س- در این گفتوگو بنا داریم به مسأله امام و حوزه علمیه از زاویه دید جنابعالی که از یک سو از یاران دیرین و نزدیک حضرت امام و از علمای بزرگ حوزه و دارای پیشینهای قوی در حوزه و از سوی دیگر از بنیانگذاران نهضت اسلامی هستید و در تمام دوران پرفراز و نشیب قبل و بعد از پیروزی انقلاب در رأس هرم اداره نظام قرار داشتهاید و ملقب به سردار سازندگی هستید، بپردازیم.
در آغاز و قبل از گفتو گو درباره حضرت امام، از حضرتعالی میخواهیم درباره دوران طلبگی، تحصیلاتتان و وضع حوزه علمیه در آن دوران صحبت بفرمایید.
ج- بسمالله الرحمن الرحیم، طلبگیام از سال 1327 شروع شد و تا سال 1343 به جز دوران کوتاهی که در زندان یا تهران بودم، در حوزه حضور داشتم.
در این مدت بیشتر وقتم را در مطالعه و تحصیلات حوزوی سپری کردم، مقاطعی هم به کارهای فرهنگی و انتشاراتی و تبلیغی پرداختم.
سال 1327 که وارد حوزه شدم، نوجوانی چهارده ساله بودم و تا آن زمان در روستا زندگی میکردم و از مسایل کشور و جهان و تحولاتی که اتفاق افتاده بود، چندان اطلاعی نداشتم.
با ورودم به حوزه خوشبختانه در موقعیّت مناسبی قرار گرفتم و خیلی زود با حوزه و شرایط آن - بیش از طلبههای دیگر - آشنا شدم.
پدرم به خاطر بستگی فامیلیما با آقایان اخوان مرعشی، مرا به آنان سپرد و خیلی زود جزو افراد آن خانواده شدم. اخوان مرعشی در آن زمان از افاضل حوزه و افرادی اهل معاشرت بودند و با بسیاری از شخصیتها وطلبههای فاضل حوزه ارتباط داشتند. معمولاً در منزل آنها رفتوآمد بود. از این رو خیلی زود با همه چهرههای حوزه، از آیتالله بروجردی که در رأس همه بودند تا سطوح پایینتر، آشنا شدم. در مدرسهها نیز با طلبههای همسطح خودم کار میکردم و با آنان آشنا بودم. در نتیجه در زمان کوتاهی تقریباً همه حوزه را شناختم.
چند ماه پس از ورودم به قم نیز منزل مسکونی ما به مقابل منزل حضرت امام منتقل شد. این همسایگی باعث شد تا با معظمله آشنا شوم. آن موقع رسالت مهم حوزه درس خواندن بود و حوزویان در تحصیل بسیار جدّی بودند.
مرحوم آیتالله بروجردی با توجه به وضع آن دوران، این رسالت را برای حوزه تعیین کرده بودند. چون در زمان رضاخان حوزه تقریباً متلاشی شده بود و میبایست آن را سروسامان میدادند. از این رو ایشان حوزه محدودی که از آیتالله حائری یزدی بازمانده بود، به دست گرفته و آن را توسعه دادند.
در آن موقع، رسالت اوّل حوزه این بود که روحانیت را که در زمان رضاخان از صحنههای اجتماعی حذف شده بود، دوباره شکل دهد و احیا کند. برای این کار یک دوره زمانی طولانی لازم بود تا طلبههای مبتدی مدارج عالی را طی و حتی در درس خارج هم شرکت کنند. ده،پانزده سالی وقت میخواست تا حوزه، حوزه واقعی شود. از این رو به بقیّه مسایل اهمیّت چندانی داده نمیشد.
در خارج از حوزه نیز روحانیون، مثل آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام، فعالیتهایی داشتند. شخصیتهای نادری هم از خود حوزه با آنها ارتباط داشتند. این ارتباط فعال بود. فعالیتهای بیرونی بر روی حوزه تأثیر میگذاشت و برای طلاب جوان جالب بود، گرچه همّت اولیه ما همان درس خواندن بود.
البته بعد از شهریور بیست، روحانیّت از انزوای خفه کنندهای که دیکتاتوری در جامعه ایجاد کرده بود، بیرون آمده بود. جامعه مذهبی نیز از شرایط بسیار حادّ سانسور و ایذاء خارج شده و تقاضای چشمگیری در حوزه مسایل دینی به وجود آمده بود و مردم با علاقهمندی زیاد با حوزه و روحانیت ارتباط پیدا میکردند.
طلبه شدن من نیز، خود، نشانی از این علایق مردمی است. من نوجوانی بودم ساکن روستای بهرمان در جلگه نوق رفسنجان که یازده فرسخ تا شهر فاصله داشت. و هنوز شهر را ندیده بودم. وضع راهها و وسایل حملونقل به گونهای نبود که روستاها بتوانند ارتباط جدّی با شهرها داشته باشند. من در نوق و در آن سنین به طلبگی علاقهمند شدم، تا آنموقع در مکتب تحصیل میکردم که در آنجا علاوه بر کتابهای معمول مدارس، کتابهایی مثل نصاب، بوستان سعدی ومعراج و امثال اینها خوانده میشد.
این علایق عمیق در چنین محیطی عمق التهاب و اشتیاق مردمی را میرساند. یک مدّاحی آمده بود نوق و آیتالله بروجردی را به مردم معرفی کرد. گرچه این مرد تنها مداحی میکرد وکار دیگری هم نداشت ولی اطلاعاتش از اهالی روستا بیشتر بود و از زبان او با حوزه آشنا شدیم.
البته پدر من نیز از دروس حوزوی و حوزه و روحانیت آگاهی داشت و با اینکه شغل او غیر از کار تبلیغی و روحانیت بود، لباس روحانی میپوشید و وقت زیادی هم صرف مطالعه کتب دینی میکرد.
فکر میکنم در خیلی از جاهای ایران شرایط همینگونه بود. از این رو افرادی که برای طلبگی به حوزه میآمدند، عاشق کارشان بودند و تردیدی در انتخابشان نداشتند.
