جناب آقای هاشمی، در بیوگرافی شما خواندم که در سال 1313 در یکی از روستاهای بهرمان رفسنجان در یک خانواده مذهبی و کشاورز به دنیا آمدید و در سن 5 سالگی به اتفاق برادرتان که دو سال از شما بزرگتر بود، درس خواندن در مکتبخانه را شروع کردید. از ابتدا وقتی در بیوگرافی شما دقت میکنیم, میبینیم از هوش سرشاری برخوردار هستید و هوش و جسارت شما بیشتر از افراد همسن و سال شما بوده است. بهطوری که بعد از اینکه از سن 14 سالگی درس در مکتبخانه را شروع کردید، اشتیاق شما به تحصیل باعث شد که روستا را ترک و رأس علم و دانش آن روز (حوزه علمیه) را انتخاب کنید. در آنجا هم نگاه به بالاتر داشتید و خانه امام(ره) را نگاه میکنید و به بهانه سؤالات پشت سرامام(ره) راه میافتید و توانایی دارید که هزار بیت از اشعار الفیه ابن مالک را حفظ شوید و در محضر آیتالله بروجردی بروید و به ایشان در خصوص این اشعار نامه بنویسید. ایشان از شما سؤال میکنند و جواب میدهید و به شما جایزه و شهریه میدهند. بعد از آن در حوزه علمیه قم وارد مبارزات میشوید. جناب آقای هاشمی، در کتابخانه دانشگاه تهران مشغول جمعآوری مطالب هستم تا کتابم را بنویسم. برایم خیلی جالب است که شما در بازجوییها مقاومت میکنید. ضربات شلاق و شکنجه به حدّی است که به گوشت و استخوان شما میرسد و وقتی کشان کشان شما را به اتاق دیگری میبرند تا از شما بازجویی کنند و مقاومت شما را بشکنند، مقاومت و پایداری میکنید و پاسخ میدهید و بر نظر خودتان پافشاری میکنید. اینچنین است که شما استوانه نظام جمهوری اسلامی تلقی شدید و در سال 1357 مردم در زندانها را میگشایند و به آغوش آنها باز میگردید و با فرمان امام(ره) در تلویزیون حکم نخستوزیری دولت انقلابی را میخوانید و پایان حکومت شاهنشاهی را اعلام میکنید. از آن به بعد به عنوان دومین شخصیت جمهوری اسلامی ظاهر میشوید و مردم شما را میبینند. در شورای انقلاب، وزارت کشور و مجلس شورای اسلامی عضویت داشتید و سرپرستی و مدیریت میکردید. من سال 1368 را دقیقاً به خاطر دارم که اوضاع چگونه بود.
● آن موقع چکار میکردید؟
○ مشاور اجرایی معاون وزیر در وزارت بهداشت بودم. شاید برای شما جالب باشد که من اولین زنی هستم که توانستم با پاس دولت برای سفر خارج، به فرانسه، آلمان و ایرلند بروم. کارشناس علوم اجتماعی هستم. کتاب نوشتم و بعد از آن وارد کار خبرنگاری شدم و بعد به کانادا رفتم. وقتی شنیدم کاندیدای ریاست جمهوری شدید، سراسیمه آمدم و دیدم که چه بیمهریهایی نسبت به شما شد. همین بیمهریها انگیزهای شد تا کتابم را بنویسم.
● بچههای شما در کانادا هستند؟
○ بله، یک دخترم دکترای انفورماتیک است و دختر دیگرم دوره هنری را میخواند.
● مهم حفظ انقلاب و کشور است که امیدوارم چنین شود.
○ خیلی مهم است. ما در زندگیمان چیزی نداریم و هر آنچه که داریم از آن خداست. در سال 68 مشاور بودم و آن سال یکی از مواردی که خیلی ما را رنج میداد، مسئله تنظیم خانواده بود. جرأت نداشتیم وسایل پیشگیری را آزمایش کنیم. داوطلب شدم که به حوزه علمیه قم بروم و همکاران مرا منع کردند. ولی من مصرّ بودم که بگویم چه فاجعهای در حال اتفاق است.
