مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره خاطرات سال 1368 با عنوان «بازسازی و سازندگی»

مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره خاطرات سال 1368 با عنوان «بازسازی و سازندگی»

مصاحبه‌کنندگان: آقای علی لاهوتی نوه دختری رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرزند سرکار خانم فاطمه هاشمی، مسئول تدوین خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در سال 1368 با عنوان «بازسازی و سازندگی» و گروه علمی آن

  • تهران - مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱

س) بسم الله الرحمن الرحیم. خیلی ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید، می‌دانم خسته هستید و وقت شما را زیاد نمی‌گیریم.

ج) وقت در اختیار شماست. سؤالاتی را که یادم است، اگر بتوانم، جواب می‌دهم.

س) آقای دانش همکار بنده، محقق این پروژه هستند و کتاب را دقیق واکاوی کردند و در واقع روی مسئله سال 68 و وقایع آن تحقیق کردند و کتاب شما را کامل مطالعه کردند و با دیدی که خودشان نسبت به این سال داشتند، سؤال‌ها را درآوردند.

ج) من آماده هستم، شروع کنید.

س) اگر شما اجازه بفرمایید در مورد روند کار یک مقدار توضیح بدهم و بعد چند سؤال دارم که از محضر شما خواهم پرسید و بعد از آن چند واژه را که سعی کردم از کتاب خود شما بگیرم، خدمت شما ارائه می‌دهم. خواهشی که از شما دارم، این است که حسی را که نسبت به آن واژه دارید و یا از آن واژه در ذهن شما می‌آید، برای ما بیان کنید. شاید ما از لایه‌های پنهان کتاب چیزی فهمیدیم. چون من آن کتاب را چند بار ورق زدم و به نظرم کتاب خیلی مفصلی است و چیزهای ناگفته‌ای دارد که طبیعتاً اقتضائات زمان، کتاب و صلاحدیدها باعث شده که اینها نباشد. چون این CD قرار است همراه کتاب ارائه شود، می‌خواستیم مکملی برای خواننده باشد. اگر اجازه دهید من ابتدا سؤالات را و سپس آن کلمات را خدمت شما بگویم.

ج) از نظر من این کار شما یک کار بکری است. یعنی ما تا به حال این کار را همزمان با انتشار خاطرات نکردیم. شما انتخاب کردید و شاید هم خیلی خوب دربیاید.

س) این افتخاری بود که نصیب ما شد. چون حقیقتاً جزو اسناد معتبر انقلاب، همین کتاب‌های شماست. واقعاً صراحتی که در آن است، می‌تواند خیلی به نسل جوان ما کمک کند. چون جامعه امروز ما یک مقدار از کتاب دوری دارد و کتابخوان نیست، می‌خواهیم این را یک مقدار به تصویر کشیم که از طریق تصویر هم آنها را باز کنیم.

یک بخش دیگر هم داریم که ما چند قطعه فیلم از رخدادهای سال 68 داریم که سه اتفاق مهم یکی رحلت حضرت امام، دومی جلسه معروف خبرگان در انتخاب حضرت آقا که شما حضور داشتید و سومی هم جلسه تنفیذ حکم ریاست جمهوری شماست. ما می‌خواستیم چند دقیقه کوتاه از اینها را پخش کنیم و شما تماشا کنید و ما از شما فیلم بگیریم و قرار نیست که شما صحبتی بفرمایید. ما می‌خواهیم عکس‌العمل حضرت‌عالی را نسبت به این فیلم‌ها که به بیست و چند سال قبل برگشتید، برداشت، تصویربرداری و در CD از آن استفاده کنیم.

اگر اجازه بدهید از ادبیات کتاب شروع کنیم، نثر کتاب، نثر روان و به اصطلاح خودمانی است. به نظر می‌آید نگارنده وقتی که این را می‌نوشته، به این فکر می‌کرده که می‌خواهد مخاطب عام بیشتر از این کتاب استفاده و دریافت داشته باشد. سؤالی که از محضر شما دارم، این است که آیا اصلاً آن موقع که اینها را می‌نوشتید، به این فکر می‌کردید که قرار است روزی اینها چاپ شود و یا فقط به صورت یک عادت و خاطره‌نویسی خصوصی بوده و بر این تصمیم نداشتید؟ یا نه به مخاطب فکر می‌کردید؟ پیوستگی این متن برای من عجیب بود با اینکه در مقاطع و روزهای مختلف نوشته شده و مطمئناً در روزهای مختلف حالات مختلف داشتید یک روز شاد و یک روز ناراحت بودید، ولی ریتم آن ریتم یکدستی است. در این مورد هم اگر بفرمایید، ممنون می‌شوم.

