آنها
اختلافهای موجود در تشخیص مشکلات و راههای حل
میگویند مشکلات برطرف و امورات کشور و ملت اصلاح شود. اما تشخیص مشکلات و راههای حل آن دچار اختلاف است.
* مشکل و گیر اصلی، این است که در مملکت، یک تشخیص مورد قبول همه، وجود ندارد. الآن،حوزه، نظری میدهد و گروهی، آن را نمیپسندند، یا اینها نظری دارند و بعضیها، در حوزه، نمیپذیرند. بخصوص در سالهای اخیر موضوع قرائتهای مختلف از اسلام نیز پیش آمده و امر را بدتر کرده است، البته از قبل نیز این مشکل وجود داشت. یعنی فرهنگ متولی و تصمیم گیر مشخصی نداشت، جایی که تصمیمگیری کند و مورد قبول همه باشد. این اختلافات، پیدا شده و ما، در بخش فرهنگ، هیچ وقت، نمیتوانیم به جایی برسیم که مورد توافق همه باشد. نقش حکومت، در این جا چیست؟ این جا، حکومت، نقش خود را ایفا نکرده است و مشکل، همین است!
** اگر منظورتان نظام است، نظام باید رو دربایستی خود را با
پیشنهاد شورای اجتهاد بعنوان متولی فرهنگی در جامعه در قبل از انقلاب
دیگران، کنار بگذارد! ما، پیش از انقلاب هم دراین باره، بحث میکردیم. پاسخ آن موقع ما، «شورای اجتهاد» بود. در یک حکومت اسلامی، نمیشود که انواع نظرات متفاوت دینی مورد عمل قرار بگیرد. در کشور، ممکن است یک شورای معتبر باشد که تصمیم بگیرد و نظر حوزه نیز آن باشد و اگر نظراتی دیگری نیز وجود داشته باشد در حاشیه عمل میکنند ولی دولت و حکومت نظر شورای اجتهاد را اجرا کند.
لزوم ایجاد یک شورای معتبری از متخصصها در حوزه برای بیان مسایل اساسی از نظر اسلام
پاسخ آن اشکال، این است که در حوزه، باید یک شورای معتبری از تخصّصهای مختلف فقهی، توأم با تخصّصهای جدید تشکیل شود و نقطه نظرات اسلامی در مورد مسایل اساسی را ارایه کند که محور کار دولت اسلامی باشند. حتی شورای نگهبان هم، اگر میخواهد چیزی را بپذیرد یا ردّ کند. بر اساس نظرات آن شورا اقدام کند.
* آیا شما، این حلّ را عملی میدانید؟
** بله چنین چیزی عملی است و به نظر میآید با توجه به مسایل بوجود آمده، گرایشی به این موضوع بوجود آمده است.
نظام، میتواند مثلا این بیست نفر شورای فتوایی یا شورای مسائل اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و... معرفی کند و هر چه آن شورا، بگوید،
لزوم ایجاد شورای معتبر برای مسایل اجتماعی، اخلاقی و سیاسی برای جلوگیری از مشکلات
مورد عمل قرار بگیرد. در دولت اسلامی باشد تشکیل این شورا میسّر است، والّا با فتواهای متفرّق، حکومت اسلامی دچار مشکل خواهد شد و نتیجه آن میشود که بعضیها به فکر سکولاریسم باشند.
* الآن، شورای نگهبان، وقتی چیزی را ردّ میکند، یک جایی به نام مجمع تشخیص مصلحت نظام درست کردهایم تا بیاید همان را، تازه، دربارهاش نظر بدهد، خوب، ممکن است کسی بگوید این، معنایش این است که ما اصلا، به یک جا معیّن، قانع نیستیم و یک جای مشخّصی وجود ندارد که تصمیم نهایی را بگیرد!
ضرورت تشکیل شورای مصلحت در عمل
** ما درعمل، به ضرورت تشکیل شورای مصلحت رسیدیم. ضمن اینکه در متن احکام اسلامی هم چنین راهی وجود دارد. در زمان پیامبر (ص) هم بوده و الآن هم هست، ما، به شرایطی میرسیم که نمیتوانیم حکم اوّلی راعمل کنیم، این به هر دلیلی میتواند اتفاق بیفتد. ما، در کسر و انکسار مصالح، میتوانیم به خاطر مصلحت اقوایی، حکمی را نادیده بگیریم و شورای مصلحت برای همین
حل مشکلات اساسی جامعه براساس مصلحت نظام توسط مجمع تشخیص
است. در دنیا هم قوانین اساسی کشورها انعطافپذیر است و میشود با توجه به مصالح و منافع ملت و کشر برخلاف قانون اساسی عمل کرد. ولی قانون اساسی ما اینگونه نیست و در مسائل اسلامی نیز علمای مذهبی، به خاطر این که دولت نیاز دارد، فتواشان راعوض نمیکنند! این جا، باید جمعی باشند تا مصالح ملت و کشور را در نظر
مجمع تشخیص مصلحت از ضرورتها
بگیرند. جایی مانند مجمع تشخیص مصلحت، یکی از ضرورتها است.
* همین جا در مجمع تشخیص، کار را باید فیصله دهد!
تصمیمگیری مجمع تشخیص مصلحت در موارد استثنایی
** نه ؛ مجمع تشخیث مصلحت در موارد استثنایی تصمیم میگیرد،موضوع مهم این است که احکام اولیه در کجا مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. من این سبک اجتهادی را که در حوزه هست و ادامه همان اجتهادی است که از زمان شیخ طوسی بوده و وارد وادیهای جدیدی نشده، کافی نمیدانم. ما هنوز وارد مسایلی که جامعه و جهان نیاز دارد، نشدهایم.
* ظاهرآ، در نظام جمهوری اسلامی، این طوری است که حرف نهایی را باید رهبری بزند و جای دیگر لازم نیست، مگر این که رهبری، بخشی از وظایف خودش را تفویض کند.
** رهبری، تنهایی، از عهدهاش بر نمیآید. ولی اگر رهبری، این شورا را داشته باشد، این امر راحت قابل اجرا خواهد بود.
* یعنی مشاور رهبری باشند؟
** بله، یعنی یک شورا باشد که ملاک، حرف آنها باشد؛ رهبر،
مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان مشاور رهبر
وظایف زیادی دارد و شاید فرصت نکند برای اجتهاد به ادلّه مراجعه کند. حتی در زمان حضرت امام هر روز مساله جدیدی پیش میآمد و امام میدیدند که نظر ندارند ؛ لذا احتیاط میکردند و یا به جای دیگر ارجاع میدادند. رهبری هزار کار دیگر دارد، هر روز و هر لحظه نمیتواند به منابع اجتهاد مراجعه کند.
لزوم اتکا جمهوری اسلامی به یک مرکز نیرومند فقهی، علمی و دینی
به هر حال، اسلامیّت نظام ایجاب میکند که جمهوری اسلامی به مرکز نیرومند فقهی، علمی و دینی متکی باشد، تا از آن جا، با خیال راحت، مشکلات مردم و نظام حل شود. اجتهاد در اسلام لازم
لزوم اجتهاد در اسلام
خاتمیت است و ما باید به اجتهاد بیش از این که هست بها و ارزش قائل باشیم. اگر حکومت اسلامی، بخواهد به هدف خود برسد، باید این تحوّل را، در مبانی خود به وجود بیاورد.
* یعنی بخش اصلی کار آمدی نظام را، شما، در حوزهها میدانید؟
لزوم اجتهاد متناسب با روز توسط حوزهها برای تحقق حکومت اسلامی
** بله؛ برای تحقق حکومت اسلامی واقعی حوزهها باید متناسب با روز اجتهاد کنند.
* اگر اجازه بدهید به بحث آزادی بپردازیم. آزادی به عنوان یکی از خواسته های دوران مبارزه بوده و چیز تازهای نیست. پرسش ما، این است که در ارائه تعریف مشخص و مقبول و در حرکت به سوی آزادی، در چهار چوب مسائل نظام و موازین دین و تأمین خواست جامعه، ما، چه قدر موفق بودیم و چه قدر توانسته در جهت منافع اسلامی ما و مصالح دینی، قرار بگیرد؟ اگر موانع و مشکلاتی است، این امر موانع و مشکلات را، حضرت عالی، چه گونه تحلیل میفرمایید؟
وجود آزادی درست، مؤثر، سازنده و بیضرر در اسلام و قرآن
** مسلمآ آزادیهای درست، مؤثر، سازنده و بی ضرر را در معارف اسلامی و قرآن باید جستجو کنیم و آنچه که در همین مدت کوتاه عمر انقلاب بدست آمده میتواند تجربه خوبی باشد. آزادی، به این شکل جدید و مفهوم خاص از مسائل غرب است. بعد از آن دوران سیاره قرون وسطا و دوران تفتیش عقاید و بعد از انقلاب کبیر فرانسه و آن همه کشت و کشتار به این مفهوم رسیدند که به عنوان یک ارزش، برای آنها مطرح است و از آن دفاع میکنند و به بخشی از آن هم
تفاوت آزادی میان جامعه اسلامی و مذهبی با جوامع غربی
عمل میکنند. در یک جامعه اسلامی و مذهبی، قطعآ، آزادی، مانند آزادی در یک جامعه غیر مذهبی نیست. پوشش، معاشرت، تصاحب اموال و مصرف اموال، در جامعه اسلامی حدّی دارد!
عدم وجود بیبند و باری مطلق در هیچ کشور و جامعه
جوامع غربی هم ارزشهای دیگری دارند که آزادی آنها را محدود میکند. بی بند و باری مطلق، در هیچ کشوری نمیتواند باشد. در جامعه اسلامی و مذهبی، قطعآ، قیود، بیشتر است، این
توجه به حدود قطعی موجود در قرآن و سنت در مورد آزادی
واقعیّتی است. البته ما به حدود قطعی موجود در قرآن و سنت توجه داریم به حدودی که طبیعتآ آزادی را محدود میکند. مشکلی که الآن در جامعه ما هست، این است که عدهای
توجه عدهای از افراد جامعه به آزادی به معنای غربی
میخواهند به آزادی به معنای غربی آن عمل کنند، ولی آزادی عمل خود را با سدهایی مواجه میبینند وفکر میکنند این موانع ار نظام بوجود آورده است و برخی فکر میکنند که این موانع از اسلام هست و چون عقیده محکم و اصولی به اسلام ندارند، حاکمیت را متهم به استبداد میکنند. امّا، با آشنایی که از اسلام و جامعه داریم، فکر میکنیم یک زندگی قابل تحمّلی، حتّی برای افکار آزادی خواهانه و با مزایای بیشتری نسبت به جوامع غربی میتوانیم داشته باشیم.
وجود آزادیهای اساسی در نظام اسلامی
آزادیهای اساسی در نظام اسلامی فراوان است البته حدودی هم هست که باید مراعات شود. انصافآ، پس از انقلاب آزادیهای مثبت در مقایسه با قبل از انقلاب، بیشتر شده است. آزادی شرکت مردم در
افزایش آزادیهای مثبت پس از انقلاب
سرنوشت خود، آزادی اظهار نظر در رسانهها و تریبونها، آزادی اجتماعات نمونه مهم آزادیهای اساسی و مثبت است. در نظام اسلامی هیچ منعی وجود ندارد اگر کسی تردید و شک
عدم وجود هیچ مانع برای بیان تردید در مورد اصول اسلامی در نظام اسلامی
خودش را در مورد حتّی اصول اسلام (توحید، نبوت، امامت) مطرح کند، اما تبلیغ مسئله دیگری است. انسان، اگر بخواهد شک خودش را تبلیغ بکند، احکام دیگری دارد. یکی از جاهایی که مشکل داریم، این است که بعضیها، فکر میکنند، اگر تردیدی دارند، حق دارند که آن را ترویح کنند، جامعه و جوانها را هم دچار تردید کنند! سطحی از آزادی که نیاز واقعی جامعه برای رشد و تکامل است،
وجود آزادی موردنیاز جامعه در اسلام
در متن اسلامی وجود دارد. اگر طغیان نکنند، آن هایی که اهل طغیان هستند و اگر غربزده توقّع نکنند که مثل غرب عمل کنیم و اگر شهامت و شجاعت داشته باشند آن هایی که تردید دارند و بیایند مسائل شان را برای تحقیق، مطرح کنند و اگر ما هم سعه صدرداشته
لزوم ایجاد مراکز برای پرسش و پاسخ
باشیم و مراکزی برای بحث و پرسش و پاسخ داشته باشیم که اهل تردید بیایند و بحث هایشان را، با خیال راحت، مطرح کنند، میتوانیم یک جامعه متعادلی را از نظر آزادی، داشته باشیم.
* الآن، مشخصآ با آن تعبیر که حضرت عالی فرمودید که بعضی درشاخه نشستهاند و بن را میبرند، اعتراض حضرت عالی، به کدام قسمتها است؟
** من میگویم اگر ملت ما با رهبری فقیه جامع الشرایط، برعلیه استبداد و استعمار مبارزه کرد و به استقلال، آزادی، حکومت مردمی
تضعیف رهبری یک حرکت نادرست
و وحدت ملی رسید وبعد دوران آشوب، دفاع، سازندگی، گرفتاری و تحریم و... را با این محوریّت اداره کرد و موفق شد الآن، این حرکت درستی نیست که بیاییم آن را ضعیف کنیم! زیرا میدانیم که عامل دیگری وجود ندارد که ما را در این مسیر پیش ببرد. حتی اگر این مدل حکومتی، مشکلاتی هم داشته باشد، بیاییم این را درست مطرح کنیم. کسانی که میخواهند ولایت فقیه را بشکنند ای امام را زیر سؤال ببرند، اینها محصول همین جریان هستند اما اکنون بر سر شاخ بن میبرند. آنها باید توجه کنند که ما هر چه داریم از امام داریم ؛ یعنی شخص امام منهاس ولایت فقیه. رهبری امام، تقدس امام، حرف امام
حل بسیاری از مشکلات توسط امام
واسم امام خیلی از مسایل مشکل را حلکرد. آقایان نبودند آن زمان را ببینند که همه امیدها قطع شده بود، خاکستر یأس روی سر همه ریخته بود، اصلاکسی فکر نمیکرد روزی جامعه از شر استعمار و استبداد و سلطه انگلیس و آمریکا و سلطنت رضاخان و پسرش آزاد شود. ولی این کار صورت گرفت. ما، هر چه داریم، از امام و اسلام داریم، اینکه
تضعیف امام یک کار غلط
حالا بعضیها بیایند و آن را زیر سؤال ببرند! این، یک کار غلط است. آنها که میخواهند درباره ولایت فقیه، تردید کنند، چه چیزی را
ولایت فقیه یک نهاد بسیار «کارآمد»
میخواهند جایگزین کنند؟ ولایت فقیه یک نهاد بسیار کار آمد است.
* این، فقط نصیحتی است به چنین افرادی! آیا جایی باید باشد که بتواند جلوی این کار را - که تبلیغ علیه آزادی واقعی است - بگیرد یا نه؟
** این کار، در قانون آمده است و فکر میکنم الآن، خلأ قانونی، برای این گونه مسائل، نداریم. اگر دستگاههای مسئول احساس
حل مسایل و مشکلات توسط درستگاههای مسؤول و قوه قضائیه
میکنند که مشکلات قانونی دارند قابل رفع میباشد. در هر حال دستگاههای مسئول و قوه قضاییه باید به وظایف قانونی خود عمل کند.
* نظام جمهوری اسلامی، نخستین تجربه حکومت اسلامی، و در نوع خود، نسخه منحصر به فرد تاریخ اسلام است. بدیهی است که هم در بُعد نظریهپردازی و تبیین نظری خود و هم در عرصه عمل، موانع و مشکلات عمدهای را پیش رو داشته است. البته، بسیاری از آنها را، با قدرت پشت سر گذاشته و با برخی، هنوز درگیر است. طبعآ، مشکلاتی را نیز برای آینده آن در داخل و در عرصه جهانی، میتوان پیشبینی کرد. حضرت امام، بسیاری از مشکلات نظری نظام را براساس نگرش جامع و عمیقی که به حکومت از منظر دین داشتند؟ حل میکردند. ایشان چنان که در بحث بیع آوردهاند، در واقع اسلام را، حکومت میدانند و سایر احکام را، امور ابزاری برای اجرای حکومت و گسترش عدالت میشمارند. وقتی با این دید، به اسلام نگاه شود، طبیعی است که بسیاری از مشکلات نظری نظام حل میشود. حضرتعالی عمدهترین مشکلات نظام را، هم در بخش نظری - که در واقع، مسائل فکری و قانونگذاری و مسائل شرعی و ... است - و هم در بخش عملی چه میدانید؟
** تاکنون درصدد شمارش این موارد نبودهام، امّا در تجربه عملی خودم، مواردی اتفاق افتاده است که الان بعضی از آنها، در خاطرم هست. برخی که مهم بوده و تکرار شده است، مطرح میکنم.
در اولین دوره مجلس شورای اسلامی ، در بخش قانونگذاری، با
مسایل عمده قانون گذاری اوّلین دوره مجلس شورای اسلامی
مسائل بسیار عمدهای رو به رو بودیم. فقهایی که در مجلس خبرگان، قانون اساسی را تدوین کردند، با دید اوّلیه آن را به گونهای تنظیم
تنظیم قانون اساسی براساس اسلام
کردند که با اسلام، سازگار باشد و با آن مخالفت و مغایرت نداشته باشد. مفاد اصل چهارم قانون اساسی این است که تمام اصول قانون
مفاد اصل چهارم قانون اساسی
اساسی و قوانین و مقررات دیگر باید تحت تأثیر این اصل باشد؛ یعنی، هر جا مخالفتی با این اصل باشد، اطلاق این اصل حاکم است.
تقویت اصل چهارم قانون اساسی با تفسیر شورای نگهبان
شورای نگهبان هم با نظر تفسیری خود، این اصل را خیلی تقویت کرد.این اصل، مورد قبول همه ملت مسلمان ایران است و ما نیز مصّر
اصل چهارم قانون اساسی مورد قبول همه ملت مسلمان ایران
هستیم که قوانین مصوّب مجلس هیچ مخالفتی با موازین اسلامی نداشته باشد، منتها چیزی که خیلی زود خودش را نشان داد، این بود که در بُعد حکومتی، کار جدّی فقاهتی نشده بود! یعنی علیرغم تأکید
عدم توجه به تأکید اسلام به اجتهاد پویا
اسلام به اجتهاد پویا و عنصر زمان و مکان و مصالح مسلمانان و ضرورت پاسخگویی به نیازهای مردم، این امر کمتر مورد توجّه قرار گرفته بود. البته ، فقها، خیلی زحمت کشیدهاند و خیلی چیزها را حفظ کردهاند. مایههای استنباط هم در روایات و هم در کتب فقهی، موجود
نیاز مسلمانان و حکومت اسلامی به یک اجتهاد همه جانبه و تخصّصی
است، ولی امروز آنچه که مسلمانان و حکومت اسلامی نیاز دارند، یک اجتهاد همه جانبه و تخصّصی میباشد.در دورههای اخیر، علوم، آن قدر گسترش پیدا کرده و دارای رشتههای تخصصی شده که برای یک انسان، تسلّط بر همه آنها محال است. طبیعت تحقیقات، این حقیقت را ثابت کرده که اگر میخواهیم
لزوم پیشرفت و رشد تحقیقات با عمل واقعبینانه
در تحقیقات پیشرفت و رشد داشته باشیم، باید واقعبینانه عمل کنیم و بحثها را تخصّصیتر کنیم و متخصّصها، نظر بدهند و یک جایی هم باید باشد که این نظریهها را هماهنگ و یک منشور عمومی منتشر کند. متأسفانه، در حوزههای علمیه این کار نشده است. در بعضی از
پیشرفت حوزه در بعضی از موضوعات
موضوعات، خیلی خوب پیشرفت کردهایم؛ یعنی، در مسائل شخصی، عبادی، طهارت و اندکی نیز در خمس و زکات کارهایی کردهایم، ولی باقی کتب فقهی ما، در طول تاریخ، نحیف مانده است.از اوایل دوران مبارزه، بحثی که همیشه مطرح میکردیم و امام
مالکیّت زمین بحث اوایل دوران مبارزه
مطرح میکردند، مسأله مالکیّت زمین بود. لذا وقتی مسأله زمین در جمهوری اسلامی مطرح شد، سؤالاتی مانند تقسیم اراضی در رژیم شاه، مالکیّتهای زمین، ثبتها مطرح شد که از نظر شرعی چه حکمی دارد؟یک عدّه متخصّص میتوانند در مورد مصالح کشور و مردم نظر
نیاز به نظرات اسلام شناسان و فقها از نظر شرعی در مالکیت زمین
بدهند، ولی ما، از لحاظ شرعی نیازمند آرا و نظرات اسلامشناسان و فقها هستیم که متأسفانه در اینگونه مسایل اساسی حوزههای علمیه کمتر کار کردهاند و به همین دلیل با شورای نگهبان دچار مشکل شدیم. وقتی میخواستیم قانون اراضی شهری را بنویسیم، مشکلات
مشکلات بسیار زیاد در نوشتن قانون اراضی شهری
بسیاری داشتیم. یاوقتی که میخواستیم اراضی کشاورزی را رسیدگی کنیم و هیأتهای هفت نفره را تأسیس کردیم، که اراضی را تقسیم کنند، با مشکل رو به رو شدیم. حتّی پس از تقسیم، مشکلات جدّی
حل مشکلات جدّی در مجمع تشخیص مصلحت نظام
پیش آمد که نهایتاً، در مجمع تشخیص مصلحت ، کمی از آن مشکلات را حل کردیم.الآن مسأله آب، رودخانهها، حریمها و آبهای زیرزمینی حل شده نیست! در مسأله معدن، کار ما دشوارتر بود. معدن، بخشی از انفال
عدم حل بعضی از مسایل توسط کارشناسان اسلامی
است و از طرف دیگر، مسأله ملک شخصی افراد مطرح بود. فقهای گذشته، نظرهایی داده بودند که در رسالههایشان موجود است. ما، معادنی داریم مثل گاز و نفت که تا اعماق زمین ادامه دارد و ملک اشخاص هم هست. من نمیخواهم بگویم که اسلام جواب ندارد، ولی این طور نبود که حوزههای علمیه و فقها آماده باشند، حتّی خود امام "ره" آماده نبودند.در مورد معدن، ما ضربه خوردیم و تا اواخر دوران مسؤولیّت
مشکلات موجود در مورد معدن در دوره مسؤولیت
اجرایی من، هنوز درباره معدن مشکل داشتیم. البته لایحهای به مجلس فرستادیم که تصویب شد. در مورد تجارت خارجی هم مشکل داشتیم.
