س- خیلی ممنون که این وقت را برای مصاحبه ما اختصاص دادید. من در زندگی شخصیتهای تاریخی مطالعه کردهام و کمتر دیدهام که جزئیات زندگی روزانهشان ثبت شود. نگاه من در این مصاحبه معطوف به آینده است تا اینکه اکنون خوراک رسانهای شود. حضرتعالی از برجستهترین شخصیتهای سیاسی معاصر هستید. تصور من این است که بسیار ضروری است در دههها و حتی سدههای بعد جزئیات زندگی شخصی شخصیتی به اسم هاشمی رفسنجانی در تاریخ ایران ثبت شود. هر چند از لابهلای خاطرات حضرتعالی مطالبی مستفاد میشود، ولی پراکنده است. اگر اجازه بدهید سؤالات یک مقدار جزیی باشد و خواهشم این است که برای یک بار هم که شده پاسخها را برای تاریخ به تفصیل بفرمایید تا انشاءالله بتوانیم وظیفه خودمان را به نسل آینده ایران ادا کنیم. قاعدتاً نظم خاصی در زندگی حضرتعالی حاکم است. روال کلی در این مصاحبه ثبت و درج یک روز کاری حضرتعالی از لحظهای که میخوابید تا وقتی که روز بعد به رختخواب میروید. برنامه کاری شما از چه زمانی به صورت کنونی ثابت شده است؟ آیا این نظم کاری و برنامهها از قبل از انقلاب بوده یا بعد از انقلاب شروع شده است؟
ج- بسمالله الرحمن الرحیم، من قبل از انقلاب نمیتوانستم برنامه منظمی داشته باشم. چون تنها بودم و هرجا میرفتم و میآمدم. الان باید کارم با نظمی همراه باشد و برنامهام نسبتاً منظم است. از زمانی که در مجلس، جنگ، دوره ریاست جمهوری و مجمع مسؤول شدم، برنامههایم کم و بیش منظم است. اگر به سفری بروم، در سفر کارهایم بیشتر میشود. چون وقتی به استانها میروم، خیلیها به من مراجعه میکنند و یا میخواهم به خیلی جاها بروم که باید ببینم و بازدید کنم. مسائل زیادی هست. لذا برنامهام در تهران یک مقدار با سفر به شهرها فرق میکند. در سفرها نمیشود خیلی در برنامهها منظم بود. البته به شکل دیگری منظم هستیم. اگر سفر نباشم، به شکل ثابت سالهای پس از پیروزی انقلاب است که معمولاً هنگام اذان صبح بیدار میشوم و پس از ادای وظیفه، کمی نرمش میکنم که مکان و کم و کیف آن به تناسب سرما و گرما متفاوت است. بعد از آن مطالعه دارم که در هر صورت تحقیق و پژوهش است؛ یعنی اگر متنی از کارتابل روزانهام مانده باشد، مانند مصاحبهها و سخنرانیهای خودم که نیاز به بازبینی و اصلاح داشته باشد، نامههای خاص مردمی که به تشخیص دفتر باید مطالعه کنم، گزارشها و طرحهای پیشنهادی مربوط به مجمع تشخیص مصلحت و دانشگاه آزاد اسلامی و بولتنهای خبری و تحلیلی که روابط عمومی از سایتها و خبرگزاریها تهیه میکند. در غیر این صورت مانند سالهای زندان که روی مفردات و معانی صریح و محتوایی قرآن کار میکردم، به تناسب پیشرفت علم و تطبیق دادههای علمی با آیات و استناد آنها با روایات مطالعه میکنم.
بعد از صرف صبحانه به دفتر برای کارهای روزانه میآیم که اول نیم صفحه اول اکثر روزنامهها را میبینم و اگر مطلب خاصی باشد، میخوانم. پس از آن کارتابل روزمره اداره را میبینم که یا صرف اطلاع هستند و یا پینوشت دارند.
از ساعت 10 صبح ملاقاتها، دیدارها و مراسم شروع میشود که فردی و یا جمعی هستند و گاهی سخنرانی و مصاحبه هم دارم. پس از نماز و ناهار، 45 دقیقه استراحت میکنم و در برنامههای بعدازظهر، اگر دیدار و ملاقات نداشته باشم، بولتن تلخیص روزنامهها را میخوانم، گزارشهای کاری را میبینم و به تناسب موضوعات، مطالعه میکنم و از فرصت مناسب آن برای یادداشتبرداری و نوشتن استفاده میکنم. البته از صبح تا زمانی که در اداره هستم، حواسم به برنامههای تلویزیون، مخصوصاً شبکه خبر هم است.
در مسیر برگشت به منزل، مثل زمان آمدن به دفتر در صبح، به رادیو پیام گوش میدهم و با توجه به مسیرهای متفاوت، به تماشای رفت و آمدهای مردم، مخصوصاً در جاهای پر ترافیک میپردازم که گاهی متوجه میشوند و واکنشهای متفاوت دارند.
در منزل هم به توصیه پزشکان کمی ورزش و نرمش میکنم و مثل همه مردم، با خانواده و اگر مهمانی باشد با آنها به گفتوگو مینشینم که معمولاً از هر دری سخن میگوییم. پس از شام تا خواب، فرصت مناسبی برای نگارش خاطرات روزانه است که اگر به خاطر طولانی شدن گفتوگوها و یا حضور مهمان ننویسم، در اولین فرصت مینویسم. این برنامه 24 ساعت من در زندگی است که از گذشته هم شبیه به همین است. البته اگر ماه رمضان باشد، برنامههای صبح من فرق میکند. چون کسری خواب سحری، خواب پس از نماز صبح تا زمان حرکت به سوی اداره شیرین است.
س- در نوشتههای روزانهتان که چاپ شد، دقت کردهام. شما از تهجّد و سحرخیزیهای خود چیزی ننوشتهاید و نمینویسید که مثلاً نماز شب خواندهاید و یا اعمالی را در سحرها انجام میدهید. اگر مایل هستید اشارهای بفرمایید که سحرخیزی و تهجّدتان را از چه زمانی شروع کردهاید؟
ج- اینها دیگر برنامههای خاص هرکس با خداست که لذتش در نگفتن است. البته میگویند گفتنش هم ریای پسندیده است. من هم از جوانی و طلبگیام و از زمانی که مکلف شدهام، به تناسب حالم انجام میدهم. به طور دائم نیست، گاهی هست و گاهی هم نیست. برنامهها هم تفاوت میکنند. چون انسان میخواهد یک مقدار مطالعه و دعا کند و یک مقدار قرآن تلاوت کند. مثلاً فراوان اتفاق افتاده که در لیالی قدر، به جای اعمال مرسوم در کتابها، تفسیر قرآن خواندهام و یا درباره موضوعات خاص مطالعه کردهام. البته در زمانی که مسؤولیتهایم در مجلس و ریاست جمهوری بیشتر بود، حتی از این فرصتها هم برای رسیدگی به مسائل جامعه استفاده میکردم.
س- آیا به خاطر دارید که اولین نماز شبتان را در چه سالی شروع کردهاید؟
ج- نمیدانم. واقعاً یادم نیست. چون از کودکی این مسائل در خانه ما بود. پدرم اهل تهجّد بود. پیش از اذان همیشه بلند میشدند و دیگر نمیخوابیدند و تا زمانی که آفتاب بلند میشد، روی سجادهاش نشسته بودند. آن منظره همیشه در ذهن من هست و همان موقع هم این حالت را میپسندیدم. اگر چه اتاق ایشان با اتاق ما مقداری فاصله داشت، ولی صدای تلاوت قرآن برایم لذت بخش بود و با صدای نماز صبح ایشان که بلند هم میخواندند، برای نماز بیدار میشدیم. خودم سعی میکنم همان حالت را ادامه دهم که همیشه موفق نیستیم. گاهی شبها زیاد کار دارم و تا نیمه شب مینشینم و نمیتوانم برای نماز شب بیدار شوم؛ اما گفتم که بعد از نماز صبح دیگر نمیخوابم و تا موقع آمدن به مجمع یا هر جایی که میخواهم بروم، بیدار هستم. در غیر از ماه رمضان معمولاً ساعت 8 به مجمع میآیم.
