مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره سریال معمای شاه
س- سؤالات من (1) برای غنای کار سریال معمای شاه (2) بیشتر درباره مقطع شورای انقلاب است. اولین سؤال من درباره اولین جلسه شورای انقلاب (3) است. خاطرتان است که به لحاظ جغرافیایی در کدام مکان برگزار شده بود؟
ج- بسم الله الرحمن الرحیم. دو شورای انقلاب داشتیم. یکی قبل از حکم رسمی امام (ره) و یکی بعد از آن بود. چون میخواهید ثبت کنید، به دقت میگویم. فکر میکنم دهه اول آذر ماه بود که از زندان آزاد شدم که مبارزه اوج گرفته و خیابانها پر بود. مردم سراسر کشور آمده بودند. من هم کمکم وارد کارهای تشکیلاتی شده بودم. میبایست اعتصابات شکل داده میشدند. برای کمک به کسانی که آسیب دیده بودند هم میبایست کار میکردیم. کارهای حفاظتی بود. یک برنامه کامل، اما بدون دورنمای روشن داشتیم. وقتی از زندان بیرون آمدم، یکی دو روز دید و بازدید داشتم و سپس وارد کار شدم.
اولاً در آن جمعی که بودم، هنوز آقایان طالقانی و منتظری از زندان بیرون نیامده بودند. اسم آن جلسه را «شورای انقلاب» گذاشته بودیم که مردم مرجعی برای کارها داشته باشند. این گروه شناخته شده بود. مخفی نبود، ولی نمیخواستیم اعلام کنیم. تصمیمات انقلاب را در آن جلسات میگرفتیم و شبکهها، دستورات را برای جاهای مختلف میبردند. کمیتههای متعددی در همان جلسه درست شده بود. ظاهراً 7 آذر بود که آزاد شده بودم. آقایان قبل از من شروع کرده بودند، ولی نمیدانم اسم جلساتشان شورای انقلاب بود یا نه؟ ولی وقتی من رفتم، جلسات شورای انقلاب شد.
تمام مسائلی که در ماههای آخر تا پیروزی اتفاق میافتاد، زیرنظر این شورا بود. البته امام مطلع بودند. چون به ایشان اطلاع داده بودیم که چنین چیزی در ایران هست. بعضی از چیزها، مثل حل مسئله سوخت، خیلی برای ما مهم بود که به امام اطلاع دادیم و ایشان هیأتی را تعیین کردند که من جزو آن هیأت بودم.
چند نفر از اعضای آن شورا، عضو آن هیأت بودند که به جنوب رفتیم. کمیته اعتصابات چیز جداگانهای بود. چند کمیته دیگر برای مسائل مختلف داشتیم که کار شورا بود. حتی در آن جلسهای که آقای مقدم آمده بود، آقای مطهری عضو آن شورا بود. در آن جلسه هم طرفش شورا بود. چون آقای مطهری قرار گذاشته بود، به خانه ایشان رفتیم که همه اعضای شورا جمع شده بودند.
میخواهم بگویم از آن به بعد تا پیروزی انقلاب، آن شورا بود. امام هم اعضایی را برای شورا تعیین کرده بودند که اعلام نکردیم، چون سرّی بود. بعد از آن بود که با تهیه سربرگ، به شکل رسمیتری کار میکردیم. اینکه اولین جلسه کجا بود، نمیدانم، ولی آن موقع جلسات در خانهها برگزار میشد. چون دفتر و یا جایی نداشتیم که رژیم بفهمد. جلسات به صورت مهمانی در منزل هر یک از اعضا تشکیل میشد.
س- بیشتر منزل چه کسانی بود؟
ج- منزل من، منزل آقای شیبانی، منزل آقای مطهری و منزل آقای بهشتی بود. کسانی که منزلی داشتند و میتوانستند اتاقی را برای میهمانان تنظیم کنند، از اعضا دعوت میکردند. خیلی طول نمیکشید. چون هفتهای یک جلسه داشتیم و خیلی زود شکل رسمی یافت.
اما اینکه اولین جلسه با حضور من کجا بود، فکر میکنم در خاطراتم باشد.
س- پیشنهاد تشکیل کمیتهها را حضرتعالی دادید؟
ج- نه یادم نیست. طبیعی بود. شاید آقای باهنر کمیته اعتصابات را درست کردند که به کمک آقای دکتر سحابی، مسئول آن کمیته شدند. یادم نیست چگونه کمیتهها تشکیل میشد.
س- یعنی در اولین جلسه تصمیم گرفتند کمیتهها تشکیل شود؟
ج- در جلسهای که من بودم، بحث شد. شاید قبل از من هم بحث شده بود. چون وقتی آمدم، دیدم آن گروه شروع کردند. البته با ما که در زندان بودیم، مشورت میکردند. چون رابط داشتیم.
س- مهندس بازرگان هم بودند؟
ج- بله
س- معمولاً اظهارنظر خاصی میکردند یا نه؟
ج- مثل همه. چون بحث آزاد بود، هر کسی نظری داشت، میگفت. غیر از این، آن قدر عجله داشتیم و کارها به سرعت انجام میشد که فرصت حرف زدن نداشتیم.
س- طرح کمیته استقبال و تظاهرات تاسوعا و عاشورا چگونه شکل گرفت؟
ج- آن هم یک کمیته داشت که در شورا تعیین کرده بودیم.
س- اگر تظاهرات تاسوعا و عاشورا زیرنظر شورا بوده، پس چرا آیتالله طالقانی بیانیه جدایی دادند؟
ج- وقتی آزاد شدند، در جلسات حضور مییافتند. آقای منتظری به قم رفته بودند.
س- پس ایده از آقای طالقانی نبود؟
ج- نه تصمیم جمعی بود.
س- پس چرا بیانیه داد؟
ج- هر کس میتوانست بیانیه بدهد. آن راهپیمایی، ادامه راهپیمایی پس از نماز عید فطر در قیطریه بود که آقای مفتح نماز خوانده بودند. مردم خودشان به خیابان ریختند. واقعاً خودجوش بود و چون آمادگی داشتند، به میلیون رسید و تا میدان آزادی رفت. ما آن صحنهها را در زندان از تلویزیون میدیدیم.
س- مسئولیت حضرتعالی در شورا چه بود؟
ج- یادم نیست. ولی وقتی کمیته تأمین سوخت داخلی تشکیل شد و امام فرمان دادند، من عضو بودم که آقای بازرگان رئیس ما بود. در همه کارها شرکت میکردم. از قبل ستادی در مدرسه رفاه درست کرده بودیم که برای رفاه زندانیان کار میکرد. آن هم یکی از کمیتهها بود که به نیازهای مالی خانوادههای زندانیان رسیدگی کنیم.
