س- جناب آقای هاشمی رفسنجانی! انگیزه اصلی شمااز نشر مکتب تشیع(1) چه بوده است؟
ج- بسمالله الرحمن الرحیم. آن موقع بین حوزههای علمیه وجامعه رابطه انتشاراتی به صورت منظم نبود. اصولاً درحوزه نشریههای مرتب جز یک نشریه به نام مکتب اسلام (2) که تازه شروع شده بود، نبود. طبیعی بود که از حوزه هم چیزهایی پخش شود و نشریه داشته باشد. مطالبی باشد. باب گفتگو بین علما و شخصیتهای حوزه ومردم باز شود. در سطح جامعه هم نشریات مذهبی بسیار بسیار کم بود. فقط مقدارکمی کتاب نوشته میشد که بیشتر کتب تخصصی و علمی حوزهها بود. کتاب علمی که به درد مردم بخورد، خیلی کم نوشته میشد. حوزه هم جوان بود. بعد از دوره رضاخان که حوزهها راتعطیل کرده وعلما راخلع لباس وخانه نشین کرده بود، حوزه تازه داشت جان میگرفت. از شهریور 20 بتدریج فضا باز شد وبعدها کم کم حوزه تأسیس شد. آن موقع که ما کارخود راشروع کرده بودیم، حوزه 15 یا 16 ساله بود.
بنابراین هم حوزه جوان بود وهم کارهایی که معمولاً در ارگانهای مهم مثل حوزه علمیه است، مثل مجله وسالنامه و روزنامه نبود. شاید در افکار عمومی ضد ارزش بود. اینگونه کارها را در شأن روحانیت نمیدانستند. آن موقع درحوزه روزنامه خوانی هم زیاد رسم نبود. به نظر ما با پرکردن این خلاءها انقلابی شروع میشود و تحولی به شمار میرود و باب جدیدی از فعالیتهای مذهی رابه روی طلبهها باز میکند. با این هداف کار نشریه راشروع کردیم.
س- برای توزیع این کتابها درخارج کشور چه تدبیری اتخاذشده بود؟
ج- همان تدبیری بود که در داخل کشور داشتیم. سعی میکردیم افراد علاقهمند به انتشار معارف اسلامی را شناسائی کنیم واز طریق آنها با جامعه تماس برقرارکنیم. این هم درداخل مصداق داشت، هم درخارج. البته آن موقع ارتباط خارجی حوزه بسیار کم بود. شناسائی ما از مراکز علمی ودینی فوقالعاده ضعیف بود. جاهای بزرگی مثل الازهر بودند که ارتباطاتی داشتند. امروز هر جا و هر کشوری بروید، میبینید که سازمانهای اسلامی و شخصیتهای اسلامی و روزنامه و مجله دارند. آن موقع اکثر نقاط دنیا همین وضع را داشتند که ما در داخل ایران داشتیم. جاهایی مثل الازهر استثناء هستند که خیلی کم بودند.
حوزه قم با هیچ جائی ارتباط رسمی نداشت. آیتالله بروجردی افکار خاصی داشتند و اواخر عمر خود کارهایی راشروع کردند که مراکزی به نام شیعه در دنیا تهیه بکنند که اولین در هامبورگ بود. درآنجا مسجدی راساختند که پیشتاز مساجد ما درخارج از کشور است. برای جاهای دیگر هم به فکر افتادند که بتدریج کارها داشت شروع میشد. با این حرکاتی که ماکردیم و با انقلابی که شروع شد، این حرکتها بعد از آیتالله بروجردی اوج گرفت. یامثلاً ایشان ارتباطی راشروع کردند که در گذشته سابقه نداشت. آن بین الازهر و حوزه علمیه قم بود که دارالتقریب بود. باکمک علمای مصر و آیتالله بروجردی نماینده تعیین کردند. ما با آنجا هم رابطه پیداکردیم. دانشجوهای مسلمان کما بیش درخارج بودند. زیاد نبودند. اگر هم بودند باحوزه زیاد رابطه نداشتند. مثلاً ارتباط حوزه با دانشگاه تهران هم خیلی زیاد نبود. تازه شروع شده بود. شهید مطهری، شهید باهنر، شهید بهشتی و شهیدمفتح تازه ارتباطاتی را با دانشگاه شروع کرده بودند. اینهاهمه جدید بود. درخارج خیلی کمتربود. ولی بابوجود آمدن این انتشارات مثل مکتب اسلام و مکتب تشیع آنجاها هم ابراز علاقه یکردند و بتدریج ارتباط برقرار شد. آنهایی که مطلع میشدند خیلی مشتاق میشدند. به نسبت اقداماتی که از طرف ما انجام میشد، از بیرون تقاضای بیشتر به ما میرسید. افرادی از خودشان پیدا میشدند. جاهایی را پیدامیکردند. نماینده معرفی میکردند. داوطلبانه به مااعلام میکردند که حاضرند نمایندگی ماراداشته باشند. مابیشتر با افراد سرو کارداشتیم. سازمانها زیاد همکاری نمیکردند.
س- مکتب تشیع درواقع نشریهای برای همه جهان اسلام بود. شما موفقیت این کار را در دادن آمار امکانات مسلمانها چقدر ارزیابی میکنید؟
ج- یکی از چیزهایی که خیلی ناشناخته بود- درحرفهای قبلی هم گفتم- اطلاعات حوزه، مسلمانها و سازمانهای تبلیغی مابود که خیلی کم بود. آمار جمعیت مسلمانان، کشورهای اسلامی، دانشگاههای اسلامی و کتابخانههای اسلامی خیلی پر جاذبه بود.
مثل الان نبود که سرکارما با اینترنت است یا لا اقل درهر کتابخانه سرو کارشما با مرجع و دائرةالمعارفهای خوب است. آن زمان این چیزها بسیارکم بود. چون اطلاعات و ارتباطات کم بود، یکی از کارهای ما مصرفی کردن دنیای اسلام ونشان دادن قدرت اسلام، مصلحت مسلمانها و امکانات مسلمانها بود که روحیه درست کنیم. اگر میخواستیم ارتباط برقرار کنیم، طلبهها و جامعه راتشویق کنیم که ارتباط برقرار کنند، بایست آمار واطلاعات باشد. شروع کارهمان مکتب تشیع بود. این که شمامیبینید آمارکافی نیست، آن راما از نشریات خارجی - فکر میکنم مصری - ترجمه کرده بودیم. یک کار تحقیقی صرف نبود.
س- از موفقیت این کار چیزی درخاطرتان است؟
ج- بسیار خوب بود. یکی از مواردی که مارا تشویق میکرد، همین بود. بحثهای اجتماعی، فلسفی، تحلیلی واخلاقی درجامعه بود. ممکن بود از سبک کار خوشحال میشدند، اما برایشان مهم بود. برای یک حوزه جوانی که روبه تحول بود و میخواست پر و بالش را به همه دنیا باز کند، اینطور چیزها ضروری بود.
