س- بسم الله الرحمن الرحیم، از محبت حضرتعالی تشکر میکنم. امروز صبح که میخواستم به اینجا بیایم، آن را به فال نیک گرفتم. ما بعد از این همه سال که بنا داشتیم تاریخ کمیته انقلاب اسلامی را بنویسیم، چندین بار استاد بزرگوارمان حضرت آیتالله مهدویکنی به ما تکلیف کردند که تاریخ کمیته انقلاب اسلامی را برای آینده بگذارید. گفتم عجب روزی داریم خدمت عزیزی میرویم که خودش از پایهگذاران اصلی انقلاب و کمیته انقلاب اسلامی بود. البته از تأخیری که به وجود آمد، عذرخواهی میکنم.
همانگونه که جلسه قبل خدمتتان عرض کردم، با توجه به تکلیفی که آقای مهدویکنی بر عهده دوستان گذاشتند، بنا گذاشتیم تاریخچه انقلاب اسلامی را در حد بضاعتمان بنویسیم. انشاءالله یادگاری باشد از همه کسانی که در انقلاب برای آیندگان، نقش داشتند. حضرتعالی در این مسیر، نقش تعیین کنندهای از سالهای قبل، دو سال منتهی به انقلاب و به خصوص روزهای اولیه انقلاب داشتید و نقشی که در تشکیل نیروهای امنیتی، به خصوص کمیته انقلاب اسلامی، ایفا نمودید، برجسته است. ما ضمن تشکر مجدد، از شما اجازه میخواهیم آقای نجفی سؤالات خودشان را مطرح نمایند و شما هم در حدی که صلاح میدانید، به آنها پاسخ دهید.
آقای نجفی: در حضور حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی، ریاست محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام هستیم. از اینکه فرصتی در اختیار ما گذاشتید، تشکر میکنیم. همچنین دهه فجر و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را گرامی میداریم. یاد و خاطره امام راحل را به فال نیک میبینیم که با جنابعالی در خصوص اولین نهاد انقلاب اسلامی، یعنی کمیته انقلاب اسلامی، صحبت میکنیم.
در صورتی که صلاح میدانید، تشریحی از وضعیت اجتماعی، امنیتی و انتظامی کشور در آن دو سه روز (20 تا 23 بهمن 57) داشته باشید و در ادامه اگر صلاح دانستید بفرمایید: فلسفه وجودی کمیته انقلاب اسلامی، براساس چه دکترین یا تدبیری شکل گرفت؟ چطور شد که حضرت امام (ره) چنین تصمیمی را گرفتند؟
ج- بسم الله الرحمن الرحیم. مجدداً خدمت همه، خوشآمد عرض میکنیم. همچنین از راه دور به پیشتازان کمیته انقلاب اسلامی در هر جا که هستند و یا بودند، سلام عرض میکنیم. البته من به اندازه شما، وارد به جزئیات نیستم. چون شما در میدان بودید. خیلی چیزها را میدانید و عمل کردید. ما با فاصله دورتری، از کلیات مسأله خبر داشتیم. میدانید زمانی به موج مردم رسیده بودم که تازه از زندان آزاد شده بودم. ما بعد از سه سال زندان، مشمول عفو 10 روز شدیم و بیرون آمدیم. لذا وقتی که بیرون آمدیم، در موج مردم بودیم. خوشبختانه در همان ماههای آخری که در زندان بودیم، یک تلویزیون داشتیم که وضعیت جامعه، تظاهرات و اجتماعات را نشان میداد. بنابراین خیلی بیاطلاع نبودیم، ضمن اینکه اطلاعات دیگری از طریق ملاقاتیها به ما میرسید.
من پاریس نرفتم. اما چون امام (ره) در آنجا بودند، مرکزیتی به وجود آمده بود که همه به آنجا میرفتند. من به پاریس نرفتم، به خاطر اینکه تا آزاد شدیم و بازدیدهایمان را انجام دادیم، آنقدر کار روی سرمان ریخته شده بود که امکان رفتن را از ما گرفته بود. احساس کردیم این کار بزرگ، احتیاج به امنیت دارد. چون دشمن مجهز، مسلح و عصبانی بود، ممکن بود هر اتفاقی بیفتد. لذا ما با توکل به خدا، به این فکر افتادیم که هر کاری در جهت امنیت جامعه انجام دهیم. دوستان پیشنهاد کردند که یک واحد محافظ در جریانات داشته باشند که اوج آن در استقبال از امام (ره) بود. آن کمیته استقبالی که تشکیل شد، بخشی مهمی از آن، همین جریانی بود که در بین جمعیت برای حفاظت از امام (ره) باشند. ما روی این بخش، خیلی حساب میکردیم.
