مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی (قسمت دوم)
به مناسبت سیامین سال پیروزی انقلاب اسلامی
○ در برنامههای قبلی به این موضوع میپرداختیم که چگونه انقلاب شد ولی امسال در این برنامه جدید میخواهیم بگوییم انقلاب شد تا جواب این سئوال را به مردم بدهیم. وقایع این سی سال را میخواهیم بگوییم که این سی سال را به سه دهه تقسیم کردیم که حضرتعالی در این سه دهه نقش مهمی را ایفا کردید. به ما گفتند که محدودیت زمان داریم به همین دلیل من سئوالات خیلی مهم را که باید از شما میپرسیدم جمعآوری کردم. مثلاً بحث دولت موقت را جزء مهمترین سئوال از شما میپرسم. بحث بنیصدر را جزء مهمترین سئوال از شما میپرسم. بحث گروگانگیری که به نظر من سئوالی است که تا به حال در دیدارهای مختلف پاسخش را نگرفتم و موضوع دیگر که حضرتعالی باید بگویید بحث مصوبه مجلس در رابطه با گروگان است. ما مصاحبه شما را مربوط به آن زمان درآوردیم و در آرشیو وجود د ارد. ما مصاحبهای از شما در آرشیو محرمانه درآوردیم و اکنون نزد من وجود دارد و صحبت شما در فیضیه است و درست یک روز پس از شهادت شهید مطهری بسیار تند است و از امام معذرت خواهی میکنید و حمله بسیار شدیدی به کسانی میکنید که شما را متهم به سانسورچی بودن کردهاند. برای من مبهم بود. آیا حضرتعالی حضور ذهن دارید که بگویید موضوع چه بود؟ من نمیدانم که آیا آن فیلم را شما دارید و در دستیرش حضرتعالی میباشد؟
نمیدانیم که فیلمش را داریم یا نه.
○ من فیلم کاملش را آوردهام که خدمت آقای سلیمانی میدهم.
به نظرم من در این سخنرانی بیشتر به نیروهای چپ تاختم.
○ از امام به خاطر اینکه میگویند من تند سخن میگویم، عذرخواهی میکنید و بعد از امام دعوت میکنید که صحبت کنند و در واقع از ابتدا قرار بود که امام صحبت کنند و شما سخنران قبل بودید و بعد امام گفتند که شما این حرفها را زدید و من حرفی ندارم و شما اصرار کردید و ایشان گفتند که من صحبت نمیکنم و در نهایت ایشان صحبت کردند ولی سخنرانی بسیار قوی و محکمی بود و من تقریباً همه این چهل دقیقه را برای اولین بار پخش خواهم کرد. بخشهایی از صحبتهای شما مربوط به مصوبه مجلس در رابطه با گروگانها است که آن را هم در آرشیو محرمان پیدا کردم و شما مدافع این مصوبه بودید و جالب است که عدهای از بچههای نهضت آزادی مخالف آن مصوبه بودند و میگفتند همه آن چیزی که باید در این مصوبه در رابطه با احقاق حق ما نسبت به مسائل آمریکا باشد برای من سئوال بود که آنها تابحال تا آنجا که ما میدانیم آنها خیلی مخالف مسائل ارتباط با آمریکا نبودند ولی آنها دفاع میکنند از شما و آقای ناطق نوری که عضو آن کمیسیون بودید که در واقع مصوبه را طراحی کرد و ایشان هم مدافع بودند اگر مایلید در رابطه با آن مصوبه و سپس درباره پرونده الجزایر توضیح دهید.
آن دو بخش است. یک بخش آن است که ما در مجلس تصویب کردیم که چگونه آنها را آزاد کنیم و امام آن را به مجلس ارجاع دادند. البته امام قبل از آن گفته بودند که هدفشان این است که مسئله حل شود و خودشان نمیخواستند به عهده بگیرند و آن را امضاء کردند و ما هم آن را تنظیم کردیم که حل شود. شاید نهضت آزادی در جریان قرار ما با امام نبود. آنها که ذاتاً طرفدار این گروگانگیری نبودند.
○ کل این مصاحبهها حدوداً چهل و پنج دقیقه است و من آن را خدمت آقای سلیمانی میفرستم. نمیدانم که مورد استفاده شما قرار میگیرد یا نه؟
البته جزء اسناد ما قرار میگیرد و ما در بعضی مواقع از آن استفاده میکنیم.
○ بخش آخر سئوالات من در رابطه با دستاوردهای دولت سازندگی است که مهمترین دستاوردها را در چه وضعیتی شما زمانی که دولت را تحویل میگیرید و تا زمانی که دولت را به آقای خاتمی تحویل داده شود. در چه وضعیتی هستیم. شاخصهای توسعه وضعیت اقتصادی کشور را با هم مقایسهای را انجام میدهیم. در رابطه با زمان جنگ هر چقدر که حضرتعالی صلاح بدانید یک بخشی هم درباره جانشین فرمانده کل قوا فقط در مرحله اول من آن سئوالات خیلی مهم را میپرسم که زیاد وقتگیر نشود.
در این برنامه سی شب ما چهار، پنج نفر بیشتر نیستند. حضرتعالی هستید. آقای مهدوی کنی، آقای ناطق نوری هستند و یکی، دو نفر ما موضوعی هستند. آقای مهدوی کنی ما را به این سو میبردند که این سئوالاتی که ما میپرسیم فقط آقای هاشمی میتوانند جواب سئوالات ما را بدهند. به د لیل اینکه ایشان از ابتدا مینوشتند و میگفتند که حافظه ایشان بسیار قویتر از حافظه من است و من تواناییاش را ندارم که به این سئوالات پاسخ دهم. به خاطر همین یک بخش زیادی از سئوالات را به طرف شما سوق دادند.
ریاست محترم مجلس خبرگان هستیم جناب آقای هاشمی بفرمایید بعد از اینکه نهضت در 22 بهمن سال 57 پیروز میشود حضرت امام بنا بر پیشنهاد شورای انقلاب و تأیید خودشان مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزیر تأیید میکنند. در مراسم تنفیذ و بعد از حکم حضرتعالی حضور دارید و چه شد که شما آن حکم را خواندید و چه شد که اصلاً دولت مهندس بازرگان به استعفا کشیده شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم - شروع سئوالات شما از یک نقطه حساس انقلاب است. حکم امام به آقای مهندس بازرگان را باید سابقهاش را در شورای انقلاب باید جستجو کرد چون ما بررسیهایی که کردیم به این نتیجه رسیدیم که فعلاً کسی غیر از ایشان نمیتواند دولت تشکیل دهد و به امام پیشنهاد دادیم. آن حکم را خود امام تهیه کردند و ما در متن حکم دخالتی نکردیم و اینکه من قرائت کردم و این از پیش تعیین شده نبود و اصلاً بحثی نشده بود. اصولاً من در آن دوره سعی میکردم زیاد جلوی تریبونها و خبرنگاران ظاهر نشوم. شرایطی بود که بنا نبود این طور شود و من نمیخواستم که خیلی ظهور خبری داشته باشم وقتی که برنامه آماده شد. حاج احمد آقا به من گفتند امام میخواهند که شما حکم را بخوانید و من گفتم که ابتدا یک نسخه به من بدهید تا من آن را بخوانم تا در آنجا دچار لکنت نشوم و در نهایت خدمت امام نشستم و آن حکم را خواندم.