س- بعد از نماز صبح و تعقیبات، یک فاصله یک تا یا یک ساعت و نیمه هست، بیشتر بگویید که در این فاصله چکار میکنید؟
ج- وقت خوبی برای من است. چون خسته نیستم و با نشاط هستم، مطالعه و تحقیق میکنم. در فاصله تا آماده شدن صبحانه معمولاً اخبار ایران و جهان و مسائل مهم را یا از تلویزیون، یا از ماهواره، یا از روی سایتهایی که اخبار را بیشتر منعکس میکنند، از کامپیوتر میبینم. بعضی وقتها کارهایم را به خانه میبرم که اگر شب نتوانسته باشم کارهایم را تمام کنم، صبح آنها را تکمیل میکنم و همراه خودم به مجمع میآورم. البته اگر کاری باقی مانده باشد، آن را در ماشین میخوانم.
س- در ماشین که مطلب میخوانید، اذیت نمیشوید؟ چون معمولاً مطالعه در حال حرکت تطابق چشم را به هم میزند و ممکن است برای انسان سرگیجه پیش بیاید.
ج- خانه ما از محل کار دور است و معمولاً سه ربع در راه هستیم. در این فاصله که صبح است و معمولاً مردم کمتر در خیابانها هستند، موارد ضروری را مطالعه میکنم و اگر مطلبی نداشته باشم، به رادیو گوش میدهم و به در و دیوار شهر نگاه میکنم که البته این هم خوب است. بعدازظهرها که در مسیر هستم، خیابانها، مغازهها و مردم را میبینم، به سر و وضع لباس مردها، جوانها و زنها دقت میکنم. سطح حجاب را دقت میکنم که بسیار مفید است و از همان حالت استفادههای زیادی میکنم.
س- این نگاه کردن به وضعیت لباس مردم تکراری نمیشود؟
ج- نه همیشه به یک صورت نیست، چون اولاً مسیرهای من متفاوت است، ثانیاً آدمهایی هم که میبینیم، متفاوت هستند. از پوشش آنها میتوان تصوری از فرهنگ لباس پوشیدن مردم در کشور و یا لااقل در تهران برای خود خلق کرد.
س- بیشتر به چه چیز نگاه میکنید؟ به شادابی و افسردگی مردم و سطح پوشش آنها؟
ج- نگاه من به مردم با توجه به زمان و جاها متفاوت است. در جاهایی مثل نزدیک چراغ قرمز که ایستادهاند، منتظرند تا راه باز شود. در مسیر که راه میروند، حالات خاصی دارند. در گوشه و کنار که در صف هستند، حالات متفاوتتری دارند. همه اینها یک معنای دارد. هنگام عبورشان از خیابانها، بعضیها خیلی بیمحابا به خیابان میزنند و میروند و بعضیها خیلی با احتیاط هستند. راننده ما وقتی کسی جلویش باشد، صبر میکند تا او عبور کند. مخصوصاً اگر خانمها باشند، به آنان حق تقدم برای عبور میدهد. پلیس در جلوی ماشین من در حال حرکت است، اما راننده توقف میکند تا عابر عبور کند. با اینکه معطل میشوم، از این کار راننده خوشم میآید که امیدوارم تبدیل به فرهنگ شود. در طول روز، از مسیر منزل به مجمع سه ربع ساعت و همین اندازه در مسیر برگشت در ماشین هستم.
س- یعنی تقریباً هر روز یک ساعت و نیم در راه هستید؟
ج- بله در مجموع 5/1 ساعت میشود که سعی میکنم وقتم تلف نشود. یا مطلبی را میخوانم و مطالعه میکنم و یا به اخبار رادیو گوش میکنم. بالاخره دیدن شرایط، رفتار مردم و ویترینهای مغازهها و گاهی حوادثی که در مسیر برای مردم پیش میآید، برای امثال ما که در طول یک روز کاری در اتاق کارمان عمداً محبوس هستیم، دیدنی است.
س- احتمالاً مردم هم شما را در مسیر در ماشین میبینند. عکس العملهایشان چگونه است؟
ج- بعضیها که میبینند، خیلی با محبت ابراز احساسات میکنند و بعضیها هم هستند که وقتی ما را میبینند، اخم میکنند.
س- میخواستم همین را بگویم که همه که خوششان نمیآید؟
ج- بعضیها هم هستند که خیلی بیاعتنا هستند و کاری ندارند. هرکس هر جور دلش میخواهد، میتواند رفتار کند.
س- فرمودید گاهی در فاصله بین نماز صبح و ساعت 8 که به سوی مجمع حرکت میکنید، ماهواره نگاه میکنید. آیا به شبکه فارسی نگاه میکنید یا نه زبانتان خوب است و به عربی و انگلیسی هم برنامهها را گوش میکنید؟
ج- بیشتر بخش فارسی و به ویژه اخبار میبینم. مگر اینکه شبکههای فارسی برنامه نداشته باشند. فارسی راحتتر است، اگر شبکههای دیگر، مثلاً عربی باشد باید دوگونه دقت کرد. هم روی الفاظ که معانی را بفهمد و هم روی محتوا. لذا بعضی وقتها محتوا از دست میرود، برای همین استفاده از بخشهای فارسی راحتتر است.
س- انگلیسی شما چطور است؟ مثلاً اگر کسی انگلیسی صحبت کند، متوجه میشوید؟
ج- اصل مطلب را میفهمم؛ اما جزئیات را نه.
س- آیا تاکنون معلم خصوصی زبان انگلیسی داشتهاید یا خودتان به تدریج به این زبان مسلط شدهاید؟
ج- در جوانی خودمان انگلیسی میخواندیم و گاهی هم مدرس داشتیم. در مدرسه نبود. گاهی هم نوارهای مکالمه میگرفتیم و با آنها تمرین میکردیم که مکالمه را یاد بگیریم.
س- قبل یا بعد از انقلاب؟
ج- قبل از انقلاب
س- حدوداً در چه سالی؟
ج- از وقتی که تحصیل میکردیم، در کنارش به فکر آموختن زبان انگلیسی هم بودیم. آن موقعها که زندگی ما خیلی تحت فشار بود و نیاز بود زبان خارجی را یاد بگیریم، مثلاً در مسافرتهای خارجی که میرفتم، از فرودگاه تا محل استقرار معمولاً میزبان ما غیرایرانی بود، اگر زبان او عربی بود، صحبت با او برای من آسانتر بود، ولی اگر انگلیسی بود، به ناچار با او باید انگلیسی صحبت میکردیم. یک مقدار هم فرانسه را میفهمم.
س- اگر متن انگلیسی را ببینید، آیا میتوانید 60 درصد متن را متوجه شوید؟
ج- بله 60 درصد را میفهمم. کلماتی هم هست که باید به لغتنامه مراجعه کنم. در حدی هستم که اگر متنی را بخوانم، مطلبش را میفهمم. ولی ابهامات زیادی هم دارم. چون دامنه واژگان در هر زبانی با توجه به شرایط روز گستردهتر میشود.
س- درباره برنامههای روزانه فرمودید که هر روز ساعت 8 صبح به مجمع تشریف میآورید. آیا در ماه رمضان هم چنین است؟
ج- نه برنامه کاری من در ماه رمضان با سایر ماهها یک مقدار فرق میکند و یکی دو ساعت دیرتر به مجمع میآیم. چون زودتر برای سحری بیدار میشوم، لذا بعد از نماز میخوابم. البته در ماه رمضان شبها حدوداً ساعت یازده میخوابم و ساعت دو بلند میشوم و دیگر تا بعد از نماز صبح نمیخوابم، نماز را که خواندم، دوباره میخوابم.