البته آن موقع تحقیرات تودهای و لیبرالها و عوامل آنها بر ضد آخوندها رواج داشت و رسوبات دوران استبداد پهلوی هم بود، ولی در مقابلش این عشق به صورت فراگیر وجود داشت.
در خود حوزه هم صحنههای شیرین و تلخ بسیار بود. فعالیتهایی هم انجام میشد. آن موقع فدائیان اسلام فعال بودند، جبهه ملّی هم بسیار فعال بود و قضیّه ملی شدن صنعت نفت جزو مهمترین خواستههای ملّی آن روز محسوب میشد. حرفهای بزرگی هم زده میشد و میگفتند اگر نفت ملّی شود به هر ایرانی در روز چقدر میرسد و میگفتند هر روز یا سر هر ماه میآورند و درِ خانه افراد میدهند و توجه نمیکردند که در ثروت سرانه کشور اینقدر سهم پیدا میکنند.
فضای آزاد، خوب و سازندهای بعد از شهریور بیست به وجود آمده بود. دولت شاه هم که تازه به قدرت رسیده بود، جوان و خیلی ضعیف بود و اصلا امکان کنترل نداشت، ساواک هم شکل نگرفته بود، توسعه مبارزات بر محور ملی شدن نفت فشار زیادی روی انگلیس داشت. چون نفت و مسایل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشور تحت نفوذ انگلستان بود و در مبارزات انگلیسیها عامل عقب ماندگی ایران انگلیسیها معرفی میشدند و حزب توده هم نقش زیادی در دامن زدن به آن موضوع داشت و تا حدودی هم درست و بجا بود.
س- جنابعالیدرآن دوران تا چه مقطعی تحصیل کردید و اساتید و بزرگانی که در محضرشان تلمذ کردید، چه کسانی بودند؟
ج- اولاً وضع حوزه در آن دوران به گونهای بود که تقریباً همه چیز در آن بدون برنامه و آزاد بود. بعضیها از نصاب و بعضیها از جامع المقدمات شروع میکردند و در دوره سطح از امثله تا کفایه خوانده میشد، انتخاب استاد هم با طلبه بود مباحثه و درس و محل سکونت همگی آزاد بود. طلبه اگر میتوانست در مدارس حجرهای پیدا میکرد والّا در خانههای مردم اتاق اجاره میکرد.
حوزه راهنمای رسمی نداشت، البته افرادی بودند که طلاب را راهنمایی و کمک میکردند، ولی فضا کاملاً آزاد و انتخابی و نوعاً عاشقانه بود.
من به سرعت درسهایم را خواندم، فکر میکنم در ظرف شش تا هفت سال سطح را تمام کردم. تا سه سال حتی تابستانها از قم بیرون نرفتم، آن موقع تابستانهای قم خیلی سخت بود و وسایل تفریح هم نبود، بعد از سه سال وقتی برای اولین بار به روستای خودمان برگشتم، قسمت زیادی از لمعه را خوانده و بر ادبیات مسلط بودم. همه متنالفیه و متن تفتازانی ومتن تهذیب المنطق که محور کتاب حاشیه ملاعبدالله است و مقدار زیادی از قرآن و همه اشعاری که به صورت شاهد مثال در کتابهای ادبیات حوزه مثل مغنی و سیوطی، و کتب دیگر است را از حفظ داشتم.
خیلی از طلبهها آنموقع اینگونه بودند. قسمتهای زیادی از قرآن را حفظ کرده بودم، تا آن موقع منبر نرفته بودم و تنها درس میخواندم، سه سال و نیم بعد هم بخشی از قوانین، رسایل ومکاسب و کفایه را که آنموقع تدریس میشد، تمام کردم. البته درس هایی هم در کنار دروس رسمی حوزه مثل درس منظومه و بحثهای فلسفی خوانده بودم.
س- الان هم همین متون، دروس اصلی حوزه است و تغییرات اندک بوده است، مثلاً قوانین را اصول فقه کردهاند، در بخش ادبیات هم مغنیالادیب میخوانند، یک سری دروس عمومی هم اضافه شده است.
ج- آن زمان در کنار حاشیه ملاعبدالله و آن شمسیه را میخواندیم، یک چیزهایی درسهای رسمی و جدّی حوزه بود و درسهایی هم خودمان انتخاب میکردیم، مثلاً جامی و شمسیه را هم میخواندیم.
به هرحال در ظرف شش تا هفت سال به درس خارج رسیدم. مدّتی به درس آیهالله بروجردی میرفتم. درس ایشان تنها دو یا سه روز در هفته و آن هم تکراری بود، ولی برای ما خیلی مفید بود. درس اصلی من درس امام بود که در درس فقه و اصول ایشان شرکت میکردم. مقدار زیادی هم به درس مرحوم آیتالله داماد رفتم. در درس آقای شریعتمداری نیز در مقطع تابستان که ایشان مبحث نکاح را تدریس میکردند شرکت کردم، مقداری هم از درسهای آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرتضی حائری استفاده کردم.
س- اجازه بفرمایید به موضوع حضرت امام بپردازیم. جناب عالی اشارهای جامعه شناسانه به وضع آن روز حوزه های علمیه، داشتید، به علاوه خودتان فرمودید و در افواه هم مشهور است که تا همین اواخر حوزه به تحصیلات به ویژه فقه و اصول منحصر بود، سؤالی که به ذهن میآید، این است که چه زمینههایی در حوزه وجود داشت که امام راحل و امثال ایشان که قبل از حضرت ایشان هم بودند به وجود بیایند و رشد کنند و در قضیه حضرت امام حوزه با ایشان همراهی کند و نهایتاً بعد از یک دوره زمانی خاص که زمینهها و بسترها فراهم شد، انقلابی عظیم را سامان دهند؟
ج- البته اینکه گفته میشود فعالیت اصلی حوزه فقه و اصول بود، به این معنا نیست که در حوزه فعالیت دیگری نبود. طلبهها نوعاً بخشی از هزینه زندگی خود را از ناحیه منبر و تبلیغ تأمین میکردند، زیرا شهریهها جزیی بود. تبلیغ برای طلبهها یک بخش جدّی از کار بود و اکثر آنها منبر میرفتند. این کار نیازمند مطالعات جنبی زیادی بود. از سوی دیگر، محیط سیاسی نسبتاً آزاد بود و مسایل جدّی در کشور مطرح میشد. در تبلیغات هم حرفهای تند - چه در زمینه مسایل مذهبی و چه درباره مسایل اجتماعی - مطرح میشد و روحانیون موضعگیری میکردند. بنابراین در حوزه در کنار تحصیل فقه و اصول، یک جریان سازنده سیاسی اجتماعی نیز وجود داشت.