زمانیکه شما آمدید، رشد جمعیت 2/3 درصد بوده که آن را به 8/1 تا 5/1 درصد رسانید. شما نرخ بیکاری را از 15 درصد که با بیکاری پنهان خیلی بیش از این بود، به عدد یک رقمی رساندید. شما چهار استان ویران بجا مانده از جنگ را آباد کردید. با تمام مشکلات روحی و روانی جنگزدگان، آنها را بکار گرفتید. در کتاب بازسازی شما مباحث مربوط به تهران را خواندم. به عنوان مثال پلهای عابر به تعداد انگشتان دست بود. الان به صدها پل رسیده است و واقعاً باور کردنی نیست. تهران قبل از جنگ و بعد از جنگ را به خاطر دارم. هرچه که الان دارد, از آن موقع است و اگر چیزی اضافه شده، ادامه طرحهای قبلی است. به هرحال نرخ رشد جمعیت، بیکاری و سرمایهگذاری را به جایی رساندید که باعث افتخار بود. به همین خاطر سردار سازندگی لقب گرفتید. با این ویژگیها آمدید و تمام کشورمان را ساختید. آیتالله خامنهای در مراسم تنفیذ شما فرمودند: «خدا را شکر که اراده و رأی ملت عزیز بار سنگین امانت و مسئولیت الهی را بر دوش توانای مردی بزرگ از فرزندان اسلام، عالمی مجاهد و فقیهی اسلامشناس و سیاستمداری هوشمند و مدیری آشنا و دلسوز قرار داد و رفع معضلات اقتصادی و تنگناهای مالی را از رئیسجمهور آینده انتظار داریم.» شما همه اینها را در زمان دو دوره ریاست جمهوری خودتان انجام دادید. بطوری که امیرکبیر زمان ما شدید، ولی در سال 1384 شما نامزد نهمین انتخابات ریاست جمهوری شدید که با 60159453 رأی بیشترین رأی را از بین هفت نامزد کسب کردید. انتخابات به مرحله دوم کشیده شد و در مرحله دوم تمام شخصیتهای علمی و مذهبی و بسیاری از افراد عادی از شما حمایت کردند. هر روز انبوهی از آدمها میآمدند. چون در ستاد بودم و میدیدم، سؤال میکردم که اینها برای چه میآیند و میگفتند: «اینها کادر بازرسی ما هستند و میخواهند به حوزهها بروند و از رأی آقای هاشمی پاسداری کنند.» خیلی جالب بود، ولی امکان اینکه به همه آنها پاسخ دهند، نبود. خیلی فاکس و بیانیه میآمد. زمان آنقدر کوتاه بود که مجالی برای ثبت آنها نبود. ولی احساس میکنم شما صدای آنها را شنیدید. همه میدانستند که شما باید باشید و نمودار شمارش آرا هم مبیّن همین بود. ولی اتفاقاتی افتاد که معکوس شد و رأی بنام شخص دیگری درآمد. در اولین روز بعد از انتخابات پیامی فرستادید و گفتید: میخواهید به درگاه خدا از این افراد شکایت کنید و بعد از صحبت از تشکیل جبهه اعتدال کردید. احساس میکنم شما میخواهید همانهایی را که برای شما پای صندوقهای رأی آمدند. در جبهه اعتدال جمعآوری کنید. چون واقعاً افراد زیادی آمده بودند که امکان تجمع و سازماندهی آنها نبود و همه خودجوش بودند. همه آمده بودند تا به هاشمی رأی دهند. به هرحال من وظیفه خود میدانم دین خودم را ادا کنم، چیزی ندارم که از دست بدهم. آنچه که دارم, خدا را شاکرم و فکر میکنم که همه چیز دارم. من نمیتوانم چیزهایی را که دیدم، نادیده بگیرم. از شما اجازه میخواهم - کار کردن و نوشتن همه موارد در مورد شما خیلی سخت است، ولی من برای آن به همه جا خواهم رفت تا تک تک کلمات در مورد شما مستند و تاریخی باشد- این فرصت را به من بدهید تا کتابم را به اتمام برسانم.
