س ـ اصول کلی سیاست جمهوری اسلامی در قبال قضیه فلسطین چیست؟
ج ـ بسم الله الرحمن الرحیم. مسأله فلسطین امروزه بهیک مسأله مهم جهانی تبدیل شده و دنبا هم بهآن توجه کرده است و حق هم همین است. در قرن حاضر مسأله فلسطین تقریباً مهمترین مسأله جهانی بوده است. اکنون نیز بهمرحله حساسی رسیده است و باید بهآن توجه خاصی داشت. جمهوری اسلامی نیز باید توجه مخصوصی بهاین مسأله از بعد اسلامی و جهانی داشته باشد و موضع روشن نسبت بهآن اتخاذ کند.
از نظر من مسأله روشن است و نقطه ابهامی در میان نیست. یکی از اصول سیاست ما حتی پیش از پیروزی انقلاب این بوده است که فلسطین باید بهمردم فلسطین بازگردد. و ما اشغال آن از سوی غیرفلسطینیها را به هیچوجه نمیپذیریم. و هیچکس هم نباید بپذیرد، زیرا فلسطین متعلق بهمردم فلسطین بود. قسمت اعظم آنها آواره شدند و عده دیگری از سراسر جهان به فلسطین آمدند و آن را غصب کردند و قدرتهای استعماری نیز از آن حمایت کردند. بنابراین در این رابطه سیاست ما روشن است، در قبال مسائل جاری نیز نظریات خود را گفتهایم.
س ـ شما در مصاحبه با تلویزیون اتریش راهحل مسأله فلسطین را ایجاد کشوری دانستید که نه یهودی محض باشد و نه غیر یهودی محض، ممکن است توضیحات بیشتری در این رابطه ارائه دهید. آیا این همان طرح مورد نظر فلسطینیها در سالهای دهه 1970 مبنی بر تأسیس «یک کشور دمکراتیک غیرمذهبی در فلسطین» نیست؟
ج ـ من این نظریه را تازه طرح نکردهام. زمانی که آقای گنشر وزیر خارجه آلمان با ما ملاقات داشت در پاسخ بهیک خبرنگار اتریشی این نظریه را مطرح کردم. در حال حاضر راهحل ممکن را مطرح میکنم. قبل از اینکه اوضاع فلسطین اینگونه شود، اکثریت مردم آن اعراب مسلمان بودند و یهودیان نیز در آنجا زندگی میکردند. البته تعداد آنها قبل از وعده «بالفور» بسیار کمتر بود. رفته رفته سیاست یهودی کردن فلسطین بعد از وعده بالفور از طریق مهاجرت یهودیان دنبال شد و به جایی رسید که اکنون یهودیان اکثریت را در فلسطین دارند. این یهودیان از سراسر جهان از اروپا، کشورهای عرب، هند، ایران و سایر نقاط جهان بهفلسطین سرازیر شدند. تعداد زیادی هم از آفریقا بهآنجا رفتند.
واقعیت این است که اکنون اکثریت مردم را در آنجا یهودیان تشکیل میدهند. اگر بخواهیم بگوییم که تمام اینها بههمان جایی که قبلاً بودند برگردند، در وضع فعلی حداقل عملی نیست. زیرا مجدداً یک مسأله انسانی و پراکنده شدن آنها طرح میشود. البته میتوان در یک برنامه طولانی و در یک افق دور چنین مسألهای را در نظر داشت، اما اگر فرض را بر این بگذاریم که واقعاً دنیا در صدد حل مسأله فلسطین است، و میخواهد دیگر ماده چرکین و متعفنی در منطقه نباشد که ظلم و ستم کند، و باعث گسترش مسابقه تسلیحاتی شود، راهحل این است که مردم فلسطین مجدداً بهکشور خود برگردند آنهایی را هم که هستند نمیتوان بهزور اخراج کرد. این مجموعه یک حکومت تشکیل میدهند و یک حکومت دموکراتیک به وجود میآید که طبعا" با بازگشت مسلمانان فلسطین بهکشور خود، اکثریت با آنها خواهد بود. این طرح و راهحل مسالمتآمیز قضیه است آن هم در صورتی که طرفین بپذیرند.