دروس دیگری هم که در حوزه رایج بود، به شکلگیری شخصیت وتفکر طلاب کمک میکرد، تفسیر جایگاه خاصی داشت، نهجالبلاغه بستر مواعظ و منبرهای طلاب بود، بحثهای اخلاقی هم در حوزه کم نبود، فلسفه تقریباً جزو درسهای ما بود که در حدّ منظومه و برای بعضیها در حدّ اسفار جزو برنامهها حساب میشد. ارتباطات گستردهای هم طلاب با جامعه آن روز داشتند.
امّا امام تحت این شرایط که از آن صحبت کردیم، ساخته نشدند. شخصیت امام قبلاً ساخته شده بود. هنگامی که با امام آشنا شدیم، معظم له را همانگونه یافتیم که ده سال بعد نهضت را آغاز کردند و جامعه ایشان را شناخت.
الان یکصدمین سال میلاد امام را پشت سرگذاردهایم. ایام زندگانی ایشان پر فراز و نشیبترین دوران تاریخ ایران مقارن شده بود. امام، تقریباً دوره مشروطه و بعد از مشروطه و دوران اشغال ایران از سوی خارجیها را در دو جنگ جهانی درک کردند. از سویی دیگر حضرت ایشان ذاتاً انسانی بسیار مستعد و خوشفکر بودند، شخصیت ذاتی ایشان از شخصیتهای نادر روزگار است و تا آنجایی که استادان و بزرگان را دیدهام، مثل ایشان خیلی کم بودهاند.
در کنار اینها در دوره رضاخان که جامعه تحت فشار و استبداد بود، امام به عرفان رو آورده بودند. توجه به عرفان مرحوم آیتالله شاه آبادی که استاد امام بودند، ایشان را متحوّل کرده بود و در کنار مقام علمی ممتاز، از ایشان شخصیتی استثنایی به وجود آورده بود.
ما در همهی حالات، تدریس، مذاکرات، مزاحها، تندیها و تلخیها و حتی تحلیلهای ایشان جرقههای عرفانی میدیدیم. در یک جمعبندی استعداد ایشان قوی بود، خوب درس خوانده بودند و مبانی فقهی و اصولی حوزوی را در اختیار داشتند. از شرایط تاریخی قبل از آمدن رضاخان و دوره مشروطه و شکست مشروطه و حالت خشمی که به نیروهای مسلمان دست داد، آگاهی داشتند، از چگونگی برباد رفتن نتایج مشروطه که توسط لیبرالها، چپیها، عمّال اجانب و سلطنت خواهان آلوده شد و توسط نظامیهای رضاخان را مصادره شد و عملکرد غربزدههایی که باعث این تفرقه شدند، باخبر بودند. عوامل موفقیت و به هم خوردن مشروطه را هم میدیدند، دوران حضور یک نظامی قلدر مثل رضاخان که بسیار عوامانه، ولی خیلی جدّی با مسایل کشور برخورد میکرد، لمس کرده بودند. جنایات غربیها در دوران اشغال ایران را که خیلیها را تحت تأثیر قرار داده بود، هم مشاهده کرده بودند. تأثیر منفی حذف روحانیت از زندگی مردم هم برای امام خیلی جدّی بود.
اینها چیزهایی بود که آثارش در افکار و زندگی سیاسی ایشان بعداً هویدا شد. پس برای شناخت شخصیت امام باید به عوامل تاریخی 20 الی 30 سال قبل از شهریور بیست برگشت و اقتضائات آن را بررسی کرد.
از این رو ایشان را باید ساخته شده قبل از دوران گسترش حوزه در قم به حساب آورده و حتی گسترش حوزه قم را محصول تلاش ایشان دانست.
آیتالله بروجردی را امام از بروجرد دعوت و حوزه را تقویت کردند. منتهی افکاری که ایشان داشت، با سیاستی که آقای بروجردی و اطرافیانشان داشتند، سازگار نبود و شرایطی پدید آمد که امام از متن اصلی جریانات خارج شده و تنها به تربیت طلاب پرداختند و افکارشان را تقویت و توسعه دادند. تا اینکه با گذشت سالها، زمینههای مساعد فراهم شد و حدود هفت - هشت سال قبل از شروع نهضت، وضع حوزه و جامعه امام را متوجه کرد که منویات ایشان قابل اجراست.
