س - نقش استعمار در به بند کشیدن فرهنگ ایران و به خصوص تأثیر آن در دانشگاهها چه بوده و راههای بازگشت به فرهنگ اسلامی را چه میدانید؟
ج -اگر بخواهیم بهاین سئوال کلی شما، پاسخ کافی بدهیم، از حدود یک مصاحبه خارج خواهیم شد. اما بطورکلی، زمینه موفقیت و تداوم استعمار در کشورهایی مثل ایران، همان تصرف در فرهنگ آنهاست. لذا اگر ملتی بخواهد خود را از قید و بندهای فرهنگ بیگانه نجات دهد، باید به درون فرهنگ خودش مراجعه کند. هر چه فرهنگ ملتی غنی و ریشهدار باشد، بهتر میتواند مستقل شود. این ملت خود بهخود از درون، خودش را نجات میدهد. و درست به همین دلیل است که استعمارگران همیشه فکر میکنند برای آنکه بتوانند سرمایهگذاری سودمند و درازمدت بکنند، اگر در فرهنگ ملتها تصرف بکنند به نتیجه خواهند رسید. این عمل، در واقع در محتوای فکری مردم است. برای این کار هم، در جامعه زمینههای زیادی وجود دارد. مثلاً از طریق رسانههای گروهی، مراکز آموزشی، القائات فکری و از این قبیل مسایل، راه تصرف فرهنگی فراهم میشود. البته طراحی اصلی این برنامهها، قاعدتاً در وزارتخانههای کشورهای استعمارگر، طی خطهای مشخصی تنظیم میشود. در گذشتههای نسبتاً دور، استعمار برای اینکه خطوط خود را در کشورهایی با خلاء مذهبی پیاده کند، این برنامهها را توسط میسیونرها و کلیساسازی بهانجام میرساند. در واقع، پیشقراول استعمار کلیساها بودند. آنها با چهرههای مذهبی میآمدند و زمینه را برای کار آماده میکردند. هر چند که در بعضی کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا، کلیسا نمیتوانست مؤثر باشد، اما امروز برای جایگزین کردن ابزارهای دیگر، طرق مختلفی وجود دارد. نویسندهگان غرب زدهای که با از دست دادن شخصیت اصلی خود، مدینه فاضله خود را در غرب جستجو میکنند، یا استادان و معلمینی که با طرز تفکر خود در ذهن دانشجویان و دانش آموزان رسوبهای فرهنگی غرب را جای میدهند، و یا سینمایی که امروز بهطرز حیرتانگیزی در دنیا رایج شده، از جمله نمونههای بارز این جایگزینی است. متأسفانه پس از سه سال که از انقلاب در ایران میگذرد، هنوز نتوانستهایم تأثیر سینما، رادیو، تلویزیون ویدئوهای درون خانوادهها را از لحاظ فرهنگ استعماری پاک کنیم. و استعمارگران روی این چیزها، سرمایهگذاری زیاد کردهاند. این واقعیتی نیست که تنها ما فهمیده باشیم، همه دنیا این را میداند. هرکسی هم که در کشورش انقلاب شده باشد، میداند که باید در این زمینه، اقدامهای جدی صورت بدهد. منتها عیب کار این است که تابحال کشورهای انقلابی، اکثراً، در جایی که خواستهاند فرهنگ استعماری را از بین ببرند، با ابزارهای فرهنگی بیگانه و استعماری دیگری دست به جایگزینی زدهاند. در واقع آنها واژهها، اصطلاحها، شعارها و ادبیات ابرقدرت دیگری را به مبارزه با فرهنگ استعماری اول آوردهاند. حتی دیده شده که پیش از به ثمر رسیدن انقلاب، ذهن مردم فعال و هیجانزده را مملو از این واژهها و اصطلاحها کردهاند. البته خود بخود، تبادل بین دو فرهنگ بیگانه و مغایر با اصل انقلاب، در کشورهای انقلابی پیش آید. در ایران، ما میخواستیم که این طوری نشود. و نمیدانیم تا چه اندازه موفق شدهایم. هر چند که این موفقیت در سطح عامه مردم خود را نشان میدهد؛ اما در سطح قشری که به اصطلاح، خودشان را انقلابی میدانستند، هنوز هم به جواب نرسیدهایم. در واقع اینها هنوز هم تحت تأثیر فرهنگ وارداتی هستند. البته این فرهنگ وارداتی نوعاً ضدآمریکایی و ضدغربی است؛ اما محصولی برای انقلاب هم ندارد. اگر هم بهظاهر داشته باشد، یک محصول انحرافی است. لذا ما فکر میکنیم که لازم است همه ابعاد و روزنههای نفوذ فرهنگ استعماری را بشناسیم تا بتوانیم جلوی آن را ببندیم.
س - آیا راه بازگشت به فرهنگ اسلامی را، همان شناخت روزنههای نفوذ فرهنگ استعماری میدانید؟
ج - شناخته روزنهها، تنها شناخت درد است. اینکه چه چیزی را جایگزین فرهنگ استعماری بکنیم، مهم است. در این زمینه باید یک کار اساسی و درازمدت انجام داد. باید اساس این کار را استفاده از اسلام و منطق آزاد و مستقل آن قرار داد، تا از این طریق بتوانیم مطالبی را جایگزین فرهنگ استعماری بکنیم. و این، یک کار طولانی است. یعنی وقتی که درد را شناختهایم، باید ببینیم برای درمان آن چه چیزی میخواهیم ارائه دهیم. تنظیم و عرضه این راه علاج، وقت زیادی میطلبد.
