مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره دکتر شهید بهشتی

مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره دکتر شهید بهشتی

مصاحبه‌کننده: سیدعلیرضا حسینی بهشتی، فرزند و مسئول بنیاد نشر و آثار اندیشه‌های شهید بهشتی.

  • تهران - مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • دوشنبه ۵ دی ۱۳۹۰
برقراری ارتباط محدود با افراد غیرمذهبی و یا نخبگان قومی در زندان اوین/ مذاکره کوتاه با توده‌ای‌ها، نیروهای مجاهدین و ملی‌گراها در حیاط زندان قصر/ آگاهی نیروهای مبارزه زندانی از وضعیت سایر بخش‌های زندان/ ایجاد تفرقه در بین قومیت‌ها، سیاست پهلوی برای آرام نگاه داشتن اوضاع/ وجود نخبه‌های قومی مبارزه با شاه در زندان‌ها/ عدم طرح مسائل قومی – مذهبی در ترکمن صحرا و آذربایجان/ وجود تفکرات ضداستبدادی در کردستان/ احساس اکثریت مبارزین به رفع اختلافات قومی- مذهبی با پیروزی انقلاب اسلامی/ عدم طرح جدایی اهل شیعه با سنی در ذهنیت نیروهای مبارزه/ فعالیت سری شورای انقلاب فرهنگی تا قبل از اعلام رسمی آن/ عدم وجود یک شخصیت سنی قابل اعتماد در بین نیروهای مبارز/ عدم نگرانی شورای انقلاب از طرح مسائل قومی در کشور/ ارتباط نیروهای مبارز اسلامی با سایر گروههای مخالف رژیم/ عدم نظر منفی نیروهای مبارز نسبت به سایر نهضت‌ها و مخالف رژیم/ پیش‌قدمی در صلح دادن، ویژگی بارز شیخ حسین کرمانی/ علاقمندی داریوش فروهر به حل مسائل کردها/ عدم موفقیت آثار فروهر در حل مسائل کردستان/ برنامه‌ریزی حزب دوکرات برای درگیری‌ها/ ختم ماجرای کردستان با ورود نیروهای آیت‌الله مدنی و مفتی‌زاده/ توجه دانشگاهیان و روشنفکران قبل از انقلاب به علامه نوری/ تشدید بحران سنندج در پی بمباران آقای قرنی/ ترکیب هیأت منتخب امام (ره) برای حل مسئله سنندج/ حضور بنی‌صدر در هیأت اعزامی و میزان تأثیر او در حل مسئله سنندج/ اعزام هیأت بدون برنامه‌ریزی قبلی / ابهت هیأت، به خاطر حضور شخصیت‌های عالی رتبه نظام/ تعیین استاندار کردستان توسط بنی‌صدر/ رضایت کردها از انتصاب آقای دکتر ابراهیم یونسی به عنوان استاندار کردستان/ سوءظن بعضی از اعضای هیأت اعزامی به عملکرد آقای دکتر ابراهیم یونسی/ مخالفت آقای مفتی‌زاده با انتصاب آقای یونسی/ عدم دخالت شورای انقلاب در انتصاب استانداران/ حساسیت شورای انقلاب به مسائل تبلیغاتی و مطبوعاتی/ صدور نشریه و برگزاری میتینگ از سوی گروهک‌ها/ مبارزه با افراطی‌گری، یکی از کارهای وقت‌گیر شورای انقلاب/ سهم‌خواهی گروه‌های مبارز بعد از پیروزی انقلاب/ مخالفت با مخفی نگه داشتن اسامی اعضای شورای انقلاب/ مخالفت بنی‌صدر با مخفی‌کاری شورای انقلاب/ سهم‌خواهی زیاد منافقین از انقلاب/ انجام کارها از سوی شورای انقلاب بدون هیچ‌گونه تعصب خاص/ مخالفت هیأت اعزامی به سنندج با شکستن دیوار صوتی/ علت و چگونگی برگزاری جلسه سخنرانی در مسجد جامع سنندج/ برکناری آقای قرنی از سوی بازرگان، اقدامی جهت آرام کردن اوضاع/ برگزاری جلسات با نمایندگان و یا رهبران گروه‌های سیاسی در سنندج/ مذاکراه آقای عزالدین حسینی با هیأت اعزامی/ ملاقات آقای هاشمی با آقای توانگر و تعدادی از هم‌بندیان زندان طاغوت/ تأثیر سخنرانی آیت‌الله بهشتی در بین مردم/ تشکیل شورای سنندج با پیگیری آیت‌الله طالقانی/ رویکرد شورای انقلاب در تأمین نیازهای مردم و افراد معترض/ ارائه گزارش به مردم، محور اصلی سخنرانی‌های هاشمی در هفتم فروردین 58/ سیاسی نبودن ترکمن‌ها در قبل از انقلاب/ اقدام فدائیان خلق برای تشکیل یک منطقه خودمختار در ترکمن‌صحرا/ موکول شدن ادامه بحث به جلسات بعدی

 

س) ما قبلاً خدمت شما رسیدیم. اگر اجازه فرمایید در ادامه آن بحث‌ها، چند جلسه‌ای روی بخش‌هایی از تاریخ متمرکز شویم که کمتر کسی از آن اطلاع دارد. لذا چنانچه موافق باشید، در مورد مسئله کردستان، ترکمن صحرا، سیستان و بلوچستان و مسائل دیگری که آن روزها کشور با آن درگیر بوده، سؤالات را خدمتتان عرضه کنیم.

