مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی در خصوص قطعنامه 598
س) بینندگان محترم، خانمها و آقایان سلام. خجسته میلاد با سعادت امیرالمؤمنین (ع) را به شما تبریک و تهنیت عرض میکنم. امروز در کشور ما مقام و منزلت پدر گرامی داشته شد. به همه پدران ارجمند سرزمینمان روز پدر را تبریک میگوییم و امیدواریم که همواره سلامت و سربلند باشند. استحضار دارید 27 تیرماه مصادف است با سالروز پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی جمهوری اسلامی ایران در سال 1367، برای آگاهی از روند تصویب و پذیرش آن از سوی شورای امنیت سازمان ملل و جمهوری اسلامی ایران در خدمت حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی ریاست محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام هستیم. سلام عرض میکنم و خیلی متشکرم.
ج) سلام علیکم. خیلی خوش آمدید.
س) میلاد امیرالمؤمنین را تبریک عرض میکنم. قبل از اینکه سئوالات را مطرح کنم، از اینکه به من و همکارانم این فرصت را مرحمت کردید، صمیمانه از شما سپاسگزارم.
ج) ما شما و همکارانتان را دوست میداریم.
س) جناب آقای هاشمی خواهش میکنم که در ارتباط پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران مختصری توضیح بدهید. چه شد که ما این قطعنامه را پذیرفتیم و چرا در آن زمان پذیرفتیم؟
ج) بسم الله الرحمن الرحیم، با تباریک میلاد مسعود حضرت علی (ع) به شما و همه مردم عزیز و پیروان ایشان در سرسر جهان و همچنین اظهار امیدواری که روز پدر این تأثیر را داشته باشد که پدرها در خانه و فامیل همیشه معزز و مکرم باشند و راهنمای خوب برای خانواده باشند.
من چون کاملاً دستاندرکار جریان قطعنامه، پذیرش آن و ختم جنگ بودم، تحلیل خودم این است که در بهترین موقع و شرایط خوب، این قطعنامه پذیرفته شد. با مقدماتی که فراهم کرده بودیم، بهرههای زیادی هم از پذیرش قطعنامه بردیم و از خطرهایی هم کشورمان را نجات دادیم. اگر توضیح بخواهید عرض خواهم کرد.
س) بله. اگر توضیح بفرمائید، متشکر میشویم.
ج) به هر حال از همان ماههای اول جنگ که معلوم شد صدامیان در ایران زمینگیر شدهاند، صحبت از پذیرش آتشبس بود. میانجیگرها آمدند و حرفهایی زدند. جمهوری اسلامی یک حرف روشن داشت و آن این بود که به کشور ما تجاوز شده و ما در اینجا حقوقی داریم که باید داده شود. یکی از آنها این بود که متجاوز کیفر ببیند و غرامتهای جنگ پرداخت شود و دنیا هم بپذیرد که جنگطلب چه کسی بود. هیچ وقت خواستههای ما عملی نمیشد. لذا کمکم شعار این شد که جنگ را ادامه میدهیم تا متجاوز را تنبیه و یا عزل کنیم و حق خود را بگیریم. در طول جنگ پیشرفتهای زیادی کردیم، صدامیان را از اکثر خاک کشور بیرون کردیم. مقداری از نقاط مرتفعات کشور در دست آنها مانده بود. ما هم متقابلاً در جاهایی در خاک عراق رفته بودیم و جنگ هم ادامه پیدا کرد. ولی دنیا فهمید، بخصوص منطقه متوجه شدند که ایران در جنگ دست بالا دارد و عراق تنها کاری که میتواند بکند، این است که شرارتهایی کند که ما نمیکنیم و جنایات جنگی حساب میشود. مثلاً مراکز غیرنظامی را بزنند، از سلاح شیمیایی استفاده بکنند، دریا را ناامن کنند و از این نوع کارها.
س) غیرمتعارف.
ج) بله؛ لذا فشار شورای امنیت و سازمان ملل روی ما زیاد بود که بپذیریم. آنها نمیخواستند که صدام در جنگ بطور رسمی شکست بخورد، چون از عواقب آن نگران بودند. فشار زیادی بود که ما بپذیریم. مدتی با آنها مباحثه کردیم تا توانستیم قسمت اعظم خواستههایمان را به سازمان ملل بقبولانیم. من جمله اینکه عراقیها را متجاوز بشناسند و ما را مستحق گرفتن غرامت بدانند و برنامهای را برای اینکه اینگونه کارها در منطقه ما تکرار نشود، تنظیم کنند. اینها را پذیرفتند، البته مسائل دیگری هم در جبههها و شرایط دو طرف در حرکات بدی که صدام داشت و نمیتوانستیم در آن زمینهها ما مقابله به مثل بکنیم، بوجود آمد که باید برای شما توضیح بدهم. این کلیات کار بود.