ج) بله. من وقتی که اینها را می‌نوشتم، در فکر بودم که روزی اینها سرنخی برای تاریخ است و می‌دانستم این تاریخ کاملی نیست. جمله‌ای که من می‌نویسم، نیاز به شرح و عقبه دارد. می‌خواستم ردّپای تاریخ گم نشود. تا آنجایی که به من مربوط است، می‌نویسم. این‌ها هم کارنامه خودم و هم خاطراتی است که در حول و حوش خودم بود. برای نوشتن، من معمولاً آخر شب که به خانه می‌روم و معمولاً هم خسته هستم، وقتی که همه کارها را کردم و به خانه می‌روم، قبل از اینکه استراحت کنم، چیزهایی را که از روز به یاد دارم، یادداشت می‌کنم.

قبلاً حافظه‌ام خیلی قوی بود، یادداشت نمی‌کردم و یادم بود و شب می‌نوشتم. بعداً و البته در سالهای اخیر که هنوز کتاب‌هایش درنیامده است، احساس می‌کنم که اگر روز یادداشت نکنم، در شب بعضی‌ها از یادم می‌رود. فعلاً آنچه را که روز، چه درباره کارهای خودم و چه در اطراف و دنیا اتفاق می‌افتد که برای ما اهمیت دارد، می‌نویسم. چون در دنیا خبر خیلی است و در یک صفحه نمی‌گنجد. چیزهایی را که فکر می‌کنم به هم مربوط است، یادداشت می‌کنم. سعی نمی‌کنم موقع نوشتن دنبال ادبیات فاخری بروم و به شکل نویسندگی کافی باشد. فکر می‌کنم یادداشت است. من اینها را آماده می‌کنم که در موقع چاپ اگر لازم بود، ویراستاری شود. ولی این اتفاق تا به حال نیفتاده است. یعنی ویراستاری ما بسیار کم است، یعنی عین عبارات من است. شاید کلمه‌ای افتاده باشد و یا غلط نوشته شده باشد که اصلاح می‌کنیم. از لحاظ مطلب هم خیلی کم سانسور دارد. اگر یک بار خاطرات نوشته شده خطی‌ام را با چاپ شده تطبیق کنند، تعجب می‌کنید که اینها، همان‌هاست. فقط یک تفاوتی ممکن است اتفاق بیفتد و آن است که من در صفحه‌ای که می‌نویسم ممکن است ده یا پانزده مطلب در آن باشد که بعضی‌ها راجع به ایران، بعضی‌ها راجع به خارج و بعضی‌ها متفرقه است. اگر در موقع تنظیم ترتیب اینها را درست کنند و آنچه را که مربوط به ایران و خودم است در یک جا باشد و آنچه که مربوط به خارج است جدا باشد، مایل هستم این کار شود که این را هم سانسور یا حذف و اضافه نمی‌کنند. به همان ترتیبی که می‌بینند، تدوین می‌کنند که چاپ می‌شود.

س) سؤال بعدی اینکه با بررسی‌هایی که در کتاب شما کردم، حدوداً 50 یا 60 بار در کتاب اسم همسر محترمتان را آوردید و این برای من خیلی عجیب بود که سیاستمداری با این همه مشغله و کارهای مختلفی که دارد، از مسائل خانوادگی غفلت نمی‌کند. آن سال فکر می‌کنم جزو پرکارترین سالهای شما بود، اما ارتباط با خانواده - به نظر می‌آید- خیلی تنگاتنگ است. نقشی که همسر شما ایفا می‌کند به نظرم خیلی بیشتر از یک همسر باشد و احساس می‌شود که یک مشاور خیلی جدّی و قوی را در کنار خودتان دارید. می‌خواستم کیفیت حضور ایشان را بدانم، مخصوصاً در آن دوره‌های سخت و مخصوصاً ْآن دوره‌ای که حضرت امام رحلت کردند و شما هم در کتاب اشاره کردید که از لحاظ روحی ضربه سنگینی به شما وارد شد. حضور ایشان را چگونه توضیح می‌دهید؟ به نظر شما چقدر کمک کرد که بتوانید آن سال را پشت سر بگذارید؟ به نظرم یکی از عناصر جدّی که در کتاب شما از آن اسم برده شده و به صورت روزمره نیست یعنی این‌گونه نیست که چون همسرتان را هر روز می‌دیدید، اسمشان را آورده باشید، معلوم است که به شدت در تصمیمات و تفکرات شما نقش داشتند و در کنار شما بودند.

ج) فرض من بر این بوده که این خاطرات خودم، کارنامه خودم و زندگی شخصی من است. در زندگی شخص، انسان از خانواده فاصله ندارد و خیلی با هم هستند. اتفاقاتی هم می‌افتد و بعضی‌ها جالب است که نوشته می‌شود. خوب است این را هم بدانید که از بس این تکرار شده، آقایانی که پیاده می‌کنند، از من اجازه می‌گیرند که بعضی‌ها را حذف کنند.