س- آیا همکاری نویسندگان غربی با مکتب تشیع باهمین نیت بود؟
ج- آن موقع مسائلی بود که الان هم است. البته الان کمی کم رنگ شده است و آن موقع پررنگتر بود. این حالت که اگر دانشمندان غربی درمورد معارف و عقاید ما اظهارنظر مثبتی بکنند، برای حقانیت اسلام سند خوبی است. آن موقع واقعاً این کار پررنگ بود. چون فرض براین بود که آنها تعصب اسلامی ندارند. ممکن بود که جوانها فکر کنند، این ادعای ماست. وقتی یک مساله توحیدی و یک مساله اجتماعی اسلامی از زبان محققان خارجی غیر ایرانی و مسلمان مطرح میشد، روی جوانان اثر زیادی داشت. هنوز هم همینطور است. الان اگر شما تبلیغات راببینید، به اظهارات و نظرات آنهادر بحثها استدلال میشود. آن موقع این کار شدت بیشتری داشت. اوایل کار هم بود. در خیلی قدیمتر جریانهای مستشرقین به صورت خیلی عمیق در کشورهای اسلامی بود. از مدتهای خیلی طولانی قبل اروپائیان به عنوان شرق شناس دردانشگاههای خود رشته هایی باز کردند و درسهایی گذاشتند و دانشجو جذب میکردند ورساله مینوشتند. همراه این کارها افراد شرق شناس برای تحقیق به کشورهای مشرق زمین میآمدند. اینها در مسافرتهای خودمسائل مثبت و منفی زیادی رامطرح میکردند. برای کتابها هم تبلیغ بود. از قدیم در نوشتههای اروپائیان کتابهای زیادی در این زمینه بود.
یکی از کارهای ما این بود که حرکت مستشرقین را پیگیری بکنیم. مطالبی راکه مینوشتند، تحقیقهایی که انجام دادند، آنجا که مثبت و به نفع ما بود رامنتشر میکردیم وآنهایی که در آن شیطنت بود، افشاگری میکردیم. چون خیلی ازآنها به این نیت میآمدند که نقاط ضعف را پیداکنند ودرکشورهای اروپائی مطرح کنند. بسیاری از این مستشرقین از علمای مسیحی بودند و با داعیه تبلیغ مسیحیت میآمدند ونظر مثبت نداشتند. البته بعضی ازآنان نظر مثبت پیدامیکردند.
یکی از رشتههای مورد توجه زمان ما این بود که نظرات غربیها یعنی نظرات خارج ازحوزه اسلام رانسبت به حوزه اسلام پیداکنیم. نکات مثبت رابه عنوان اعتراف بیاوریم ونکات منفی را مورد نقادی قراربدهیم. این کار در انتشارات آن زمان زیاد است.
س- باتوجه به اهداف کلی که در ابتدا برای انتشار مکتب تشیع داشتید، این کار رادر آن مقطع چگونه ارزیابی میکنید؟
ج- نظر ما خیلی مثبت است. با توجه به شرایط آن روز، ما آن را یک گام تکاملی برای چند بعدی شدن حوزه تلقی میکنیم. زمانی که ماشروع کردیم، عمده همت حوزه روی مسائل خاص حوزوی بود. مثلاً ادبیات که برای ما ادبیات عرب محور بود. چون متون مورد استفاده ما عربی است. روایات و قرآن عربی است، ما ادبیات راخیلی وسیع در صرف و نحو و معانی و بیان و عروض و انواع رشتههای ادبی میآموختیم. بعد منطق و فلسفه و فقه واصول بود. تفسیر واخلاق جنبی بود. درسهای جدی حوزه نبود. در کنار دیگر درسها جلسات و مطالعاتی داشتیم. وعظ که روی منبر سخنرانی میکردیم هم داشتیم. این نوع کارها در حوزه بود. ادبیات مقدمه فقه واصول بود. طلبههای درس خوان باتمام همت روی فقه واصول تکیه میکردند. این رشتههای کتابت وتحلیل نوشتن فقط در حد کتاب بود که پول میگرفتند ومینوشتند. شروع اینکار درحوزه یک حرکت جدید بود. صاحب نظران خلاء آن راتشخیص میدادند. شاید خیلیها ناراحت بودند، لذا استقبال عمومی بود.
اولین سالنامه ما 10 هزارتیراژ داشت و درچاپ دوم که بلافاصله بود، 5 هزار دیگر اضافه شد. آن موقع تیراژ کتابهای معمولی این قدر نبود. یعنی 15 برابر کتابهای معمولی مشتری داشتیم ونایاب شد. ما دیگر امکان چاپ بعدی پیدانکردیم. در کارهای دیگر گرفتار شدیم. خیلی مورد استقبال قرارگرفت.
هر موضوعی که درمقالات مامورد تحقیق قرار میگرفت، از طرف اهل نظر وعامه مردم تشویقها و مکاتبات زیادی داشتیم. خودمان هم آثارش رامیفهمیدیم آن زمان ایجاد شبکه و ارتباطات برای ما فرعی بود. چون ما آن زمان هنوز کارهای سیاسی
را شروع نکرده بودیم. ارزش این شبکه رابعدآ فهمیدیم که برای کارهای بعدی اهمیت دارد. هدف اول ما این بود که مطالب در اختیار جوانها قرار بگیرد. احساس میشد که کار بسیار درست، بجا وبه موقعی بود.
س- نحوه انتخاب مطالب و مسائل فنی چگونه بود؟
ج- نحوه انتخاب مطالب به چند طریق بود:
راه اول: خود ما یعنی آن چهار نفری که مکتب را شروع کردیم، مینشستیم موضوعات موردنیاز جامعه رامشخص میکردیم و برای تهیه مقاله اقدام میکردیم.
راه دوم: از همان اشخاصی که شناخته بودیم - یک لیست از دانشمندان مورد نظر خود تهیه کرده بودیم- مشورت میکردیم که چه مطالبی رابیاوریم. آنهاکمک میکردند وبعدآ درجمع خود تصویب میکردیم.