س- در بین بزرگان حوزه در آن زمان، گسترهی وسیعی از آراء وعقاید وجود داشت. ولی نهضت امام یکپارچه و همهگیر شد. حوزه و روحانیت در آغاز نهضت در سالهای 42 و به ویژه در اوج نهضت، به گونهای با ایشان همراه شد که اگر کسی همنظر و هم رأی ایشان نبود، عملاً در حاشیه قرار میگرفت. به نظر جناب عالی چه عواملی باعث این همدلی در حوزه شد؟
ج- اکثریت طلاب وروحانیون آن زمان حوزه، به ویژه شاگردان امام، کسانی بودند که از دهه بیست در قم بودند و از نزدیک شاهد مبارزات جبهه ملی و فدائیان اسلام، حزب توده و به خصوص نهضت آقای کاشانی بودند. آنان دوران خفقان بعد از دولت مصدق را نیز لمس کرده بودند. این خاطرات و مشاهدات برای روحانیون بسیار سازنده بود. از سوی دیگر نیروی عظیمی که در حوزه شکل یافته و رشد کرده بود، یکنواختی محیط حوزه و دوری از صحنههای سیاسی و اجتماعی را نمیپسندید، از این رو از سال سیوپنج به بعد کارهای انتشاراتی گسترده و فراگیر در حوزه شروع شده بود و نشریاتی مانند مکتب اسلام و پس از آن مکتب تشیع منتشر میشد. در کنار اینها ارتباط با دانشگاهها آغاز شد و از طریق امتحان عدهای از طلاب وارد دانشکده معقول و منقول شده بودند و پلی ارتباطی بین حوزه و دانشگاه ایجاد کرده بودند که حرفهای جدیدی از این طریق به حوزههای علمیه منتقل شد. در تهران نیز شخصیتهای ملّی مذهبی فعالیتهای خوبی داشتند که برای طلاب پرجاذبه بود.
مجموعه این وقایع و تحولّات برای طلبههای آن زمان و به ویژه شاگردان امام، سازنده بود و باعث این همراهی و همدلی شد، البته در زمان آیتالله بروجردی امکان حرکتی برخلاف نظر ایشان در حوزه وجود نداشت و محکوم به شکست بود و هیچکس مخالفت با ایشان را تحمّل نمیکرد. ایشان نیز مصلحت حوزه و جامعه اسلامی را در آن زمان اهتمام به تحصیل و حفظ آرامش میدانستند.
پس از رحلت آیتالله بروجردی شرایط جدیدی در حوزه به وجود آمد و زمینه بروز شخصیت و افکار امام پدید آمد.
س- حضرت امام بنیانگذار شکل نوینی از حکومت یا به تعبیر دقیقتر «حکومت دینی» هستند و نظامی با این کمال و گستردگی، قبل از ایشان بیسابقه است. حتی در مباحث فکری و تئوریک هم با این وسعت مطرح نشده است. حضرت امام براساس چه مبنایی تئوری والا و کامل ولایت فقیه و حکومت دینی را مطرح کردند؟
ج- از حضرت امام - چه در سالهای قبل از نهضت و چه سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب - به جز بحثهای ولایت فقیه که در نجف تدریس کردند، مطلبی نشنیدم که بیانگر شکل حکومت باشد، اما روشن بود که در حکومت باید قوانین و احکام اسلامی در همه زمینهها اعم از سیاست خارجی و داخلی و اقتصادی و فرهنگی اجراء شود و نقض نشود.
هدف حکومت در افکار ایشان مشخص بود، امّا اینکه شکل حکومت چگونه باشد، من چیزی نشنیدم. ممکن است مطالبی داشته باشند که دیگران شنیده باشند.
ما احساس میکردیم، وظیفه ما، نهی از منکر و امربه معروف است و باید مواظب باشیم که احکام اسلامی اجرا شود. لذا هرجا خلاف این را میدیدیم، براساس تکلیف عمل میکردیم. اگر مردم خلافی میکردند در موعظهها میگفتیم و اگر دولت تخلف میکرد، در مخالفت های سیاسی اعلام و برخورد میکردیم.
امّا اینکه چگونه نهضت به اینجا رسید که ولایت فقیه به این شکل مبنایی مطرح شود، ریشه آن در عقاید شیعه است. اساساً تکوّن شیعه در مسأله امامت است. گرچه در زمان پیامبر(ص) شیعه بروز و حضور داشته، امّا یک جبهه نبوده است و در بحث خلافت و امامت که آن را حق مسلّم دوازده امام معصوم از اهلبیت میدانسته است، متکوّن شده است. در تمام تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلام، همواره محور شیعه امامت بوده است.
فقه قوی و مستحکم شیعه نیز در همه زمانها از صدر تاکنون بر این پایه استوار است و علما و فقهای جامعالشرایط، نوّاب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند.
در حکومتها هم گاهی افرادی از قاجاریه یا صفویه که میخواستند مسلمانتر از دیگران باشند، برای کارهایشان از علما اجازه میگرفتند تا خیالشان راحت باشد، که تصرّف عدوانی در امور جامعه نمیکنند.
این تفکر اصولاً همزاد با تکوّن شیعه بوده و هیچوقت هم از آن جدا نشده، منتهی در مقام عمل بر خیلیها این فکر مسلط شده بود که در زمان غیبت و قبل از ظهور امام زمان(عج)، تحقق ولایت و حکومت فقیه امکان ندارد.
از این رو به نظارت همگانی و امربه معروف و نهی از منکر قانع بودند و کمکم این تفکر، برای علما و حوزهها فرهنگ شده بود. از این رو علمایی که در فکر ایجاد حکومت افتادند، نادر بودند.
با اوجگیری مبارزه، بحث ایجاد حکومت و ولایت فقیه، جایگاه خاصّی در مباحث فکری یافت. در آغاز در داخل کشور این بحث شروع شد که اصولاً آیا باید دنبال حکومت باشیم یا نه؟ یکی از آقایان قم کتابی نوشت و در آن کتاب به رغم تلقی موجود که هدف امام حسین(ع) راتنها نهیاز منکر و امربه معروف میدانست، مدعی شد که هدف حضرت بالاتر از امربه معروف بوده و ایشان دنبال حکومت بودهاند. بسترهای فکری آن زمان باعث شد تا این بحث مخالف و موافق پیدا کرد.
در سالهای آخر مبارزه، این فکر در جامعه گسترش یافته و جدّی شد، امام راحل نیز بحث ولایت فقیه را در نجف شروع کردند. البته منظورم از سالهای آخر، ده سال آخر مبارزه است، البته در آن زمان این فکر که به زودی مبارزه پیروز میشود و رژیم شاه شکست میخورد و میتوانیم سیستم حکومت را تغییر دهیم، در اذهان چندان جدّی نبود و تصوّر میکردیم تا به آنجا برسیم، خیلی وقت داریم. امّا سرعت تحولات و حوادث، ما را مقداری برای ایجاد سیستم اسلامی به عجله واداشت.