س) جناب آقای هاشمی، قبل از 598، شورای امنیت سازمان ملل به هر مناسبتی یک قطعنامه صادر میکرد. بویژه مجامع منطقهای و بین المللی، هرگاه نشستی داشتند، نقبی به درگیریهای ایران و عراق میزدند. چرا ما قطعنامههایی که قبل از 598 صادر شد، اصلاً به هیچ رقم نپذیرفتیم و در واقع به راه خود ادامه میدادیم؟ 598 چه ویژگیهایی سوای نپذیرفتن متجاوز بودن دیکتاتور عراق و پرداخت غرامت به ایران داشت؟
ج) اولاً هیچ وقت تا زمانی که قطعنامه 598 را پذیرفتیم، آنها نپذیرفتند که عراق متجاوز شناخته شود.
س) امّا ما ا صرار کردیم.
ج) بله؛ ما ایستادیم و گفتیم تا این را نگویید، ما قبول نمیکنیم.
س) گفتن این مطلب برای آنها سخت بود؟
ج) بله؛ همین مقدمه شکست صدام شد. در تحلیل توضیح میدهیم. هیچ وقت نمیپذیرفتند که ما غرامت جنگ را طلبکار هستیم. تا اینکه بالاخره پذیرفتند ایران 100 میلیارد دلار طلبکار است و باید غرامت بگیرد. این خودش رقم بزرگ و کار بزرگی بود که انجام شد. این از این جهت، این ویژگی هیچ وقت در طول جنگ بوجود نیامده بود.
معمولاً میگفتند آتشبس و بعد مذاکره کنید. امّا ما میخواستیم قبلاً چیزهایی را که مسلّم است، بپذیرند و بعد از این که آتشبس میدهیم، مسائل را از آنجا به بعد شروع کنیم.
دیگر این بود که از لحاظ میدان نبرد شرایط ویژهای پیش آمد که در گذشته سابقه نداشت.
س) به لحاظ نظامی در آن مقطع یعنی در سال 1367، چه چیزهایی دست به دست هم داد تا ما از برخی از شعارها دست برداریم و قطعنامه را بپذیریم؟
ج) شرایطی پیش آمده بود که ادامه جنگ به آن صورتی که بود که مثلاً چند ماه به چند ماه یک عملیات انجام میدادیم و کمی به جلو میرفتیم، دیگر به مصلحت نبود. به چند دلیل، یکی اینکه خیلی روشن شد که غرب و حتی روسیه مصمم هستند که نگذارند ما پیروز نظامی در منطقه باشیم. این خیلی روشن بود و به ما خیلی صریح میگفتند. البته ما میگفتیم که شما از اول هم این گونه بودید. اگر به جلو آمدهایم، برخلاف میل شما آمدیم. ولی آنها به ما چیزهایی نشان دادند و به ما فهماندند که نمیگذارند. چند نمونه از آن را میگویم. یکی اینکه هم آمریکاییها، هم روسها و هم اروپاییها که بدترین آن را آمریکا به عهده گرفت، حالت مشترک پیدا کرده بودند و آن، این بود که تقریباً با ما وارد جنگ شد.
البته آنها به بهانه حفاظت از کشتیهای نفت کش آمدند، ولی این را خودشان بوجود آورده بودند. چون یک مدت سیاست آنها این بود که منابع مالی ما را قطع کنند و نگذارند ما نفت صادر کنیم؛ بنابراین کشتیهای ما را میزدند. ما هم مقابله به مثل میکردیم، میگفتیم یا همه امنیت داریم یا هیچ کس اهمیت ندارد. حتی کار به جایی رسید که کشتیهایی که پرچم آمریکا را داشتند، منفجر و منهدم شدند. از این ناحیه خیلی نتیجه به دست آنها نیامد. خواستند به قول خودشان زهره چشمی بگیرند، دو، سه حمله نظامی به ما کردند. چند هلیکوپتر ساقط کردند، سکوهای نفتی ما را بمباران کردند. ناو خوبی از ما را غرق کردند و با ما وارد جنگ شدند. منتها هر یک از اینها به بهانهای بود. به این شکل نبود که به ما اعلان جنگ کنند. عملاً نشان دادند که نمیگذارند در دریا به آن شکلی که ما میخواهیم، پیش برویم.
روسها هم کار را به جایی رساندند که موشکهای اسکاد سی به صدام دادند که برد آنها تقریباً 2 برابر موشکهای اسکاد بی بود که قبلاً داده بودند. کمی که بهینه سازی کردند، موشکهایشان به تهران رسید. بعلاوه هواپیماهای میگ 29 را دادند که سطح پرواز آنها خیلی بالا بود، بطوریکه ضد هوایی ما به آنها نمیرسید. معنای آن این بود که هر کجایی را که صدام بخواهد بمباران کند، ما دفاعی نداشته باشیم.