ج) الان من چیز زیادی از جزئیات آن مسائل به یاد ندارم. چون بیش از 30 سال است که از آن گذشته است.

س) ما برای یادآوری، همه را خدمتتان می‌گوییم.

ج) اشکالی ندارد. شما علاوه بر یادآوری، سؤالات خودتان را هم ریز کنید.

س) جامعه ایران بعد از انقلاب، با مسائل و مشکلات زیادی رودررو شد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، بحث‌های قومی بود. این مسائل هزینه‌های سنگین در برخی از نقاط داشت. مثلاً در کردستان، هزاران نفر از طرفین داستان کشته و شهید شدند. در خوزستان، کم و بیش به همین ترتیب، در سیستان و بلوچستان یک مقدار کمتر، در ترکمن صحرا به همین ترتیب بود و در تبریز داستان خلق مسلمان را داشتیم.

سؤال اول من این است که آیا اساساً در سالهای مبارزه و زندان، در جمع دوستان و یاران در مورد مسائل قومی تأملی وجود داشت؟ آیا گفتگوهایی می‌شد که مثلاً در کردستان، آذربایجان، سیستان و بلوچستان و امثالهم چه وضعیتی وجود دارد؟

بخش دوم سؤالم، این است که آیا اساساً در این دوره با نخبه‌های قومی آن زمان که بعضاً در زندان بودند (من به یاد دارم افرادی مثل غنی بلوریان، عزیز یوسفی، صفر قهرمانی و امثالهم در زندان بودند) ارتباطی برقرار بود و یا گفتگوهایی در این زمینه طرح می‌شد؟

ج) بسم الله الرحمن الرحیم. در آن زمان، ما عموماً در زندان‌های انفرادی بودیم. البته در همان زندان‌های انفرادی، اگر فرصتی دست می‌داد با افراد غیرمذهبی و یا قومی هم صحبت می‌کردیم. آخرین زندان من که طولانی‌ترین (3 سال) دوره زندانم بود، ما در بند یک زندان اوین بودیم. در این بند که یک مقدار خلوت‌تر از سایر بندها بود، آقایان علما و گاهی هم افراد دیگر بودند. یعنی خیلی محدود نبود. در عین حال ما با افرادی که تفکرات دیگری داشتند، مذاکره می‌کردیم.

این افراد، گاهی از نیروهای مجاهدین و گاهی هم ملی‌گراها مثل آقای دولت‌آبادی و امثالهم بودند. ما پیش از ظهرها کار می‌کردیم و بعدازظهرها حین راه رفتن در حیاط، با هم حرف می‌زدیم. البته در بعضی از مواقع که از این زندان به آن زندان می‌رفتیم، آدم‌هایی از کردستان هم بودند. مثلاً در زندان قصر که بودیم، مجموعه‌ای از توده‌ای‌ها و انواع و اقسام آدم‌های دیگر بودند که اگر فرصتی پیش می‌آمد، با آنها صحبت می‌کردیم. چون زندان جای دعوا کردن نبود، ما بیشتر روی مشترکات بحث می‌کردیم. البته گاهی هم سؤالات اختلافی مطرح می‌شد.

بنابراین نیروهای مبارز، نسبتاً از وضع سایر بخش‌ها مطلع بودند.

س) یعنی حوادثی که در چند مدت قبل رخ داده بود، مثل غائله آذربایجان و داستان پیشه‌وری و یا داستان مهاباد، طبیعتاً کانون توجه افکار عمومی بود که مطبوعات هم کم و بیش به آن پرداختند. البته بعدها فضا دیگر عوض شد. حتی در یک دوره، داستان بارزانی‌ها پیش آمد که نهایتاً منجر به قرارداد 1975 بین شاه و صدام شد.

اساساً به طور مشخص شما درگیر این موضوعات بودید؟ جناب‌عالی در صفحه 32 کتاب خاطرات «انقلاب اسلامی»، اشاره کردید این مسئله (قومیت‌ها) یکی از نگرانی‌های ما در قبل از انقلاب بود. حتی خیلی‌ها، امام (ره) و رهبران نهضت را نسبت به گسترش خواسته‌های تجزیه طلبان، بیم می‌دادند و معتقد بودند با سقوط شاه، حذف، فشار و اختناقی که بر این مناطق حاکم بوده، منجر به آشوب‌ها و شورش‌های قومی- مذهبی همه‌گیر می‌شود و کل مناطقی را که اقلیت‌ها در آن ساکن هستند، فرا خواهد گرفت. یعنی به نظر می‌آید در میان شما، یک نوع نگرانی همراه با آگاهی وجود داشت.

ج) بله، آن موقع نهضت کردی وجود داشت. البته نوعاً سیاست شاه این بود که در این مناطق، بحث‌های عشایری و سردارها مطرح باشد. یعنی با سیاست خاصی این مناطق را آرام نگاه می‌داشت. ولی همان موقع هم کسانی بودند که مخالف رژیم باشند. گاهی ما در زندان با آنها بحث می‌کردیم. آن‌ها می‌گفتند: «ما این رژیم را باطل می‌دانیم. لذا اگر نظامی باشد که در بخش‌های مختلف با عدالت رفتار کند، ما دیگر مشکلی نداریم (به همین دلیل بود که این‌گونه مسائل به نحوی در قانون اساسی منعکس شد) ما ایرانی هستیم و به دنبال وحدت ارضی ایران می‌باشیم. اما الان دارند حقوقمان را ضایع می‌کنند.»