س ـ این طرح به منزله به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل نیست؟
ج ـ خیر این به مفهوم نفی اسرائیل است. یعنی دولتی به نام اسرائیل در منطقه نباشد.
س - در واقع این نظریه با طرح کشور مستقل فلسطینی مورد نظر شورای ملی فلسطین متفاوت است زیرا امروز تلقی همه این است که تأسیس کشور مستقل فلسطین بهمفهوم به رسمیت شناختن اسرائیل است.
ج ـ میتوانست بدون به رسمیت شناختن اسرائیل نیز قابل طرح باشد چیزی که اکنون مطرح است و سازمان آزادیبخش فلسطین آن را نپذیرفته است، تقسیم فلسطین است. یعنی در بخشی از اراضی فلسطین یک کشور فلسطین تأسیس شود، در بخش دیگر آن نیز که اکثریت اراضی است کشور اسرائیل باقی میماند. این حداقل یکی از خواستههای مرحلهای اسرائیل بوده است. زیرا در 1964 که اسرائیل کرانه باختری و نوار غزه را اشغال کرد، طرح زمین در برابر صلح را مطرح کرد و حاضر بود آنها را در برابر به رسمیت شناختن خود از سوی اعراب پس دهد. این تز را آن روزها کسی قبول نمیکرد و اصولاً پذیرش آن برای یک مسلمان یا یک عرب قابل تصور نبود ولی کمکم اعراب آن قدر از خود ضعف نشان دادند، که اسرائیلیها پذیرش این طرح را برای خود یک موفقیت و پیروزی میدانند. سازمانی که اصولاً براساس نفی اسرائیل بوجود آمده بود، این مسأله را در حال حاضر پذیرفته است. اکنون ساف، تقسیم فلسطین را پذیرفته است. آن هم نه تقسیم سازمان ملل را که به طور تقریبی فلسطین را به دو نیمه تقریباً مساوی قسمت کرد.
س ـ اگر اظهارات اخیر یاسرعرفات را نادیده بگیریم، در بیانیه استقلال فلسطین که در الجزایر صادر شد، بر تأسیس کشور فلسطین در خاک فلسطین تأکید دارد و در آن اشارهای هم به رسمیت شناختن اسرائیل نشده است.
ج ـ پس این قطعنامههایی که پذیرفتند چه میشود؟ چون در این قطعنامهها تصریح شده است که موجودیت اسرائیل در منطقه مورد نظر باقی بماند.
س ـ به نظر شما بیانیه استقلال نمیتواند نقطه امیدی باشد؟ یعنی راهحلی برای گریز از اعتراف بهموجودیت اسرائیل. وقتی که فلسطینیها در بخشی از فلسطین قدرت یافتند و مستقر شدند، از بیانیه استقلال به عنوان بهانهای بر بازپسگیری بقیه خاک فلسطین استفاده کنند و حاکمیت سراسر فلسطین را مطرح کنند.
ج ـ اسرائیلیها نیز همین مسأله را طرح کردهاند و میگویند در این مسأله ابهام وجود دارد و ساف و یاسرعرفات باید صریحتر صحبت کنند. بهعقیده ناظران بیانیه استقلال بهاین منظور وضع شده است که رهبران ساف بهمردم فلسطین بگویند بخشی از فلسطین را بهاسرائیلیها نبخشیدهایم و بهاسرائیلیها و آمریکاییها از طرف دیگر بگویند شما را به رسمیت شناختهایم، بیشتر از این از ما چه میخواهید؟
ـ آمریکاییها هم تا زمانی که یاسرعرفات اسرائیل را به رسمیت نشناخت، حاضر بهمذاکره با ساف نشدند. البته این نکته را قبول دارم که بیانگر استقلال به گونهای است که روزی میشود فلسطینیها آن را به گونهای دیگر تفسیر کنند و بگویند. مسأله این بوده است. ولی مسأله این است که اسرائیلیها آن را بپذیرند و تا با صراحت آنچه را که میخواهند نگیرند، این را قبول نمیکنند. هم آمریکا و هم اسرائیل کار را بهجایی میرسانند که به تعبیر غیرقابل تفسیری دست یابند.