ناگفته نماند که ما در این زمینهها تعصب خاصی نداریم. مثلاً نمیآییم روی ملیگرایی و مسائل بومی متمزکز شویم. ما با یک منطق صحیح برخورد میکنیم. در ضمن باید توجه کنیم که هر چیز باطلی نمیتواند بهطور یکنواخت رایج شود. باورها و سنتهای باطل، مخلوطی از حق را در خود دارد. پس نباید در مورد هر چیزی تعصب خشک نشان داد. اگر مطلب صحیحی ما لا به لای مطالب دیگر یافتیم، نباید بدون توجه دور بریزیم. باید منطقی و اسلامی فکر کنیم. باید بتوان جای محتوای فکری و احساسی که در مردم به هر طریقی ایجاد شده، مطالب صحیح و جایگزین قرار داد. و این امر، نیاز به یک دوران طولانی دارد. باید در زمینه مدارس، روزنامهها، رادیوتلویزیون، ادبیات، و حتی مطالب فکاهی طنز نیز، کار بکنیم.
س - نقش ستاد انقلاب فرهنگی را در این مورد، چگونه میبینید؟ بنظر شما آیا ستاد تاکنون توانسته است نقش خود را به نحو کامل ایفا کند یا خیر؟
ج - به نظر من، انقلاب فرهنگی هم مثل خود انقلاب است. انقلاب در جامعه ما از آنجایی نطفه بست که مردم به فساد و انحراف اجتماعی آگاه شدند و دانستند حکومت نه تنها صلاحیت تصمیم و هدایت را ندارد بلکه خود، عامل شیوع این فسادها نیز شده است. لذا مردم از یک سو رنج این فساد را تحمل میکردند و از سوی دیگر هم دورنمای مبهمی از اسلام داشتند. بهاین قضیه که اسلام یک شریعت آسمانی از سوی خداوند است، اعتقاد داشتند. برای همین نیز تنها در یک دورنمای ایمان و اعتقاد به حقیقت اسلام، به رهبری همچون امام لبیک گفتند. بنابراین هر چیزی به طور مشخص، برنامهریزی و پیش بینی شده نبود. تنها یک کلیّت مدنظر بود.
انقلاب فرهنگی نیز، چنین سرنوشتی دارد. بااین تفاوت که در پیروزی انقلاب، همه اقشار سهیم بودند؛ اما در انقلاب فرهنگی تنها یک قشر خاص حضور دارد. قشری که به لحاظ تخصص، اعتقاد و آگاهی فراتری که دارند به این میدان وارد میشوند. در واقع، آنهایی که دستاندر کار امور دانشگاهی بودند و بیشتر از دیگران این انحراف را در دانشگاهها احساس کردند. بچههای مسلمان و دلسوزی که از وضع موجود خسته شدند و شورش به راه انداختند. آیا اینها نیز با تمام تفاوتشان، میدانستند چه چیزی را میخواهند جایگزین کنند؟ اگر آن روز هم از آنها میپرسیدیم، پاسخ روشنی نداشتند. ما با خیلی از آنها که پیشتاز این شورش بودند، صحبت کردیم و مسأله را در میان گذاشتیم. چیز خاصی در نظر نداشتند. فقط میگفتند چون ما مسلمان هستیم و در یک کشور اسلامی زندگی میکنیم، باید فرهنگ اسلامی داشته باشیم. فرهنگ مستقل، دانشگاه مستقل و محتوای تازهای میخواهیم. استاد و دانشجو باید چنین و چنان باشند، شیوه تحقیق و تدریس باید تغییر کند، و از این قبیل مفاهیم کلی که در ذهنشان داشتند. هرچند که برنامهریزی مدوّن و تنظیم شدهای در دست نداشتند، اما خطوط اصلی روشن بود. در روند کلی انقلاب، چگونه مسایل و مشکلها مطرح و راهگشایی شدهاند، در انقلاب فرهنگی هم مسایل و برنامهها در ضمن حرکت بررسی و مشخص خواهند شد.
همانطور که انقلاب، خرده خرده شروع به ساختن کرد و آهسته آهسته در ضمن حرکت، خطوطش مشخص شدند، مسایل دیگر نیز شامل همین تطوّر هستند. در انقلاب همه چیز و همه کس از ابتدا شناخته شده نبودند. همه چیز و همه کس که ادعایی داشتند به میدان آمدند؛ امّا حشو و زواید آهسته آهسته حذف شدند. ابتدا، دولت موقت روی کار آمد. بعد از آن »بنیصدر« دور برداشت و عاقبت لیبرالها آن طوری که همه دیدیم، عمل کردند. اینها که کنار رفتند، ما در ظرف این سال، شاید تا اندازهای بیشتر بطرف اسلام واقعی گام برداشتهایم. آیا از روز اول کسی به حذف حشو و زواید و اصولاً شناخت آنها آگاهی داشت؟ در انقلاب فرهنگی هم خود بخود، چنین تطوّری صورت خواهد گرفت. منتها باز هم با یک تفاوت اساسی. در انقلاب، ما یک باره بیدار شدیم. در انقلاب فرهنگی نباید اینطور باشد. همانطور که انقلاب را اول به دست »دولت موقت« و نیروهای بیگانه با اصول اسلام سپردیم، در مورد انقلاب فرهنگی، دیگر نباید این اشتباه تکرار شود.
خلاصه اینکه، ستاد انقلاب فرهنگی، در این باره که در آینده چه میخواهیم بکنیم، قدمهای مؤثری برداشته است. ولی من خیال میکنم تا بخواهیم بفهمیم واقعاً چه میخواهیم. راه زیادی در پیش است.
ما در حال حاضر، هنوز خیلی از زوایا و روزنهها را در دانشگاهها درک نکردهایم. لذا با همین اندازه که توانستهایم حرکت را آغاز کنیم، کلاسها راهاندازی شدهاند. تازه فهمیدهایم که اینها درست انجام نشده است. چرا که در عمل، با مسأله درگیر نشده بودیم.