○ مهمترین نکتهای که در آن حکم حضرت ا مام به مهندس بازرگان توجه کرده بودند چه بود؟
یک نکتهای که ایشان به آن تکیه کرده بودند این بود که دولت شما، دولت حزبی نیست و من شما را به عنوان رئیس حزب منصوب نمیکنم و خواستههایی که بطور مشخص داشتند چند تا مأموریت روشن داده شد. یکی این بود که قانون اساسی تهیه شود. حتماً شما متن را دارید. یکی دیگر این بود که مقدمه انتخابات را تهیه کنند برای اینکه انتخابات مجلس بشود و کشور از وضع غیرعادی عبور کند و شرایط عادی حاکم شود. امام خیلی اهمیت میدادند که آن دوره حاکمیت شورای انقلاب طولانی نشود و مردم انتخاب کنند چون شورای انقلاب را ایشان انتخاب کرده بودند. مایل بودند که وضع عادی شود و مردم خود کار خودشان را انجام دهند. برای تعویض قانون اساسی هم ایشان اول ذهنیتشان این بود که مجلس مؤسسان باید این کار را انجام دهد. چون هنوز قانون اساسی قبلی حاکم بود. مجلس مؤسسان مربوط به گذشته بود و متعلق به شرایط گذشته بود و ایشان با آن ذهنیت از مهندس بازرگان خواستند و دلیل این خواستن هم اداره کشور بود تا به استقرار نظام براساس دموکراتیک برسیم.
○ یک روز پس از اشغال لانه جاسوسی آقای مهندس بازرگان استعفا میدهند بسیاری از تحلیلها به این سمت میرود که علت اصلی استعفا معلول و منبعث از تسخیر لانه بوده است. به نظر شما علت استعفا این بوده است یا دلایل دیگر هم در آن دخیل بودهاند؟ و چرا این استعفا از سوی حضرت امام پذیرفته شد؟
این سابقه داشت. یک بار دیگر هم ایشان استعفا داده بودند. در جریان تدوین قانون اساسی وقتی که ولایت فقیه در قانون اساسی آمد آنها مخالف بودند. دولت مخالف بود. البته مر بوط به خبرگان بود و مربوط به کسی نبود. خبرگان داشتند قانون اساسی را تنظیم میکردند. ما پیشنویس را داده بودیم و آنها داشتند آن را مینوشتند و آن را نهایی میکردند. من به یاد دارم که در جلسه دولت یکبار شرکت کرده بودم و در همان روزها آقای امیرانتظام که در آن موقع با دولت خیلی همکاری داشت و فکر میکنم که آن موقع در اسکاندیناوی هم سفیر بودند و آمده بود و این جریان را کارگردانی میکرد و من در هیأت دولت بودم که اینها امضاء میگرفتند که مخالفت خودشان را اعلام کنند و در صورت تصویب استعفا دهند و به خدمت امام رفتند تا استعفا بدهند. امام آن موقع در قم بودند. امام به آنها گفتند که اگر ا ستعفا بدهید من میپذیرم و متوجه باشید که نمیتوانید شلوغ کاری کنید و من نمیگذارم شما شلوغ کنید. استعفایشان را اعلام نکردند و عملاً به کارشان ادامه دادند. آن موقع ما یک چیزی هم در اطراف نارمک پیدا کردیم که آنجا پخش شده بود که به اصطلاح آماده شده بودند که اگر استعفا شد مردم به خیابانها بیایند و مخالفت کنند. چون امام به آن صورت اداره کردند آن موضوع تمام شد. در این فاصله هم فشار روی دولت خیلی زیاد بود و نیروهای انقلابی و تند خیلی دولت را اذیت میکردند. دولت هم معمولاً درحد توقع انقلابیون عمل نمیکرد و یک مقدار با احتیاط عمل میکرد تا به مسئله تصرف لانه جاسوسی رسیدیم. البته تا آ نجایی که ما در جریان بودیم این هیچوقت بین شورای انقلاب، ما و مسئولان مطرح نشده بود و ما با خیال راحت با آیت الله خامنهای و آقای میناچی که وزیر ارشاد بودند به مکه رفته بودیم. شب در پشت بام خانهای خوابیده بودیم و هوا هم خیلی گرم بود تا اینکه اخبار ساعت 12 را گرفتیم که خبر اشغال سفارت آمریکا در آنجا مطرح گردید و ما آنجا مطلع شدیم و خیلی زود حج ما تمام شد و دیگر معطل نشدیم و زود به ایران برگشتیم و در جریان قرار گرفتیم.
○ اشارهای به مجلس مؤسسان داشتید. این مجلس مؤسسانی که بعدها به خبرگان قانون اساسی تغییر نام پیدا کرد و اختلافی هم در آن ایام بر سر نام آن پیش آمده بود. حضرت امام خودشان در سخنرانیها برای اولین بار مجلس مؤسسان را مطرح میکردند ولی بعدها خودشان هم آنچه را که مورد موافقتشان بود مجلس خبرگان قانون اساسی بود. آیا اختلاف در لفظ بود یا این دو واژه مؤسسان و خبرگان بار سیاسی هم داشت؟ و چه شد که در نهایت خبرگان قانون اساسی نامگذاری شد؟
این سابقه طولانی مذاکره، مباحثه و مشاجره داشت که عمدتاً این مباحث در شورای انقلاب و دولت بود و آن جریانی داشت و علتش این بود که چون مجلس مؤسسان آن تعریفی که در قانون اساسی آن زمان داشت ترکیبی از مجلس ملی و مجلس سنا بود. ما دیگر آن موقع نه مجلس شورای ملی داشتیم و نه مجلس سنا. بنابراین مجلس مؤسسان یک تفسیری دیگری میخواست و خودش یک قانونی میخواست. البته این امکان وجود داشت که ما قانونی را در شورای انقلاب وضع کنیم و تعریفی از مجلس مؤسسان کنیم و انتظار هم اینگونه که ما این کار را انجام دهیم وجود داشت. چند نظر وجود داشت. یک نظر این بود که ما به همان تعداد دو مجلس بگوییم که شخصیتها نامزد شوند و مردم از بین آنها انتخاب کنند و آنها پیش من بیایند و پیشنویس و قانون اساسی را بررسی کنند. پیشنویس هم قبلاً از همان زمانی که من در پاریس بودم و در اواخر دوره اقامت من در پاریس توسط آقای دکتر حبیبی و افراد دیگری از حقوقدانان بنام نشسته بودند و چیزی را تهیه کرده بودند و آن پیش نویس هم مراحلش را طی کرد یعنی آنها دیدند و به شورای انقلاب فرستادند و ما اصلاحاتی در آن انجام دادیم و بعد از اصلاحات برای مراجعی چون آیت الله گلپایگانی، آیت الله نجفی، آیت الله شریعتمداری فرستادیم و آنها دیدند و بعد خود امام دیدند و خیلی کم اصلاحات در آن به وجود آمد و تقریباً به صورت عمده همان متن پیشنویس بود که مرحله نهایی آن را ما تهیه کرده بودیم. وقتی بحث مجلس مؤسسان شد معنایش این بود که یک دوره طولانی برای انتخابات مصرف کنیم و چهارصد، پانصد نفر از سلیقههای مختلف بیایند و معلوم نبود که چقدر طول میکشد ممکن بود سالها طول بکشد. در یک مجلس پانصد نفری بحثهای متنوعی که روی اصول قانون اساسی میشد با آن صحبتی که امام میخواستند سازگار نبود. این فکر کنار رفت. بعد از آن دیگر مجلس مؤسسان نمیتوانست باشد چون با آن تعبیر، دیگر با مجلس مؤسسان جور در نیامد. به همین دلیل به سراغ اسم دیگری رفتیم. به نظرم برای اولین بار آیت الله طالقانی این کلمه خبرگان در قم نزد امام را مطرح کردند و ایشان هم پذیرفتند. بعد به سراغ اعدادش رفتند که نظرات مختلفی گفته میشد. ترکیبی از دولت و مجلس و مسئولان دیگر. بالاخره به همین اعداد هفتاد، هشتاد نفر رسیدیم و آن هم به خاطر توجه به جمعیت و پهنه جغرافیایی کشور و عوامل مختلف دیگر را حساب کردیم و به این عدد رسیدیم و بین استانها تقسیم شد.
