ضمن تشکر از شما حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی، لطفاً در خصوص نامه حضرت امام خمینی (قدس سره) به گورباچف و دستاوردهای آن در سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی ایران توضیحاتی بفرمایید.
● بسماللهالرحمن الرحیم. نامه امام در آن مقطع زمانی ابتکار خوبی بود که به ذهن خودشان رسیده بود. چند نکته در نظرشان بود که به نظرم همه آن نکات تحقق پیدا کرد. اول آن که یک نوع قدردانی از آقای گورباچف بود که شجاعتی به خرج داده بود و سیستم پشت پرده آهنین را بهم ریخت و باعث شد که بالاخره شرایطی که کمونیست در بسیاری از کشورهای ایجاد میکرد و به مصلحت بشریت نبود، اصلاح شود و آن کار در آن زمان شجاعت بود. امام معمولاً با سران کشورها در مورد مسایل اینگونه برخورد نمیکردند، ولی این بار چون جنبههای فلسفی، عقیدتی و دینی داشت، در قلمرو شخصیت خودشان دیدند که وارد این مسایل شوند.
نکته دیگری که مدنظر ایشان بود، این بود که ایشان نگران بودند که با سیستم بهم پاشیده مارکسیزم، ممکن است به طرف سیستم غربیها و آمریکاییها بروند و جذب فرهنگ، سیاست و اقتصاد غرب شوند. ایشان این مسئله را بسیار مضرّ میدانستند و فکر کردند که تذکری بدهند تا حال که به حق مارکسیت و کمونیست را تضعیف میکنید، در آن چاه نیفتد که حتّی در آن نامه تکیه زیادی به این مسئله کردند.
مسئله سوم که مدّنظر ایشان بود، افغانستان بود. بالاخره روسیه و شوروی در افغانستان خیلی بدکرده بود. امام به ایشان هم تذکراتی دادند و حقایقی را از آنجا فاش کردند. شاید مهمترین مسئله از نظر امام با آن شخصیت عقیدتی خودشان این بود که حالا که چشم همه دنیا به روسیه و شوروی است و اخبار مربوط به آنجا خوب منتشر میشود، به خاطر اینکه سیستم الحادی و غیرخدایی در حال ریزش است، خیلی بجاست که بحث خدا، معنویت، غیب، قیامت، وحی و ... مطرح شود و آنها به کلّی همه اینها را منکر بودند و میگفتند هرچه هست ماده وآثار آن است وچیزی غیر از ماده در آفرینش نیست. ایشان اتفاقاً روی این بخش بیشتر از سایر بخشها تاکید میکردند و آن موقع استدلال کردند که چرا ما مجرد و معقول هم داریم؟ شما خیال میکنید همه چیز را باید با حس ببینید، اما آنها با حس قابل دیدن نیست. آنها را باید با عقل دید و از روی آثارشان مشهود هستند.
ایشان مایل بودند همه مسایل فلسفی و عقیدتی اسلام مطرح شود و هم مسئله افغانستان که استقبالی از کار آقای گورباچف شود و هم یادآوری شود که این به معنای جذب در غرب نباشد. فکر میکنم آثارش را هم در سطح جهانی دیدیم. البته همه اهداف امام تأمین نشد، ولی در حدّ یک نامه مؤثر بود و کار بسیار خوب و مبتکرانهای بود.