س- ظاهراً همه با هم تصمیم میگرفتید.
ج- بله ولی بعضیها در جاهایی خاص فعالتر بودند. مثلاً مهندس سحابی و دوستانشان بیشتر در کمیته استقبال بودند. مثلاً آقای محسن رفیقدوست در یک بخش بود. میتوانید از او بپرسید، چون حافظه خوبی دارد. البته آن موقع شورا نبود.
س- مراودات شما و آقای مطهری در ماههای آخر رژیم پهلوی چگونه بود؟
ج- بسیار خوب بود. چون از قم و زمانی که طلبه بود، با ایشان آشنا بودم. آشنایی خوبی داشتیم. بعد که ایشان به تهران آمده بودند، ما کار انتشار مکتب تشیّع را شروع کرده بودیم که یکی از نویسندگان خوب ما بود. مقالات نشریه ما تحقیقاتی و بلند بود. ایشان بهترینها را مینوشت. البته از ما پول میگرفت. آقای طباطبایی هم مینوشت که پول میگرفت. زندگی آنها اینگونه بود. اصلاً آقای مطهری را شرایط زندگی به تهران کشاند. آنجا اداره نمیشد. به تهران آمد و به دانشگاه رفت که حقوق میگرفت تا زندگی کند. چون ازدواج کرده و دستش خالی بود. رفاقت ما در سطح بالایی بود. من در زمان مبارزه، وقتی متوجه افکار التقاطی مارکسیستها و مجاهدین شدم، با آنها مقابله کلامی داشتم. آقای مطهری هم نسبت به کمونیستها، حساسیت داشتند. سر همین موضوعات بود که قدری با دکتر شریعتی زاویه پیدا کرد. وقتی آن روحیه مرا دید، خیلی به هم نزدیک شدیم.
س- در مقطع پایانی رژیم، به منزلشان زیاد تردد داشتید؟
ج- بله
س- قبل از بازگشت امام، با آقای طالقانی در منزلشان مراوده و رفت و آمد داشتید؟
ج- بله مثل همه، رابطه داشتیم. بعضیها میرفتند که خدمت ایشان باشند و من هم اگر کاری داشتم، میرفتم. گاهی ایشان به منزل ما میآمد؛ یعنی رفت و آمد داشتیم.
س- جلسات شورای انقلاب در منزل آقای طالقانی هم تشکیل میشد؟
ج- دقیقاً یادم نیست. جلسات شورای اول که غیررسمی بود، در خانهها برگزار میشد. جلسات اول و دوم شورای دوم هم که امام تعیین کرده بودند، در خانهها بود و بعد از آن تصمیم گرفتیم در مجلس برگزار کنیم.
س- یعنی بعد از انقلاب؟
ج- بله
س- در مقطع اقامت امام در مدرسه علوی، حضرتعالی مسئولیت خاصی داشتید؟
ج- نه وقتی امام آمده بودند، خیلی گرفتار بودیم. اولاً در همان چند روز که فرودگاه را بسته بودند، در دانشگاه اعتصاب و تحصن کرده بودیم. وقتی هواپیمایی امام حرکت کرد، از تحصن بیرون آمدیم که به فرودگاه برویم. حتی نزدیک امام هم نرفتیم. چون نمیخواستیم خود را نشان بدهیم که داریم اداره میکنیم. من و آقای بهشتی و چند نفر دیگر، عقب سالن ایستاده بودیم. بعضیها جلو و اطراف امام بودند. وقتی به طرف بهشت زهرا حرکت کردند، خیابانها آن قدر شلوغ بود که معلوم بود نمیرسیم. من و آقای بهشتی و چند نفر دیگر به منزل آیتالله موسوی اردبیلی در میدان توحید رفتیم که هنوز هم دارند. با تلفن مسائل را تا عصر کنترل میکردیم. در همه جا افرادی از ما در جمعیت بودند که تلفنهایشان را داشتیم و تماس میگرفتیم. یا آنها تماس میگرفتند و مسائل را میگفتند.
س- در زمان برگشت، حضرتعالی مسائل و مشکلات را با حضرت امام (ره) مطرح میکردید؟
ج- نه آن روز که وارد شدند تا عصر گرفتار بودند. ایشان با آقای ناطق در هلیکوپتری نشسته بودند که ایشان را برد. عصر به ما اطلاع دادند که ایشان در منزل برادرشان، آقای پسندیده در دروس هستند. ما با ایشان تماس گرفتیم. احوالشان خوب بود. گفتیم خیلی زود همدیگر را میبینیم. آخر شب به مدرسه رفاه- نه علوی- آمدند که مدرسه نوسازی بود و ما ساخته بودیم. دبیرستان دخترانه بود. جایی که مطمئن بودیم مستحکم است. چون برای مقابله با زلزله ساخته بودیم.
آن شب را در آنجا ماندند. فردا آقای مطهری خیلی اصرار داشت که امام به مدرسه علوی بروند. دلایل خاصی داشت که دنبالش نباشید. من تا زمانی که در مدرسه رفاه بودند، ایشان را ندیدم. چون نمیرسیدیم. به خاطر آن که گرفتار امور بودیم و میبایست کار میکردیم. وقتی وارد اتاقی که بودند، شدم، ایشان تبسمی کردند و گفتند: «کجایی؟ دو روز است که اینجاییم و تو را ندیدیم.» گفتم: «بعداً خدمتتان عرض میکنم» دستشان را بوسیدم و کمی نشستم و بلند شدم.
س- لحظه پیروزی انقلاب، کجا تشریف داشتید؟ یعنی بعدازظهر 22 بهمن؟
ج- در همان مدرسه علوی بودم. وقتی امام به مدرسه علوی رفتند، عمده جلسات شورای انقلاب هم در آن مدرسه تشکیل میشد. چون میخواستیم در کنار هم باشیم و کارها را انجام دهیم؛ یعنی اولین جلسه رسمی شورای انقلاب، پس از پیروزی در مدرسه علوی برگزار شد.
س- در حضور حضرت امام بود؟
ج- نه امام فرصت حضور در جلسات را نداشتند. دائماً گروه گروه از مردم میآمدند. در همان اتاقی که با هم مینشستیم، هر پنج دقیقه که مردم در حیاط جمع میشدند، ایشان بلند میشد و کنار پنجره میرفت که گاهی سخنرانی میکرد و گاهی با تکان دادن دست، پاسخ میداد. ما اتاق جدایی داشتیم که جلسات را در آنجا برگزار میکردیم.