س ـ آیا بیانیه استقلال و مسایل مطرح شده در آن را نمیتوان یک گام به پیش در نظر گرفت؟
ج ـ اگر مسأله را کلی در نظر بگیریم، میتوان یک چنین تاکتیکی را قبول کرد. یعنی عدهای از فلسطینیها این گام را بردارند، و خود را هم در این راه قربانی کنند و بگویند ما بخشی از فلسطین را گرفتیم و کشور و دولت فلسطین را تشکیل دادیم. از طرف دیگر عدهای از فلسطینیها هم بگویند، این را قبول نداریم - چنانکه اکنون عدهای هم طرح استقلال را قبول ندارند - و خواستار مبارزه مسلحانه تا طرد اسرائیلیها و آزادی کل فلسطین بشوند. در این صورت هنوز کسانی هستند که خواستار آزادی کل فلسطین باشند ولی با این تفاوت که در گذشته فلسطینیها جایی و سرزمینی نداشتند و هر کجا و بههر کشوری که میرفتند دولت و مردم آنجا آنها را اخراج میکردند و یا اینکه اسرائیل آنها را مورد حمله قرار میداد (مثل اوضاع لبنان و اردن)، خوب اگر همه قضیه این باشد یعنی یک گروهی با پذیرش اسرائیل کشوری تشکیل دهند و گروه دیگری هم باشد که با استقرار در این کشور خواستار ادامه مبارزه باشند، این خوب است.
اما مسأله از جانب دیگر نیز قابل طرح است. اگر کشورهای عرب حامی فلسطینیها پس از این مرحله توافق و تعهد کنند که از مبارزه علیه اسرائیل حمایت نکنند، مبارزان فلسطینی چگونه باید مبارزه کنند؟ چون در حال حاضر فلسطینیهااز جهان غرب و کشورهای اسلامی ارتزاق میکنند. بسیاری از خانوادههای آنها در کشورهای عرب هستند، کمک مادی و کمکهای تبلیغاتی میگیرند همه این کمکها در خدمت آرمان فلسطین است. حال اگر کشورهای عرب بگویند پس از تأسیس کشور فلسطین در این بخش از خاک فلسطین همه چیز تمام است و مرزهای بینالمللی را بپذیرند و خواهان مبارزه با اسرائیل نباشند و از فلسطینیها نیز بخواهند دیگر مبارزه نکنند، در این صورت خطر بسیار بزرگی وجود دارد. در واقع آرمان فلسطین مخدوش میشود و فلسطینیهای مبارز نمیتوانند به مبارزه خود ادامه دهند و در فلسطین نیز جایی ندارند و آوارگی و پراکندگی آنها به مراتب بدتر از سابق است. البته در آن صورت هم کاملاً این گروه ناتوان نیستند، گرچه ممکن است کشورهای عرب آنها را نپذیرند، اما آنها میتوانند با دست بازتری به مبارزه مسلحانه ادامه دهند و دیگر ملاحظه اتهاماتی نظیر تروریسم را ننمایند و به نظر من هم وضع همینگونه میشود، و اوضاع فعلی نیز نشان میدهد که قضایا بهاین جانب سوق داده میشود.
به هرحال اگر مسأله فلسطین ریشهای حل نشود، این گونه میشود. یک جریان فلسطینی میآید و یک کشور فلسطینی و دولت فلسطینی تشکیل میدهد و خالصترها و انقلابیترها دنبال مبارزات حاد مسلحانه، علیه منافع اسرائیل در کل جهان و داخل اسرائیل میروند. آمریکا نیز در این صورت بههدف خود که ریشهکن کردن تروریسم است نخواهد رسید.
س ـ به نظر شما سیاستهای اخیر ساف و یاسرعرفات در کجا ریشه دارد، زیرا از دیدگاه برخیها عدم حمایت واقعی کشورهای عرب از فلسطینیها و مبارزات مسلحانه آنها به این منجر شد. چون اردن، مصر، لبنان و سوریه حاضر نیستند قلمرو کشور خود را برای مبارزات مسلحانه علیه اسرائیل در اختیار فلسطینیها قرار دهند. بنابراین چون فلسطینیها از این طریق نتوانستند مبارزه مسلحانه را دنبال کنند از روی ناچار سیاستهای صلحآمیز را پذیرفتند و مجبور شدند سیاستهای اخیر را اتخاذ کنند.