قبل از انقلاب هم این بحث تئوری و عمل مطرح بود. بعضی از دوستان دست بالا میگرفتند و میگفتند در عمل نمیتوان به نتیجهای رسید. آنها اعتقاد داشتند که اول باید برنامه بریزیم. ابتدا بدانیم اسلام چیست، سیستم اقتصادی و دیگر شبکهها چطور باید عمل شوند، بعد ببینیم که در عمل چه میخواهیم. ما میگفتیم »نه« اینها را ضمن عمل باید تنظیم کرد. البته در آن موقع، ما فکر نمیکردیم بهاین زودی پیروز بشویم. لذا میگفتیم در آن دوران طولانی، مسایل و سازماندهی برای حل آنها، کمکم روشن میشود. حالا در این وضعیت قرار داریم؛ اما نه با دستهای خالی. الحمدلله امروز با امتیازهایی که در دست داریم، مسایل آنقدرها مبهم و پیچیده نیستند که از حل آنها عاجز بمانیم. همین ستاد انقلاب فرهنگی، با همکاری کمیتههای متعددش قدمهای مؤثری برداشته است. حتماً لازم نیست که از ابتدا همه زوایا و مسایل مطرح شده باشند. ما میدانیم که همین اندازه موجود، تمام و کمال نیست. بسیاری از خواستهها بهدلیل عدم برخورد با علایم و زمینههاشان، هنوز در انقلاب فرهنگی مبهم هستند و در برنامه موجود نیز تدوین نشدهاند. منتها من هم مصلحت نمیدانم که بههمین دلیل، معطل بشویم. باید کار را با این اعتقاد که هنوز کامل نیست، آغاز کرد. شاید در عمل، انقلاب فرهنگی در طول یک دوره تحصیل دانشگاه بهانجام برسد.
س - نقش روحانیت برای اشاعه فرهنگ اسلامی در دانشگاهها، تا چه اندازه معین شده است؟ بهنظر شما این نقش را از چه طریق و چگونه میتوان ایفا کرد؟
ج - من فکر میکنم این تصور که روحانیت در همه ابعاد اجتماعی و فرهنگی جامعه، در ضمن حرکت کنار باشد و از آنجا هدایت بکند یا حرف بزند، تصور اشتباهی است. یکی از بحثهای مهمی که ما از اول انقلاب مطرح شده، همین موضوع است. در آستانه پیروزی انقلاب، این بحث بطور جدی بین ما پیش آمد. تصور خیلیها این بود که روحانیت کنار بماند و در همان حالت طلبگیاش، مواظب حرکتهای جامعه باشد. آنها بنا را بر این گذاشتند که چون مدیریتها آلوده هستند، این آلودگی به روحانیت سرایت میکند. ما مخالف این طرح مسأله بودیم. ما میگفتیم که نتیجه کار با اسلام مغایر است. اگر این طور بود که اینها مطرح میکردند، پیغمبر هم باید اینطوری میکرده است. کدام یک از شئون کلیدی جامعه را پیغمبر بهدیگران سپرد و گفت، دست شما باشد و اگر خواستید از من راهنمایی بگیرید؟ اینکه اسلام نیست. روحانیت اگر در عمل توانست قداست خود را حفظ کند، معلوم میشود که شایسته است. اینکه آدم در مسجد بنشیند و انتقاد بکند، و مردم تنها بهخاطر نصایحش او را تقدیس کنند، به هیچوجه دلیل شایستگی نمیشود - البته، همین هم که انتقادی میکنند، بهتر از دیگران است که در حاشیه مینشینند و از همه توقع دارند - اسلام را نمیخواهند. این علم بی عمل و یک نوع تقوای منفی است.
دانشگاه یک نهاد آموزشی صرف نیست. بهیک معنا، یکی از زیربناییترین ارکان مملکت حساب میشود. من نمیگویم روحانیت در اینجا همه چیز را قبضه کند. این فکر، غلط است. روحانیت هم مثل بقیه در جای خاص خودش باید عمل کند. یک چیزهایی هست که او بهتر میفهمد. یک چیزهایی هم هست که دیگران بهتر میفهمند. روحانیونی که در علوم و فنون تجربی یا ریاضی وارد نیستند، قطعاً وارد نخواهند شد. هر چند که علوم دانشگاهی، بهمعنای خاص غربیاش صحیح نمیباشد، ولیکن در بعضی عرصهها، منجمله آموزش این علوم، روحانیت دخالت فنی نمیکند. اما در راستای معارف بشری و علوم انسانی بهتعبیر امروز، روحانیت دخیل است. روحانیت یعنی تحصیل و مطالعه در همین امر مهم. در این بعد، تجربه عملی روحانیت مفید خواهد بود. در مدیریت هم حضور روحانیت، از آن جهت که مورد اعتماد است،به نحوی خوب است. در زمینه فعالیتهای فرهنگی و تربیتی امور فوق برنامه دانشگاهها، بهطور اعم، باید از حوزه علمیه استفاده شود. اگر این ارتباط برقرار شود، برای طرفین سازنده خواهد بود. در واقع این کار برای روحانیت هم سازنده است. بسیاری از تجربههای دانشگاهی را میتوان از محیط دانشگاه، به محیط روحانیت منتقل کرد. ما که در بیشتر در محیط روحانیت بودهایم، میدانیم که همه چیز در آنجا کامل و بیعیب نیست. بزرگترین حسن روحانیت، علیرغم تمام کمبودها و مزاحمتهایی که برایش درست میشد، حضور در بطن تودههای مردم است. طبعاً به علت عدم حضور در کارهای مدیریتی، فاقد تجربههای کافی بودیم. از این جهت، شاید دانشگاهها مایه زیادی داشته باشند. لذا من فکر میکنم روحانیت هم میتواند از محیط دانشگاه برای خودش استفاده بکند. البته مفاهیمی که میتواند بدهد، بیشتر است.