○ دلایل پذیرش قطعنامه 598 و آثار و دستاوردهای آن به لحاظ منطقهای و بینالمللی چه بود؟
● مدتی بود که بحث قطعنامه مطرح بود، در سازمان ملل بحث داشتیم و برای اینکه شرایط خودمان را در آن بگنجانیم، بحث بود. منتها تا آن تاریخ که امام فرمانده کلّ قوا بودند و رزمندگان که کار در دست آنها بود، هیچوقت راضی نمیشدند مسئله آتشبس مطرح شود. ولی در وزارت خارجه و محافل دیگر بحث بود. اواخر جنگ به حدّی رسیدیم که بنابر ادلّه زیادی ادامه جنگ به مصلحت نیست که سران سه قوه به همراه حاج احمدآقا و نخست وزیر، پنج نفری با هم نزد امام رفتیم و ادلّه را گفتیم. روحیه امام همیشه طوری بود که خیلی قاطع بودند و خیلی میدان نمیدادند تا تردیدی ایجاد شود. ولی اگر استدلالی قوی پیدا می شد با همان قاطعیت استدلال را میپذیرفتند. 5-4 دلیل مشخص وجود داشت. یکی اینکه دولت رسماً اعلام کرد که دیگر ایران نمیتواند هزینه جنگ را تامین کند و زیرخط قرمز بودیم. دوم اینکه کاملاً مشخص بود قدرتهای بزرگ آمریکا، اروپا و شوروی و ارتجاع منطقه به هیچ قیمتی نمیپذیرند صدام را شکست بدهیم و خواستههایمان را تحمیل کنیم و حقمان را بگیریم. سوم اینکه برای این منظور هم چراغ سبز و امکانات به صدام داده بودند که هرچه میخواهد شرارت کند دیگر به هیچ چیز پایبند نباشد. نمونهاش را در بمباران شیمیایی حلبچه دیدید. وقتی نیروهای ما برقآسا منطقه حلبچه را تصرف کردند و دریاچه در اختیار ما قرار گرفت. عراقیها احساس خطر کردند مردم خودشان را بمباران شیمیایی کردند و بدترین سلاح شیمیایی که در تاریخ جنگها به کار گرفته شده بود. به کار بردند که اگر فقط باد کمی از بوی آن را به جایی میرساند طرف را میکشت. معلوم شد که صدام چنین سلاحی را دارد و ملاحظهای ندارد و دلیلی نداشت که در ایران آن را به کار نبرد. با هواپیما میآورد در تهران و موشکهای دوربرد آنها هم به تهران میرسید و میزد. اصفهان، تبریز و شهرهای بزرگ را میزد و اگر چنین سلاحهایی را به کار میبردند فاجعهای مثل بمب اتمی به بار میآورد. نکته چهارم که بسیار مهم است این بود که آمریکاییها مصمم شده بودند در خلیج فارس جلوی صدور نفت ما را بگیرند که از همان مقدار کم درآمد نفتی که داشتیم ممنوع و محروم شویم و دیدید که سکوهای نفتی و کشتیها را زدند و منهدم کردند هواپیمای مسافربری ما را زدند و عملاً با ما وارد جنگ شده بود. مسئله پنجم هم که امام خیلی روی آن حساب میکردند این بود که ما دیگر داخل عراق نرویم چون مردم عراق صدمه زیادی میدیدند چه از جنگ و چه از طرف صدام و قیمت گزافی برای مردم خواهد داشت. این پنج دلیل بود بعلاوه اینکه در آن موقع فرمانده سپاه، آقای محسن رضایی نامهای خدمت امام نوشت و شرایط جنگ را گفت و گفت اگر قرار است جنگ ادامه یابد این نیازهای ماست. نیازهایی که گفت حدود 10 برابر نیازهای گذشته و امکاناتی بود که ما میتوانستیم تهیه کنیم. چه مقدار تانک چه مقدار توپخانه چه مقدار هواپیما هلیکوپتر و مهمات و ... زمانی طولانی مثلاً سه چهار سال مهلت میخواست تا بتوانیم عملیات موثری انجام دهیم. و یک شرطی هم درآخر بود که اگر بخواهیم پیروز شویم آمریکا در منطقه نباشد. بیشترین نیروی ما که میتوانست بجنگد سپاه بود. که آنها هم چنین مسئلهای را مطرح کردند به این ترتیب حجت بر امام تمام شد که نمیشود و نباید جنگید.