ج ـ درست است. بخشی از قضیه همین است و باید منصفانه قبول کرد که فلسطینیها خواهان مبارزه با اسرائیل هستند و باید جایی برای مبارزه داشته باشد. فلسطینیها در اردن نتوانستند بهاین هدف نایل آیند و قتل عام سپتامبر سیاه در 1970 از طرف اردن حاکی از این مسأله بود. در لبنان نیز آنها را نپذیرفتند. در داخل اردوگاههای لبنان مورد حمله قرار گرفتند و لبنانیها آنها را تحمل نکردند و هر روز جنگ در اردوگاهها رخ داد. بهعلاوه اسرائیل هم در لبنان آنها را بمباران کرد. وقتی هم فلسطینیها بهتونس رفتند، باز هم اسرائیل در این کشور که از دورترین مناطق بهاسرائیل بود، مقر آنها را بمباران کرد. هیچ کس هم از آنها حمایت نکرد. در هر کشوری که باشد وقتی زمین نداشته باشند و کسی از آنها حمایت نکند نمیتوانند خود را حفظ کنند. قدرت آمریکا و حامیان اسرائیل هم آن قدر زیاد است که کشورهای عرب را از حضور فلسطینیها بهترس و وحشت اندازند و برآنها فشار آورند. اگر کشورهای عربی و اسلامی شجاعانه فلسطینیها را میپذیرفتند و بهآنها میدان نبرد و امکانات میدادند قضیه تا حدی از یک جهت حل بود. ولی از طرف دیگر نیز قضیه قابل طرح است، و آن اینکه فلسطینیها به تدریج خود را به شبه دولت و دولت تبدیل کردند و میخواستند در دنیا جایی برای خود باز کنند. و در مجامع بینالمللی و جمع رؤسای کشورها حضور یابند. این از یک جهت مثبت بود و آن اینکه فلسطینیها میتوانستند حرف خود را بزنند و خود را مطرح کنند. اما بعد منفی آن این بود که اینگونه فعالیت حد و مرزی دارد. نمیشود هواپیمای مخصوص داشته باشد و به هر کجا بخواهد برود و در هر فرودگاهی از او استقبال کنند و انقلابی اسلحه بهدوش نیز باشد. باید گفت اگر فلسطینیها واقعاً خواستار مبارزه مسلحانه بودند، حتی با عدم حمایت کشورهای عرب، تا حدی قادر بهاین کار بودند. زیرا هزاران نیروی جنگی از جان گذشته دارند. میتوانند منافع اسرائیل و آمریکا را در همه جا بهخطر اندازند، و امان را از اسرائیل و آمریکا بگیرند. و حتی در خود آمریکا وارد عمل شوند. میتوانستند از امکانات کشورهای عرب استفاده کنند و این دو رژیم را به ستوه آورند. ولی فلسطینیها در سالهای اخیر این گونه مبارزه نکردند بلکه میخواستند مثل یک دولت مبارزه کنند. مبارزه مسلحانه نیاز به خاک دارد و کشورهای عرب هم هیچ کدام حاضر نبودند خاک خود را در اختیار آنها بگذارند. بنابراین اگر همه گناه را بهگردن کشورهای عرب بیندازیم درست نیست. در بخشی از مسایل هم خودشان مقصر بودند. اگر میخواستند مبارزه کنند به نظر من با امکانات انسانی خود میتوانستند و در کشورهای اسلامی هر چند دولتها حمایت نمیکردند، اما ملتهای مسلمان از آنها حمایت میکنند.
س ـ آیا میتوان حرکت اخیر فلسطینیها را بهنوعی با سیاست ایران در قبول قطعنامه 598 مقایسه کرد. چون بهنظر بعضیها اقدام فلسطینیها در پذیرش قطعنامه 242 و 338 بهیک لحاظ بهسیاست ما شبیه بود. چون ما بهمقطعی رسیدیم که از یک سری از شعارهای خود در جنگ صرفنظر و چشمپوشی کردیم، آن هم بهخاطر شرایط خاصی که این مسایل بر ما تحمیل شد. در این مقایسه میتوان گفت فلسطینیها نیز از همین زاویه سیاستهای فعلی را اتخاذ کردند؟
ج ـ این مقایسه به هیچوجه درست نیست. چون در اینجا قضایا برعکس بود. جنگ بر ما تحمیل شد و ما در پی جنگ نبودیم و صدور انقلاب از طریق جنگ را نمیخواستیم. آنها جنگ را بر ما تحمیل کردند. در جریان جنگ ما شعار طرح تنبیه متجاوز را مطرح کردیم تا مردم عراق را هم نجات دهیم.