س) این شدت علاقه شما را می‌رساند.

ج) این طبیعی است. مثلاً فرض کنید الان که شما اینجا هستید و این صحبت‌ها را می‌کنید، من در شب چند سطری می‌نویسم که مثلاً این‌گونه شد که آمدند و این کار شروع شد و اگر خواستم ادامه داشته باشد، می‌گویم به نظرم کار درستی است و اگر نمی‌پسندم به صورت دیگری می‌نویسم. روحیه‌ام را در نوشته‌ها منعکس می‌کنم. فقط دلیلش همین است که او در زندگی من است و چون است، من هیچ تصنعی در آن ندارم که اسمش را بنویسم یا ننویسم.

س) جا دارد از شما تشکر کنم، لحن شما در جواب دادن، همانند کتاب شما صریح است و انسان احساس می‌کند با صحبت‌هایی مواجه می‌شود که صادقانه است. آیا برای شما امکان است که یکی از بزرگترین مشکلاتی را که در سال 68 برای شما رقم خورد، تعریف کنید و نحوه برخورد شما با آن مشکل و حل کردن آن مشکل را برای ما بیان کنید؟

یکی از مشکلاتی که در ذهن شما هنوز مانده است، غیر از رحلت حضرت امام. چون این مشکل آن قدر بزرگ بود که کل سال را تحت‌الشعاع قرار داده و بعداً راجع به آن خواهم پرسید.

ج) الان چون همه کتاب یادم نیست، نمی‌توانم مواردی را بگویم که مثلاً در کجاها مشکل بود. با توجه به کلیاتی که یادم است حوادث آن سال خیلی مهم بودند. همان اول سال که شروع شد، مسئله آقای منتظری بود که از سال قبل شروع شده بود. این برای من حادثه بسیار تلخی بود. غیر از اینکه آقای منتظری استاد ما بود و در مبارزات در غیاب امام (ره) مرجع ما بود، شخصیت ایشان در حوزه کمک زیادی به اعتبار کارهای ما می‌کرد. به علاوه یک استاد صمیمی بود که خیلی با هم مأنوس بودیم. این نقطه عاطفی است.

نکته دیگر اینکه ما آن موقع برای امام جانشین نداشتیم. امام مرجع بودند. قانون اساسی هم نوشته بود که مرجع یک یا چند نفر. ما فکر می‌کردیم که اگر آقای منتظری را حذف کنند، بعد از امام به کلی جریان قطع می‌شود. ما به مراجع موجود هم ارادت داریم و خدمت آنها درس می‌خواندیم. ولی آنها خیلی کاری به مبارزه نداشتند. مثل آیت‌الله گلپایگاینی، آیت‌الله نجفی، آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله اراکی که با همه اینها درس خوانده بودیم و استاد عالی قدر بودند.

اصلاً فضای سیاسی در ذهن آنها نبود. آقای منتظری از اول در مبارزه بود و بیشتر از امام هم در میدان بود. وقتی که این کار را کرد، برای ما خیلی سخت بود. به علاوه چیزی که همیشه در موقع مبارزه در ذهن ما بود و در تاریخ مبارزات می‌خواندیم، معمولاً می‌گفتند که انقلاب‌ها، فرزندان خودشان را می‌خورند و اینجا اتفاق افتاده بود و به نظر ما هم تا حدودی همین‌طور باشد.

حذف آقای منتظری شروع خوبی نبود برای این مسئله‌ای که به عنوان یک سنت تاریخی شده بود. این‌ها عوامل زیادی دارد. به علاوه اینکه ما احساس می‌کردیم شیطنتی می‌شود و بعضی‌ها ذهن امام را خیلی بیش از آنچه که لازم است، آلوده می‌کنند، همه اینها را که درنظر می‌گرفتیم. روزهای سختی بر من گذشت. این یک مسئله بود.

مسئله دیگری که ما را در آن سال رنج می‌داد، قبل از اینکه امام فوت کنند، مریضی امام بود. مدت‌ها نمی‌دانستیم که ایشان سرطان دارند. من زیاد پیش ایشان می‌رفتم. ایشان خیلی احساس ضعف و ناراحتی داشتند. یک سردرگمی برای ما درست کرده بود، بعد از اینکه روشن شد سرطان است، خیلی ناراحت بودم. از اینکه گذشتیم، ایشان فوت کردند و آن مراسم بود.

به هر حال جایگزینی ایشان مسئله کوچکی نبود. فاصله امام با دیگران که موجود بودند، به هم نزدیک نبود که مثلاً بگوییم حالا یکی رفت، یکی جایش می‌آید. ما برای اینکه بتوانیم جایگزین مناسبی درست کنیم، خیلی تلاش می‌کردیم. خیلی جلسه داشتیم و خیلی دلهره داشتیم.