○ آیا این قضاوت درست است که علت مخالفت بعضی از افراد با واژه مؤسسان یک فلسفهاش این است که مراد از مؤسسان این است که هر کسی که در انقلاب نقشی داشته است به عنوان مؤسس انقلاب میتواند به این مجلس راه پیدا کند ولی در بحث خبرگان فقط کسانی که خبره هستند و یا کسانی که تواناییهای لازم و یا یک شرایط لازم را بتوانند احراز کنند میتوانند به این مجلس راه پیدا کنند. آیا این قضاوت درست است؟
ممکن است که این مسئله در رسانهها مطرح شده باشد ولی بین ما این مسئله نبود. اصلاً مؤسسان به ا ین معنا که نبود. در گذشته هم مؤسسان شکل دیگری داشته است. یعنی آنهایی که مؤسسان میگفتند معتقد بودند که بنا نیست که همان افرادی که در انقلاب بودند... وقتی که شرایط انتخاب شونده را تعیین کنیم مردم دیگر به هر که میخواهند میتوانند رأی بدهند. آنهایی که مؤسسان میگفتند میخواستند که خیلی باز باشد و هر کسی که مردم آنها را قبول دارند طبعاً باید آدمهای باسواد، حقوقدان و آگاه به مسائل دینی و انقلاب باشد.
○ انتخابات اول مجلس شورای اسلامی به وقوع میپیوندد و جریانهای سیاسی با توقع خیلی بالا در این مجلس حضور دارند حضرتعالی به عنوان اولین رئیس مجلس شورای اسلامی در مجلس اول که شاهد وقایع و اتفاقات بسیار مهم در تاریخ انقلاب است که مهمترین آنها رأی ندادن رجال سیاسی است. در آن جلسه بخشی از سخنان حضرتعالی از ذهن من میگذرد. از مقام مقدس حضرت امام بارها در رابطه با مخالفتهای ایشان با بنیصدر شنیدم. این را دو قسمت میکنیم. بخش اول این است که وقتی بنیصدر روی کار بیاید طبق مدیریت ایشان شرایط را طوری تغییر میدهد که مخالفتهای زیادی را از سمت نیروهای انقلابی، نیروهای مذهبی به سمت حضرت امام میرود. حضرت امام به این مسئله علم داشتند. اما هیچوقت خودشان وارد میدان نشدند و آقای بنیصدر را عزل نکردند و آن را به مجلس واگذار کردند و مجلس وارد میدان شد و این کار را انجام داد. البته قبل از آن کارهایی شده بود، ولی کار نهایی را مجلس کرد. چرا این اتفاق افتاد؟ چرا حضرت امام خودشان با علم به اینکه بنیصدر منحرف شد، اقدام نکردند؟
چه مسائل دیگری در آن دخالت داشت؟
مسئله انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات ناسالمی نبود. واقعاً انتخابات درستی صورت گرفت و بنیصدر هم رأی آورد. منتها زمینههایی که به رأی بنیصدر منجر شد یک مقدار طبیعی نبود. آقای بنیصدر وقتی که از پاریس آمد از همان جا با نهضت آزادی اختلاف داشتند و آنها با هم خوب نبودند وقتی که وارد شد در ایران غریب بود. البته ما در گذشته در ارتباط بودیم. من خود در سفری که به پاریس داشتم با آقای بنیصدر، آقای قطب زاده، آقای حبیبی، آقای یزدی دیدار داشتم و رفته بودم که بر سر اختلافاتشان آنها را با هم نزدیک کنم. با هم نزدیک شده بودیم. ایشان در مبارزه هم بودند. بنیصدر از همان ا ول علیه دولت مهندس بازرگان موضع انتقادی گرفت و حتی علیه شورای انقلاب که خودش هم عضو بود همین موضع را گرفت. وقتی موضع انتقادی گرفت مشکلات هم که در اوایل کم نبود و مرتب به این طرف و آن طرف میرفت و سخنرانی میکرد و روزنامههای زیادی مینوشتند. به عنوان یک چهره اقتصاددان و همچنین یک چهره منتقد که عیبهای کشور را به خوبی میداند در میان مردم جا افتاد. او یک نامزد جدی بود و از این طرف همه برنامههای ما بر روی آقای دکتر بهشتی بود. آقای دکتر بهشتی از او قویتر بود و برای کار هم آماده تر بود و یک عدهای با حرکتهای ناسالم آقای دکتر بهشتی را از میدان خارج کردند. یعنی طوری پیش رفتیم که گفتند روحانی نباید باشد. البته ما با این تفکر خیلی مخالف بودیم. من و آیتالله خامنهای یک سفر مخصوصی به قم کردیم و به خدمت امام رفتیم و تلخ هم بود. رفتیم و نشستیم و حرفمان را هم خیلی صریح گفتیم و ایشان هم به هر حال حرف ما را نپذیرفتند. ما از ایشان خواستیم تا منع روحانیت را .... دهند ولی ایشان قبول نکردند. وقتی که آقای بهشتی از صحنه کنار رفتند دیگر حزب جمهوری هم فرصتی برای کارکردن بر روی یک چهره جدید را نداشت. سراغ چهره دیگری که آقای فارسی بود، رفتیم که ایشان را هم خیلی زود از میدان خارج کردند به این دلیل که گفتند ایشان ریشه افغانی دارند و طبق قانون اساسی باید ایرانی باشد. او هم حذف شد. افرادی مثل آقای...، تهرانی بیشتر میدان داری میکردند و آقای بنیصدر و غیره هم پشت کار بودند. منافقین و غیره خیلی کار میکردند. هیچ فرصتی نداشتیم. از... یک نفر را گفتیم مثل آقای دکتر حبیبی که اصلاً روی ایشان کار نشده بود. در نهایت بنیصدر رأی اکثریت قوی آورد. رئیس جمهور بودند و ما ایشان را قبول داشتیم بهرحال رأی آورده بودند. آنقدر ایشان را قبول داشتیم که همان موقع در شورای انقلاب که ما در آن اکثریت را داشتیم ریاستش را به ایشان دادیم.
○ این به درخواست خود ایشان انجام نشد؟
خیر، آقای بهشتی پیشنهاد کردند. ایشان گفتند که او اکنون رئیس جمهوراست و آن وقت شورای انقلاب هم نقش دولت را داشت و هم نقش قانون گذار را داشت. چون وقتی که مهندس بازرگان استعفا دادند ما دیگر دولت نداشتیم. امام مسئولیت دولت را هم به شورای انقلاب واگذار کرد و ما هم مهندس بازرگان و بعضی از رفقایش را به شورای انقلاب دعوت کردیم و در واقع ترکیبی از دولت و شورای انقلاب کشور را اداره میکرد. هم قانون میگذاشتیم و هم اجرا میکردیم. آن موقع من در وزارت کشور بودم. بهرحال کشور باید اداره میشد و او هم رئیس جمهور شده بود و طبیعی بود که مناسبتر است. حتی پیشنهاد جانشین فرمانده کل قوا هم ما به امام دادیم. گفتیم که ایشان را تعیین کنید به دلیل اینکه نماینده مردم در جامعه است. اینها هم اتفاق افتاد و به این صورت رسیدیم به مرحله عزل ایشان، که آن خود بخش دیگری است.