اما به نقطهای رسیدیم که دیدیم باید بهای بسیار گزافی برای تحقق این شعار بپردازیم. زیرا این بهاء بیش از آن بود که تصور میشد. همه حرف ما کیفر متجاوز بود. البته عیب کار در این است که متجاوز هنوز کیفر ندیده است. به هر حال عراقیها جنگ را شروع کردند و اهدافی داشتند که بهآن نرسیدند و باید بهآنها گفت چرا قطعنامه را پذیرفتند چون ابتدا این را نمیخواستند. البته باید بگوییم که صدام برای ما مثل اسرائیل نیست، چون اسرائیل غاصب است و یک کشور را غصب کرده و مردم فلسطین را آواره کرده است، اما عراق کشور خود صدام است و او یک عراقی است. البته در کشور خود یک دیکتاتور است، از این دیکتاتورها در کشورهای اسلامی و جهان زیاد است و رسالت ما هم این نیست که هر دیکتاتوری را از تخت خود پایین کشیم، نه امکان این را داریم و نه برنامه ما این است.
رژیم عراق بدین دلیل که از درون تهدید میشد، جنگ را شروع کرد، میخواست از ضعف ما استفاده کند و کشور ما را تجزیه نماید و هوسهای جاهطلبانه ژاندارم خلیجفارس بودن را تحقق بخشد که شکست خورد، تنها حرفی که برخیها میتوانند بهما بزنند این است که چرا شما در اواسط جنگ شعار جنگ جنگ تا پیروزی را تا سقوط صدام مطرح کردید.
ماهیت قضایا فرق دارد و یکی نیست، ما صدام را مثل حکام اسرائیلی نباید تصور کنیم، صدام یک حکومت دیکتاتوری محلی است که بهملت خود ظلم میکند، و بهما هم ظلم کرد، ما میخواستیم انتقام خود را بگیریم ولی هنوز بهچنین کاری موفق نشدیم. این قضیه با مسأله فلسطینیها متفاوت است، آنجا کشوری را غصب کردهاند و صاحبان اصلی آن را اخراج نمودهاند، و حالا درست نیست که فلسطینیها بخشی از کشور را بدهند و بگویند نیمی از ما و نیمی از شما.
س ـ براساس یک نظریه، تحولات اخیر فلسطین در چهارچوب یک زنجیره بینالمللی قابل طرح است. بدین معنی که در دهه 1980 ابرقدرتها با یکدیگر بر سر حل بحرانهای محلی و منطقهای بهتوافق رسیدند.
حل مسأله آنگولا، نامیبیا، کامبوج و خروج شوروی از افغانستان در این راستا است. در بحران خلیج فارس هم ابرقدرتها با حمایت از عراق و فشار آوردن برایران، ما را به قبول قطعنامه 598 وادار کردند، و بحران را بهظاهر حل کردند، تحولات اخیر فلسطین هم در راستای توافق ابرقدرتها مطرح است، و حلقه دیگری از این زنجیر بهحساب میآید، نظر شما در این رابطه چیست؟
ج ـ اینکه نوعی نشانه زندگی مسالمتآمیز میان قدرتهای مسلط جهانی دیده میشود، حرف بیاساسی نیست. حتی در داخل بلوک کمونیست شرایطی بوجود میآید که بتوانند با غربیها بیشتر مسالمت داشته باشند، انهدام سلاحهای هستهای، مذاکرات چین و شوروی و چین و ژاپن بر سر مسائل مرزی در این رابطه است. بهعلاوه بر سر مسأله مغرب (صحرای پولیساریو) مذاکراتی در جریان است. من بیشتر علت این را در حرکتهای گورباچف مشاهده میکنم. زیرا شورویها بهاین نتیجه رسیدهاند که دنیای مارکسیسم نمیتواند با وضع موجود با غربیها مقابله کند. زیرا غربیها امکانات بیشتری دارند، آغاز کار از طرف شورویها است، که میخواهند زندگی مسالمتآمیز داشته باشند، زیرا آنها میتوانستند مسأله افغانستان را مثل سابق مدتها ادامه دهند، و البته تلفات هم داشته باشند، ولی ترجیح دادند از آنجا خارج شوند.