این مشکلات با شورای نگهبان در حالی بروز کرد که اکثریّت مجلس، طلبه بودند و بعضیها هم مجتهد و صاحبنظر بودند، ولی اختلافات جدّی بود.
* اگر بخواهیم روح حاکم بر این مشکلات را تحلیل کنیم، چه باید بگوییم؟ باید بگوییم، قبلا کار نکردیم؟ یعنی، الآن، پس از بیست سال تجربه حکومت اسلامی، باز از نظر فقهی و دینی، این مسائل واقعآ حل نشده است؟
** از نظر من، این مشکلات مربوط به خود اسلام نیست. قرآن که
بازگذاشتن راه توسط قرآن برای تحوّل
سند قطعی ما است، به ذکر کلیّاتی اکتفا کرده و راه را برای تحوّل باز گذاشته است. به سنّت هم که مراجعه میکنیم، یک سری کلیّات را
اهمیت زیاد مسأله اجتهاد
میبینیم ، لذا مسأله اجتهاد، خیلی مهم است. دین خاتم که میخواهد تا قیامت دنیا را اداره کند، نیازمند یک اجتهاد مؤثر و کارآمد است.حکومت و جامعه از اوجآسمانها تا اعماق زمین، به حکم لازم
نیاز حکومت و جامعه به احکام
دارد. در زمان پیامبر(ص) بسیاری از این موارد، نبوده است لذا احکام آن نیز موجود نیست.ما، در باره ماهوارهها باید حکم صادر کنیم. در باره عبور از فضا که حرمت حریمها را میشکند و ماهوارههای جاسوسی مانند
لزوم صدور حکم در مورد مسایل مختلف
چشمهای نامحرم همهجا را میبینند، باید حکم صادر کنیم. اینگونه مسائل در سازمان ملل و مقررات بینالمللی مطرح میشود. لذا متخصصترین شخصیتهای دانشگاهی را جمع میکنند و بعد از کارشناسی ـ درست یا نادرست ـ مقرراتی را وضع میکنند. الان
اهمیت زیاد حقوق بینالملل
حقوق بینالملل بسیار مهم است، ولی این موارد در فقه مطرح نشده است.به اجتهاد باید به عنوان سرمایهای عظیم توجّه شود. به نظر من، در
لزوم توجّه به اجتهاد به عنوان یک سرمایه عظیم
حوزه، به اجتهاد با نظر غیر حکومتی نگاه میشود. در حالی که امروز
اهمیت اجتهاد با نگاه حکومتی
اجتهاد با نگاه حکومتی، خیلی مهم است! روایتِ تقریباً متواترِ «بُنی الإسلامُ عَلی خَمس» این را میرساند که اگر ولایت نباشد، هیچ کدام از پایههای اسلام نخواهد ماند.شیوه حکومتداری امام بر این مبنا بود و لذا هرجا که متخصّصان ،
حکومتداری امام بر مبنای اسلام
نظر میدادند که اجرای حکمی برای نظام ضرر دارد، امام آن احکام را نادیده میگرفتند. عدم جنگ در ماههای حرام، یک اصل قرآنی
عمل به احکام باتوجه به شرایط روز توسط امام
است، ولی دشمن ما، در جنگ به احکام اسلامی متعهد نبود و اگر غفلت میکردیم، جنگ را میباختیم. امام گفتند الآن نظام در خطر است، به آن حکم عمل نکنید.
حضرت امام"ره" فرمودند: اگر 3 2 مجلس، به چیزی رأی دادند، شورای نگهبان هم نمیتواند رد کند.» امام رأی 3 2 نمایندگان را یک نظریه کارشناسی تلقی میکردند. بر این اساس حضرت امام قانون اساسی و حتی آن اصل چهار را که حاکم بر همه قانون اساسی است، دور زدند. البته بعدآ برای اینکه منافع و مصالح مردم و کشور تحت تأثیر تمایلات زودگذر گروهی و حزبی قرار نگیرد و با تغییر ترکیب نمایندگان، مصالح ملت و کشور نیز هر روز دستخوش تغییرات
تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام توسط امام
نشود، مجمع تشخیص مصلحت را متشکل از افراد مجتهد، صاحبنظر و قابل اعتماد تشکیل دادند. شیوه حکومتی امام بر مبنای
شیوه حکومت امام برمبنای مصلحت نظام و مردم
مصلحت نظام و مردم است. این ، اصل خیلی مهم است و اگر بقیه فقها هم این گونه نگاه کنند، مشکلات بسیاری، حل خواهد شد. البته،
اجماع علما روی اصل مسأله مصلحت
آنها هم روی اصل مسأله مصلحت، اجماع دارند، ولی مشکل در محدوده عملی این حکم است. اگر ما، مصلحت را یک اصل عام در همه مسائل قرار دهیم و اجتهاد را از وضع سنتی خارج و آن را
لزوم قراردادن مصلحت به عنوان یک اصل عام و خارج نمودن اجتهاد از وضع سنتی و اهمیت به عنصر عقل باعث شادابی و نشاط محیط علمی
تخصّصی کنیم و به نقش عنصر عقل اهمیت بیشتری بدهیم، فضای شاداب بر محیطهای علمی حاکم خواهد شد، طلاب علوم دینی فضاهای جدیدی را تجربه خواهند کرد و دستاوردهای ارزشمندی حاصل خواهد شد. آقایان، این را قبول دارند که «کُلُّ ما حکم به الشرعُ حکم به العقل»، این را باید اجرا کنیم! این در فقه یک قاعده
لزوم اجرای اصل «کُلُّ ما حَکَم به الشرعُ حکم بهالعقل»
بسیار مهم میباشد. ممکن است یکی بگوید: «این چه عقلی است؟ عقل چه کسی است؟ چه حّدی دارد؟» اینجا آن بحث قبلی من در
عقل یک منبع مهم و بزرگ در قانونگذاری
مورد تأسیس یک شورای تخصصی پاسخگو خواهد بود. عقل، در قانونگذاری یک منبع بزرگ و مهم میباشد.
انقلاب اسلامی در دوران مبارزه برای همه مردم دنیا پیام داشت.
پیام انقلاب اسلامی برای همه مردم دنیا
ما با غربیها، با کمونیستها و با مرتجعین حرف داشتیم، همه اینها در مبارزه با ما طرف بودند. در اوایل بعضی از افراد تندرو میگفتند: «ما ، با دولتها نباید ارتباط داشته باشیم، بلکه با ملّتها باید ارتباط داشته باشیم.» این، حرف کوچکی نبود! امام یک دفعه، بر کسانی که اینگونه
سخن امام در مورد ارتباط دولتها و ملّتها
حرفها را مطرح میکردند، برآشفتند و گفتند: «ما، یک دولت هستیم و مصالح دولت را باید در نظر بگیریم. نمیتوانیم روابط میان دولتها را نادیده بگیریم.»! یک مسأله بسیار مشکلی را شکستند. ایشان، نمیخواستند خلاف شرع یا خلاف موازین انقلابی عمل بکنند. وقتی که به عمل رسیدند، این طوری رفتار کردند.آن موقع در دنیا، فضای انقلابی، تحت تأثیر تبلیغات و ادبیات
حاکمیت ادبیات مارکسیسم در گذشته
مارکسیستها بود، لذا تمایل به دولتی کردن همه چیز، رواج داشت. در آن زمان ادبیات مارکسیستها حتی در کشورهای سرمایهداری و خود آمریکا هم بر رسانهها حاکم بود و سرمایهدارها هم با این
نفوذ ادبیات مارکسیست در ایران در گذشته
تعبیرات وضعیت را تحلیل میکردند. در ایران هم ادبیات مارکسیستی نفوذ داشت. یکی از موارد مهم آن مسأله خصوصیسازی و یا دولتی کردن بود. تمایل افراطی داشتند که همه چیز را به دولت بدهیم، حتی
مقاومت و جلوگیری امام از ادبیات مارکسیست حاکم بر ایران
از کشورهای کمونیستی هم میخواستند جلو بیفتند. امام، تا حدّی ، تحمّل کردند، بعد دیدند که این کار، در همه کشور تأثیرات مخرّب ایجاد میکند، جلوی آن ایستادند.در همین قضیه دانشگاه آزاد اسلامی، یادم هست که ایشان
ناراحتی امام از عدم ادامه تحصیل جوانان
ناراحت بودند از این که بچهها ـ به دلیل این که دولت، نمیتواند آموزش عمومی و عالی را توسعه بدهد ـ از تحصیل محروم میشوند. گفتیم: «چرا از منابع مردم استفاده نکنیم؟». خودشان پیشقدم شدند و
موافقت امام با تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی
کمک کردند. آموزش و پرورش در قانون اساسی دولتی است، البته مشارکت مردم را نفی نکرده است، بلکه گفته است: «دولت، موظّف است آموزش رایگان ایجاد کند». در آن موقع، حمله شدیدی به مدارس نیکان و علوی شد. امام، حتّی از اینها دفاع کردند و فرمودند،
تصویبمدارسخصوصی در مجلس با فرمان امام
کسی حق ندارد به این مدارس تعرّض بکند. فرمانی دادند که ما، در مجلس، تصویب کردیم و مدارس خصوصی قانونی شد.
اینها، نمونههای خوبی است که مبانی اصلی رفتار حکومتی امام را روشن میکند که مطابق مصلحت عمل میکردند.
من با نتیجهای که از تجربیات عملی نظام اسلامی گرفتهام، اعتقاد
عدم وجود هیچ مشکل در متن اسلام
دارم در متن اسلام، مشکلِ لاینحل و بن بست وجود ندارد، بلکه ما با تدبیر فقهی و تدبیر عملی و نظری خود باید راهکارهایی پیدا کنیم که
لزوم پیدا نمودن تدبیرها و راهکارهای فقهی عملی متناسب با دنیای امروز
متناسب نیاز امروز جامعه بشری باشد. البته جمهوری اسلامی با یک رژیم لائیک حتماً تفاوت دارد و باید اصول اساسی را مراعات کنیم و من، موردی را سراغ ندارم که آن اصول، مانع و بنبستی ایجاد کند. اگر شما موردی به ذهنتان میآید که ما را متوقف میکند، مطرح کنید.
* به طور مشخص، با توجّه به تجربه ملموس نظام، آیا الآن، ما مشکل داریم؟ یعنی از آن بنبستهای قانونی که این بیست سال پشت سر گذاشتیم و امام هم راهنماییهایی کردند، چیزی باقی مانده است؟
** مشکل واقعی و مبنایی که لاینحل باشد، وجود ندارد، ولی فضا و
محدودیت در تصمیمات براساس فضا و شرایط زمانی
شرایط زمانی، ما را در بعضی از تصمیمات، محدود میکند. میفهمیم که انجام کاری به مصلحت است، ولی چیزهایی هست که باید مراعات شود.
* حضرت امام هم در بعضی از تعبیراتشان، چنین مطلبی را گفتهاند. در قضیه طلاق، گاهی اشاراتی دارند که مثلا «بالاتر از این هم، مسائلی هست». گویا، ایشان نگران هستند و مصلحت نمیبینند که بیان کنند.
** امام، آن اوایل، از این که موسیقی زیاد از صدا و سیما پخش شود، ناراحت میشدند. یک بار حاج احمد آقا به من تلفن کرد و گفت: «آقا، عصبانی هستند و یک چیزی نوشتهاند که بدهیم به صدا و
نظر امام در مورد پخش موسیقی از صدا و سیما در اوایل انقلاب
سیما خوانده شود تا در صدا و سیما، مطلقاً موسیقی پخش نشود.» به من گفت:«شما، فکری بکنید با آقای بهشتی و آقایان دیگر، به اینجا بیایید و امام را قانع کنید که این به مصلحت نیست.».
من به شهید دکتر بهشتی و آیت الله خامنهای گفتم، ولی خودم برای رفتن به محضر امام، استخاره کردم، که خوب نیامد.
چند وقت بعد، فیلمی به نام پاییز صحرا پخش شد. این فیلم از
نظر امام در مورد فیلمهای سیما
لحاظ پوشش زنان و موسیقی، تندتر از فیلمهای دیگر بود. آقای فردوسی پور، استفتایی کرده بود و میخواست جلوی پخش آن را بگیرد. ولی امام گفتند، این فیلم خلاف شرع نیست. سریال سلطان و شبان که میخواست از تلویزیون پخش شود، رییس شورای صدا و سیما بودم، رفتم خدمت امام و توضیحاتی دادم، گفتم: «اگر بخواهند یک زن خوب و یک زن بد را نشان بدهند، زن بد، رفتار آدمهای بد را نمایش میدهد و نمیشود او را در نقش یک زن با ظاهر مناسب زنهای خوب به نمایش بگذارند.» در عین حال، خودم، دل چرکین بودم. گفتم: «یک قسمت آن را پخش میکنند، شما نگاه کنید، اگر دیدید اشکالی دارد به ما بگویید، ما مسؤولیت آن را بر عهده میگیریم تا منتسب به شما نشود.» ایشان، دیدند و گفتند: « خوب است.»کم کم، یک مقدار که فضا به همین نحو پیش میرفت، نظرات
تغییرات نظرات امام باتوجه به پیشرفت جامعه
ایشان هم تغییر میکرد و احتیاطهایشان، گاهی ، اینطرفی میشد.
* برخی بزرگان، معتقدند اگر نظام بخواهد براساس فتوای شخص خاصّی حرکت کند، مکرّر به مشکل برخورد میکند، ملاک را بر این بگذاریم که در چهارچوب موازین دینی و اسلامی حرکت شود، در نتیجه، میتواند در هر مورد، فتوای یک فقیه را بگیرد. آیا برای نظام، امکان ندارد که این کار را بکند؟
** موازین کلّی است و این که آیا این مورد، میزان است یا خارج از میزان، قابل تشکیک است. به نظر میرسد که راهحل همان است که شورای جامعی باشد. آنها، موازین را دارند و نظر میدهند.
* بالاخره، در این فتاوا، ـ از معاصران باشد یا از غیرمعاصران ـ مواردی پیدا میشود که مشکل را حل کند، هرچند که آن فتوا، شاذّ باشد. خود حضرتعالی نیز اوائل در خطبهها به برخی از این فتاوا استناد میکردید.
واقعآ، اگر ما، در فقه، فتاوایی را داشته باشیم که مشکل ما را میتواند حل کند، هرچند مشهور نباشد، چه اشکال دارد که به آن تمسّک کنیم؟
** الآن بالاتر از این مورد در نظرم میباشد. این حرف شما در زمانی بود که من خیلی احتیاط میکردم. من، میگویم اگر، آن مبانی و
لزوم ارائه نظرات جدید براساس مبانی و مصالح نظام
مصالح نظام را بپذیریم، شورای مجتهدین نیز با عنایت به آن مبانی و مصالح نظرات جدیدی خواهند داد، هر چند کسی هم قبلا فتوا نداده باشد، آن شورا، میتواند فتوا بدهد و لازم نیست که در سوابق بگردیم که آیا این فتوا در کتاب فقهی فلان کس وجود دارد یا نه؟ و یا حدیثی در این مورد، هست یا نیست؟ اگر بخواهیم یک حکومت
اثبات مبانی و نظرات جدید برای مطابق بودن با موازین اسلامی
موفّق اسلامی داشته باشیم، این محدودیتها را ندارد! اما باید مبانی مورد نظر را اثبات کنیم و سپس اثبات شود که این فتوا با مبنای شرعی و موازین اسلامی سازگار است.
* نتیجه میگیریم که عمدهترین مشکل در بخش مباحث نظری، مسأله محدودیتهایی است که در مقام اجتهاد و استنباط، به دلیل حاکم نبودن دید حکومتی براجتهاد، ایجاد میشود.
عدم جلوگیری اجتهاد فردی در حال حاضر
* بله؛ به دلیل فقدان دید حکومتی به فقه و فقدان اجتهاد تخصصی و شورایی. اجتهاد فردی، الآن، جوابگو نیست.
* جدای از مشکلات نظری، الآن، یک مسأله عملی داریم که الآن گرفتاریم. یکی از ملاکهای سلامت جامعه، آمار طلاق و ازدواج است و یا هنجارها و ناهنجاریهای جامعه.
در این زمینه، کارکرد نظام، بعد از بیست سال، با این که مشکل فقهی نداریم و یا حدّاقل، ما خبر نداریم عملا، کارکرد مطلوبی نیست! یا در مسائل اداری، برای مردم ملموس است که وقتی به ادارات مراجعه میکنند مشکل دارند. کارآمدی نظام، برای مردم اینها است. اینها، آن مشکلاتی است که مردم هر روز، با آن دست و پنجه نرم میکنند. چه بسا، یک نفر، به دلیل همین برخوردها، از خیلی از چیزها دور میشود و همه چیز را کنار میگذارد. به نظر میرسد این قسمت بحث را هم باید توجّه کرد.
عدم وجود مشکل و بنبست در بطن اسلام
** در مشکلات نظری گفتیم که در بطن اسلام، بن بستی نیست ، بلکه خود ما هستیم که عملا در ادارهی کشور، مشکلاتی درست کردهایم که میتوانست نباشد. یکی از مهمترین مشکلات ما در گذشته
عدم حل برخی از مبانی عملی حکومت اسلامی از مشکلات گذشته
که در ایجاد سایر مشکلات بیتأثیر نبود، حل نشدن برخی از مبانی عملی حکومت اسلامی بود که تصمیمگیری را برای مسؤولان اجرایی مشکل میکرد. از طرف دیگر، ما هیچ وقت در یک وضعیت طبیعی و روان قرار نداشتیم. بلکه همیشه باافت و خیز و مجاهدت، مشکلات را حل کرده و امورات را پیش میبردیم. گاهی مشکلی را حل میکردیم، میدیدیم زمان آن گذشته است! دلیل این وضعیت آن بود که ما در یک بستر نامطلوب باید به توقعات تاریخی و انباشته شده مردم که عمومآ هم مطالبات به حقی بود، پاسخ میدادیم.ما، وارث یک سیستم و عملکرد بسیار فاسدی بودیم و ملّت نیز
مجاهدت و مبارزه زیاد مردم برای اصلاح مفاسد
برای اصلاح این مفاسد مجاهدت زیادی کرده بود. ولی ما قبل از انقلاب برای اینکه نیرو تربیت کنیم، هیچ امکاناتی نداشتیم، برای هیچ
مشکلات زیاد ایجاد حکومت اسلامی در اوایل پیروزی انقلاب
منصبی از هزاران منصب کشور، نیرو تربیت نکردیم. برای اداره امور نظامی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، هنری و قانونگذاری در هیچ زمینهای آمادگی نداشتیم. ما همین ساختار و تشکیلات را از رژیم ساقط شده تحویل گرفتیم و باید با اینها کار میکردیم.در گذشته رسم رایج در بعضی از کشورهای انقلاب کرده این بود که گاهی بیرحمانه همه اینها را تصفیه میکردند و افراد فاسد و غیر
تصفیههای بیرحم انقلابها با رژیم گذشته
فاسد را بیرون میریختند، ما نه اینگونه رفتارها را قبول داشتیم و نه مصلحت بود که دنبال این کارها برویم.در ادارات کارهای بسیار تخصصی وجود دارد که اشخاص ماهر
وضع بهتر دستگاه قضایی در گذشته نسبت به بقیه دستگاهها
باید آن را انجام بدهند. در رژیم گذشته وضع دستگاه قضایی بهتر از بقیه دستگاهها بوده است. برای اینکه پایههای آن را طلبههای آن زمان و سایر اشخاص مسلمان که در حوزه و دانشگاه تحصیل کرده بودند، تشکیل میداد و قانون مدنی هم تقریباً اسلامی بود البته با فهم آن زمان. ما وقتی آمدیم اولین حکمی که داشتیم این بود که قاضی باید مجتهد باشد. لذا با مشکلات بسیاری مواجه شدیم.