یعنی انتظارشان از انقلاب این بود که اگر روزی پیروز شد (آن‌ها در زندان، فکر نمی‌کردند به این زودی خبری شود، ما هم فکر نمی‌کردیم) این‌گونه مسائل مورد توجه قرار گیرد. البته من به یاد ندارم که در ترکمن صحرا، چنین مسائلی مطرح بوده باشد.

س) خیر، قبل از انقلاب نبود.

ج) ولی در بقیه جاها، همین حرف‌ها مطرح بود. در آذربایجان هم به عنوان آذربایجان چنین چیزی مطرح نبود. البته آذری‌ها هم برای خودشان افکاری داشتند، اما مشکل جدی نبود. آن‌ها مثلاً از خواجه محمد در کردستان، خیلی با احترام یاد می‌کردند و می‌گفتند: «این‌ها ضداستبداد هستند.» یعنی حاضر نبودند کارهای آنها را محکوم کنند.

س) با نزدیک شدن به 22 بهمن، شورای انقلاب هم در حال شکل‌گیری است و شخصیت‌هایی مثل مرحوم آیت‌الله دکتر بهشتی، مرحوم مهندس بازرگان، مرحوم آیت‌الله طالقانی، بنی صدر و دیگران، کم کم در ایران مطرح می‌شوند. آیا در روزهای شکل‌گیری شورای انقلاب، بحث‌های قومی هم مطرح می‌شد؟

شما فرمودید که یک عده به ما و رهبران نهضت، هشدار می‌دادند که ممکن است در کردستان و یا بلوچستان مسئله ایجاد شود. آیا در میان اعضای شورای انقلاب، به خصوص مرحوم آیت‌الله بهشتی و مابقی اعضاء، بحثی راجع به این مسئله مطرح می‌شد؟

ج) ما در مذاکراتی که با شخصیت‌ها سیاسی در زندان داشتیم، احساس می‌کردیم اگر روز انقلاب پیروز شود و رژیم سقوط کند، دیگر این دویت‌ها و این حرف‌ها را نداریم. یعنی باید آن چنان برادرانه رفتار کنیم که دیگر این‌گونه بحث‌ها میان ما مطرح نباشد. البته این احساس ما بود. شاید آنها احساس دیگری داشتند. بالاخره آنها اقلیت بودند و به خاطر این موضوع، نگرانی‌هایی داشتند.

به هر حال این‌گونه مسائل، مسائل مهم ما بعد از انقلاب نبود. نه اینکه وجود نداشت، بلکه برای ما دردسر درست نمی‌کرد.

س) در مورد اهل سنت چطور؟ به هر حال بیش از داستان کردستان و بلوچستان، دور ایران را جامعه سنی گرفته بود. لذا این مسئله می‌توانست مورد توجه قرار گیرد.

ج) ببینید ما اوایل، انقلاب نمی‌گفتیم، بلکه نهضت می‌گفتیم و در سالهای آخر، اسم انقلاب آمد. ضمن اینکه دید ما در آن زمان، یک دید فراجغرافیایی بود. یعنی فکر می‌کردیم نباید اهل سنت و اهل شیعه، از هم جدا باشند. در ذهن نیروهای مبارز، این چیزها خیلی مطرح نبود.

س) پس چرا در شورای انقلاب، یک نفر از اهل سنت عضو نبود؟

ج) چون ما اصلاً چنین نگرانی‌هایی نداشتیم که بخواهیم یک ائتلاف درست کنیم. اولاً قبل از اینکه شورای انقلاب رسماً اعلام شود، به صورت کاملاً سری کار می‌کردیم. چون در صورت علنی شدن ماهیت شورا، ممکن بود آسیب ببیند.

ثانیاً خاطرم نیست آن موقع در بین ما، یک شخصیت سنی قابل اعتماد بوده باشد.

س) در جلسات اول شورای انقلاب تا زمان پیروزی انقلاب (22 بهمن) و انتخاب مرحوم مهندس بازرگان به عنوان رئیس دولت موقت، آیا آیت‌الله بهشتی و دیگران، گفتگوی خاصی در مورد مسئله کردستان، مسئله قومی و یا اهل سنت داشتند؟

ج) نه اینکه مطرح نمی‌شد. بالاخره چون هم مسائل جاری کشور بود و هم اینکه ما یک نوع تعهد وسیع‌تری نسبت به آنها داشتیم. این‌گونه مسائل مطرح می‌شد، ولی نه به عنوان یک نگرانی که چه اتفاقی خواهد بیفتد.

س) من خاطرم هست که مثلاً ماجرای پاوه که پیش آمد، ..... (قطع کلام)

ج) مسئله پاوه که مربوط به بعد از انقلاب است.

س) نه. منظورم ماجرای پاوه‌ای که قبل از انقلاب اتفاق افتاد و در آن کشتار وسیعی صورت گرفت.

ج) بله. گفتم که آنها با هم رابطه داشتند. ضمن اینکه ما از این‌گونه چیزها، خوشمان می‌آمد. یعنی هر کس در هر جا علیه رژیم حرف می‌زد، ما از آن استقبال می‌کردیم. مگر در خود بختیاری‌ها نبود؟ من در 15 خرداد، به عنوان سرباز در پادگان باغ شاه بودم. همان موقع تعدادی از اینها که جزو نیروهای کماندوی پادگان بودند که خیلی مورد احترام ارتش بود. وقتی اینها پیش ما آمدند و از افتخارات خویش در جنگ با بختیاری‌ها تعریف کردند، ما از این کارشان خوشمان نیامد و حتی با آنها مجادله کردیم. البته بی‌ارتباط هم نبودند. یعنی ارتباطاتی با امام (ره) و بعضی از دوستان ما داشتند. بنابراین نیروهای مبارز، نسبت به نهضت‌های دیگری که علیه شاه بود، نظر منفی نداشتند.