به هرحال گرچه بحث امامت و ولایت ریشه در عقاید شیعه دارد، ولی مشکلات و مصائب طولانی، بین شیعه واین فرهنگ فاصله انداخته بود. به طوری که شما در کتابهای فقهی و بحثهای علمای گذشته، افراد نادری، مثل مرحوم نراقی را میبینید که به این بحث بیشتر پرداختهاند. ولایتی که آن موقع زیاد از آن بحث میشد، ولایت در امور حسبیه و در حدّ ضرورتهای جامعه بود. امّا بعداً یک نوع برگشتی به مهمترین مسأله شیعه شد، همچنان که در آن روایت معروف میفرماید: بنی الاسلام علی خمس علی الصلوه و الزکوه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشیء کمانودی بالولایه...که این روایت نشان میدهد مهمترین رکن در افکار سلف شیعه ولایت بوده است.
س- اگر اجازه بفرمایید سؤالی جامعه شناسانه از وضع آن روز مردم داشته باشیم؛زمانی که نهضت به پیروزی رسید، پس از یک دوره پنجاه ساله تلاش حکومت پهلوی برای دین زدایی بود، کشف حجاب، اختلاط زن و مرد، برنامههای مبتذل سینما و مطبوعات، رادیو، تلویزیون، در آن دوران، رواج مراکز فساد و تبلیغ و ترویج بیبندوباری. پنجاه سال حکومت کردند و برای اینکه فرهنگ دینی مردم را از بین ببرند، تلاش کردند. امّا وقتی امام ندای این نهضت را بلند کرد، مردمی که پنجاه سال تحت بمباران تبلیغات فرهنگی فاسد پهلوی بودند به این نهضت پیوستند و همراهی کردند و خواستار حکومت دینی شدند و استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی محوریترین شعار این مردم شد. علت این مسأله را چه میدانید؟ چرا آن وضعیت تبلیغاتی کمتر در مردم اثر کرد و آنان به این صراحت دعوت را پذیرفتند و پیروی کردند؟
ج- برای پاسخگویی به این سؤال از بُعد جامعهشناسی باید عوامل خرد وکلان بسیاری را مورد توجه قرار داد.
باید توجه داشت که گرچه حکومتها میتوانند در زمینه فرهنگ و عقیده سازی کارهایی را انجام دهند، ولی معمولاً نمیتوانند فرهنگ و عقاید مردم را برای مدتی طولانی بسازند و مطابق نظر خویش بار بیاورند، البته اگر حکومتی صددرصد محبوب باشد و روابط خوبی با مردم داشته و برنامه درستی هم داشته باشد، میتواند به تدریج نسلها را به شکلی که میخواهد، بار بیاورد.
در تاریخ ایران همواره مهاجمینی در صدد نابودی فرهنگ و اعتقادات مردم بودهاند. ولی همواره همین افکار اصیل و فطریّات مردم، جریان مهاجم را بلعیده و در خودش هضم کرده است. حتی مغولها که آمدند و آنگونه رفتار کردند، مدتی بعد خودشان اسلام و فرهنگ ایران را تا حدودی پذیرفتند و با آن مخلوط شدند.
در کنار اینها، تلاش و فعالیت فرهنگی و تبلیغی روحانیت را نیز نباید از نظر دور داشت، روحانیت همیشه، حتّی در زمان پهلوی، به ویژه بعد از پهلوی اول، در همهجا حضور داشته و مواظب افکار و عقاید مردم بوده است. مراجعات اصلی مردم هم به اینها بوده، از این رو حکومت پهلوی هیچ وقت موفق نشد فکر صحیح دینی را به کلّی از مردم بگیرد.
خفقان هیچ جا کارساز نیست، خفقان معمولاً به صورت یک مانع کوتاه مدت عمل میکند. پشت سر خفقان نیروی عظیم افکار عمومی متراکم میشود، وقتی اولین منفذ را پیدا کرد، خودش را آزاد میکند و وارد جامعه میشود. در زمان پهلویها همینگونه شد.
علاقات دینی، آزادی خواهی و نفرت از سلطه بیگانه و امثال اینها چیزهایی بود که هیچگاه از قلب مردم بیرون نرفت. رهبری لازم داشت تا مردم قیام کنند. از این رو هرگاه در گوشهای منادی پیدا شد، مردم به حرکت درآمدند.
حکومت پهلوی و پسرش به گونهای عمل کرده بودند که غیر از اعطای امتیاز برای عدهای خاص، و یا فشار به مردم هیچچیز دیگری نمیتوانست مردم را به تمکین از حکومت وادار کند. در زمانی که دنیا به طرف آزادی و حریّت حرکت میکرد، حکومت پهلوی در این کشور خفقان ایجاد کرده بود.
به علاوه مسأله نفوذ خارجیها در این کشور برای مردم بسیار تحقیر کننده بود. تنفر از سلطه خارجی، تنفر از تبعیضها، تنفر از غارتها و تنفر از بیعرضگیهایی که حکومت پهلوی در اداره کشور از خود بروز داد، در کنار عوامل مذهبی، دینداری، میهندوستی و آزادی خواهی مردم، زمینه مناسبی را برای مبارزه با دولت و جذب آنان به نهضت فراهم آورد.
س- البته عامل مؤثر عامل مذهبی بود. چون با آن استبداد و حکومت پلیسی اگر عامل مذهبی نبود، مانع از حرکت میشد.
ج- همینطور است. آن فطرت اولی و آن فرهنگ تشیّع که در مردم بود، به اضافه عوامل جنبی که اشاره کردم، باعث شد تا وقتی رهبری مثل امام راحل پیدا شد، در کنار تلاش و حضور روحانیتی که «زبرالحدید امام» نامیده میشدند - نام شاگردان امام را با استفاده از آن روایت، زبورالحدید گذاشته بودند - خیلی زود مردم استقبال کردند. البته شبکه خوبی هم به واسطه همین روحانیت ایجاد شده بود و در مراسم عزاداریها، جشنها، ماه محرم و ماه رمضان، وفیات و اعیاد ارتباطات مردمی تقویت میشد. سیستم وجوهات شرعی هم بین مردم و امام رابطه برقرار میکرد و نهضت را تغذیه مینمود.