جنگ تمام نشده بود و همیشه در خبرها و تحلیل‌ها می‌شنیدیم که دشمنان فکر می‌کنند وقتی امام از دنیا رفتند، وقت ضربه است. ضربه آسان هم آن موقع جنگ بود. اگر ضعفی در جبهه‌های ما و یا در روحیات و وحدت ما پیدا می‌شد، خطر خیلی جدّی بود. این هم مسئله دیگری بود که کار می‌کردیم.

همان موقع ما مشغول بازنگری قانون اساسی بودیم که خیلی سخت بود. بیست و چند نفر بودیم. اختلاف روحیه هم زیاد بود. سلیقه‌های راست، چپ، مستقل و همه جمع بود. مسائل مطروحه هم مهم بودند. ما در آنجا می‌بایست به گونه‌ای با هم بسازیم و به جایی برسیم. کار زیاد و سنگینی بود. جلسات بسیار طولانی داشتیم. نمی‌دانم شما آن مذاکرات را پیدا کردید و یا خواندید؟

س) مذاکرات را نخواندیم. فقط پاورقی‌هایی را که در کتاب بود، خواندیم.

ج) یک مقدارش را در ضمائم نوشته بودند و من گفتم که زیاد طولانی می‌شود و حذف کنند. در مورد مسئله قوه مجریه که مثلاً به صورت پارلمانی یا ریاستی باشد و چگونه تمرکز درست کنیم. اینجا را نوشته بودند. حالا اگر هست، می‌توانید بخوانید. آن‌ها تهیه کردند. من دیدم خیلی طولانی است و به علاوه اینکه ما خیلی بحث داشتیم و اگر از بین همه، فقط این مورد را بیاوریم، خیلی مناسب نیست.

می‌بینید که چقدر تفاوت نظر هست. این هم کار سنگینی بود. به علاوه کارهای روزمره هم بود که مجلس را داشتیم و هر کاری که قبلاً هم انجام می‌دادیم، بود و اینها هم اضافه شده بود.

از اینکه که گذشتیم، مسئله مهمتری که ذهن همه را گرفته بود و به خصوص من که معلوم بود مسئولیت را باید به عهده بگیرم، ریاست جمهوری بود. من می‌دانستم وضع کشور چگونه است، خزانه خالی است و 51 درصد کسر بودجه در همان سال و ارز موجود ما یک میلیارد بود و 12 میلیارد بدهی نوبت رسیده داشتیم. یعنی یوزانس خریده بودیم و بایستی می‌پرداختیم. درآمد هم اضافه نمی‌شد. نفت هم ارزان بود و به زودی هم نمی‌توانستیم چاههای نفت را که خراب شده بودند، ترمیم کنیم که فروش را بالا ببریم.

توقعات مردم بعد از جنگ خیلی زیاد بود. عده زیادی که از جنگ فارغ می‌شدند، فقط رزمنده‌ها نبودند، عقبه جنگ و کسانی که در جاهای مختلف کار می‌کردند، بالای چند میلیون انسان می‌شد که اینها بیکار می‌شدند. جنگ تعطیل شده بود.

خیلی چیزها بود که ما را رنج می‌داد. کمبود کالای مصرفی، گرانی و چند نرخی. نمی‌دانم آن موقع را به یاد دارید یا نه؟ بازار خیلی عجیب و غریب بود. همین کالاهایی که ما به صورت کوپن به مردم می‌دادیم، اولاً چهار پنج میلیون کوپن تقلبی بود و اینکه چه کسی اینها را درست می‌کرد و پخش می‌کرد، نتوانستیم کشف کنیم. عده‌ای هم کوپن‌های خودشان را می‌فروختند. بازار سیاهی شکل گرفته بود.

فرض کنید مثلاً روغن نباتی را که ما به قیمتی می‌دادیم، ده برابر در بازار آزاد به فروش می‌رفت. تفاوت بازار آزاد و بازار دولتی خیلی زیاد بود. یک عده سودهای کلانی می‌بردند. بعد از جنگ خیلی مشکلات بود و همه اینها روی من سنگینی می‌کرد.

س) با توجه به مجموع صحبت‌های شما، می‌توانیم بگوییم سال 1368 برای حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی سال تلخی بوده است؟

ج) نه تلخ‌تر از قبل. در قبل ما جنگ داشتیم و در جنگ هم خیلی تلخی بود. حتی پیروزی که به دست می‌آوردیم، بالاخره عده زیادی از خودمان کشته و مجروح می‌دادیم. عده زیادی از عراقی‌ها هم کشته می‌شدند که اینها هم ما را رنج می‌داد. خیلی از آنها شیعه و مجبور بودند که به جنگ بیایند. وقتی که اسیر می‌گرفتیم، دل انسان برای اسرا به درد می‌آمد. ده‌ها هزار نفر از فرزندان ما در عراق زندانی بودند و با آنها خشن رفتار می‌کردند.