خوب با شرایط خوبی و از موضع قدرت قطعنامه را پذیرفت و توانستیم حقمان را در این قطعنامه بگنجانیم. به نظرم امام کار بسیار عاقلانهای کردند و به نجات کشور و منطقه کمک کردند. آثارش هم همین بود که به محض اینکه جنگ تمام شد که صدام در قرضهای فراوانی گرفتار شده بود و دست خالی به کشورش برگشته بود و قطعنامه هم که آنطور بود و خیلی موراد دیگر. بدون اینکه برای مردمش دستاوردی داشته باشد برنامه حمله به کویت را طراحی کرد که اگر در ایران چیزی به دست نیاورد از منابع نفتی کویت چیزی بگیرد جبران قرضهایش را بکند که عملاً در دامی افتاد که دیگر نتوانست بیرون بیاید و تا به حال هم تبعات همان کارها را میبیند. این کار هم تصمیم مدبرانهای بود و هم آثار خیلی خوبی داشت ما الان در قطعنامه سازمان ملل طرف طلبکار جنگ هستیم و عراقیها متجاوز هستند و توانستیم با شرایطی که بوجود آوردیم تا حدی خرابیهای جنگ را ترمیم کنیم و به اینجا برسیم که میبینید.
○ متشکرم. اشاره به جنگ دوم خلیج فارس داشتید. سؤال بعدی ما در این مورد است که موضع جمهوری اسلامی ایران را در این مورد بازکنید و دلایل اتخاذ سیاست بیطرفی که اتفاقاً خیلی مدبرانه بود و حاصل خوبی برای کشور داشت چه بود و توضیحاتی در مورد این دیپلماسی بدهید.
● وقتی که صدام به کویت حمله کرد و بعد آمریکاییها تصمیم گرفتند وارد جنگ شوند و با صدام بجنگند و کویت را پس بگیرند. در ایران 2 نظر وجود داشت: بعضیها میگفتند ما هم با آمریکا همکاری میکنیم و دلیل آنها جنایاتی بود که صدام علیه ایران کرده بود و میخواستند انتقام بگیریم و هم سهمی داشته باشیم و حقمان را بگیریم. نظریه دیگر این بود که بالاخره آمریکا قدرت خطرناک استعماری است و اگر ما همراه شویم کار او را آسان میکنیم و او هیچ امتیازی به ما نخواهد داد بعلاوه همکاری با یک کشور استعماری و کافر علیه یک کشور اسلامی هرچند صدام باشد از نظر منطقی درست نیست و ما به هیچ قمیتی نباید در کنار آمریکا قرار بگیریم. البته با امریکا هم نمیخواستیم بجنگیم اولاً نمیتوانستیم بجنگیم و ثانیاً دلیلی هم نداشت که مانع او شویم که او صدام را که جنایتکار بود تنبیه و تضعیف کند و راه را برای پیروزی مردم عراق فراهم کند و دلیلی نداشت که مخالفت کنیم و بهترین حالت همان حالت بیطرفی بود که نه در کارهای آمریکا شریک باشیم و نه از صدام دفاع کرده باشیم و نه در آثار منفی تخریب و کشتار کمک کرده باشیم.
تصمیم سختی بود چون خیلی از نیروهای انقلابی اصرار داشتند که ما باید وارد جنگ شویم و ما موفق شدیم سیاست درست را انتخاب کنیم و درست عمل کنیم که هیچ آسیبی به ما نرسید البته طلبکاریهایی پیش آمد چون جنگها باعث شد که ما ضررهایی بکنیم. مثلاً سوختن چاههای نفت کویت باعث شد محیط زیست ما آسیب ببیند و ... که مطالباتمان را ثبت کردیم.