س- برمیگردیم به بحث حوزه. حضرتعالی یکی از بلندنظرترین علمایی هستند که حوزه در این سدههای اخیر به خودش دیده، نوع نگرشی که به مسایل دارید تازگی دارد، علاوه بر این در مدیریت کلان کشور هم حضور داشتهاید، همچنین روحانی بسیار فاضل و عالم دینی هستید که در حساسترین دوران حوزه و کشور در متن حوزه بودهاید، اخیراً هم شنیدیم که بازدیدی از حوزه علمیه قم داشتید، حال از حضرتعالی استدعا داریم، وضع امروز حوزه را با عنایت به محورهایی که عرض میشود، ارزیابی فرمایید.
امروز با انفجار علوم مواجه هستیم و ارتباطات آنقدر گسترده شده که الان همه علوم موجود در دنیا برای همه افراد قابل د ترسی شده، فرهنگها و تمدنها دارند در یکدیگر ادغام میشوند. شبکه بزرگ ارتباطات و شبکه بزرگ تبلیغات یکی از محورهای عمدهاش این است که فرهنگ دینی و اعتقادی را یا منهدم کند یا به رابطه شخصی و فردی منحصر کند، در حالی که دین ما دقیقاً خلاف این را میخواهد، یعنی رابطه دینی و مذهبی در دیدگاه اسلام باید عمومی، اجتماعی، سیاسی و کاربر باشد و به تعبیر حضرت امام فلسفه فقه، حکومت است. حالا با توجه به این وضعیت که الان جامعه و جهان دارد، الان جایگاه حضور کجاست؟ ارزیابی حضرتعالی از وضع فعلی حوزه چیست؟ تا بعداً بپردازیم به اینکه چه انتظاراتی داریم و کجا باید باشیم.
ج- آنچه راجع به وضع دنیا و شبکهها و ابزار جدید اطلاع رسانی و توطئه استکبار برای بیرون کردن دین از متن جامعه گفتید، درست است و مناسبترین جا هم برای تأثیرگذاری و صیانت از اسلام و جامعه، حوزههای علمیه و روحانیت است.
چند ماه پیش در قم ملاقاتی با اعضای محترم شورای عالی حوزه داشتم و برنامهها و سیاستها را از زبان آنان شنیدم، قبلاً هم از اوضاع حوزه بیاطلاع نبودم و معمولاً از حوزه خبر میگرفتم.
بحمدالله حوزه را رو به پیش و متفاوت با سالهای قبل میبینم، انصافاً نیاز جامعه و همچنین اهمیت حوزه در تاریخ آینده ایران درک شده و به تأثیر بخشی حوزه در حکومت اسلامی وبه وظایفی که در قبال نظام دارد تا حدود زیادی توجه شده است. البته همه سطوح حوزه چنین نیست، ممکن است بعضی از بزرگان یا طلبهها به این مسایل توجه جدّی نداشته باشند. ولی اکثر طلاب وعده فراوانی از شخصیتهای درون حوزه به اهمیّت شرایط و نقش احتمالی و امکانی و وظیفه حوزه واقف شدهاند. از دیدن برنامهها و سیاستها خیلی بیشتر از گذشته امیدوار شدم.
امّا این عبارتهایی که درباره من گفتید باید بگویم که این عبارات ناشی از حسن ظن شما است. من حقیقتاً این گونه که شما میگویید، نیستم.
من طلبهای با استعداد متوسطی بودم و درسم را تا آن موقعی که در حوزه بودم، خواندم و در جریان مبارزه، تحصیل، زندگی و حضور در متن جامعه و مدیریت کشور تجربههایی کسب کردهام که میتواند امروز مؤثر واقع شود.
به نظر من الان نظام آن بهای لازم را به حوزه نداده و توجه نکرده که چه امکان وسرمایه عظیمی در اختیارش هست و خود حوزه هم توجه اساسی نکرده که چه فرصت استثنایی در تاریخ برای ایفای رسالت اصلیاش برایش پیش آمده است. نه اینکه کاملاً بیتوجه باشند، بلکه توجه در هر دو طرف هست، اما نه در حدّی که شایسته این مسأله خیلی عظیم است. حوزه مرکز بسیار باعظمتی برای پرورش نیروهای مورد نیاز جامعه و حکومت اسلامی است و حکومت اسلامی که خود فرصت بیسابقهای برای کارایی حوزه است، جایی بهتر برای تربیت نیروهای موردنظر ندارد.
دانشگاهها هم کار میکنند و خیلی سازنده هستند، امّا حوزه با آن فضای روحانی و آن شرایط خاصی که دارد، چیز دیگری است.
باید خیلی سریع حوزه را متناسب بانیازهای حکومت اسلامی با داعیه جهانی که دارد، شکل دهیم و حوزه هم باید وظیفه خودش را برای تأمین نیازهای حکومت اسلامی مجدانه پیگیری کند.
الان پاسخ بسیاری از مسایل را با شیوه مناسب تحقیق و اجتهاد مناسب زمان در اختیار نداریم.
هماهنگ شدن حوزه و حکومت میتواند نتیجه بسیار مشعشعی برای تحول و تحرک اسلامی و دینی در دنیا به وجود آورد.