س) در روز 22 بهمن، انقلاب عملاً به پیروزی می‌رسد و کار حکومت چند هزار ساله شاهنشاهی در ایران تمام می‌شود. فردای این روز (23 بهمن) درگیری‌های قروه شروع شد. نمی‌دانم خاطرتان هست در شهر قروه کردستان، بین شیخ هادی هاشمی و گروهی از اهالی شیعه مذهب آنجا، درگیری‌هایی رخ می‌دهد که بنابر گزارش‌های آن روز مطبوعات، 57 نفر کشته می‌شوند. اگر حافظه من درست بگوید، آقای شیخ حسین کرمانی که در دهه 40 نماینده برخی از آیات عظام در قروه بود، از طرف امام (ره) و مجموعه انقلاب مأمور می‌شوند که به قروه بروند تا ماجرا منجر به جنگ بین شیعه و سنی نگردد. آیا در این رابطه، چیزی خاطرتان هست؟

ج) بله. کلیات آن را به یاد دارم.

س) اصلاً آقای شیخ حسین کرمانی را به یاد دارید؟

ج) بله. ایشان را می‌شناختم.

س) چه کسی ایشان را به شورای انقلاب معرفی کرد؟

ج) آقای کرمانی از رفقای ما بودند. یکی از ویژگی‌های ایشان، این بود که همیشه برای صلح دادن پیش قدم بودند. یعنی گاهی که آقایان علما و یا شهرستان‌ها با نظام مشکل پیدا می‌کردند، او می‌رفت و مسئله را حل می‌کرد.

س) به نظر می‌آید از این ماجرا، چیز زیادی در خاطرتان نیست و فراموش شده است؟

ج) بله.

س) همان روز یعنی 23 بهمن 57، ماجرای خلع سلاح شهربانی مهاباد پیش آمد که 6 روز بعدش، مرحوم داریوش فروهر به عنوان وزیر دولت موقت، برای گفتگو با طرف‌های درگیر و به خصوص حزب دموکرات، قاسم لو و دیگر افرادی که از خارج برگشته بودند، به مهاباد اعزام می‌شود.

اگر خاطرتان باشد، 30 بهمن مرحوم فروهر به مهاباد می‌رود و فردای آن روز، پادگان مهاباد مورد هجوم قرار می‌گیرد که طی آن، فرمانده پادگان (پزشک‌پور) ترور می‌شود. البته ایشان از این حادثه جان سالم به در می‌برد و بعدها نیز از کشور خارج می‌شود. به هر حال جرقه ماجرای مهاباد از این تاریخ رقم می‌خورد. آیا از این ماجرا چیزی به خاطر دارید؟

ج) بله، به خاطر اینکه قدری با آن درگیر بودیم. آقای فروهر چون به مسائل کردها علاقمند بود، از طرف جمع برای حل این مسئله انتخاب شد.

س) یعنی شورای انقلاب ایشان را انتخاب کرده بود؟

ج) بله. اتفاقاً کار ایشان در آنجا طولانی هم شد.

س) به آن هم می‌رسیم.

ج) اصولاً آقای فروهر را به عنوان چهره‌ای که می‌تواند مسائل کردستان را از طریق آشناها و ارتباطاتی که دارد حل کند، انتخاب شد. یعنی امید داشتیم که بتواند قضایا را حل کند. اما کم کم روشن شد که آنها برای کارشان برنامه‌ریزی کردند و مسائل فراتر از حد رفاقت است. البته نظام هم نمی‌خواست آن قدر به آنها بها بدهد.

س) در ماجرای قروه فراموش کردم که بگویم با کمک نیروهای آیت‌الله مدنی که آن وقت در همدان مستقر بودند و همچنین یک گروه از تیم آقای مفتی زاده که از سنندج آمده بودند، ماجرا تمام شد و بعد شیخ حسین کرمانی آمد. با گفتن این داستان، چیزی به خاطرتان نیامد؟

ج) گفتم که در حد کلیات به خاطر دارم. آقای مدنی چون به آنجا نزدیک بود، برای این کار فعال شد. البته اوایل ما با آقای مفتی‌زاده خیلی گرم بودیم.

س) شما قبل از انقلاب، آقای مفتی‌زاده را می‌شناختید؟

ج) یادم نیست قبل از انقلاب، جایی ایشان را دیده باشم. ولی او را می‌شناختم. ایشان بعد از انقلاب به جمع ما آمد.

س) اگر اشتباه نکنم، قرار بود همراه فروهر و علامه نوری باشد. بعد هم روزنامه‌ها به غلط نوشتند که او نیز به مهاباد رفته. اما تا آنجایی که من خبر دارم، آقای نوری اصلاً به مهاباد سفر نکرد. فکر می‌کنم آقای دکتر اردلان، وزیر دولت موقت همراه گروه اول اعزامی در اسفند ماه بود.

ج) قبل از انقلاب، آقای نوری یکی از شخصیت‌هایی بود که روشنفکران و دانشگاهیان، دور او جمع می‌شدند. در همان اوایل انقلاب (الان درست نمی‌توانم علت آن را مشخص کنم)، به خاطر شرایط و توقعاتی که بود، به ایشان نرسیدند. لذا او حاضر نشد در این سطح همکاری داشته باشد.