نیاز کارهای تخصصی به افراد ماهر
یا سیستم بانکداری و یا اداره ارتش و سایر موارد فنی و تخصصی نیاز شدید به افراد ماهر و متخصص داشت.وضعیت به نحوی بود که پیش بینی میکردند حکومت اسلامی، پس از دو سال، ساقط میشود، برای اینکه فکر میکردند انقلاب
افکار دشمن در عدم توانایی انقلاب در اداره کشور
آمادگی ندارد کارهای پیچیده و تخصصی در حوزههای کشاورزی، صنعت، نفت و سایر بخشهای فنی و اقتصادی را به سرانجام مطلوب برساند. البته خوشبختانه افراد فراوانی با تخصصهای مناسب در ارگانهای رژیم قبلی که به انقلاب پیوستند، کمک موثری برای کار
ادغام نهادهای انقلابی با بعضی از مراکز
بودند. هنر انقلاب این بود که به صورت، ترکیبی عمل شد و در مقابل بعضی از مراکز، توسط نیروهای انقلاب یک نهاد انقلابی تأسیس شد و به تدریج، اینها را ادغام کردیم و بعضی از کارها به دست نیروهای انقلاب سپرده شد. اگر در بانکها، در شهرداریها، در ثبتها و... مردم با مشکلاتی
انقلاب وارث نابسامانیهای مزمن
مواجه هستند، همه این مشکلات به انقلاب برنمیگردد. بلکه انقلاب وارث نابسامانیهای مزمنی است که معالجه آن مشکل و طولانی خواهد بود. ضربههای اقتصادی، بویژه در جنگ که بیش از هزار میلیارد دلار
ضربههای اقتصادی ایران در جنگ
مستقیم و غیرمستقیم به ما خسارت زده شد، از طبیعت انقلاب و اسلام نبود، از طبیعت کفر جهانی بود. از سوی آنهایی بود که
تحمیل جنگ علیه ایران و راهاندازی شورشها و کشتارها توسط کفر جهانی
نمیخواستند مردم ایران براساس تصمیم و اعتقاد خود حکومتی مستقل و آزاد ایجاد کنند، شورشها و کشتارها و .... نیز به همین دلیل بر ما تحمیل شد. با مجموعه مشکلاتی که در پیش روی ما بود و هنوز هم هست، اشکالات نظام گذشته و سیستم فاسد آن، فرصت کافی برای اینکه در اداره امور تغییر بنیادین و مطلوب به وجود بیاوریم، بدست نیاوردیم. حتّی در نهادهای انقلابی هم آدمهای ناباب،
نفوذ انسانهای فرصتطلب در نهادهای انقلابی
فرصتطلبانه نفوذ کردند و با کارهای خلاف خود زحمات نیروهای انقلاب را هدر دادند. اگر همه این مسائل را در نظر بگیرید؛ آن وقت درباره انقلاب و دستاوردهای آن ارزیابی منصفانه خواهید داشت.
ضمن اینکه اشکالاتی باقی مانده که باید به تدریج، حل کنیم. البته
حل اشکالات باقی مانده به تدریج
نباید این نکته را هم از نظر دور داشت که شاید به دلیل نداشتن خبرگی و یا موانعی که بوده و یا در پی درگیری نیروهای صالح و ناصالح اشکالاتی جدید به وجود آمده است که قبلا نبوده است.
دستاوردهای بیش از انتظار انقلاب
علیرغم اینها و اشکالاتی که شما میگویید، انصافآ دستاوردهای انقلاب خیلی بیشتر از حد انتظار منطقی بوده است.در مورد محرومیت و برخورداری مردم قبلا صحبت کردیم و با
وضعیت بهتر اوضاع اقتصادی نسبت به قبل
توجّه به آمارها اوضاع اقتصادی نسبت به قبل بهتر شده است. فساد اداری، قطعآ نسبت به قبل از انقلاب، خیلی کمتر است، ما اینگونه
برخورد انقلاب با رشوگیری و اخّاذی
ناهنجاریها را سرکوب میکنیم. نظام، با رشوهگیری و اخّاذی، حقیقتآ، بدون گذشت برخورد میکند. البته جاهایی کشف و بر ما معلوم نمیشود. در عینِ حال باید توجّه کرد که قبل از انقلاب پستها، با درآمدهای غیر رسمی آن ارزش داشت! پستها، سرقفلی داشت! در مالیات، گمرک، ثبت و در جاهایی که با مال مردم طرف بود، این مسائل خیلی وجود داشت، ولی الآن خیلی کمتر شده است.
عدم مقایسه فساد اجتماعی و ناهنجاریهای الان نسبت به گذشته
فساد اجتماعی و ناهنجاریهایی که امروز به چشم میخورد، قابل مقایسه باآن زمان نیست! آن موقع جامعه، مخصوصآ طبقات اشراف، شدیدآ درگیر این معضل بودند، اگرچه الان هم در علنی و یا در خفا،
فساد اجتماعی در بین اشراف یک افتخار در گذشته
چیزهایی هست، امّا در گذشته، همه اینها، آشکار و گاهی افتخار بود! این آقایانی که امروز از وضعیت انتقاد میکنند، یا یادشان نیست و یا نمیدانند که در خانهها و میهمانیها و رستورانها و کافهها و لب
انقلاب و نظام اسلامی باعث پاکی جامعه
دریاها، چه میگذشته است! انقلاب و نظام اسلامی جامعه را پاک و مطهر کرده است. باید قدر این نعمت را بدانیم.
* وضعیت کشور در مقایسه با گذشته، چنین است، اما در مقایسه با وضعیّت ایدهآلی که در ذهنها بوده، آن توقّعی که از نظام اسلامی و حکومت اسلامی دارند، خیلی فاصله است.
البته، این پرسش را میتوان به گونه دیگری هم مطرح کرد، یعنی، ما، مقایسه کنیم وضع خودمان را با پنج سال پیش، نه با گذشته. وضع نسل جوان امروز، با پنج سال گذشته، تفاوت دارد و افرادی، مدعی هستند که فرهنگ عمومی جامعه، از نظر ارزشی، عقبگرد کرده است! مثلا، در مقاطع مختلف، نمونهگیری کردند که احترام نسبت به یک زن چادری، در دَه سال پیش چهگونه بوده و الآن چهگونه است و عکس آن. این تفاوتها، در خود نظام رخ داده است!
عقب گرد در بُعد اخلاقی در سالهای اخیر
** این نکته را قبول دارم که از بُعد اخلاقی و تخلُّق به اخلاق اسلامی، عقبگردی در سالهای اخیر به چشم میخورد. اما مهم این
لزوم شناسایی عوامل عقبگرد بُعد اخلاقی
است که عوامل این تغییرات شناسایی شوند. اولاً، فضای انقلابی موجود در کشور، برخی چیزها را ضد ارزش میکرد و اجازه ظهور و بروز به پدیدههای ضد ارزشی را نمیداد. دوران جنگ، فضای جهاد
تأثیر زیاد فضای جنگ بر خلوص جامعه
و شهادت، تشیع جنازه پاک شهدا و بدرقه بسیجیها تأثیرات عمیقی بر خلوص فرهنگی جامعه گذاشت و نسلی شجاع، فداکار، آگاه و
عدم آگاهی نسل جدید از فضای مقدس جنگ
انقلابی تربیت کرد. اما نسل بعدی نه در آن فضای انقلابی تنفّس کرده و نه فضای جهاد و شهادت را دیده است.البته، آن موقع هم خواستههای این نوعی مطرح بود. ولی هم
عدم موفقیت دستگاههای مسؤول در انتقال فرهنگ مطلوب به نسل بعدی
فضای انقلابی آنها را سرکوب میکرد و هم مدیریت جامعه در این باره حساسیت داشت، اما امروز شاید دستگاههای مسؤول در انتقال فرهنگ مطلوب به نسل بعدی خیلی موفق عمل نکردند.علّت دیگر این عقبگرد، نحوه ارتباطات در دنیا است. آن موقع،
نحوه ارتباطات ماهوارهای در دنیا از عوامل عقبگرد اخلاقی
ارتباطات ماهوارهای، اینترنتی و مسافرتهای زیاد و...نبود. ولی امروز، علاوه بر توسعه زیاد این عوامل ارتباطی، سیاستهای دشمنی با انقلاب اسلامی نیز پیچیده شده و شبهه افکنیها نیز زیاد شده است.
ضعیفتر شدن تعصب انقلابی و اسلامی در حال حاضر
از طرف دیگر، آن تعصّب انقلابی و اسلامی هم، به تدریج، در نیروهای انقلاب، ضعیف تر شده است.از طرف دیگر با توجّه به تغییرات جمعیتی و پیشرفتهای علمی، فنی و اقتصادی کشور ساختار اجتماعی، کشور ما با وضعیت جدیدی
عدم مغایرت ساختار جدید جامعه با ارزشهای اسلامی
مواجه است. این وضعیت جدید، نیازهای نو، دیدگاههای تازه و رفتارهای متناسب با خود را ایجاد میکند که میتواند در تعارض با گذشته باشد. البته این ساختار جدید لزومآ نمیتواند مغایر با ارزشها باشد.در تحلیل شرایط موجود، سختگیریها و خشکیهای بیجا را
فشارهای نامعقول بر مردم باعث عکسالعمل معکوس
نباید نادیده بگیریم. در برخی موارد وضعیت موجود، عکسالعمل فشارهای نامعقولی است که بر مردم میآید. فرض کنید وقتی که بر خلاف حکم اسلام، چادر به عنوان حجاب برتر، اجباری میشود، و در خیابانها و...با کسانی که نسبت به این موارد کمتوجّه هستند، خشن برخورد میکنند، این رفتارها واکنشهای احساسی و روانی ایجاد میکند. اگر در دانشگاهها سختگیری کنند و زن و مرد را در کلاس از هم جدا کنند، یا استاد دانشگاه اگر کروات داشته باشد با او برخورد غیر
سختگیریهای بیش از حد اسلامی باعث ضرر اسلام
اسلامی کنند، یا با کسانی که لباسهای آستین کوتاه میپوشند برخورد غیراسلامی کنند، و یا کلا در چیزهایی که خداوند مباح کرده است سختگیری شود، این رفتارها به نفع اسلام نیست و تبعات منفی
دفاع تدریجی مردم در مقابل سختگیریها
ایجاد میکند که یکی از پیامدهای آن این است که مردم در برابر سختگیریها به تدریج رفتار دفاعی و مقابله اتخاذ میکنند. اما اگر ما، اعتدال را همان قدر که اسلام خواسته، مراعات کنیم، مشکلات کمتری خواهیم داشت.بعضیها توقع دارند که همه مردم مانند آنها زندگی کنند و رفتار نمایند. ولی باید توجّه کرد که ما بخشی از سنن، آداب و نحوه رفتار و زندگی را خودمان انتخاب کردهایم، یعنی اجباری از طرف دین
زندگی خصوصی مردم تابع مقررات شرعی، عرفی و قانونی خاص
واسلام برانجام آن یا عدم انجام آن نبوده است. یک عده میخواهند اینجور زندگی کنند، عدهای میخواهند بازتر زندگی کنند. زندگی خصوصی مردم تابع مقررات شرعی، عرفی و قانونی خاصی است و زندگی اجتماعی نیز تابع شرایط و اقتضائات خود میباشد که اسلام نیز به تفاوت این دو سطح زندگی توجّه دارد. به عنوان مثال همین قانونی که مجلس گذراند که در بیمارستانها مرد، زن را نبیند و به گونهای تبلیغ شد که مردم فکر کردند حتی قبل از تربیت زنان متخصص این قانون اجبارآ اجرا خواهدد شد. ما که الآن این قدر
عوم نیاز به تصویب قانون در مورد ماهواره
متخصص زن نداریم، همه خانوادهها مریض دارند. میفهمند که این، یعنی مرگ، و یا درباره ماهواره، نیاز به تصویب قانون نبود. زیرا عوامل اعتقادی و کنترلهای متعدد اجتماعی در جامعه به اندازه کافی در این مورد جوابگو میباشد و پلیس میتواند در موارد خاص برابر با مقررات جاری دخالت کند.در این پنج یا شش سال اخیر، مجلس، به این فکر افتاد که برای
تصویب قانونهای سختگیرانه توسط مجلس در چند سال اخیر
جلوگیری از تسامح و تساهل، قانونهای سخت گیرانه وضع کند. مردم هم به این مسایل توجّه دارند و در مقابل آن موضع میگیرند. اگر
لزوم تحلیل جامع از علل فاصله گرفتن جوانان از اخلاق اسلامی
تحلیل جامعی از علل فاصله گرفتن جوانها بکنید خواهید دید که یک مقدار تقصیر خشک مقدسیهای ما میباشد. در حالی که ما باید به نقطه معتدلی برسیم یعنی به «ان الله یحب أنْ یؤخَذَ برخصه کما یحب أن یؤخذ بعزائمه» این حدیث را برای اولین بار در زمان طلبگی از امام"ره" شنیدم که تأثیر زیادی در من و تفکر اجتماعی من داشته است.
* همین تحلیل، یک نتیجهگیری را به دنبال دارد. آن، این است که برای حفظ دینداری مردم، لازم است که فضا، فضای آزاد و توأم با تساهل و تسامح باشد. در این جا یک تحلیل جامعهشناختی وجود دارد. این تحلیل میگوید: اگر دولت، امر و نهی اخلاقی و ... داشته باشد، دینداری لطمه میخورد، ولی اگر جّو جامعه، جّو آرام باشد، اگر بیحجابی هم اتفاق بیفتد، بیحجابی لوسی نخواهد بود. بقیه مظاهراخلاقی همین طور است.
اعتقاد به حدود و موازین قطعی اسلامی
** نه؛ من، به حدود و موازین قطعی اسلامی معتقد هستم. قبول دارم که «الإنسانُ حریصٌ علی ما مُنِع» و نیز قبول دارم که دخالت حکومت و اجبار، یک عده را وادار میکند که مقاومت کنند، ولی اگر بخواهیم طبق این تحلیل برخورد کنیم و اموراتی را که نیاز به مراقبت و تربیت دارند، به اینصورت رها کنیم، خسارات زیادی به مردم و
تلاش زیاد دشمنان برای سست نمودن عقاید جوانان
جامعه وارد خواهد شد. ایران، با جاهای دیگر، فرق میکند. الان در خارج ارادهای وجود دارد که ایران را ضد اسلام کنند، لذا فحشا را ترویج و مسائل غیر اخلاقی را تشدید میکنند وبرای سست کردن بنیاد عقاید جوانان تلاش زیادی دارند. اگر ما، به همان حدّ شرعی اکتفا کنیم، مشکلات زیادی حل خواهد شد. امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه عمومی است و وظیفه
امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه عمومی
فردفرد جامعه است. اگر مردم، به عنوان یک اصل از فروع مهم اسلامی، در همان حدِّ اعتدال، در این باره عمل کنند، برخی مشکلات
لزوم رعایت امر به معروف و نهی از منکر در حد اعتدال
روانی، رخت برمیبندد . ممکن است یک مقدار، عوارض منفی ایجاد کند ولی منافع آن، بیشتر است و ما، مسلمانهای روشن و مؤمن بیشتری خواهیم داشت.
* در اینجا یک نکته کلّیتر وجود دارد، بحثی را جامعهشناسان دارند که نظامهای اجتماعیِ مبتنی بر دین، آسیبپذیرتر هستند، یعنی، درست است که در بعضی از مواقع، کارشان، براساس اعتقاد دینی، راحتتر از جاهای دیگر انجام میشود، اما اساس نظام، آسیبپذیر است. چون، هر لطمهای که بر اعتقاد مردم وارد شود، لطمه بر کلِّ نظام هم هست، لذا در کشور ما، اگر مشکل اخلاقی در جامعه پیش بیاید، مشکل حکومت تلقی میشود و اساس حکومت را میلرزاند. در کشورهای دیگر چنین مشکلاتی نیست و حکومت، یک سازمان مستقلی است که ربطی به این مسائل ندارد و مسؤولیتی احساس نمیکند. از لحاظ تاریخی هم که نگاه میکنیم حکومت امیرالمومنین (ع) که مقید است، خیلی آسیبپذیر است تا حکومت معاویه در همان زمان که این تقیّدها را نداشت و خیلی راحت میتوانست امور را پیش ببرد. لذا یکی از مسائلی که در بررسی مشکلات و موانع باید مورد توجّه قرار داد، همین است.
اسلامی بودن انقلاب مانع از تجزیه کشور در اوایل انقلاب
** منافعی که از رهگذر حکومت اسلامی به دست میآید، خیلی بیشتر است. مطمئن هستم که اگر انقلاب، متکی بر مبانی اسلامی نبود، بعد از انقلاب، آشوبها، انقلاب را از بین میبرد و کشور تجزیه میشد. اما این نکتهای که شما میگویید حرف مرا تأیید میکند که اگر ما دین سهله و سمحه را ترویج کنیم و اگر با این دید، به اسلام نگاه کنیم، مشکلات اجتماعی و دلزدگی نیروها از حکومت، کم میشود و حتّی علاقهمندیها و ایمانها افزون میشود.
یک قدری صریحتر حرف بزنیم. اگر به احکام اسلام عمل کنیم،
عمل به احکام اسلام عامل حل مشکلات اخلاقی و جنسی جوانان
جوانهای ما، اصلا مشکل اخلاقی و جنسی نباید داشته باشند، این یکی از مسائل مهمی است که جوانها را بدبین میکند. صدها هزار زن بیسرپرست وجود دارد که اسلام، مشکل اینها را به طور جدّی
راه حلهای مفید و اجرایی اسلام در مورد مسایل اجتماعی
حل کرده است این همه زنان جوانِ بیشوهر در کشور وجود دارد. چرا از طریق شرعی به حل این مشکل پرداخته نمیشود. در صدر اسلام، مشکلات اینگونه وجود نداشت. برای اینکه اسلام راهحل مفید و اجرایی در این باره دارد. ولی اکنون به نام اسلامی کردن، سنتهای اسلامی زیرپا گذاشته شده است. درصدر اسلام زنهای متشخّص، مانند دختر حضرت امام
سنتهای غلط رایج در میان مسلمانان حاضر
حسین(ع)، پس از طلاق و مرگ شوهر، شوهر میکردند. حال امروز اگر کسی که در جوانی، شوهرش را از دست داده و مجرد است، ازدواج کند، بدنام میشود. میگویند: "خدا یکی، شوهر هم یکی" این رسم درستی نیست و یا در مورد معاشرتهای اجتماعی، چقدر الان
مشکلات موجود در معاشرتهای اجتماعی زن و مرد
مشکل داریم. معاشرتهای معمولی که زن و مرد بنشینند، صحبت و بحث کنند، بیاشکال است. شما فکر میکنید که زنهای پیامبر (ص) در حجرهشان، شبانهروز، حبس بودهاند؟ یا یک فضای بزرگی در اختیارشان بوده که در باغ قدم بزنند؟ پیامبر (ص) در همسایگی
زندگی عمومی زنان پیغمبر (ص)
مسجد زندگی میکرد و زنهای آن حضرت هم در اتاق بودند و مردم هم همینطوری در حجرههای پیغمبر (ص) رفت و آمد میکردند تا این که قرآن، فرمان داد که این طوری نیایید. بلکه قبل از ورود سلام کنید! این طور سختگیریها در زندگی پیامبر (ص) نبوده است. حتی وقتی که سن زنان بالا میرفت، و به سن بازنشستگی میرسیدند، حجاب وضع دیگری پیدامیکرد، ولی حالا، بعضی پیرزنهایِ لب
تغییر حکم حجاب زن در حالت پیری
گور هم باید صورتشان را بپوشانند! در حالی که زن، اگر از حالت جوانی افتاد و به حالت بازنشستگی رسید، حکم حجاب او عوض میشود. اگر مسائل اجتماعی اسلام را، آن طور که بوده، به مردم بگوییم و کاسه داغتر از آش نشویم، مشکلات روانی و اجتماعی بسیاری حل خواهد شد.