س- خبر پیروزی انقلاب را چه کسی به امام داده بود؟
ج- انقلاب در یک لحظه که پیروز نشده بود. وقتی امام با حکومت نظامی مخالفت کردند، درگیریها تقریباً شروع شده بود. ما پیش امام ماندیم که به ایشان بگوییم اینجا نمانید. چون در شهر جنگ بود. دائماً صدای تیر و خمپاره بلند بود. ایشان قبول نمیکرد. گفتیم: اگر خمپاره به این اتاق بخورد، از بین میروید. این چه کاری است که قبول نمیکنید؟ ولی ایشان قبول نمیکرد و گفت: از اینجا نمیروم. عدهای ماندند و من به سمت منزلم که قلهک بود، حرکت کردم. در مسیر سر هر کوچه، خیابان، چهارراه و میدانی، گروههایی از بچههای انقلاب جمع و با گونی سنگر درست کرده بودند که از رفت و آمدهای در خیابانها حفاظت میکردند. هوا تاریک بود. ماشینها را نگاه میکردند و اجازه رفتن میدادند. صبح فردا، اول وقت برگشتم که هنوز شهر خلوت بود. ولی صدای تیر میآمد.
س- چه روزی؟
ج- عصر 21 بهمن بود که به خانه رفتم و صبح 22 بهمن برگشتم که تا شب و حتی آن شب در مدرسه علوی بودیم. یادم میآید که یک بار تانکی نزدیک مدرسه علوی شده بود. امام مرا فرستادند که بپرسید چه میخواهند؟ نظامیها بودند. من رفتم که ماجرای درگیریهای خیابان پیروزی در لوشان تپه را شرح دادند. دعوا از شب قبل شروع شده بود که خبرش مرتب به ما در مدرسه علوی میرسید. آن شب هم به منزل نرفتم. مدرسه علوی دخترانه در کوچه مستجاب بود و آن طرف، منزل آقای لولاچی در یک کوچه دیگر بود. یکی از نیروهای خوب مبارزه بود. در طبقه بالای منزل ایشان نشستیم. من، آیتالله خامنهای، آیتالله بهشتی، آیتالله موسوی اردبیلی و دکتر باهنر، آن شب را آنجا ماندیم. دائماً حرکت تیرها را در فضا میدیدیم. میخواستیم نزدیک امام باشیم.
س- غروب خبر دادند که رژیم متلاشی شد؟
ج- در تمام روز همه جا جنگ بود. جنگ هم اینگونه بود که افرادی برای غارت به کلانتریها و پادگانها میرفتند و درگیری میشد. مرتب خبرها میرسید. اگر کسی کشته میشد و یا نیروهای خاصی بازداشت میشدند، خبر میرسید. مدرسه رفاه، مرکز جمع آوری اسرا و تفنگها شده بود. آقای رجایی مسئول حفظ تفنگها بود. آقای محمد منتظری هم که با سلاح آشنا بود، انواع تفنگها را تقسیمبندی میکردند. من رفته و دیده بودم که انواع مختلف سلاح را در یک سالن چیده بودند که مرتب بود. یک اتاق هم برای بازداشتیها بود؛ یعنی واقعاً مثل میدان جنگ بود که از هر گوشهای صدای گلوله میآمد.
س- با اینکه ارتش اعلام بیطرفی کرده بود، باز درگیریها ادامه داشت.
ج- مردم حمله میکردند. ارتش در آن ایام کاری به مردم نداشت. معمولاً میرفتند مراکز نظامی را غارت کنند که درگیری پیش میآمد. در کلانتریها هم اینگونه بود. خیابانها پر از مردم بود و نظامیها و انتظامیها نمیخواستند با مردم مبارزه کنند. مردم هم نمیخواستند. در قسمتی از پادگانها بخشی از نیروهای نظامی با هم درگیر میشدند. در سطح جامعه درگیریهای آنچنانی نداشتیم.
س- به یک سال قبل برگردیم. در سال 56 و در مراسم چهلم حاج آقا مصطفی، آقای روحانی یک نطق معروفی داشتند. حضرتعالی حضور داشتید؟
ج- من در زندان بودم. از سال 54 به زندان رفتم که 3 سال ماندم. اول 6 سال بود و بعد 3 سال شد. محکومیت من در آذر تمام شد که بیرون آمدم.
س- در ایام تبعید امام به نجف، رابط حضرتعالی با حضرت امام، شخص خاصی بود؟
ج- حاج احمد آقا و همسر امام رفت و آمد داشتند. اگر میخواستیم خبرهای خاصی بدهیم یا بگیریم، از آن طریق بود.
س- ارتباط شما با نجف چگونه بود؟
ج- آن موقع حاج احمد آقا در قم و آقا مصطفی در نجف بودند. احمد آقا رفت و آمد داشت که حرفها را میبرد و میآمد. غیر از ایشان، طلبهها هم رفت و آمد داشتند. بعضیها از طریق آبادان و به صورت قاچاقی میرفتند. از آب که عبور میکردند، به بصره میرسیدند و رفتن به نجف آسان بود.
س- در کمیته مشترک ضدخرابکاری، مورد شکنجه هم قرار گرفتید؟
ج- بله یک مقدار- و نه خیلی- شکنجه کرده بودند. مفصل این خاطرات در همین کتاب دوران مبارزه است که میتوانید برای ریزهکاریهای فیلم از آن استفاده کنید. همان اوایل پیروزی انقلاب، خاطراتم را در چند مصاحبه گفتم. در مقطعی که در سفر آمریکا و اروپا بودم، زمانی که در بلژیک بودم، خبر بازداشت آقای مهدی غیوران را شنیدم. رادیو گفته بود. او، رابط ما با منافقین بود. اگر میخواستیم پولی یا چیزی بدهیم، از طریق او میدادیم. در خیابان چراغ برق وسایل اتومبیل میفروخت. ضمناً ماشینهای مدرسه رفاه هم دست ایشان بود که اداره میکرد. وقتی فهمیدیم او را گرفتند، رفقای ما گفتند: به ایران برنگرد. گفتم: اگر اینجا بمانم، باید منتظر باشم تا در داخل کشور مبارزه شروع شود که خبرش را بشنویم. من میروم خبر میسازم تا شما استفاده کنید. چون من کارهای دیگری دارم که باید انجام دهم. با ماشین برگشتم. خودم رانندگی میکردم. در مرز بازرگان، تذکره مرا گرفتند و چیزی نگفتند. فهمیدم که کار ساواکیهاست. با من کاری نداشتند. خیلی راحت آمدم و در تهران به منزل رفتم. حدس میزدم که میخواهند کنترل کنند تا ببینند که وقتی از سفر آمدم، کجا میروم و با چه کسانی دیدار میکنم. ده روز گذشت که یک شب به منزلم آمدند و مرا دستگیر کردند و بردند. مرا به کمیته ضدخرابکاری بردند که خیلی وحشتناک بود. صبح همان شب مرا برای بازجویی بردند. آقای عضدی، رئیس کمیته، بازجوی من، بود. میشناسید؟
س- بله اتفاقاً همین صحنه را در فیلم داریم.