س) در اسفند 57، بین تیم آقای مفتی زاده و آقای صفدری در سنندج درگیری پیش آمد که نهایتاً شب نوروز حضرت‌عالی، دکتر بهشتی، آیت‌الله طالقانی، بنی صدر و تعدادی از اعضای دولت موقت از جمله آقای صدر (وزیر کشور وقت) به سنندج عازم شدید. درست عرض می‌کنم؟

ج) بله.

س) ممکن است بفرمایید چطور شد که عزیمت کردید؟ در آنجا چه گذشت؟ نقش آیت‌الله بهشتی در این قضیه چه بود؟

ج) زمانی که آنها پادگان را خلع سلاح کردند، آقای قرنی که آن موقع رئیس ستاد ارتش و نظامی قاطعی بود، آنجا را از زمین و هوا بمباران کرد. آن‌ها هم عصبانی شدند و شرایط خیلی داغ شد.

ترکیبی که امام برای این هیأت درست کرده بودند، به گونه‌ای بود که هر کدام می‌توانستند در آنجا مؤثر واقع شوند. مثلاً من به خاطر این رفتم که در زندان با بعضی از آن افرادی که در مبارزات مؤثر و سابقه‌دار بودند، آشنایی داشتم. آقای طالقانی، بیشتر از من ارتباط داشتند.

آقای صدر، به خاطر اینکه وزیر کشور بودند و در این قضایا مسئولیت داشتند. اگر ما می‌خواستیم تصمیمی بگیریم، ایشان به عنوان وزیر کشور حتماً باید حضور می‌داشت. آقای بهشتی، شخصیتی بودند که بیشتر از ما برندگی داشت، لذا می‌توانست در این سفر به ما خیلی کمک کند. افراد دیگری که همراه ما بودند نیز هر کدام می‌توانستند کمک خوبی در حل این قضیه کنند.

س) بنی صدر هم بود؟

ج) بله. چون آن موقع بنی صدر، حرف‌های عامه پسند و روشنفکرانه زیاد می‌زد، در داخل یک مقدار معروف شده بود. بنابراین او هم می‌توانست تأثیر زیادی در حل موضوع داشته باشد.

س) آیا با برنامه‌ریزی قبلی، عازم سنندج شدید؟ یعنی جلسه‌ای برگزار کردید؟ گفتگوهایی انجام دادید؟ یا نه، به صورت تلفنی با هم قرار گذاشتید؟

ج) چون عجله‌ای بود و امام (ره) به ما گفتند این کار را انجام دهید، با هم برنامه‌ریزی نکردیم. ما فقط یک جلسه برای هماهنگی برگزار کردیم.

س) تقریباً عالی رتبه‌ترین شخصیت‌های آن روزها به جزء نخست وزیر، در این جلسه حضور داشتند. درست است؟

ج) بله، همه بودیم. چون می‌خواستیم ابهت هیأت، برای انجام کارهایمان مؤثر واقع شود. البته کسانی هم در آنجا بودند که به ما کمک می‌کردند.

س) ظاهراً یک گروه از کردهای مقیم مرکز هم شما را در این سفر همراهی می‌کردند. فکر می‌کنم شما اول به کرمانشاه و بعد به سنندج تشریف بردید.

ج) آقای بنی صدر استانداری برای آنجا تعیین کرده بود.

س) آقای دکتر ابراهیم یونسی

ج) بله. آقای یونسی که از ناحیه پا مشکل داشت.

س) پای ایشان در جریان افسران آزاد حزب توده در سال 1327، روی مین رفته بود. به خاطر همین موضوع، او از اعدام نجات پیدا کرد.

ج) او را به این خاطر آنجا گذاشته بودند که اولاً، کرد (اهل بانه) بود. ثانیاً می‌خواستند با این کار، کردها را راضی نگاه دارند. آن‌ها وقتی می‌دیدند که استاندارشان، فردی با آن سابقه مبارزاتی و وضعیت روحی است، طبیعتاً خوشحال و راضی می‌شدند. چون کسانی که در آنجا به کار مبارزه مشغول بودند، نوعاً کمونیست، سوسیالیست و یا از همین تیپ‌ها بودند. لذا فکر می‌شد آقای یونسی بتواند مسائل را در آنجا حل و فصل نماید. البته همان موقع بعضی‌ها به او سوءظن داشتند. کسانی در اطراف هیأت ما بودند که می‌گفتند او با روحیاتی که دارد، ممکن است به آنها سلاح دهد و یا تحریکشان نماید.

س) خاطرتان هست چه کسی یا کسانی به او سوءظن داشتند؟

ج) در جلساتی که دور هم می‌گرفتیم، بعضی‌ها انتقاد می‌کردند که وقتی شما استاندار را این‌گونه تعیین می‌کنید، معلوم است که چنین اتفاقاتی می‌افتد.

س) ظاهراً آقای مفتی‌زاده هم مخالف بود. چون ایشان، یک فرد مذهبی بودند.

ج) بله. او فرد مذهبی بود که اصلاً با اینها مرز و حد فاصله‌ای داشت. در مجموع این انتخاب بنی صدر، منتقدینی داشت که ابراز می‌کردند.

س) یعنی با هماهنگی شما و یا شورای انقلاب، انتخاب شده بود؟ بالاخره کردستان، منطقه مهمی بود.

ج) نه، چون رسم نبود شورا استانداران را انتخاب کند، ما فقط در حد انتخاب وزرا دخالت می‌کردیم و از این سطح پایین‌تر، دخالتی نداشتیم.