* آنهایی که باید بگویند، در گفتناش مشکل دارند یا حکومت از لحاظ عمل و اجرا مشکل دارد؟
** من، در گذشته به عنوان مسئوول، بحث متعه را در نمازجمعه گفتم و بعدآ نیز در دانشگاه مطرح کردم. با این که میدانستم عکسالعمل دارد. در این چهارچوب من مسائل زیادی را مطرح کردهام، هر چند برخی مطبوعات شبهه کردند که این حرفها، برای سرگرم کردن مردم است.
بخشی از مسایل رسالههای عملی ما موضوعات عرفی است که
موضوعات عرضی بخشی از مسایل رسانههای عملی
نباید مجتهد تشخیص بدهد، بلکه باید بر عهدهی خود مردم بگذاریم، یعنی علما باید تعلیمات لازم را بدهند تا مردم خودشان انتخاب کنند، ولی در اکثر این مسائل، به جای عرف، فتوا داده شده است.حکومت، باید یک مقدار، بیقید و بندتر با مردم برخورد کند. به
اضافه شدن پیرایهها و سلیقههای مختلف در شرایط مختلف زمانی تاریخ به اسلام
هر حال آن اسلامی که الآن مورد عمل ما میباشد، یک مقدار آن، پیرایههای ناشی از سلیقههای مختلف و شرایط زمانی مختلف در طول تاریخ است.
* بحث کارآمدی نظام که مطرح میشود، طبیعتآ، به فراخور جایگاهی که نظام اسلامی در عرصه بینالمللی دارد، باید از این بُعد هم به آن نگاه شود. توقعی که از یک نظام، آن هم نظامی منحصر به فرد و انقلابی، در این عرصه میرود، خیلی زیاد است. شما، الآن، عمدهترین مشکلاتی که در ایفای نقش بینالمللی ما، به عنوان یک کشور انقلابی، یک کشور اسلامی - حالا نمیخواهیم بگوییم با وجهه شیعی - وجود دارد، چه میدانید؟
** با توجّه به مجموعه شرایطی که در کشور ما هست و برخی مسایلی که قبلا بحث شد و با عنایت به اینکه ما رسالت خود را منحصر به ایران نمیدانیم، بلکه یک رسالت جهانی برای خود قائل هستیم و به سیستمها و مکتبهای دیگر، انتقاد داریم و انتظار داریم دیگران مکتب اسلام را به عنوان دین خاتم و جهانی بپذیرند، باید
لزوم توجه به شرایط زمانی و مکانی و توجه به سرمایه ارزنده اجتهاد پویا
شرایط زمانی و مکانی را درنظر بگیریم و با سرمایه ارزنده اجتهاد پویا با مسایل برخورد کنیم. در غیر این صورت برخی از کشورهای دنیا نمیتوانند پیام ما و اسلام را تحمّل کنند.این، یک بُعد قضیه است و بُعد دیگر قضیه، خود ایران است که
اهمیت کشور ایران از لحاظ اقتصادی و موقعیت سوقالجیشی
یک کشور واقعآ مهمی است و از لحاظ منابع اقتصادی، نفت، گاز و معادن دیگر و از لحاظ موقعیت سوقالجیشی، بسیار حائز اهمیت است. استکبار و قدرتهای بزرگ، نمیتوانند از یک چنین موقعیتی
عدم تحمّل حاکمیت اسلام در ایران توسط دشمنان
چشم بپوشند. آنها، ایران را برای منافع خودشان میخواهند. ما به حکم اسلامی و نیز به اقتضای وطنخواهی و علایق میهنی، میخواهیم کشورمان مستقل باشد و به اینها باج ندهیم و قدرت و منابع آن را پشتوانه رسالت ملی و دینی مردم قرار بدهیم. حاکمیت این دیدگاه برای آنها گران است، به خصوص برای آنها که در ایران نفوذ داشتند و دارای منافعی بودند که از دستشان رفته است.آن چه تا به حال از منابع گاز طبیعی کشف شده، نشان میدهد که
ایران دومین کشور دنیا از لحاظ منابع گاز
ایران، دومین کشور دنیا است، ولی احتمالا، اگر اکتشافات را ادامه بدهیم، ظرفیتهای تازهای بدست خواهد آمد. در اواخر دوره ریاستجمهوری من در پارس جنوبی، لایههای پایینتری کشف کردیم که یک دفعه، تریلیونها فوت گاز، به منابع ثروت کشور اضافهکرد. صاحب انواع گوناگون و گرانقیمتی از معدن و مواد معدنی هستیم.سیاست قبلی آمریکاییها، این بود که ایران، تنها به نفت متکی
اتکا ایران به نفت در زمان گذشته از سیاستهای آمریکا
باشد و به حوزههای دیگر نپردازد. ما، مقداری این سیاست را شکستیم، ولی پیشرفت و توفیق بیشتر در این زمینه به فنآوری و دانش بالا، احتیاج دارد که فعلا در اختیار ما نیست.موقعیّت استراتژیکی کشور ما، عالی است. در بهترین نقطه عبور و
ایران چهارراه عبور انرژی دنیا
مرور دنیا قرار گرفتهایم؛ اگر کارها روال طبیعی داشته باشد و کارشکنی نکنند، لولههای نفت و گاز آسیای میانه، باید از ایران بگذرد و حتّی کشورهای حاشیه خلیج فارس هم باید لولههای نفت و گازشان را، از ایران به اروپا و یا به هند ببرند، یعنی، اینجا، میتواند چهار راه عبور انرژی دنیا ـ که مهمترین عنصر اقتصاد دنیا است ـ باشد.عبور این خطوط انتقال انرژی از ایران امنیت بالایی ایجاد میکند
خطوط انتقال انرژی از ایران باعث امنیت بالای کشور
و درآمد بالایی هم برای ما دارد. یا هواپیماهایی که از شرق به غرب و بالعکس میروند، اگر بخواهند بهترین راه و ارزانترین راه را انتخاب کنند، باید از فضای ایران عبور کنند. این هم برای ما درآمد ارزی خواهد داشت. از شمال به جنوب هم، همین طور است.از لحاظ استراتژیک، میان دو منبع مهم و بزرگ انرژی در دریای
واقع شدن ایران در میان دو منبع مهم و بزرگ انرژی در دریای خزر و خلیج فارس
خزر و خلیجفارس قرار گرفتهایم که میتوانیم نگهبان همه اینها باشیم و یا میتوانیم امنیّت اینها را به هم بریزیم. به این خاطر، در بارهی ایران، حسّاسیّت است و ما، مانند ترکیه یا جاهای دیگر نیستیم.مجموعه این عوامل استراتژیک را یک وقتی ، بررسی میکردم،
موقعیت استراتژیک مهم کشور ایران
دیدم، دو یا سه کشور در دنیا، مانند ایران است که یکی، آمریکا و دیگری روسیه میباشد. من، کشور دیگری را نمیشناسم که این همه موقعیت و امکانات، در خودش داشته باشد. البته از نظر وسعت خاک و جمعیت ما، از آنها، کوچکتریم، ولی همه چیز داریم. بیسبب
ایران مرکز تمدن از هزار سال قبل
نیست که ایران، از هزاران سال پیش ، مرکز تمدن بوده است!با این شرایط، باورهای فرهنگی و اعتقادی ما در تعارض با سلطه حاکم بر جهان است و از طرف دیگر میخواهیم منافع ملی کشور را
استقلال کشور ایران یکی از اهداف انقلاب اسلامی
تأمین و دست استعمار را از دستبرد به این منابع کوتاه کنیم. لذا ما، دشمن داریم! البته، میتوانیم با تدابیر خود این نقاط را، به نقاط قوّت تبدیل کنیم که من، این بلوغ را ، هنوز ، در انقلاب نمیبینم.
* یک نکته، این است که اسلام و انقلاب اسلامی، در آن سالهای آغاز، روی مستضعفان و ... بسیار تکیه میکرد، یعنی، یکی از صحبتهای محوری حضرت امام، همین بود. این، در دل مسلمانان دنیا، بارقهای به وجود آورد، به خصوص که در خیلی از مسائل پیشتاز بودیم و عَلَم را برمیداشتیم و در دنیا، پشت سرما، راه میافتادند. در قضیه سلمانرشدی، ما توانستیم چنین کاری را انجام دهیم. فکر میکنید که در این سالهای اخیر، همینطور که از عمر نظام گذشته، آیا ما توانستهایم که این نقش را در میان مسلمانان حفظ کنیم و آن اعتماد نسبت به انقلاب اسلامی را در میان طرفداران خودمان زنده نگه داریم؟
** تا حدودی آن موقعیت را حفظ کردهایم، امّا نتوانستهایم تقویت
لزوم تنظیم توقّعات متناسب با شرایط موجود
بکنیم. واقعیّتهای دنیا هم، به آنها فهمانده است که توقّعات خود را متناسب با شرایط موجود تنظیم کنند. به خود ما هم فهمانده که ، نمیتوانیم در آن حدی که علاقهمند هستیم، به دیگران کمک کنیم. من، یک مثال کوچک میزنم، ولی مطلب خیلی از اینها وسیع تر است.ما مرزهای کشور را باز کردیم و آوارگان زیادی از کشورهای
آزادی مرزهای ایران و ورود آوارگان فراوان به داخل کشور
همسایه وارد کشور شدند. مانند کشورهای غربی، سختگیری نکردیم که آوارگان را در اردوگاهها بگذاریم تا سازمانملل خرج آنها را بدهد. کشورهای دیگر اگر مهاجر بپذیرند، بااین شرط میباشد که در اردوگاه باشند و سازمان ملل خرج آنها را بدهد.الآن ، دو تا سه میلیون عراقی و افغانی در کشور هستند. در شرایط
حضور دو الی سه میلیون آواره عراقی و افغانی در ایران
سازندگی ، میشد برای اینها کار درست کرد، ولی الآن، شرایط، طوری است که حضور اتباع کشورهای دیگر، روی اشتغال جوانهای
تأثیر زیاد آوارگان روی اشتغال جوانان ایران
ما فشار میآورد. لذا به نظر میرسد با توجّه به شرایط جدید و مشکلات موجود، آنها دارند سرخورده میشوند، در قم ، و در جاهای دیگر این احساس را میبینم.نمیتوانیم به اینها که آمدهاند و میهمان ما هستند، برسیم تا چه
توقّعات زیاد کشورهای مستضعف از ایران
رسد به دیگران! الآن، کشورهای زیادی - اگر مسلمان هم نباشند، ولی مستضعف هستند - به ما متوسل میشوند. سالهای آغاز انقلاب، آفریقاییها، آمدند نفت ارزان و نسیه گرفتند و بعضآ هم پول آن را ندادند، از این توقّعات هم هست. به علاوه، در آن کشورها، مساجد، مدارس، علما و گروهها هم توقع دارند، ولی ما نمیتوانیم پاسخ توقعات آنها را بدهیم.مشکل بعدی، این است که امروز، دیگر، آسان نیست که به فلان
عدم دخالت در کشورهای دیگر
گروه، در فلان کشوری که با دولت خود مخالف است، کمک کنیم. اگر امکان مالی هم داشته باشیم، هم از لحاظ سیاسی اینگونه اقدامات، علیه خود ما تبدیل میشود و دیگران هم میآیند و اینجا دخالت میکنند.البته، از آغاز هم این توقّعات زیادی بود، آنها، نباید از ما، چنین توقّعی داشتند. آنها، باید قانع به این باشند که ما، از لحاظ فکری و
حمایت فکری و نظری از کشورهای مستضعف
نظری، آنها را حمایت کنیم؛ یعنی، افکاری را مطرح کنیم که برای آنها مفیدباشد و برای آنها راهنما باشیم.
* این پرسش را در بخش نظری میخواستیم بکنیم. الآن آیا ممکن است چیزی به عنوان بحران مشروعیّت نظام، مطرح شود؟ به هر حال، یک نظام دینی، برای خودش، برای ادامه وجودش، باید توجیهی داشته باشد. ممکن است که اگر پرسشهایی در این خصوص مطرح شود، یک مقدارش، به کمکاریها، یا مشکلات، یا نارضایتیهایی که از این ناحیه هست، یا برخی از آقایان که بخواهند در یک جاهایی حضور داشته باشند، اشکالات شرعی داشته باشند، برگردد، ولی، به اینها، کار نداریم. در بخش نظری، ممکن است که نظامی، در آغاز، با چیزی به عنوان بحران مشروعیت، هم از بُعد ایجاد و هم از بُعد ادامه خودش رو به رو شود. نظامهای دیگر، جمهوریّت باشد، مشروطیّت باشد، جا افتاده است، ولی نظامی به عنوان نظام اسلامی و ولایتفقیه، مطلب تازهای است. آیا ما، الآن، با چیزی به نام بحران مشروعیت، رو به رو هستیم یا نه؟
** من، فکر میکنم که اگر کارآمدی نظام، اثبات شود و زیر سؤال نرود، اثبات نظری آن، کار مشکلی نیست. تفاوتما با بقیه کشورها و نظامهای دیگر، این است که برای رأس مدیریّت کشور یعنی ولایت
شرایط ولی فقیه در قانون اساسی
و حاکمیّت اصلی، شرایط مشکلی را قرار دادهایم. آن شش شرطی که در قانون اساسی هست، یعنی مجتهد آگاه باشد، عادل باشد، با تقوا باشد، با تدبیر باشد ، شجاع باشد، مدیر باشد، اگرچه شرایط مشکلی است ولی ما شخصیّتی را با این شرایط برای رهبری انتخاب میکنیم
وجود انتخابات دو مرحلهای در بیشتر کشورها
- بعضیها میگویند، یک مرحلهای باشد و بعضیها میگویند ، دو مرحلهای ، ولی این، خیلی اشکال نیست؛ زیرا، در خیلی از کشورهای دنیا، رهبرشان، دو مرحلهای انتخاب میشود ـ موضوع خیلی مهم، همان کارایی نظام است.برخی که میخواهند نظام را نفی کنند، کارایی نظام را زیر سؤال
زیر سوال بردن کارایی نظام توسط بعضی افراد برای نفی نظام
میبرند و ما هم دفاع کافی از کارآمدی نظام نمیکنیم؛ یعنی، واقعاً، دستاوردهای انقلاب را، دست کم میگیریم! من، ازاین چهار مرحله
دفاع از تمام مراحل انقلاب
انقلاب (مرحله مبارزه، مرحله تثبیت، مرحله دفاع، مرحله سازندگی) دفاع میکنم و معتقدم که نظام، در تمام این مراحل، خوب کار کرده و
کارایی قابل قبول نظام جمهوری اسلامی
کارایی قابل قبولی داشته است، نمیگویم بی عیب بوده است ، ولی کارایی داشته است.ما، اگر کارایی این نظام را، درست و در عمل نشان دهیم و مردم را با آن آشنا کنیم، از جنبه نظری، این نوع حکومت، با بحران مشروعیّت
شرایط مشکل رهبری در نظام جمهوری اسلامی
روبهرو نمیشود. در کشور ما هم، رهبری انتخاب میشود، ولی با شرایط مشکل تری! اگر گفتیم، صدا و سیما و همه نیروهای مسلح، دست رهبر باشد و چیزهای دیگری که در قانون اساسی هست، اینها را، مصلحت دیدهایم و در قانون اساسی قرار دادهایم، برای بالا بردن قدرت رهبری است. موارد اینگونه در ذات اسلام نیست بلکه مصلحت سنجی ما بوده است.بنابراین، در حاکمیّت اسلام، از لحاظ نظری اگر متخصّصان،
عدم وجود مشکل نظری در حاکمیت اسلام
بنشینند و برای همه ارکان نظام سیاسی، نقش دیگری تعریف کنند و نقش رهبری هم در جای خودش محفوظ باشد، اسلام، تاب تحمّل این چیزها را دارد و اشکال نظری پیش نمیآید.مجموعآ، من معتقدم کارآمدی نظام، در این مدّت، واقعاً، خوب
کارآمدی خوب نظام جمهوری اسلامی
بوده است. چون گرفتاری و بحران کارآمدی نظام بوجود نیامده است، مردم، ایدهآلها را دنبال میکنند. اگر ما، مانند افغانستان، و یا مانند عراق، گرفتار استبداد و بحران شده بودیم، آن وقت، مردم، راه
انقلاب اسلامی ایران انقلابی مردمی
دیگری پیدا میکردند. مردم انقلاب کردهاند و امورات کشور نیز به خوبی پیش رفته است. در جنگ هم، کشور از خطر تجزیه و غارت نجات داده شد و پیروز شدیم و در سازندگی، گامهای بلندی برای
گامهای بلند توسعه و آبادانی کشور در دوره سازندگی
توسعه و آبادانی کشور برداشتیم، اما همه میخواهند وضعیت از این هم بهتر شود. عدهای کمبودها را عَلَم میکنند و دستاوردهای واقعی نظام و زحمات مردم را هم منکر میشوند و آن وقت، این حرفها، به
انکار دستاوردها واقعی نظام و رحمات مردم توسط بعضی افراد مغرض
اصل مشروعیّت نظام سرایت میکند! وقتی که اصل نظام را، مردم انتخاب میکنند و نظام با شرع هم توافق دارد و یا با دستورهای شرعی سازگار است و مهمتر اینکه نظام کارآمدی خود را اثبات کرده است، چرا بحران مشروعیّت پیش بیاید؟
* خسته شدید. انشاءالله در جلسات بعد، دنباله بحث را میگیریم.
** انشاءالله
* یکی دیگر از محورها، مقایسهای است میان آن ذهنیّت و تصویری که حضرتعالی و شخصیتهایی مانند حضرتعالی، از دوران مبارزه، از حکومت دینی، پس از پیروزی داشتید و آن چیزی که الآن، به آن رسیدهایم. حضرتعالی، حتماً، در دوران مبارزات، در زندان و خارج از زندان، به این فکر میکردید که اگر نظام پیروز شود، انقلاب پیروز شود، ما چه نظامی خواهیم داشت. میخواهیم ببینیم، الآن هم، بعد از دو دهه، چیزی که الآن به آن رسیدیم، همان چیزی است که به عنوان یک حکومت آرمانی، یک نظام آرمانی، در ذهن حضرتعالی بوده، یا نه، متفاوت است؟ ممکن است تفاوت هم، طبیعی باشد؛ چون، خیلی از آنها، قابل پیشبینی نبوده است و در عمل، با آنها روبهرو شدهایم. البته، ممکن است که تصوّر گذشته شما، درست بوده و الآن، به خاطر موانع و مشکلاتی که هست، نتوانستهایم به آن برسیم. این را، حضرتعالی، توضیح بفرمایید.
** باید بگوییم که یک مقدار، چیزهایی بود که پیش آمد و ما، آن موقع، به آن فکر نمیکردیم و یک مقدار هم، چیزهایی بود که راجع به آن، پیش از انقلاب، فکر کردهایم، بحث هم کردهایم، یک چیزهایی
تفکّرات قبل و بعد از انقلاب در مورد بعضی مسایل
هم، حالت کلّی داشت. ما هم، برداشتهای کلّی از اسلام و معارف اسلامی و نظام و اینها داشتیم. در بحثها و مذاکرات قبلی ما، چیزهایی بود که با مقداری تفاوت، در عمل، تحقّق پیدا کرد. نمیشود گفت همه آنچه بعداً پیش آمد، پیش بینی نمیکردیم یا همه را پیش بینی کرده بودیم. حالا، من، بعضی مثالها را میزنم و شما میتوانید تصور ما را، پیش از پیروزی و بعد از پیروزی، ببینید.یکی از بحثها، شکل حکومت و نظام بود. ما، معمولاً، میگفتیم شکل نظام، از نظر اسلام، تنها، یک شکل نیست، تا مجبور باشیم
شکل نظام یک مسأله عقلایی و عرفی
همان را انتخاب کنیم، بلکه یک مسأله عقلایی و عرفی است. بهترین شکل را، با تجربههای بشریّت، میشود انتخاب کرد. آن چه مهم است، محتوا است. معمولاً، تصور ما این بود . یادم هم هست که در زندان، راجع به این، بحث میکردیم، نظامهای سلطنتی و جمهوری و
عدم تأیید نظامهای سلطنتی، جمهوری و انواع آن در قبل از انقلاب
انواع آن چیزهایی که آن موقع در دنیا بود، مورد صحبت قرار میگرفت و ما هم، هیچ نوعاش را تأیید شده مطرح نمیکردیم و میگفتیم قابل بحث است و ممکن است که تلفیقی از انواع حکومتها باشد و چیز بدیعی شود.