○ متشکرم. بحث بعدی در مورد مناسبات جمهوری اسلامی ایران با جمهوریهای تازه استقلال یافته است یعنی جمهوریهایی که پس از فروپاشی شوروی در واقع بوجود آمدند. میخواهیم بدانیم این روابطی که ما با آنها برقرار کردیم چه دستاوردهایی برای مادر پی داشت و چگونه شکل گرفت؟
● اصل آزاد شدن کشورها که عمدتاً هم مسلمان بودند از زیر یوغ شوروی برای ما دستاورد مهمی بود. ما در مقدمات کار بیاثر نبودیم. نامه امام که قبلاص بحث شد و یا سفری که من در آن موقع به مسکو و آذربایجان و جاهای دیگر داشتم اثر خوبی داشت و برای ما خیلی مهم بود و باعث نشاط بود که کشورهای آسیای میانه و قفقاز آزاد شدند و مستقل شدند. این اولین دستاورد بود. دستاور بعدی این بود که ما با این کشورهای مستقل که خیلی جوان هستند و شروع کارشان است میتوانیم همکاری کنیم و حضور داشته باشیم و به آنها کمک کنیم. با نوع ارتباطاتی که با آنها داری از قبیل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... استفادههایی هم برای کشور ما هست و حاشیه امنی برای ما بوجد آمد. لذا خودم شورایی را معرفی کردم و تشکیل دادم برای اینکه ببینیم در این کشورها چه کارهایی میتوانیم بکنیم. هدف ما این بود که کمکهای فکری، مدیریتی و گاهی غذایی و ... بدهیم .البته مجانی نبود. چون خیلی سریع دچار قحطی میشوند و باید برای آنها گندم و غذا و ... میفرستادیم و خیلی سریع بین ما ائتلاف بوجود آمد و همکاریهای پایهای خوبی بین ما شروع شد. یک سازمانی به نام سازمان دریای خزر تاسیس کردیم. هدف ما این بود که آنجا را دریای صلح بسازیم و اختلفا بین ما نباشد که متاسفانه این سازمان به بعضی از اهداف خودش نرسیده است و بایست بیشتر در سطح سران پیگیری شود و من میخواستم هم در ایران باشد. به هرحال همکاریهایی بخصوص با ترکمنستان که همسایه ما بود در زمینه نفت و گاز و در کارهای عمرانی با آنها مشارکت کردیم. رفت و آمدها زیاد بود. مواضع مشترک داشتیم. راهآهن را با سرعت و به صورت ضربتی در سرخس با آنها متصل کردیم که این روزها تحویلها و ... به ایران آمده و تعبیر آنها این است که این کانال سوئز منطقه ماست و جاده ابریشم را به صورت مدرن احیا میکند و درست هم هست شما میبینید که مبادلات ترانزیتی هنگفتی انجام میگیرد با اینکه از ظرفیت خطوط به درستی استفاده نمیشود و مسایل جنبی زیادی برای آن داشتیم. به هرحال 6-5 کشور دوست در کنار ما ایجاد شد و زمینههای حضور ما فراهم شد. بسیاری از کشورهای بزرگ دنیا بهترین راه دستیابی به آنجا را کشور ایران تشخیص دادند و به همین دلیل سیاست جهانی ما وضع بهتری پیدا کرد. هنوز هم همینطور است و کسانی که مایل باشند، راه چین که خیلی دور است. راه افغانستان هم دیگر جواب نمیدهد بقیه راهها همه اشکالاتی دارند بجز ایران که بهترین راه است. مخصوصاً امکاناتی که ما در ساحل دریای خلیج فارس داریم، خلیج امکانات را در ساحل دریای خزر ایجاد کردیم. راهآهن هم که وصل شد. انشاءالله امسال راهآهن بافق- مشهد هم تمام میشود و خیلی در آینده میتواند آثار مهمی برای ما به دنبال داشته باشد. البته ما بیش از آنها میتوانستیم کار کنیم. در زمینه زیربناهای کارهای عمرانی، تخلیه، از نظر فرهنگی و بسیار میتوانستیم موثره باشیم و فکر میکنم این سیاستها به اندازه ارزش کار تداوم نداشت.
○ مواضع جمهوری اسلامی ایران در قبال روی کارآمدن طالبان در افغانستان چه بود و چه واقعیتهایی را در مورد نظام مردم سالاری دینی ایران و تمایز آن با رژیمهای متحجر آشکار کرد؟
● طالبان قبلاً در مسایل افغانستان نبود. قبل از آن گروههای جهادی بودند، در افغانستان جهاد میکردند. زمانی که دولتهای کمونیست شوروی که آنجا را اشغال کرده بودند، گروههای جهادی بودند که با ما همکاری داشتند. ما هم به آنها کمک میکردیم.