مسائل اختلافی هم جدّی بود. در مجلس و دولت گرفتار آنها بودیم. کمبودها هم به طور کلی همه ما را رنج می‌داد. تلخی مشکلات قبلاً هم بود.

سال 68 یک شیرینی‌هایی داشت که سالهای دیگر نداشت. ما در قطعنامه پیروز شده بودیم و احساس رضایت می‌کردیم که ما به عنوان مستحق دریافت غرامت شناخته شدیم و دشمن ما به عنوان متجاوز شناخته شده است. زمینه‌ای پیدا شده که اسرا برگردند که خیلی دل ما را خون کرده بود. اسرایی که در آنجا داشتیم، بهترین جوانان ما بودند. مهاجرین جنگ خیلی بودند که در همه جا آواره بودند. زمینه بازگشت آنها در حال فراهم شدن بود. آرزوهایی که برای بازسازی کشور داشتیم، در مدت ده سال در دل ما انباشته شده بود و روزنه‌هایی برای شروع کار می‌دیدیم. برای من آن سال، سال تلخی نیست. کارهای سنگین بود، اما تلخ نبود.

س) نکته دیگر که در متن کتاب شما خیلی به چشم می‌خورد، رُک‌گویی است. یعنی شما خیلی از مسائل را صریح و شفاف بیان کردید. مسائلی که شاید از بعضی‌ها حتی بعدها بتوان علیه شما استفاده یا سوءاستفاده کرد. آیا شما به این قضیه فکر کرده بودید که ممکن است این کتاب چاپ شود و دست عده‌ای بیفتد؟ از این رک‌گویی و صراحت کلام نگرانی نداشتید که در اعتبار و اسم شما خدشه‌ای وارد کند و یا بتوانند با استفاده از صحبت‌های خود شما از شما ایراداتی بگیرند؟

ج) حالت دوگانه‌ای بود و هنوز هم همین‌طور است. یعنی وقتی این را می‌نوشتم، از یک طرف فکر می‌کردم که خواننده در آن موقع باید احساس کند که من صادقانه دارم می‌نویسم. حالا گاهی به نفع خودم هست و گاهی نیست و گاهی چیزهایی است که گفتنی نیست.

یک تعهد نویسندگی بود که داشتم. از طرفی هم در ذهنم بود که روزی اینها باید چاپ شود. اگر مناسب زمان خودش نبود، ممکن است کنترل شود. اما من می‌نویسم و لازم نیست که منتشر شود. به علاوه هنوز ما آن سادگی دوران طلبگی و دوران انقلابی خودمان را حفظ کرده بودیم و دلمان می‌خواست که با مردم صادق باشیم. یعنی پیچیدگی سیاسی و این چیزها در ما کم بود و به هر حال دیپلماتیک صحبت نمی‌کردیم.

س) بله، این صراحت و رک‌گویی دور از دنیای سیاست بود.

ج) نمی‌خواستیم مطلبی را گم کنیم و کم و بیش هنوز این حالت را دارم.

س) مطالعه کتاب شما نکته‌ای را برای من علامت سؤال کرده است و آن اینکه بخش عمده وقت شما، چه به عنوان رئیس مجلس و چه به عنوان رئیس جمهوری اسلامی ایران صرف دیدارهایی می‌شد که معمولاً در آن دیدارها یک عده‌ای از یک عده دیگر گلایه داشتند و عده‌ای توصیه داشتند که عده‌ای را سرکار بگذارید و یا عده‌ای را بردارید و یا عده‌ای می‌گفتند که ما را سرکار بگذارید و یک عده هم می‌آمدند استعفا می‌دادند و درخواست می‌کردند که بروند.

احساس من این است که بخش عمده‌ای از وقت یک مدیر مملکت را صرف اشخاص می‌کردند. در صورتی که منطقی این است که در یک ساختار سیستمی، وقت بیشتر صرف راهکارها شود و اشخاص چه عوض شوند و چه نشوند، به طور انفورماتیک در این سیستم که - اگر سیستم سالم باشد- کار خودش را پیش ببرد. به نظرم می‌آید که این ارثی است که به شما از دولت‌های پیشین رسیده است. این سیستم بیماری که در دولت داریم و هنوز هم هست و الان هم بخش عمده وقت سران مملکت صرف این می‌شود که این را بردارند و یا آن را بگذارند و دوباره مشکلی پیش می‌آید و عده‌ای میانجیگری کنند که این باشد یا نباشد. وقت بیشتر صرف شخص می‌شود تا صرف فکر و راهکار. آیا این را شما ناشی از بیماری سیستم دولتی ما نمی‌دانید؟

ج) البته همه این مسائل شخصی نیست که ما به آن می‌پرداختیم. مثلاً فرض کنید امام جمعه و فرمانداری با هم نمی‌ساختند، بالاخره یک مسئله کشوری است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت که آنها دعوا داشته باشند. مردم چه باید کنند؟ یا انسان‌های نامناسبی جایی بودند و کسی می‌فهمید و می‌آمد به ما می‌گفت. این مسئله شخصی نیست و یک مسئله کشوری است.