شما ذخیره انقلاب و یار همیشگی امام و رهبر معظم انقلاب هستید که پنجاه سال مبارزه شما را بطور مختصر عرض کردم. کاندیدای انتخابات ششم دوره ریاست جمهوری بودید، ولی شاهد بودیم که رقیب شما که بوسیله محافظهکاران پشتیبانی میشد، در سوم تیرماه به عنوان ششمین رئیس جمهور انتخاب شد. الان چه پیامی برای ملت ایران دارید و تصور میکنید در این دوره سیاست داخلی با چه مسائلی روبرو شود؟
● بسمالله الرحمن الرحیم. در مورد توصیف جنابعالی، شما از حسن ظن و برداشت خودتان چیزهایی درباره من فرمودید که خودم را آن گونه نمیدانم. منهم یکی از جمع زیاد مردم هستم که مبارزه کردند و انقلابشان را به ثمر رساندند و تا به حال حفظ کردند. در مورد انتخابات ریاست جمهوری هم واقعاً فکر میکردم که نباید بیایم. فکر میکردم آدمهای خوب در کشور کم نیستند و نوبت آنهاست و ما باید کمک کنیم.
اولاً اصرار زیاد نخبگان جامعه بود که شما خودتان بخشی از آن را دیدید. حدود هفت تا هشت ماه گرفتار اینها بودیم و تقریباً هر روز در این جا برنامههای جمعی داشتیم و فشار میآوردند. فکر میکردیم باید صبر کنیم و ببینیم نامزدهای انتخابات چه کسانی هستند. آیا انتخابات خوبی خواهیم داشت؟ آیا نتیجه انتخابات آن چه ما به عنوان مسؤولان علاقه داریم، خواهد بود؟ در روزهای آخر به این نتیجه رسیدم که آن چیزی که انتظار داشتم، نیست. نه رقابت جدی خواهد بود و نه نتیجه معلوم است. البته آنهایی که مطرح بودند، از مدیران کشور بودندو ما با اینها کار کرده بودیم و در حدی که کار میکردیم، آنها را صالح میدانستیم. ولی بحث ریاست جمهوری آنهم در یک زمان خاص بحث دیگری است. به هر حال من قانع شدم که اگر بیایم، انتخابات را جدّیتر میکنم و شاید انتخابات پرشوری برگزار شود. البته آن موقع فکر میکردم که رأی میآورم. عقیدهام این بود که رأی خواهم آورد و فکر میکردم امسال و سالهای آینده دوره سختی در پیش داریم. علیرغم درآمد بالای نفت، میدیدم که چیزهای زیادی کم است. به هر دلیل به این نتیجه رسیدم که بیایم. روزهای آخر تصمیم گرفتم. میدانستم برنامهریزی برای تأثیرگذاری روی انتخابات صورت گرفته است. چون با خیلی از جاها آشنا هستم، ولی فکر نمیکردم در برابر من هم چنین وضعی پیش بیاید. یکی از ادلهای که آمدم، این بود که مصونیتی برای انتخابات ایجاد و انتخابات سالم برگزار شود. از آن به بعد هم شما در جریان هستید. البته فکر میکردم که مردم مرا میشناسند و احتیاجی به تبلیغات نیست، بعضیها نظر مثبت داشتند و بعضیها منفی. ولی سبکی که صدا و سیما شروع کرد، مرا ناچار کرد که وارد بحثها شوم. در گذشته هم وقتی در انتخابات شرکت میکردم، حداکثر یک مصاحبه یک یا دو ساعته داشتم و مطالبی را که در تبلیغات مطرح میشد، توضیح و جواب میدادم. اینبار شاید یکی از عوامل وضعی که پیش آمده، خود صدا و سیما باشد که از یک سال پیش, تقریباً همه دستاوردهای انقلاب را زیر سؤال بردند. نتیجه تبلیغات آنها این بود که در گذشته همیشه اشکال بوده و هرکسی در گذشته مسئول بود، باید جوابگو باشد که من بودم. چون بقیه نامزدها مدعی بودند. صدا و سیما این موارد را با یک جانبهنگری بیان میکرد. من هم میدیدم که این جفای به انقلاب و مردم است که کسی از گذشته و مبارزات و دفاع و کارهای