این گروههای جهادی سه گروه بودند: یک گروه شیعه بودند گروه دیگر تاجیک بودند. چهار تا گروه ازبکها بودند و یک گروه هم پشتانها بودند. پشتانها نسبت به گروههای دیگر جمعیت بیشتری هستند و شاید حدود نصف جمعیت افغانستان بودند. آنها هم احزاب داشتند که آن احزاب با ما رفیق بودند و اسلامی بودند و از ما کمک میگرفتند و همین مجاهدین کشور را اداره میکردند. طالبان از دل پشتانها به صورت دیگری درآمد که من فکر میکنم که آمریکا و بعضی کشورهای عربی جنوب خلیج فارس مثل عربستان، امارات، بخشی از دولت پاکستان حمایت کردند و گروهی مثل طالبان را خلق کردند. حداقل هدف آمریکا این بود که آنها را بعنوان گروه اسلامی تندرو که چهره مسلمان و انقلابی مردم جمهوری اسلامی ایران را کمرنگ کند و به آنها تعارض کند. در مقابل ایران قرار دهد. آنها مطالعه کرده بودند و دیدند بین شیعه و وهابیها تعارض تاریخی وجود دارد و از این مسئله میخواستند استفاده کنند و آنها را تقویت کردند جنگ داخلی راه انداختند. با دولتهایی پاکستان چه خانم بوتو و چه آقای نواز شریف که خیلی همکاری داشتیم و دوست بودیم. بحث میکردیم و میگفتیم راهحل در افغانستان جنگ نیست باید با هم بسازند همانطور که با هم ساختند و شوروی را بیرون کردند. این بار هم باید با هم بسیازند و دولتشان را اداره کنند و مشکلات خودشان را خودشان حل کنند و ما و شما نباید اجازه دهیم آنها با هم جنگ کنند اما جنگ شد. و کارشان به جایی رسید که تقریباً 10 درصد خاک افغانستان در دست مجاهدین بود بقیه را طالبان گرفته بودند که البته متحجر بودند و هستند و افکار خاص خودشان را دارند. ما به دو دلیل مخالفت میکردیم: یکی به دلیل فکری که این نوع تحجر را در دنیای اسلام به مصلحت نمیدیدیم و دوم اینکه این مسئله در افغانستان قابل حل نیست. ما نمیخواستیم با آنها درگیر شویم و میخواستیم با نصیحت حل کنیم. حتی در سفری که به عربستان داشتم با صعودیها بطور مفصل بحث کردیم و آنها پذیرفتند که این جریان عاقبت خوبی ندارد. کمکم احساس میکردند که این مسایل به کشور آنها هم برمیگردد و مسایل اینطوری شد که میدانید. ما طبعاً با اسلامی سرو کار داریم که معتدل و منطقی باشد و از افراط و تفریط دور باشد و داخل خودمان هم سعی میکنیم در داخل خودمان هم همینگونه باشد.