راه سوم: تقاضاها بود. وقتی که ما اولین کارخود راشروع کردیم، لیست مقالات خود رابه عنوان تبلیغ پخش کردیم. ما قبض بیانیهای برای نمایندهها فرستادیم و معلوم کردیم که درباره چه موضوعاتی مطلب مینویسیم. بلافاصله برای ما نامههایی میآمد که موضوعات جدیدی از ما میخواستند. میگفتند به این مسائل هم بپردازید. فکر میکنم درهمان سال اول که اقدام کردیم، آرشیو ما به اندازه کافی از پیشنهادات مشخص و موضوعات مورد نظر ومورد احتیاج پرشد. مثلاً پیشنهاد میشد که از فلان شخصیت هم استفاده شود. خودمان هم فکر میکردیم و منابع جمع آوری میکردیم. قبل ازانتشار نشریه درسال اول احساس کردیم که برای کار زمینه وسیعی داریم که از همان اول به فکر فصلنامه افتادیم. دیدیم سالنامه جواب نمیدهد. باید این را یک قدر وسیعتر انجام دهیم. درمورد ویراستاری و صفحه بندی و زینت چاپی هم درشماره اول آقای باهنر متصدی چاپخانه بودند. ایشان با ناشرین وکسانی که بااین فن آشنا بودند، مشورت میکردند. سر و کار ایشان با چاپخانه بود. بعد از ایشان - خیلی طول نکشید، چون به تهران آمدند - من متصدی کار شده بودم که رسیدگی میکردم. به چاپخانه میرفتم. صحافی میرفتم. در باره کارهای فنی با جاهایی که لازم بود مشورت میکردم.
س- حضرتعالی دردهه چهل و پنجاه فعالیت فرهنگی و مطبوعاتی داشتید، با اقشار مختلف جامعه آن روز ارتباط داشتید، الان که حدود بیست سال از انقلاب میگذرد، جو وفضای حاکم بر کشور راچگونه ارزیابی میکنید؟
ج- دوره فعالیت انتشاراتی من سه سال آخر سی تا چهل و چند سال اول دهه چهل است. این دوره از سال سی و هفت تا سال چهل و پنج است. بعد ازآن تا پنجاه مابرای رژیم شناخته شده بودیم و نمیتوانستیم فعالیتهایی از این گونه بکنیم. اجازه نمیدادند که نشریهای داشته باشیم. ارتباطاتمان معنی سیاسی پیدا میکرد. اگر ارتباطی داشتیم، برای مردم مشکل پیدا میکرد. شکل کار ما از نیمه دهه پنجم در چهل و پنج عوض میشود. هفت، هشت سال بین سی و پنج تا چهل و پنج رادرکار مطبوعات وانتشارات مکتب تشیع وکتابهایی را که نوشتم، بودم. آن زمان کار محدود بود. چند نشریه بود. نشریه مرتب مکتب اسلام بود. مکتب اسلام جنبهی سیاسی پیدا نکرده بود ووضع آن محکمتر از مابود. وضع مالی روشنی داشت و مشکلی برای اداره نداشت. به مسایل معمولی روز میپرداخت و وارد مسایل سیاسی حساس نمیشد. ما و بعضی از نشریات محدود دیگر هم بودیم. اصولاً حرکت مکتوب درآن زمان برای افکار اسلام ومعارف اسلامی بسیار محدود بود. تقاضا هم زیاد نبود. اولا تحصیل کردهها مثل الان زیاد نبودند. بیشتر قشر فرهنگی معلمها بودند. ثانیاً تقاضا و امکانات محدود بود. سطح خوبی هم بود. مقالات معمولاً تحقیقی، تاریخی، فلسفی، علمی، توحیدی، عرفانی ومقداری سیاسی بود.
الان یک شکل دیگری است. الان هزاران نشریه به صور مختلف وجود دارد. همه ارگانهای دولتی کتاب مینویسند و مجله، فصلنامه و ماهنامه دارند. الان ناشرین زیادیاطراف دانشگاه وخیابانهایی که بورس کتاب هستند؛ وجود دارند. در نمایشگاههای کتاب هم کتابهای دینی زیاد هستند. الان بخشی از صفحات روزنامههای یومیه نیز مربوط به این مطالب است که ما آن موقع به صورت اختصاصی داشتیم. اصلاً باهم قابل مقایسه نیستند. «تفاوت از زمین تا آسمان است. » الان توقعات هم بالاتر رفته است. بحثهایی که آن روزها نو بود و درمجامع علمی واجتماعی میدرخشید، الان کهنه و تکراری است. مردم بارها شنیدند. چیزهایی است که بچهها در دبیرستانها هم میخوانند. در محافل معمولی است. بخش زیادی از برنامههایصداوسیماصرفهمینمسائلمیشود. مقالات رانقد میکند. این نشانههای یک فرهنگ وسیع و جا افتاده بین مردم است. مسائل جدیدی هم پیش آمده است.
نقطه تفاوتی که بین امروز و آن روزها است این است که ما آن روز درحاشیه جامعه بودیم. مسئول زندگی مردم نبودیم. آب، نان، حمل ونقل، برق وزندگی مردم به ما مربوط نبود. کسی از حوزههای علمیه توقع نداشت. ما جزو اقلیت انتقاد کننده بودیم. یعنی طلبکاربودیم. به حکومت حرفهای منفی میزدیم. الان درکشور حکومت اسلامی تأسیس شده و مردم کوچکترین مساله خود رااز اسلام میخواهند. هر نقصی درزندگی آنها باشد- حتی وقتی میبینند بچههای آنهاتربیت نمیشوند و مشکل اخلاقی پیدا میکنند، معتاد میشوند و به افکار غربی آلوده میشوند- سراغ حکومت میآیند. از اسلام میخواهند. ما الان باید جوابگوی این مسائل باشیم که چرا در جامعه اسلامی این کمبودها بوجود میآید. بحثهای جدیدی پیش آمد. آن موقع اصلاً این بحثها نبود. آن موقع درباره اقتصاد اسلامی بحث میکردیم و به وضع موجود انتقاد میکردیم که مثلاً اگر اقتصاد اسلامی بود، چنین میشد. اگر راجع به مسائل سیاسی بحث میکردیم، روی رابطه ایران و اسرائیل علامت سئوال میگذاشتیم. یا مثلاً اگر در باره اوقات فراغت بحث میکردیم، ارزشهای نامناسب، ترویجهای بیحساب ورزش وعدم توجه به کارهای علمی رامورد انتقاد قرار میدادیم. الان غیر از این است. الان زوایای زندگی از بعد اسلامی مورد توجه است و هزاران سئوال - آن هم سئوالهای حساس - در ذهن مردم است. همه این مسائل موقعی است که هر روز هزاران نشریه منتشر میشود.
س- موضوع بعدی مادرباره تفسیر راهنماست، اگر در مورد مکتب تشیع مطلب خاصی دارید، بفرمایید.