انجام شده دفاع نکند که جزو اهداف من شده بود. البته در این مدت از مطبوعات راضی بودم، آنها این موارد را درک کرده بودند و تلاشهای خوبی کردند. من مرهون زحمت مطبوعات بودم و اجابت دعوت آنها هم برایم مهم بود. با خود فکر میکردم که نباید در برابر انسانهای شجاعی که در این شرایط مطالب فراوان مینویسند و تحلیل میکنند، بیتفاوت باشم و باید به محبتهای آنها جواب بدهم. واقعاً مطبوعات پیش از دیگران میدانداری کردند. در دوره تبلیغات صحنه به گونهای تنظیم شده بود که دیگران مهاجم بودند و من مدافع بودم، من یک نفر بودم وآنها تعداد کثیری بودند که دستشان باز بود، ولی به آنها تعرضی نمیکردم. نمیخواستم انقلاب آسیب ببیند و میخواستم از انقلاب دفاع کنم که میدان سختی بود. باب دیگری را باز کردند که آن مسأله تخریب بود. سابقه آن را در مجلس ششم دیده بودیم. در آنجا هم خیلی ناجوانمردانه عمل کردند. هم پول زیاد و هم وقت زیاد خرج کردند و در همه جای ایران مکرراً بیانیه و CD پخش کردند و به هرشکلی که میشد، به همه خانوادهها رساندند. من هم میدانستم که چه کسی این کارها را میکند و به آنجایی که باید بگویم، میگفتم. فکر میکردم که آنها باید جلوگیری کنند که نکردند و راه دیگری هم نبود. افراد مشخص سردمدار بودند و عده زیادی هم برای این کار استخدام شده بودند و نقش عمله را داشتند. در هر حال فکر میکردم این تبلیغات را با دو سه حرف میتوان جواب داد که در اظهاراتم جواب آن را دادم که خیلی از چیزها خنثی میشد. ولی آثاری باقی ماند. با همه اینها باز نظرسنجیها نشان میداد که خیلی فاصله است. با اینکه خیلی تلاش شده، ولی روشن بود. به نظرم موقع انتخابات تخلّفات به گونهای بود که انتخابات متوقف و دوباره انجام شود. چون قانون میگوید نمیتوان از نقاط ضعف گفت و باید چیزهای مثبت خودشان را بیان کنند و اینگونه نبود و برنامهای نداشتند. میگفتند ما میآییم تا منفیها را درست کنیم. تبلیغات انتخابات به شدت خلاف قانون بود که جای بحث نیست. قوه قضاییه، شورای نگهبان و وزارت کشور میتوانستند جلوی آن را بگیرند و مقاومت کنند که کاری نکردند و منهم در فکر توقف انتخابات نبودم. اما چیزی که درجریان رأیگیری اتفاق افتاد، خیلی افتضاح است. بنده هم صلاح نمیدانم در این شرایط که دشمنان ایران تلاش دارند حاکمیت و مسؤولان ایران را نامشروع جلوه دهند، برگی به آن اضافه کنم. چون اگر آنچه که میدانم مطرح کنم، آنها بیشتر سوء استفاده میکنند. البته مطمئن بودم که اگر شکایت کنم، نتیجة درستی از آن به دست نمیآید. چون آنهایی که باید به شکایت رسیدگی کنند، خودشان مقصرند و در تخلفات شریک بودند که بحث جداگانهای است. ممکن است عدهای فکر کنند که نتیجه هرچه باشد، خوب است که مردم بیشتر بدانند. ولی من نمیخواهم به انقلاب آسیب برسد، من آمده بودم که به انقلاب آسیب نرسد و اگر الان بخواهم مسائل انتخابات را افشاگری کنم، درست برضد هدفی که وارد انتخابات شدم، نتیجه میگیرم. آنها هم میدانستند که من این کار را نمیکنم. همان مقدار که میشد، در همان بیانیه که خواندید و شنیدید، گفتم که دخالت سازماندهی شده بود و چه قدر رأی جابجا شد و ... اینها مواردی است که نخواستم مطرح کنم و در این شرایط هم که تهدیدات جدیتر شده، بیان نمیکنم.