پس در هر بعدی که شما حساب بکنید ( غیر از ابعاد تخصصی که عرض کردم ) روحانیت میتواند در دانشگاه حضور داشته باشد. در مواردی که آنها تحصیل نکردهاند و بلد نیستند، نباید باشند.
س - روحانیت دخالت تخصصی نکنند، ولی خط کلی میتواند بدهد؟
ج - وقتی ما میگوییم روحانیون مواظب هستند که خطوط ناسالم به دانشگاه وارد نشوند، به معنی این نیست که شخصیتهای دیگری در دانشگاهها نباشند. در دانشگاهها نیز افرادی هستند که روحانی نیستند، اما هم خط صحیح دارند و هم اینکه میفهمند. این طور نیست که خط دهندگی منحصر به روحانیت باشد. به نظر من، روحانیت به کمک استادان و مدیران و مشاوران زبده دیگری که در دانشگاهها حضور دارند، میتوانند خط صحیح حرکتی را تأمین کنند.
س - گفته میشود که شما در ارتباط با شورای پذیرش دانشگاهها فرمودهاید که ما نمیخواهیم معاند و ضدانقلاب درست کنیم. آیا با توجه به کمبود امکانهای آموزشی حتی برای مسلمانان، قراردادن این موجودی محدود در دسترس گروههای سیاسی به ظاهر نامتضاد با انقلاب، اما در باطن ضدالهی به صلاح است؟
ج - البته بهتر آن است که از امکانهای موجود تحصیلات عالی، افرادی برخوردار بشوند که در آینده به خدمت این مردم و جامعه در میآیند. این، آرزوی قلبی هر انسان علاقهمند بهاسلام و ایران است. اما اگر فرض کنیم یکی بیاید در اینجا از موقعیت استفاده کند و درس بخواند، بعد برود در »شوروی« یا جای دیگری به خدمت درآید، مسلم است که نباید چنین آدمی در دانشگاه تحصیل کند. آن کسی هم که کسب علم را در راه ضدّیت با اسلام میخواهد، تکلیفش روشن است. این دانشگاه متعلق به مردم مسلمان است. مشخص کردن این زوایا در شرایطی که ما هنوز با یک حادثه مشخص شده و از قبل برنامهریزی شدهای روبرو نیستیم، قدری سخت بهنظر میآید. ما اکنون وارث یک جامعهای هستیم که هیچ چیزش بهطور مشخص برایمان روشن نیست. این جامعه ریشه در ساخت و سازهای اجتماعی رژیم قبل دارد. رژیم قبلی از آنجا که خطر اصلی را توسعه تفکر اسلامی میدانست، به »مارکسیستها« هر چند که ضد خودش هم بودند، فقط بهخاطر براندازی اسلام میدان میداد. کتابهای کمونیستی را به صورتهای مختلف ترویج میکردند، مادیگرایی و فساد را نیز به هرشکل ممکن رواج داده بودند. پس ما اینک وارث جامعهای هستیم که این برنامهها در آن ریشه دوانده است. همه یک دست نیستند. بخشی از جامعه، بخصوص بعضی از جوانان ما را بد بار آوردهاند. اما به هر شکل، آنها نیز جزء مردم این مملکت هستند. در این مرحله نمیخواهیم که همه اینها را برانیم و از خود طرد کنیم. نمیشود که در این مملکت آنها را در بنبست قرار داد. فکر میکنم در شرایط فعلی، باید بهشدت مواظب باشیم و با بیداری و هشیاری کامل بهآنها فرصت بدهیم. بخصوص به طبقه جوانی که محیط پرورش آنها به نحو عمدی منحرف بوده و اینها اکنون در این جامعه هستند. نباید آنها را روی دنده لج بیندازیم. باید بهآنها فرصت بدهیم تا اگر خواستند در یک محیط سالم به فطرتشان برگردند.
در این میان، همانطور که بارها از اول انقلاب تجربه کردهایم، عده زیادی بودهاند که به همین ترتیب از فرصتها استفاده کردند و موی دماغ انقلاب شدند. ممکن است عدهای از اینهایی که شما میگویید، همین طور باشند. بیایند و در دانشگاهها دست به کثافتکاری، توطئه، کارشکنی و دیگر اموری که بلندند بزنند و یا آنها برای انقلاب مزاحمت ایجاد کنند. بعد هم ما در دو سال آینده با یک مزاحمت جدی روبرو باشیم. من معتقدم که باید جلوی این کار را بههر قیمتی از حالا گرفته شود. در ضمن اینکه به آنهایی که اکنون معاند نیستند و میخواهند درس بخوانند، هر چند که ما را قبول ندارند، مهلت درس خواندن دادهایم، باید کاملاً مواظب آنها نیز باشیم. اینجا دیگر قاطعیت بخرج بدهیم و برای وجیهالمله شدن خودمان از جیب مردم و خون شهدا خرج نکنیم.
تنها به آنهایی که تشخیص میدهیم قصد مقابله با نظام را ندارند و معاندانه برخورد نمیکنند، فرصت حضور میدهیم. بهخاطر اینکه یک راه تربیت و سازندگی پیش پای آنها باز بگذاریم که خود را بیازمایند.
س - در مورد » تودهایها « و » اکثریتیها « و گروههای دیگر مانند »جنبش مسلمانان مبارز « و » میثمیها « چگونه باید برخورد شود؟
ج - این سه، چهارتایی که نام بردید، مثل هم نیستند. اول »تودهای«ها و بعد »فدائی«ها بیشتر تمایلشان بیرون از مرز خلاصه میشود. هر کسی میفهمد که اینها تا اندازهای »روسی« هستند. البته ممکن است در زبان ظاهر، مؤید انقلاب باشند؛ اما در باطن، قضیه چیز دیگری است. دو گروه دیگر، »امتی«ها و »میثمی«ها مسلمان هستند. با یک اختلاف که پیش از این مواضع سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی را قبول نداشتند. حالا یک مقدار تعدیل شدهاند - این حرکت تعدیلی را در سئوال قبل توضیح دادم - آنها وقتی با واقعیتها آشنا بشوند، زاویههای انحرافیشان تغییر میکند. من موافقم که همین چهار گروهی که نام بردید در دانشگاهها باشند، ولی به شرط همان مراقبتی که توضیح دادم. غیرمسلمانها از جهت احتمال منحرف کردن خط سیاسی و مسلمانها از این جهت که ممکن است روی ضعفهای موجود انگشت بگذارند و دردسر درست بکنند. درسشان را بخوانند و خوب هم کار بکنند ما هم سعی میکنیم عقدههای فکری و مشکلات روحی آنها را با برخورد پدرانه برطرف کنیم.