ج- درباره مکتب تشیع مطلب خاصی ندارم. ما در طول این چند سال - از سال
37 که شروع کردیم تا سال 44 - هفت سالنامه منتشر کردیم که در هر سالنامه 10 تا 15 موضوع مورد تحقیق قرارمیگرفت. موضوعات آن هم 10 تا15 صفحه بود که به تناسب موضوع کم وزیاد بود. چهار فصلنامه داشتیم که در آن 7 یا 8 موضوع مورد تحقیق قرارمیگرفت. شاید دراین 11 نشریهای که به این عنوان منتشر کردیم، درحدود 100 تا150 موضوع رامورد تحقیق قراردادیم. رای کسانی که میخواهند بامسائل اسلامی و واقعیتها وحساسیتهای آنروز آشنائی پیداکنند، مجموعه خوبی میباشد. درکنار آن به مسائل حساس مثل فلسطین و استعمار و ارتباطات جهان اسلام رسیدیم که این حرکت مربوط به انقلاب شد. از دریچه هایی که آنجا باز شد، وارد صحنههای عمل شدیم. از سال 40 مبارزه راشروع کردیم. این چهار سال - یعنی تاسال 44 - مخلوطی بین مبارزه وکارهای رسمی وعلنی مطبوعاتی بود که بتدریج زندگی سیاسی ما نسبت به زندگی مطبوعاتی بیشتر شد. آنهاکنار رفت. یعنی نمیتوانستیم در آن فضا کار بکنیم. شکل آن راعوض کردیم. ازنیمه دهه چهل و پنجاه دنبا ل امور اجرائی مبارزه و تغذیه فکری نیروهایی که میخواستند عمل کنند، بودیم. کارهای من از این به بعدشامل جلسهداری، تربیت نیرو، آشنا کردن نیروهای مبارز به مسائل مبارزه و پشتیبانی آنها بود. لذا در زندگی من وسعت مطبوعاتی نیست. شکل دیگری پیدا میکند که حرکت عملی برای اهدافی بود که هفت سال پیگیری میکردیم.
س- حضرتعالی از چه زمانی به فکر تالیف تفسیر راهنما افتادید؟
ج- درقسمت دوم زندگی ما که کارهای مطبوعاتی بود، با تحقیق سر و کار داشتیم. منتها در اینجا دیگران تحقیق میکردند و ما پخش میکردیم. یعنی در فضای تحقیق بودیم. چون گاهی اوقات موضوع راتعیین میکردیم، دیگران تحقیق میکردند. درفصل سوم زندگی چون میخواستیم مبارزه کنیم، نمیتوانستیم ناشر افکار دیگران باشیم. دراین مرحله خودمان هم باید تحقیق میکردیم. مخصوصاً برای بحثهای اساسی که درفضای مبارزه مطرح بود، درمورد حکومت اسلامی، اخلاق اسلامی، مسائل اقتصاد اسلامی وخیلی چیزها که به طور جدی برای مامطرح بود، باید تحقیق میکردیم. البته از تحقیقات دیگران استفاده میکردیم. ولی برای ما کافی نبود. دلمان میخواست مناسب با افکار سیاسی جواب بگیریم. خودمان به فکر تحقیق افتادیم. میخواستیم تحقیق دینی بکنیم. دنبال تحقیقات کلاسیک دنیا نبودیم. دنبال تحقیقات اسلامی بودیم که معارف اسلامی و اصول زندگی را از قرآن وروایات وسنت پیغمبر بفهمیم. دربین منابعی که بایست تحقیق میکردیم، مهمترین آنهاقرآن بود. وقتی که باقرآن سر و کار پیدا میکردیم، میدیدیم برای فهم یک موضوع باید همه قرآن رابخوانیم. برای بحث تقیه، مبارزه واینکه در مبارزه به کسی آسیب نرسد، شکل حکومت اسلامی، مسائل مالی و مسائلی که الان مورد بحث است، باید کل قرآن را میخواندیم.
وقت زیادی را مصرف میکردیم تا خودمان در یک موضوع صاحب نظر بشویم. البته ممکن بود که افراد نظریات گوناگونی را در کتابها نوشته باشند. ولی ما میخواستیم خودمان بفهمیم و اجتهاد کنیم. درعمل دیدیم که جای یک دائرهالمعارف قرآنی خالی است. در روایات و نهج البلاغه و زندگی ائمه هم خلاء داشتیم.
آنچه که آن روزهادرمنابر وکتابهایی مثل منتهی الآمال بود، مسائل سطحی زندگی بود. چیزهای معمولی بود. با آن اهداف عظیم ائمه همخوانی نداشت. من و بعضی از دوستان به فکر تحقیق دراین منابع افتادیم. درحوزهها از دید فقهی خوب رسیدگی شد. یعنی امروز حوزه در احکام فقهی مشکلی ندارد. همه چیز است. از قدیم کتابهای خوبی بود والان هم رشد کرده است. مثلاً اگر به کتاب جواهر نگاه کنید، همه چیز را درآن میبینید. انواع این کتابها درمتون است. اما اگر میخواستیم مسائل اجتماعی را بفهمیم؛ درجائی نبود. اگر هم بود به صورت متفرق درکتابهایی بود که کسی
نمیدانست کجاست. به همین خاطر هر سه چهار موضوع را به صورت هماهنگ شروع کردم. مثلی میزنم تا ببینید وضع چگونه بود. در همین زمان دریکی از زندانها در قزل قلعه یکی از بچههایی که مجاور من بود - از بچههای کنفدراسیون بود واز اروپا آمده بود. در زندان بود. چون پدرش از شخصیتهای سیاسی آن زمان و در دستگاه بودند، برایش کتاب میفرستادند- کتابی به نام تاریخ قرون وسطی از یک محقق روسی است، داشت من این کتاب را در زندان خواندم. متن کتاب مربوط به اروپا بود. ولی درحاشیه به عربستان وجزیرةالعرب و مناطق اسلامی اشاره کرده بود. نویسنده آن یک روسی مارکسیسم است. در آن کتاب تحلیلی داده بود که دین اسلام بوسیله اشراف جزیرةالعرب به منظورحفظ وحدت اعراب درمقابل تهاجمی که از طرف ایران و روم میشد، بوجود آمد. کسی که مروّج اسلام بود، از اشراف بود. این کتاب یک تحلیل تاریخی از یک محقق - حد اقل محقق عالی مقام آکادمیک در روسیه- است که به همه زبانها ترجمه میشود و دردانشگاههای روسیه تدریس میشود. به زبان فارسی هم ترجمه شده بود. ذهنیت من از اسلام غیر از این بود. شناخت من از اسلام این بود که این دین را طبقات ضعیف بوجود آوردند. بندگان ومهاجران وطبقات محروم دور پیغمبر جمع شدند. انتقاد اشراف به پیامبر این بود که چون فقیر گرد تو هستند، ما نمیآییم. اینها علیه اشراف قبایل قیام کردند. با وجود این میبینیم که چنین بحثی دریک کتاب معروف دنیا که در مراکز علمی دنیا به صورت جدی مطرح است، وجود دارد. من همانجا به فکر افتادم که قرآن را مطالعه کنم تانظر قرآن را نسبت به اشراف که به ملاء تعبیر کرده است، بفهمم. یک دور قرآن را به همین منظور مطالعه کردم که یک ماه طول کشید. با دقت خواندم و آیات مربوط به اشراف ومقابله اشراف بافقرا و توده مردم که دور پیغمبر بودند راجمع کردم. این یک موضوع قرآن است. برای تحقیق این موضوع هم نمیتوانستیم به جای دیگری مراجعه کنیم. درظرف این مدت این موضوع را در آوردم. روی کاغذها و پاکتهایی که خانوادهها از
بیرون برای ما میوه میآوردند و یاخودمان پول میدادیم، میخریدند، یادداشت میکردم. یک جزوه خوبی شد. این مثلی بود. صبری که درقرآن است یعنی چه؟ استقامتی که درقرآن است یعنی چه؟ و هزاران موضوع از این قبیل. اینها درزمان ما احتیاج به یک بررسی جدید داشت.