فرانسویها هم هواپیماهای بسیار پیشرفته، موشکهای بسیار پیشرفته و بمبهای لیزری به صدام دادند که میتوانستند اهداف را با دقت بزنند.
از اینها هم که بگذریم، مجموعه شرق و غرب با هم شدند و به صدام چراغ سبز نشان دادند که از بمبهای شیمیایی در سطح بالا استفاده کند. یک نمونه خیلی بد آن را شما در حلبچه دیدید. نوع سلاحی که در آنجا بکار بردند که حقیقتاً تنفس آن آدم را میکشت. اگر فرض کنید همین سلاح شیمیایی را صدام در کرمانشاه یا تبریز و ارومیه که خیلی هم نزدیک بود، بکار میبرد، یا اگر هم میخواست گستاخی بیشتری کند، با موشکهای دوربرد به تهران بزند که همه اینها مقدور بود، چه میشد! ما هم میتوانستیم مقابله به مثل کنیم، امّا ما که نمیتوانستیم این کار را با مردم عراق بکنیم. در جنگ هم نمیکردیم. جنگ از لحاظ نظامی به اینجا رسیده بود.
از لحاظ داخلی هم با اینکه ما مقداری صدور نفت را ادامه میدادیم، ولی محدود شده بودیم. حقیقتاً دیگر اقتصاد کشور تحمل ادامه جنگ را نداشت. گرچه اگر بنا بود که بجنگیم، با ریاضت بیشتر به همان شکل ادامه میدادیم. ولی با آن وضع دیگر نمیتوانستیم کارهای بزرگ نظامی انجام بدهیم. به طوری که دولت رسماً به امام نامه نوشتند و با استدلال نشان دادند که ما از لحاظ اقتصادی زیر خط قرمز هستیم. ضرورتهای زندگی مردم دیگر قابل تأمین نیست. تدارکات جنگ هم دیگر قابل تأمین نیست. این از لحاظ اقتصادی و آن هم شرایطی که در جبهه بوجود آمده بود.
س) شرایط سیاسی در منطقه و جهان به چه شکلی بود؟
ج) از نظر سیاسی همیشه تحت فشار بودیم. ولی این حوادث و چیزهای جدید بود که دیگر مقاومتش عاقلانه نبود. مثلاً من که فرمانده جنگ و جانشین امام در نیروهای مسلح بودم، فکر میکردم که اگر روزی حادثه حلبچه در شهری مثل تبریز پیش بیاید، دیگر به هیچ نحوی نمیتوان به آن شکل جنگید. مجموع اینها مرا قانع کرد که دیگر نمیتوانیم بجنگیم.
س) همین نکته مهم است. شما با همه این جمع بندیها و مسایلی که هست، میخواهید به محضر حضرت امام (ره) بروید و این شرایط را به امام تحمیل بکنید. یک طرف نظر شخصی شما و طرف دیگر نظر حضرت امام (ره) است. از آن لحظه برای ما بفرمائید.
ج) من از عملیات خیبر به بعد، فرمانده جنگ بودم و در اواخر جانشین امام در نیروهای مسلح شدم. چون میخواستم اختیارات بیشتری داشته باشم. وقتی برای عملیات خیبر به جبهه میرفتم، رفتم که از امام خداحافظی کنم. به ایشان گفتم که عقیده من این است که ما عملیات موفقی انجام بدهیم. تا جای حساسی را از داخل عراق بگیریم؛ که این را بعنوان گروگان نگه داریم تا صدام نتواند به مدت طولانی این را تحمل کند. در نتیجه میتوانیم شرایط خودمان را تحمیل کنیم.
اتفاقاً عملیات خیبر هم اگر به اهدافش میرسید، همان بود. چون ما از دجله عبور میکردیم و راه بصره را میبستیم. لذا عراق نمیتوانست این وضع را تحمل کند. البته در آن موقع امام به من جواب روشنی ندادند، تبسم ملیحی کردند که آن هم میتوانست به این معنا باشد که حرف خوبی است و هم اینکه این حرف را نزنید.
به جبهه هم که رفتم، همین را گفتم. وقتی به اولین جلسه قرارگاه در عملیات خیبر رفتم، به فرماندهان گفتم که اگر این عملیات را خوب انجام بدهید، من جنگ را ختم میکنم. البته بعضی از آنها از این حرف بدشان آمد.