بالاخره روزی خیلی از چیزها که روی هم جمع شده، باید بیان شود. گزارشی که ناظران ما در ستادها و مراکز رأیگیری از برخوردها دادند و تخلفاتی که انجام دادند و افرادی که وجدانهای آنها ناراحت شده و بعداً آمدند و به من گفتند و نوشتند و یا پیغام دادند. مواردی که جرأت نکردند بگویند و بعداً به من گفتند، به صورت زنجیره ادامه دارد و هر روز اطلاعات مختلفی به من میدهند و هیچ روزی نیست که افراد متعدد از تخلفات گوناگون نگویند. این موارد جمع میشود. در این شرایط قطعاً اینها را مطرح نمیکنم. الان فرضم را بر این گذاشتم که رئیس جمهور رأی آورده و پیروز شده و آقای احمدینژاد رئیسجمهور است و با ایشان همکاری میکنم و اگر بخواهم منازعه کنم، میدانم همه ما ضرر خواهیم کرد و مهمتر از همه انقلاب و کشور ضرر میکند. ولی اطلاعرسانی به مردم لازم است و باید در زمان خودش گفته شود. بنابراین فکر میکنم الان ما باید نتیجه انتخابات را بپذیریم و سعی کنیم با کسانی که در این دولت مسؤولیت میپذیرند، همکاری و به آنها کمک کنیم تا کشور را از این مرحله عبور دهیم.
○ جناب آقای هاشمی با شخصیت شما آگاهی دارم و توجهی را که به اهل قلم دارید، شاهد بودم و خودتان شخصیتی اهل قلم هستید. هر وقت در مبارزات سیاسی خواستید پنهان باشید، مبارزات فرهنگی را شروع کردید که ترجمه کتاب سرگذشت فلسطین، امیرکبیر و در سه سال آخرین زندان تفسیر راهنما و کلید قرآن را نوشتید که حوزة قم مشغول تکمیل آن است. شاید این دلیلی باشد که امروز به من فرصت دادید تا در خدمت شما باشم و از بیانات شما استفاده کنم و بنویسم. به هر حال متوجه شدم که شما باشخصیت خودتان حاضر نیستید که مطالبی را که برای دفاع از خودتان است، به خاطر نظام بیان کنید.
آقای سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور، قبل از انتخابات مرحله دوم، از شایعه دخالت نیروهای نظامی و شبهنظامی در مراحل انتخابات به هر شکل و عنوان هشدار داده بودند و شما هم گفتید برخی از افراد و شخصیتها نباید در ستادهای انتخاباتی دخالت کنند و در نمازجمعه بعد از انتخابات ریاست جمهوری فرمودید که سربسته میگویم. در تمام صحبتهای شما میبینم که چون دلسوز و سرباز نظام هستید، نمیخواهید خیلی از مسائل را بیان کنید. در مورد مسئلهای که آقای خاتمی اشاره میکند، حاضر نیستید مطلبی بفرمایید که این افراد چه طور به مراحل انتخابات آمدند و شرکت کردند؟
● آقای خاتمی گزارشی به رهبری، قوة قضائیه و من دادند و از اشکالات انتخابات گفتند. ایشان اشکالات را تقسیم کردند. بخشی مربوط به قبل از انتخابات است که در آن قسمت بخشی از حقایق را گفتند که جزو تخلفهای تبلیغاتی است. مستدل است و دستگاه قضائی باید رسیدگی کند. در مورد متن انتخابات و رأیگیری که مسؤولیت خود ایشان بیشتر بوده، به نظر من هم ایشان و هم وزارت کشور کوتاهی کردند، ولی شورای نگهبان که حاضر نیست بپذیرد اشکالی بوده است. ولی آنها خودشان میدانند که چه قدر اشکال بوده و ایشان به هر دلیل نخواسته این موارد را بگوید و من هم به ایشان اعتراض نمیکنم. چون همینطور که از دیگران حمایت میکنم، از ایشان که هشت سال زحمت کشیدند، حمایت میکنم و مایل نبودم که ختم کارهای ایشان با یک انتخابات ضعیف پایان یابد. خودشان گفتند که من میخواهم آخرین کارم یک انتخابات خوب باشد و جزو برنامههای جدّی دولت قلمداد شده بود. تخلفات را از خودشان بپرسید که خیلی است. گروه کوچکی از جوانان که به صورت خودجوش در انتخابات فعالیت میکردند، 159 مورد تخلف عمده را به دست آورده بودند. حتّی بعضی از این افراد در روز انتخابات در حوزههای رأیگیری بازداشت شده بودند تا نتوانند نظارت کنند. تخلّفات را به صورت CD برای ما آوردند و حتی ترسیدند که بنویسند. شما هم که در میدان بودید و مواردی را حس کردید. از آقای خاتمی، موسوی لاری، استاندارها و ... بپرسید.