س) من فراموش کردم بگویم که در اسفند همان سال، مرحوم ملامصطفی بارزانی فوت کرد و جنازه او را به اشنویه منتقل می‌کنند. شما در خاطرتان اشاره فرمودید که این کار می‌توانست تبدیل به یک مسئله شود که شد. چون گروهی از احزاب کرد، به خاطر سوابق ملامصطفی بارزانی و همکاری‌هایی که با دولت برای مقابله با عراق کرده بود، نسبت به او حساسیت‌هایی داشتند که نهایتاً مسئله ایجاد کرد. آیا از این مسئله، چیزی به خاطر دارید؟

ج) نه. الان چیزی در خاطرم نیست و باید به خاطراتم مراجعه کنم.

س) اگر اشتباه نکنم، آن موقع مسئله کردستان، فقط در خود کردستان مطرح نبود. چون روزنامه آیندگان، در این زمینه خیلی فعال شده بود تا مسئله را بیشتر مطرح کند. ظاهراً در شورای انقلاب راجع به این روزنامه و مطالبی که می‌نوشت، بحث‌هایی صورت گرفته بود. مقالات تحریک آمیز و یا مصاحبه‌ای که این روزنامه با عزالدین حسینی انجام داده بود (او در این مصاحبه می‌گوید اگر خودمختاری فقط در حد حرف باشد، بی‌فایده است) و یا مطالبی که از بارزانی منعکس کرده بود، یک مقدار به مسئله خودمختاری دامن می‌زد.

آیا شورای انقلاب نسبت به مسائل تبلیغاتی و مطبوعاتی، حساسیت و یا نگرانی داشت؟

ج) بله. یکی از اشتغالات ذهنی ما در اوایل انقلاب، این بود که همه گروهها و همه تفکرات، برای خود نشریه دارند. بعضی‌ها روزنامه‌ای مثل آیندگان و بعضی دیگر در حد کمتر از این نوع امکانات داشتند. یکی از کارهایی که آنها به سرعت انجام می‌دادند، همین بود که برای خود روزنامه و یا کلوپ درست می‌کردند و دائماً میتینگ و کارهایی از این دست انجام می‌دادند.

یعنی آن موقع، حرف‌های افراطی خیلی زیادی زده می‌شد. لذا این کار، جزو کارهای وقت‌گیر ما بود. چون ما در شورای انقلاب، می‌بایست لوایحی را که موردنیاز بود، تصویب می‌کردیم. ولی به هر حال در کنار آن، بحث‌های این چنینی هم مطرح می‌شد. ضمن اینکه در محافل خارج از شورا هم راجع به سیستان و بلوچستان، خوزستان و سایر جاهایی که در آن دائماً به این مسئله دامن می‌زدند، بحث می‌کردیم.

س) یعنی به این شکل بود که شورای انقلاب، به تدریج متوجه شد این مسئله، یک مقدار فراتر از اتفاقات ساده و یا اختلافات معمولی است. لذا کم کم صحبت از این می‌شد که آیا قدرت‌های خارجی، در این مسئله دست دارند یا نه؟ چون بالاخره بعضی از این گروه‌ها حداقل با شوروی سابق در ارتباط بودند. حتی بعضی از چهره‌های کرد، سوابق همکاری با اسرائیل و یا ارتباط با آمریکا را داشتند. یعنی صورت مسئله، از یک مسئله صرفاً داخلی تغییر پیدا کرده بود.

ج) طبیعی بود که این‌گونه باشد. ببینید اولاً همه این گروه‌ها، سهمی در مبارزه و انقلاب داشتند. کوچک یا بزرگ آن هم فرقی نمی‌کرد. ثانیاً، از همه این گروهها در زندان جمع بودند و با هم، کارهایی می‌کردند. بالاخره آنها هم روحیه خاص خودشان را داشتند.

بعد از پیروزی انقلاب، یکی از جاهای مهم شورای انقلاب بود. ما در این شورا، افراد را مخفی گذاشته بودیم و اصلاً اعضای شورای انقلاب اعلام نشد. لذا خیلی‌ها نمی‌دانستند این افراد چه کسانی و در کجا هستند. این موضوع برای بعضی‌ها مطلوب نبود و می‌گفتند چرا شورای انقلابی که کشور را اداره می‌کند، باید مخفی باشد. حتی بنی صدر مسخره می‌کرد و می‌گفت: امام زمان ما غائب و شورای انقلابمان هم غائب است. حتی چند غائب دیگر هم درست کرده بود. بعد هم می‌گفت: با این شکل نمی‌توانیم کشور را اداره کنیم.

به هر حال آنها سهم می‌خواستند. مثلاً منافقین، خیلی سهم می‌خواستند و خودشان را خیلی بالاتر از اینها می‌دانستند. بقیه هم به نسبت، سهم خواهی می‌کردند. البته ما همین را مراعات می‌کردیم. وقتی آقای یونسی را استاندار کردستان گذاشته بودیم، به معنای این بود که به آنها و مسائلشان توجه داشتیم. منتقدینی هم بودند که می‌گفتند اینها را پررو نکنید.

بالاخره از این‌گونه حرف‌ها زیاد بود. منتها روحیه ما به گونه‌ای نبود که با تعصب خاصی کارها را انجام دهیم. بلکه دلمان می‌خواست با هم یک فضای سالم و مشترک داشته باشیم. یعنی سهم‌خواهی در روزهای اول، خیلی زود بود. چون هنوز چیزی دستمان نبود و تازه کار را شروع کرده بودیم. ما در کجا مسلط بودیم؟ یک جا پا کوچکی در ارتش، پلیس و وزارتخانه‌ها داشتیم. یعنی حضور ما در نظام، به صورت محدود بود، به گونه‌ای که در سیستم اداری و مدیریت وزارتخانه‌های کشور، حضور کمی داشتیم.