به علاوه اینکه من هم روحانی بودم و حالت خشک اداری نبوده است. بعضی‌ها درد دل و مشکلات شخصی و خانوادگی، اجتماعی و کاری داشتند و می‌آمدند مطرح می‌کردند. به نظرم پشت همه آنها دلیلی است که من به آنها می‌پرداختم. بعضی وقت‌ها هم حرف‌های زیادی بود و کسی می‌خواست مرا ببیند. حالا یا رفیق بود و یا می‌خواست ببیند که ما کی هستیم. لذا حرف‌هایی می‌گفت. هنوز هم هست. یعنی من الان با بیست سال پیش خیلی تفاوت نمی‌بینم. آن موقع بیشتر ملاقات داشتیم و الان کمتر داریم. ولی همان گونه و همان سبک است.

س) اسم کتاب سال 68 را سازندگی و بازسازی گذاشتند. اگر امکان دارد یک مقدار برای ما از سازندگی صحبت کنید. چون سال شروع و استقرار دولت سازندگی است و در واقع شما در پشت سرتان بخش عمده‌ای از خرابی‌های جنگ را دارید. همان‌طور که فرمودید بدهکاری‌های زیاد دولت و کسری بودجه را دارید. چگونه این سال را شروع کردید و چه تصمیماتی گرفتید که باعث شد چرخ سازندگی که بعدها اثرات آن را در هشت سال و بعد از آن دیدیم، توانست با قوت حرکت خودش را ادامه دهد؟ در واقع شروع هر حرکتی مهم است. شروع سازندگی چگونه شکل گرفت؟

ج) این از سال قبل شروع می‌شود. وقتی ما قطعنامه را قبول کردیم و جنگ متوقف شد طبیعی است که ما باید دنبال کار دیگری برویم و کارهای دیگر هم ترمیم خرابی‌ها و سازندگی کشور است.

س) عرض بنده راجع به دولت شماست.

ج) من هم آن موقع رئیس مجلس و فرمانده جنگ بودم و در خیلی از شوراها و جاهای دیگر مسئولیت داشتم. آن موقع مسائل اساسی ما همین بود. امام (ره) هم که فوق ما بودند، خودشان خواستند که بنشینید و پیشنهادهایی بدهید. برنامه بازسازی و سازندگی که در مجلس تصویب نشده بود. امام گفتند و ما شورایی داشتیم که آن شورا تصویب کرد. این‌ها پیش از سال 68 است.

بنابراین ما از سال قبل تقریباً می‌دانستیم که می‌خواهیم چکار کنیم. سال جدید را که شروع کردیم، از نظر ما یک سال است. در اول کتاب هم بینید در روزهای اول فروردین سالهای گذشته همیشه یا عملیات داشتیم و یا بمب در تهران می‌افتاد و مشکلاتی از این قبیل داشتیم و امنیت نبود. امسال از آن سالهایی بود که آرام بود و دیگر خبری از صدای بمب و موشک و کشته شدن و درگیری نبود.

لذا من از همان اول شروع کردم به مسافرت‌هایی که برای آن هدف بعدی لازم بود. پس به محض پذیرش قطعنامه وارد فاز سازندگی و بازسازی شده بودیم و من هم تا چند ماه در مجلس بودم. رئیس جمهور نبود و من رئیس مجلس بودم و دولت کار خودش را می‌کرد. بحث برنامه هم قبلش بود و برنامه پنج ساله هم در دولت آقای موسوی نوشته شد. ما هم با آن سیاست کمک می‌کردیم. همه این آمادگی‌ها قبل از ریاست جمهوری من بوده است. من وقتی رئیس جمهوری بودم، تقریباً راهکارها مشخص شده بود.

س) برداشتی که بعد از خواندن کتاب شما به من دست داد - اگر اشتباه است حتماً اصلاح می‌فرمایید- این است که شما در این سال در واقع از پستی به پست دیگر رفتید. یعنی از مجلس خداحافظی کردید و وارد دولت شدید. اما یکسری از وظایف و فعالیت‌هایی که انجام می‌دادید، به نظر می‌آید که همچنان ادامه دارد. یکسری از مراجعات و کسب تکلیف‌هایی که از شما می‌شد و تصمیم‌گیری‌های کشور که قبل از این که شما ریاست جمهوری را به عهده بگیرید، بود و بعدش هم بوده است.