ما به دنبال این موضوع رفتیم که مفاهیم قرآن را متناسب باامروز تحقیق کنیم. این یک کار بود. کار دیگری را درهمان شرایط آقای شیخ محمد تقی مصباح که هم دوره من بودند، شروع کردند. ایشان هم به فکر تحقیق درقرآن افتاده بود. یادم هست که ایشان راجع به توحید درقرآن تحقیق کرده بود. خیلی زحمت کشید. دریک سفر که برای منبر به سیرجان کرمان رفته بود، بین راه مطالبش گم شد، سالها منتظر بودیم که آن تحقیق بیرون بیاید. چون موضوعات راتقسیم کرده بودیم. یک دفعه دیدیم که یک کار چند ساله از دست ما رفت.
درباره زندگی ائمه هم همینطور بود. اگر بخواهم برای شما توضیح بدهم که در فهم زندگی ائمه چه مشکلاتی است، زیاد میشود. آیا اینها تقیه میکردند؟ آیا باحکومتهای وقت خود کنار میآمدند؟ آنها که درکنار ائمه مبارزات مسلحانه داشتند، چه ارتباطی باائمه داشتند؟ ارتباط آنها با اهل سنت، ایرانیان، شیعیان ومذاهب دیگر چگونه بود؟ خیلی از این مسائل بود. برای این هم طرحی تهیه کردیم که زندگی ائمه راآنطور که هست، از اعماق کتابها، تواریخ و متون بیرون بیاوریم.
سومین آن نهج البلاغه بود. برای این کتاب طرحی ریختیم که دائرة المعارف و کلیدی بنویسیم وبر اساس مطالب قرآن تنظیم کنیم.
این سه کار درذهن من بود. برای نهج البلاغه گروهی از دوستان راانتخاب کردیم. مثل خودمن که زندگی ما از منبر تأمین میشد. محرم، صفر، فاطمیه و رمضان منبرداشتیم و درآمدی بدست میآوردیم. بچههایی که مبارزه میکردند و طلبه هایی که وارد کارهای سیاسی میکردند، ممنوع المنبرشده بودند. زندگی مشکل میشد. ما مقداری سرمایه داشتیم، ولی بعضیها هیچ چیز نداشتند. مشکلات پیدا میکردند. گروهی از اینها را جمع کردیم که در مورد نهج البلاغه هم شروع شد.
عدهای راهم برای زندگی ائمه جمع کردیم. طرح همه اینها راخودم نوشتم. طرح زندگی ائمه را در چهارده فصل نوشتم که در هر فصل حدود بیست موضوع بود. مثلاً این موضوع را با کتابی به شما میدادیم ومیگفتیم این کتاب رابخوانید و هر مطلبی که مربوط به این موضوعات دیدی، یادداشت کن. عبارت آن کتاب را با ذکر صفحه بنویس. درواقع فیش برداری کن. برای هر ساعت کار پنج تومان میدادیم.
س- این مربوط به چه سالی میشود؟
ج- از سال 45 که وارد فضای دیگری شدیم، این کارها راشروع کردیم. اینکه دقیقآ بگویم چه سالی شروع شده است، درست یادم نیست. تقریباً از 44 تا 54 که من برای آخرین بار به زندان رفتم.
برای کار نهج البلاغه یکی از مالکین بزرگ کرمان که از دوستان بود، 30 هزار تومان به ماداد. واقعاً خیلی پول بود. با آن مبلغ توانستیم پول پنج یاشش نفر راکه روزی سه یا چهار ساعت کار میکردند، بدهیم. برای زندگی ائمه هم همین کار راکردیم. آنانی که الان یادم هست بامن کار میکردند، آقایان معادیخواه، امامی کاشانی، مهدوی کنی وافراد دیگر در نهج البلاغه بودند. درزندگی ائمه آقایان موسوی خوئینیها، حاج نعمتالله صالحی نجف آبادی- قبلاً استاد من بود- محمد خامنهای - برادر بزرگ رهبری- و چندتن از طلبههای مشهد که یکی از آنان الان سردبیر روزنامه خراسان است، بودند. 1 تا20 نفر که ممنوعالمنبر شده بودند با ما کار میکردند. برای آنها هم راحت بود. درخانههایشان تحقیق میکردند. حتی دفترچه هم به آنهادادیم تا یادداشتها رافیش برداری کنند. من این دو مجموعه راجمع کردم. از ساواک هم میترسیدیم. چون میخواستیم زندگی ائمه را از بعد سیاسی مورد تحقیق قرار دهیم. میفهمیدند که این یک کار تشکیلاتی و اساسی است. یادداشتهای من پیش آقای کریم نوری که الان رئیس ادارهغله است، بود. ایشان هم خوب حفظ کرده بود و به ما داد.
الان دفتر تبلیغات قم دارد این فیشها رامرتب میکند. به جای 14 فصل ما، آنها 20 فصل کردند و مثلاً 20 موضوع را40 موضوع کردند. هفتاد، هشتاد نفردارند روی آن کار میکنند. یک مرجع تحقیق بسیار خوبی شده است. چون اینها دارند همه کتابهای صدر اسلام تاالان رامیخوانند. کار بزرگی است. هفت، هشت ماه پیش رفتم کارشان را بازدید کردم. گاهی هم میآیند اینجا توضیح میدهند. من خودم مراقبت میکنم.
نهج البلاغه راهم آقای معادیخواه مشغول است و به یک صورتی درآورد. اسم آن را هم به نظرم فرهنگ آفتاب گذاشت که چند جلد آن درآمد. خود ایشان تکمیل کرد.