س) اگر اجازه بدهید به حضور شما و هیأت همراه در سنندج برمی گردیم. در همان زمان و در حین گفتگوهای شما، هواپیماها بالای شهر آمدند و دیوار صوتی را شکستند. احتمالاً با نظر آیت‌الله طالقانی و حکم مهندس بازرگان، آقای قرنی برکنار شد. البته به خاطر برخی اعتراضات و جلوگیری از اختلال، حکم را بعداً دادند. آیا چیزی در این رابطه به خاطر دارید؟

ج) این از همان کارهایی بود که ما موافق نبودیم. منتها با آقای بازرگان و دیگران، دعوا نکردیم. چون بالاخره ایشان مسئول کار بودند.

س) در آن چند روزی که در سنندج تشریف داشتید، اساساً نقش شما و آیت‌الله بهشتی چه بود؟ شما در تاریخ 7 فروردین یک سخنرانی پیرامون حوادث کردستان داشتید. این سخنرانی در تهران بود یا سنندج؟

ج) آن سخنرانی، هفتم صورت نگرفت.

س) اما هفتم فروردین منتشر شد. آیا به غیر از آیت‌الله طالقانی، شما هم در آنجا سخنرانی کردید؟

ج) آن موقع کردها دائماً دور هتل محل اقامت ما جمع می‌شدند و شعار می‌دادند. آن‌ها با این کارها می‌خواستند توجه ما را به خودشان بیشتر جلب کنند. مثلاً گاهی می‌دیدیم ته گلوله یک خمپاره را بالای دستشان می‌گرفتند و می‌گفتند که این روی سر ما افتاده. با توجه به این مسائل، آقای مفتی زاده به فکر افتاد که یک اجتماع برای هیأت درست کند تا در آنجا سخنرانی نماییم. بالاخره ایشان در مسجد خودش (مسجد جامع شهر)، جلسه‌ای برای سخنرانی ما برپا کرد. اما سخنرانی تهران، چیز دیگری بود.

البته بیشتر مواقع که با آنها صحبت می‌کردیم، می‌گفتیم به هر حال ما می‌خواهیم با شما برادرانه رفتار کنیم و هیچ حقی از شما ضایع نمی‌شود. بنابراین صبر کنید تا در کشور انسجام به وجود بیاید.

حتی آقای بازرگان به همین دلیل، آقای قرنی را برکنار کرد.

س) همان موقع یکسری محورها مطرح بود. مثلاً مسئله فشاری که برای اشغال مرکز صداوسیما توسط آنها صورت می‌گرفت، یا مسئله محاصره فرودگاه و یا مسئله پادگان و مبادله فرمانده پادگان با آن 130 نفری که زندانی شده بودند. می‌خواستم بدانم در آنجا این بحث‌ها با چه کسانی انجام می‌شد؟ آیا با مسئولین گروه‌های سیاسی آنجا این مذاکرات صورت می‌گرفت و یا نه به طور عمومی مطرح می‌شد؟

ج) هر کسی از آن افرادی که دور هتل محل اقامت ما جمع شده بودند، یک چیز خاص می‌گفتند. لذا نمی‌توانستیم در آن جمع بحث کنیم و یا تصمیمی بگیریم. بنابراین قرار می‌گذاشتیم آنها هم در جایی که بودیم، جمع می‌شدند و حرف‌هایشان را می‌شنیدیم. اگر ما می‌دانستیم، جواب آنها را می‌دادیم و اگر نمی‌دانستیم، یادداشت می‌کردیم یا بعداً جواب دهیم.

س) یعنی نمایندگان گروه‌ها در آنجا جمع می‌شدند؟

ج) بله.

س) خاطرتان هست چه کسانی بودند؟ چون آن موقع، حزب دموکراتیک در سنندج نبود. یعنی علاوه بر گروه‌های مفتی زاده که قوی بودند، کمونیست‌هایی که بعداً کومله شدند، در شهر فعال بودند. این‌ها چون با حزب دموکرات اختلاف داشتند، نماینده این حزب را به شهر راه ندادند. لذا آنها در مهاباد، آذربایجان غربی و نهایتاً سقز فعال شدند. آیا کسانی از این گروهها با شما مذاکره داشتند؟

ج) بله، بعضی‌ها مذاکره می‌کردند. مثلاً آقای عزالدین حسینی آمد و صحبت کرد.

س) آیا خاطرتان است آقای غنی بلوریان هم آمده باشد؟

ج) یادم نیست. البته ایشان را دیده بودیم. به غیر از اینها، تعدادی از آن کسانی که با هم در زندان بودیم (الان اسامی آنها را به یاد ندارم.) به خاطر آشنایی که با ما داشتند، می‌آمدند.

س) مثل سلطانی و توانگر؟

ج) بله، همین آقای توانگر می‌آمد. بالاخره افرادی که با یکی از ما آشنایی داشتند، می‌آمدند. ما هم به حرف‌های آنها گوش می‌دادیم و یادداشت می‌کردیم. اگر می‌توانستیم در همان جا آن را حل می‌کردیم و اگر هم نمی‌توانستیم، می‌گفتیم ما یادداشت کردیم و در مرکز راجع به آن تصمیم‌گیری می‌کنیم.

س) شما در آنجا، خاطره‌ای از آیت‌الله بهشتی ندارید؟

ج) خاطرم هست که ایشان بیشتر از همه ما حرف می‌زد و یا سخنرانی می‌کرد. یعنی بیشتر از ما، بروز داشتند.