اینها همه بچههای ایران هستند. خانواده اکثر آن چپیها و کمونیستهای مسلمان هستند. باید مواظب این جوانهاباشیم. اگر خوب برخورد کنیم، امید اینکه راه درستی انتخاب کنند، وجود دارد.
س - حتی در مورد رهبران و سردستههای آنها در دانشگاهها؟!
ج - سردستههای آنها دیگر حاضر نیستند که دست از روش طولانی عمر خود بردارند. آنها دیگر ریشه شان فاسد شده است. ما فقط باید مواظب باشیم، مزاحمت ایجاد نکنند. سردستهها که دیگر درس نمیخوانند. اگر پیروان جوان اینها در دانشگاهها، بدون ایجاد مزاحمت درس بخوانند، مانعی ندارد.
س - احتمال دارد که الان قبول کنند و درس بخوانند؛ اما همانطور که باسابقه آنها آشنایی داریم. تمام فکر آنها ایجاد گروههای فاسد و منحرفی است که منافقانه کارشکنی کرده و علیه نظام وارد عمل شوند.
ج - شما در مورد تجربه گذشته میگوئید. محیط دو سه سال گذشته، غیر از محیط آینده است. من هم میدانم که آنها از گروه گرایی دست برنمیدارند. ولی از طرفی هم امیدوارم تجربه گذشته بهآنها بفهماند که ضرر خواهند کرد. آنها باید بدانند که اگر بخواهند محیط تحصیل و درس خواندن مردم مسلمان این کشور را آلوده کنند، خودشان اول از همه متضرر میشوند.
س - در مورد استادانی که دارای خط فکری هستند، چه باید کرد؟
ج - کلاس درس، محیط القای خط فکری آنها نیست. وقتی که یک استاد فیزیک تدریس میکند، قصد القای ایدئولوژی خود را ندارد. پس من هم مخالف درس دادن او نیستم. باز هم بهاین شرط که مراقبت بشود. ما که نمیتوانیم با مصالح مردم شوخی کنیم. آنها بچههای خود را بهدست ما سپردهاند که درس بخوانند، نه اینکه در اختیار خطوط انحرافی قرار بگیرند. تدریس بکنند و کارهای حزبی را بگذارند برای بیرون از کلاس.
س - آیا اصولاً فعالیتهای سیاسی در دانشگاهها، محلی از اعراب دارند یا نه؟ اگر دارند در چه محدودهای؟
ج - من فکر میکنم در هیچ صنفی نباید از فعالیت سیاسی محروم باشند. باید به مردم اجازه داد که بهعنوان یک عنصر سیاسی در سرنوشت و آینده خودشان سهیم باشند. فقط باید این را بدانیم که در محیط تحصیل، تقدم با درس و مشق است. ما هر حرکتی را که بخواهد جریان را کند بکند، منع میکنیم. اما در اینکه دانشجو یک عنصر سیاسی باشد، مطالعه سیاسی انجام دهد، بحث کند و یا بهطور سالم ارتباط سیاسی برقرار بکند، مخالفتی نداریم. محدوده این فعالیتها هم در پرتو قانون اساسی نوشته شده و معین است.
س - آیا شما از فعالیتهای جهادهای دانشگاهی مطلعید؟
ج - متأسفانه اطلاعات زیادی نداریم. خیلی علاقمند بودم بدانم، ولی فرصت مطالعه نشریههای آنها یا پیگیری برنامهها و آمار و ارقامی که گاهی منتشر کردهاند، نداشتهام. البته در حد ارتباط با کار و مسئولیتهای خودم با آنها برخورد کردهام. تا حدی هم در ملاقاتها و برخوردهایی که با دوستان داشتهام، اطلاعاتی کسب کردهام؛ اما نه بهآن حد که شما انتظار دارید.
س - به علت عملکرد خوب جهاد دانشگاهی طی فعالیت یکسالهای که داشته، اینک اداره هر دانشگاه به شورایی متشکل از استادان، دانشجویان و کارمندان، تحت عنوان »شورای مدیریت جهاد دانشگاهی« سپرده شده است. نظر شما در مورد این نحوه مدیریت چیست؟
ج - من نمیتوانم بگویم که این مدیریت چقدر موفق بوده است. نظر من در این مورد مفید نخواهد بود.
س- بعضیها معتقدند مدیریت شورایی بهاین نحو، اسلامی نیست.
ج - اسلام در این مورد که مدیریت شورایی باشد یا نباشد، برخورد خشک نمیکند. آنچه دین ما درباره مدیریت گفت، تدبیر و شناخت و تسلط بر امور است. گاهی که امور با مدیریت شورایی بهتر هدایت بشوند، اسلام مخالفتی نکرده است. گاهی افرادی برای مدیریت شورایی نداریم و گاهی هم یک مدیر شاخص قوی. از این رو نمیتوانیم برخورد خشکی بکنیم و بگوییم اسلام فرد یا شورای مدیریت را قبول دارد. » و امرهم شوری بینهم « یکی از اصول مدیریت اجتماعی است. معنی این عبارت، نفی مدیریت انفرادی نیست. باید در هر شرایطی، به مقتضای محیط موجود، برخورد منطقی و واقعگرایانه کرد.