درباره قرآن خودم به فکر این بودم که کار را مستقیماً مراقبت کنم. تاموقعی که بیرون از زندان بودم، نتوانستم کاری بکنم، یادداشتهای متفاوت از موضوعاتی مثل اشراق و صبر راتحقیق کرده بودیم. وقتی به زندان افتادم و معلوم شد که ماندنی هستم، کار قرآن راشروع کردم. برای زندگی ائمه امکانات نبود. نهج البلاغه راهم عدهای داشتند کار میکردند، یعنی کارم از زندان شروع شد.
س- بدون شک کار بر روی تفسیر راهنما در زندان مشکلات خاصی داشت. دراین زمینه توضیح بفرمایید.
ج- این مربوط به افکار سابق ماست. من از مدتها پیش یعنی از اول طلبگی، به فکر حفظ قرآن افتاده بودم. الان حافظ قرآن زیاد داریم. آن موقع خیلی کم بود. درهمه ایران دو سه نفربودند. الان بچهها حفظ میکنند. پیرمردی به قم آمده بود، اوایل طلبگی من بود که به حفظ قرآن فکر میکردیم، پیرمردی بیسواد بود. مدعی بود که به صورت معجزه قرآن راحفظ کرده است. میگفت یک شب در امام زادهای در اراک خوابیده بود، برایش حادثهای پیش آمد. وقتی بیدارشد دید قرآن رابلد است. همه قرآن رااز حفظ میخواند. من خودم چند بار او راآزمایش کردم. واقعاً قرآن راحفظ بود. البته گاهی مشکلاتی پیش میآمد. فرض کنید در دو آیه متشابه که یکجا «فا» بود ویک جا«وا» بود، ممکن بوداشتباه بخواند. این حالت با معجزه نمیخواند.
اگر معجزه بود، نباید اینقدر هم اشتباه میکرد. ولی واقعاً حفظ بود. دیدن آن پیرمرد در گوشه مدرسه فیضیه برای من خاطره الهام بخشی بود. من هم از آنجا پیگیری کردم که قرآن راحفظ کنم، یکبار پیش آقای بروجردی امتحان دادم و هدیهای هم به من دادند که بیشتر تشویق شدم. تاموقعی که زندان نرفته بودم، چهار جزء راحفظ کرده بودم. روزهایی که درانفرادی بودم، قرآن میدادند. آسانترین کار آنجا حفظ قرآن بود. تا آخرین زندان 25 جزء قرآن راحفظ کردم. 20 جزء از اول قرآن تا نزدیکهای سوره یاسین و 5 جز هم از آخر قرآن حفظ کردهبودم. 5 جزء وسط قرآن مانده بود که در سال 54 بعد از یک سفرخارج که برای زیارت امام به عراق رفتم و به سوریه و لبنان و اروپا و آمریکا رفتم، دوباره مراگرفتند. گرفتن ما هم داستان جالبی دارد. میدانستم این زندان من طولانی است. بیشترین دوران زندانهای قبلی من 7 ماه بود. معمولاً 3، 4 تا5 ماه زندانی بودم. ولی این زندان چون به عنوان پنجمین زندان رسمی حکم صادر شده بود، چون دوسه زندان کوچک در همدان، کرمان و نجف آباد واصفهان داشتیم که حکم صادر نشده بود. چند روز بودیم آزاد میشدیم. آنهاراحساب نمیکنم. این پنجمین زندان باتوجه باطلاعاتی که داشتیم ومیدانستیم که ساواک از ما چه میخواهد، برای ما طولانی بود. میدانستیمماندنی هستیم. امیدی به آزادی در آینده نزدیک نداشتم. آنجا تصمیم گرفتم کارهایی که هیچ وقت فرصت نمیکردم انجام دهم راانجام دهم. از آنجا شروع کردم.
س- دربخش اول تفسیر راهنمااز حافظه خود بهره بردید، در این خصوص توضیح بفرمایید.
ج- من این را درمقدمه تفسیر نوشتم. گفتم که 25 جزء قرآن را حفظ بودم. وقتی که آخرین بار مراگرفتند، به کمیته مشترک بردند که الان به آن زندان توحیدمیگویند. آن موقع شهربانی بود. ماندن درآنجا خیلی سخت بود. تهدید میکردند، کتک میزدند، میگفتند این آخرین بار است که بازداشت میشوید. بازجوها زیاد باسواد نبودند. یکی از این باز جوهاکه عوام بود، وقتی مرا برد گفت: «یه بارجستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخر توچنگی ملخک» این بار گیر افتادی. همه چیز برای ماروشن است. کسی را آورده بودند که من قبلاً او رامیشناختم و مرا خیلی کتک زده بود. باز جوی خیلی شقی وخشنی بود. اصلاً رحم نداشت. شنیدم او زمانی که دانشجو بود، بچهها فهمیدند که ساواکی است. او رازدند. کتک خورده بود ونسبت به مبارزین عقده پیدا کرده بود. واقعاً خشن بود. پنج شش سال پیش بازجوی من بود و دیگر او را ندیده بودم. دوباره او راآورده بودند. در ساواک یارئیس یامعاون کمیته بود. از اول هم گفته بود که این بار دیگر آزاد نمیشوی. من هم خود رابرای چنین چیزی آماده کرده بودم. برایم زیاد غیرمترقبه نبود. از همان روز اول تصمیم گرفتم که تحقیق نهائی راشروع کنم و برای قرآن کلید واژه بنویسم. کلید هنوز نوشته نشده است. این تفسیر که نوشته شده، مقدمه آن کلید است. هدف من این بود که برای هر چیزی که در قرآن است، هر مقدار آیه، روایات ونظر مفسرین هست، همه را یکجا جمع آوری کنم. مثلاً راجع به آسمان، زمین، دریا، گیاه، سنگ، حیات، مرگ، آخرت، بهشت وجهنم. در قرآن ده هزار موضوع است. قرارشد موضوعات را کنار هم بنویسم و یکجا جمع کنم. به چند چیز نیاز داشتم. یکی کتاب تفسیر بود که بدانم معنا و منظور آیه چیست. این را کما بیش میدانستم. چون قبلاً خودم را آماده کرده بودم. خیلی تفسیر خوانده بودم تاحدودی میدانستم. دوم خود قرآن بود. حد اقل باید قرآن باشد که بتدریج کار بکنم. قلم و کاغذ نیاز بود. اسناد روایت هم باید میبود که جایی پیداکنم. نمیدانم چقدر در زندان انفرادی ماندم. الان یک ماه یا دوماهش را نمیدانم. هرچه بود نوشتم.