س) در داستان سنندج، برای اولین بار بحث شوراها مطرح شد که در ماه بعد، تبدیل به شورای سنندج گردید. یعنی بعد از انقلاب، برای اولین بار شورا توانست در یک جا شروع به فعالیت کند. فکر می‌کنم این موضوع را آیت‌الله طالقانی مطرح کردند و قاعدتاً شورای انقلاب هم آن را تصویب نمود.

ج) بله، در ذهن همه ما، مسئله شورا بود. حتی این جزو مباحث قبل از انقلاب ما هم بود که باید تصمیمات اساسی در مورد آن گرفته شود. همین چیزهایی که بعداً شد، در ذهن همه بود. اما جمع‌بندی نداشت. آقای طالقانی بیشتر از دیگران پیگیری می‌کرد. چون ارتباطات ایشان با این‌گونه آدم‌ها، بیشتر از ما بود. ارتباطات ما بیشتر با همین چیزهای کاملاً مذهبی بود.

س) رویکرد شورای انقلاب به مسئله کردستان، بیشتر راه حل سیاسی و یا راه حل اجتماعی بود؟ یعنی مثلاً بلافاصله پیشنهاد می‌شود تعداد زیادی پروژه‌های عمرانی در آنجا تکمیل شود تا مشکل بیکاری، فقر، مسکن و این‌گونه چیزها حل گردد. آیا نگاه شورا بیشتر در این زمینه‌ها بود و یا مذاکره با گروهها و یا احتمالاً برخورد نظامی بود؟

ج) به هر دو اینها، نگاه جامع داشت. به طور کلی ما می‌خواستیم هر چه مردم نیاز دارند، انجام دهیم. در بعضی جاها، وقتی این کارها را شروع می‌کردیم، افراد معترض به ما نزدیک‌تر می‌شدند. چون همیشه بخشی از خواسته‌های آنها، مورد توجه قرار می‌گرفت. بنابراین هر دو حالت وجود داشت.

س) جمع‌بندی شما در سخنرانی که پیرامون مسائل کردستان داشتید و مطبوعات آن را در هفتم فروردین 58 منتشر کردند، چه بود؟

ج) بالاخره همان حرف‌هایی را که در ذهنم بود، زدم. شاید مردم منتظر بودند گزارشی از مسائل بشنوند که گزارش دادم.

س) همزمان با ماجرای سنندج، درگیری ترکمن صحرا شروع شد. با این تفاوت که در منطقه ترکمن صحرا، کمتر دورن‌زا بود. یعنی به خاطر رفتن چریک‌های فدایی، گروه چپ، پیکار و امثالهم از تهران و شهرهای دیگر به آنجا بود که مسئله درست کرد. آیا از این ماجرا، چیزی به خاطر دارید؟

ج) بله. همان‌طور که شما گفتید، ترکمن‌ها از قبل سیاسی نبودند. حتی به ذهنم نمی‌آید نیروی مبارزاتی در قبل از انقلاب داشته باشند و یا با ما در زندان باشند.

س) یکی دو نفر بودند که عضو گروه‌های چپ بودند.

ج) الان این تعداد را هم به یاد نمی‌آورم. ولی به هر حال آنها هم زمینه این‌گونه کارها را داشتند. گروه‌هایی مثل فداییان خلق، با شوروی سابق در ارتباط بودند. چون آنجا با شوروی هم‌مرز بود. یعنی احتمال اینکه در آنجا شورشی صورت گیرد و تبدیل به یک منطقه خودمختار شود، وجود داشت. این گروه‌ها وقتی دیدند در مرکز خیلی مؤثر نیستد، به این فکر افتادند که نیروهای خودشان را به این‌گونه جاها ببرند، اگر یادتان باشد، حتی آنها نیروهای خودشان را به جنگل‌های آمل بردند.

س) آیا خاطرتان است در ماجرای ترکمن صحرا، چه کسانی از تهران برای گفتگو به آنجا عازم شدند؟

البته من برادر آقای صباغیان را به یاد دارم. نمی‌دانم به غیر از ایشان، آقای غرضی هم بود یا نه؟ ولی به هر حال یک گروه از مرکز برای حل مسئله به ترکمن صحرا اعزام شدند. آیا از طرف شورای انقلاب هم کسی همراه این گروه بود.

ج) اصلاً یادم نیست.

س) آیا تمایل به ادامه گفتگو دارید؟

ج) با توجه به اینکه به وقت اذان ظهر نزدیک می‌شویم، ادامه بحث را به جلسه بعدی موکول می‌کنیم. من هم در این حد فاصل، برای یادآوری جزئیات به خاطراتم مراجعه می‌کنم.

س) اگر اجازه دهید محورهای گفتگو جلسه بعدی را خدمتتان عرض کنم.

- حزب خلق مسلمان و بحث آقای شریعتمداری، آقای خسروشاهی و آقای سیدغلامرضا سعیدی

- ماجرای انتخاب آقای دکتر حق‌گو برای استانداری آذربایجان غربی

- ماجرای مهاباد و درگیری خونین نقده

- ماجرای روستای غارنا و قتل عام آن روستا که در پی آن، درگیری‌های کردستان، ابعاد تازه‌تری پیدا کرد.

- ماجرای آقای موسوی عبدالعزیز در زاهدان

- ماجرای شیخ شبیر خاقانی در اهواز

فکر می‌کنم باید 4 تا 5 جلسه دیگر مزاحم شما شویم. امیدواریم در جلسه بعد بتوانیم مفصل‌تر در خدمتتان باشیم.

ج) بله. این شروعی بود تا فضای بحث کمی روشن‌تر شود.

س) بسیار بسیار متشکرم.