بالاخره روز موعود فرا رسید. قطعاً شما در جریان هستید که اختلاف نظری در داخل بود که امام (ره) در این شرایط بیایند یا نه. بعضیها میگفتند اینجا تلهای است، اگر امام (ره) بیایند، یا در اینجا محصورشان میکنند یا در راه میزنند و اصل شعله را خاموش میکنند. بعضیها هم نظر دیگری داشتند. بالاخره به جایی رسید که ما باید تصمیم میگرفتیم. ما هم تصمیم گرفتیم که در دانشگاه تهران، متحصن شویم تا اجازه پرواز امام (ره) را بگیریم. همان موقع داشتیم میدیدیم با چه مشکلات واقعی روبرو هستیم و دارد چه خبرهایی میشود! ما در آنجا بودیم که درگیری در میدان انقلاب جلوی مرکز ژاندارمری پیش آمد. جوانان هم جنازهها را روی دستهایشان میگرفتند و در خیابانها و یا داخل دانشگاه میگشتند و فریاد میزدند: «رهبران، ما را مسلح کنید.» یعنی یک نیاز مردم برای مقابله با نیروی دشمن بود. چون آن روز عدهای را کشته بودند.
بالاخره با همان تفکر حفظ امنیت، از پیش در حدی که میتوانستیم، ترتیبهایی داده شده بود. ما به هر حال تصمیم گرفته بودیم که امام (ره) باید بیایند. عدهای هم مخالف این نظر بودند، چون نگران بودند. آنها میگفتند امام (ره) به جایی میآیند که ما هیچگونه وسیلهای برای حفاظت از ایشان نداریم. اگر هواپیمای ایشان در راه، ساقط شد، چه اتفاقی میافتد؟ اگر وارد فرودگاه شدند و همانجا حادثهای اتفاق افتاد، چه کسی مسئولیت آن را برعهده میگیرد و آن را بررسی میکند؟ اگر ایشان را گرفتند و دوباره به زندان بردند، چه کار میتوان کرد؟ اینگونه سؤالات مطرح بود و جواب آنها داده میشد تا اینکه نهایتاً ایشان تشریف آوردند. اما حقیقتاً آن روز دل ما نگران بود. این نگرانی تا پایان آن روز ادامه داشت.
منتها این نگرانی، زود رفع شد. این قدر حالت توکل بر خدا زیاد بود که امام (ره) سوار هلیکوپتری شدند که آن موقع متعلق به ارتش بود. البته این از اختیارات ما خارج بود. ولی در همان شلوغیها، این تصمیم ناگهانی را گرفته بودند. اصلاً آن کار در برنامه ما نبود. نمیدانم شما خبر دارید که چه شد که آن هلیکوپتر به آنجا آمده و چگونه این تصمیم گرفته شده بود یا نه؟ ما هر چه از افرادی که در اطراف امام (ره) بودند؟ علت را پرسیدیم، آنها هم ابراز بیاطلاعی کردند. میگفتند چون خیلی شلوغ شده بود، پیشنهاد شد با همین هلیکوپتر به شهر برویم که امام (ره) هم قبول کردند و ما رفتیم. شاید در این مسأله، آقای ناطق بیشتر از هر کس دیگری، اطلاع داشته باشد. چون ایشان همراه امام (ره) در هلیکوپتر بودند.
این حادثه، نشان از توکل کاملی است که امام (ره) داشتند و خودشان را به خدا میسپردند و همه شرایط را هم در نظر میگرفتند. ما نمیتوانیم بگوییم که ایشان تا این حد، بیاحتیاطی میکردند. بلکه با حساب، این کار را میکردند.