○ در رابطه با عزل ایشان علت اینکه حضرت امام این مسئله را به مجلس واگذار کردند چه بود؟ و در آن روز چه گذشت؟ مخالفین و موافقین وجود داشتند و آن مجلس، مجلس متنوعی بود. فکر میکنم... حزب جمهوی اسلامی بود.
ما بعد از آن که آن انتخابات را از دست دادیم و بحثهایی که همیشه با امام داشتیم و امام مخالف بودند که یک روحانی رئیس جمهور شود. خود ایشان میگفتند که شما در فکر مجلس باشید. مجلس مرکز امور باید باشد. بنابراین در اینجا با هماهنگی امام ما در حزب برای مجلس سرمایهگذاری کردیم. در این سمت هم سرمایه گذاری کرد و از آن طرف او یک شعار دیگری داشت و آن، این بود که باید بین مجلس و دولت هماهنگی باشد و کنگره مردم و رئیس جمهور را تشکیل دادند. کنگره بزرگی بود و تبلیغات وسیعی کرد. ما هم با آن معیارهایی که داشتیم تأکید میکردیم که مجلس باید مستقل باشد. باید ناظر بر دولت باشد. باید بتواند نظارت کافی کند. نمیشود که مجلس دولت ساخته باشد. بهرحال روی این مسئله کار کردیم و موفق شدیم که اکثریت قاطع مجلس را بگیریم. دیگر مجلس متعلق به نیروهای خط امام بود و دولت هم در اختیار بنیصدر بود. اشتباهی که بنیصدر در این دوره کرد - امام به بنیصدر بیاعتماد نبودند حتی در دوران انتخابات بخشی از بیت امام از بنیصدر حمایت میکردند و بعضی از آقایان و رفقای ما هم در روحانیت از او حمایت میکردند - این بود که افراد نابابی را در اطراف خود آورد که امام آنها را میشناختند و آنها را قبول نداشتند و ثانیاً او روزنامهای داشت که در آن روزنامه حرفهای بیربط خیلی مینوشت و خودش هم در کارهایش حرفهای نامناسب میزد. از جمله آن، داستان 14 اسفند در دانشگاه ضربه کاری به اعتماد امام زد. چون آنها خیلی بد کردند. بعد هم امام گروهی را برای داوری تعیین کردند. آن گروه هم به ضرر بنیصدر رأی داد. مجموعه این عوامل با هم جمع شد. البته یک گروهی هم او را گرفته بود که در جاهایی میگفت که رأی من از امام بیشتر است. ما افکارسنجی کردیم. فکر میکنم کسانی زیرپایش پوست خربزه میگذاشتند و یا خودش اشتباه میکرد. بهرحال کم کم اعتماد امام را به خصوص در جنگ از دست داد. هم در شروع جنگ بنیصدر کوتاهی کرد چون او فرماندهی نیروهای مسلح را داشت و نباید میگذاشت که ما به اینجا برسیم و بعد از آن هم بودجه خیلی بد اداره میشد. همه اینها باعث شد که امام به جایی رسیدند که خودشان اولاً فرماندهی را از او گرفتند و ما هم در مجلس رضایت امام را جداگانه جلب کردیم چون مجلس خودش است و این نیست که رهبری به مجلس اجازه دهند. مجلس میتواند بگوید که من ایشان را برای اداره کشور کافی نمیدانم. البته ما قبل از آن نظر امام را داشتیم که ایشان مخالف نبودند.
○ قبل از این اتفاق عزل ایشان از فرماندهی کل قوا اتفاق افتاده بود.
آن اتفاق هم افتاده بود و به ما کمک کرد ولی اگر آن هم اتفاق نیفتاده بود ما این کار را میکردیم. مجلس واقعاً مجلس انقلابی بود و ملاحظات کم میکرد مگر اینکه امام مخالفت میکردند چون امام مخالفت نکرد مجلس وارد این بحث شد و خیلی هم خوب از آب در آمد.
○ یکی از وقایع مهمی که در مجلس اتفاق افتاد مصوبهای در رابطه با گروگانها بود که بهرحال دولت هم نماینده خودش آقای دکتر... در رابطه با بیانیه الجزایر فرستاد و در رابطه با همان موضوع بیانیهای امضاء شد. بفرمایید که این مصوبه چطور طراحی شد؟ بحثهای زیادی پیرامون این مصوبه است که ما به آن رجوع کردیم و نظرات متفرقه و متفاوتی وجود دارد و گاهی اوقات متعارض هستند. بعضی معتقد بودند که این مصوبه همه حقوق کشور ما را رعایت نکرده است و بعضی خلاف این، نظرشان بود. در بیانیه الجزایر گفتند که این مفاد با مصوبه همخوانی ندارد و با هم متفاوت هستند. در این رابطه توضیح دهید.
وقتی که امام به مجلس محول کردند قضیه به بنبست رسیده بود. این جزء حقوق مجلس هم نبود. این کاری بود که مردم انجام داده بودند و امام هم تأیید کرده بود و مردم هم تأیید کرده بودند و خودشان قضیه را تا آخر هدایت میکردند. در نهایت هم به این نتیجه رسیدند. در این رابطه هم ما مؤثر نبودیم، یعنی اگر بنا بود که کسی از امام بخواهد این من بودم که باید از امام میخواستم چون رئیس مجلس بودم. ما از امام نخواسته بودیم بلکه خود امام به من گفتند که میخواهم به مجلس واگذار کنم و من هم گفتم اگر شما واگذار کنید ما نظرات شما را تأمین میکنیم. ایشان در نامهای که به ما نوشتند مواردی را تعیین کردند. من در حال حاضر آن نامه را به یاد ندارم. شما حتماً آن نامه را خواندهاید. به نظر من آن چیزهایی که ما گفتیم همان مواردی بود که امام در نامه خود به ما گفته بودند. یعنی امام ما را هدایت کرده بودند که مثلاً این مطالب باید در آن مصوبه گنجانده شود و براساس آن سیاستی که امام تعیین کرده بودند قضیه را مورد بحث قرار دادیم. فکر میکنم به همان چیزهایی که امام از مجلس انتظار داشتند رسیدیم. ایشان با یک ادبیات دیگری گفته بودند و ما با تعبیرات قانونی آن را درآوردیم. همان موقع بعضی از افراد بودند که زیادی انقلابی بودند و میخواستند همین اوضاع ادامه پیدا کند و با اصل آن مخالف بودند که در اقلیت بودند. بعضی دیگر از افراد بودند که میخواستند سوءاستفاده سیاسی کنند و موضع رادیکالی میگرفتند ولی آنچه که ما کردیم براساس اطلاع از خواست امام و مصالح کشور این متن را تهیه کردیم و تصویب شد.