س) خبر محرمانه بود؟
ج) بله. در جلسه قرارگاه بود. بعضیها میگفتند که همه میگویند. «جنگ جنگ تا پیروزی» و هاشمی میگوید: «جنگ جنگ تا یک پیروزی» بعضی از آنها هم که عاقلتر بودند، خوشحال شدند. فکر کردند که اگر به این شکل شود، هم جنگ خوب تمام میشود و هم ما به حقوق خود میرسیم. این اتفاق تا آخر هم نیافتد. به فاو هم که رفتیم، ناقص بود. حتی عملیات حلبچه هم که رفتیم، میخواستیم سد دربندی خان را کنترل کنیم، به دریاچه سد رسیدیم، امّا نتوانستیم جلوتر برویم. هیچ وقت من به این هدف نرسیدم، ولی سیاست جنگی من همین بود.
س) این در داخل خاک عراق بود. روزی که در خرمشهر پیروز شدیم، 19 هزار نیروی نظامی اسیر کردیم و همه رسانههای خبری دنیا ما را پیروز میدان اعلام میکردند. چرا در آن موقع چنین تدبیری را نیندیشیدیم؟ آیا آن موقع مصلحتها ایجاب نمیکرد؟ شرایط نظامی بهتر بود؟ تحلیل جنابعالی در این رابطه چیست؟
ج) آن موقع هیچ کس آماده شنیدن پیشنهاد آتشبس در ایران نبود. نظر خود ما هم نظرمان این نبود. چون تازه عراق را از قسمت اعظم خاک خود بیرون کرده بودیم و عراق هم شکست خورده بود. همه میگفتند که باید وارد خاک عراق شویم. جلسه حساسی هم خدمت امام داشتیم، همه فرماندهان نظامی بودند. رهبری فعلی (آیتالله خامنهای)، من، به اضافه فرماندهان سپاه و ارتش بودیم. همین بحثها مطرح شد، بعضیها میگفتند مثلاً آیا آتشبس را بپذیریم یا نه؟ جنگ را تمام کنیم یا نه؟ داخل خاک عراق بشویم، یا نه؟ امام حرفهای همه را گوش دادند، جمع بندی کردند و گفتند: «الان نمیتوانیم جنگ را تمام کنیم، چون خواستههای ما را نمیدهند. منتها در داخل خاک عراق هم نمیخواهیم برویم.» فرماندهان گفتند: پس چه کنیم؟ راه حلی که پیدا شد، این بود که جاهایی برویم که مردم اذیت نشوند. چون نظامیها گفتند که اگر دشمن بفهمد که ما داخل خاکش نمیرویم، با خیال راحت در آن سوی مرز میماند و تجدید قوا میکند و دوباره به ما حمله میکند. امام این را پذیرفتند، گفتند: در جایی بروید که مردم اذیت نشوند. لذا ما منطقه کانال ماهی را در شلمچه انتخاب کردیم که اصلاً موجود زنده در آنجا نبود.
س) منظور از مردم، مردم عراق بود؟
ج) بله مردم عراق بود جزیره مجنون و هور را انتخاب کردیم که آنجا اصلاً ساکنی نداشت؛ بنابراین آن موقع هیچ کس به فکر این چیزها نبود، من هم نبودم. البته من در آن زمان فرمانده جنگ نبودم، آن موقع عضو شورای عالی دفاع و نماینده امام بودم؛ بنابراین آن موقع بحث پذیرش قطعنامه تقریباً اصلاً مطرح نبود.
س) تا اینجا را فرمودید که میخواهید محضر حضرت امام (ره) بروید و با تحلیل و جمع بندیهایی که خودتان به آن رسیدید، حضرت امام را متقاعد کنید.
ج) بعد از حلبچه که آن اتفاق افتاد، ما به تهران آمدیم. بین رؤسای قوا، حاج احمد آقا و آقای مهندس موسوی که یک جلسه پنج نفری بود، مسائل را مطرح کردیم. نظرها به اجماع این شد که در دو جبهه کار کنیم، یکی اینکه در شورای امنیت کار را به جایی برسانیم که خواستههای ما را قبول کند که آقای دکتر ولایتی را مأمور پیگیری آن کردیم. دوم هم این بود که شرایط را درست تنظیم کنیم و خدمت امام بگوییم. ایشان به هر شکلی که تصمیم گرفتند، عمل میکنیم. اولاً باید وضع جبهه را به آن شکلی که بود، خدمت امام بگوییم.
من دوباره به جبهه رفتم. با آقای رضایی و فرماندهان دیگر صحبت کردم. گفتم: اگر ما بخواهیم یک عملیات موفق را انجام بدهیم که آن هدف را تأمین کنیم، شما از ما چه میخواهید؟ آنچه را که میخواهید، به ما بگویید تا ما ببینیم میتوانیم آنها را تأمین کنیم یا نه؟ ما پیش امام میبریم، هر چه امام گفتند، عمل میکنیم. امام میبینند که اگر میتوانیم تأمین کنیم، تأمین میکنیم و گرنه به شما میگوییم.