یک بخش از صحبتهایمان، در باره مسائل اقتصادی بود. آن موقع، فکر میشد که مثلاً، ما با همین خمس و زکات و وجوه شرعی و منابعی که در فقه اسلامی وجود دارد، میتوانیم کشور را اداره کنیم.
سابقه تاریخی مالیات در اسلام
ما، بحث مالیّات را هم به آن اضافه میکردیم. مالیّات، در اسلام، سابقه تاریخی دارد. در زمان حکومت حضرت علی7 مالیات، وضع شده است. حکومت اسلامی، دستاش، باز است و مالیّات هم حد ندارد. خمس و زکات، حدّ دارد، ولی مالیّات، حد ندارد، در باره
عدم محدودیت مالیات در اسلام
اینها، بحث میشد و بعد هم، خیلی تغییری نکرده است. حتّی آن بحث اوّلی امان که راجع به شکل حکومت بود. بالاخره، شکلی بود که بعداً، به آن رسیدیم. برای ما، آن زمان، شکل ولایت فقیه، مسجَّل
بحث ولایت فقیه توسط امام در قبل از انقلاب
نبود. اصل ولایت فقیه را، امام، بحث کرده بودند و در فقه هم قوانینی داریم، ولی با این ویژگیهایی که بعداً پیش آمد، نبود. در پیشنویس قانون اساسی، مسأله ولایت فقیه، نیامده بود و پیش نویس قانون اساسی را هم، ما تهیه نکردیم، بلکه کارشناسان و حقوق دانان تهیه
تهیه پیش نویس قانون اساسی توسط حقوق دانان
کردند؛ یعنی، دکتر حبیبی و یک گروهی نشستند، با دیدن قوانین اساسی دنیا، یک چیزی تهیه کردند. آن پیش نویس، در شورای انقلاب که آمد، ما، آنجا، ولایت فقیه، به ذهنمان نرسید که بگنجانیم. بعد دادیم به علما، خود امام، آقای گلپایگانی، آقای شریعتمداری، علمایی که آن موقع بودند، دیدند، آنها هم به ذهنشان نرسید. آن موقع ما تصوّر این وضع را به این شکل نداشتیم. در مجلس خبرگان، وسط کار، پیشنهادی رسیدو بعضیها مانند آقای منتظری و آقای بهشتی و ... حمایت کردند و عملی شد.
* اخیرآ، در بعضی از مطبوعات، مطرح میکنند که از آغاز، قرار نبود مسأله ولایت فقیه باشد. آنها، همین سخنان را میگویند که پیشنویس قانون اساسی هم نبوده و فلانی و فلانی، یا برخی جریانها و گروههای پیش از انقلاب، آن را مطرح کردهاند. خوب است که حضرتعالی یک مقداری با عنایت بیش تری، این را پاسخ دهید.
** اینجا، دو مطلب است: یکی، اینکه محتوای نظام، باید اسلامی ـ آن هم تشیّع ـ باشد و دیگر این که شکل حکومت چه طور باشد و چه نهادهایی داشته باشد.
این که محتوای نظام، باید اسلامی باشد، این مطرح بود. حرفهای من، معنایش، این است که ما روی شکل حکومت و قالب حکومت،
تثبیت حکومت اسلامی با همهپرسی
بحث نکرده بودیم، نه این که راجع به محتوای آن نظری نداشتیم. پیش از اینکه ولایت فقیه در قانون اساسی بیاید، ما با همه پرسی، تثبیت کردیم که حکومت، اسلامی است. بنابراین، میان همه ما محرز
لزوم اجرای احکام اسلامی در همه سطوح
بود که باید احکام اسلامی اجرا شود، آن هم در همه سطوح، امّا اینکه در قالب سیستم ولایت فقیه باشد، ما آنروز، چنین تصوّری را نداشتیم، بلکه مثلاً همین بحث «علمای طراز» میان ما مطرح بود. ما فکر میکردیم که بر مصوّبات مجلس و مصوبات کلّی دولت و حکومت، باید نظارتی باشد تا چیزهایی غیر اسلامی در آن در نیاید.
لزوم نظارت بر اجرا توسط علما
نظارت بر اجرا هم، لازم است. اینکه فقیه هم، ولایت دارد، میان همه ما محرز بود، امّا اینکه ولایت را به این شکل، در قانون اساسی بیاوریم و اختیارات ویژهای، مانند فرماندهی کلّ قوا ....را در اختیار او بگذاریم، در ذهنمان نبود. ما کمکم رسیدیم که این بهترین راه است.آن موقع، یک بحث دیگری هم بود. بعضیها، نظرشان این بود که
بحث ولایت فقیه در اوایل انقلاب
ولیّفقیه را محدود نکنیم به اینجا و آنجا، بلکه بیایم بگوییم، ولیفقیه، باید یک ارگانی در اختیارش باشد علاوه بر دولت و همهچیز، باید به تصویب او برسد. کسانی که این حرف را مطرح میکردند، برداشتشان از حکومتِ معصوم این بود که نمیشود
ایجاد یک ارگان برای ولی فقیه جهت نظارت بر امور کشور یکی از نظرات
بگوییم: «این قسمت جدا، آن قسمت جدا،...». آنها میگفتند ولیفقیه، باید ارگانی داشته باشد که آن ارگان، برای همه شؤون کشور، کارشناس داشته باشد و همه موارد، از قانونگذاری و اجرا و سیاست خارجی و سیاستهای اقتصادی...، به تأیید آن برسد. این نظریه، به طور جدّی، مطرح بود، ولی آن شیوه ولایت، به همین شکلی که هست، نبود.ما، در خبرگان نبودیم؛ یعنی، من شخصاً در خبرگان نبودم و فکر
عدم حضور در جلسات شورای نگهبان و شورای انقلاب به خاطر سوء قصد و محرومیت
میکنم که مقام معظّم رهبری هم نبودند. احتمالاً، آن موقع، من، تیر خورده بودم؛ یعنی، همان زمانی بود که به من سوء قصد شده بود و برای مدّتی، نه در شورای انقلاب، نه در جای دیگری، هیچ کجا شرکت نمیکردم. منظورم، این است که آن لحظات حسّاس، در جلسات و بحثهای داغ، نبودم.
* نمونههایی را میشمردید. بحثهای اقتصادیاش چه طور؟ آیا دراین باره فکر میکردید؟
** بله. مثلاً، در مورد بحث اقتصادی، این بحث بود که «منابع مالی، چه میتواند باشد؟». این، برای ما مورد بحث بود. همین بحث
بانکداری یکی از بحثهای بسیار جدّی قبل از انقلاب
بانکداری، مطرح بود. یکی از بحثهای بسیار جدّی بود، بحث بانکداری بود. بالاخره، بانک، تنهاش بر ربا است. بانک، از مسائلی است که از آغاز اسلام، اصلاً، به این شکل نبوده است، بلکه حالت
شیوه بانکداری در اوایل اسلام
یک نوع صرافی وامانت سپردنها و چیزهایی مانند مضاربه و ...بوده است. در آغاز اسلام بانکداری نبوده، آن هم بانکداری بینالمللی، آن هم رابطه پولی با کشورهای غیر مسلمان.از بحثهایی که ما آنجا داشتیم، همین راههای فرار از ربا ـ که در
بحث ربا در بانکداری
فقه داریم ـ بود. افزون بر این، بحث میکردیم که: «ربا در کجا هست و در کجا نیست؟» و «آیا در اسکناس، ربا میآید یا نه؟».اینها، یک زمینههایی است که اگر بعداً قرار شد بحث جدّی و کارشناسی شود، قابل تطبیق با اسلام است. اتفاقاً، همان بحثهایمان، در بحثهای مجلس شورای اسلامی، به هنگام بحث از بانکداری
بحث در مجلس برای تأسیس بانکداری بدون ربا
بدون ربا، خودش را نشان داد. آن موقع، من، در مجلس بودم. ما به دلیل گرفتاریهایی که پس از پیروزی انقلاب داشتیم، نمیتوانستیم به این گونه بحثهای نظری بپردازیم، لذا آن بحثهای پیش از انقلاب بسیار برای ما ارزشمند بود و همان آمادگی ذهنیمان، به ما کمک کرد، دوستان دیگری هم کار کردند و بانکداری بدون ربا، به صورت
بحث ایران و سیاست خارجی
چنین چیزی در آمد. در باره سیاست خارجی، باز، قبلاً، بحث بود که «در رابطه با کفار، چهکار باید کرد؟» و «آیا اینها محارب اند یا نه؟» و «روابط بین الملل چه میشود؟». «آیا در روابط بینالمللی، رابطه ما با آنها، رابطه جنگ یا صلح یا همکاری است؟». بحثهای داغی هم دراین جهت داشتیم.ما مبانی اسلامی را، تا آن مقداری که از تاریخ پیغمبر قابل طرح
طرح مبانی اسلام از تاریخ پیغمبر در ارتباط با غیر مسلمانان
بود، برایشان مطرح میکردیم، میگفتیم: «اینطور نیست که هر کس که مسلمان نبود، ما نتوانیم با آن کار کنیم». فکر میکنم همان بحثهایی که میکردیم، نتیجهاش، در تصمیمگیریهای سیاست خارجیمان، بی تأثیر نبود. نمیخواهم بگویم عیناً، آن چیزی را که
ارزش بحثهای قبل از انقلاب برای بعد از پیروزی
فکر میکردیم، اجرا میشد، امّا میخواهم بگویم که آن چیزهایی که پیش از انقلاب بحث بوده، بعداً به درد ما خورد. الآن، این حرفهایی که من میزنم، خیلیهایش، بحثهایی است که در اوین میکردیم. دو یا سه سال آخر زندان، در اوین، جمعی از علما بودند ـ علمایی که کار مبارزه و اجتماعی زندهای داشتند ـ و جمعی از مسلمانانی که
بحثهای در زندان اوین
تحصیلات دانشگاهی داشتند، بودند و منافقین بودند ـ که التقاطی فکر میکردند ـ و مارکسیستها بودند که ما را، اصلاً، قبول نداشتند و ملی گراها هم بودند؛ یعنی، یک ترکیبی آنجا بود که این بحثها، برای ما مطرح میشد و ما هم بحث میکردیم. با توجّه به این ترکیب زندانیان، میشد اشکالات کار را، در آنجا بفهمیم؛ زیرا، آنها چیزهایی به ذهنشان میرسید و ایراد میگرفتند.مسأله دیگری که خیلی داغ بود، مسأله مالکیّت بود که بسیار مهم بود. آن موقع، فرهنگ غالب بر نیروهای مبارز، فرهنگ مبارزه با
مبارزه با سرمایهداری، فرهنگ غالب بر نیروهای مبارز در گذشته
سرمایهداری بود. آن موقع، کسانی که از سیستم سرمایهداری دفاع کنند، کم بودند. آقای مهدوی کنی، در بارهی اقتصاد، کار کرده بودند و هم افکار اقتصادی داشتند، آقای طالقانی یک بحثهایی داشتند. من، خودم، نهایتاً در جمع بندیام، به سیستم مختلط رسیده بودم. من، به این نتیجه رسیده بودم که اسلام، اقتصادش، از یک بُعد، آزاد است و از بُعد دیگر، تحت هدایت است و اختیارات حکومت اسلامی هم
حدود اختیارات حکومت اسلامی
به حدّی است که اگر هر جا دید طغیانی میشود، میتواند مهار کند.
* در هیچ کدام از این موارد، الآن، تفاوتی با گذشته میبینید؟
** بله؛ یک تفاوتهایی پیدا شده است.
* در آغاز انقلاب، همین بحث مالکیتها و بحث سرمایهداری و ...داغ بود. بعدها، حضرتعالی، هم در دوران سازندگی، بحث «امنیّت سرمایه» را مطرح کردید. برخی، ممکن است که این را نوعی تجدید نظر طلبی بدانند. مناسب است که حضرتعالی، به این موارد، اشاره بفرمایید.
** به این تفاوتها، نمیشود نام «تجدید نظر طلبی» گذارد، ولی این قدر میشود گفت، آن چیزی که در آغاز انقلاب پیش آمد، با آن
عدم کاربرد زیاد افکار اشتراکی و مارکسیسم
تفکرات پیش از پیروزی، میخواند. آنچه بعداً دیدیم، وقتی دنیای مارکسیسم، در سالهای آخر، دچار بحران شد، و در عمل دیدیم که افکار اشتراکی و مارکسیسم خیلی کاربرد ندارد و باعث عقب ماندگی است، این جهت، غالب شد.نکته قابل توجّه، این است که ما پیش از پیروزی انقلاب، در همان
عدم نفی سرمایهداری در فضای مبارزه
فضای تند شبیه مارکسیستیِ محیط مبارزه، سرمایهداری را نفی نمیکردیم، بلکه همان طور که گفتم به یک سیستم مخلوط فکر میکردیم. در عمل، اکثراً، به این نتیجه رسیدند که آن سیستم، جواب نمیدهد، به این طرف پیش آمدند، ما هم این راه را نرفته بودیم، گفته بودیم، حاکمیّت اسلام، دستاش، باز است و مصالح و زمان و
کتاب شهید مطهری در مورد مالکیت در زمان ماشینی
شرایط، تعیین کننده است. همان موقع، آقای مطهری، کتابی نوشتند که «آیا مالکیّت، در زمان ماشینی، مانند همان مالکیّت زمانهای گذشته است؟» که فکر میکنم آقای مهدوی کنی، خدمت امام رفته بودند و گفته بودند: «این کتاب، منتشر نشود؛ چون، با تفکّر بعضیها نمیخواند.». شهید مطهری، خودش را نزدیک کرده بود به این که شرایط زمانی، میتواند احکام را تغییر دهد.پس، آن دهه نخست انقلاب، ما تحت تأثیر این جریان بودیم، نه ما
مصادرههای عمومی توسط ملّیگراها و دولت بازرگان
تنها، ملیگراها هم بودند. همین مصادرههای عمومی و بند یک و دو و بند الف و د و ج و ه که آمد، اینها را، ما نیاوردیم، بلکه اینها را همین ملی گراها و دولت آقای بازرگان آوردند! اینها، درست، در موقعی که من تیر خورده بودم و شرکت نمیکردم، مطرح شده بود و من، تنها، به اواخرش رسیدم که دیگر به نتیجه رسیده بود که مثلاً، یک دفعه، تصمیم گرفتند که اکثر شرکتهای بزرگ و صنایع خصوصیای
دولتی کردن شرکتهای بزرگ و صنایع خصوصی توسط دولت بازرگان
که به بانک بدهکار بودند، یا سوء استفادهای کرده بودند، در اختیار مدیریّت دولت قرار بدهند و حقوق دولت را از آن بگیرند. این گونه تفکّر، یک تفکر عامی بود، به استثنای افرادی مانند مرحوم آیة الله ربّانی شیرازی که با این چیزها موافق نبود. برخی افراد دیگر هم، نظرات دیگری داشتند، ولی عمدتاً، در همین فاز بودند.رابطه کارگر و کارفرما، جزو بحثهای مهم آن زمان بود. خوب،
رابطه کارگر و کارفرما از بحثهای مهم گذشته
آن موقع، فکر غالب بر محیط مبارزه، این بود که نمیتواند این سیستم کارگری و کارفرمایی که بخش خصوصی، طرفاش است، مورد پذیرش باشد. ما حاضر نبودیم که این حرف را با اطاقش بپذیریم، لذا تفاوتهای اساسی با آن داشتیم. یکی از حرفهایی هم که به ما میزدند، این بود که «شما، پس از پیروزی انقلاب، اگر پیروز شوید،
حمایت قشر کارگر از انقلاب پس از پیروزی
با کارگرها، مشکل پیدا میکنید و قشر کارگر، در مقابل انقلاب قرار میگیرد.». ما این سخن را قبول نداشتیم و عملاً هم، پس از انقلاب، همان افکار ما تأیید شد.یک مقدار از بحثهایمان، این بود که سهم سرمایه، سهم کار،
بحث در مورد سهام کارگری در کارخانهها
سهم شرایط عمومی ـ که مربوط به دولت است ـ باید شخص شود. دولت، حقّاش را با مالیاتها میگیرد و مالک، سرمایه را میبرد و مدیریّت را هم از نوع کار میدانستیم. بحث میکردیم که «اگر مالک، خودش، مدیر هم باشد، چه شرایطی دارد؟» و «اگر مدیرش، کس دیگری باشد، چه شرایطی دارد؟» و ...در مورد سهم کارگر هم میگفتیم، باید عادلانه باشد و هیچ وقت نمیتوانستیم تعیین کنیم که سهم کارگر، چهقدر است، بلکه این را، باید به کارشناسی موکول کرد.
خلاصه این که، در این موارد، میان پیش از انقلاب و پس از آن، تفاوت آنچنانی نمیبینم.
* در مسائل فرهنگی چه طور فکر میکردید؟
** در مسائل فرهنگی هم، همین بحثها میان ما بود. همین مسأله
حجاب یکی از موارد بحث فرهنگی زمان گذشته
حجاب را که آقای مطهری آن زمان نوشتند، یکی از موارد بحث فرهنگیمان بود. آمدند گفتند: «حالا، با زنها چهکار میکنید؟» و «همه زنها را در خانه میگذارید؟» و «آیا خانمها، با حجاب باید کار
بحث در مورد خانمها و کارهای اجتماعی
کنند؟» و... حتی بحث بود که «آیا زن، میتواند راننده شود یا نمیتواند؟». این بحثها، خیلی جدّی بود. ما هم دفاع میکردیم، میگفتیم: «نه؛ اینطوری نیست و میتوان میان حجاب، آنطوری که ما واجب میدانیم و کارهای اجتماعی، تناسب بر قرار کرد.».
* به هر حال، آیا این تصوّر را داشتید که شاید بعد از دَه سال یا بیست سال یا... تمام مسائل فرهنگی مملکت حل شود؟
** نه؛ بر عکس، تصورمان طبق آن بحثی که میشد، این بود که بحران زایی میشود. آنروز، آنها میگفتند، بالاخره، زنها، نصف مملکتاند و در یک نظام انقلابی، قانع نیستند با این حدودی که شما
حجاب از نظر اسلام
میخواهید تعیین کنید. مثلاً، قبول نداشتند که زنها، حجاب را خواهند پذیرفت! ما، میگفتیم: «چادر، اجباری نیست؛ رنگ لباس، اجباری نیست؛ تنها، پوشیدگی منهای صورت و دست و پا و تبرّج، مورد نظر اسلام است ـ ما این دو مورد، برایمان، مسأله بود و بقیه را، عرفی میدانستیم ـ کفار هم، محکوم به این احکام نیستند، مگر اینکه حکومت، صلاح بداند.».چیزهایی که بحث میکردیم، پس از انقلاب هم، منهای افراطهایی
اجرای تصوراّت و بحثهای قبل از انقلاب در مورد حجاب بعد از پیروزی
که شد ـ که آنها هم به ما مربوط نبود، بلکه به بخشی از نیروهای مذهبی مربوط میشد ـ به نظرم، همان تصوّراتمان، اجرا شد.
* پس، از این نظر، تفصیل بیشتری پیدا کرده و الّا، قبلاً، همین بودن، ولی به طور اجمال.
** بله؛ آنها، خیلی کلی بود.
* آیا هیچ با خود گفتهاید: «ما، چه فکر میکردیم و چه شد»؟
وضع خوب حجاب بعد از انقلاب
** نه. از آن قدری که آن موقع فکر میکردیم، بهترش واقع شد! کسی فکر نمیکرد که قضیه حجاب، به آن آسانی در ادارات و...رایج شود!
* مسائل فرهنگی، همهاش، که حجاب نیست!
** آن موقع، یک بحث، در باره موسیقی بود. البته، در عمل، آنچه
حساسیت زیاد بعضی از علما در گذشته نسبت به موسیقی
در زندان و در محیط ما بود، اینقدر سختگیری بود که اخبار را میخواستیم شروع کنیم، آقای منتظری و برخی آقایان، میگفتند : «آهنگ آغازش را نگیرید و بعد از آن را بگیرید.»! اینقدر روی موسیقی، حسّاس بودند! ماها، این طوری نبودیم و این طور سختگیریها را قبول نداشتیم. وقتی که قدری فضا باز شده بود، در بندها، تلویزیون را آورده بودند و در یک اتاقی گذاشته بودند. فیلمهای زمان شاه که فیلمهای خوبی نبود، ولی اگر فیلمهای نسبتاً مرغوب، گذاشته میشد، ما میرفتیم و میدیدیم، ولی میان جمعما، افرادی هم بودند که نمیآمدند نگاه کنند.