س- مشغله شما در روز و دغدغه شما برای آینده زیاد است. وقتی به رختخواب میروید، زود میخوابید یا به مسائلی که در روز بر شما گذشته است، فکر میکنید؟
ج- خوب میخوابم. معمولاً اینگونه بودم. البته همیشه آنگونه نیستم. گاهی استرسها زیاد میشود. در شرایط عادی، با اراده میخوابیدم. مثلاً در سفر که بودیم و خسته میشدیم، میگفتم شما یک ربع ساعت به من وقت بدهید که چرتی بزنم و تجدید نیرو کنم. واقعاً هم همین هم میشد.
س- دو قطعه را خودم شاهد بودم که یکی را نقل میکنم. یکی راجع به آمدن فرزندتان آقا مهدی از خارج پس از سالها بود. عکسی که از ایشان با شماست با جلیقه و خوابآلود هستید. من به یک نفر گفتم آن قدر نظم در زندگی آقای هاشمی حاکم است که پسرشان بعد از سه سال که از انگلیس آمده، گرفته خوابیده تا اینکه فرزندش از فرودگاه به تهران بیاید. شاید توقع این است که شما به عنوان یک شخص عاطفی مثلاً تا ساعت 2 شب بیدار باشید تا مهدی بیاید؛ اما ظاهراً شما طبق برنامه خوابیدید. آیا اینگونه است؟
ج- در فرودگاه اینها را معطل کردند. اگر معطل نمیکردند، بیدار میماندیم، مهدی ساعت 10 یا 11 به خانه میرسید و بعد میخوابیدیم. ولی وقتی او را معطل کردند و از آنجا خبر دادند و گفتند که هنوز کار داریم، خوابیدم.
س- آیا نظم شما در خوابیدن به گونهای است که هر کاری هم که پیش بیاید، بخوابید؟ با آقای الویری که اخیراً مصاحبه میکردم، خاطرات جلسات هیأت رئیسه مجلس اول را میگفتند. بحث نظم شما را پرسیدم، گفتند در هیأت رئیسه ایشان میگفت من باید بخوابم و بعد به جلسه هیأت رئیسه بیایم. میگفت ساعت جلسات را به گونهای تنظیم میکردیم که ایشان کارشان را بعد از استراحت، نماز و ناهار انجام بدهد.
ج- بعدازظهر یک کم باید بخوابم، علتش این است که کار صبح و پیش از ظهر مرا خسته میکند. یک ربع ساعت که میخوابم، کافی است و بعد تا آخر شب که بیدارم، میتوانم کار کنم. هنوز هم همینطور است.
س- نمونه دیگری را عرض کنم و آن اینکه آن روز که بنا بود، با آقا درباره ثبت نام نهایی در انتخابات ریاست جمهوری مشورت کنید و قرار بود از دفتر آقا به شما خبر بدهند، من در اینجا قدم میزدم، شما خوابیده بودید. قاعدتاً مسأله هم مهم بود چون شما دو، سه بار به دفتر رهبری تلفن فرموده و منتظر پاسخ بودید. بنده فکر کنم به آقای صادق گفتم که ما از شدت انتظار و استرس اینکه کی این تلفن وصل میشود، پیر شدیم، اما حاج آقا خیلی راحت خوابیده است. ظاهراً اعصاب شما در این موارد خیلی آرام است که کار خودتان را میکنید!
ج- آن مسأله که مشکلی نداشت و آن ثبتنام یک کار عادی بود. اصلاً هم به این مسأله فکر نمیکردم. به آنجا میرفتم و چند برگ به عنوان فرم پر میکردیم.
س- حدوداً ساعت 9 صبح به مجمع تشریف میآورید و کار روزانه شروع میشود. روزنامهها و خبرها را چگونه میبینید و میخوانید؟
ج- در روزهای عادی که به مجمع میآیم، معمولاً حدود ساعت هشت و نیم یا یک ربع مانده به 9 به مجمع میرسم. ابتدا تیترهای روزنامهها را میبینم، اگر مطلبی نظرم را جلب کند، آن روزنامه را کنار میگذارم تا بعداً در فرصتی که پیدا میشود، کامل بخوانم. البته بولتنی از خبرها را روابط عمومی تهیه میکند چون بعداً میتوانم مطالب مهم را ببینم، خیلی لازم نیست که در وقت مطالعه، روزنامهها را ببینم.
س- روزنامهها را چگونه میبینید؟
ج- صفحه اول و تیترهای آنها را نگاه میکنم. اگر چیزی باشد که برای من مجهول باشد و یا شبههای داشته باشد، به خود مطلب مراجعه میکنم.
س- چه نوع بولتنهایی را میبینید که اطلاعات شما درباره وقایع جاری کشور و جهان را به روز نگاه میدارد؟
ج- دو بولتن است. یکی اخبار سایتها و دیگری اخبار روزنامههاست.
س- بولتنهای غیرعادی، مثلاً بولتن مربوط به عراق و یا تحولات منطقه را هم دارید که به طور ثابت در روز ببینید؟
ج- بله اینها را هم مطالعه میکنم. خبرهای این بولتنها غالباً تکراری است. در اتاق کارم که هستم، رادیو پیام روشن است و هر 15 دقیقه خبر میدهد، اگر خبر تازهای باشد، در همان موقع مطلع میشوم؛ اما خبرهایی هست که رادیو نمیگوید و باید در بولتنها بخوانم.
س- خیلی به حافظه خودتان متکی هستید. در جلساتی که تشریف دارید، از گفتههای دیگران اصلاً یادداشت بر نمیدارید. قاعدتاً در بولتنهایی که میخوانید خبرهای مهمی هست که شما به عنوان یک تاریخ نگار در خاطراتتان ثبت میکنید. آیا ممکن است راجع به این قضیه هم بفرمایید. این سؤال بیشتر مرتبط به ویژگیهای شخصی و حافظه شماست. یک مقدار از حافظه هرکس نعمت خدادادی است، شما چقدر حافظهتان را پروراندهاید؟
ج- من حافظهام را تقویت کردهام. اولاً همان موقعی که از 5 سالگی در روستا به مکتب میرفتیم، همانطور که میخواندم، مطالب مهم کتاب را حفظ میکردم. اگر شعر یا ضربالمثلی یا مطلبی از این قبیل بود، آن را حفظ میکردم. گاهی کتاب اول تا ششم را یک نفس میخواندم. حافظهام قوی بود. «نصاب» را یک مقدار زیاد که شعر بود، حفظ میکردیم و «الفیه ابن مالک» را که هزار بیت شعر است، از بر بودم.
س- در نوجوانی امتحانی هم پیش آقای بروجردی دادهاید و اشعاری را از حفظ خواندهاید.
ج- بله الفیه، هر دو متن منطق تفتازانی و مقداری از قرآن را که حفظ کرده بودم، برای ایشان خواندم. در مشاعره با دوستان طلبه از الفیه استفاده میکردیم.
س- یعنی همه الفیه را که هزار بیت شعر عربی است، حفظ کرده بودید؟
ج- بله هزار بیت شعر را از حفظ داشتم.
س- فرمودید که حافظهتان را پرورش دادهاید. چگونه آن را پرورش دادهاید؟
ج- مطلبی را حفظ و بعد به هنگام خواب و وقتهای دیگر آن را تکرار و مرور میکردم. یکی از کارهایی که خوابم را آسان میکند، همین است. در گذشته هم همین بود که موقع خواب شروع به مرور محفوظاتم میکنم. باید بر محفوظاتم تمرکز کنم و تا تمرکز میکنم، میخوابم. اگر حواس انسان متفرق نباشد، زود میخوابد. ولی وقتی که حواس او متفرق است، ذهن انسان به جاهای مختلف میرود. مرور محفوظات برای خوابیدن بسیار آسان است.
س- از تنوع کارهای روزمرهتان بفرمایید.