این منجر شد که آقای رضایی آن نامه را نوشتند که جمع بندی همه آنها بود. این که الان گاهی گفته میشود من از ترفند استفاده کردم که مشکلات به این شکل شود، درست نیست.
واقعاً اگر آقای رضایی میتوانستند لیستی بدهند که در داخل قابل تهیه بود، من فکر میکنم که شاید پذیرفته میشد. آنها حقیقتاً نیازهایشان را گفتند، نیازها را که مکتوب بود، خدمت امام بردیم. وضع جبهه را گفتیم، وضع شورای امنیت را گفتیم، شرایط را گفتیم و پنج نفری به اتفاق گفتیم که این لیست قابل تأمین نیست. امام هم گفتند که قابل تأمین نیست. مثلاً فرض کنید چقدر هواپیما، چقدر توپ، چقدر تانک و خیلی چیزهای دیگر در آن بود. نظر ما صراحتاً این شد و خدمت امام گفتیم که با این شرایطی که در شورای امنیت پیش آمده، آتشبس را بپذیریم. آنجا هم بحثهای داغی خدمت امام بود، بالاخره آن جلسه تمام شد و ایشان پذیرفتند.
س) مطلبی از آن جلسه گفتنی است؟
ج) بالاخره امام سختشان بود که بپذیرند.
س) مسئولیت به عهده جنابعالی بود؟
ج) بله. من فرمانده جنگ و جانشین ایشان بودم.
س) انتقال این همه مطالبی که بر خود شما هم سخت است و میخواستند به امام منتقل کنید، چگونه بود؟ یعنی شما این کار را کردید؟
ج) بله. من این کار را کردم. بنا بود که امام در واقعیت جنگ قرار بگیرند. امام همیشه مطلع بودند، ولی معمولاً چیزهایی خدمت ایشان برده میشد که یک مقدار امیدوار کنندهتر از وضع موجود بود. ایشان گفتند که نمیشود، چون مردم و رزمندگان انتظار دیگری دارند. ما به این شکل حرف زدهایم و اینگونه گفتیم، نخواستند که بپذیرند. البته جملهای گفتند که من تا الان نگفتهام و نخواهم گفت. مطالبی بود که شاید گفتنی نباشد. من گفتم که برای شما معذور است که این حرف را بگویید. من که همیشه گفتم، ما یک جای را میگیریم تا حق خود را بگیریم. حق ما هم که الان به صورت نصف و نیمه گرفتنی شده، من بعنوان فرمانده جنگ و جانشین شما، اعلام آتشبس میکنم. شما هم بعد از آن مرا محاکمه کنید و بگویید چرا این کار را کردید؟ یعنی دیگر دامن شما و دامن کل نظام را نمیگیرد، یک فرمانده این تصمیم را گرفته است. من هم اعتراضی نمیکنم، چون به نظرم عمل کردهام و حق هم داشتم که این تصمیم را بگیرم.
ایشان قدری نگاه کردند و با مهربانی گفتند: نه من این را هم قبول ندارم و نمیشود. وقتی که ایشان دیدند، کار به اینجا رسیده، کمی فکر کردند. ما دیگر مطمئن بودیم که نباید بجنگیم. این را هم به امام گفتیم که آن چیزی که میخواستیم، اتفاق میافتد. دلیل ما هم این بود که صدام 8 سال جنگیده و با دست خالی به کشورش برگشته و چیزی ندارد. این همه کشته، این همه اسیر و این همه خرابی در کشور داشت. آنها نسبت به ما مشکلات بیشتری داشتند. آن همه بدهی هم داشتند که ما بدهی نداشتیم، مقروض نشده بودیم، کسی به ما پولی نمیداد. صدام صدها میلیارد دلار بدهکار شده بود و تعهد داشت.
گفتیم وقتی جنگ تمام شود، او باید به مردمش جواب بدهد. مشکل واقعی پیدا میکند و کار او دشوار میشود. ما هم برای گرفتن حق ما فشار خواهیم آورد. این طلب هم به بدهیهایش اضافه میشود. ضمن این که صدام درآمد نفتی نداشت، چون همه قسمتهای آن زده شده بود. این تحلیل را گفتیم و ایشان گفتند: «پس خودتان شخصیتها و آدمها را جمع کنید، به همین شکلی که ما توجیه میکنید، آنها را هم توجیه کنید تا همه دفاع کنید و بین شما اختلاف نیفتد.» ما گفتیم: «حتماً این کار را میکنیم.»
تصمیم گرفتیم و بیرون آمدیم که این کار را بکنیم. آیتالله خامنهای هم از شخصیتها، روحانیون، نظامیان در دفترشان دعوت کردند تا آنها را توجیه کنند.