○ یک روز پس از شهادت شهید مطهری حضرتعالی در مدرسه فیضیه قم سخنرانی بسیار قوی و منتقدانهای در رابطه با حجمه نیروهای التقاطی میکنید و در پاسخ به آنها که شما را متهم به سانسورچی کردن میکنند جوابهایی میدهید. مراد شما از کسانی که شما را مخاطب خودشان قرار میدهند که بود؟ و پاسخ شما در آن مقطع تاریخی متوجه چه کسانی بود؟
·در آن موقع یعنی در فاصله بین پیروزی انقلاب و شهادت شهید مطهری از لحاظ فکر ی و رسانهای یک اختلافات جدی وجود داشت. این اختلافات بین ما که مسئول امور کشور بودیم و بین کسانی که خارج از گود بودند اما عمدتاً کسانی بودند که در گذشته در مبارزه لااقل مبارزهای داشتند و بیشترین آنها منافقین بودند. فداییان خلق بودند و گروههای دیگری همچون ... بودند. ملیگرایان با آنها بودند. البته ملیگرایان در شورای انقلاب هم بودند ولی تعدادی از آنها این حرفها را میزدند. در انتهای قضیه شاه دوستان هم هنوز در جاهایی فعال بودند. یکی از اتهاماتی که به نظام میزدند در رابطه با صدا و سیما بود چون صدا و سیما در دست ما بود. بهرحال آن یک رسانه ملی بود. در میدان انتشارات که ما حضور چندانی نداشتیم عمدتاً در دست همین افراد بود که مسئولیت نداشتند و دائماً کتاب، مجله، بروشور و چیزهای دیگر چاپ میکردند که در در و دیوار کشور پر بود مخصوصاً در تهران و به شهرستانها که میرفتیم میدیدیم که آنجا هم خیلی فعال هستند. در آن شرایط بود که یکی از اتهاماتی که به ما میزدند در رابطه با صدا و سیما بود که میگفتند حرفهای ما را سانسور میکنید و انتظار داشتند که همه حرفهایی که آنها میزنند را در صدا و سیما پخش کنیم. البته اصل مسئله من همان ترور بود چون ترور با ترور شهیدقرهنی شروع شد چون شهید قرهنی در کردستان قاطعیت قابل توجهی نشان داد و علیه وی تبلیغات کردند و بعد او را ترور کردند. ابتدا او را ترور شخصیت کردند و بعد خودش را ترور کردند. آقای مطهری هم در بین ما در برخورد با اظهارات غیردینی که میشد خیلی جدیتر بودند. ایشان در پیش از انقلاب هم معمولاً اینگونه بودند. از انحرافات دینی که میدیدند برآشفته میشدند و حرف میزدند. در این مقطع هم اینگونه بودند. در شورای انقلاب هم همیشه مواظب بودند و مسائلی که فکر میکردند با شرع نمیخواند. مثلاً در نقش شورای نگهبان میخواستند عمل کنند. البته آنجا ما اکثریت داشتیم و چنین مشکلی نبود. بهرحال سراغ ایشان رفتند. من با اصل مسئله مشکل داشتم. به همین دلیل خیلی داغ صحبت کردم. من فکر کردم که منافقین، فرقان و غیره را از کودکی آنها تا حالا میشناختم و میدانستم که چه کسی هستند و چگونه فکر میکنند و دارند چه میکنند و همه را میدانستم و میدیدم که در آینده دچار ترورهای خیلی وسیع میشویم. چون آنها حسابی مسلح شده بودند و اطلاعاتشان هم خیلی زیاد بود. چون در همه ارکان نظام بودند. هرجا را که میخواستند میتوانستند هدف بگیرند و کار خودشان را انجام دهند. لذا آن سخنرانی را با توجه به اینها کردم. چند روز بعد هم یک سخنرانی در میدان هفت تیر جلوی باشگاه شیرودی کردم که آن بیشتر متوجه آمریکاییها بود.
○ گروه فرقان جنابعالی را هم مورد ترور قرار دادند. یک مختصری به شرح آن واقعه بپردازید و بگویید چگونه آن اتفاق افتاد و هدف گروه فرقان از این ترورها را شما در چه میدیدید؟ و علت این ترورها چه بود؟ در اوایل انقلاب مسایل حفاظتی، امنیتی و اطلاعاتی تشکیل نشده بود. اصلاً انقلابیون به این فکر نیفتاده بودند. علت این شرایط چه بود؟ ما فجایعی داریم که هرگز جبران نشده است. مثل فاجعه هفت تیر، فاجعه هشت شهریور. بهرحال ترور حضرتعالی که ناموفق بود، ترور آیت الله خامنهای که ناموفق بود. بهرحال علت آن چه بود؟ فکر میکنید منشاء فکری آنها از لحاظ تئوری منبعث از چه بود؟
فکر میکنم علت عملش کاملاً روشن باشد. اینجا ما نقطه کور و مخفی نداریم. اختلافات ما با این گروهها به خصوص منافقین و گروه فرقان و غیره به قبل از انقلاب برمیگردد. از آن موقعی که آنها منحرف شدند و گروهی از آنها مرتد شدند و گروه دیگر التقاطی شدند. در ابتدا ما آنها را به عنوان یک گروه اسلامی و صالح خیلی تحویل گرفتیم و خیلی آنها را حمایت کردیم. وقتی که انحرافات آنها را دیدیم دیگر از آنها حمایت نکردیم و وقتی که ما از آنها حمایت نکردیم آنها آسیب جدی خوردند. در جامعه و در نیروهای انقلاب خیلی سقوط کردند. از همان موقع مبارزاتشان را از همان زندان شروع کرده بودند و همان حرفها را که هنوز هم زده میشود. به آقای مطهری، آقای بهشتی و به من تهمتهایی میزدند که بیشتر در رابطه با مسائل اشراف گرایی، پولداری و غیره و درباره همین مسائل میزدند. این اختلاف ما بود. بعد از پیروزی انقلاب هم به خاطر این اختلافات از آنها در امور کشور استفاده نکردیم. پیشنهاداتی در رابطه با حضور آنها در شورای انقلاب و دولت وجود داشت اما ما این کار را نکردیم. البته آنها با بنی صدر ارتباط برقرار کردند و در دولت موقت هم پشتوانه فرعی زیاد داشتند و مختلف بودند و در مرکز و جاهای دیگر زیاد بودند. بهرحال آنها بصورت حساب شده یک جاهایی میرفتند. ولی ما مقاومت میکردیم و میایستادیم و میگفتیم که اینها مصلحت نیست. چون همدیگر را میشناختیم. بحث دوم حفاظت است. ما از اوایل مایل نبودیم که حفاظت داشته باشیم. جای تعجب هم بود. مثلاً وقتی من میرفتم نانوایی که نان بگیرم نانواییها با من دعوا میکردند و میگفتند که شما به این صورت تنها اینجا میآیید در این جایی که آنقدر سلاح و دشمن است. رانندگی میکردیم و با ماشین خودمان رفت و آمد میکردیم. منزلمان محافظت نمیشد. خیلی در این مسئله بی فکر بودیم. حتی من به یاد دارم که وقتی فلسطینیها و عرفات آمده بودند تعجب کرده بودند. ما برای این کار آماده نبودیم و آنها گفتند که ما حاضریم بیاییم و حفاظت شما را برعهده بگیر یم. ما گفتیم که اگر قرار باشد که حفاظت کنیم خودمان نیرو داریم ما اصلاً در فکر این کار نبودیم. بهرحال حفاظت ما ضعیف بود. اطلاعات آنهااز ما زیاد بود. خصومت آنها بعد از انقلاب جدیتر شد چون دیدند که دارند حذف میشوند.
○ نفوذشان هم زیاد بود.
آنها همه جا بودند. هر جا میخواستند کاری بکنند میتوانستند. در دادستانی بودند و همه جا آدم کاشته بودند و اگر هم نداشتند میرفتند و جذب میکردند. سیاست ترور آنها از این جهت بود. خیلی روشن بود. به ما گفتند که اول باید نیروهای بسیج کننده را باید حذف کنیم. چون مردم با بسیج آنها در صحنه هستند. اگر نیروهای بسیج کننده را حذف کنیم مردم رها میشوند و آن موقع ما هستیم که میتوانیم مردم را اداره کنیم. این سیاستشان را طراحی کردند و شروع به اجرا کردند که سومین من بودم و بعد آیت الله خامنهای و بعد حزب و نخست وزیری و بعد انفرادی و تقریباً شهدای محراب اینها سراغ نیروهای بسیج کننده میرفتند یا آنهایی که کار اساسی در دستشان بود. کارشان این گونه بود.