اینکه بعضیها مدیریت شورایی را اسلامی ندانستهاند، قضاوت درستی نیست. مدیریت شورایی میتواند اسلامی باشد. همان طور هم نمیتوانیم مدیریت فردی را غیراسلامی بدانیم. هیچکدام از این قضاوتها درست نیستند. اسلام ما را مکلف میکند، تا کیفیت مؤثر را انتخاب کنیم. شما با تجربهای که دارید نسبت به واقعیای موجود بسنجید که چه راهی بهتر است. بنده نباید اظهارنظر بکنم. وقتی اظهارنظر میکنم که بیایم تجربه شورایی را ببینم و مدیریت فردا را هم با آن مقایسه کنم و بعد از نظر خواهی از دانشگاهیان، بیایم و اظهارنظر کنم.
س - تعداد کثیری دانشجوی ایرانی در خارج از کشور مشغول تحصیل هستند. با توجه بهکمبود ارز، در قبال آن عده که بهطور موثق ناهمگانی آنها با انقلاب خبر داریم و امیدی هم به بازگشت آنها نمیرود، تکلیف چیست؟
ج - شرایط ارزی فرق میکند. یکوقت اوضاع کشور طوری است که ارز بهمقدار کافی در مملکت داریم و دنبال تبدیل پول خارجی بهریال ایرانی هستیم کمااینکه پس از پیروزی انقلاب و حتی تا مدتی بعد از پیروزی انقلاب، این وضع را داشتیم. اینقدر که در رژیم قبل، تشویق به واردات میکردند. مسافرت به خارج را ترغیب میکرند. ارز آزاد، چون نفت میداد و دلار میگرفت. این همه دلار هم در ایران قابل استفاده نبود، باید آن را میفروخت و مصرف میکرد. اگر هم دوباره اوضاعی پیش بیاید که در تبدیل ارز بهریال نیاز به طرق مختلف باشد، موافقت میکنیم که افراد برای تحصیل فرزندانشان پول بفرستند. اما در شرایط فعلی که روی ارز خیلی حساب میکنیم و مصلحت ایجاب میکند، حساب دلار، دلار و حتی سنت، سنتِ ارز را داشته باشیم، وضع فرق میکند. ما در حال حاضر، نیازهای زیادی در کشور داریم. ابزار جنگی از یک طرف، بازسازی مناطق جنگی هم از طرف دیگر مطرح هستند. علاوه بر اینها، مواد اولیه کارخانههاست. قطعات برای ماشینها و ابزار صنعتی مورد نیاز است. مواد غذایی و خیلی چیزهای دیگر لازم است. طبیعی است که مسئوولین نباید بهخودشان اجازه دهند در چنین شرایط حساسی، از ارسال ارز برای دانشجویان بی تفاوت و حتی مضر برای این جامعه جلوگیری نشود. وقتی محدودیت ارزی وجود دارد، نباید ارز را بیجهت هدر بدهیم. حتی اگر هم محدودیت ارزی وجود نداشت، باز هم باید حساب میکردیم که پول فرستادن برای این جماعت به چه قیمتی تمام میشود. در هر حال تخصیص امکان برای این قبیل آدمها که شما میگویید همیشه در اولویتهای آخر قرار دارد.
س - در مورد دانشجویان متعهد و مسلمانی که در حال حاضر مشغول فعالیت درارگانهای مختلف مملکتی هستند و تعداد آنها هم زیاد است، پس از بازگشایی دانشگاهها چه رهنمودی دارید؟ آیا اینها به دانشگاه برگردند یا به فعالیتهای خود در ارگانها ادامه دهند؟
ج - در این مورد کلی، نمیتوان پاسخ گفت. آنها باید مواظب باشند و از همین حالا به فکر تعیین جایگزینی برای خود باشند. متعهدینی را پیدا کنند که لازم نیست در عرصه دانشگاهها حضور داشته باشند. و اصلاً دانشجو نیستند. ما خوشبختانه نیروهای این چنینی در گوشه و کنار مملکت زیاد داریم. اگر اینها بخواهند ارگانها را یکباره رها کنند، کار آنها مختل خواهد شد. اینهم که بچهها بمانند در آنجا و دانشگاه را بهامان خدا رها کنند، باز هم نمیشود. چرا که حضور اینها، بخصوص با تجربههایی که در این چند سال کسب کردهاند در عرصه دانشگاه، بسیار مفید است. بهنظر میرسد که باید خودشان برای این کار مهم، نظمی را نظر بگیرند و اوقات خود را به نحو خوبی تقسیم کنند. با مسئولین دانشگاهها هم بهنحوی به تفاهم برسند که بطورکلی از درسشان باز نمانند. اینطور نباشد که نظم ارگانها و نهادها در اثر رفتن این قشر بهم بخورد. چرا که ممکن است تااندازهای با یک جایگزینی درست و یک مقدار هم با تفاهم با مسئوولان دانشگاهها، مسأله حل بشود. بهرحال، نباید به هیچ قیمتی نه راضی به خالی شدن دانشگاهها و نه لطمه خوردن به نهادها باشیم. باید یک روش بینابینی پیدا کنیم.