در همین روزها، کم کم کمیته شکل گرفته بود. ما که اشراف کشوری نداشتیم و فقط سرنخهایی داشتیم که به هم میگفتیم. ولی مردم در هر جا که احساس کردند نیاز به امنیت دارند، یک چیز طبیعی را درست کرده بودند. بالاخره نیروهای مبارز در همه جا بودند و میدانستند که این روزها، باید قدری بیشتر مواظب بود. ضمن اینکه در آن شرایط، تهیه سلاح، خیلی دشوار نبود. مثلاً در آن روزهای آخر و دهه فجر که به حکومت نظامی رسیدیم، کسانی که برای اهدافشان نیاز به سلاح داشتند، به آن دسترسی داشتند. از کلانتریها، پادگانها و هر جای دیگری که سلاح بود، میگرفتند.
فعلاً آنچه که من میدانم، این است که تشکیل کمیتههای سراسر کشور، خود جوش بود. مگر استثنایی باشد. گفتم که در تهران، این سوابق بود. ظاهراً در شهرستانها، این کار به صورت خودجودش توسط نیروهایی انجام میشد که از حوادث احتمالی، دلشوره داشتند. اتفاقاً این کار هم کار خیلی خوبی بود. اگر میخواست این کار، یک کار مرکزی باشد، شاید انجام شدنی نبود. چون آن روزها، ما آنقدر امکانات نداشتیم. لذا خود نیروها، تشکیل میدادند، خودشان اداره میکردند، خودشان تصمیم میگرفتند تا اینکه بتدریج ارتباطات برقرار میشد. وقتی بناشد که این کار به صورت رسمی باشد، امام (ره) برای خیلی از جاها، اجازه میدهند و در اینجا هم به کسانی اجازه دادند تا تعیین کنند که مثلاً مساجد، مرکز باشد.
بنابراین باید بگوییم که کمیته انقلاب اسلامی، براساس احساس نیاز عمومی و با پیشتازی افراد فداکار واقعی و عمدتاً گمنام در سراسر کشور، شکل گرفت. یعنی به شبکهای تبدیل شد که در آن موقع، هیچ نقشه از پیش تعیین شدهای نداشتیم. لذا خیلیها در جریان نبودند. مثلاً وقتی در تهران حکومت نظامی شد و امام گفتند: «مراعات نکنید، حکومت نظامی را بشکنید و اطاعت نکنید.» حالت بدی پیش آمده بود. ما وقتی میخواستیم از عینالدوله به منزلمان در قلهک برویم، در گوشه گوشه شهر میدیدیم که بچهها سنگر درست کردند و برای بازرسی ماشینها، ایست بازرسی درست کردند.
اگر اینها نبودند، با توجه به اینکه گروههای مسلح ضد ما بودند، رژیم هم که به اصطلاح حکومت نظامی اعلام کرده بود و خودشان آمادگی داشتند، امنیت حفظ نمیشد. اما با وجود اینها، یک امنیت نسبی در شهر حاکم شده بود و ما به راحتی از شمیران تا عینالدوله میآمدیم و برمیگشتیم. چون مردم در خیابانها داشتند از شهر حفاظت میکردند.
صداوسیما هم تبدیل به یک مرکز شده بود و گوش همه مردم به صداوسیما بود. آنجا را هم حفظ کردند. یعنی از داخل آنجا، یک عده جمع شدند و عدهای از بیرون آمدند. این کار فقط برای این بود که حرفهایی که اینها میزدند، چقدر به درد مردم میخورد. حتی امام (ره) در لحظاتی گوش میدادند. همان روزهای اول، یک بار امام (ره) من و آقای مطهری را خواستند و به ما گفتند: «باید در آنجا گفته شود که انقلاب راستین، این است. باید شعارها، از همان اول اسلامی باشد و بگویند انقلاب اسلامی ایران. به علاوه در آنجا، یکسری حرفها زده میشود که ما مناسب نمیدانیم. شما به آنجا بروید.» رفتن به آنجا، کار آسانی نبود. چون مثلاً ماشینمان را بیرون مدرسه پارک کرده بودیم. لذا تا خواستیم ماشین را از پارک در بیاوریم، کلی طول کشید. آخرش هم چون نتوانستیم از آن ماشین استفاده کنیم، با آقای مطهری سوار ماشین دیگری شدیم و به آنجا رفتیم. من هم راننده ماشین بودم. ما در کمال امنیت به آنجا رفتیم. وقتی به صداوسیما رسیدیم، آنهایی که در آنجا بودند، گفتند: الان که به اینجا آمدید، صحبتی هم با مردم بکنید. من هم رفتم به صورت زنده با مردم صحبت کردم.