○ سئوال دیگر من در رابطه با همزمانی تشکیل شورای نگهبان و قانون اساسی در مجلس اول است که جنابعالی ریاست آن را بر عهده داشتید.میخواهم بدانم که چطور است که تولد این نهاد یک نهاد انقلابی تلقی میشود؟ در واقع تعاون و همکاری مجلس اول با شورای نگهبان چگونه بود؟ نگاه حضرت امام چگونه بود؟ چون در سال 63 حضرت امام
توصیهای به شورای نگهبان کرده بودند مبنی بر اینکه استحکام شما مبنی برعملکرد شماست. فکر میکنم در مجلس دوم بود که یک تعداد زیادی اگر اشتباه نکنم رد صلاحیت شده بودند. در زمان آقای ناطق نوری بود...
..... آیا حضرت امام در پاسخ به این مسائل بود که آن را در سال 63 مطرح کرده بودند یا نه؟ لطفاً در این رابطه توضیح دهید. درباره تولد شورای نگهبان همراه با مجلس را هم توضیح دهید. نحوه ترور را هم نفرمودید.
ترور آیت الله مطهری در خیابان بود. ایشان شب از یک جلسه بیرون آمدند که وی را با یک گلوله شهید کردند. ترور من در منزلم بود. به این شکل بود که من بعد از نماز مغرب در خانه بودم زنگ خانه را زدند و گفتند که کسی آمده است و از سوی آقای ناطق نوری نامه آورده است. من هم گفتم که بگویید داخل بیاید. من آن موقع محافظ داشتم. بعد از ترور آقای مطهری بر ای من محافظ گذاشته بودند منتها افراد بی تجربه بودند و اتاقی جلوی خانه بود و در آن بودند. آنها داخل آمدند و من به مهمانخانه رفتم که مشرف به حیاط بود. مبلهایی گذشته شده بود. روی یک مبلی نشستم. او روی مبل متقابل من با 2 متر فاصله نشست. گفت نامه آوردم و بعد بلند شد تا نامه را به من بدهد و من هم همین طور نشسته بودم. روی مبل آدم فرو میرود. الان که روی صندلی نشستهام مسلط هستم. جلو آمد و نیم متری من ایستاد و بعد دست کرد تا نامهاش را دربیاورد، دیدم که اسلحهاش را بیرون کشید. من هم که با ا سلحه آشنا بودم در سربازخانه رفته بودم و بلد بودم تا اسلحهاش را بیرون کشید فاصله ما هم که نیم متر بیشتر نبود من فوری مچ او را گرفتم و بلند شدم. من همان مچی را گرفتم که سلاح در دستش بود بنابراین کاری نمیتوانست انجام دهد. عملاً هم زورش به من نمیرسید. آن موقع من جوانتر بودم و کارهای ورزشی هم کرده بودم به همان صورت سعی میکرد و داد و بیداد هم میکرد ولی کاری نمیتوانست بکند و اسلحهاش هم افتاد ولی من خواستم او را بگیرم تا محافظان او را بگیرند و ببرند شیشههایی که رو به حیاط بود باعث شد که رفیقش که در حیاط ایستاده بود ببیند که او چه وضعی دارد. او از آنجا برای کمکش آمد. یکی در حیاط ایستاده بود تا کسی نیاید و یکی هم داخل آمده بود. تا کارش را انجام دهد. در همین لحظه که فرد دوم از در به داخل آمد، خانواده من از در دیگری وارد شدند. او هم صدای ما را شنیده بود. وارد مهمانخانه شد و دید که ما درگیر شدیم او تیری به طرف من که در فاصله چهار، پنج متری بود شلیک کرد. که این تیر به پهلوی من برخورد کرد و از اینجا بیرون آمد و من بر روی زمین افتادم. وقتی که افتادم خانواده من آمد و با چادرش من را پوشاند و محافظ من شد. در این لحظه نفر دیگر جلو آمد تا تیر خلاص را بزند وقتی که آمد تیرخلاص را به مغزم بزند که آن تیر صورت مرا خراش داد و به بوفه خورد. آن تیر دوم به من آسیبی نرساند. آنها تصور کردند که کارشان تمام شده است بنابر این رفتند. پاسداران هم نمیدانم کجا رفته بودند. رفته بودند نان بگیرند و نفهمیدند بنابراین آنها سوار موتور شدند و رفتند. همسرم با همان چادری که همراهش بود دور کمرم بست چون خونریزی میکرد و از خانه بیرون رفتیم و همسایهها صدای تیر را شنیده بودند و بیرون آمده بودند. پیکانی جلوی خانه ایستاده بود ما سوار آن شدیم و خودمان را به بیمارستان شهدا در تجریش رساندیم و خیلی زود دکترها رسیدند و ما را بالا بردند و در اتاق عمل، عمل کردند. قسمتی از کبد و بعضی از جاها آسیب دیده بود و در نهایت قضیه تمام شد.
○ در رابطه با مجلس اول و همزمانی آن با شورای نگهبان و مواجه مجلس با یک چنین مسئلهای نادر بود. البته گویا سابقهای شبیه آن در مشروطه هم وجود داشت، ولی میخواهم بدانم که مجلس اول برخوردش چگونه بود؟ توصیه و نگاه حضرت امام به این مجلس چگونه بود؟ با توجه به آن دیداری که در سال 63 خدمت شما عرض کردم.
شورای نگهبان قبل از اینکه مجلس تشکیل شود، در قانون اساسی آمده بود. سابقه ذهنی ما هم از همان مجلس زمان مشروطه بود چون آن زمان هم شورای نگهبان نداشتند ولی علمای طراز اول در مجلس با متمم قانون اساسی آمده بودند. پنج نفر از علما و فقها در مجلس بودند و اگر چیزی را خلاف شرع تشخیص میدادند آن زمان قانونی بوجود نمیآمد. البته در زمان گذشته آنجا عمل نشده بود. مرحوم مدرس بیشتر دنبالش بودند. هر کسی نظارت آنها را نمیپذیرفت ولی بود. ما هم در پیشنویس قانون اساسی و هم در مجلس خبرگان آن را نهاد جداگانهای قرار دادیم و آن را خارج از مجلس قرار دادیم تا بعداً نظر بدهد. ترکیبی از فقها و حقوقدانان قرار دادیم. در حالی قبلاً تنها فقط فقها بودند و این نهادی است که شما الان میبینید و این هم اولین مصوبه بوده است. ما هم خیلی طرفدار شورای نگهبان بودیم به دلیل اینکه ضامن اسلامی بودن و همچنین عمل در چارچوب قانون اساسی آنها بودند. والا در مجلس ممکن بود که بگونه دیگری شود. مشکل اساسی با هم نداشتیم. کم کم مشکل موقعی پیدا شد که شورای نگهبان مواضعی که در مصوبات عمدتاً اقتصادی میگرفت آن قسمتهایی که به سوسیالیسم و تمرکز دولتی تمایل داشت شورای نگهبان با آنها مخالفت میکرد. آنها تمرکز دولتی را قبول نداشتند و بیشتر به فکر مردمی بودن کارها بودند. از طرفی هم از لحاظ شرعی آنها مالکیت خصوصی را خیلی جدی از آن دفاع میکردند. و در مجلس به خاطر نیروهای انقلابی و حمایت از محرومان بیشتر سراغ قوانینی میرفتیم که با مالکیت خصوصی گاهی در تعارض بود. یعنی اختیارات دولت اضافه میشد. درگیری بین مجلس و شورای نگهبان بیشتر سر این مسائل کم کم بروز کرد و توسعه پیدا کرد و معلوم بود که خیلی چیزهایی که تصویب میکنیم شورای نگهبان قبول نمیکند. اکثریت مجلس هم آن موقع از نیروهای چپ یا رادیکال بودند. اقلیت از کسانی بودند که به اصطلاح محافظه کار و به تعبیر طرف دیگر رادیکال یا انقلابی و یا خودشان خط امامی میگفتند.