ج- عضدی دانشجویی بود که اوایل مبارزه آنتن ساواک در دانشگاه بود. دانشجویان او را شناسایی کرده و کتکش زده بودند. او هم به شکل رسمی، عضو ساواک شده بود. گویا سال 42 بود که شکنجهگر من بود. یک شب تا صبح مرا شکنجه کرد. یک نفر داشت که او شلاق میزد. خودش سیلی میزد. آدم خشنی بود. آن صبح که مرا برای بازجویی برده بودند، عضدی پشت میزش نشسته بود. آقای لاهوتی را با حالتی خیلی بد آنجا انداخته بودند. داستان من لاهوتی شبیه هم بود. صورتش خونآلود و متورم بود. فک پایینش کج و فک بالایش زخمی و چشمهایشان کبود و خیلی وحشتناک بود. عضدی گفت: او را میشناسی؟ گفتم: بله آقای لاهوتی هستند. گفت: ببین مقاومت کرد و حرف نزد که به این روز افتاد. تو حساب خود را بکن. قیافه آقای لاهوتی خیلی ملکوتیتر از من بود. من قیافه بدون ریشی داشتم. عضدی این شعر را خواند:
جایی که شتر بود به یک غاز خر قیمت واقعی ندارد.
میخواست مرا بشکند. گفت: مرا که میشناسی؟ گفتم: بله آدم خیلی خشن و شقی هستی. خوب میشناسمت. رحم نداری. گفت: پس احتیاجی به توضیح و معرفی نداریم. خودت بنشین و بگو. گفتم: چیزی ندارم که بگویم، متهم شما بودم که بازجویی کردی و از همه چیز من خبر دارید. چه بگویم؟ تو سؤال کن تا جواب بدهم.
سؤالات مربوط به مسائل آن زمان بود. وحید افراخته را که از منافقین (مجاهدین) بود و توبه کرده بود، گرفتند. همه ما را که نقشی در مبارزه داشتیم، لو داده بود. حتی درباره پولهایی که میدادیم، گفته بود.
هر چه پرسید، جوابهای واقعی دادم. گفتم: پولی به اینها نمیدادیم. گفت: تو صد هزار تومان به غیوران دادی که به لاهوتی داد. گفتم: خوب شد که گفتی. چون شما را گمراه کردند. من آن پول را برای خرید خانه به آقای لاهوتی دادم. آقای لاهوتی امام جمعه گرمسار بود که وقتی آنجا ناامن شد، به تهران آمد. میخواست خانه بخرد که پول نداشت. ما کمک کردیم و من صدهزار تومان دادم.
هر چه گفت، جواب من همین بود که کمی اذیت کردند.
س- چه سالی بود؟
ج- سال 1354 بود. خیلی اذیت نکرد. کمی کتک، لگد، اهانت و فحاشی بود. گفت: برو کمی استراحت کن تا بعد خدمتت میرسیم.
س- استراحت یعنی زندان یا سلول انفرادی؟
ج- مرا به طبقه پایین در سلولی بردند که تنها بودم. آقای لاهوتی را هم کمی آن طرف تر در یک سلول دیگر داشتند. در آن مقطع سراغ من کم آمدند. مشغول کارهای قرآنی شدم. البته قرآن نداده بودند، کارم را با حافظه و نوشتن روی کاغذپارههای زندان، مثل پاکت سیگار و پاکتهای میوه شروع کردم. گاهی به سراغم میآمدند و مرا میبردند و کمی اهانت میکردند و مشت و لگد میزدند. یک ماه آنجا بودم. سه روز آخر یک دانشجو را پهلوی من آورده بودند. آن موقع هر کسی را میآوردند، مشکوک بودیم و فکر میکردیم ساواکی را آوردند که از ما حرف بکشد. با او همدل نبودم که کمکم متوجه شدم آقای جلال رفیع است که الان در روزنامه اطلاعات است.
بعد از یک ماه و چند روز، یک روز آمدند و گفتند: وسایل خود را جمع کنید. وسایل و لباسی نداشتیم. گفتم: همه وسایل من همین است. وقتی برای تعویض لباس به دفتر رفتم، دیدم آقای لاهوتی را هم آوردند. کمی که ماندیم، دیدیم آقای مهدویکنی را هم آوردند. ما سه نفر یک پرونده داشتیم که مربوط به کمک به منافقین بود. هر سه نفر را به خاطر اعترافات وحید افراخته گرفته بودند.
س- همان لباسهای طوسی مخصوص زندان داشتید؟
ج- بله لباسهای زندان بود که لباسهای ما را آوردند و عوض کردیم. ما را به اوین بردند. فکر میکردیم ما را به جاهای دیگری برای بازجویی میبرند. وقتی به اوین بردند، دیدیم بسیاری از دوستان روحانی دوران مبارزه هم هستند که دوره جدیدی شروع شد.
س- موقع بازجویی لباس زندان داشتید یا لباس روحانیت؟
ج- هر وقت وارد زندان میشدیم، لباسهای ما را عوض میکردند.
س- حسن ختام سؤالات راجع به عملیات کورتاژ و گروه پنج است. گویا ژنرال هایزر برنامهای پیاده کرده بود که چنانچه دولت غیرنظامی به نتیجه نرسید، کودتا کنید و در کودتا تمام سران انقلاب را دستگیر و به جزیره سیری منتقل کنید و عملیات سرکوب انقلاب، یعنی سرکوب مردم هم آغاز شود؛ یعنی وقتی حکومت نظامی اعلام کردند، مردم به خاطر دستگیری سران انقلاب عکسالعمل نشان میدهند و به خیابانها میریزند. پیشبینی کرده بودند که هر شهری از 2 هزار تا 3 هزار و 500 نفر کشته خواهد داد. برای این اتفاق آماده شده بودند. چیزی که برنامههای آنها را به هم ریخت، فرمان حضرت امام برای لغو حکومت نظامی بود؛ یعنی برنامه آنها با شکست مواجه شد. اواخر، ناصر مقدم، رئیس ساواک را به گروه پنج اضافه کردند که 6 نفر شدند. چون ناصر مقدم تنها کانال ارتباطی با نیروهای انقلاب بود که میتوانست پیامهایی را ببرد و بیاورد. حضرتعالی از برنامه اینها و این کودتا خبر داشتید؟
ج- بله اطلاعات ما این بود که آنها برنامه کودتا دارند. آن موقع شاه نبود. لابد میبایست دولتی تشکیل بدهند. نمیدانستیم میخواهند چکار کنند. میدانستیم که بناست حکومت نظامی شود و برای ایجاد وحشت، بمباران کنند. اینها جزو اطلاعات متفرقهای بود که از داخل دستگاهها به ما میرسید، ولی مطمئن نبودیم، چون شایعات زیاد بود. جزئیاتی را که گفتید، یادم نیست. از این حرفها زیاد و کشور پر از شایعه بود.