میخواهم بگویم که واقعاً امنیت برقرار شده بود و ما در این رابطه، مشکلی نمیدیدیم. البته بعداً اگر آماری جمعآوری شده و یا در جایی ضبط شده باشد، معلوم میشود که در همان روزهای اول انقلاب، چه اتفاقاتی افتاده بود. ولی آنچه که انجام شد، توسط همان نیروهای خودجوش بود. در تمام طول مسیری که بالا و پایین و به جای دیگری میرفتیم، با چهرههای آشنا برخورد نمیکردیم. بلکه میدیدیم جوانان، بزرگان و پیرمردانی هستند که دارند از شهر حفاظت میکنند. معلوم بود این کار که کاملاً خودجوش صورت میگیرد.
پس در مورد سؤال اولتان، به نظرم کمیته انقلاب اسلامی، اینگونه شکل گرفت. من در جلسه قبلی به شما پیشنهاد کردم که باید یک کار کشوری و سراسری کنید و از مسئولین کمیتههایی که شکل گرفته بود، سؤال کنید: چگونه این کار انجام شد؟ چه کسانی پیشقدم شدند؟ چگونه اعتماد میکردید؟
بخش مهم دیگر، بحث حفظ میراثهای فرهنگی کشور بود. البته خیلی از آنگونه چیزها رفت که ما نفهمیدیم. ولی مثلاً خزانه جواهرات، دست نخورد. آن بزرگترین جایی بود که میتوانست آسیب عمدهای به کشور برساند. مثلاً در عراق، وقتی آمریکاییها آمدند. بزرگترین خسارتشان از دست رفتن اشیاء عتیقه بود که بردند و هنوز هم تکلیف آنها مشخص نیست. وقتی ما رفتیم خزانه جواهرات را دیدیم، مسئول آنجا به ما گفت که یک قلم از این خزانه، گم نشده است و همه همینطور محفوظ مانده بود. خود بانکیها، گروهی برای حفاظت از این اشیاء تشکیل داده بودند.
تا اینجا، میخواهم بگویم که این کار به صورت خودجوش بود و فقط الهامی از امام (ره) و دیگران، پشت سر آن بود.
س- نقش کمیته انقلاب اسلامی در پیروزی، تداوم و تثبیت انقلاب را چگونه میبینید؟
ج- اولین نقش آن، امنیت بود. اگر نبود، هرج و مرج میشد. اگر مردم میریختند، مغازهها را غارت میکردند. گفتم که گروهکها، غارتهایی کردند. آنها به دنبال سلاح بودند، میرفتند کلانتریها را میگرفتند. پادگانی را به تصرف در میآوردند و سلاحهای این جاها را با خودشان میبردند. اما مهمترین اتفاقی که افتاد و شاید در هیچ انقلابی، سابقه ندارد، این بود که یک امنیت نسبی در سراسر کشور به وجود آمده بود. خیلی کم تلفات دادیم. خیلی کم، کارهای بیربط انجام شد. روحیه مردم هم عموماً روحیه اسلامی و سازگاری بود، به گونهای که همه مواظبت و گزارش میدادند. من یک بار در مدرسه رفاه، یکی از مأمورین زندان (نگهبان ما بود) را دیدم. او به من گفت که مخفیگاه فلان بازجوی زندان را میدانم. این در حالی بود که خود او هم جزء آنها بود. ولی به این حالت شده بود که خودش چنین گزارشی را به ما میداد. یعنی دست خیلیها در کار بود تا این امنیت، محفوظ باشد که نسبتاً هم شد. آن مقداری که نا امنی شده بود، در یک سطح وسیع، قابل قبول بود.