اما در رابطه با یک انقلاب مانند انقلاب فلسطین نباید مسأله را بهاین سادگی در نظر گرفت. البته اگر یک انقلاب بخواهد در معادلات جهانی خود را هضم کند و تابع معادلات جهانی باشد، این گونه میشود، ولی نظر ما بر این است ملتی که در راه سرزمین خود مبارزه میکند و هدف هم دارد، میتواند تسلیم نشود. اگر نهضت فلسطین بخواهد به صورت دولت و رسمی در محافل بینالمللی حضور داشته باشد دچار این تنگناها و مشکلات میشود. نهضت فلسطین میتواند به صورت یک حرکت انقلابی تا رسیدن بههدف خود ادامه داشته باشد، زیرا حضور اسرائیل در منطقه مثل آن است که جسم خارجی وارد بدن دیگری شده است، بالاخره این عامل خارجی طرد میشود، اسرائیل بالاخره نمیتواند بهوضع فعلی ادامه دهد، مردم فلسطین هم میتوانند معادلات جهانی را بپذیرند و یا با آن مقابله کنند.
س ـ علیرغم مواضعی که رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین علیه ایران در جنگ اتخاذ کردند، جمهوری اسلامی ایران چه معیارها و ملاکها و شرایطی برای بهبود روابط با ساف دارد؟
ج ـ ما سیاست خود را در قبال مسائل اخیر، بیان کردیم. فلسطینیها یک کشور تشکیل دادهاند، و ما نباید با این اقدام مخالفت کنیم. حتی اگر دولت در تبعید هم تشکیل میدادند آن را میپذیرفتیم. این اشکال ندارد، عیب کار این است که قضایا مخلوط شد. یعنی حق را با باطل مخلوط کردند زیرا هماهنگ با تشکیل کشور، قطعنامههایی را که بهاسرائیل رسمیت میدهد و فلسطین را تجزیه میکند پذیرفتند. ما نباید بگوئیم که اقدام آنها را یا دربست میپذیریم و یا اینکه دربست رد میکنیم. آن بخشی را که مربوط به تأسیس کشور فلسطین است میپذیریم. هرکجا و هر زمان حتی در یک شهر فلسطین اگر یک کشور فلسطینی و یک دولت فلسطینی در خاک فلسطین تشکیل شود، باید آن را بپذیریم.
اما ما هر تعهد این دولت را نمیپذیریم، ما کشور فلسطین را میپذیریم و دولت در تبعید فلسطین را هم میپذیریم و با آنها همکاری و رابطه هم میتوانیم داشته باشیم اما همه تعهدات آنها از جمله پذیرش تقسیم را نمیپذیریم، ممکن است کارهای خطا و بد دیگری هم بکند که نمیپذیریم.
س ـ اقدامی هم از طرف جمهوری اسلامی برای گرمی روابط صورت میدهید؟ زیرا روابط در حال حاضر سرد است. خبرنگار کیهان در شورای ملی فلسطین در الجزایر با منیرشفیق مصاحبه کرد. منیز شفیق به عنوان یک چهره اسلامی مطرح است، و با مصوبات الجزایر هم مخالف بود، و آن را چارهساز نمیدانست. اما از ایران انتقاد میکرد که در چند سال اخیر از مواضع گذشته خود در مسأله فلسطین بهتعبیری عدول کرده است و شعارهای حضرت امام و آیت الله منتظری کنار گذاشته شده و فلسطین جایگاه خود را در ذهن مسئولین جمهوری اسلامی ندارد و اولویت نخست آنها نیست.