ج- گفتم که کارهای روزمره من وقتی به مجمع میآیم، شروع میشود. الان دو ساعت برای ملاقاتها گذاشتیم که معمولاً سه ساعت میشود. زمان ملاقات از کارهای مطالعاتی و خواندن گزارشها جدا میشوم و به ملاقاتها میآیم. کارهایی از شب میماند که آنها را هم میبینم. چون بعضی کارها در شب تهیه میشود. گاهی میتوانم کارها را تمام کنم و گاهی تا پایان روز میماند و در ساعت فراغت آنها را میبینم. این یک بخش کار است. یک بخش از برنامههایم ملاقاتهای فردی و دیدارهای جمعی است. بعد از آن ابتدا نماز ظهر و عصر را میخوانم و بعد هم ناهار میخوریم و بعد چند دقیقه میخوابم که معمولاً یک ربع ساعت برای من کافی است.
س- حداکثر یک ربع است یا بیشتر؟
ج- حدوداً یک ربع است، دقیق نمیدانم. بعد از خواب دوباره کارم شروع میشود. در گذشته خیلی دیروقت یعنی اواخر شب به خانه میرفتم.
س- یادم است در گذشته بعد از اینکه نماز مغرب را میخواندید، به منزل میرفتید.
ج- اکنون بیش از نماز مغرب به منزل میروم. گذشتهای را که میگویم، گذشته کاریام است؛ یعنی وقتی رئیسجمهور بودم. به علاوه شبها ملاقات و جلساتی داشتیم که همیشه اینگونه بود و گاهی تا ساعت 12 شب طول میکشید و گاهی هم در محل کار میماندم. الان دیگر اینگونه نیست. چون بچهها مستقل شدند و خانواده تنها هستند، به گونهای میروم که تنهایی او را اذیت نکند. مخصوصاً شبها که حس میکنم به بودن من در خانه نیاز دارد. معمولاً پیش از غروب خودم را به خانه میرسانم، روزهایی که از اینجا به طرف منزل حرکت میکنم، ساعت حرکت فرق میکند.
س- راجع به بحث تمرکزی که فرمودید، سوالی دارم. من در نماز شما دقت کردهام. در نمازهایتان یک تمرکز خاصی دارید. مثلاً برای شما فرق نمیکند که پشت سر شما ده نفر یا صد صف هستند و یا چه کسانی هستند. این تمرکز برای نماز و حضور قلب در نماز ویژگی مهمی است. به دلیل مشغله فکری و سیاسی شما در طول روز به دلیل اینکه جایگاهتان، جایگاه حساس و بیبدیلی است، نفس این تمرکز خیلی مهم است. این را در نماز چگونه حفظ میکنید؟ میبینم وقتی بر روی سجاده مینشینید، فارغ از همه چیز میشوید. برداشت من این است.
ج- بالاخره انسان در نماز با خدا مواجه است و خود را برای ملاقات با خدا آماده میکند.
س- برای اینکه خطورات در نماز به دلتان وارد نشود، چکار میکنید؟ میخواهم درسی باشد برای کسانی که این نوشته و مصاحبه را میخوانند. چگونه خطورات را رد میکنید؟ بالاخره ممکن است گاهی قبل از نماز خبر بدی به شما رسیده باشد یا اتفاق خاصی به لحاظ سیاسی افتاده و به شما رسیده باشد.
ج- انسان برای خواندن نماز باید سعی کند از اول تا آخر آن حضور قلب داشته باشد که چه میگوید و با چه کسی صحبت میکند. ولی من نمیتوانم همیشه اینگونه باشم. روایتی هم هست که نمیدانم چقدر این روایت درست است، پیغمبر (ص) مسابقهای گذاشتند که هرکس نمازش را بدون فراموشی و بدون شکستن حضور قلب (ممکن است انسان رکعتهای نماز را فراموش نکند، اما ذهن او به جاهای دیگر میرود) بخواند، نزد ایشان امتیاز داشت. حضرت علی (ع) جز یک لحظه از نماز که ذهن او به جای دیگری رفت، در این مسابقه برنده شد. بنا بود رسول خدا به برنده، یک شتر جایزه بدهند. وقتی رسول خدا (ص) به ایشان گفتند: «شما چند لحظه از نماز دور شدید.» پاسخ دادند: «من در آن موقع در نماز هم برای خدا فکر میکردم که چگونه این شتر را پس از برنده شدن بین فقرا تقسیم کنم. ذهنم برای چند لحظه از نماز بیرون رفته بود.» این یک روایت است و نمیدانم سندیت آن چگونه است. حضور قلب در نماز خیلی سخت است. اتفاقاً وقتی نماز انسان شروع میشود، شیطان هم فعال میشود و چیزهای عجیب و غریبی را به ذهن میآورد. باید خیلی مواظب باشیم و «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» اول نماز را حتماً بگوییم.
س- ظاهراً این ذکر را آهسته میگویید.
ج- بله آهسته میگویم. گفتن «اعوذبالله» برای این است که شیطان را از خودم دور کنم. ولی همیشه دور نمیشود.
س- تعقیبات نماز شما برای 5 دفعه نماز ثابت است؟
ج- نمیتوانم. هنوز هم با اینکه مسؤولیت اجرایی ندارم، کارها آن قدر متراکم است که نمیتوانم تعقیبات نماز را مرتب داشته باشم.
س- تسبیحات حضرت زهرا (س) را به صورت ثابت دارید؟
ج- تسبیحات چندان سخت نیست، با تسبیح و یا انگشتان میشمارم. در ماه رمضان وضع متفاوت است که انسان وقت بیشتری را برای عبادت میگذارد.
س- برنامه معنوی شما در ماه رمضان چیست؟ چون یکی مثل امام (ره) در این ماه کارهای دیگرش را تعطیل میکرد. من کتاب «سیره امام خمینی» را نوشتم که ایشان در هر ماه 10 بار قرآن را ختم میکرد. آیا شما از این برنامهها دارید که قرآن را در ماه رمضان ختم کنید؟ آیا تلاوت قرآن در برنامه روزانه شما ثابت است؟
ج- من همیشه قرآن میخوانم، اما در ماه رمضان یک دور میخوانم؛ یعنی قرآن را تقسیم میکنم. سرشب بعد از نماز یک ربع از یک جزء را میخوانم. سحر که بیدار میشوم، ربع دیگرش را میخوانم، بعد از نماز ظهر نیم ساعت قرآن میخوانم. وقتهای دیگر را صرف دعاهای معصومین مثل دعای افتتاح یا دعای ابوحمزه یا دعای جوشن کبیر، میکنم.
س- یعنی هر شب دعای افتتاح را میخوانید؟
ج- به صورت نوبتی میخوانم. مضامین دعاها فرق میکند. مضامین خیلی از دعاها بلند و خوب است.
س- ظاهراً دعای افتتاح جزء دعاهای روزانه نیست. چون در آخر این دعا میگوید خدایا از گوشت پرنده به ما بخوران
ج- آن قسمت جزو دعای افتتاح نیست، پس از دعاست. اصلاً یک دعای دیگر است. «اللهُمَّ برَحمَتِکَ فِی الصالحین فادخلنا» این عبارت جزو یکی از دعاهای مستقل است. بهترین دعاها، دعاهای قرآنی است. قرآن مشخص میکند که پیغمبر (ص)، مسلمانها و مجاهدین آنها را میخواندند. خود قرآن میفرماید: این دعاها را بگویید. این دعاها اطمینان آور است.
س- شما در قنوت نمازهایتان دعاهای ثابت میخوانید؟
ج- هفت، هشت دعا هست که معمولاً در قنوت هر کدام را بخواهم، میخوانم.
س- ادعیه قرآنی است؟
ج- عمدتاً قرآنی است.
س- صدر این دعاها چیست؟ یعنی دعایی که برای شما مهم است و بیشتر از بقیه آن را میخوانید، کدام است؟
ج- یکی آیات طلب استغفار است، یکی درخواست نعمت الهی از خداوند است. همین «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه...» یک دعای معمولی است که همه بلد هستند و میخوانند. من هم مثل بقیه هستم.
س- اینکه فرمودید هر جزو را 4 قسمت کردهاید و میخوانید، آیا هنوز تأملات قرآنی شما در جوشش هست یا صرف تلاوت است؟
ج- بله من قرآن را میخوانم برای اینکه از مضمون آن آگاه شوم.