س- دغدغهای که علما و مراجع دارند «استقلال حوزه» است. چیزی که شاید باعث کندی روند میشود، نگرانی از خدشه به استقلال حوزه است. چه باید کرد تا در کنار تحول و اصلاحات، استقلال حوزه حفظ و نیازها تأمین شود؟
ج- این حقّی برای مراکز علمی و تحقیقی است که مسأله استقلال برای آنها جدّی باشد، چه رسد به حوزه که در کارها و بودجهاش هم متکی به دولت نیست. حتی برای دانشگاههای دولتی نیز از قبل از انقلاب موضوع استقلال مهم بوده است. امروزه در دنیا دانشگاهها معمولاً مستقل هستند، مدیرشان را خودشان انتخاب میکنند، بودجهشان را حتیالامکان خودشان تأمین میکنند. اگر چیزی هم دولت میدهد به عنوان کمک میگیرند، تا مجبور نباشند دستورات دولتی را عمل کنند. استقلال در مراکز تحقیقی از ضروریات است. نظام باید بداند که چه سرمایهای در حوزه هست و نیازها و مشکلات حوزه را رفع، و زمینه رشد را فراهم کند، حوزه هم باید در عین حفظ استقلال و عدم وابستگی، نیازهای حکومت اسلامی در همه بخشها را با تحقیقات حوزوی پاسخ دهد. این همکاری مطلوب با حفظ استقلال حوزه امکان دارد.
س- اجازه بفرمایید، سؤالات را کاربردیتر مطرح کنیم، به بحث تبلیغ در حوزه نگاه میکنیم. آیا متناسب باوضع امروز دنیا تبلیغ میکنیم؟ آیا از ابزار و علوم تبلیغی و مواد و مطالبی مؤثر، به عنوان کاراترین ابزار فعالیت بهرهمندیم؟
به مسایل علمی و تحصیلی برمیگردیم ، در گذشته حوزه منحصر به ابواب خاصی از فقه بود، الان زمینهها گسترده شده و بحثهای روز مطرح میشود. امّا آنچه در کتابهای فقهی هست، مربوط به زمان دیگری است،یعنی موضوعات امروز در آن نیست و نظامهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی اسلام تبیین نشده است، در زمینه تحقیقات در امور کلان اقتصادی، اجتماعی و حکومتی فعالیت گستردهای نشده است، به نظر حضرتعالی ما با ایدهآل چقدر فاصله داریم؟
ج- در هر دو بُعد تحصیل و تحقیق و همچنین در روش استفاده از دستاوردهای علمی در جامعه، به نظرم نقص جدّی داریم، این سبکی که الان در حوزه هست و محدودیت رشتههای تحصیلی و کتب درسی، مناسب با حوزهای که میخواهد حکومتی را تغذیه کند و پاسخگوی نسلی جدید و دنیایی جدید، باشد نیست. گرچه حوزه درمقایسه با گذشته پیشرفتهایی داشته است امّا این مقدار متناسب با وضع و
نیاز فعلی نیست. علوم انسانی امروزه در دنیا بسیار گسترده شده است، این علوم باید به صورت رشتههای گوناگون با گرایشهای مختلف وارد حوزه شود و افراد در آن صاحبنظر شوند. مثلاً روانشناسی را در نظر بگیرید، این علم دیگر آن علمالنفس قدیمی که تدریس و گاهی هم مطالعه میشد، نیست، واقعاً دقیق است، متکّی به مشاهدات و به علوم دیگر وابسته است. حوزه که میخواهد روان مردم را تربیت کند، نمیتواند از روانشناسی جدید جدا باشد. حتّی حوزه باید با بهرهگیری از مبانی معارف اسلامی در علم روانشناسی آن را به شکلی جدیدتر و کاملتر دربیاورد.
همچنین جامعهشناسی با همه رشتههایش - حتی جامعهشناسی غرب و جامعهشناسی کمونیستها - هم به عنوان اطلاعات عمومی و هم به عنوان رشتههای تخصصی باید در حوزه باشد. به علاوه در حوزه همانطور که در حدیث و مسایل فقهی مقایسه میکنیم و فقه مقارن داریم، باید در علوم جدید هم، همین دقت را داشته باشیم.
تاریخ الان مثل گذشته نیست، حوزه باید تاریخ، به ویژه تاریخ معاصر را خوب بداند.ابزارشناسی که هم علم است و هم وسیله کاربردی، برای حوزه لازم است.
الان در دنیا در زمینه علوم انسانی حرفهای زیاد و مطالب درست بسیاری است که باید آنها را بدانیم. والّا نمیتوانیم متناسب با نیازهای زمان پیش برویم، به علاوه دانستن همه اینها برای یک نفر مقدور نیست و تنها در حدّ اطلاعات عمومی خواهد بود که برای عموم مفید است. امّا برای تحصیل تخصصی باید بعد از اتمام و یا در اواسط مرحله سطح این رشتهها جدا و گرایشها معلوم شود و افراد را در آنها تقسیم کنیم. الحمدلله دهها هزار محصّل و طلبه در حوزه داریم که هر کدام باید در رشتهای صاحبنظر و متخصص شود. استفاده از ابزار مدرن امروز برای تحقیق و تدریس و اطلاعرسانی از پیش شرطها است. بحمدالله گامهای ابتدایی در حوزه قم و بعضی حوزههای دیگر برداشته شد، امّا نیاز به وسعتنظر، سرعت، سرمایه و تخصص دارد.
س- جنابعالی از روحانیون عالیقدر حوزهاید. از سوی دیگر در عالیترین سطح مدیریت نظام اسلامی سالها حضور داشتهاید. با توجه به آگاهی و تجربهای که دارید، خواهشمندم بفرمایید رابطه صحیح حوزه و حکومت به صورت کاربردی چگونه باید باشد؟ علاوه بر آن بفرمایید برای رسیدن به آن مطلوب، برنامهریزی کلان حوزه و نظام چگونه باید باشد تا در یک دوره زمانی خاصی ما را به آن ایدهآلی که میخواهیم نزدیک کند؟
ج- وقتی که در نظام اسلامی، رهبری در اختیار مجتهد جامعالشرایط است، بالطبع رابطه حوزه ونظام از بالا تا پایین محفوظ است. همچنین طبق مقررات، ریاست قوه قضاییه با فردی مجتهد است و علاوه بر آن، شورای نگهبان بر همه مقررات نظارت دارد و نمایندگان ولیفقیه در همه شئون جامعه حضور دارند. اینها تا حدود زیادی ضمانت حفظ ارتباط و بهرهمندی نظام از حوزه است. البته این مقدار کافی نیست و همین مقدار هم که نظام از حوزه بهرهمند شده است، براساس برنامهریزی نبوده است، بلکه به تدریج و براساس نیاز این کار را کردهایم.