حاج احمد آقا خبر دادند که امام به این نتیجه رسیدند که باید خودشان بعهده بگیرند و اعلام کنند. من نگران هستم که اگر شما بخواهید میدانداری کنید، هم درجنگ مشکل ایجاد میشود و هم برای سیاست کشور بد میشود. بعد هم آن نامه معروف را نوشتند که یک نامه تاریخی است. حاج احمد آقا هم آمد و آن نامه را در جمع ما خواند.
س) یک فرازش خیلی دلسوز بود.
ج) پیش بینی کرده بودند. با اینکه امام گفته بودند و به ما منتسب نکرده بودند و خودشان تصمیم گرفته بودند، در همان جلسه یکی دو نفر از آقایان زار زار گریه کردند. این خودش کافی بود، همین گریه در جبههها میشد، برای رزمندگان و خانواده شهدا و همه، آثار دیگری داشت. به هر حال امام با آن تدبیرشان مسئله افکار عمومی را حل کردند و یک کار عاقلانه، خوب و به موقع را انجام دادیم.
هر وقت فکر میکنم که این کار را در آن زمان حقیقتاً به خاطر عشق به کشور، انقلاب، مردم و جوانانی که شهید میشدند، انجام دادم، خداوند را شکر میکنم که این توفیق را به ما داد.
س) حضرتعالی در 28 مرداد 67، یک ماه بعد از پذیرش قطعنامه فرموده بودید که به مسایلی رسیدیم که آن موقع، یعنی چند ماه زودتر از پذیرش قطعنامه نمیرسیدیم. ممکن است درباره این مسئله که صحبت کردید، توضیح بدهید که آن شرایط چگونه بود؟
فردای روز، یعنی 27 مرداد 67، در یک اقدام عملی و با یک هجمه عجیب و غریب تبلیغاتی، رسانههای غربی و صهیونیستی علیه ما شروع به شانتاژ خبری کردند و به شدت روی نقطه ضعف ما کار کردند و گفتند که ایران از سر ضعف این را پذیرفته است. این در حالی بود که در متن قطعنامه صدام متجاوز شناخته شده و باید غرامت بپردازد که این حکایت از پیروزی ما بود. جنابعالی در آنجا فرموده بودید که ما این تصمیم را در جهت مصالح اسلام و مسلمانان اتخاذ کردیم. چگونه ما مصالح خودمان را به مصالح سایر مسلمانان که در سایر نقاط مختلف دنیا هستند، گره زدیم و چطور این شانتاژهای تبلیغاتی صهییونیستها و آمریکاییها را خنثی کردیم؟
ج) به هر حال از لحاظ واقعی پیروزی قابل توجهی برای ایران بدست آمده بود که از خواستههای مهم آن همان متجاوز بودن عراق بود که در تمام 8 سال هیچ کسی نپذیرفته بود. بعضیها که میخواستند کمی ظاهراً منصفانه حرف بزنند، میگفتند: «بله شروع کننده عراق بود، امّا ادامه دهنده ایران بود، پس هر دو مقصر هستند!» ما هم جواب میدادیم که او بدون جهت شروع کرد، ما هم برای گرفتن حق خود، دفاع کردیم. چون دشمن در خاک ما بود، ما باید میجنگیدیم تا او را بیرون کنیم؛ بنابراین روی حرف ما خیلی تبلیغ نمیشد.
با این پیروزی که برای ما بدست آمد و جنگ به این شکل تمام شد، غرامتها را پای عراق نوشتند. رسانههای دنیا میخواستند روحیه ما را بشکنند. جنگ تبلیغاتی را شروع کردند که ما از روی ضعف پذیرفتیم. از کلمهای که امام فرموده بودند که جام زهر را مینوشم، سوءاستفاده کردند. بعد هم میخواستند که به صدام روحیه بدهند که اتفاقاً روحیه گرفت و اقدام خیلی بدی کرد. لابد شما یادتان هست، دوباره همان کارهایی را که اول جنگ کرده بود، تکرار کرد. خیال میکرد ما با ضعف این کار را کردیم، یعنی تبلیغات دنیا را باور و خیال کرد که نمیتوانیم دفاع کنیم و آن عملیات را کرد. آن سیاستی بود که آنها اقدام کردند.
اتفاقاً با همین حملهای که صدام از روی جهل به ایران کرد و دفاع خیلی خوبی که نیروهای ما کردند، یعنی ظرف چند ساعت اینها را به آن طرف مرز برگرداندند، دنیا فهمید ما از روی ضعف این کار را نکردیم و قدرت دفاع و رزمندگی هم داریم. این کمک را صدام به ما کرد تا ثابت کنیم این کار از روی ضعف نبوده و روی محاسبه عقلانی بوده است.