س- آیا این تأملات را در جایی مینویسید؟
ج- لزومی ندارد بنویسم. چون من قرآن را تفسیر کردهام.
س- تأملات جدیدتان را مینویسید؟
ج- نمینویسم. تأملات جدید در ذهنم میماند و از آن در بحثهائی که دارم، استفاده میکنم.
س- ما زمانی در خدمت شما بودیم، بحث «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کلِّ فِرْقَةٍ» را مطرح و از آن مضامین جدیدی را مطرح کردید که ناگفته بود. آیا این برداشتهای جدید نتیجه تلاوتهاست یا در خلوت خودتان درباره اولین آیات تأمل میکنید؟
ج- من وقتی در سوره توبه به آن آیه رسیدم، فکر کردم که چه مضامینی میتوان از آن دریافت کرد. اصلاً فرهنگ قرآن که در برگیرنده همه الفاظ و معانی و محتواست، حاصل نگاه کامل و جامع است که البته با توجه به پیشرفت علوم و کشف مفاهیم جدید، مطمئناً مسائل و موضوعاتی هست که باید اضافه شود. به عنوان مثال مباحث مربوط به روانشناسی و جامعهشناسی که علم آکادمیک آن سابقه زیادی ندارد، از موارد جدید است که شاید متخصصان و محققان فعلی به اشارات قرآنی برسند.
س- به ظهر میرسیم که برای نماز، ناهار و استراحت میروید. برنامههای شما در بعدازظهر چگونه است؟
ج- حدود نیم ساعت استراحت میکنم، یک ربع ساعت را خواب و بقیه مشغول مطالعه هستم. بعد از استراحت، کارهایم شروع میشود. در ماه رمضان بعدازظهرها خیلی کار نمیگذاریم. وقتی روزها کوتاه است، خیلی نمیتوان کار کرد. وقتی از خواب بیدار میشوم، زنگ میزنم و میگویم کارهایم را بیاورید و آنها را انجام میدهم. معمولاً حجم کارها به اندازه وقت من تا غروب است. گاهی کارها را به خانه میبرم. گاهی هم برای روز بعد در دفتر میگذارم. چون من دو روز آخر هفته سرکار نمیآیم. روزهای پنجشنبه و جمعه سرکار نمیآیم، گاهی مطالب ده، پانزده صفحهای میآید که شامل آمار و ارقام است. چون نیاز به دقت دارد که باید آنها را بخوانم، کنار میگذارم و به خانه میبرم و در روزهای آخر هفته که در خانه هستم، آنها را میخوانم.
س- در اینجا به تلویزیون هم نگاه میکنید؟
ج- بله
س- چه زمانهایی به تلویزیون نگاه میکنید و چه چیزی میبینید؟
ج- در محل کار تلویزیون را روشن میکنم، ولی صدایش را کم میکنم. اگر برنامهای برای من جالب بود، صدایش را بیشتر میکنم.
س- چه شبکهای را ثابت میبینید؟
ج- بیشتر اخبار برای من جالب است. (شبکه خبر)
س- بعد از استراحت ظهر و عصر، به ماهواره هم نگاه میکنید؟
ج- بله گاهی برای یافتن زوایای گوناگون خبرها، شبکههای متفاوت ماهواره را میبینم.
س- در اینجا ورزش هم میکنید؟
ج- در اینجا صبح و بعدازظهر ورزش نمیکنم. برای ورزش صبحگاهی، نوعاً در حیاط کوچک خانه (15 متر در 15 متر) راه میروم یا میدوم. در زمستان که سرد و برفی است، روی نقاله تردمیل میدوم یا راه میروم.
س- زمان دویدن شما ثابت است؟
ج- ورزشم با توجه به روزها با هم تفاوت دارد. اگر وقت داشته باشم، سعی میکنم هر روز چند کیلومتر روی تردمیل راه بروم. سرعت را هم بالا میبرم و هنگام دویدن نبض خود را هم میگیرم که تا 140 و 150 میرود.
س- تردمیل را روی چه درجهای نگه میدارید؟
ج- روی شیب سه درجه
س- این درجه براساس تجویز پزشک است؟
ج- پزشک اجازه میدهد. چون میداند همیشه نمیتوانم در بیرون بدوم. البته خودم هم میفهمم. گاهی در زانو یک مقدار احساس خستگی میکنم.
س- در بیرون دور حیاط منزل چه ساعتی ورزش میکنید؟ قاعدتاً باید قبل از صبحانه باشد؟
ج- بله
س- زمانش چه قدر است؟
ج- نیم ساعت طول میکشد که در این مدت دو یا سه کیلومتر راه میروم.
س- دور حوض اندازه گرفتن مقدار مسافتی که راه میروید، برای شما سخت نیست؟
ج- برای من مشخص است. در ذهنم تعداد دورها را حفظ و مسافت را محاسبه میکنم. مثلاً 5 بار دور حوض میروم یا راه میروم و بعد برمیگردم و مسیر دیگری را 5 بار میروم.
س- آیا هنگام دویدن به دور حوض و باغچه فکر هم میکنید؟ ذکری هم دارید؟
ج- بله غالباً دعای صباح را در موقع ورزش صبحگاهی میخوانم. سوره عَمَّ ـ نبأـ را میخوانم. آیت الکرسی را میخوانم. گاهی مناجات حضرت علی (ع) یعنی «لک الحمد یا ذالجود و العلی» را میخوانم. مجموعه اینها را موقع قدم زدن صبحگاهی میخوانم.
س- آیا شده که هم اینها را بخوانید و هم فکر کنید؟
ج- نه اینها را که میخوانم، بر روی مضامین همینها فکر میکنم.
س- راجع به بحث اهتمام شما به ورزش مایل هستم بیشتر بدانم. به خصوص بحث شنا در دریا که قبلاً برای من بیان فرمودید. شما فرمودید در چند چیز خیلی مسلط هستید، یکی کشتی و دیگری شنا.
ج- شنای من به صورت معمولی است. آموزش شنا ندیدهام. گاهی هنگام شنا افرادی بودند که میگفتند چگونه شنا کنم و من هم یاد گرفتم.
س- در چه سنی و در کجا شنا یاد گرفتهاید؟ چون در بهرمان و نوق که رودخانه نیست.
ج- بچه که بودیم، در نوق شنا میکردیم. آسیابهای آبی بود که تنوره آن را پر آب میکردند. عمیق و خطرناک است. چون جریان آب آن آدم را به داخل میکشد. آنجا بهترین جا برای شنا بود. حوضچههایی هم در مسیر قنات خودمان بود که در آنجا شنا میکردیم.
س- به شنا در دریا هم اشاره بفرمایید. چون یک بار فرمودید که در دریا خیلی جلو میروید و محافظین جلوی پیشروی شما در دریا را میگیرند.
ج- الان به دریای خزر که میرویم، چون آب ساحل آن تمیز نیست. با قایق به وسط دریا میرویم و در آنجا شنا میکنیم و هنگام برگشت، اگر سرحال باشیم، با پاسدارها مسابقه شنا تا ساحل میدهیم.
س- طول مسیر و زمان شنای شما در دریا چقدر است؟ چون قبلاً فرمودید پاسدارها از شدت دامنه پیشروی در عمق دریا میترسند و جلوی مرا میگیرند که از آن جلوتر نروم.
ج- بله همینطور است.
س- الان هم همینطور است؟
ج- هر جا که لب دریا بروم، داخل آب میروم. منتها چون برنامه من در تهران در هفته دوبار شناست، اگر وسط هفته به سفر بروم، همان یک باری را که در استخر شنا نکردهام، در دریا شنا میکنم.
س- آیا شده یک برنامه ورزشی را تا آخر از تلویزیون ببینید؟ برنامههای حساس جام جهانی و یا اخیراً والیبال ایران، فوتبال جام جهانی و یا کشتی جام جهانی؟
ج- هنگام کار نمیتوانم با دقت ببینم؛ اما هنگام فراغت، اگر پیش بیاید، میبینم.
س- آیا شده برنامهای را تا آخر ببینید؟
ج- کم اتفاق میافتد.