از این رو باید به این بهرهوری از نیروهای حوزه نظمی داد و شیوه ارتباط وکاربردی کردن استفاده از منابع حوزه را سازمان داد، در مرحله بالاتر لازم است نیازهای حکومت و نظام را مشخص کنیم و توقعاتی که نظام از حوزه دارد در برنامه تحصیلی حوزه بگنجانیم و با زمانبندی مناسب، مثلاً در دورههای پنج یا ده ساله مقدار معینی از نیروهای متخصص را تربیت کنیم.
قطعاً در این مقطع حوزه و دانشگاه باید با یکدیگر همکاری کنند. همکاری بین حوزه و دانشگاه راکه آنموقع مطرح کردیم به دنبال این هدف بودیم، نه اینکه بیایند دور هم بنشینند. یکی از مواردی که حوزه باید از دانشگاه استفاده کند، سنت نوشتن رساله، تز یا پایاننامه ونحوه دفاع از رسالهها است که تجربه بسیار خوبی است و هر طلبه در طول دوران تحصیل به تناسب سطح پیشرفت باید رسالهای تحقیقی در موضوعات مهم مورد نیاز جامعه اسلامی تهیه کند، امروز بخش عظیمی از تحقیقات علمی دنیا توسط دانشجویان با راهنمایی استادان تهیه میشود. چرا حوزهها که سابقه اینگونه تحقیقات را پیش از دیگران دارند، امروز به آن عمل نمیکنند؟
حوزه میتواند افرادی را در زمینههای تخصصی علوم جدید در دانشگاهها بورسیه کند، مثلاً عدهای را برای تحصیل در رشته جامعهشناسی در داخل یا خارج اعزام کند و اینها در مقاطع بعد استادان حوزه شوند و به این شیوه در حوزه نیروسازی شود.
من فکر میکنم، ضرورت اوّل برای حوزه برنامهریزی برای تربیت افراد مورد نیاز همه بخشهای جامعه و حکومت اسلامی است که خود تربیت این افراد نیازمند اراده، برنامه و پشتکار در حوزهها میباشد.
س- آیا لازم نمیبینید که حکومت، سازمان یا نهادی را برای بررسی و تعیین موارد نیازمندی حکومت از حوزه علمیه در همه زمینههایی که حوزه میتواند متکفّل آن باشد، تعیین کند و این مجموعه نیازها را به صورت دقیق ومعین و کاربردی به حوزه منتقل کند و از این حالتی که معمولاً بهطور کلی به این مسأله پرداخته میشود و تنها به جوابگویی به مسایل فقهی و قضاوت وحضور در نهادهایی که یک روحانی برای تضمین دینداریشان میخواهند و امثالهم خارج شویم؟
ج- من این پیشنهاد را عملی میدانم. باید جمعیتی یا یک سازمانی به وجود آید و قاعدتاً این کار در حوزه رهبری است که با همکاری دولت و دستگاه قضایی مجموعهای را به وجود آورند که نیازها را مشخص کند و براساس آن نیازها، برنامه هایی برای تقویت نیرو یا استفاده از نیروهای موجود تنظیم شود.
س- خواهشمندم، حضرتعالی که از مسایل کلان اداره کشور به خوبی آگاهی دارید، بفرمایید معضلات کلان و مهم کشور که حوزه میتواند در آن راهگشا باشد، چیست؟
ج- مسایل فراوانی است و پاسخ آن فرصت مناسب دیگری میطلبد، بهطور خلاصه باید بگویم، بسیاری از مسایل زمان ما، هنوز جواب داده نشده، همین تعیین اول ماه را ببینید، چقدر هر سال برای کشور ما و دنیای اسلام ایجاد زحمت کرده است. درحالی که این مسأله ساده است و حوزه باید براساس تحقیقات، نظر نهایی دهد و تعیین طریق کند.
روابط خارجی نیز مسأله دیگری است. تاکنون در این مسأله براساس برداشتهای دینی عمل کردهایم، امّا حوزه باید فکری برای آن کند. زیرا مشکلات شرعی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زیادی در این مورد وجود دارد. مسایل بانک نیز از این قبیل است، ما در مجلس ترتیبی اتخاذ کردیم که بانکها تعطیل نشود، هم اینک مسأله ربا، تورم و رابطه اینها با هم مطرح است که بیپاسخ مانده است.
مسایل مربوط به دستگاه قضایی نیز فراوان است. فقط در دیه صدها سؤال بیجواب داریم که در گذشته این سؤالات نبوده و حال پیش آمده است.
مالکیت فضا و مسایل محیط زیست که مسأله عمومی دنیا است، روابط اجتماعی، مسایل لباس و... مسایل فراوانی داریم که حوزه میتواند در همه آنها نظرات دقیق بدهد، خیلی از این مسایل فردی نیست. بلکه جنبههای اجتماعی و عمومی دارد.
در عین حال هیچکس نمیتواند از یک مرجع توقع پاسخگویی به همه این مسایل را داشته باشد. اگر کاربردی شدن تحصیلات و تخصصی شدن علوم در حوزه پیگیری شود و از سوی دیگر از امکانات و توانایی موجود حوزه با برنامهریزی استفاده شود، آن وقت است که حوزه میتواند مطالب را جمعبندی و مدوّن کند و در اختیار جامعه قرار دهد. مثلاً اگر گروهی مرکّب از علما، دانشگاهیان و مدیران دولتی و خصوصی برای موضوعیابی مأمور شوند و موضوعات نیازمند به تحقیق را جمع کنند، ممکن است هر یک از آنها موضوع رسالههای طلاب شود و نهایتاً امضاء و تأیید مراجع ذیصلاح را بدست بیاورد.
س- خسته شدید.
ج- موفق باشید