ج ـ مسأله از 2 جهت قابل طرح است. یکی اینکه ما با کشور فلسطین چه بکنیم؟ کشور و دولت فلسطین از کشورهایی که ما با آنها رابطه داریم مثل اردن و یا انگلستان و یا فرانسه که بدتر نیست؟ ما با اینها رابطه داریم و باید با کشور و دولت فلسطین همکاری و رابطه داشته باشیم، سفیر مبادله شود، زیرا بالاخره مردم محروم و فقیر فلسطین از اطراف جهان در کشور خود جمع میشوند، باید بهآنها کمک کنیم. این جای خود را دارد.
اما این که آنها گله داشته باشند، این بیجا است. زیرا حتی ما در حال جنگ هم نیرو به لبنان فرستادیم، و اکنون هم حضور دارند و عمده دلیل حضور ما بهخاطر کمک بهفلسطین و مبارزه مسلمانها علیه اسرائیل است. حاضریم آنجا به آنها آموزش و تعلیم، پول و اسلحه و کمک بدهیم. ولی آنها حاضر نبودند بجنگند. ما حرکت سازمان آزادیبخش فلسطین را در سالهای اخیر قبول نداشتهایم، از کاری که قبول نداریم، چگونه حمایت کنیم. ما در داخل فلسطین از همه مبارزان و مسلمانان حمایت میکنیم، مبارزین داخل فلسطین برای ما همانند حزب الله لبنان هستند، حاضریم به آنها هر کمکی بکنیم. هر کس که بخواهد بههر شکلی علیه اسرائیل مبارزه مسلحانه یا سیاسی بکند و در این راه هر چه مصلحت بداند حاضریم از آنها حمایت کنیم و به آنها کمک کنیم.
س ـ درست است که ما برخی مواضع سیاسی فلسطینیها مثل مواضع اخیر ساف و یاسرعرفات را نمیپذیریم اما با توجه به فرمایشات جنابعالی، با برخی کشورها که دشمنی بیشتری با آنها داریم و اختلافات ما با آنها شدیدتر است و اختلافات ما با رهبران ساف قابل مقایسه نیست، رابطه سیاسی و دیپلماتیک داریم. آیا نمیتوانستیم با فلسطینیها روابط گرمتری داشته باشیم؟ آنها به هر حال این گلهها را مطرح میکنند.
ج ـ آنها حرکتهای ناحقی کردند. بهعراق رفتند، در حالی که ما با عراق در جنگ بودیم. آنها خود بارها بهما گفتند که میدانند صدام با یک انقلاب واقعی در حال جنگ است، حال چطور شد با کسی که علیه انقلابی که فلسطینیها خود آن را قبول دارند، در حال جنگ بود تا این حد صمیمی شدند؟ با آن همکاری کردند، حتی با ضدانقلابیون مثل منافقین گاهی مراوده داشتند. البته اینها تأثیری بر ما ندارد، ولی آنها میخواستند تلخی خود را نسبت بهما نشان دهند. در عین حال ما با قضیه فلسطین رابطه خود را حفظ کردیم. و حتی با خود ساف و رهبران آن چنانچه خواستار مبارزه باشند حاضر بههمکاری و کمک هستیم. البته طبیعی است که اولویت را در کمکهای خود بهجریانهایی میدهیم که آنها را قبول داریم. اگر یک جریان اسلامی در فلسطین باشد که اکنون هم هست برای ما مطبوعتر است. ما نسبت بهآنها بیشتر همت بهخرج میدهیم. البته با جریانهای دیگر فلسطین هم خصومت نداریم و نباید هم داشته باشیم، برخی حرفها و مواضع آنها را قبول نداریم، و این مسأله عمدهای نیست چون مواضع خیلیها را در جهان قبول نداریم.