س- نقش حضرتعالی در تشکیل کمیته انقلاب اسلامی، به چه شکلی بود؟
ج- من نقش تشکیلاتی به آن عنوان نداشتم. کارها در شورای عالی انقلاب، تقسیم شده بود. البته شورای انقلاب، مصوباتی برای تشکیل کمیتههای انقلاب داشت که به خاطر دارم. الان نمیدانم شما اینها را دارید یا نه؟ البته اینها منتشر شد و در روزنامههای رسمی، خبر آن درج شده بود. تا یک مدت، کار شورای انقلاب، به صورت رسمی نبود. در ابتدا این شورا متشکل از 10 تا 15 نفر از پیشتازان انقلاب بود. اما وقتی امام (ره) اعضا را تعیین کردند، شورا نظم گرفت و رسمی شد. ضمن اینکه حکممان هم نافذ بود. ما بعد از این، جلسات رسمی را در مجلس سنای قدیم، برگزار میکردیم. خیلی از مسائل کشور در این شورا مطرح میشد و من هم به عنوان جزیی از اعضای شورای انقلاب، کار میکردم.
اولین کسی که حکم گرفته بود، آقای مهدویکنی بود. ایشان که آمدند، مسئولیت کمیتهها بر عهدهشان بود. البته ایشان هم از اعضای شورای انقلاب بودند که به کمیته آمدند. بعد از آن، ارتباط شورا با کمیته انقلاب اسلامی، از طریق ایشان بود. بعداً که کابینه آقای مهندس بازرگان، سرکار آمدند و ولایت فقیه در مجلس تصویب شد، آنها اعتراض کردند. البته قبلاً استعفا داده بودند، اما امام (ره) قبول نکردند. امام (ره) گفته بودند: «من میپذیرم، اما اگر بخواهید، شلوغ کنید، با شما برخورد میکنیم.» لذا دوباره ماندند. زمانی که اشغال سفارت آمریکا پیش آمد، اینها مجدداً استعفا دادند. در اینجا بود که امام (ره) مسئولیت دولت را هم به شورای عالی انقلاب دادند. یعنی ما هم در مجلس بودیم و قانون وضع میکردیم و هم مجری شده بودیم. در چنین شرایطی، تقسیم شدیم و من سرپرست وزارت کشور شدم. یعنی هر یک از اعضای شورا، یک سمت گرفتند. وقتی که به وزارت کشور آمدم، سروکارمان با کمیتهها، قدری زیادتر شد. چون ما در آنجا، دائماً بخشنامه، دستور و بررسی داشتیم. آقای میرسلیم هم معاون من در کمیته انقلاب اسلامی، شهربانی و امثالهم بود. آن موقعها خیلی اتفاقات افتاد. چیزهای زیادی و دستورات زیادی در اینگونه کارها داشتیم.
س- با توجه به مسئولیت حضرتعالی در دفاع مقدس، نقش و تأثیر کمیته انقلاب اسلامی در دفاع مقدس را چگونه میبینید؟
ج- در آن موقع، کمیته دو نقش داشت. یعنی مدتی از انقلاب گذشته بود که جنگ شروع شد. باز در آن زمان بحث امنیت داخلی را داشتیم که باید به همین شکل، امنیت محفوظ باشد. بخش عمدهای از این کار را کمیته برعهده داشت. البته در آن زمان، شهربانی و ژاندارمری هم بودند. چون کمیتهها به مناطق جنوب، غرب و غیره آشنا بودند و دارای سلاح هم بودند، خودشان شرکت کرده بودند. ضمن اینکه گروههایی در اینگونه جاها داشتند. همان اوایل که ما به جبهه میرفتیم، معمولاً کسانی که با ما سروکار داشتند، عمدتاً اعضای کمیته انقلاب بودند. حتی در آبادان که جبهه جنگ بود و دائماً صدای انفجار خمپاره میآمد، کمیته انقلاب خیلی فعال بود. خرمشهر که اشغال شده بود، اما بخشی از آن که در این طرف پل بود، باز کمیته حضور داشت. گروههای دیگری هم که میآمدند که کمیته از آنها حمایت میکرد. چون از مناطق شناخت داشتند، کارها را تنظیم میکردند. یعنی اعضای کمیته از همان اول در جنگ حضور داشتند. در طول جنگ هم پرسنل کمیته تمایل داشتند که دائماً در جبههها حضور داشته باشند. چون نمیخواستند فقط به بحث امنیت داخلی بپردازند. همین امر باعث شد که نیروهای کمیته تبدیل به یک لشکر به نام روحالله شدند. من خوب به یاد دارم که در عملیات کربلای 5، حساسترین و خطرناکترین نقطه را به این لشکر داده بودند. آن موقع چون نیروهای مسلح ما، خیلی بودند و بیشتر هم نیروهای مردمی در سپاه و بسیج بودند که کمیته هم یکی از آنها بود، من با همه اینها ارتباط داشتم و برای من، فرقی نمیکردند.