می‌خواستم بدانم که آیا این به نقش شما در انقلاب به عنوان یک عنصر اصلی و اختیاراتی که حضرت امام از پیش به شما داده بودند، برمی گشته و باعث می‌شد که شما فقط در چارچوب آن وظیفه رسمی که داشتید و ریاست مجلس و بعد ریاست جمهوری بوده است، فعالیت کنید؟ یا اینکه نه، این دو پست یک مقدار مسئولیت‌هایش به هم شبیه‌تر بوده و باعث می‌شد که شما کارهای مشترکتان را در قبل و بعد از ریاست جمهوری خیلی ادامه دهید و تصمیم‌گیری‌هایی که در آن وارد می‌شدید و نظراتی که می‌دادید همچنان بوده است؟

ج) بله، نکته‌ای است که شما خوب تشخیص دادید. من قبل از اینکه از مجلس بیرون بیایم، در مجلس هم که بودم، خیلی به کارهای اجرایی می‌پرداختم. وزرا مشکلاتشان را پیش من می‌آوردند. می‌خواستند از مجلس اجازه بگیرند و یا جلوی اعتراض نماینده‌ها را بگیرند و هر کاری را که داشتند، حل می‌کردم. گاهی به گونه‌ای می‌شد که به من وکیل‌الدوله می‌گفتند. در حالی که من رئیس مجلس بودم. بعضی از نماینده‌ها می‌گفتند شما وکیل‌الدوله هستید. معمولاً از وزرایی که برای رأی‌گیری می‌آوردند، دفاع می‌کردم و اگر استیضاح می‌کردند، دفاع می‌کردم. می‌دانستم کار مجریه سخت است. قبلاً هم یک بار آقای موسوی شکایت کرده بود که می‌خواست استعفا بدهد، یک مقدار شکایتش این بود که دیگران در کار من دخالت می‌کنند و به کارهای ما می‌رسند. همین‌طور بود.

مثلاً مسئله متروی تهران، من نماینده بودم که در دولت رفتم و آنها را وادار کردم مصوبه قبلی را لغو کنند. دوباره در دولت آقای بازرگان مترو حذف شده بود و کنار رفته بود. ما دوباره به دولت رفتیم و برگرداندیم. من به عنوان نماینده تهران و رئیس مجلس کار را از مجلس شروع کردم و دولت خیلی حاضر نبود و کمکی هم نمی‌کرد. مجلسی‌ها هم کمک نمی‌کردند. چون می‌گفتند که ما در شهرستان‌هایمان نیاز داریم و تهران پول دارد. ما دنبال کارهای اجرایی می‌رفتیم.

بعداً هم که از مجلس آمدم، در مجلس هم بودم. برای اینکه مجلسی‌ها دوستان هفت، هشت ساله من بودند و توقعاتی از من داشتند و به کارهای مجلسی‌ها هم می‌رسیدم. در مجموع آن موقع مثل یک آچار فرانسه کار می‌کردیم. حالت هفت، هشت سال قبل ادامه داشت. کتاب‌های سالهای قبل را هم بخوانید، این‌ها را می‌بینید. نمی‌دانم کتاب‌های قبلی را خواندید یا نه؟

س) بله

ج) در آنجا هم نگاه کنید، می‌بینید که مراجعات دولتی‌ها چقدر زیاد است و مراجعاتی که خارج از مجلس بود، چقدر زیاد است!

س) شما همیشه فرمودید که فراجناحی بودید و در واقع اینجا می‌توان گفت که همیشه فراپستی عمل می‌کنید. یعنی در آن پستی که هستید، نمی‌گنجید و در جاهای دیگر هم خدمت می‌کنید و نفوذ دارید. آیا درست است؟

ج) همین‌طور است. الان جزو انتقادهایی که از من می‌شود، همین است که زیادی در امور دخالت می‌کنم.

س) خیلی ممنون از صراحت کلام شما. آیا هنوز هم به روزانه‌نویسی ادامه می‌دهید؟ یعنی ممکن است که انشاءالله در کتاب سال 91 که چاپ شد، ما هم جزو تاریخ باشیم؟

ج) بله. هر کس که می‌آید و ملاقات می‌کند، جزو یادداشت‌های من است.

س) باعث خوشحالی ماست. اگر صحبتی برای انتهای کار دارید که دوست دارید در این CD که قرار است با کتاب شما ارائه شود، خوانندگان کتاب قبل از خواندن کتاب از زبان شما بشنوند و در مورد سال 68 و یا هر موضوع دیگری که باشد، خوشحال می‌شویم که بشنویم.