○ انتخاب جمهوری اسلامی ایران بعنوان رئیس سازمان کنفرانس اسلامی بعنوان یک دستاورد در سیاست خارجی ایران در سطح مناسبتهای چندجانبه در سطوح منطقهای و بینالمللی دارای آثار و پیامدهایی بود. یک جمعبندی از دوره ریاست ایران بر سازمان کنفرانس اسلامی بفرمایید که چه دستاوردهایی داشتیم و این موضع به چه صورت طی شد و چه کارهایی انجام دادیم؟
● این کار از ابتدا خیلی دشوار بود. معمولاً کشورهای اسلامی تحت تأثیر جاهای دیگر یا افکار خودشان مایل نبودند که ریاست ایران و انقلاب اسلامی براین کنفرانس عملی شود. شما میبینید که الان سالها میگذرد و این اجازه را به ما نمیدهند که ما رئیس اپک شویم. معمولاً اینگونه است. فکر کردم که واقعاً حق ما ضایع میشود و باید فکری برای این موضوع کنیم. تلاش را شروع کردم و نتیجه داد. نقطه آغاز آن در کنفرانس سنگال بود که اوایل دوره ریاست جمهوری من بود. وقتی به آنجا رفتم، ارتباط خوب، منطقی و عاطفی با رؤسا و حضار آنجا برقرار کردیم. چون نقش عربستان در چنین تصمیمگیریها اول است - آن موقع چنین بود و هنوز هم هست – به خصوص با آقای امیرعبدالله که آمده بودند، ملاقات خوبی داشتم. چون از پیش قرار شده بود که کنفرانس بعدی در عربستان باشد، نمیشد آن را فسخ کنیم. ولی تلاش دیپلماتیک ما نتیجه داد و برخلاف عرف گذشته که فقط اجلاس بعدی را تعیین میکردند و دیگر اجلاس مابعد را تعیین نمیکردند، برای اینکه ما را راضی کنند، تصمیم گرفتند اجلاس دوم در ایران باشد. یعنی شش سال بعد قرار شد سه سال بعد در عربستان و بعد از آن در ایران تشکیل شود. این برای ما پیروزی بود و کم کم برای این برنامه آماده شدیم. در آستانه رسیدن به شش سال بعد احساس کردیم که آنها از تصمیمشان برمیگردند و میخواهند به وضع سابق برگردند. این با کنفرانس فوقالعادهای که در پاکستان به مناسبت سالگرد 50 ساله تأسیس پاکستان تشکیل شد، مصادف بود. عدهای تلاش میکردند که این همان کنفرانسی باشد که قرار بود در ایران باشد و عدهای هم حتی با فرض اینکه آن فوقالعاده نباشد، میخواستند بگویند که با این جلسه، کنفرانس بعدی ضرورتی ندارد و باید دوباره به تأخیر بیندازیم. دیدیم که کلید این رمز در دست آقای امیر عبدالله است. در کنفرانس پاکستان هم شرکت کردم. در آنجا ملاقات بسیار خوبی با آقای امیرعبدالله داشتیم. به قدری ملاقات خوب و سازنده بود که همه یخها را آب کرد. در همان جلسه آقای امیرعبدالله گفت که دیروز در جده تصمیم گرفتیم که کنفرانس تهران نباشد و بیانیه هم دادیم. همانجا به وزیر امور خارجه گفت: تماس بگیرید و بگویید بیانیهای که دادید، لغو شد و قرار کنفرانس باقی باشد و خودمان هم میآییم. بعد هم میهمانیها و رفت و آمدها تحکیم شد و آنقدر صمیمت برقرار شد، که وقتی در پایان اجلاس میخواستیم به مهمانی ناهار برویم - نخستوزیر پاکستان در محل دیگری بود - امیرعبدالله سوار ماشین نمیشد و سران خودشان پاسدار و ماشین اسکورت دارند و در ماشین دیگری سوار نمیشوند و خود این کار مانور مهمی بود. همه دیدند و احساس کردند که تصمیمات مهمی گرفته شد. مسایل ما آنجا حل شد. کنفرانس در موقع خودش در ایران تشکیل شد و ما سه سال موقعیت ممتازی پیدا کردیم. البته بیش از این سه سال و این موقعیت میشد استفاده کرد. فکر میکنم از این موقعیت سوای اینکه از اعتبار آن استفاده کردیم، از قدرتی که ریاست کنفرانس به هرکشوری میدهد، استفاده نکردیم و بیشتر میتوانیم استفاده کنیم. البته استفادههایی هم شد. اگر کارهایی که دیگران میکنند، میکردیم و استفادههایی میکردیم، شاید الان خیلی جلوتر بودیم و از روابط بینالمللی استفاده میکردیم.