س- بحث دیگر راجع به ویژگیهای شخصی شما، تندخوانی است. دقت شما در تندخوانی بالاست. انسان مسلط به این فن میتواند متنی را که دیگران در چند دقیقه میخوانند، در 10 ثانیه یا کمتر و بیشتر بخواند، شما به تندخوانی مسلط هستید؟
ج- زمانی که رئیسجمهور بودم، استادی آمد که به من تندخوانی را یاد بدهد. دیدم وقت نمیکنم، گفتم به آقای حسین مرعشی که رئیس دفتر من بود، یاد بده و او به من میگوید. به او یاد داد. من از او هم یاد نگرفتم! محتوای متنهایی را که مطالعه میکنم، با هم فرق میکنند. متنهایی هست که لازم نیست بر روی عبارات آنها زیاد دقت کنم و از آنها عبور میکنم. اگر در جایی عبارت مهمی ببینم، توقف میکنم. ولی متنهایی هست که باید با دقت خواند. مثلاً الان خبرهایی را که آقایان برای من تهیه میکنند، باید با دقت بخوانم که در کلمات عبارت بیربطی نباشد و این کار را میکنم.
س- سؤال دیگر راجع به ملاقاتهای شما اعم از ملاقاتهای داخلی و خارجی است. با چه آمادگی وارد این ملاقاتها میشوید؟ آیا سوابق دیدارهای قبلی را در جایی دارید و به شما میدهند؟ مثلاً دیدم اخیراً در ملاقاتی که با رئیسجمهور تانزانیا داشتید که برای کارشناس وزارت خارجه هم تعجب آور بود، هر چه به ایشان راجع به مزرعه و ابعاد مزرعه گفته بودید، یادتان بود. با اینکه دیدار شما از تانزانیا مربوط به بیش از پانزده سال قبل بود.
ج- اینها مربوط به حافظه است و از حافظهام استفاده میکنم.
س- اینها را در جایی ندارید؟
ج- خارجیها که میآیند، به این صورت است که تشریفات ما و وزارت خارجه گزارشهایی را میآورند که هم سفیر را و هم وضع کلی آن کشور را در ابعاد مختلف معرفی میکنند و با مطالعه کوتاه در مورد آن، استفاده میکنم. مثلاً همین امروز صبح که با سفیر الجزایر دیدار داشتم، گزارش وزارت خارجه را خواندم که شامل کلیات تاریخ و جغرافیا و فراز و فرود روابط ایران و الجزایر و همچنین زندگینامه کوتاه خود سفیر بود. البته گاهی که دیدار شخصیتی از یک کشور باشد و قبلاً با همان شخص یا شخصیت دیگری از همان کشور دیدار کرده باشم، روابط عمومی متن کامل آن دیدار را با ذکر محورها میآورد که میخوانم.
س- سؤال دیگر مربوط به مطالعه حضرتعالی است. مبنای شما برای مطالعه جدید، کتابهایی که برای شما به صورت هدیه میآید، است یا کتابی را هم برای خرید سفارش میدهید؟ آیا کتابهای جدید را برای خرید سفارش میدهید، یا از کتابهای زیادی استفاده میکنید که ناشرین و مؤلفین به شما هدیه میکنند؟ آیا کتابی را از داخل یا خارج سفارش خرید دادهاید؟
ج- خیلی برای من کتاب میآید. گاهی حدود سی یا چهل جلد کتاب را یک جا میآورند. کتابهایی که به تدریج در هفته جمع میشود، به صورت عبوری به آنها نگاه میکنم و اگر کتاب مهمی باشد، سعی میکنم مقدمه آن را بخوانم. چون مقدمه ناظر به متن کتاب است. اگر دیدم باید جاهایی از آن کتاب را بخوانم، آنها را یادداشت میکنم و بعداً میخوانم.
یکی از حالاتی که خودم را مغبون میبینم، این است که وقت نمیکنم از کتابهایی را که برای من میفرستند و بعضی از آنها واقعاً کتابهای خوبی هم هستند، استفاده کنم. خیلی کتاب برای ما میآید. تمام کتابهایی که در دفتر کارم هست، برایم آمده است. هیچ کتابی را برای اینجا نخریدهام. البته گاهی کتابی را که برای کاری لازم است، میخریم. علاوه بر کتابهایی که در همه این اتاقها هست. در منزل قفسهها از کتاب پر شده است. لذا خیلی کم کتاب به منزل میبرم. البته از پیش از انقلاب کتابخانهای در منزل داشتم که مانده و کمکم اضافه شده است. در دفتر نشر معارف انقلاب هم کتابخانه دارم. مقداری را هم به موزه رفسنجان میفرستیم، ولی هنوز هم کتاب زیاد است.
س- هنوز هنگام مطالعه کتبی که مورد پسندتان است، یادداشت بر میدارید؟
ج- اگر دنبال موضوعی باشم، به کتابهایی مراجعه و یادداشت میکنم و گاهی هنگام مطالعه کتابها، اگر مطلب خاصی باشد که در محدوده تحقیقات همان زمان من باشد، یادداشت میکنم. مثلاً دو سه سال گذشته که داشتم کتاب «روشنفکری دینی، آزاداندیشی اسلامی» را مینوشتم، گاهی به کتابهای مربوطه مراجعه کردم و مشخصاً برای متن عربی توصیههای امام کاظم (ع) به هشام بن حکم درباره لشکریان عقل و جهل، به چند کتاب مراجعه کردم.
س- مطالب را به حافظه هم میسپارید؟
ج- بله ولی الان حافظهام شبیه قبل نیست.
س- الان کتاب ثابتی در دسترستان هست که هر روز چند صفحه از آن را بخوانید؟
ج- در اینجا نه اما در خانه و در روزهای تعطیل یکی از کارهایم مطالعه کتابهای خاص است. کتابهایی را که میخواهم بخوانم، به خانه میبرم و اگر ماندنی باشد، در خانه میگذارم و اگر بنا باشد برگردانم، به اینجا بر میگردانم.
س- کتابهای ثابتی را میتوانید اسم ببرید که مثلاً هفتهای 50 یا 100 صفحه از آنها را میخوانید؟
ج- کتابهای زیادی است. کتابهای تاریخی، علمی، هنری و گاهی کتاب داستان میخوانم. خیلی متنوع است. کتاب در دور و بر من آن قدر زیاد است که من وقت نمیکنم، همه آنها را بخوانم. اخیراً بخشهایی از خاطرات یک جانباز و آزاده به نام «پایی که جا ماند» را خواندم.
س- وقتی شب به خانه بر میگردید و نماز مغرب را خواندهاید، برنامه بعدیتان چیست؟
ج- الان زودتر از قبل به خانه میروم، اگر با خودم کاری به منزل ببرم، مطالعه میکنم. بولتنها را در راه میخوانم. دو بولتن است که معمولاً آنها را از اینجا تا خانه تمام میکنم. بیشتر تیتر خبرها را میخوانم. نامههای زیادی هم برای من به در خانه میآید. یکی از مسائل خانه ما این است که بچهها نامههایی را که مردم به آنها میدهند، به خانه میآورند. گاهی هم بعضی این نامهها را به درب خانه میآورند، پاسدارهای ما هم خیلی دل رحم هستند، نامههای مردم را میگیرند و میآورند. یک مقدار از کار من در خانه مربوط به رسیدگی به اینهاست که نامهها را میخوانم و به آنها جواب میدهم. یک مقدار به اخبار شب گوش میدهم. دلم میخواهد هر شب یک فیلم را نگاه کنم، اما معمولاً فرصت نمیکنم.
س- بعد از نماز، شام میخورید؟
ج- الان که ماه رمضان است، بعد از نماز مغرب باید برای افطار برویم، چون منتظر هستند.
س- الان که در 81 سالگی هستید، روزه میگیرید؟ وضع مزاجی شما اجازه گرفتن روزه را میدهد؟
ج- بله روزه میگیرم. دکترها خوششان نمیآید که من روزه بگیرم. ولی تا الان گرفتهام و وقتی روزه میگیرم، قندم بالا میرود. این چند روز را که روزه گرفتهام، قندم مقدار زیادی بالا رفته است، امروز بناست دکتر بیاید.