○ جناب آقای هاشمی در نهمین دورة انتخابات ریاست جمهوری نامزدهای انتخاباتی با هزینههای میلیاردی به فعالیت پرداختند. ولی جنابعالی که خودم در ستاد شما حضور داشتم، هزینه چندانی نکردید. به طور مثال یکی از نامزدها یک روزنامه را به طور کلی زیرپوشش تبلیغاتی خود آورده بود. ولی شما که رسانهها خیلی به شما ارادت دارند، حاضر نشدید یکی از روزنامهها را به تبلیغات خودتان اختصاص دهید و همه موارد به صورت خودجوش بوده است. چرا حاضر نشدید برای تبلیغات خودتان سرمایهگذاری کنید؟
● اگر تاریخ انتخابات گذشته را ببینید، متوجه میشوید که تا به حال در هیچ انتخاباتی هزینه تبلیغاتی نکردم. چند بار که برای مجلس، ریاست جمهوری و خبرگان نامزد شدم، هیچوقت هزینه نکردم و ستاد هم تشکیل ندادم. در گذشته شاید نیازی به ستاد نبوده و افراد خودشان فعالیت میکردند. این دفعه هم خودم ستادی تشکیل ندادم و دیگران خودشان اقدام کردند. حجم ستادهای ما در سراسر کشور خیلی زیاد بود و هرکس و گروهی که ما را قبول داشت، به هر نحوی وارد شد. یکی از اشکالات کار این بود که در ستادهای ما انسجام نبود و پراکنده بودند. هر جریانی برای خودش ستاد مرکزی و فرعی داشت و چیزی چاپ میکردند که نمیپسندیدم. من فقط برنامه «میثاق با مردم» را نوشتم و چند بیانیه دادم. بقیه را هرکسی با سلیقه و نظر خود عکس، پوستر، سوابق تاریخی و ... را جمع میکرد و با هزینه خود انجام میداد. در بعضی جاها هنوز ستادهای فرعی مدعی هستند که ستادهای اصلی هزینه آنها را ندادند. امروز مراجعهای داشتم که از جائی شکایت داشتند که اجازه دادند کاری را انجام دهیم، ولی هزینه آن را کم پرداخت کردند. در سراسر کشور افراد متفرقه هزینههایی کردند، ولی منسجم نبوده است. ولی من حاضر نشدم حسابی روی تبلیغات باز کنم و موافقت نکردم و گفتم همین حرفهایی که میزنم، کافی است. ولی از همه کسانی که با علاقه و به صورت خودجوش این کارها را کردند و از جیب خودشان این کارها را کردند و برخی مردم هم شاید به آنها کمک کرده باشند، تشکر دارم. هنوز کسی صورت هزینهای به من نداده است. شاید کسی نتواند بدهد. چون یکجا نیست و شاید بیش از نیمی از نمایندههای مجلس در حوزههای خودشان ستاد زدند و من هم به آنها کمکی نکردم و از طرف آنها هنوز کسی برای هزینه مراجعه نکرده است. من هم به مرکزیت ائتلاف نهم گفتم اگر مطلبی به کسی گفته شده، تعهد دارند که باید حق آنها داده شود.
بنای شخصی من این بوده که عکس و تصویرم زیاد نباشد. چون هر روز مردم مرا میبینند و اگر هم شده، برخلاف نظر من بود. ولی چارهای نبود و انتخابات اینگونه است، به خصوص در این انتخابات که خیلیها میداندار بودند.
○ همانطور که جنابعالی میدانید، بسیاری از جناحها و گروهها آمدند تا به جنابعالی رأی دهند که در آن فرصت مجالی برای درج و انتشار نام آنها نبود. حتی کسانی که خواستند پای صندوقهای رأی بیایند، موفق به دریافت کارت نشدند. به هر حال شما پژواک صدای آنها را شنیدند و به همین خاطر میخواهید جبهه اعتدالی را که متشکّل از میلیونها نفر است، تشکیل دهید که برنامههای شما را به عنوان اصلاحات قبول داشتند. لطفاً در خصوص جبهه اعتدال بفرمائید.