ج) بالاخره من سال 68 را متفاوت از سال قبل و بعدش می‌بینم. سال مفصلی است. یعنی ما از دوره جنگ وارد کارهای غیرجنگی می‌شویم. به علاوه از مسئولیت پارلمانی به مسئولیت اجرایی وارد می‌شویم. به علاوه از رهبری امام که خیلی کارگشای نظام بودند، به فضایی وارد می‌شویم که رهبرمان تازه آمدند و باید خودشان شکل بگیرند. در دنیا هم تا آن موقع تقریباً همه دشمن ما بودند و ما فقط خودمان بودیم. ولی ارتباطات جهانی ما خیلی بالا رفت. در همین کتاب می‌بینید که چقدر مراجعه می‌شود. قبل از این هم که من می‌آیم، وزیر و اشخاص مختلف از کشورهای مختلف می‌آیند.

به طور کلی فضا در حال عوض شدن است. سال مخصوصی است و یکنواختی سالهای بعد را هم ندارد و یکنواختی سالهای قبل را هم ندارد. شما از سالهای قبل به هر صفحه نگاه می‌کنید، بحث از جنگ است. اینجا دیگر از این چیزها کم است.

س) در واقع در آخر کتاب داریم به آن یکنواختی که شما می‌فرمایید- در دو، سه ماه آخر- می‌رسیم. ولی در 9 ماه اول، سال پرتنشی است.

ج) به هر حال مفصل بود. یعنی انتقال از خیلی چیزها به خیلی چیزهای دیگر بود.

س) خیلی متشکریم. اگر اجازه دهید من آن چند واژه‌ای را که خدمت شما عرض کردم، بگویم و حسی که به ذهن شما می‌رسد و چیزی را که از ذهن شما رد می‌شود، با توجه به همان سال 68 اگر بفرمایید ممنون می‌شویم.

نوروز بدون جنگ:

ج) در انقلاب همه سالها ما با جنگ بزرگ شده بودیم و این دفعه بدون جنگ و راحت بودیم. یعنی می‌توانستیم به خودمان حالت نوروزی بگیریم.

س) آیت‌الله منتظری:

ج) آیت‌الله منتظری شخصیت بسیار محترم و محبوب ما بود و متزلزل شده بود و برای ما رنج‌آور بود. داخل خانه ما وضع بدی بود. خانواده ما متأثر بود و انتقاد می‌کردند.

س) خرداد 68:

ج) از اول خرداد نگران حال امام بودیم که تقریباً پزشکان مأیوس بودند، اما نمی‌خواستند ما را مأیوس کنند. اما می‌فهمیدیم که وضعشان بد است و نگران بعد از امام هم بودیم. خرداد سختی بر ما گذشت.

س) سفر به شوروی:

ج) بعد از رحلت امام است. سفر خوبی بود. اولاً من از جوانی راجع به روس‌ها خیلی خوانده بودم و آنجا هم پشت پرده آهنین بود و چیزی از آنجا نمی‌دانستیم. همه ما دلمان می‌خواست که روزی ببینیم در آنجا چه خبر است. شرایطی هم پیش آمده بود که ما را با وضع خوبی به آنجا می‌بردند. خیلی به این مسافرت علاقمند بودند و در طول روزهایی که در آنجا بودم. برای اطلاعات وسیعی که به دست می‌آوردم و آن چیزهای جدیدی که می‌دیدم و دنیای جدیدی را آنجا دیدم، خیلی روزهای شیرینی بود.

س) آقای رئیس جمهور:

ج) آقای رئیس جمهور رفیق ما بودند. ما با آقای خامنه‌ای از سال 36 یا 37 که رفیق شده بودیم، همچنان صمیمی صمیمی بودیم و هنوز هم همان حالت بود.

س) سازندگی:

ج) سازندگی عشق من است. من از بچگی علاقمند به سازندگی بودم و وارد فضایی می‌شدم که سالها انتظارش را می‌کشیدم. خیلی به من نشاط می‌داد. آن روزهایی که کارهای سازندگی داشتیم، اصلاً خسته نمی‌شدم. وقتی به مسافرت می‌رفتیم از سحر که حرکت می‌کردیم تا ساعت 2 بعد از نصف شب و تا آخر شب، همراهان ما همه از پا می‌افتادند، ولی نشاط من به خصوص بود و بعد از همه می‌رفتم خاطراتم را می‌نوشتم و بعد می‌خوابیدم.

آقای علی لاهوتی: در کتاب شما هستند و در همان سال به دنیا آمدند.

ج) مثل بچه‌های دیگر است.

س) این کتاب هم به اهتمام ایشان بود.

ج) من فکر نمی‌کردم که او روزی بخواهد کتاب‌های مرا چاپ کند. ولی امسال خوب کار می‌کند.

س) خیلی متشکریم و زحمت کشیدید. اگر امکانش است ما چند قطعه از فیلم را برای شما پخش کنیم و تصویری از شما داشته باشیم.

ج) پخش کنید.