س - مسأله اینجاست که وقتی بچهها در امور تربیتی کار میکنند و یا در کردستان مشغول انجام وظیفه هستند، راضی به بازگشت نیستند. در این مورد، چه باید کرد؟
ج - من نمیتوانم تعیین کننده باشم. در پاسخ قبلی مطالب ضروری را گفتم. حالا پیدا کردن شکل درست کار با شماست. این درست نیست که آن آقا بگوید چون امور تربیتی مهم است، پس من هیچوقت دل نمیکنم. دانشگاه هم مهم است. البته در مورد اولویت، من نمیتوانم نظر تعیین کنندهای بدهم. یک موقع، ممکن است رها کردن کاری، انقلاب را بهم برند. خود ما هم این مشکل را داریم. زمانی که حزب جمهوری تأسیس، در آنجا باید حضور میداشتیم. حزب هم در مملکت، یک اقدام بنیادی حساب میشد. از طرفی هم کارهای اجرایی انقلاب دستمان بود. اگر وقتمان را صرف حزب میکردیم، انقلاب میخوابید و اگر هم بهانقلاب توجه میکردیم،حزب لطمه میخورد. در هر دو جا نمیتوانستیم بهخوبی وقت بگذاریم و فعال باشیم. بهناچار وقتمان را تقسیم کردیم. ساعاتی را بهامور اینجا رسیدگی میکردیم.اوقاتی هم در آنجا میگذاشتیم. اما باز هم کامل نمیشد. بههرجهت کاری میکردیم که از اینجا مانده و از آنجا رانده نباشیم. بنابراین من فکر میکنم در شرایطی که کمبود نیرو هست، باید این کار را انجام بدهیم. یک مقدار بیشتر وقت بگذاریم. بهجای دوازده ساعت، روزی شانزده ساعت کار بکنیم. بهرحال اگر بچه مسلمانها را هم از گوشه و کنار پیدا میکردیم و جای خودمان میگذاشتیم، مسأله تا حد زیادی حل میشد. اگر این بچهها هم یک مقدار وقت خودشان را تقسیم کنند و با مسئولین دانشگاه هم به تفاهم برسند، موفق خواهند شد. ما موظف به حفظ هر دو جا هستیم. اما اگر من از پشت میز مدیریت مجلس بخواهم تکلیف آنها را روشن کنم، این دخالت بیربطی است.
س - شما در دل بچه مسلمانها جای دارید و من فکر میکنم بچهها هم روی حرف شما حساب میکنند. بخاطر همین علاقه بیش از حد بچهها بهشما بود که مسأله را با شما در میان گذاشتم.
ج - در مورد کیفیت تقسیم نیروها و تقسیم وقت، من صلاحیتی ندارم. لذا مطلب را بطورکلی گفتم. منظور این بود که نه دانشگاه خالی بماند و نه در عرصه انقلاب، ارگانها به دست افراد بیتفاوت یا ضدانقلاب بیفتد. اما تقسیم وقت و کیفیت کارها به عهده خودشان است.
س - با توجه بهاینکه اولین مرحله از طرح انتقال ( بیست و پنج واحدی)، هماکنون در چندین دانشگاه کشور آغاز شده است، آیا در مراحل بعدی با وضعیت نوگشایی دانشگاهها محدوده زمانی خاصی را قائل هستید؟
ج - نظر من همین است که بتدریج باز کنیم. چون اگر یکباره وارد عمل شویم، ممکن است کارها آنقدر زیاد شود و از عهده انجامشان برنیاییم. همین شکلی که آغاز شده خوب است. آهنگ حرکت را به تدریج سریعتر کنند تا به پایان کار برسیم. از جاهایی که ممکن است حرف مهندس »بازرگان« درست باشد، یکی همینجاست. دانشگاهها باید » گام بهگام « بازگشایی بشوند!
س - اگر سیاست گام بهگام خوب نیست، اینجا هم نباید صدق کند!
ج - حرف ایشان در بعضی موارد درست است. مثلاً در زمان پیغمبر (ص) نیز ایشان شراب و ربا را در چند مرحله حرام کردند. لذا، این حرف صحیحی است، ولی ممکن است گاهی استفاده ناصحیحی از آن بشود.
س- با توجه به نقش اساسی انجمنهای اسلامی دانشجویان در متوقف نمودن نظام وابسته دانشگاهی، نقش آنان را در تداوم این حرکت چگونه میبینید؟
ج - آنها نقش حساس خود را بهخوبی احساس کردهاند و صاحب این کار هستند. لذا باید مواظب باشند حرکتشان عقیم نماند. خدای نکرده اگر فکر کنند که وظیفهشان را انجام دادهاند و حالا دیگر مسئولان هستند که باید کار ادامه کار را انجام بدهند، سخت در اشتباه هستند. آنها باید مثل مادری دلسوز، دنبال کار را بگیرند و هر جا که خرابی دیدند، زنگ خطر را به صدا درآورند.
اصولاً این مردم هستند که باید همواره مواظب امور باشند، انقلاب متعلق به آنها و آنها متعلق به این انقلاب هستند میشدیم. آنها هستند که در میدان عمل حضور دارند. بنابراین فکر نمیکنم هیچگاه وظیفه شان به انتها برسد.
س - آیا انجمنهای اسلامی، مثل قبل میتوانند در دانشگاهها دفتر داشته باشند؟ گروههای دیگر چطور؟
ج - این یکی در یک کشور اسلامی، از آنها حرفهای عجیب و غریب است. آخر در کشوری که اسلامی است، مردمش مسلمانند و همین مسلمانان در صحنه حضور دارند و شهید میشوند و تمام فداکاریها نیز از جانب آنهاست، آنوقت چهارتا تودهای بگویند چون انجمن اسلامی دفتر دارد، ما هم باید داشته باشیم! وقتی همه چیز به اسلام و مسلمین تعلق دارد، دیگر چه تبعیضی در کار است؟ تبعیض آنجایی بود که شما در خانههایتان خوابیدید و مسلمانان به جنگ جنگیدند. تبعیض آنجایی بود که شما در خانههایتان خوابیدید و مسلمانان به جنگ رفتند. تبعیض آنجایی بود که شما در تمام مدت تعطیلی دانشگاهها دنبال کار خودتان بودید و همین بچه مسلمانها بودند که به روستاها رفتند و برای مردم زحمتها کشیدند. هر خانه آنها، حداقل یک شهید داده است. این کشور اسلامی است. مثل این میماند که کسی بگوید چون مجلس شورای اسلامی وجود دارد، پس یک مجلس شورای کمونیستی هم باید باشد.