لزوم دید بازتر در صدا و سیما
به نظر من، در صدا و سیما، یک مقدار باید دید بازتری داشت. ما همان موقع، هنرمند زن را میپذیرفتیم. به نظرما در فقه، یک سری
امور مسّلم اجماعی در فقه
امور مسلّمی داریم که اجماعی است و همه قبول دارند و نمیتوانیم دست بزنیم، ولی مواردی هم هست که چنین نیست و یک فقیه جامعالشرائط، چیزی میگوید و دیگری چیز دیگر. برای ما، کافی است که اگر مصلحت بدانیم، آن را انتخاب کنیم. البته، پس از آن، یک مقدار جلوتر رفتیم، گفتیم، اگر فقیهی هم نگفته، ولی مصلحت هست!اگر مصاحبههای امام را، در پاریس، ببینید، متوجّه میشوید که
سوال خبرنگاران از امام در مورد مسایل اجتماعی، سیاسی و اسلامی در پاریس
خیلی از پرسشهایی که اینجا مطرح کردهاید، از امام هم پرسیده شده است؛ چون، همین مسائل داغی که شما الآن میپرسید، آن موقع، از امام میپرسیدند. آن پرسشها، شبیه همان بحثهایی بود که در زندان از ما میپرسیدند. خیلی از پاسخهای امام، با حرفهایی که ما، در زندان میگفتیم، میخواند. این، نشانه تفکّر رایج آن زمان بود. من، هیچ وقت، در این باره، فکر نکردهام تا جمعبندی داشته باشم و بگویم: «باید، این کار را میکردیم یا فلان کار را.».
* این جا، سؤالی مطرح میشود که گاهی با دید منفی به آن نگاه شده است، ولی من میخواهم با دید مثبت به آن نگاه کنم. الآن، بیست سال از تجربه پیروزی انقلاب و عملکرد نظام، گذشته است. اگر کسی مانند حضرتعالی، به آن روزهای آغاز پیروزی برگردید، با آن تجربهای که برای کارآمدی نظام جمهوری اسلامی و عملکردی که الحمدُللّه، در خیلی از جهات، موفق بوده، چه کارهای دیگری میکردید. تا نظام، بتواند بیش تر از این موفق باشد؟
توضیح اینکه دَه سال یا یازده سال پیش، مشابه این پرسش از شخصیتهای نظام، به مناسبت دهمین سالگرد انقلاب شده بود. این پرسشها از سوی وزارت ارشاد در مجموعهای چاپ شد. در آنجا، برخی از بزرگان، در آنجا، مسائلی را مطرح کرده بودند که نشان از نوعی عدول میداد. این که عرض شد، از دید منفی نباشد، یعنی،ما، نمیخواهیم چنین چیزی باشد، ولی از این طرف، ممکن است که گفته شود، پس از بیست سال، به تجربههایی رسیدهایم که میگوییم: «ای کاش، اینطور عملی میکردیم تا این مشکلات را نداشتیم!» و اگر اینگونه عمل میکردیم، این موفّقعیّتها را داشتیم.» و...
** بله؛ از این جهت، میتوان بعضی از موارد را گفت. فرض کنید، اگر با یک تدبیر و مدیریّت پخته، عمل میکردیم، شاید جنگ اتفاق
تحمیل جنگ توسط عراق به ایران
نمیافتاد. گرچه ما، خواهان جنگ نبودیم و به ما تحمیل کردند، ولی ما، به آن بخش نپرداخیتم که جلوگیری کنیم، بلکه مشغول امور داخل
جدّیت دشمن در سرکوبی انقلاب
خودمان بودیم و دشمن هم جدّی بود که انقلاب را سرکوب کند. قاعدتاً، شاید، اگر یک گروهی را با اختیارات کامل، تعیین میکردیم که مواظب اینگونه تهدیدها باشند، اینطور اتفاق نمیافتاد.مثال دیگر این که همانطور که خیلی زود، به فکر نیروهایی برای
ایجاد یک نیروی منظم اطلاعاتی ـ امنیتی در اوایل انقلاب مانع از ترورهای کور
امنیت داخل شهرها افتادیم و کمیته را تشکیل دادیم، اگر یک نیروی منظّم اطلاعاتی ـ امنیّتی را درست میکردیم، شاید بعضی از ترورهای کور آن سالها، اتفاق نمیافتاد و خیلی از نیروهایی را که از دست ما رفتند، میشد حفظ کرد، ولی ما، با همان روحیه طلبگی، با
سفر به خوزستان در اوایل انقلاب بدون محافظ
مردم حشر و نشر داشتیم. من، خودم، بدون محافظ، به خوزستان رفته بودم. خوزستان، آن موقع، خیلی شلوغ بود. آبادان رفته بودم. آنجا بودم که شهید مطهری را شهید کردند. وقتی برگشتم، در فرودگاه، دیدم که کمیته، یکی را فرستاده تا از ما حفاظت کند! ما، برای حل
سفر به کردستان به همراه آقای طالقانی ـ بهشتی بدون محافظ
مشکلات، به کردستان رفتیم. در کردستان، جنگ داخلی بود، ولی آقای طالقانی، آقای بهشتی، من و خیلیهای دیگر، بدون محافظ آنجا میرفتیم.مسأله دیگر، این بود که ما، برای دولت، از پیش آماده نبودیم. ما،
عدم آمادگی مبارزین برای پذیرش دولت در اوایل انقلاب
فکر نمیکردیم که انقلاب، به این سرعت پیروز شود. مدیر، پرورش نداده بودیم. اگر کادری درست کرده بودیم، آن مشکلی که در باره دولت موقّت پیش آمد، نداشتیم. بالاخره، اینها، همه، به بعضی از جاها، آسیب زد. ما، میتوانستیم که محکمتر عمل کنیم.باز، ما، یک حکومت نیرومند دارای همه امکانات و ابزار، برای سراسر کشور، نداشتیم. مردم بودند، انقلابیها بودند، هم اصیل شان و
تأثیر منفی تندرویها در راه انقلاب
هم نیروهای نفوذی که بعضی کارها را، با یک تندرویهایی اداره میکردند و در نتیجه کارهای غیر معقولی انجام شد. آن کارها، تأثیرات منفی هم داشت. البته، در تحکیم انقلاب هم، همیشه، مؤثِّر بود؛ چون، ما، آن نقطه خوباش را، معمولاً میدیدیم. در خصوص مسائل اسلامی، قاعدتاً، در حوزه علمیه قم، باید
لزوم تعیین یک گروه در حوزه برای کار درباره احکام حکومتی اسلام منطبق با شرایط و مبانی قابل قبول
سریعاً، گروهی معیّن میشد تا اینها، در باره احکام حکومتی اسلام، منطبق با همین شرایط، بامبانی قابل قبول، کار کنند. خلأ این کار، هنوز احساس میشود.در بُعد تشکیلات، ما توجّه کردیم و «حزب جمهوری اسلامی» را
تأسیس حزب جمهوری اسلامی و تأثیر زیاد آن در انقلاب
تشکیل دادیم که تا وقتی بود، مؤثِّر هم بود، ولی بایست تحزّب را خیلی جدّیتر میگرفتیم و اصلاً، افرادی، از مسؤولیّتهای اجرایی و
لزوم جدّی گرفتن تحزّب
کارهای دیگر، جدا میشدند و به این کار میپرداختند تا در ایران، تشکیلات واقعی میداشتیم. اختلاف هم اگر بود، اختلاف سلیقه هم بود، خوب، اشکال نداشت. امور کشور، نباید به فرد وابسته باشد. ما،
وابستگی کشور تا حدود زیاد به افراد
تا حدود زیادی، به افراد وابسته بودیم و هنوز هم، آن نیازمان به افراد، به عنوان فرد، کاملاً، از ما جدا نشده است. اگر حزبها و گروههای واقعی تشکیل شده بود، ما، این چنین، به افراد، وابسته نبودیم.
* در سیاست خارجی هم، چیزی به نظر حضرتعالی میرسد؟
وجود تندرویها در سیاست خارجی
** در سیاست خارجی هم، به نظرم، بالاخره یک مقدار تندرویهایی بوده است. البته، نقش امام، معمولاً، نقش یک تعدیل
نقش تعدیل کننده امام در سیاست خارجی
کننده بود. آن موقع، خیلیها، معتقد بودند که ما، با دولتها، سر و کار نداریم، بلکه ما با ملّتها سر و کار داریم. دولت مرحوم رجایی بود
سخن امام در مورد ارتباط دولتها با هم
که امام، صریحاً، گفتند: «این، چه حرفی است که شما میزنید؟ مردم، با مردم کار دارند و دولت، باید با دولتها کار کند.»، ولی خوب، سایه آن تفکّر، در نحوهی برخورد در سیاست خارجی، باز هم مؤثِّر بود.
* پس از جنگ، ظاهرآ، حضرتعالی، با این تعبیر میفرمودید که «انقلاب، باید نشان بدهد که انقلاب بی ترمز نیست!». که مورد خردهگیری برخی بود و حال آن که احتمالاً در واقع، نظر شما، جلوگیری از تندرویها بود.
** بله؛ این تندرویها، در خیلی از شؤون کشور بود، از جمله در
وجود تندرویها در بیشتر امور کشور
سیاست خارجی. در امور قضایی هم بود، در امور اقتصادی هم بود، در امور فرهنگی هم بود، ولی به مرور، کم شد. در عین حال، وقتی، همه اینها را در مقابل دستاوردهای انقلاب، میگذارم، میبینم که
دستاوردهای زیاد انقلاب اسلامی
دستاوردها، خیلی بیشتر است. بالاخره، انقلابی با آن شکل که واقعاً، مردم انقلاب کردند و هیچ ارگانی و حزبی و ... پشتوانهاش نبود، این
حضور مردم عامل پیروزی انقلاب
همه موفقیّت به دست بیاورد، خیلی مهم است. مردم، یک باره آمدند انقلاب را پیروز کردند!اگر یک حزبی بود که پنجاه سال مبارزه کرده بود و همه چیز را آماده کرده و برنامه داشت، غیر قابل قبول بود که این نواقص، در
سقوط رژیم شاه با حضور مردم در صحنه
کارش باشد، ولی ما، یک باره، با امواج مردم، حکومت را از دست شاه گرفتیم و بعد همین مردم، میخواستند اداره کنند، سلیقههای مردم، آموزش ندیدن مردم، یا سوء نیتهای یک عدهای که دخالت میکردند، اینها، همه، میتوانست بروز کند! ما، با این شرایط،
عبور انقلاب از شرایط بحران، جنگ و سازندگی با حضور مردم
انقلاب را از دوران بحران عبور دادیم! از دوران جنگ عبور دادیم! از دوران سازندگی عبور دادیم!
خلاصه کلام این که ما هیچ وقت، از همه آنچه پیش میآمد، راضی نبودیم، ولی با توجّه به واقعیّتهای موجود، باید به آن چه اتفاق میافتاد، قانع میبودیم.
* پس از انقلاب، سه موضوع مطرح شد که در ارتباط با هماند. یکی، تجربه مدیریّت روحانیّت است و دیگری، تجربه حضور دین در سیاست است و آخری هم تجربه اصلاح طلبی و تجدید نظر طلبی است. حال اگر اجازه میفرمایید، یک به یک، این مطالب را خدمتتان عرض کنیم و استفاده کنیم. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، دین را، از سطح زندگی فردی، به سطح زندگی اجتماعی و حاکمیّت رساند. این واقعیّت را، هیچ کس، نمیتواند انکار کند، امّا ظاهراً، یک واقعیّت دیگری هم در کنار آن هست و به موازات آن حرکت کرده است. آن، این واقعیّت است که سکولاریزم هم، در مملکت ما، به همین موازات، جان گرفت. پیش از انقلاب، به این شکل، ما مسائلی را نداشتیم. به عنوان نمونه مثلاً، بخشی از روشنفکران دینی پیش از انقلاب، طرف دار این بودند که دین، در جامعه، باید حضور داشته باشد و در حکومت دخالت کند و آنها، روشنفکری را به همین میدانستند. در برابر اینها، عدهای از علما و روشنفکران به اینجا رسیدند که همه حرفهای گذشته خودشان را پس بگیرند. آخرین حرف بازرگان، این بود که دین، برای عالم آخرت و اخلاقیّات و ...آمده است. این، یک دسته، که پس از انقلاب عقب نشستند. جریان دیگری که میشود ذکر کرد، این است که ما با قوانین دین، در حکومت اسلامی، برخورد میکنیم و کردیم که نتیجهاش، همان سکولاریزم است. مثلاً، یکی از آقایان اخیراً، در یک مصاحبهای گفته بود: «ما، در رابطه با مسأله ربا، نگاه میکنیم، ببینیم، منافعمان چه اقتضا میکند. اگر منافع ما، اقتضا کند که ربا را بپذیریم، میپذیریم. در دنیا هم پذیرفته شده است.» و بعد، این را توسعه داده بود به بقیه احکام. حالا، ممکن است که صد سال یا دویست سال دیگر، به نقطهای برسیم که هیچ کدام از این احکام، نباشد، چون، با منافعمان نمیسازد! این روح مطلب همان چیزی است که کسانی هم که با اساس مخالف اند، به همین جا میخواهند برسانند که ما، بر اساس منافع خودمان باید تصمیمگیری کنیم. این هم از جنبه قانونی.
امّا از جنبه اجرایی هم، حضور روحانیّت در حکومت، رو به کاهش است. مثلاً، در همه پرسی دورهی نخست مجلس، حدود صد و پانزده روحانی، و در همه پرسی دوم دورهی دوم، صد و بیست نفر، و در همهپرسی دورهی سوم، حدود هشتا دنفر، و در چهارمین دوره، حدود شصت و پنج نفر و در دوره پنجم، حدود پنجاه نفر و در دوره ششم، آماری که تاکنون در روزنامهها ثبت است، کمتر از پانزده روحانی است که با مرحله دوماش، شاید به بیست نفر برسند.
اینکه در مجلس، روحانی باشد یا نباشد، از نظر شکلی، مهم نیست، امّا از نظر اینکه مجلس، در کار قانونگذاری است، و حضور روحانیّت، یعنی حضور عالم دین، این، مورد باید دقّت قرار گیرد. ما، در سیستممان، یک گذرگاهها و گلوگاههایی را که اهمیّت دارد، گرفتهایم و کنترل میکنیم، مثلاً، شورای نگهبان گذاشتهایم و...ولی اگر فکر بیرونی، به این طرف پیش برود و مدیریّت هم به این سو پیش برود، قهراً، آن گلوگاهها، کارایی خودش را، به مرور، از دست خواهد داد.
با این حساب شما، به نظرتان نمیرسد که سکولاریزم، در مملکت ما، دراین سالها، جان گرفته؟ اگر این را، یک واقعیّت میدانید، بحث بعد این است که «چه باید کرد؟».
** در مورد نخست که سکولاریزمنبود یا کم بود و زیاد شده است، اگر از پیش از انقلاب حساب کنید، من، این را قبول ندارم، ولی اگر از نیمه راه، مثلاً از 7 ـ 8 از سالهای پیروزی انقلاب حساب کنید، این حرف، یک مقدار، درست است که آن هم، واقعیّتاش چیز دیگری است. این افرادی که شما نام بردید که در ابتدا، طرف دار حکومت دینی بودند، مثل مهندس بازرگان، و بعد برگشتند، این طوری نبود!
شروع اختلاف با ملّیگراها و نهضت آزادی بعد از پیروزی روی مسأله حکومت اسلامی
آنها، طرفدار حکومت دینداران بودند، نه مطلق! نخستین اختلاف ما با این آقایان، سر حکومت اسلامی شروع شد! نقطه شروع اختلاف، پس از این که دولت تشکیل شد، این بود که نام حکومت را بگذاریم «جمهوری اسلامی» یا «جمهوری دمکراتیک»! آنها، به شدت ایستاده بودند و به خاطر همین مطلب، میخواستند استعفا
مخالفت اعضای نهضت آزادی با جمهوری اسلامی
بدهند! امام، دخالت کردند و به این شکل درآمد و گرنه، اگر همین همکاران ما در شورای انقلاب، و اطراف دولت، پیش میبردند، نوع حکومت این طور که هست، نبود.
اگر یک مقداری پیش تر برویم، میبینیم، اصلاً، حقد و کینه شدیدی علیه روحانیّت و مذهبیها در جامعه بود! پیش از انقلاب، کمتر کسانی بودند که واقعاً، میگفتند، دین، میتواند از حالت فردیِ انسان و خدا، برگردد و به صورت حاکمیّت درآید! باورشان هم نمیشد که عملی شود. آن کسانی هم که دیندار و متدیّن هم بودند، باورشان نمیشد که عملی شود. به تدریج پذیرفتند که عملی
زیاد شدن طرفداران حکومت دینی در حال حاضر
میشود. بله؛ ممکن است در این میان، کسانی را هم پیدا کنید که معتقد به حکومت دینی بودند و الآن، تغییر عقیده دادهاند، ولی اگر به طور عام نگاه شود، طرفداران حکومت دینی، خیلی زیاد شدهاند.البته، یک وقت، در اوج اوج بود و یک وقتی هم، حالت تنزّل پیدا کرد. این اختلافها، ممکن است که بوده ولی در شرایطی، بروز نمیکرده است و کم کم، وقتی افرادی گفتند و آنها هم دیدند که خطری ندارد، آنان نیز گفتند. این احتمال هست که سالهایی که میفرمایید، اینطور بوده، خودشان، این جرئت را نداشتند مطرح
طرفداری افراد متشرِّع، تحصلکرده و روشنفکر از حکومت دینی
کنند، کم کم مطرح کردند، جاهای مختلف دیدند، چیزی نمیشود، دیگران هم مطرح کردند. همین حالا هم، شما، اگر مقایسه کنید افراد متشرِّع، تحصیلکرده، روشنفکر این زمان را با هر قطعه تاریخی، خواهید دید که طرف دار حاکمیّت دینی، بیش تر از هر زمان دیگری است! ما در هیچ زمان دیگری، این گسترش و فراوانی را پیدا
پیروزی مشروطه با فعّالیت روحانیت
نمیکنیم. در زمان مشروطه هم وقتی مشروطه با فعّالیت روحانیّت پیروز شد، مجلس که تشکیل شد، اصلاً، توجّهی به این مسأله نداشتند! وقتی هم از بیرون، فشار آوردند و آن متمم قانون اساسی نوشته شد و مسأله «علمای طراز» مطرح شد، علمای طراز هم، در مجلس، هیچ کاری نتوانستند انجام دهند! آن موقع هم قبول نداشتند!
انقلاب اسلامی، بهار حضور فکر حاکمیّت دینی
آن موقع، شدیدتر بوده است! اصلاً، بهارِ حضورِ فکر حاکمیّت دینی، خود انقلاب اسلامی است! در این سالهای میانی پس از انقلاب، احتمال دارد که این تفکّر، آتش زیر خاکستر بوده است.در مورد حضور روحانیّت هم، تفکّر امام، در آغاز، این بود که
عدم حضور روحانیت در کارهای اجرایی از تفکّرات امام
روحانیّت، در کار اجرایی، شرکت نکند، بلکه ناظر و پشتوانه امور باشد. ایشان، حضور روحانیّت را در شورای انقلاب که متشکل از روحانیون و غیر روحانیون بود کافی میدانستند و در جاهایی مانند قضا و...از باب این که متصدّی کار باید مجتهد باشد میپذیرفتند. آن، یک حالت استثنایی داشت. امام، پس از گذشت چند ماه از پیروزی انقلاب، وقتی حکومت و کارهای اجرایی را به دست لیبرالها دادند و در مسأله همهپرسی ریاست جمهوری وقتی با همان تفکّر، جلوی
تغییر نظر امام در مورد حضور روحانیت در صحنه بعد از انتخاب لیبرالها برای حکومت و کارهای اجرایی و انتخاب بنیصدر به عنوان رئیس جمهور
نامزدی آقای بهشتی را گرفتند و نتیجهاش پیروزی بنی صدر شد، از نظر خود برگشتند و گفتند که ما با این شکل، به اهدافمان، نخواهیم رسید. تعبیر امام، این بود که ما اشتباه کردیم استغفار میکنیم و انقلاب از این ناحیه، ضربه خورد. نمیشود که ما حکومت اسلامی داشته باشیم و افراد اسلام شناس را از تصدّی امور مهم منع کنیم!