س- پس خیلی جدی نگرفته بودید؟
ج- جدی گرفته بودیم. خودشان که فکر میکردند طرحشان به نتیجه میرسد که حکومت نظامی اعلام کرده بودند. با خشونت هم شروع کرده بودند. امام دستور دادند و مردم خیابانها را ترک نکردند. وقتی شکست خوردند، برنامههای دیگرشان منتفی شد.
س- آقای مطهری به پاریس رفته بودند. آیا شما هم میخواستید بروید؟
ج- نه وقتی از زندان بیرون آمدم و پس از چند روز، کارهایم را روبراه کردم. احمد آقا از پاریس تلفن کرد و گفت: منتظر شما هستیم. گفتم: اینجا آن قدر کار داریم که یک لحظه هم به خودم اجازه نمیدهم کنار بروم و نباشم. اکثر دوستان عاشق هستند که بیایند امام را ببینند و دارند میآیند. من عاشقتر هستم، اما صبرم از اینها بیشتر است. فعلاً صبر میکنم تا امام را در وضع بهتری ببینم. گفتم: خدمت امام سلام برسان و بگو اگر کار خاصی دارید که از من برمیآید، بیایم. والاّ ترجیح میدهم که اینجا باشم. ایشان گفت: اگر لازم شد خبرتان میکنم.
س- خیلی ممنون. اگر نظر و نکته خاصی دارید، در خدمتیم.
ج- چند سؤال کرده بودید که جوابشان را آماده کردم. باید منابعی هم به شما بدهم. یک کتاب دو جلدی از خاطرات دوران مبارزه دارم. البته آن موقع مثل الان خاطرات را نمینوشتم. ولی پس از پیروزی با من مصاحبه کردند. یک بار آقای معادیخواه و یک بار آقای حمید روحانی مصاحبه کردند. از آن مصاحبهها این دو کتاب را تدوین کردند. تاریخ انقلاب آن گونه که بود، تقریباً در این دو کتاب آمده است. چون از اول تا آخر بودم. مثلاً میتوانید درباره تشکیل جامعه روحانیت مبارز ببینید که چگونه است. گرایشهای شدید به شورا که خواست مبارزین بود، یک فصل کتاب است. میگفتند: انقلاب در سراسر ایران است که باید اداره شود. قسمتی از آن را میخوانم: «آن روزها گرایش به شورا شدید بود. از دیکتاتوری و استبداد، خاطرات بسیار تلخی داشتیم و به هیچ وجه نمیخواستیم از شیوههای فردی استفاده کنیم. مبارزه با استبداد از نیرومندترین انگیزههای مبارزه در مردم و همه ما بود. حل استبداد را هم در شورا میدانستیم. با چنین زمینهای طبیعی بود که فکر تشکیل شورا و اداره کشور توسط آن، مسئله پذیرفته شده برای همه ما مبارزان بود. روی مدیریت فردی فکر نمیکردیم. (هر چه بود، امام بود و غیر از ایشان کسی نبود) به همین دلیل میبایست شورای انقلاب تشکیل میشد. چیزی نیست که ابتکار آن را به فرد یا نهاد خاصی نسبت دهیم. (تفکر همه ما بود) ترکیب شورا هم از کسانی بود که مورد اعتماد مردم و امام باشند و روحیه کار جمعی هم در آنها باشد. آقایان منتظری، طالقانی، ظاهراً هنوز آزاد نشده بودند. اعضای دیگر عبارت بودند از: آقایان مطهری، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، بهشتی، موسوی اردبیلی، باهنر و من. کسانی مثل مهندس سحابی، دکتر شیبانی، تیمسار قرهنی و مسعودی بعدها هر یک به دلیلی به ما پیوستند. (مثلاً قرهنی را به خاطر مسائل نظامیها آورده بودیم) پس از سفر آقای مطهری به پاریس، شورای انقلاب رسمیت پیدا کرد. پیش از آن، کار انجام میشد، اما حکم خاصی نداشت. پس از سفر ایشان رسمیت پیدا کرد و اعلام شد، اگرچه نام افراد تا آخر اعلام نشد.»