○ بحث بعدی در رابطه با روابط جمهوری اسلامی با عربستان سعودی است که این روابط در چه فضایی گسترش یافت و چه دستاوردهایی را در زمینه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در سطح جهان اسلام در پی داشت؟
● بخشی از آن را در سؤال قبلی جواب دادم. احساس ما این شده بود و همه قبول داشتند که در دنیای اسلام ایران و عربستان نباید با هم تعارض داشته باشند و باید با هم همکاری کنند. سالهای قبل مشکلات زیادی بین ما بود . این تصمیم را بعد از کنفرانس سنگال داشتیم و به تدریج رفت و آمدها، پیامها و مذاکرات مقداری از مشکلات را حل کرده بود و از ملاقات پاکستان به بعد و سفر آقای امیرعبدالله به ایران و شرکت در کنفرانس خیلی کارساز شد و بعد مسئله اوپک پیش آمده بود که نفت سقوط کرده و خیلی خطرناک شده بود. اینجا باید عربستان و ایران همکاری میکردند. قیمت نفت برای هر بشکه زیر 10 دلار آمده بود که من برنامه سفری را به عربستان گذشتم. البته آقای خاتمی و دوستان آنها هم خیلی تلاش کردند. سفری که من به عربستان رفتم، با توجه به آن سوابق سفری طولانی دو هفتهای بود. سفر متعارفی بود هم زیارت هم بود. در سفرهایی به جاهای مختلف عربستان بازدیدهایی داشتیم. از جاهای مختلف عربستان که نشان میداد ما به آنجا علاقمند هستیم و از مناطق تاریخی، نفتی، صنعتی، پتروشیمی، دانشگاهها و هرجایی که قابل بررسی و مطالعه بود، بازدید کردم. در آن سفر کارهای خوبی انجام شد و فرصتی شد تا بحثهای عمیقی داشته باشیم. هم در مجلس آنها با نمایندگان، با وزیر نفت و وزیر امور خارجه آقای امیرعبدالله و کارشناسان بحث و مذاکره داشتیم. نگرانی آنها از این بود که اگر نفت گران باشد، دنیا سراغ سوختدیگری میرود و نفت از ارزش میافتد و عربستان هم ذخایر نفتی زیادی دارد. حدود 500-400 میلیارد بشکه ذخیره نفت کشف شده دارد. آنها میگفتند سرمایه ما زمین میخورد. برای آنها استدلال کردم که چنین اتفاقی نمیافتد و چیزی در دنیا نیست که بتواند جای نفت را بگیرد. اطلاعات من بد نبود و با اطلاعات بحث میکردیم و آنها را قانع کردیم که باید تصمیمی بگیریم و قیمت نفت را به حد مناسبی برسانیم.
آقای خاتمی و دوستان کار را ادامه دادند و الان هم به نتیجه رسید. نتیجهاش این است که اوپک هم میتواند تصمیم بگیرد و نفت را به 40 دلار برساند و هم میتواند طوری عمل کند که قیمت آن را پایین بیاورد. حالا همه آنها سود بردند و در این هفت، هشت سال کشورهای نفتخیز منجمله خودمان درآمدهای خیلی خوبی داشتند و فکر میکنم دیگر برای آنها روشن شده باشد که آن تصمیم عاقلانه بود.
○ سؤال آخر معطوف به مسایل چشماندازهای آینده در حوزه تحقق جنبش نرمافزاری و تولید آن است. شما تلاش جمهوری اسلامی ایران را در این زمینه و همچنین تلاش برای دستیابی به فنآوری هستهای را چگونه ارزیابی میکنید؟ فکر میکنید چه تأثیری در ارتقایی جایگاه بینالمللی جمهوری اسلامی ایران و اصلاح ذهنیت سایر بازیگران و قدرتهای بزرگ نسبت به جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت؟
● در این مورد کاملاً واضح است که کشوری که فاقد پایگاه علمی، فنی و تکنولوژی باشد، نمیتواند کشوری معتبر و مقتدر باشد و بتواند روی پای خویش بایستد، هرچند هم ثروتمند باشد. حتّی اگر نفت زیادی داشته باشد، چنین کشوری وابسته، توسری خور و ضعیف میشود. بعد از انقلاب تقریباً حدود 150 هزار دانشجو و دانشگاههای محدودی در ایران داشتیم. وضع ما خیلی بود. در زمان جنگ هم نمیتوانستیم در این زمینه توسعهای داشته باشیم.