س ـ برخیها و حتی بعضی محافل فلسطین معتقدند که صدام از تضادهای اولیه میان ایران و ساف استفاده کرد. زیرا ایران یک خطای تاکتیکی مرتکب شد و با تشدید کردن تضادهای فرعی با ساف، باعث شد که صدام بهرهبرداری کند و رهبری ساف را بهطرف خود جلب کند. در حالی که ساف در سالهای گذشته با عراق تضادهای شدید داشته است و حتی عراق برخی رهبران این سازمان را ترور کرد. ولی بعد با استفاده از خطای ایران توانست با کمکهای مالی و معنوی خود فلسطینیها را به موضعگیری علیه ایران در جنگ وادار سازد. چنانچه جمهوری اسلامی یک سیاست عقلایی در پیش میگرفت میتوانست جلوی این جریان را بگیرد. نظر شما در این رابطه چیست؟
ج ـ این نوعی ساده نگری به قضیه است. حامیان صدام در کشورهای عرب این قضایا را پیش آوردند، همانهایی که اکنون کار را به پذیرش قطعنامههای سازمان ملل و پذیرش اسرائیل کشاندند، فلسطینیها را بهموضعگیری علیه ایران و همکاری با صدام کشاندند. ما اشتباه تاکتیکی در رابطه با آنها مرتکب نشدیم. اول انقلاب بهآنها کمک کردیم. سفارت اسرائیل را بهآنها دادیم. هر کمکی که از ما ساخته بود حاضر بودیم بهآنها بدهیم. روزهای اول گرفتار انقلاب بودیم و بعد گرفتار جنگ شدیم. در عین حال بهآنها گفتیم حاضریم بهشما کمک کنیم. بهنظر من از طرف ما کوتاهی نشد. بلکه آنها در معادلات جهان عرب بهاین راه کشیده شدند.
س ـ ایران تاکنون چه کمکهای مادی بهقیام فلسطینیها در سرزمینهای اشغالی کرده است، حداقل به جناحها و جریانهای اسلامی در داخل فلسطین کمک شده است؟
ج ـ شاید خودمان مایل بهگفتن این مسأله نباشیم، اگر بهآنها دسترسی پیدا کردید از خودشان سئوال کنید، جواب را آنها بدهند بهتر است. خلاصه مسأله این است که هر فلسطینی و مسلمان فلسطینی که با اسرائیل مبارزه کند، ما خود به دنبالش میرویم و بهاو کمک میکنیم.
س ـ در رابطه با تأسیس کشور فلسطین، تقریباً جامعه بینالملل بهجز اسرائیل و آمریکا آن را پذیرفت، و حتی برخی کشورهای عرب مثل سوریه و لیبی نیز به نحوی آن را پذیرفتند.
جمهوری اسلامی ایران باید موضع خود را روشن کند و در این رابطه صریحتر سخن بگوید. آخرین موضع رسمی ایران، سخنان آقای لواسانی در ژنو بود که دو بخش داشت، اول اینکه از تشکیل کشور فلسطین در کل خاک فلسطین حمایت میکنیم. دوم اینکه هر اقدامی را که به منزله بهرسمیت شناختن اسرائیل باشد، رد میکنیم. به نظر میرسد که این موضع از صراحت برخوردار نیست. ما باید صریحتر و روشنتر صحبت کنیم. حتی در برخی مواضع مقامات بالای کشور مثل مواضع جنابعالی و آقای خامنهای و یا اظهارنظرهای اولیه آقای موسوی نخستوزیر در فردای اعلام استقلال فلسطین اختلافاتی مشاهده میشود.
ج ـ من ابهامی در قضایا نمیبینم. من و آقای خامنهای قبلاً در این رابطه با یکدیگر بحث کردهایم و بعد موضع گرفتهایم. ما از تشکیل کشور فلسطین در هر قطعهای از خاک فلسطین حمایت میکنیم، اما مفهوم آن این نیست که فلسطینیها و دولت فلسطین هر کاری میکند، بپذیریم. مسأله قدری دشوار بود، زیرا فلسطینیها هم کشور تشکیل دادند و هم اسرائیل را به رسمیت شناختند، تفکیک اینها از هم قدری دشوار بود و باعث شد این ابهام در اذهان بوجودآید. هنوز سفارت فلسطین در تهران هست، حال که کشور تشکیل دادهاند، میتوانند بگویند این سفارت دولت فلسطین است.
ما هم میتوانیم داشته باشیم. نه وزارت خارجه و نه ما هیچکدام با تشکیل کشور فلسطین مخالف نیستیم، ولی قضایا مخلوط شد. لیبی و سوریه نیز همین مواضع را داشتند و به رسمیت شناختن اسرائیل را لیبی محکوم کرد و سوریه با صراحت بیشتری مطرح کرد. البته این کشورها هر کاری بکنند بهآن کار نداریم، و ما از موضع خود سخن میگوئیم.