اما اینکه انجمن اسلامی دانشجویان دفتر داشته باشد یا نه؛ هر چیزی بهنام اسلام میتواند لازم باشد. چون مکتب ما اسلام است و محور حاکم در این انقلاب، اصول اسلامی است، بنابراین اگر لازم بود این کار را بکنید. بستگی به موقعیت و نیاز مسلمین دارد. دیگران هم باید خیلی دلشان بخواهد که ما اجازه دادهایم در دانشگاه مسلمانان و زیر پرچم آزادی اسلام زندگی کنند و درس بخوانند. همین که از مالیات مردم مسلمان استفاده میکنند و در محیط و جامعه اسلامی ما حرف غیراسلامی میزنند، باید خیلی راضی هم باشند!
س - همانطور که میدانید ستاد انقلاب فرهنگی برای حل مسأله بهداشت و درمان کشور و جبران کمبودهای موجود و همچنین ایجاد هماهنگی در امور خدماتی و آموزشی، تشکیل وزارتخانه بهداشت و آموزش پزشکی را به مجلس پیشنهاد کرده است، با توجه به تأکید حضرت امام در این مورد، تا بهحال چه اقدامی انجام گرفته است؟
ج - بله، در جریان هستم. در واقع از ابتدا هم در جریان امر بودهام. این طرح، خیلی وقت است که تهیه شده. از دوران کابینه دکتر »باهنر« این طرح مورد بحث قرار گرفت. حتی یادم میآید که وزیر بهداری ایشان در مورد این طرح موافقت کافی نداشت و بعضیها در مجلس، بههمین دلیل با معرفی ایشان مخالف بودند. البته »دکتر« باهنر در سخنرانی خودشان جهت معرفی وزراء گفتند که ایشان قول دادهاند مجری این طرح باشند. و این مسأله برای »دکتر« باهنر هم خیلی مهم بود. البته دولت آقای »باهنر« با شهادتشان بهم خورد و این طرح نیز متوقف ماند. در دولت آقای »مهدوی« هم، فرصت صحبت راجع بهاین مسأله دست نداد. در اوایل دوره ریاست جمهوری آقای خامنهای، بعد از معرفی نخستوزیر، ستاد انقلاب فرهنگی دوباره از ما برای پیگیری این طرح دعوت کرد. جلسهای تشکیل شد که وزیر بهداری و وزیر علوم هم شرکت داشتند. در مورد این طرح بهاندازه کافی توضیح داده شد و ما همه قانع به انجام این کار شدیم. بنا شد ایتدا، این طرح در هیأت دولت بهتصویب برسد و بعد از آن به مجلس بیاید. متأسفانه این طرح، در هیأت دولت توقف کرد. گویا در آنجا نتوانسته بودند از طرح دفاع کنند. بالاخره نمیدانم چرا هیأت دولت قانع نشد. معذالک این طرح مجدداً متوقف ماند. تا اینکه دوباره از طریق دیگری به مجلس آمد. ما برای اینکه طرح را خودمان مطالعه کنیم و در صورت نیاز اعلام کنیم، آن را به کمیسیون فرستادیم. در حال مطالعه این طرح بودیم که ملاقات ستاد انقلاب فرهنگی با حضرت امام پیش آمد. بعد از این ملاقات بود که ما در یک جلسهای به نقطه نهایی نزدیک شدیم. دولت و دو وزیر علوم و بهداری هم خواهند پذیرفت. البته صحبتی در میان بود که وزیر بهداری عقیده داشت اگر گام بهگام باشد، بهتر است. طی بحثی، معلوم شد که تا اجرای کامل این زمان، زمان زیادی طول میکشد. ما ناچاریم بهتدریج عمل کنیم، اما در اصل طرح، نباید گام بهگام پیش رفت. رأی نهایی هم ما نمیتوانیم تحمیل بکنیم؛ اما طرفدار اجرای این طرح هستیم. حالا دیگر این طرح باید به هیأت دولت برود و پس از تصویب به مجلس بیاید. مجلس هم رسیدگی خواهد کرد. البته در مجلس دیگر نیازی به بحث روی جزئیات طرح نیست و فکر نمیکنم بااین سابقه طولانی، طرح عملی خواهد بود.
س - همان طور که در گذشته هم سابقه داشته، اخیراً وزارتخانهها دست به تشکیل مدارس عالی برای خودشان زدهاند. آیا شما با وزارتخانهای شدن دانشگاهها موافق هستید؟
ج - من فکر نمیکنم بهاین شکل کار، حل نهایی قضیه باشد. یک سری چیزها برای وزارتخانهها تخصصی است و قطعاً در حین عمل با آنها درگیر میشوند. بههمین دلیل ممکن است که تخصصهای وزارتی در یک دانشگاه جمع بشوند؛ امّا بیشتر طرفدار طرح متمرکز شدن تحصیلات عالیه هستیم.
در هر حال، نظر بنده نمیتواند تعیین کننده باشد. چون من اصولاً دانشگاهی نیستم و با چند و چون مسایل آموزشی، در دانشگاه ناآشنا هستم. اگر هم گاهی اظهارنظر میکنم، بیشتر بر پایه اطلاعاتی است که در محافل دانشگاهی دستگیرم میشود. لذا فکر میکنم بنابراین آن چیزی که در نزد اهل نظر مطرح بوده و ما از گفتههای آنها فهمیدهایم، تحصیلات عالی اگر حتیالامکان متمرکز باشد، خیلی بهتر است. البته، این شکل تحصیل هم که باید همراه با عمل باشد، حتماً در یک وضعیت خاصی طراحی میشود و موارد معدودی هم دارد.
س - با تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. اگر مطلبی در نظر دارید، بفرمائید؟
ج - من هم تشکر میکنم. موفق باشید.