س- یعنی دکترها شما را از روزه گرفتن منع کردهاند؟
ج- بعضیها منع میکنند و بعضیها که یک مقدار مقدس هستند، نه!
س- تشخیص خود شما چیست؟ میتوانید روزه بگیرید؟
ج- اگر خودم بفهمم که روزه برای من ضرر دارد، آن وقت حرام است که روزه بگیرم. همین الان هم که روزه هستم، زیاد سرفه میکنم و گلویم خشک میشود. اگر احساس کنم روزه برای من ضرر دارد، آن موقع دیگر نمیتوانم بگیرم. منتها اگر روزه نباشم، مثل روزهای عادی نیست که ناهار بخورم، بیشتر آب میخورم.
س- غیر از ماه رمضان، شام را سبک میخورید؟
ج- الان برنامه غذایی ما در منزل مثل همه خانوادههای ایرانی و مسلمان است که پس از افطار، شام سبکی میخوریم و سحری را بیشتر میخوریم. در شبهای غیر از ماه رمضان، برنامه غذایی مرسوم را داریم.
س- چه چیزهایی میخورید؟
ج- صبحها نان و پنیر، مغز پسته و گردو و گاهی شیر و چای با عسل میخورم. از باغچه خودمان سبزی میچینم و میخورم. گاهی هم خیار میخورم.
س- سبزی را خودتان برای تفریح و سرگرمی در حیاط خانه کاشتهاید؟
ج- ما باغبانی داریم که روزی دو ساعت میآید و باغچه را مرتب میکند. سبزیها را او میکارد، ولی خودم میچینم.
س- شام سبک میخورید؟
ج- نه ناهار اشتها دارم و نه شام، ولی چون باید غذا بخورم، میخورم. مدتی قبل به اینجا گفتم که برای من ناهار نیاورید و عصرانه سبک بیاورید. بعد دیدم عصرانه را خیلی مفصل کردند. گفتم اگر میخواهید این کار را بکنید، همان ناهار را بیاورید. منتها خیلی کم میخورم. شب هم اینگونه است. اگر خودمان باشیم، معمولاً شب غذا درست نمیکنیم و اگر از ظهر چیزی بماند، همان را مختصر میخوریم. اگر هم غذایی از ظهر نماند، نان و پنیر میخوریم. شب غذا درست نمیکنیم.
س- چقدر کارهای شخصی را خودتان انجام میدهید. مثلاً گاه که تنها هستید، از روی تفنن هم که شده، پخت و پز میکنید؟
ج- میتوانم انجام بدهم، اما انجام نمیدهم. گاهی که مثلاً خانواده بیرون از خانه است، کارهای ضروریام را انجام میدهم.
س- یعنی در زمان طلبگی این کارها را میکردید؟
ج- من در طلبگی همه کارهای مرتبط با مهمان و پختوپز سنگین برای جلسات دورهای طلبگی را انجام میدادم.
س- سایر کارهای شخصی مثل شستوشوی لباس و امثال این کارها را اگر بچهها نباشند، خودتان انجام میدهید؟
ج- نه
س- به استفاده از ماشین لباسشویی آشنا هستید؟
ج- نه از ماشین استفاده نمیکنم. خانوادهام لباسها را میشوید و در اینجا ـ مجمع ـ اتو میکنند. چون به لحاظ امنیتی پاسدارها موافق نیستند لباسها را برای اتو بیرون بدهیم.
س- سؤال بعدی راجع به عاطفه شماست. شما خیلی عاطفی هستید. من یک بار عرض کردم که خیلی خوش اشک هستید؛ یعنی باعث تعجب است که گاهی همین که صبحت میکنید، اشک میریزید و این نادر است. مثلاً اخیراً در جلسهای که با مشاورین در خدمتتان بودیم، زمانی که فرمودید: «وقتی ابنملجم ضربه را به فرق حضرت علی (ع) زد»، بلافاصله بغض کردید.
ج- چیزهایی که حزنانگیز باشد، مرا متأثر میکند.
س- این ویژگی در اشخاص خیلی نادر است. از ابتدا اینگونه بودید؟ چون گفتید وقتی خواستید برای اولین بار از بهرمان به قم بروید، چون از خانواده جدا شدید، گریه کردید.
ج- پدرم هم اینگونه بود. مثلاً گاهی برای ما داستان پیغمبری را تعریف میکرد، وقتی به جاهای مصیبت میرسید، یکدفعه صدایش تغییر میکرد و اشک میریخت و نمیتوانست کلمه را ادا کند. فکر میکنم این حالت ارثی است.
س- آیا شده از جهت عاطفی از کسی متنفر شوید و تنفرتان از او ادامه پیدا کند؟ یا اینکه او را میبخشید و خودتان را از این تنفر رها میکنید؟
ج- اگر ببینم کسی کاری زشت و یا ظلمی را نسبت به من ادامه میدهد، حالت تنفر ادامه پیدا میکند. چون توهین و تهمت به من طولانی مدت است، لذا یک حالت تنفر پیش میآید؛ اما اگر کسی نسبت به من یک یا دو کار زشت کند که خیلیها اینگونه هستند و خودمان هم اینگونه هستیم، اصلاً به دل نمیگیرم. حتی اگر نسبت به خودم کار بدی بکند، ولی آن کار بد، ستم و طولانی نباشد، اصلاً از او متنفر نمیشوم. اگر زمانی از کسی ناراحتی داشته باشم، یک اظهار پشیمانی توسط او برای من کافی است که بگذرم.
س- اگر اظهار پشیمانی نکند، او را میبخشید؟
ج- بله خیلیها را بخشیدهام و میبخشم. اصلاً کار و هدف ما این است که به دیگران خدمت کنیم. چه کسی دلش میخواهد دیگران دچار گرفتاری باشند که در قیامت نتواند جواب بدهد؟
س- آیا شده برای کسی دلتنگ شوید و بگویید پیشتان بیاید تا او را ببینید؟
ج- قبلاً خیلی بود. در جوانی خیلی از افراد را که دوست داشتم، اگر چند روزی نمیدیدم، به دیدنشان میرفتم.
س- از دوستان یا فامیل؟
ج- هم از دوستان و هم از فامیل، ولی الان آن مقدار نیست. البته مواردی هم است که دلم تنگ میشود.
س- میگویید که پیشتان بیایند؟
ج- مختلف هستند. اگر با کسی انس داشته باشم، این اتفاق میافتد. اگر انس نداشته باشم، دلتنگی پیش نمیآید، اما دوست دارم طرف را ببینم.
س- الان چگونه بچههایتان را میبینید؟ چون هم وقت شما محدود است و هم زندگی بچهها از شما جداست. آیا برنامه ثابت هفتگی برای دیدنشان دارید؟
ج- بله همیشه روز جمعه خانواده در منزل به اندازه همه بچهها غذا درست میکنند و گاهی افراد اضافی هم پیدا میشوند.
س- ناهار میآیند؟
ج- پیش از ناهار میآیند و بعد از ناهار هم تا مدتی میمانند. همین الان هم گاهی شب یا صبح به صورت سرزده میآیند. گاهی سر شام میآیند و هر چه که هست، با هم میخوریم. البته الان مردم عادت کردهاند که شام نخورند. من خیلی از جوانها را هم میبینم که دیگر شام نمیخورند.
س- در خانه برای کمک به حاج خانم مستخدم دارید؟
ج- به صورت دائم نداریم. خانمی برای نظافت و ظرفشویی میآید. آشپزی نمیتواند بکند. در روز مدتی کمک میکند و چون خودش هم کار دارد، میرود.
س- با توجه به اینکه چون شما خیلی عاطفی و مردم دوست هستید، آیا در این نوع آوردن و بردن شما از خانه به مجمع اذیت نمیشوید؟ آیا دوست ندارید که گاهی با لباس مبدّل و یا به همین صورت در پیاده رو و یا پارک به میان مردم بروید؟
ج- پاسدارها نمیگذارند.