س- کمیته انقلاب اسلامی در برخورد با گروهکهای ضد انقلاب، به خصوص منافقین و در برخورد با وقایع خاص، مثل کودتای نوژه و غیره، چه نقشی داشت؟
ج- ما اول غیر از اینها، کس دیگری نداشتیم. قبل از اینکه سپاه شکل بگیرد و گروههای دیگر بیایند، فقط کمیته بود که مواظب بود، مراقبت میکرد و افراد متخلف را بازداشت میکرد. البته بعداً که سپاه تشکیل شد، شرایط دیگری فراهم شد. در عین حال کمیته نقش اساسی داشت و عمدتاً حفاظت برعهده کمیته بود. من محافظ آن چنانی نداشتم و همان حالت دیمی قبل از انقلاب بود. وقتی برای مسائل خاصی به آبادان رفته بودم، آقای مطهری در تهران شهید شد. وقتی که به تهران برگشتم، دیدم کمیته سعدآباد، یک نفر با ماشین بلیزر فرودگاه آمده بود تا مرا تا منزل برسانند. این اولین باری بود که محافظ دیدم. آقای جلال بندعلی به عنوان محافظ آنجا آمده بود و مرا سوار ماشین کردند. آن زمان، بحث حفاظت از شخصیتها شروع شد. تا مدتی هم همان کمیته سعدآباد، محافظ ما بود. دیگر شخصیتها نیز به همین شکل بودند. این وضع در سایر شهرها نیز به همین شکل بود. مثلاً اگر امام جمعه یا شخصیتی میآمد، میدیدیم محافظانشان از کمیته بودند.
س- کمیته انقلاب اسلامی در اوج ترورها توسط منافقین در سال 60 و 61 و به خصوص در تهران که ما مواجه با روزی 30 ترور کور بودیم، طرحی با عنوان «مالک و مستأجر» را با مسئولیت شهید لاجوردی و دادستانی انقلاب، طراحی کرد که نتیجه آن، این بود که دو سه اتفاق عمده افتاد. اول، اینکه منافقین، استراتژی خروج را در پی گرفتند. دوم، ترورها به حداقل و حتی بعضی از روزها به صفر رسید. سوم، چون منافقین به عنوان ستون پنجم صدام در پشت جبهه و عقبه جبهه فعالیت میکردند، ضربه مهلکی به آن خورد. خواستم بدانم در این خصوص نظری و یا موضوعی در ذهن شما هست یا خیر؟
ج- همین طرح در شورای انقلاب، مطرح شد. این طرحی برای شناسایی و پیشگیری بود. به نظرم در شورا، مصوبهای هم به تصویب رسید. اما الان به یاد ندارم که این مصوبه چه بود. شما میتوانید به تاریخ مراجعه کنید و اطلاعات دقیقتری را بدست آورید. این طرح، راه خوبی برای شناسایی افراد در تهران و سایر شهرها بود تا بدانیم اینها چه کاره هستند، از کجا آمدند و الان دارند چه کار میکنند؟ منافقین فهمیدند از آن هرج و مرجی که در اول بوجود آمده بود و کسی به کسی نبود، کم کم خارج میشوند. چون مملکت نظام گرفته بود، این حالتی که شما گفتید، اتفاق افتاد. البته منافقین ضربه کاریی در این طرح خوردند. چون خیلی از آنها شناسایی شده بودند. خیلی از خانههای امنشان، کشف شده بود. ما تا این حد در جریان امور بودیم و در میدان عملشان نبودیم. البته خبرها به ما میرسید و اگر لازم بود، شورا مصوبهای را تصویب میکرد و یا اگر امکاناتی میخواستند، شورا تنظیم میکرد تا در اختیارشان قرار گیرد.
س- اگر بخواهید کمیته انقلاب اسلامی را در یک جمله تعریف کنید، آن جمله چیست؟
ج- باید بگوییم حافظ روزهای سخت و پرخطر کشور و انقلاب بودند. آن حالتی که من به خاطر دارم و شما میتوانید روی آن حساب کنید، این است.