○ حضرتعالی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا بعد از اینکه بنی صدر مسئولیت فرماندهی کل قوا را برعهده گرفت با توجه به تئوریهای ایشان مثل اینکه ما زمین را میدهیم و زمان را میگیریم یا مسائل دیگر و عدم اعتقاد قلبی ایشان به نیروهای مردمی مثل سپاه با تعبیر اینکه ارتش باید کلاسیک باشد و همه چیز در قالب مسائل آکادمیک و بروکراتیک میدیدند. بعد از آن عملیات خمینی، روح خدا فرمانده کل قوا پیش رفت میخواهم بدانم بعد از عزل بنی صدر چه اتفاقی افتاد؟ شرایط به چه سمتی رفت؟ دفاع مقدس به چه سمتی رفت؟ این پیروزی و موفقیتها محصول و مدیون چه چیزی درجنگ بود؟
آن نقطه اساسی که در جنگ دچار مشکل شده بود، در همان ماههایی که آقای بنی صدر فرماندهی را داشت، بیشتر به خاطر این بود که ایشان نیروهای مردمی را میدان نمیداد. نیروهای مردمی که نبودند. ارتش هم در آن زمان هنوز در حال تصفیه بود. ارتش هنوز به خوبی خود را بازنیافته بود ولی با همه آن احوال خوب میجنگید. به خصوص نیروی هوایی خیلی خوب میجنگید. نیروی زمینی حقیقتاً کار میکرد. دشمن به نزدیک اهواز، دزفول و غیره آمده بود و در واقع قسمتی از پنج استان را گرفته بود. نیروهای مردم میرفتند اما سلاح به دستشان نمیرسید و به آنها میدان داده نمیشد و با آنها در کارهای جنگ مشورت نمیشد و کارهای کوچکی انجام میدادند. آن نقطه اصلی که نظام ما بر آن بنا شده بود که همان تکیه بر مردم، حضور انبوه مردم و نیروهای داوطلب بود از دست ما گرفته شده بود. با رفتن بنی صدر این نقطه حل شد. افسرانی وجود داشتند که مایل بودند با سپاه کار کنند مثلاً صیاد شیرازی و امثال وی که این ها یک گروه بودند.
○ ایشان اصلاً لباسش را درآورد و بسیجی شده بود...
من به یاد ندارم که صیاد شیرازی این کار را کرده بود ولی کسانی همچون کلاهدوز بودند که از این نوع بودند. آقای صیاد شیرازی یک افسر تحصیل کرده بودند و دوره خود را در آمریکا دیده بودند و مورد توجه بودند. این که شما میگویید لباس درآورده بود، به یاد ندارم ولی میدانم همان موقع هم ایشان بدون اطلاع بنی صدر چیزهایی مانند آرپیجی به سپاه میداد. بهرحال امثال این هم شد و بعد قدرتش بالا رفت. وقتی با سپاه سازگار شدند و آن نیروی بسیج را هم به میدان آوردند و نیروهای مردمی هم جداگانه با فرماندهی آقای چمران اداره میشدند شکل کار عوض شد. با این هماهنگی که بین ارتش و سپاه پیش آمد در مدت کوتاهی بعد از رفتن بنی صدر عملیات وسیع تهاجمی از طرف ما آغاز شد. در زمان بنی صدر هم یکبار اتفاق افتاد. یکبار ایشان میخواستند عملیات انجام دهند که ما هم از اینجا رفتیم. من، آیت الله بهشتی، آیت الله باهنر و آقای رجایی همه با هم به دزفول رفتیم تا این عملیات را انجام دهیم. عملیات نشد و پیشرفت نکردیم. این بار که آنها برای خودشان مستقل شدند اختیاراتشان خوب شد. طراحی را شروع کردند که اولش همان عملیات بدر بود که عملیات کوچکی بود ولی مهم بود از این جهت که توانستند آن عملیات را با موفقیت انجام دهند. دیگر با سرعت پیش رفتیم. اولاً آن عملیات حصر آبادان پیش آمد که امام دستور داده بودند که آن عملیات ثامن الائمه انجام شد. فرمانده نیروی زمینی بود و آن عملیات به خوبی اداره شد و بعد از آن عملیات دیگری همچون طریق القدس، فتحالمبین تا به فتح خرمشهر رسیدیم اصلاً مهلت بازسازی به عراقیها نمیدادیم. لشگرها که از بین میرفتند تا میخواستند بازسازی کنند ما به نقطه دیگری میزدیم تا اینکه به فتح خرمشهر رسیدیم.
○ قطعنامه 598 اتفاق میافتد و مورد پذیرش جمهوری اسلامی قرار میگیرد. ما قطعنامههای زیاد را قبل از قطعنامه 598 شاهد بودیم. چرا قطعنامههای قبلی از سوی جمهوری اسلامی پذیرفته نشد؟ و علت پذیرش قطعنامه 598 چه بود؟ این قطعنامه چه مزایایی نسبت به قطعنامههای دیگر داشت؟
قطعنامههایی که ابتدا نوشته میشد حقوق ما را در نظر نمیگرفت. نه صدام را متجاوز معرفی میکرد و نه ما را مستحق دریافت غرامت میشناخت. هدفشان این بود که فقط آتشبس شود و جنگ تمام شود. ما باید حداقلی را در آن قطعنامه میگرفتیم. آنها فکر میکردند که با آن اجازهای که به صدام دادند و امکانات و موشک پرانی و سلاح شیمیایی و زدن کشتیها و محروم کردن ما از نفت و دریا ما را مستأصل میکنند و ما میپذیریم. یک مدتی طول کشید. آنها دیدند که ما همه آن چیزها را پشت سر میگذاریم و عملیات بزرگ را هم انجام میدهیم و همه امکاناتی که به صدام داده بودند. کاری جز کارهای ایذایی نمیتوانست بکند. فرض کنید بیاید نیروگاه نکاء را در مازندران بزند یا تهران موشک بزند، اصفهان را موشک بزند که این ها هم کارهای سختی بود که قبلاً نمیتوانست انجام دهد ولی در دوره بعد میکرد ولی ما در زمین جواب میدادیم یا موشکهایی که داشتیم به بغداد میزدیم. به نحوی مأیوس شدند از اینکه بتوانند ما را با این حربهها تسلیم کنند. بنابراین آنها خواستههای ما را پذیرفتند و نهایتاً آن چیزی شد که ما میخواستیم. شاید ما صریحتر و قویتر میخواستیم ولی به جایی رسید که به ما گفتند میپذیرند که صدام متجاوز است و میپذیریم که ایران مستحق غرامت است. و میپذیریم که ما بیاییم و غرامت را تعیین کنیم که همه اینها اتفاق افتاد و ما قطعنامه را پذیرفتیم.
○ الان که من با شما صحبت میکنم همه مفاد قطعنامه اجرا شده است؟
خیر نشده است.