س- آیا خودتان دوست دارید؟
ج- بله خیلی مایل هستم بین مردم بروم. گاهی هم میروم؛ اما پاسدارها ناراحت میشوند و درب ماشین را باز نمیکنند. پاسدارها هم وظیفه خودشان را انجام میدهند.
س- آیا بعد از انقلاب ـ در زمان جنگ و غیر جنگ ـ آیا با لباس مبدّل به جایی رفتهاید؟
ج- با لباس بسیجی به جبهه میرفتم.
س- برای اینکه شناخته نشوید؟
ج- معمولاً زمینی به منطقه جنگی میرفتیم.
س- غیر از جنگ، آیا گاهی شده بین مردم بروید و مردم شما را نشناسند؟
ج- مردم مرا میشناسند.
س- اگر تغییر قیافه هم بدهید؟
ج- حتی اگر تغییر قیافه هم بدهم، فوری مرا میشناسند.
س- آیا این کار را کردهاید؟
ج- اگر انسان چهرهاش را عوض کند، ممکن است مردم او را نشناسند. من یک بار در سالهای اول انقلاب که به مکه رفته بودم در منا که میخواستم به چادرمان برگردم، گم شدم، تشنه هم شده بودم و هوا هم حسابی گرم بود، به یک نفر گفتم میخواهم به قطعه مثلاً فلان بروم. برای طرف سخت بود که با من بیاید. مجبور شدم خودم را معرفی کنم. چون در لباس احرام بودم، مرا نشناخت. البته آن اوایل حق داشتند که مرا نشناسند، چون اوایل انقلاب بود. (سال 58 بود که دانشجویان سفارت آمریکا را گرفته بودند.) مجبور شدم خودم را معرفی کنم، امّا او باور نکرد. گفت: آقای هاشمی که اینگونه به اینجاها نمیآید. گفتم: خودم هستم. گفت: علامتی به من نشان بدهید. من احرامم را باز کردم و جای جراحی تیری را که در موقع ترور به شکم من اصابت کرده بود، به او نشان دادم. پذیرفت و خیلی دوستانه مرا به محل چادرمان رساند.
س- عشق شما به اهل بیت (ع) برکسی پوشیده نیست. ولی بعضیها سمپاتی و ارتباط عاطفی بیشتری با یکی از ائمه (ع) دارند. مثلاً بعضیها خیلی حسینی یا فاطمی یا علوی هستند. برداشت من این است که حضرتعالی خیلی فاطمی هستید؟
ج- همینگونه است. چون در حق حضرت زهرا (س) واقعاً نامردی شد. کسی که آن عزت را داشت، یکدفعه وضعیتش به گونهای شد که دوستان و اصحاب خاص پیامبر (ص) هم به او توجه نمیکردند. عمر و ابوبکر که قبلاً خیلی نسبت به او خاضع بودند، با او آنگونه رفتار کردند که در تاریخ آمده است.
س- به ایشان توسل هم دارید؟
ج- همان دعاهای معمولی را میخوانم.
س- برای حاجات خاص؟
ج- وقتی متناسب با آنها باشد، متوسل میشوم.
س- در تصمیمات مهمتان به ایشان متوسل میشوید؟
ج- بله
س- چگونه جواب میگیرید؟
ج- شیعه به معصومین متوسل میشوند تا پیش خدا شفیع باشند و یا در مشکلات به خواستههای خود برسند. برای من هم گاهی اوقات اتفاق میافتد که در مشکلات راه حلی به ذهنم وارد میشود.
س- توسلات شما به ائمه (ع) است یا گاهی برای استخاره از قرآن هم استفاده میکنید؟
ج- توسل به ائمه (ع) است و توکل بر خدا که من هم در مسائل مهم ـ خوب یا بد ـ استخاره میکنم.
س- با استخاره انس دارید یا گاهی این کار را انجام میدهید؟
ج- هر وقت واقعاً در انتخاب کاری حیران شوم و هیچ راهی نداشته باشم که بفهمم کدام طرف قضیه را باید انتخاب کنم، استخاره میکنم.
س- آیا یکی از این موارد موقع ثبتنام شما برای ریاست جمهوری سال 92 بود؟
ج- در سال چند مورد پیش میآید.
س- آیا در نامزد شدن برای ریاست مجلس خبرگان در انتخابات اخیر هم استخاره کردید؟
ج- ایندفعه نه. چون بعضی از آقایان خیلی به من اصرار کردند و من با اصرار آنها که میگفتند اگر شما نیایید، اینهایی که اینگونه هستند، بیپناه میشوند، وارد شدم.
س- من گاهی دیدهام از ساعت خاصی به شما تلفن وصل نمیشود، این در نظم برنامههایتان ثابت است؟ حتی اگر کار مهمی باشد، تلفنی نباید به شما وصل شود؟
ج- منشیها وصل نمیکنند. من وقتی بعد از ناهار میخوابم تا بیدار نشوم و به آنها نگویم که کارهایم را بیاورید، تلفنها را وصل نمیکنند.
س- منظورم در خانه است؟
ج- نه در منزل این نظم وجود ندارد. حتی شده که گاهی مرا برای کاری از خواب بیدار میکنند. رفت و آمدهای منزل هم به گونهای است که نمیتوان چنین نظمی داشت.
س- یعنی همه تلفنها را وصل میکنند؟
ج- بله مثل خانه دیگران است.
س- از لحاظ برنامههای فردی چقدر توسط خانواده رعایت میشود؟
ج- خیلی رعایت نمیشود!
س- من دیدهام گاهی از صبح تا نزدیک ظهر از پروژهای بازدید دارید که مثلاً در حوالی فرمانیه و نزدیک منزل شماست. افراد جوانتر از شما هم قاعدتاً بعد از بازدید به خانه میروند و سرکار نمیآیند؛ اما شما به اینجا میآیید. الان 18 سال است که ریاست مجمع را دارید، شنیدهام که به صورت انگشتشمار در جلسات مجمع نبودهاید و همه جلسات را هم از ابتدا تا انتها مینشینید و اداره میکنید. میخواستم بدانم چرا این کار را میکنید؟
ج- برای کار میآیم. اگر روزی از صبح برنامهای خارج از اداره داشته باشم و کاری در مجمع نداشته باشم و مسیرم هم دور باشد، به خانه بر میگردم. البته دفتر دیگری هم در کوشک سعدآباد داریم که گاهی به آنجا میروم. الان مدتی است که کمتر به آنجا میروم. قبلاً هفتهای یک روز (پنجشنبهها) برای کار به آنجا میرفتم و الان هم که کارم زیاد شده، باید بروم.
س- بحث من تمام شد. فقط کارهای شما در روزهای تعطیل و جمعه مانده که اشارهای فرمودید. حضرتعالی در چند دقیقه، برنامه کاریتان در یک روز تعطیل یا جمعه را بفرمایید که چقدر با روزهای غیر تعطیل متفاوت است؟ آیا در روزهای تعطیل خوابتان بیشتر میشود یا به استخر میروید و کارهای دیگری انجام میدهید؟
ج- آن موقع خواب من نامنظمتر است. ما در خانه اصلاً نظم نداریم. برای اینکه بستگان ما بیحساب و کتاب و سرزده به منزل میآیند و به علاوه گاهی هم مهمانانی هم سرزده به درب خانه میآیند که نمیتوان و نباید به آنها گفت که نیایند.
س- بعد از نماز صبح جمعه نمیخوابید؟
ج- نه مثل سایر روزها بیدار هستم و مطالعه میکنم.
س- چه روزهایی به استخر میروید؟
ج- هفتهای دوبار یکشنبه یا دوشنبه و پنجشنبه به استخر میروم.
س- فقط شنا میکنید؟
ج- فقط شنا میکنم، جکوزی و سونای بخار هم میروم.
س- کسی هم در استخر با شما که تنها نباشید، هست؟
ج- نه تنها هستم؛ اما در دریا با پاسدارها به شنا میرویم.
س- خیلی ممنون و متشکرم.