س- شما نقش روحانیت در این رابطه را چگونه میبینید؟ چون اولین باری بود که روحانیت به عنوان فرماندهی بر یک نیروی انتظامی در اداره بخش انتظامی و امنیت فعالیت میکرد.
ج- این، یک نقطه مثبت بود. البته بعضی از جاها هم میتوانست منفی باشد. بیشتر مراکز شما در مساجد بود. اولاً معمولاً در یک استان و یا شهر، از طرف مرکز به عنوان مسئول معرفی میشد که معمولاً روحانی هم بود. ثانیاً، در هر مسجدی که بودید، بالاخره امام جماعت آنجا را رهبری میکرد. کار دیگری که شروع شد، تعاونیها بودند. بالاخره باید به مردمی که فقیر بودند چیزهایی میدادیم. در اینجا، مساجد مسئول پخش کمکهای دولت شدند که کمیته در آن، خیلی نقش داشت. چون در آنجا، اموال و اجناس میآمد و مراجعات مردمی بود. آن موقع سازمانی که بتواند یک مقدار به این کار سروسامان دهد، عمدتاً کمیته بود. چون هنوز شهربانی آن نقطه اعتماد را در انقلاب، به دست نیاورده بود. کس دیگری هم نداشتیم، البته بعداً که بسیجیها آمدند، وضع به گونه دیگری شد.
در پاسخ به سؤالتان باید بگوییم، بیشترین سروکارتان با مردم از طریق مساجد بود که متوالی آنها روحانی بودند. روحانیها هم با مرکزیت شما ارتباط داشتند. یعنی علیرغم اینکه عملاً یک شبکه از پیش طراحی شده نبود، ولی کم کم به یک شبکه قابل اعتمادی تبدیل شد.
س- به نظر شما کمیته انقلاب اسلامی میتواند الگویی برای سایر انقلابهای جهان باشد؟
ج- هر جا که چنین کمیتهای را نداشتند، انقلابشان به هم خورد. اتفاقاً بعضی از جاها مثل کشورهای آسیا میانه که مستقل شدند و بعد از هم پاشیدند، به ما خیلی توجه داشتند و ما هم متقابلاً به آنها خیلی کمک میکردیم. اولین نصیحتی که به آنها میکردیم، این بود که میگفتیم بیشتر از مردم مورد اعتماد خودتان استفاده کنید و به نیروهای مسلحی که از گذشته بودند، اتکایی نکنید. چون در گذشته، عمدتاً روسها بر آنها فرماندهی میکردند. ما میگفتیم که شما فعلاً نیاز به یک نهاد دارید و آن نهاد، کمیتههای انقلاب است. خیلیها این کار را کردند و بعضیها هم نکردند.
س- به نظر شما، مهمترین ویژگی پاسداران چیست؟
ج- ویژگی مثبتشان، این بود که قابل اعتماد بودند و خیال نظام تا حدودی از اینها راحت بود. چون مخلصانه کار میکردند، البته عوامل منفی در بین آنها پیدا میشد و آن حالت خاص و دروازه محکمی برای شناساییهای وسیع، نبود. گاهی افراد ناسالم نفوذ میکردند و کارهایی انجام میدادند که اسباب زحمت میشد. منتها اینها به صورت موردی بود. اما در مورد مابقی آنها، باید بگوییم که مورد اعتماد بودند. تا نهادهای آنها شکل نگرفته بود، عمدتاً به بچههای کمیته متکی بودیم.
س- به نظر شما، رسالت بچههای کمیته در ادامه انقلاب، چه میتواند باشد؟
ج- رسالتشان، همین کارهایی بود که تا به حال کردند. وقتی هم ادغام پیش آمد، بالاخره بخش قابل توجهی از نیروهای ناجا، بچههای کمیته بودند. البته به تدریج این نیروها دارند کم میشوند. چون بچههای آن زمان، به تدریج بزرگ شدند، تحلیل میروند و در دانشگاهها دارند تدریس میکنند. یعنی یک حالت دیگر برای آنها به وجود آمده است. درست است که اسمهای آنها عوض شده، اما تا زمانی که نیاز است، این نسل باید تداوم خودش را حفظ کند. باید تجربهها آنها به نسل جدید، منتقل شود.