س) جناب آقای هاشمی، روزگار متجاوز و دیکتاتور را به پای چوبه دار برد. امّا غرامت جنگی به کجا انجامید؟ هنوز پرونده قطعنامه 598 مفتوح است. الان که در سال 1387 هستیم، سرانجام این قطعنامه به کجا انجامید؟
ج) آن موقع ما برنامهای داشتیم که یادتان هست. سازمان ملل گروهی فرستاد که آمدند و ارزیابی کردند. با اینکه خیلی کم ارزیابی کردند - گفتند هزینههای نظامیتان را نمیپذیریم، هزینههای غیرنظامی را پذیرفتند - 100 میلیارد دلار شد. مقدمات اجرای قطعنامه هم فراهم شد که چند کار میبایست میکردیم. البته صدام برای اینکه برای ملتش جوابی داشته باشد، در فکر حمله به کویت بود تا آنچه را که در ایران بدست نیاورده بود، در کویت بدست بیاورد. نفت زیاد و یک کار آسان بود که ظرف چند ساعت به کاخ امیر کویت رسید. قبل از اینکه به آنجا حمله کند، میخواست خیالش از این طرف آسوده باشد که ما در چنین شرایطی از او انتقام نگیریم. مثلاً به اسم حمایت از کویت، وارد جنگ نشویم. دو، سه مسئله مانده بود که داشتیم روی آن بحث میکردیم، با عجله پذیرفت. یکی اینکه اسرا آزاد شوند که واقعاً پیشرفت خیلی خوبی بود، او حاضر نبود که آنها را آزاد کنند و نگه داشته بود. ما هم به خاطر اسرایی که در آنجا داشتیم و هم اسرایی که عراق در اینجا داشت، ناراحت بودیم و هر دوی آنها ما را رنج میداد. در حالت انسانی واقعاً خیلی سخت بود.
یکی مسئله اروند رود بود که نمیپذیرفت و در آن مقطع پذیرفت؛ یعنی قرارداد الجزایر را یکجا پذیرفت. میخواستند منکر ترمیمهای مرزی شوند که قبل از انقلاب شده بود. یکی از ادله جنگ هم همین بود، او آن قرارداد را پاره کرد و گفت: ما قبول نداریم. تعداد زیادی نامه بین من و او رّدوبدل شد، بالاخره گفت که من همه حرفهای شما را پذیرفتم. چون دیگر وقت نداشت و میخواست به کویت حمله کند. این مسائل که پیش آمد، به این نقطه رسیدیم که او پذیر فت. ولی وقتی جنگش را شروع کرد، عراق در ورطهای افتاد که دیگر هیچ وقت صدام فرصت اینکه بیاید با ایران تسویه کند، نداشت. چون بلافاصله با آمریکا درگیر جنگ شد، آن حالت خیلی سخت پیش آمد. در آن جنگ هم ایران تصمیمات خیلی خوبی گرفت.
یکی از برنامههای بسیار عاقلانه ما این بود که در آن جنگ، اعلان مخالفت با اشغال کویت کردیم و در عین حال که کویت به ما بد کرده بود، به جنگ ورود پیدا نکردیم.
س) در آن زمان توقع مداخله هم بود.
ج) بله؛ میگفتند خالدبن ولید و اینطور چیزها. با رفتاری که کردیم، دنیا عقلانیت سیاسی ما را تحسین کرد. چیزهای خوبی هم بدست آوردیم، یعنی منافع سیاسی و اجتماعی زیادی بدست آوردیم. کویتیها هم از ما ممنون شدند. چون ما به مردم آواره کویت پناه داده بودیم. بعداً هم که مسائل داخل عراق را میدانید. تا به حال هیچ وقت شرایطی پیش نیامده است. بعد از سقوط صدام هم که نوع حکومت آنجا عوض شده و شرایط جدیدی است.
س) بالاخره این پرونده مفتوح است؟
ج) بله؛ مفتوح و محفوظ است.
س) جناب آقای هاشمی، فکر میکنم 4 دقیقه فرصت داشته باشیم. با عنایت به اینکه کشور عراق توسط اشغالگران نظامی همچنان تحت سیطره نیروهای آمریکایی به سر میبرد و نظامیان در آبهای خلیج فارس هستند، سؤال پایانی ما این است که آینده منطقه و جایگاه ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
ج) بالاخره آمریکاییها برای همیشه نمیتوانند در عراق بمانند. هر مقداری که بمانند همراه با خطر، خسارت و بدون دستاورد اقتصادی، حیثیتی و سیاسی است. عراق جایی نیست که آمریکا بتواند بطور طولانی در آنجا بماند. روزی که آمریکا از این منطقه بیرون برود، مردم عراق بهترین دوست خودشان را در وجود ایران میبینند. اولاً اکثریت مردم عراق شیعه هستند که افکارشان خیلی با ما مشترک است. پیوند اشتراتژیک دینی، سیاسی و اجتماعی دارند. در دوران دفاع و امروز همیشه با اهل سنت عراق رفتار برادری داشتیم. کردها هم در دوران دفاع با ما صمیمی و همکار بودند.