در پاورقی همین صفحه آمده است: «آیتالله بهشتی در پاسخ به این سؤال که اولین جلسه شورا کجا و با حضور چه کسانی تشکیل شد و اعضای شورا از طرف چه کسانی انتخاب شدند؟، گفت: همان طور که گفتم، افراد را امام معین میکردند. به این معنا که اول امام به یک گروه پنج نفره از روحانیت مسئولیت دادند که برای شناسایی افراد لازم، برای اداره آینده مملکت اقدام کنند. این عده عبارتند از: آیتالله مطهری، بهشتی، موسوی اردبیلی، دکتر باهنر و خود بنده. بعد با آقای مهدویکنی نیز صحبت کردیم و به امام هم اطلاع دادیم که ایشان هم شرکت کردند. بعدها هسته اولیه شورا یک گروه شش نفره شدند. بعدها از روحانیون آیتالله طالقانی و خامنهای نیز اضافه شدند. آن شش نفر اولیه و خود من شروع به مطالعه روی افراد کردیم. به تدریج مهندس بازرگان، دکتر سحابی و عدهای دیگر از شخصیتها که امام قبلاً میشناختند و با آنها در پاریس دیدار داشتند، آمدند که قرار بود ما روی آنها مطالعه کنیم و نظر نهایی خود را بدهیم. آنها را به امام در پاریس معرفی کردیم و امام تأیید نمودند. به هر حال جلسات شورای انقلاب با ترکیبی از چند روحانی مبارز و چند نفر از شخصیتهای دارای سوابق مبارزاتی سیاسی اسلامی در ایران، در منزل افراد تشکیل میشد.» (مرجع همین هم روزنامه اطلاعات، سه شنبه یکم 58 است)
میتوانید ادامه این مسائل را در کتاب بخوانید. جلد اول «مذاکرات شورای انقلاب» را هم داریم که میدهم. من خلاصهای یادداشت کردم که برایتان میخوانم:
اعضای شورای انقلاب: مطهری، بهشتی، موسوی اردبیلی، باهنر و هاشمی رفسنجانی (پنج نفر اولیه)
بعد: آقایان مهدویکنی، طالقانی، بازرگان، سحابی، صدر، خامنهای، کتیرایی، قرهنی و مسعودی
اینها در مرحله دوم اضافه شدند. هر دو گروه پیش از پیروزی انقلاب عضو بودند. بعد از پیروزی انقلاب و با رفتن آقایان بازرگان، سحابی، قرهنی، کتیرایی و صدر به دولت، آقای حبیبی، مهندس سحابی، شیبانی، بنیصدر و قطبزاده به شورا آمدند که جای آنها بودند. چیز جالب اینکه اعضای نهضت آزاد برای عضویت بنیصدر مخالفت میکردند و میگفتند: آدم خودخواهی است و نمیتواند با ما کار کند. با رأی اکثریت شورا، عضو شد. پس از شهادت آیتالله مطهری، آقایان موسوی، جلالی، پیمان و مسعودی آمدند. پس از استعفای دولت موقت و با اوج گرفتن کارهای اجرایی، کار دولت هم از طرف امام به شورای انقلاب واگذار شد که دوباره آقایان بازرگان و معینفر عضو شدند و آقایان موسوی، جلالی و پیمان رفتند.
س- خیلی ممنون.
ج- موفق باشید.
**********************************************************************
1-مصاحبهکننده: آقای محمدرضا ورزی، کارگردان سریال بود.
2- معمای شاه عنوان مجموعه تلویزیونی با ژانر تاریخی است. این سریال داستان زندگی محمدرضا پهلوی را از زمان بازگشت وی از مصر، پس از ازدواج با ملکه فوزیه تا زمان مرگ به تصویر میکشد. در ساخت این مجموعه ۸۰ بازیگر اصلی، ۵۴۰ بازیگر فرعی و بیش از ۵۶۰ نفر از عوامل سینما و تلویزیون ایران حضور دارند. مجموعه معمای شاه در خصوص جریانات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در دوره پادشاهی محمدرضا پهلوی است. این مجموعه با هزینه ۲ میلیاردی در سه سال ساخته شده است.
معمای شاه با همراهی بیش از 560 نفر از عوامل سینما، تئاتر و تلویزیون در مسئولیتهای پشت صحنه تولیدشده و 160 بازیگر اصلی در کنار 254 بازیگر نقش فرعی که تاکنون در آن حضور داشتهاند؛ آماده میشود.
مراحل تحقیق و پژوهش این سریال تاریخی از اواخر سال 1389 زیر نظر موسی حقانی به عنوان مشاور پژوهشی و تاریخی آغاز شد. سریال از دی ماه 1391 مقابل دوربین فرشاد خالقی رفته و تصویربرداری آن همچنان ادامه دارد. کاخ سعد آباد، کاخ نیاوران، دکورهای اختصاصی ساخته شده در شهرک غزالی، کاخ موزه گلستان، موزه عبرت، بناهای تاریخی شهر تهران و... برخی از لوکیشنهای این سریال است.
رضا پهلوی؛ که با القاب رضاخان، میرپنج، سردارسپه و پس از آن رضاشاه، معروف است. در واپسین روزهای سلطنت قاجار بر ایران؛ حکومت را به دست گرفت. او در سال 1304 حکومت پهلوی را بنیان گذاشت و تا سال 1320 سلطنت کرد. رضا شاه در سال 1323 در ژوهانسبورگ (آفریقای جنوبی) درگذشت. از خصایص رضاخان که جعفر دهقان در «معمای شاه» نقشش را ایفا میکند، سختگیری است که حتی فرزندانش را از نزدیک شدن به او باز میدارد.
محمدرضا شاه پهلوی؛ دومین پادشاه دودمان پهلوی و آخرین پادشاه ایران بود. او از 25 شهریور 1320 تا 22 بهمن 1357 بر ایران حکومت کرد. محمدرضاشاه اولین بار در پی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و دومین بار با کودتای 28 مرداد به قدرت رسید و با انقلاب 1357 از حکومت برکنار شد و در مرداد 1359 در قاهره در گذشت. در این سریالن حسین نورعلی؛ نقش جوانی و میانسالی محمدرضا شاه را بازی میکند و امیرمهدی کیا در نقش پیری او ایفای نقش میکند.
نیم تاج خانم تاج الملوک آیرُملو معروف به «ملکه مادر»، دومین همسر رضاشاه از چهار همسر او بود. تاج الملوک پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه پهلوی، به علت اینکه مادر ولیعهد محسوب میشد از اعتبار و نفوذ ویژهای برخوردار شد که آن را در دوران سلطنت پسرش نیز حفظ کرد. گیتی ساعت چی در این سریال ایفاگر نقش مادر شاه ایران است.
اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی محمدرضاشاه پهلوی، یکی از چهرههای تأثیرگذار دربار پهلوی بود. از عمدهترین اقدامات اشرف سلسله فعالیتهای اجتماعی بود که در قالب آن به امور سیاسی و کسب درآمد میپرداخت.
فوزیه؛ خواهر ملک فاروق پادشاه مصر و نخستین همسر محمدرضا پهلوی بود. او سال 1317 در قاهره به عقد ولیعهد درآمد این زندگی دوامی کمتر از یک دهه داشت و حاصل آن دختری به نام شهناز بود.
ثریا اسفندیاری بختیاری؛ ملقب به پرنسس چشم زمردین، دومین همسر محمدرضا پهلوی بود زندگی او با شاه دوامی هفت ساله داشت. شاه عاشق ثریا بود و اگر ثریا میتوانست برای او جانشینی بیاورد، آنان هیچ
فرح دیبا؛ سومین همسر محمدرضا شاه پهلوی و شهبانویایران از 29 آذر 1338 تا 26 دی 1357 بود او تا آاخرین روزهای زندگی محمرضا شاه کنار او ماند و پس از آن در فرانسه و امریکا زندگی کرد.
پروین غفاری؛ در فیلمهایی چون موطلایی شهر ما و طوفان در شهر ما نقش اصلی را ایفا کرده و براساس آن چه در تاریخ آمده معشوقه محمدرضا شاه قبل از ازدواجش با فرح بوده است.