از مهمترین سیاستهای من بعد از جنگ این بود که پایگاههای علمی کشور را بالا ببریم که از توسعه دانشگاهها شروع میشد. دانشگاههای دولتی و غیردولتی مثل دانشگاه آزاد اسلامی را توسعه دادیم. الان تعداد دانشجوی ما حدود 2 میلیون است. در آن موقع مقاطع تکمیلی فوق لیسانس، دکترا و فوق دکترا در کشور خیلی کم و تحقیقات خیلی ضعیف بود. اولویت را به مقاطع تکمیلی دادیم. شامل دورههای کارشناسی ارشد، دکترا و تقویت تحقیقات و پژوهش بود. معلوم است که چنین کارها در 3-2 سال نتیجه نمیدهد. حداقل باید یک دوره 10 ساله پشت سرگذاشته شود که شد. الان در کشور ما پایه نیروی انسانی بسیار خوب و قوی است. مقداری از نیروهایی که از ایران رفته بودند، به ایران برگشتند. متأسفانه اخیراً بعضیها دوباره در حال رفتن از ایران هستند. البته آنقدر نیرو زیاد داریم که این مسئله حس نمیشود. اما در زمان گذشته چون تعداد آنها زیاد نبود، خلأ آنها در دانشگاهها و مراکز خیلی حس میشد. همه موارد مثل نیروی انسانی، آزمایشگاهها، فضای تحصیلی، کتابخانهها و اعتبارات برای تحقیقات و مقاطع تکمیلی تهیه و آماده شد . دوره تکامل تا حدودی طی شد و به نقطهای رسیدیم که دانشمندان ما فرصت تحقیق و نوشتن رسالههای مهم و مقالههای مورد پذیرش استانداردهای بینالمللی را پیدا کردند. الان در خیلی زمینهها جهش داریم.
برای تکنولوژی هم سرمایهگذاری کردیم. هم وسایل خریدیم، هم طراحیهای خودمان را جدی گرفتیم. در دوران سازندگی برای بخشهای مختلف مثل نظامی، هستهای، پتروشیمی، صنایع نفت و گاز و نیروگاهها، کارخانههای سیمان، راهآهن، ماشینهای بزرگ و خودروسازی، سیلوها، مخابرات و فیبر نوری و مسایل دیگری که اهمیت دارد، سرمایهگذاری کردیم. البته با وجود همکاری بینالمللی و تشویق مدیران و محققان هنوز به یک نقطهای مطلوب نرسیدیم. چون حق مردم ما خیلی بیشتر از اینهاست ما انسانهای با استعداد و با هوش خیلی زیادی، داریم. ضریب هوشی ایرانیها بالاست. مطمئناً در نقطه نزدیک به وضع مطلوب هستیم و اگر همینطور ادامه بدهیم، به جاهای خوبی میرسیم. ضمن اینکه قدرتهای دنیا در اکثر بخشها مثل بخش هستهای تصمیم گرفته بودند ما را محروم کنند. به همین دلیل حاضر نشدند نیروگاه بوشهر را تمام کنند. در سفری که من به روسیه داشتم، این مسئله را با آقای گورباچف حل کردیم و کار خود را با روسها ادامه دادیم و خودمان هم با طراحی شروع کردیم. چون میدانستیم بدون داشتن چرخه سوخت نمیتوانیم این تکنولوژی را داشته باشیم، روی چرخه سوخت سرمایهگذاری کردیم. البته اینها چیزهای مخفی نبود که آنها بخواهند کشف کنند. معلوم بود که میخواهیم چه کار کنیم که این اواخر هیاهو به راه انداختند. یکی از حقوق قطعی ما داشتن تکنولوژی هستهای در موارد صلحآمیز است و ما هم در همین حد میخواهیم و بیشتر نمیخواهیم. فکر میکنم از گردنه عبور کردیم. الان گردنه سیاسی برای ما خلق کردند. انشاءالله با تلاش، پیگیری و شجاعت عبور میکنیم و ملّت ما باید مطمئن شود که کشورشان تکنولوژی مهم زمان خود را دارد.