حتماً شما مراکز آموزشی دارید. فکر میکنم در نیاوران، محلی برای همین کار گرفته بودید. باید مثل سایر نهادهای دیگری که شکل میگیرد، شما هم اینگونه باشید. فرض کنید جهاد شکل گرفت و بعداً آن را با وزارت کشاورزی ادغام کردند. اما الان همان بچههای جهاد که کارهای مهمی انجام میدادند و در جنگ و جاهای دیگر نقش مهمی برعهده داشتند، با هم هستند. میبینیم اولین گروه موشک سازمان در جهاد سازندگی حوالی کرج ساخت شد و اولین موشک بالای 100 کیلومتری را که شلیک کردیم، اینها ساخته بودند. چند روز پیش همان گروه با همان فرمانده (آقای احسانی) که الان فرد بزرگی شده، پیش من آمدند و گفتند: ماهوارههایی را که الان به فضا میفرستیم و در داخل آن میمون است، ما ساختیم. یعنی علیرغم اینکه ادغام شدند، اما اینها دارند امثال همان کارهای گذشته را به شکل دیگری ادامه میدهند.
من فکر میکنم نیروهایی که در کمیته تجربه پیدا کردند، اعتمادی کسب کردند و حقی بر انقلاب و کشور دارند، نباید بگذارند آثار و خدماتشان همینطور از بین برود و باید به شکل دیگری محفوظ باشد.
س- آیا میتوانیم تدبیر کمیته انقلاب اسلامی را تئوری اداره مردم از طریق مردم، تلقی کنیم؟
ج- انصافاً کمیته را مردم تشکیل دادند. البته همان جوانههایی که قبل از بود و احساس میکردیم باید برای چیزهایی محافظ داشته باشیم. احساسی در بین مردم به وجود آمده بود که باید کاری انجام دهند. همان باعث شد مردم کارهایی برای روز مبادا بکنند.
س- در انتها، اگر فرمایشی باقی مانده، استفاده میکنیم.
ج- من حرف خاصی ندارم. من خیلی کمتر از شما که از همان اول در میدان بودید، میدانم. گفتم که در سطح مرکزیت، چیزهایی میدانم. ممکن است در نوشتههایم چیزهای دیگری هم باشد. اما حرف مهم من، این است، کسانی که پیشقدم بودند «السابقون السابقون اولئک المقربون» هستند که روی آن تکیه شده است. کمیته انقلاب اسلامی، جزء سابقون است. نقش اینها هم تمام نشده است. گفتم که آن دوره تمام شد و گذشت. الان هر جایی، مسئول خاص خودش را دارد. اما آنهایی که باقی ماندند و موقعیت اجتماعی خاصی دارند، باید این موقعیت را به معنای آن موقعیت، محفوظ کنند تا در تاریخ بماند و هر جا که تجربههایشان به درد میخورد، تجربههایشان را بگویند. البته باید یک مقدار رسانهای شود. اگر شما مسایلتان را رسانهای نکنید، طبعاً نسل جدید، چیزی نخواهد دانست. مگر فقط خانوادههای خودتان مطلع باشند. بنابراین اگر رسانهای کنید، نسل جدید هم آموزش میبیند. مثلاً در کتابهای درسی مواظب باشیم که همیشه چیزی یا خبری یا سابقهای باشد. بالاخره این جزء تاریخ کشور و انقلاب است، باید در کتابها بیاید. چون این تجربه برای هر انقلابی، مفید است. وقتی انقلاب مردمی باشد، یعنی مردم آمده باشند، به صورت کودتا نباشد و یا با نقشه قبلی نظامی نباشد، به معنای این است که مردم باید تا مدتی خودشان از انقلابشان محافظت کنند. درست همان کاری که در ایران شد. اگر میبینید ما مثلاً مثل سوریه، افغانستان و جاهای دیگر نشدیم، به خاطر امام و مردم بود. البته افغانستان نیروهای مسلحی داشتند و جهاد کردند تا پیروز شدند. ولی به این شکل در نیامد. چون مرکزیت درستی، شکل نگرفت. به هر حال این تجربه باید در تاریخ، زنده بماند.
س- بسیار متشکرم. لطف فرمودید و استفاده کردیم.
ج- انشاءالله همگی موفق باشید. من هم به سهم خودم از زحمات شما متشکرم.