محمد مصدق؛ رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران شناخته میشود تا پیش از آن نفت ایران زیر سلطه دولت بریتانیا اداره میشد.
سیدمحمود علائی طالقانی؛ از طرفداران دکتر مصدق و از اعضای جبهه ملی بود. او جز مخالفان فعال حکومت پهلوی بود که چندین بار دستگیر و روانه زندان شد.
سیدابوالقاسم کاشانی؛ مجتهد و مرجع تقلید شیعه و سیاست مدار ایرانی و رهبر مذهبی-سیاسی دوران بحرانی 1328 تا 1332 بود.
مرتضی مطهری؛ از نظریه پردازان نظام جمهوری اسلامی ایران بود. او در 11 اردیبهشت 1358 به همراه گروهی از رجال سیاسی انقلابی، هدف گلوله یکی از افراد گروه ضاله فرقان قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.
سیّدروح الله مصطفوی موسوی خمینی؛ اولین رهبر و اولین ولی فقیه جمهوری اسلامی ایران بود. او از مراجع تقلید شیعه بود که انقلاب 1357 ایران را رهبری کرد و نظام جمهوری اسلامی ایران را بنیان گذاشت.
علی شریعتی مَزینانی، مشهور به دکتر علی شریعتی، از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی ایران بود که در 44 سالگی به صورت مشکوکی در انگلستان درگذشت.
سیدمجتبی میرلوحی؛ معروف به نواب صفوی طلبه بنیان گذار فدائیان اسلام بود که در اول آذر 1334 بازداشت و در 27 دی اعدام شد.
امیرعباس هویدا؛ زمان حکومت پهلوی دوم 13 سال نخست وزیر بود که این طولانیترین ریاست بر دولت در طول تاریخ ایران بوده است.
جعفر شریف امامی؛ در طی دو دوره، نخست وزیر ایران و به مدت 15 سال، رئیس مجلس سنای ایران بود.
شاپور بختیار؛ سیاست مدار ایرانی، دبیرکل حزب ایران، عضو جبهه ملی ایران، از بنیان گذاران نهضت مقاومت ملی پس از کودتای 28 مرداد 1332 و آخرین نخست وزیر ایران، پیش از انقلاب 1357 بود.
فضل الله زاهدی سناتور همدان در مجلس سنا و نخست وزیر ایران در سالهای 1332 و 1333 هجری شمسی بوده است. او برای دو حادثه سرشناستر است: نخست سرکوب و دستگیری شیخ خزعل در آغاز دوران رضاشاه و دوم کودتای 28 مرداد 1332 که در جریان آن، او جای دکتر محمد مصدق را به عنوان نخست وزیر گرفت.
تیمور بختیار؛ نظامی، سیاستمدار و از بنیانگذارانِ ساواک و نخستین رئیس ساواک در حکومت پهلوی بود. در سال 1349، توسط مامورانِ ساواک به قتل رسید.
سپهبد رزمآرا نخست وزیر ایران در سال 1329 بود. نخست وزیری رزم آرا با جنجال نفت همراه بود و او ناگزیر شد لایحه قرارداد گس-گلشائیان را که دولت محمد ساعد به مجلس داده بود پس بگیرد.
مهرداد پهلبد؛ هنرمند و دولت مرد ایرانی است. او از 1343 تا 1357 اولین وزیر فرهنگ و هنر ایران و همسر شاهدخت شمس پهلوی بود.
اردشیر زاهدی؛ وزیر خارجه ایران و آخرین سفیر ایران در آمریکا در دوره محمدرضا شاه پهلوی بود.
اسدالله خان عَلَم امیر قاینات مشهور به اسدالله علم؛ از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضاشاه پهلوی، بود. او نخست وزیر ایران از سال 1341 تا 1342 و وزیر دربار از سال 1345 تا 56 بود. او در اواخر وزارتش درباره اوضاع نامساعد کشور به شاه هشدار داده بود. علم در روز جمعه 25 فروردین 1357 درگذشت.
ارنست پرون؛ یکی از نزدیکترین و صمیمیترین دوستان محمدرضا شاه پهلوی اهل سوئیس بود و در دوران ولیعهدی با وی به ایران آمد و تا پایان عمر (25 سال) در کنار او ماند؛ و چه در زمان ولیعهدی و چه پادشاهی محمدرضا انجام برخی ماموریتهای شخصی و غیررسمی را برای شاه برعهده داشت.
ژوزف استالین؛ رهبر و سیاست مدار کمونیست شوروی بود که از اواسط دهه 20 تا مرگش در 1953 رهبر عملی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود.
سر وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل؛ سیاستمدار و نویسنده بریتانیایی نخست وزیر بریتانیا بود. او در سال 1943 به همراه رزولت و استالین در کنفرانس تهران که هدف کلّی اش توافق در مورد چهره جهان پس از پایان جنگ جهانی دوم بود شرکت کرد.
روح الله خالقی آهنگساز سرود معروف و پرافتخار «ای ایرانای مرز پرُگهر»
عبدالکریم ایادی ارتشبد؛ از دوستان نزدیک محمدرضا شاه پهلوی و پزشک مخصوص دربار بود.
شعبان جعفری؛ مشهور به «شعبون بی مخ» یکی از نامهای جنجالی تاریخ معاصر ایران و از بازیگران اصلی کودتای 28 مرداد بود.
کریم پاشا بهادری؛ نامزد فرح بود که پس از مطرح شدن ازدواج او با محمدرضا نامزدیشان بهم خورد. بهادری ارتباطش را با دربار حفظ کرد و در سال 46 رئیس دفتر فرح پهلوی شد و به دلیل روابط ویژهاش با فرح، در سیاست ایران نقش موثری داشت.
3- با اوجگیری نهضت اسلامی در سال 1357 اندیشه طرح «شورای انقلاب» در میان روحانیون معتمد امام پدید آمد که در سفر شهید مطهری به پاریس، این طرح با امام در میان گزارده شد.