همان شب اول که از باز جوئی برگشتم، نمیتوانستم بخوابم. میخواستم ذهنم رابهجاییمتمرکزبکنم، سراغ این بحث رفتم که کار کلید قرآن راشروع کنم. قلم و کاغذ نداشتم. طرح آن را آن شب در ذهنم ریختم. مثلاً اینجوری: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. اول آیه بعد از بسمالله سوره حمد. فکر میکردم که معنای مختلف کلمات رب، الحمد، عالمین چیست؟ دنبال مضامین بودم، میدیدم مثلاً در این آیه 5 مضمون یا 10 مضمون است. مثلاًاز کلمه عالمین استفاده میکردم که مثلاً یک عالم نیست. حتماً عوالم متعدد داریم کهخداوند مالک همه اینهاست. یادداشت آن در فیش اینگونه بود:
تعداد عوالم = رب العالمین
یا مثلاً معانی ومضامین رحمن و رحیم را در ذهنم مینوشتم. درتمام مدتی که زندان انفرادی بودم، روی آیه آیه قرآن فکر میکردم. به ذهنم میسپردم که فلان آیه 20 مضمون دارد، فلان آیه 5 مضمون دارد. مضامین آن راهم چند بار مرور میکردم. اولا برای خود من مفید بود. چون سر و کار فکری من معارف قرآن بود. برای من خیلی زیبا بود. دلم نمیخواست که از این حالت بیرون بیایم. اگر اتفاقی میافتاد یا کسی دم در زندان میآمد که غذا یا چای آوردم یا نوبت دستشوئی ما که میشد، ناراحت میشدم. چون سلسله فکرم رابه هم میزدند. آدم در زندان انفرادی از خدا میخواهد که از بیرون صدایی بیاید، ولی آن حالتی که پیدا کرده بودم مرا از جاها و افکار دیگر منقطع کرده بود. همیشه به قرآن فکر میکردم.
فکر میکنم یک جزء قرآن یعنی تا آیه «سیقول السفهاء من الناس ما ولاهم عن قبلتهم التی کانو علیها[1]» را در ذهنم کار کردم. برای من روشن شده بود که از این به بعد چکارباید بکنم. منتها چون به صورت یادداشت نبود، ممکن بود خیلیها فراموش شود واز دست برود تا اینکه بعد از یک ماه، ما را به زندان اوین منتقل کردند. برای ما روز خوبی بود. منتظر بودیم که ماهها در زندان انفرادی بمانیم. بازجوها میگفتند هنوز 100 1 آنچه که میدانید را نگفتید. برای موضوعات متعددی ما راکتک میزدند و بعد میگفتند: از 100 موضوع تازه یکی تمام شد. خیلی از موضوعات است که باید جواب بدهید. فکر میکردیم ماندن ما در آنجا طولانی خواهد بود. اتفاقات سیاسی رخ داد که ممکن است بعداً بگوییم.
به هر حال یک دفعه مارا احضار کردند که وسایل خود راجمع کنید وبیایید. هیچ چیز نمیدانستیم. البته روزهای آخر تنهانبودم. یکی دو نفر راپیش من آوردند که یکی از آنها همین جلال رفیع بود که آن موقع دانشجو بود. من ایشان را قبلاً نمیشناختم. دو روز آخر ایشان را آوردند.
به من گفتند: وسایل خود راجمع کن وبیا. وسایلی نداشتم. ولی همان مقدار راجمع کردم و به دفتررفتم دیدم آقایان لاهوتی و مهدوی کنی راهم آوردند. پرونده ما سه نفر مشترک بود. لباسهای ما را به ما تحویل دادند که بپوشیم. خیلی خوشحال شدیم. الان یادم نیست که آقای طالقانی هم آنجا بودند یانه. مارا سوار ماشین کردند و به یک اتاق خوبی در اوین بردند. دوستان خیلی خوب ما راهم پشت سرهم آوردند. میدانستیم اینها زندان هستند. آقایان منتظری، ربانی شیرازی وانواری که از 15 سال پیش زندانی بود را آوردند. یک روز باهم بودیم. نمیدانستیم که قضیه چیست. بعد ما رابه بند یک که آن موقع نوساز بود- چهاربند ساخته بودند- منتقل کردند. بندهای اولین چهار، پنج اتاق دو طبقه وحیاط خوبی دارد. اتاقها بزرگ بود. بعداً از بندهای دیگر افرادی که باما انس داشتند، مثل آقای عسگر اولادی، لاجوردی که اخیراً شهید شد، حاج مهدی عراقی، کروبی، معادیخواه، طالقانی، شیبانی و خیلیهای دیگر را آوردند. فضای آن زندان برای این کار مناسب بود. اولا معلوم شد که دیگر بازجویی نداریم. خیال ما راحت شد. فکر کردیم که بهترین موقع برای کار است. تقاضای تفسیر کردیم که خیلی زود به ما دادند. یک دوره تفسیر مجمع البیان و تفسیر المیزان را به مادادند. البته کمی طول کشید تا بدهند. هر کتاب دینی که میخواستیم، به مادادند. با این توضیح، کتابهایی که میخواستیم تهیه شد. وقتی که نیاز داشتیم هم بود. شبانه روز ما برای این کار فارغ بود. بحثی که میخواستیم بکنیم فراهم شد. چون موضوعاتی که برای ما قابل فهم نبود را علمایی که آنجا بودند توضیح میدادند.
س- ان شاءالله که آن کار روزی به اتمام برسد وجامعه مااز ماحصل زندان شمانیز بهرهمند شود.
ج- ان شاءالله.
[1] آیه 142 سوره بقره
*************************************************************************************************
1- مکتب تشیع از نخستین نشریههای حوزه علمیه قم است که از ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۳ش بهصورت فصلنامه و سالنامه منتشر شد. هاشمی رفسنجانی، محمدجواد باهنر، نعمت الله صالحی نجف آبادی و سید محمدباقر مهدوی مؤسسان آن بودند هدف آنان ارائه اسلام در قالبهای نو توسط متفکران اسلامی بود تا در رقابت با اندیشههای مارکسیستی و ملیگرایانه از دیدگاههای اسلامی دفاع کنند. همچنین مؤسسان میخواستند این مجله را به پایگاه مطبوعاتی امام خمینی تبدیل کنند. اولین شماره آن در ۱۵۰۰۰ نسخه منتشر شد. به دنبال تحولات سال ۱۳۴۲ش از جمله واقعه ۱۵ خرداد و دستگیری برخی از اعضا، نشریه توقیف شد.اکبر هاشمی رفسنجانی به همراه محمدجواد باهنر، نعمتالله صالحی نجف آبادی و سید محمدباقر مهدوی مؤسسان مجله مکتب تشیع بودند. هدف اصلی آنها ارائه اندیشههای اسلامی در قالبهای نو برای مقابله با اندیشههای مارکسیستی و ملیگرایانه بود. هدف دیگر آنها، ایجاد پایگاه مطبوعاتی برای امام خمینی بود، اما امام با اینکه مجله پایگاهش باشد موافقت نکرد و تنها پذیرفت که نقش مشورتی داشته باشد و چند تن از نویسندگان حوزوی از جمله آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی را برای همکاری با نشریه معرفی کرد. در این دوره تعدادی از حوزویان زیر نظر و حمایت آیت الله سید کاظم شریعتمداری مجله مکتب اسلام را تأسیس کرده بودند و برخی از شخصیتهای مهم حوزه با آنها همکاری میکردند.