* تحلیل حضرتعالی چیست؟ چرا امام، قبلاً، فکر میکردند که روحانیّت، وارد نشود؟ آیا برای این بود که ایشان، احتمال میدهند، از سوی مردم، اظهار نظر منفیای صورت گیرد یا اینکه وظیفه روحانیّت را چیز دیگری میدانند، یا اینکه فکر میکردند روحانیّت توانایی ندارد؟
** ما که در قلب امام نبودیم! یکی از ویژگیهای امام، این بود که
عدم بازگویی استدلالها در بحثها از ویژگیهای امام
استدلالهایشان را در بحثهای با ما نمیگفتند، بلکه میگفتند فلان کار شود یا نشود. البته، این فکر، فکر همه ما بود و کما بیش، همه، این را قبول داشتیم.
* یعنی که نمیتوانیم یا دلیل دیگری داشت؟
** چند دلیل داشت. بالاخره، ما، تحصیلاتمان، کارشناسیمان،
علل عدم حضور روحانیت در کارهای اجرایی در اوایل انقلاب
تجربه کاریمان، اینها نیست. ما، با این قضایا، آشنا نبودیم.
دوم این که، میدانستیم که کار اجرایی، بالاخره، در یک کشوری که انقلاب کرده و این همه مشکل دارد و مشکلات زمان شاه هم هست، حتماً، موانع زیادی درست میکند و نمیخواستیم روحانیّت ـ که پشتوانه تقدّس نظام بود جوابگوی این مسائل باشد. خوب، دیگران بیایند کار کنند و خیر و شرش را هم داشته باشند، ما فقط کمکشان کنیم که خوب بتوانند کار کنند.
سوم این که، واقعاً، روحانی کم داشتیم ما اگر میخواستیم وارد این چیزها بشویم، نیروهای زیادی لازم داشتیم و حال آن که اصلاً، برای این کارها، نیرو نبود. الآن، طلبههای خوب، خیلی زیاد است و قبلاً نیرو کم داشتیم.
وقتی مهندس بازرگان، از دولت موقّت استعفا داد، امام به من
دستور امام مبنی بر اداره کشور توسط شورای انقلاب بعد از استعفای دولت موقت
گفتند، کشور را، خود شورای انقلاب اداره کند و وزارت کشور را، گفتند، من بروم. من، حکم وزارت نگرفتم، حکم سرپرستی گرفتم؛
دستور امام مبنی بر اداره وزارت کشور
برای این که گفتم، «من، نمیخواهم بروم وزیر شوم.»! تصوّرم، این بود که نباید باشیم!وقتی به مقطع همه پرسی رسیدیم و من، خودم، به وزارت کشور رفتم و شرایط وزارت کشور و اوضاع اجرایی را دیدم، کم کم، نظرم
اعتماد زیاد مردم به روحانیت
برگشت. دیدم که مردم، به اعتماد ما آمدند انقلاب کردند و انقلاب شان را دست ما دادند، حالا، اگر ما این امانت را دست کسانی که نمیدانیم چه میکنند، بدهیم، درست نیست. تجربه، اینطوری کرد و نظر ما، کم کم، برگشت و ما به این فکر افتادیم که یک روحانی
علل حضور روحانیت در صحنه
را برای نخستین ریاست جمهوری نامزد کنیم، منتها، در آن مقطع، هنوز، رسوبات آن فکر قبلی بود. کسانی آمدند، دخالت کردند، نگذاشتند آقای بهشتی نامزد شود، حتّی نامزد دوم ما را هم نگذاشتند مطرح شود. آن آخرهای کار، به دکتر حبیبی رسیدیم که مهلتاش گذشته بود. آن نکته سومی که گفتید، جواباش، از همینجا، روشن میشود.ما هم میدانستیم و همین حالا هم میدانیم که اگر کسی، به طوری
مشکلات حضور در صحنه
جدّی، وارد امور مهم کشور شود، آن هم کشوری که مشکلات دارد، بالاخره، ممکن است که در یک مقطعی، رأیاش را از دست بدهد. این، میتواند، خیلی عادی باشد و برای اکثر افراد یا احزاب، در سراسر دنیا، اتفاق میافتد. روزی، این حزب، پیروز میشود و روزی، آن حزب دیگر. کم پیدا میشود که بعضی از احزاب، پشت سر هم، چهار یا پنج دوره بمانند.
در مورد روحانیّت هم، همین است. البته، این، دو حالت دارد :
خروج بعضی از روحانیون انقلابی و متشخّص از میدان
یکی این که کم کم، بعضی از روحانیّون انقلابی و متشخِّص که بودند، خودشان، از میدان خارج شدند، خسته شدند، دیگر نمیخواستند باشند و یا بالاخره، افرادی پیدا شدند، رقابت کردند و آنها را تضعیف کردند.
آن زمان، این مطلب، پیشبینی میشد، نه اینکه پیشبینی نمیشد. همین حالا، برای آینده هم، خواهد بود و در هر حکومتی، دارید میبینید که شخصیّتهای ممتازشان، آنجایی که انتخابات، واقعاً، آزاد است و ترفندهای تحمیلی مخفی یا علنی نیست، کنار میروند.
انجام کارها براساس خواست مردم در ایران
البته، خیلی از جاها، شیوههایی درست کردند که میمانند. ما، این کارها را نمیخواهیم بکنیم و نمیخواستیم.ما، عموماً، با افکار مردم سر و کار داریم و هر چه مردم میخواهند، میخواهیم باشد.این کم شدنها، خیلی، نباید به حساب شکست دین و حکومت دینی گذاشته شود. اینها که میآیند، عمدتاً، اگر معمَّم هم نباشند،
لزوم حضور افراد متخصّص در بعضی از پستها
خوب، مسلمان هستند. انقلابی که هستند. یک تخصّصی هم دارند. مردم کمکم، به این نتیجه رسیدهاند که گاهی، بعضی جاها، نیروهای متخصّص باشد، مفیدتر میتوانند عمل کنند، یا عدهای از نسل جوان که آمده، مسائل گذشته را فراموش کرده، نمیداند اینها چه نقشی داشتهاند و با القای مسائل خاصّی به اینها، از سوی بعضیها، رأیها، این طوری شده است. به نظر من، همین مقطعی هم که شما
لزوم آشنا نمودن مردم به کارهای انقلاب در مدّت بیست سال
میگویید، اگر درست عمل کنیم، خیلی موقّت است و دو باره، مردم، متوجّه میشوند که تنها، این مقطع بیست ساله از تاریخ ایران، حقیقتاً، برای مردم کار کرده و اصلاً، با مقاطع گذشته، قابل مقایسه نیست! یک مقدار، باید مردم را روشن کنیم!
جدایی حساب افراد از حساب حاکمیت دینی
نکته دیگر این که، ما، نباید حساب افراد را به حساب حاکمیّت دینی بگذاریم. ما همه، معصوم که نبودیم و بی عیب هم نیستم! ممکن است هر یک از ما، در رفتارمان، در عملمان، از نظر مردم، اشکالاتی باشد. روی این، باید حساب شخصی باز کرد و نه حساب ایدئولوژیک!من، خیال میکنم، یعنی عقیده دارم که در همین شرایط و آینده،
نظام اسلامی بهترین نظام برای ایران در حال و آینده
بهترین نظام برای ایران، همین نظام اسلامی است و مردم را، این نظام، میتواند نگهدارد.
* نکته دیگراین که به هر حال، تجربه حکومت دینی، در جمهوری اسلامی، با تجربه مدیریّت روحانیّت، هم گره خورده است، با این که از آغاز، همانطور که فرمودید، بنای بر این مطلب نبود. البته، رهبری، پذیرفته شده بود، امّا خود امام هم، بعد از پیروزی انقلاب، به قم رفتند. این، نشان میداد که امام، بنا ندارند که از نزدیک، در مسائل دخالتی داشته باشند. به هر حال، آنچه عملاً پیش آمد، این بود که روحانیّت، بنا به ضرورتها و ملاحظاتی که بود و اشاره فرمودید، وارد کار اجرایی شد. حالا از نظر حضرتعالی، این تجربه، چه چیزی را نشان داده است؟ آیا به نظر شما، نمیتوانیم بگوییم، این تجربه، برخی از نقاط ضعف ما را آشکار کرده است؟ آیا شما، بازبینی را در این زمینه، احساس نمیکنید؟
حضور امام در قم در اوایل انقلاب با تفکّر عدم حضور روحانیت در کارهای اجرایی
** اوّلاً، رفتن امام به قم، تحت تأثیر همان تفکّری بود که گفتم. ما، با رفتن امام به قم، مخالف نبودیم. قم که رفتند، بعد دیدند که باید تهران باشند. مریض که شدند، به تهران آمدند و دیگر برنگشتند. البته، وضع جسمانیشان هم دلیل بود، ولی آن، تنها دلیل نبود. در باره مدیریّت
مدیریت روحانیت، عالیترین مدیریت در تاریخ ایران
روحانیّت، باید بگویم، به نظر من، عالیترین مدیریّت در تاریخ ایران، همین دوران مدیریّت روحانیّت است. شما، زمان شاه را ببینید زمان پدر شاه را ببینید دوره نخست مشروطه، میتوانست مانند دوران ما باشد، امّا نشد. هرج و مرجی شد که ایران را راکد کرد و عقب انداخت! دوران قاجار را ببینید. چه دورانی بود؟ دوران زندیه، افشار، صفویه، که نوعاً مذهبی بودند، دارای اشکالات!
* اینطور مقایسه کردن در این مسأله، درست نیست! ما، میخواهیم روحانیّت را با معتقدات خودش مقایسه کنیم. روحانیّت را، باید با الگوی خودش مقایسه کرد. یک وقت، حکومت اسلامی را با حکومتهای پیشین مقایسه میکنیم، سخن شما، درست است، امّا روحانیّت را با الگوهایی که روحانیّت معتقد است و به مردم اعلام کرده، میخواهیم مقایسه کنیم.
** من، همین را دارم میگویم! در همه آن دورهها، روحانیّت، حاکم
دورههای بدون مطلوب در زمانهای گذشته
نبوده و آن دورهها، دورههای بدی بوده است؛ یعنی، ما، این دوره را که نگاه میکنیم، همه چیزش، نسبت به آن زمان، ممتاز است :
پیروزی انقلاب و نجات ایران توسط روحانیت
اوّل، خود مبارزه را، روحانیّت پیروز کرد و غیر روحانیّت، نمیتوانست ایران رانجات دهد.دوم این که پس از پیروزی، ایران، مستعد تجزیه یا جنگ داخلی
حفظ وحدت کشور توسط روحانیت بعد از پیروزی انقلاب
بود، ولی روحانیّت، وحدت کشور را حفظ کرد و تمامیّت ارضی ایران را حفظ کرد. روحانیّت، جنگ را، در بدترین شرایط ممکن،
اداره جنگ توسط روحانیت در بدترین شرایط ممکن
اداره کرد ونگذاشت کشور از دست برود و بالاخره، دشمن را وادار به عقبنشینی و محکوم شدن به پرداخت غرامت کرد.مهمتر از همه اینها، دوران سازندگی است. سازندگیهایی که در
تاریخ درخشان دوران سازندگی در ایران
این دوران هشت ساله شد، نه تنها در تاریخ ایران، درخشان است، بلکه در تاریخ کشورهای مشابه ما هم درخشان است! این زیربناهایی ، اصلاً، در ایران، سابقه نداشت! هیچکس، اصلاً، امید نداشت که این همه صنعت، در سراسر کشور، به وجود آید و این رشتههای وابستگی به خارج، قطع شود!این نیروهایی که تربیت شدند و میتوانند کارهای بسیار پیچیده
تربیت نیروهای متخصص در دوران سازندگی
را، خودشان، طرّاحی کنند و اجرا کنند،این دانشگاههایی که تأسیس شد، این همه انسان تحصیلکرده، اینها، چیزهایی نیست که در یک کشور جهان سومیِ مورد فشار و تحریم اقتصادی، بتوان نادیده گرفت! همه اینها، تحت مدیریّت روحانیّت انجام شد!اینکه شما میگویید: «به ایدهآل رسیدهایم یا نه؟»، باید بگویم، ما
عدم دستیابی به اهداف ایدهآل اسلامی
هر جا برسیم، ایدهآل نمیشود! ما، هر قدمی که برداریم، زاویه، بازتر میشود و چشمانداز بازتری پیدا میکنیم و در نتیجه توقّعات، بسیار زیادتر میشود و نیازهای بیش تری پیدا میکنیم. آن موقع، این پرسش مطرح میشود که «چرا اینها، تأمین نشده است؟». این حرکت، این طوری است!البته، این، معنایش، این نیست که من بگویم همه کارهای ما،
وجود اشکالات در کارها
درست بوده و روحانیّت بیعیب بوده یا افرادی از ما بی عیب بودند. در همه دوران تثبیت و جنگ و...این اشکالات، بود، امّا خوب، این دیکته نانوشته است که غلط ندارد! دیکتههایی که آدم مینویسد، آن
نادیده گرفتن دستاوردهای انقلاب یک بیانصافی بزرگ
هم بدون الگو، بدون این که نمونهای داشته باشد و خودش ابتکار میکند، واقعاً، خیلی بی انصافی است که ما دستاوردهای آن را نادیده بگیریم و یا حتّی جلوهای کم دهیم! این درست نیست که نواقصی را که در مقابل دستاوردها، خیلی کم حجم است، به حساب اشکال حاکمیّت دینی یا اشکال مدیریّت روحانیّت بگذاریم!
* حالا، عوارضی داشته یا نداشته؟ به هر حال، روحانیّت، اعتبارش، در میان مردم، اعتبارِ طبیعی دینی است. یکی از اشکالایت که مطرح میشود، این است که روحانیّت، در کار اجرایی، به این اعتبار، صدمه وارد کرده است. یک اشکال دیگر که مطرح میشود، این است که اعتبار روحانیّت در میان مردم، به زهد و سادگی است، در حالیکه حکومت، یک شؤونی دارد و برای خودش، چیزهایی را اقتضا میکند و یا حالا، اگر اقتضا نمیکند، حدّاقل، در زمان ما به وجود آمده است. این اقتضا، با اعتبار روحانیّت ناسازگار است و صدمه وارد میکند. به هر حال، این، به معنای نادیده گرفتن این نیست که روحانیّت، در فرصتی که در اختیارش قرار گرفته، کاری انجام نداده است؛ نه، کارهایی را انجام داده، امّا در عین حال، این عوارض هم وجود داشته است. اگرما این عوارض را ببینیم، نتیجهاش این میشود که در ادامه کار خودمان، برای رفع این عوارض، باید چارهاندیشی کنیم. البته، ما امام را داشتیم که از دید همه مردم، حکومت وضع ایشان را، تغییر نداد و زندگی امام، همان زندگی پیش از رسیدن به حکومت بود، امّا همه کسانی که در این صحنه وارد شدند، این طور نیستند و اینها، چیزهایی است که برای مردم، ملموس است. به نظر میرسد که این عوارض را نمیشود دست کم گرفت.
** اوّلاً، اگر بخواهیم همانطور مانند گذشته، در هیچ دخالت نکنیم،
حکومت دینی مستلزم حضور روحانیت
در مسجد و مدرسه باشیم و همان کارها را داشته باشیم، دیگر حکومت دینی هم نخواهد بود. این، همان است که تجربه آغاز انقلابمان بود که رها کنیم و دست دیگران بدهیم! حتّی اگر ما یک حکومتی را حمایت کنیم، همان کارهایی که آنها دارند به پای ما نوشته میشود! شما، حالا، یادتان نمیآید که پیش از انقلاب،
روحانیت و مشکلات آن در قبل از انقلاب
روحانیّت، چه وضعی داشته است! ما اگر در ادارهای کاری داشتیم، اصلاً، نمیتوانستیم به آن اداره بردیم! از ابتدا که وارد میشدیم، مواجه میشدیم با زنان نیمه عریان که پشت میزهایشان مینشستند و ما را مسخره میکردند!
* الآن، مسخره نمیکنند؟!
** نه، الآن، خیلی فرق کرده است!
* همان موقع هم، افراد متدیّنی بودند که ما را تحویل میگرفتند و کار را انجام میداند!
** آن جوّ منفی، خیلی کم شده است. شما، آن موقع را یادتان رفته است! ما اصلاً، در مدرسه نمیتوانستیم بیاییم! من، یک جُرمام این
حضور و سخنرانی در دانشگاه ابوریحان به عنوان یک جرم در گذشته از نظر ساواک
بود که دانشگاه ابوریحان، در ورامین، رفته بودم و سخنرانی کرده بودم! از این بابت، کلّی مشکل برای ما پیدا شد! الآن، شما، در دانشگاهها، مدارس، کارخانهها، ارتش، سپاه هستید. آن موقع، ما
خوشحال از انتشار مکتب تشیع و مکتب اسلام در گذشته
خوشحالیمان این بود که مثلاً یک مکتب تشیّع یا مکتب اسلام، آن هم با تیراژ محدود داشتیم! الآن، این همه امکانات و کتاب و روزنامه و نشریه و صدا و سیما و...در اختیار روحانیّت است که میتواند حرفاش را بزند! تازه، آن زمان، فرهنگ غربی، این مقدار تهاجم نداشت! حالا که این تهاجم پیدا شده، اگر روحانیّت نبود، خیلی ذلیل میشدیم؛ یعنی، از آنچه که روحانیّت در ترکیه میبینید، خیلی بدتر
اجرای حکومت اسلامی به عنوان یک واقعیت
از آن، نصیب ما بود! بالاخره حکومت اسلامی یک واقعیتی است که باید اجرا شود. آیا حکومت میتواند بدون روحانیت اجرا شود؟
تفاوت زندگی حکومتی با زندگی عادی
حالا، در باره امام، نمیخواهم صحبت کنم، ولی هر کس، وارد حکومت شود، یک تفاوتی خواهد کرد؛ زیرا، بالاخره، سفر پیدا میکند، باید حفاظت شود، خانهاش، طوری باشد که قابل حفاظت باشد، بالاخره، زندگیاش، رفت و آمدش، تفاوتهایی میکند. بالاخره، آدم، اگر بخواهد حکومت کند، یک شرایطی دارد، حفاظتی لازم دارد.انصافاً، من، این را از صمیم قلب میگویم که این نیروهای
نیروهای روحانی حاضر در حکومت جزو کم هزینهترین مدیران
روحانی که در امور حکومت هستند اکثراً، جزو کم هزینهترین مدیرانی هستند که در کشورهای دیگر و در حکومتهای دیگر دیده میشود! کشورهای کمونیستی که ما میرفتیم، با این که ادعای کارگری داشتند، در همان کاخهای رژیمهای پیشینشان زندگی میکردند آن هم با همان نحوهی زندگی! ولی اینجا، این کاخی که رییس جمهور، در آن زندگی میکند، بیست سال پیش از انقلاب، از
زندگی مرفّه سران حکومت در کشورهای دنیا
حیّز انتفاع افتاده بود و الآن، کاخ کهنه و مردهای است. در هر کجا شما بروید، در فقیرترین کشورهای دنیا هم بروید، میبینید که آنها، اهل تجملاتاند! انقلابیان آفریقا که تازه حاکم شده بودند، وقتی این جا آمدند، دیدیم که چند نفر همراهشان بودند. از این تعداد، یکی، بند کفش شان را میبست، یکی، پالتویش را بر میداشت، یکی، عصایش را بر میداشت و...!زندگی شخصی ما، ساده است . من، بیست سال، در این مملکت
وضعیت زندگی خانوادگی در حال حاضر
مسؤولیّت داشتم و در همه امور، دستام باز بود، ولی خانه امروز من، از خانه من در پیش از انقلاب، بدتر است! بسیاری از این شخصیتهای روحانی، حقیقتاً، در مقایسه با مشابه خودشان در جاهای دیگر، مظهر زهدند.زندگی یک عالم، با یک طلبه، یک طور نمیتواند باشد. یک
تفاوت زندگی اشخاص باهم
نمایندهی مجلس که روحانی هم باشد، میرود در روستاها، در شهرها، بالاخره، محافظ میخواهد، ماشین میخواهد، میهمان دارد، دائماً، باید بیایند، مراجعه کنند.من، به نظرم، آن تصوّری که فکر کنید که اگر روحانیّت، متصدّی امور شود، مقتضیّات حکومت، باعث میشود که یک مقدار، سطح زندگی او، با دیگران فاصله پیدا کند و این مشکل خواهد بود، این، قابل توجیه و دفاع است. اگر همین مقدار میشود، خوب، بشود؛ زیرا، بالاخره، میخواهیم حاکمیّت دینی داشته باشیم یا نه؟ تجربه
تلفات اوایل انقلاب در اثر عدم حضور روحانیت در صحنه
اوایل انقلاب، برای ما کافی است! تجربه آن سالها، تجربه عجیب و غریبی بود! در همان چند ماه نخست، چه اشتباهاتی شد و چه اتفاقاتی افتاد! من، میدانم که ورود روحانیّت به امور حکومتی، یک کمی، تلفات میدهد، امّا آثار خوب، خیلی دارد و اگر اشتباهات
لزوم پرهیز از تجمل و فاصله از مردم
اجراییمان را نداشته باشیم، این مشکل، قابل حل است. البته، تظاهر به تجمّل و فاصله از مردم و ...ضرر دارد و باید جلوی اینها گرفته شود.