فکر میکنیم فرق دینی و قومی داخل عراق از هر نوع که شما حساب کنید، از بهترین دوستان ما هستند. چون ما هم مایل هستیم عراق واحد، مستقل، آزاد و با حاکمیت مردمی در میدان باشد، از خواستههای واقعی مردم عراق حمایت میکنیم. به علاوه دل همه مردم ما بخاطر قبور ائمه در آنجاست.
فکر میکنم در آینده ما روابط خیلی خوبی با مردم عراق و کل منطقه خواهیم داشت. چون ما با هیچ یک از کشورهای اطراف خود بنای عداوت، خصومت و یا توقعات بی خودی نداریم. آنها هم دیگر ایران را شناختهاند، ایران تجربه طولانی دارد و ثابت کرده که خوب میتواند روی پاهای خودش از حقوقش دفاع کند.
من آینده منطقه را خوب میبینم. البته همیشه باید از زیاده طلبیهای استکباریها نگران باشیم، چون آنها به این منطقه چشم منافع حیاتی دارند. فکر میکنند منابع حیاتی آنها در خلیج فارس و گاهی هم در خزر است. از این جهت به خاطر این طمع و به خاطر این حرصی که وجود دارد و سابقه بدرفتاری که داشتند، نمیتوانیم با خیال راحت بنشینیم و بگوییم چیزی نمیشود. حتماً باید مواظب باشیم، ولی من مطمئن هستم افغانستان، عراق و حتی خلیج فارس، جایی برای ماندن آمریکاییها نیست.
ایران هم در همین حوادثی که اتفاق افتاد، بهرههای زیادی برده است. اولاً از شّر صدامیان راحت شد و خداوند انتقام خون شهدا، رنجهای اسرا، جانبازان و مفقودان را گرفت. طالبان هم که وضعشان به آن شکل شد، آنها هم مثل صدام بودند. هنوز خطری که احساس میشود از حضور آمریکا است که انشاءالله روزی از این هم نجات پیدا میکنیم.
س) جناب آقای هاشمی، طی دو هفته گذشته جنگ و عملیات روانی آمریکاییها و صهیونیستها علیه جمهوری اسلامی ایران شدت گرفته و محوری را تحت عنوان ایران حراسی در منطقه و در سطح بین الملل اتخاذ کردند. تحلیل جنابعالی از این عملکرد آمریکاییها چیست؟
ج) بطور نقد، این را جنگ روانی میدانم امّا هر جنگ روانی هم میتواند عواقبی داشته باشد. نمیتوانیم با خیال راحت بگوییم که یک جنگ روانی است و تمام میشود. بالاخره آنها اهدافی دارند و با آن اهدافی که به منطقه آمدهاند، با همین اهدافی که صدها میلیارد دلار هزینه کردهاند و هزاران کشته و ده هزار زخمی در افغانستان و عراق دارند، حیثیت خود را گرو گذاشتهاند. بالاخره قدرتهای مغرور و متکبری هستند. ما باید همیشه هوشیار و مواظب باشیم و با تدبیر عمل کنیم و تا آنجایی که به ما مربوط میشود، نگذاریم در منطقه اتفاقی بیافتد. در عین حال با اتکاء به خداوند و حمایتهایی که همیشه در دوران مبارزه و تا امروز از خدا گرفتیم، به لطف خداوند امیدوار باشیم که از بندگان خود حفاظت میکند.
س) خیلی متشکرم. شام میلاد امیرالمؤمنین است و جمله پایانی خطاب به مردم کشور.
ج) مردم عزیز ما بهترین نعمتی که دارند، نعمت ولایت علی بن ابیطالب (ع) و ائمه معصوم است که هیچ بخشی از بخشهای مکتبی دنیا این نعمت را ندارند. خداوند این نعمت بزرگ را به ما داده که پیروان چنین شخصیتهای بزرگوار معصومی باشیم. ما با ولایت اهل بیت متولد شدهایم و انشاءالله با همین ولایت به ملاقات خداوند برویم. تا الان همیشه از این موهبت الهی خیر دیدهایم.
انشاءالله که این سرمایه بین ما قویتر شود.
س) خیلی متشکرم. یک بار دیگر از حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی ریاست محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام به خاطر اینکه این فرصت را در اختیار من و همکارانم در برنامه گفتگوی 45 دقیقه قرار دادهاند. سپاسگزارم.