● تفکر اعتدال را پیش از انقلاب داشتم. افرادی را که به صورت افراطی مبارزه میکردند، به اعتدال دعوت میکردیم. با تندرویهای بعضی از اسلامیها و مارکسیستها مواجه بودیم. بعد از انقلاب هم اینگونه بود، در دو جریان چپ و راست کشور حالات افراط بود و فکر میکردم که میتوان این دو جریان را با روحیه اعتدال به هم پیوند داد. همیشه در شورای انقلاب، مجلس و دولت همین نقش را داشتم و سعی میکردم نیروهای معتدل از دو جریان را همراه خودم داشته باشم. در حزب جمهوری هم همین مسائل را داشتم. عنوان اعتدال برای من چیز جدیدی نیست. ولی در این انتخابات کمی جدّی شد. جریانهای موجود نامزدهای خودشان را داشتند و نیروهای معتدل و وسط دنبال من بودند و با من کار میکردند که احزاب، انجمنها و نهادها از جمله آن هستند. بحث جبهه اعتدال از اینجا پیدا شد. در ایام انتخابات یک شب به شورای سیاستگذاری ستادها رفتم که دکتر حبیبی اداره میکردند. جلسه آنها در دفتر مجمع متخصصین برگزار شده بود. سالن بزرگی بود و جمعیت قابل توجهی جمع شده بودند. شخصیتهایی را که در طول دوران انقلاب دیده بودیم، در آنجا جمع بودند که چشم انسان را حسابی پُر میکرد. همه آنها برای خودشان شخصیت بالایی داشتند، ولی در انتخابات به جهت ضرورتی که احساس کرده بودند، با هم شده بودند. یکی از حرفهای آنها این بود که ترکیب خوبی درست شد و نباید بگذاریم بعد از انتخابات متفرق شوند و من هم آن را تأکید کردم. حرف من این بود که میتوانم کمک کنم تا آنها بمانند. در بین آنها از همه گروهها و جناحها بودند. مدیران، بازنشستهها، فرهنگیها، صنعتگران و تمام اقشار را در آنجا میدیدم. به آنها گفتم که شما خودتان به فکر باشید که این جمعیت را حفظ کنید و من هم حمایت میکنم. این مسئله گذشت تا موقع رأیگیری مرحلة دوم که رفتم رأی بدهم. آنجا از من پرسیدند - در مرحلة اول علائمی پیدا شده بود که نمیگذارند در مرحله دوم پیروز شوم و صاحبنظران فهمیده بودند وخبرنگاران حساس هم میدانستند – اگر رئیسجمهور نشدید، چه کار خواهید کرد؟ آیا کنار میروید و یا در صحنه میمانید؟ گفتم: میمانم، چه رئیسجمهور بشوم و چه نشوم، یکی از کارهایم این است که حمایت کنم و نگذارم نیروهای معتدل متشتت باشند. بعد از برگزاری انتخابات مرحله دوم که وضع روشن شد، جلسهای شبیه جلسه قبلی در مرکز تحقیقات استراتژیک برگزار شده بود و مسؤولان ستادها جمع شده بودند. به آنجا رفتم و صحبت کردم. گویا قبل از اینکه من وارد جلسه شوم، آنها وارد بحث شده بودند که جبهه اعتدال راهاندازی کنیم. من هم صحبت کردم و گفتم این مسأله را جدی بگیرید. منتهی با تجربهای که از حزب جمهوری و ... داشتم, نکاتی را به آنها گفتم که اولاً از نقطه مطمئن شروع کنید. اگر یک دفعه سنگین شود و افراد زیادی وارد شوند، دچار تفرقه میشوید و نمیتوانید حفاظت کنید. ثانیاً اساسنامهای بنویسید که محکم باشد و راههای اختلاف و درگیری و تشتت را ببندد. ثالثاً مواضعی را مشخص کنید که روی چه چیزی متحد شدید. این سه موضوع را به آنها گفتم که آماده کنید و اگر آماده کردید، من هم از شما حمایت میکنم. ولی نخواهید که من این کار را بکنم. چون من گرفتارم و خوب نیست که حزب و تشکیلات از بالا شروع شود. باید افرادی که خودشان باور دارند، وارد شوند و منهم کمک میکنم. من هنوز منتظرم افرادی که میخواستند، اساسنامه و مواضع و مواردی را که در قدم اول نیاز است، تهیه و مشخص کنند. فکر میکنم الان جای این کار خالی است.
○ جناب آقای هاشمی خیلی ممنون هستم که به سؤالات من پاسخ دادید.
● انشاءالله که اثر خوبی شود.
○ نهایت تلاشم را میکنم.