* مناسب است که دو باره به دوران هشت سال سازندگی برگردیم و مسائل را به صورت جزئیتر بررسی کنیم. حضرت عالی در این گفت و گو تاکنون یک اشکال نیز متوجّه عملکرد سازندگی ندانستهاید. فقط اشکال را متوجّه حوزه کردید!
عملکرد آن مقطع، تاکنون، بارها و بارها، از سوی محافل مختلف و شخصیتهای زیادی، مورد ارزیابی قرار گرفته است و نقاط قوّت و ضعف آن، در سطوح مختلف، مطرح شده است. طبعاً، این دیدگاهها، بسیار متفاوت بودهاند. خود حضرتعالی که دفاع مطلق کردید! و برخی هم از این طرف، یک مقدار بی انصافی کردهاند. اگر خود حضرتعالی، به عملکرد آن دوران بنگرید و اگر بخواهید نقاط ضعف و کاستیهای احتمالی آن را به نقد بکشید، مشخصاً، روی چه نکات و مسائلی انگشت خواهید گذاشت؟
** البته، این که من بخواهم، نقاط ضعفِ خود کار را توضیح بدهم، یک مسأله است و این که با شرایطی که بوده و با شرایطی که مملکت، تحویل آن دولت شده، کارهایی که انجام شد، آیا مناسب بوده یا نه،
سازندگی بهترین عمل ممکن در شرایط بعد از جنگ
یک مسأله دیگر است. سخنام این است که با آن شرایط، بهترین عمل ممکن، انجام شده است.اینکه کارهای دیگری هم میشد بکنیم و حرفهایی که زده
عدم طرح اشکالات با آمار و ارقام توسط منتقدین
میشود، بحثهای قابل تأمّلی است. من، اعلام کردم، گفتم، شما، اشکالاتتان رابیایید با آمار و ارقام و دلیل بگویید، ولی حقیقتاً، هنوز، یک مورد به من گفته نشده است! همین طور کلّی میگویند،
استقراض خارجی یک نقطه قوّت برای کشور در دوره سازندگی
مثلاً، استقراض خارجی شده است، ولی دنبالهاش را نمیگویند! ما، اصلاً آن را، نقطه قوّت میدانیم! استقراضی که شروع شد و در پایان هم برگشت و ذخیره هم بر جای گذاشت، نقطه قوّت است. ما، با
دوازده میلیارد دلار قرض دولت در هنگام پذیرش مسؤولیت
دوازده میلیارد دلار قرض شروع کردیم و وقتی تحویل دادیم، هجده میلیارد دلار قرض داشتیم و نزدیک یازده میلیارد، ذخیره داشتیم؛ یعنی، یک قدم هم جلو بودیم. آنان که استقراض را میگویند، بقیهاش
تحویل دولت با اضافه بودجه
را نمیگویند! آن وقتی که شروع کردیم با پنجاه درصد کسر بودجه شروع کردیم و آن وقتی که تحویل دادیم، اضافه بودجه داشتیم و آخر نوروز، پولهایی که اضافه آورده بودیم، دو باره، از مجلس گرفتیم و خرج کردیم!
من، در یک جلسه دانشگاهی، در دانشگاه آزاد قم، سخنرانی خیلی مهمّی کردم، که بعدها، چون انتخابات شروع شد، پخش نکردند.
عدم جایگزینی سیاستی بهتر به جای سیاست تعدیل در حال حاضر
مفصلاً، در آنجا، همه این چیزها را گفتهام. انتقادهایی که میکنند، بی اساس است! همینجوری میگویند سیاست تعدیل چنین و چنان! از آن موقعی که من کنار رفتم تا حالا، اینها، نتوانستند چیز بهتری جایش بگذارند. با این که همان منتقدان سر کار آمدند!به نظرم، دوره سازندگی، خیلی خوب قابل دفاع است. البته،
دفاع از دوره سازندگی
اشکالات کلّیتری وجود دارد که یک مقدارش، به امکانات بر میگردد و یک مقدارش به این که ما کار را کمی دیر شروع کردیم.
نگرانی از طرحهای باقیمانده دوران سازندگی
مثلاً برخی از طرحهای بسیار مهم را چون دیر شروع کردیم، پس از من، مانده و من، از این جهت نگرانم! مثلاً، کانال سراسری آستارا و گنبد، این، واقعاً، اگر یک روزی
لزوم اجرای طرح کانال سراسری آستارا ـ گنبد برای استفاده بهینه از آب
ساخته شود، همان آبهای کوههای البرز که آن طرف میرود، به موقع و به صورت بهینه، مورد استفاده قرار خواهد گرفت؛ یعنی، همه رودها، به کانال میریزد و هر کس آب خواست، بر میدارد و هر کس آب زیادی داشت، به کانال میدهد. در نهایت، سه میلیارد متر مکعب آب، درگنبد ـ که اراضی فراوانی دارد، ولی الآن، کویر مانده ـ میتوانیم داشته باشیم و با تونل به این طرف منتقل کنیم. ما، این را، دیر شروع کردیم و اگر زودتر شروع میکردیم، الآن، کار عظیمی برای مازندران شده بود.یا مثلاً طرح زاگرس، همین طور مانده است. زاگرس، جایی است
طرح زاگرس یک طرح بزرگ با سه طبقه ثروت مهم
که سه طبقه ثروت مهم، در آن خوابیده است! زیرش، طلای سیاه (گاز یا نفت) است، رویش، طلای آبی (رودهایی که به دو طرف میرود) و فضایش هم پر از جنگل است! واقعاً، جای با عظمتی است! ما قدری، طرح زاگرس را دیر شروع کردیم. البته، امکانات نبود و قطعه قطعه کار میکردیم.طرح فقر زدایی، فوق العاده مهم است. ما، موقعی که آن را نوشتیم
طرح فقر زدایی طرحی فوقالعاده مهم
و آماده کردیم و به مجلس دادیم، گفتند: «دیگر، آخر عمر دولت است، تأمین نمیشود. بگذاریم دولت بعدی بیاید.». ما به فکر این بودیم که این، نقص این دوره است! نقصِ انقلاب است که مردم، بیمه
بیمه اجتماعی یک نیاز برای جامعه امروز
اجتماعی ندارند! همه مردم، از بدو تولد، باید بیمه اجتماعی داشته باشند! بیمه درمانی داشته باشند! بیمه بیکاری داشته باشند. اینکار، در ایران، عملی است و باید صورت گیرد. ما، طرحاش را آماده کردیم، ولی چون دیر آوردیم، الآن، دفن شده است! یا طرحهایی
اجرای طرح طوبی در اواخر دوره مسؤولیت برای تأمین روغن نباتی
مانند «طرح طوبی» که الآن اجرا میشود، ما سالهای آخر شروع کردیم تا روغن نباتی خود را تأمین کنیم. اگر زودتر شروع میشد و به جایی میرسید که نتوانند کندش بکنند، مثل بعضی طرحها که
طرح زیتون کاری باعث تأمین روغن نباتی کشور
نمیتوانند آن را کُند کنند، خیلی جواب میداد. میتوانیم دو میلیون هکتار، زیتونِ دیم در کشور داشته باشیم که هم همه نیازهای روغن نباتی مصرفی ما را تأمین کند و هم افزون بر آن، صادرات داشته باشیم.مهمتر از همه اینها، «طرح1400» بود؛ یعنی، تمدن بزرگ
عدم تصویب طرح ایران 1400 در دولت
اسلامی. که ما این را به تصویب نرساندیم؛ یعنی، حتّی به دولت هم نرساندیم. دیرتر شروع کردیم و در مرحله وزارتخانهها، ماند.اگر آن شروع میشد، سرنوشت ایران را میتوانست رقم بزند!
* این اشکال باید پاسخ داده شود که برخی، همین طرحها را به عنوان طرحهای بی حساب و کتاب، میدانند و معتقدند بسیاری از طرحها، بیحساب و بدون کارشناسی لازم، فقط کلنگ خورده یا شروع شده است!
** اینهایی راکه من میگویم، هنوز شروع نشده است!
* نه، در بارهی اینهایی که شروع شده، چنین نظری را میدهند! اینها میگویند که این طرحهایی که اجرا شده، تنها، صِف افتتاح و کلنگ زدن بوده است!
** به نظر من، عیب، جاهایی است که من گفتم، نه آن جاهایی که آنها میگویند.
* آنها، واقعاً، عیب هست یانه؟
** نه؛ آنچه آنها میگویند، نه تنها عیب نیست، بلکه اتفاقاً، ثروت و امکاناتی است که به دست دولت بعد رسید! آنها، کارهای عظیمی
اجرای طرحها در دوران سازندگی با کارشناسی مجلس و تصویب دولت
است که تقریباً نود و نُه درصدشان، در مجلس کارشناسی شد و در دولت هم تصویب شد و رفت برای اجرا؛ که حالا یا در حدّ مطالعه است و یا شروع شد و دارد اجرا میشود. دولت، در این چند سال که من نبودم، حدود چهل هزار طرح
افتتاح چهل هزار طرح توسط دولت جدید در سه سال اخیر
افتتاح کرده است! اگر این طرحها نبود، خدا میداند چه اوضاعی برای کشور پیش میآمد! هیچ یک از طرحها، اینک متوقف نیست. تازه، با همین طرحهای که الآن اجرا میشود، بیکاری، پانزده یا
سازندگی عامل کاهش بیکاری در جامعه
شانزده درصد است! شما، اگر بخواهید، بیکاری نداشته باشید،غیر از طرح، چه راهی دارید؟ غیر از کارهای سازندگی، راهی پیدا میکنید؟همین دیروز، در مجمع، در باره سیاست حمل و نقل، مثلاً طرحِ راهآهن زاهدان ـ کرمان بحث بود. اینها، مهمترین طرحهای روزگار
لزوم اتصال کشور هند از طریق ایران به اروپا با طرح راهآهن زاهدان کرمان
ما است. ما باید قاره هند را، از طریق ایران، به اروپا وصل کنیم! این، بسیار اهمیّت دارد. طرح بافق ـ مشهد، برای ما هزار کیلومتر، صرفهجویی راه است. وقتی بسازیم، ترانزیتی که از آنجا به دست میآوریم، یک رقم بسیار بالایی خواهد بود. طرح اتصال آبهای
اهمیت زیاد طرح اتصّال آبهای جنوب و شمال
جنوب و شمال، خیلی مهم است و یکی از طرحهای بزرگ دنیا است، اینها طرحهایی است که یک قدری، کند شده، ولی اجرا میشود. یکی از سرمایههایی که به دست دولت آقای خاتمی آمد، همین طرحهایی است که ما، زحمت مطالعه آنها را کشیده بودیم.
* برخی از دستاندرکاران در پاسخ به این پرسش که «شما، چه کار جدیدی کردید؟»، میگویند: «اینقدر طرحهای نیمه تمام و کلنگ زده شده، وجود دارد که ما نمیتوانیم به چیز دیگری برسیم!» اینها، میخواهند بگویند، آن طرحها، مقداری حساب شده نیست.
** اینها حتی یک طرح را نمیتوانند بگویند که بی حساب است! کلّی گفتن، آسان است، امّا اگربخواهند موردی را بگویند، نمیتوانند. شاید، مقداری اغراق باشد، امّا بیایند بگویند این چند طرح اساسی، چرا بی حساب و کتاب است.
حالا، من، دو یا سه چیز دیگر بگویم، برای شما جالب است، آقای
سخن آقای خاتمی در مورد دوران سازندگی
خاتمی، در جلسه خبرگان، میگفت: «اگر کارهای فلانی نبود، ما، دچار بحران بودیم.»! این سخن ایشان، در روزنامهها هم آمد. دلیلاش هم روشن است؛ یعنی، الآن، اگرشما میخواستید مانند گذشته، از خارج، جنس وارد کنید، حدود دَه یا بیست میلیارد دلار، در سال، ارز اضافی لازم داشتید، ولی الآن، فولادتان، پتروشیمیتان،
تأمین اکثریت نیازهای کشور در داخل کشور
همه مصالح خانگی و مصالح ساختمانی، داخلی است و به ارز هم احتیاج ندارید. ارزی وجود ندارد، زمانی، ارز را از خارج میآوردیم. نیروها را فعّال کردیم، قرض خود را، از خودش، پرداختیم و این مشکل را حل کردیم.همین طرح آب یزد که اجرا کردند، یک طرح چند جانبه بود که
اجرای طرح آب یزد برای تأمین آب کویر
بقیهاش را، راکد کردند.اصفهان، خودش، دچار کم آبی است! این طرح، این بود که کانال کوهرنگ، همراه رشد این طرح، ساخته شود تا آب، به اصفهان بیاید. بخش دوم، این بود که یک لوله هم به کاشان کشیده شود. کاشان، در استان اصفهان است و تشنهتر از یزد است. چون، ما میخواستیم حاشیه کویر را آباد کنیم، به نایین آب دادیم. آب مربوط به کاشان، در زمان من، تمام نشد و متوقّف ماند. به قم بایست آب میدادیم. ما رفتیم آب سرشاخههای دز را مطالعه کردیم. در زمان من، حدود یک میلیارد تومان هم داده شد تا از آنجا، هشت
عدم توقف آبرسانی یزد به خاطر پیشرفت
متر یا نُه متر مکعب آب در ثانیه، به این طرف منتقل کنیم. این طرح، میتوانست همه این منطقه کویری را آب بدهد. اینها، همه با هم است. آبرسانی به یزد، چون پیشرفت کرد، متوقف نکردند.این طرح «متانول خارک»، بسیار طرح مهمّی است. در دریا، گازهای
طرح متانول خارک از طرحهای بسیار مهم
نفت، همینطور دارد میسوزد! ما آنجا حدود پانصد هزار شبکه در روز تولید میکنیم. نفت که تولید میکنیم، گازهایش، همین طوری، در آب، دارد میسوزد. طرح، این بود که این گازها، جمع آوری شود و بیاید خارک. قرار بود در خارک، یک کارخانه بزرگ متانول ساخته شود و این گازها تبدیل به متانول شود. من، کارخانهاش را شروع
لزوم جمعآوری گازها برای طرح متانول
کردم و آن قسمت که در خود خارک بود، کارخانه پتروشیمی ساخته شد، ولی اگر گازهای آنطرف هم میآمد، در ظرف یک سال یا دو سال، جواب هزینهاش را میداد. متانول، خیلی چیز با ارزشی است.اگر اشکالی هست، این است که آن بخش که آسانتر بوده، تمام شده و آن بخشهای اساسی که همراه اینها هست، چون دوران، دوران سازندگی نیست، دوران امور سیاست است، به این وضع افتاده
تلاش زیاد برای جمعآوری گازها در دوران سازندگی
است. خود آقای خاتمی، دیروز، به آنجا پرواز کرده است. هر کس، آنجا را ببیند، دلش خواهد سوخت! وقتی آب بیرون میآید، گاز، همراهاش است، گاز را که نمیشود کاری کرد، باید بسوزانیم. من، خودم، در اهواز، این را دیدم. لذا تلاش زیادی میکردم و بخش زیادی از این گازها را، جمع آوری کردیم و بخشی از آن را به پتروشیمی دادیم و بعضیها را به جاهای دیگر. با این وجود، هنوز، بعضی از قسمتها، دارد میسوزد. اشکالاتی
اشکالات سیاسی بعضی افراد به سیاست تعدیل
که آقایان به سیاست تعدیل یا طرحها میکنند، همه، سیاسی است! اگر اشکال داشت، باید اصلاح میکردند. ولی سه سال گذشته، یکی از اینها را بر نداشتند! خصوصی سازیای که در برنامه سوم تصویب و اجرا شد، کپی
برنامههای قبلی خصوصی سازی کپی در برنامه سوّم
برنامههای قبلی است! حال، یک مقدار، اَعداد و اَرقام ـ که در هر زمانی، میتواند جا به جا شود ـ جا به جا شده است.من، چند شاخص تهیه کردم، تا نتیجه کار را در دورهی سازندگی ببینید. بودجهمان، از پنجاه درصد کسری، به بودجه بدون کسری
رشد تولید ناخالص ملّی به شش درصد در دوران سازندگی
رسیده است. تولید ناخالصمان، با معدل شش درصد سالانه رشد کرده؛ یعنی، هر سال شش درصد، ثروت کشور، بالا رفته است. تورّم، از سی درصدی که ما تحویل گرفتیم، به هفده درصد رسیده است. در
کاهش تورم از سی درصد به هفده درصد در دوران سازندگی
آمد سرانه کشور، سالانه، پنج درصد، رشد داشته است. حالا ممکن است که یکی، گیرش نیامده، امّا کل کشور، رشد داشته است. ما سالانه، یازده درصد، تشکیل سرمایه داشتیم. این، مهمترین شاخصه
رشد شش و شش دهم درصدی سالانه زندگی مردم
سازندگی کشور است! زندگی مردم، سالانه، شش و شش دهم درصد، رشد کرده است. هزینه عمرانی، نسبتاش به جاری، در زمانی که ما گرفتیم، بیست و یک درصد بوده و در زمان ما به سی و نُه و نُه دهم درصد رسیده است.این شاخص، بسیار مهمّی برای توسعه کشور بوده است. اشتغال، پانزده و شش دهم درصد بوده، در پایان دوره ما به نُه درصد رسیده است. توزیع درآمد ـ که باز از بحثهایی است که میگویند: «فقیر،
تغییر دهکهای جدول جینی در دوران سازندگی
فقیرتر شده است.» ـ به گونهای بوده است که دو «دهک» پایین جدول جینی،بالا رفته و دو دهک بالا، پایین آمده است. در امور فرهنگی ، از صد و هفتاد و شش میلیون تیراژ، به هفتصد و پنجاه و هفت میلیون
افزایش تیراژ روزنامه در دوران سازندگی
تیراژ رسیدیم. دانشجویمان، از چهارصد و پنجاههزار، به یک میلیون و چهار صدهزار رسیده است. مشارکت زنان هم، در اینجا، بسیار
حضور زیاد زنان در دوران سازندگی از نکات بسیار مهم
مهم است. تولید داخلی را به جای واردات، به قدری وسیع کردیم که سالانه، بیش از دَه میلیارد دلار، از واردات، بی نیاز شدیم. زیر بناها را، شما ببینید! برق و آب و راه و راهآهن و گاز و مخابرات و بندرها و دانشگاهها و...همه، زیر بناهای کشور است که ساخته شده است،
ساخت زیربناهای مهم کشور در دوران سازندگی
خیلی نصاب خوبی است و اگر به طور همراه جلو بروند، عقب نمیمانیم. مواد اوّلیه کالاهای واسطه که عمدتاً، وارداتی بوده، الآن اکثر کارخانههای داخلیمان، تولید میکند. هشت هزار و دویست
تولید مواد پتروشیمی در داخل کشور
کارخانه، الآن، از پتروشیمی، موادّ میگیرند و همین مقدار هم، از فولاد مبارکه و فولاد مس و امثال اینها دارند مواد میگیرند؛ یعنی، حدود بیست هزار کارخانه ما عمدتآ، موادّشان، وارداتی بوده که الآن، داخلی شده است. در تعهّدات خارجی، آنچه را تحویل گرفتیم با
کنترل جمعیت در دوران مسؤولیت اجرایی
آنچه تحویل دادیم، به نفع ما مثبت بوده است. جمعیت کنترل شده است. کنترل جمعیّت را، با نرخ سه و نیم درصد، تحویل گرفتیم و موقعی که تحویل دادیم، با نرخ یک و نیم درصد بود.
* گفته میشود که نتیجه نرخ بالای رشد جمعیت در سالهای نخست انقلاب این شده که الآن همان جوانان به سن کار رسیدهاند ولی کار، وجود ندارد.
کاهش بیکاری از پانزده درصد به 9 درصد در دوران سازندگی
** اگر دوره سازندگی بود، اینها، بیکار نبودند. گفتم، ما بیکاری را از پانزده درصد، به نُه درصد رساندیم. سالی یک درصد که پایین میآمد، الآن، سه سال گذشته است، نرخ بیکاری، شش درصد میشد. دو درصد دیگر هم که میرفت، دیگر بیکاری نمانده بود؛ چون، چهار درصد، بیکاری نیست.
* مجددآ از فرصت خوبی که در اختیار مجله گذاشتید، صمیمانه سپاسگزاری میکنیم.
[1] میرزاده - حسینی، آمار سخن میگوید، چاپ اول 1378