نویسندگان
علامه محمدحسین طباطبایی، حسینعلی راشد، محمدتقی فلسفی، سید ابوالفضل موسوی زنجانی، امام موسی صدر،سید محمد حسینی بهشتی، احمد آرام، عطاالله شهاب پور، احمد آذری قمی، سید صدرالدین بلاغی، مهدی حائری یزدی، حاج سراج انصاری، ناصر مکارم شیرازی، سید محمود طالقانی و ستوده از جمله نویسندگان این مجله بودند. از مهدی بازرگان، یدالله سحابی و عزت الله سحابی نیز در برخی از شمارهها مطالبی منتشر شد.
دوره انتشار
نخستین شماره مکتب تشیع در سال ۱۳۳۸ منتشر شد. مجله به صورت فصلنامه و سالنامه منتشر میشد. به دنبال رخدادهای سال ۱۳۴۲ و دستگیری اکبر هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر از نویسندگان، ساواک از ادامه انتشار مجله در سال ۱۳۴۳ جلوگیری کرد.
محتوا
در پیش شماره این نشریه آمده است که مطبوعات ضد مذهبی در این دوره زیاد شده است و مطبوعات دینی بسیار کم یا در حد صفر است و این نشریه سعی میکند مسایل را از زاویه مذهب اسلام مورد توجه قرار دهد. مقالات منتشر شده در این مجله به طرح مباحث فلسفی، اعتقادی، اجتماعی و مسائل تاریخی اختصاص داشت و نویسندگان سعی در بازخوانی اسلام در جهت پاسخگویی به مسائل و دغدغههای دوره خود را داشتند.
برخی از عناوین مقالات و نویسندگان:
زن در اسلام، سید محمد حسین طباطبائی.
دو دلیل بر وجود خدا، فرانک آلن؛ رابرت موریس پیج، مترجم: احمد آرام.
سخنی چند با نویسندگان ما و آمار مسلمین، احمد آذری قمی.
مقایسهای چند از اسلام و جهان متمدن امروز، محمد تقی فلسفی.
مناسبات علم و ایمان، سید صدرالدین بلاغی.
اسلام و مشکل اختلاف طبقاتی، سید موسی صدر.
نقشی از مبادی فلسفه، مهدی حائری یزدی.
اسلام و بردگی، ناصر مکارم شیرازی.
رابطه حقوق و اخلاق، نعمتالله صالحی نجفآبادی.
اصالت روح، مرتضی مطهری.
حکومت در اسلام، سید محمد بهشتی.
پدیده دین - آیه فطرت، سید محمود طالقانی.
ناسیونالیزم و انترناسیونالیزم اروپایی و اسلامی، سید غلامرضا سعیدی،
سؤالات دکتر کربن، سید محمد حسین طباطبایی.
نقش دین در دنیای امروز، سید صدرالدین بلاغی.
اسلام و نظام بردگی، سید ابوالفضل موسوی زنجانی.
ملیت و روابط الملی در اسلام، محمد جواد باهنر.
اسلام و مستشرقین، علی احمدی میانجی.
شیعه و مرجعیت، اکبر هاشمی رفسنجانی.
اسلام و اعلامیه حقوق بشر، مهدی حائری یزدی.
آغاز نهضت اسلامی، محمد جواد باهنر.
اسلام تنها یک نظام فرهنگی و اجتماعی بیروح نیست، علی حجتی کرمانی.
اسرائیل و فلسطین، اکبر هاشمی رفسنجانی.
علی و عرفان مثبت، محمد تقی جعفری.
بانکداری و قوانین مالی اسلام، سید محمد حسینی بهشتی.
گوشهای از اسرار پیشرفت مسلمین، حسین شب زنده دار.
همبستگی مسجد و دانشگاه، محمد مفتح.
منابع مالی
اولین شماره سالنامه مکتب تشیع، با مقالاتی از علامه طباطبایی، شهید مرتضی مطهری، بازرگان، رضا روزبه، سیدابوالفضل موسوی زنجانی و سید محمد حسینی بهشتی با ۱۰ هزار تیراژ منتشر میشود، چاپ دوم همین شماره با ۵ هزار تیراژ مجددا منتشر شد و اداره کنندگان نشریه قبضهای پیش فروش منتشر کردند و مجلات را به فروش رساندند. هاشمی رفسنجانی از موسسان این نشریه میگوید درآمد مکتب تشیع برای اداره آن کافی بود و نیازی به منابع مالی دیگر نبود.(به نقل از ویکی شیعه، دانشنامه مجازی مکتب اهل بیت)
2- درسهایی از مکتب اسلام نخستین نشریه رسمی حوزه علمیه قم که از آذر ۱۳۳۷ش تا کنون به صورت ماهنامه منتشر شده است. در سالهای پیش از انقلاب، مجله مکتب اسلام از معدود نشریات حوزوی بود که میکوشید اندیشههای نو مذهبی را که در قم پدید میآمد و البته متاثر از جریانهای نوگرای اسلامی در تهران بود، به مشتاقان عرضه کند. این نشریه که از حمایت آیتالله بروجردی برخوردار بود، در زمینههای دینی، علمی و اجتماعی فعالیت داشته است. نشریه درسهایی از مکتب اسلام که بعدها به «مکتب اسلام» مشهور شد، در سال ۱۳۳۷ش توسط: ناصر مکارم شیرازی، امام موسی صدر، جعفر سبحانی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، مجدالدین محلاتی، حسین نوری همدانی، محمد واعظزاده خراسانی، سید مرتضی جزائری و علی دوانی پایه گذاری گردید. هر چند پیش از آن نیز چندین نشریه در زمینههای دینی منتشر میشد ولی هیچکدام از آنها به طور رسمی وابسته به حوزه نبود. در اساسنامه این مجله آمده است این مجله «زیر نظر یکی از مراجع عالی قدر حوزه علمیه قم و با همکاری دو هیئت علمی و مالی مرکب از ده تن از دانشمندان جوان و روشنفکر حوزه علمیه و ده تن از بازرگانان خیراندیش و روشن دل تهران تاسیس گردید.»