آیتالله هاشمی رفسنجانی در این باره چنین نوشته است (صورت مذاکرات شورای انقلاب، مقدمه به قلم اکبر هاشمی رفسنجانی، ج 1): «... آقای مطهری در مراجعت از سفر پاریس، دستور رهبر عظیم الشأن انقلاب را مبنی بر تشکیل شورای انقلاب آوردند. حضرت امام آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی و موسوی اردبیلی و شهید باهنر و اینجانب هاشمی رفسنجانی را به عنوان هسته اول شورای انقلاب تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر با اتفاق نظر این پنج نفر اضافه شوند و در جلسات ابتدایی تصمیم بر این شد که حتی الامکان ترکیب شورا از اعضای روحانی و غیر روحانی به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد. ترتیب انتخاب اعضای دیگر و تکمیل شورا تا آنجا که حافظه یاری میکند و با استمداد از حافظه دیگران چنین بود: پیش از پیروزی انقلاب، آقایان سید محمود طالقانی، سید علی خامنهای [مقام معظم رهبری]، [محمد رضا] مهدوی کنی، احمد صدر، حاج سید جوادی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، مهندس مصطفی کتیرایی، سرلشگر ولی الله قرنی، سرتیب علی اصغر مسعودی به اتفاق آرا به عضویت انتخاب شدند.
پس از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت، آقایان بازرگان و سحابی و کتیرایی و حاج سید جوادی و قرنی به دولت و ارتش منتقل شدند و به جای آنها آقایان دکتر حسن حبیبی، مهندس عزت الله سحابی، دکتر عباس شیبانی، ابوالحسن بنی صدر و صادق قطب زاده انتخاب گردیدند و در مرحله بعد پس از شهادت استاد مطهری، آقایان مهندس میر حسین موسوی، احمد جلالی و دکتر حبیب الله پیمان انتخاب شدند و آقای مسعودی به کار اجرایی رفت...».
در رابطه با نقش استاد مطهری چنین مینویسد (مجله سروش، یادنامه شهید مطهری، اردیبهشت 1362): «طبعاً چون امام حرفها را برای ایشان زده بودند، مرجع برای ما ایشان بودند. بیشتر نص امام را از ایشان بایست میشنیدیم... ایشان بیشتر از ما مسائل فکری برایشان مطرح بود تا عملی و در گذشته هم این طوری بود. در شورای انقلاب هم این طوری بود. خیلی مواظب بود که خطوط انحرافی فکری که آن روز در جامعه ما وجود داشت و سر و صدا هم زیاد داشت. اینها در شورای انقلاب راه پیدا نکنند».
در پیام 22 دی 1357 امام تشکیل شورای انقلاب بدین گونه اعلام شد (صحیفه نور، ج 4، صص 208 - 207 - 22/10/1357). «... به موجب حق شرعی و براساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به این جانب ابراز شده است در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد. اعضای این شورا در اولین فرصت مناسب معرفی خواهند شد. این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصی شده است از آن جمله مأموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالی را مورد بررسی و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد.
از اولین روز ورود امام بحثهای مهمی از قبیل تشکیل دولت، تشکیل مجلس، ایجاد مجلس مؤسسان [خبرگان] در این شورا مطرح شد.
در اولین گام، شورا، مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت پیشنهاد و امام نیز ایشان را منصوب کردند. بعد از پیروزی انقلاب در 22 بهمن 1357 شورای انقلاب و دولت موقت تحت لوای رهبری امام و مشروعیت حاصله از حمایتهای مردمی، زمام امور را به دست گرفتند. دومین تصمیم مهم شورای انقلاب، تصویب اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوم اردیبهشت 1358، بود. شورای انقلاب، ملی شدن بانکها، سامان بخشیدن به دادگاههای انقلاب، برگزاری همه پرسی در رابطه با نظام جمهوری اسلامی، بررسی پیش نویس قانون اساسی و انتشار آن در جراید، تصویب قانون شوراهای محلی، تصویب ملی شدن صنایع بزرگ، تصویب آیین نامه مجلس خبرگان و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس شورای اسلامی و... را انجام داد.
آیتالله طالقانی، چهره محبوب مردمی و دومین رئیس شورای انقلاب در 19 شهریور همان سال درگذشت (اولین رئیس شورای انقلاب استاد شهید مطهری که در شب یازدهم اردیبهشت همان سال توسط گروهک فرقان به شهادت رسید).
به دنبال تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 1358 دولت بازرگان فردای آن روز استعفای خود را تسلیم امام کرد. شورای انقلاب بیانیه مهمی خطاب به ملت صادر کرد و یادآور شد که مصمم است در فرصت محدودی، برگزاری همه پرسی درباره قانون اساسی، انتخابات مجلس شورای ملی و ریاست جمهوری و... را به انجام برساند. متعاقب این بیانیه اعلام شد که شورا ترکیب تازهای خواهد داشت و با ادغام دولت در شورا اعضای جدید شورا انتخاب شدند و در اداره مملکت بدین ترتیب تقسیم کار شد.
«خامنهای؛ دفاع و پاسداران - هاشمی رفسنجانی؛ وزارت کشور - باهنر؛ آموزش و پرورش - مهدوی کنی؛ کمیته و دادگستری - بهشتی؛ جهاد سازندگی - بنی صدر؛ وزارت امور خارجه – معینفر؛ نفت - حبیبی؛ آموزش عالی - عزت الله سحابی؛ برنامه و بودجه - میناچی؛ ارشاد ملی - قدوسی؛ دادگاه انقلاب»
این افراد فعالیتهای خود را آغاز نموده و در مدت کوتاهی نسبتاً موفق شدند بر خلأ سیاسی موجود فائق آیند.
همه پرسی قانون اساسی در 12 آذر 1358 و متعاقب آن انتخابات ریاست جمهوری در بهمن 1358 برگزار شد و مجلس شورای اسلامی در 7 خرداد 1359 افتتاح گردید.
با شروع کار مجلس و شورای نگهبان و دیگر نهادها، مسؤولیت و ضرورت وجودی شورای انقلاب به پایان رسید. لذا در 12 تیر 1359 آیتالله بهشتی اعلام کرد: «مسئولیت شورای انقلاب دو هفته دیگر پایان مییابد». سپس آخرین جلسه شورا در 26 تیر 1359 برگزار شد. دکتر حسن حبیبی سخنگوی شورای انقلاب، در آخرین مصاحبه خود گفت: «امروز با رسمیت یافتن مجلس شورای اسلامی و کامل شدن اعضای شورای نگهبان قانون اساسی، کار شورای انقلاب که تاکنون وظیفه قانونگذاری را بر عهده داشت نیز به پایان رسید».
آخرین اعضای شورا عبارت بودند از آیتالله بهشتی، آیتالله خامنهای، آیتالله موسوی اردبیلی، دکتر محمد جواد باهنر، آیتالله هاشمی رفسنجانی، دکتر حسن حبیبی، دکتر عباس شیبانی، مهندس مهدی بازرگان، مهندس عزت الله سحابی، صادق قطب زاده، مهندس علی اکبر معین فر و ابوالحسن بنی صدر.