○ چرا اجرا نشده است؟ چه کار باید کرد؟
·صدام بلافاصله بعد از پذیرش قطعنامه نشان داد که به قطعنامه ایمان ندارد و آن را قبول ندارد. او تصور کرد که ما از روی ضعف قطعنامه را پذیرفتیم. اگر یادتان باشد عملیات وسیعی مثل اول جنگ آغاز کرد و همان جا که قبلاً آمده بود دوباره راه افتاد که بیاید تا نزدیک اهواز هم آمد و بلافاصله بعد از قطع نامه این کار را کرد و ما یک حمله برق آسا کردیم و آنها را طی یک روز بیرون کردیم. همه رزمندههایی که به خانههایشان رفته بودند به جبهه ریختند و مقابل آنها ایستادند و آنها را پس زدند. آنها فهمیدند که این طور نیست که ما قدرت نداریم. این گذشت. چون صدام نمیخواست قطعنامه را اجرا کند مدام بهانه گیری میکرد. تفسیرهایی بیهوده از قطعنامه میکرد. مثلاً اسرای ما را آزاد نمیکرد. حاضر به تبادل اسرا نبود. اگر بنا بود که در اروند رود و مرزها کارهایی صورت بدهیم به هیچ کدام تمایل نداشت و حتی قرارداد الجزایر را قبول نمیکرد. بحث جنگ سر آن شروع شد. تا اینکه صدام به یک فکری افتاد که آن فکر ما را نجات داد و تا حدودی مفاد اجرا شد. برای اینکه گرفتار شده بود و بدهیهای فراوانی به بار آورده بود و تلفات و خسارات فراوان بالا آورده بود و هیچ چیز نداشت که به ملتش بدهد و در قطعنامه هم محکوم شده بود. به فکر افتاد که این قضیه را در کویت جبران کند و کویت را اشغال کند. چون اگر کویت را میتوانست نگه دارد منبع عظیم درآمد نفت کویت همه این مشکلات را میتوانست جبران کند. برای اینکه به کویت حمله کند از ما میترسید. فکر میکرد ما از آن موقعیت استفاده میکنیم. اگر یادتان باشد مکاتبات او با ما شروع شد و ده، پانزده نامه بین من و او مبادله شد. اولین نامه را او فرستاد و ما جواب دادیم و چند نامه به همین صورت ردوبدل شد تا اینکه در آخرین نامه نوشت که من تمام خواستههای شما را پذیرفتم. من هم گفتم که ما هم آمادهایم که حالت صلح برقرار کنیم که چند روز بعد از آن آزادی اسرای ما شروع شد. بنابراین صدام نمیخواست این کار را انجام دهد بعد هم که گرفتار جنگ کویت شد دیگر فرصت پیدا نکرد و به سراشیبی افتاد و حالا میبینید که چه شد.
○ خرابیهای جنگ، مهاجرت، نابودی مراکز تولیدی، کاهش سرمایه ملی، محاصره اقتصادی همه اینها زمانی بود که شما دولت را تحویل گرفتید و با رونق اقتصادی، با بازسازی توانستید تقریباً همه ضعفها را جبران کنید. اقتصاد شما با اقتصاد زمان جنگ از لحاظ تکنیکی متفاوت بود. آیا اقتصاد جنگ به دلیل شرایط جنگی اینگونه ایجاب میکرد که ما اقتصاد جنگی داشته باشیم و در شرایط عادی ما باید شرایط دیگری تعریف میکردیم؟ چگونه بود؟ از شاخصهها به ما بگویید و از زمانی که شما شاخصهها را تحویل گرفتید و زمانی که شما دولت را به آقای خاتمی تحویل دادید.
همانطور که شما اشاره کردید به همین صورت بود وقتی که جنگ تمام شد و امام هم هنوز حیات داشتند بحث بازسازی و مسائل دیگر مطرح بود و دوران جدیدی را میبایست آغاز میکردیم این طور مطرح شد که من از مجلس به دولت بروم. قانون اساسی هم اصلاح شده بود و دیگر دولت و رئیس جمهور یکی شده بودند و قرار شد که من نامزد شوم. مجلسیها مخالف بودند و دور من جمع شدند و گفتند که شما بر مجلس بیشتر میتوانید تأثیر بگذارید و به علاوه وضع کشور به گونهای نیست که بتوانید آنجا موفق شوید. بگذارید دیگران بیایند. من گفتم که الان جای ایثار است. جای محاسبات اینگونه نیست. بالاخره شاید من بتوانم مشکلی را حل کنم. بالاخره به دولت آمدم. وقتی به دولت آمدم در اولین خطبه نماز جمعهای که خواندم بیست و پنج مشکل بزرگ کشور را گفتم. همان طور که گفتید اوضاع خیلی بد بود. بودجه ما در همان سال 51% کسری داشت. بودجهای که نوشته بودیم، در اجرا که بدتر میشود. از لحاظ ارزی ما یک میلیارد دلار ارز داشتیم و دوازده میلیارد هم تعهد داشتیم. در واقع در این حد زندگیمان منفی بود. در رابطه با خرابیها پنج استان تقریباً نیمه مخروبه بود و قسمت زیادی از آن مخروبه بود. وضع طرحهای بزرگ و امثال اینها هم که نمیشد. شهرهایمان هم چون امکاناتش را به جبهه داده بود معمولاً شهرها بیرونق شده بود و همه مخروبه بود. وضع خیلی بد بود. انبارها همه خالی بود. کالاها همه بازار سیاه داشت و ما هیچ کالایی نداشتیم که به اندازه کافی در اختیار مردم باشد و چند نرخی بود. درآمد ارزی ما در آن زمان حدود دو میلیون و چهارصد هزار بشکه تولید میکردیم که یک میلیون و چهار صد هزار بشکه مصرف داخلی بود و یک میلیون بشکه را میتوانستیم صادر کنیم. آن هم به جایی نمیرسید. ارز هم هفت تومان بود. خیلی مشکل داشتیم. امام دستور دادند که سیاست سازندگی را بنویسید. آن موقع آیت الله خامنهای هنوز رئیس جمهور بودند. ایشان جلسهای تشکیل دادند و ما نشستیم و سیاست سازندگی را مشخص کردیم و با آن سیاست کارمان را شروع کردیم. اگر متن آن را نگاه کنید سیاست خوبی است. خطوط کلی را مشخص کردیم و کارمان را شروع کردیم.
○ امام تأیید کردند؟
بله، ایشان به ما دستور دادند و ما هم تهیه کردیم و ایشان هم تأیید کردند. این مبنای کار ما بود. البته بعدها ما آن را به برنامه اول تبدیل کردیم و این برنامه اول هم در زمان آقای موسوی به مجلس آمده بود چون در حال جنگ تقریباً برنامه نویسی غیرممکن است. ما روزمره کار میکردیم. در گذشته هم تمایل به توسعه و سازندگی خیلی زیاد بود ولی امکانات نبود و ما آن مقداری که به دست میآوردیم یک مقدار را جمع میکردیم و مقداری را هم خرج ضرورتهای زندگی مردم میکردیم. همیشه هم کسری بودجه داشتیم. از بانک مرکزی میگرفتیم. اسکناس چاپ میکردیم. در آن زمان کسی به ما قرض نمیداد. خیلی کار مشکلی بود. بهرحال ما با برنامه اول کارمان را شروع کردیم. در برنامه اول به ما اجازه دادند که در پنج سال صدو سی و پنج میلیارد دلار هزینه کنیم که نهایتاً شصت میلیارد دلار آن از درآمدهای داخلی تأمین شد و بقیه آن تا نودو پنج میلیارد دلار از سرمایههای خارجی استفاده کردیم. کارهای زیربنایی، تأمین نیازهای مردم، آزادیهای نسبی اقتصادی، و خیلی از کارهایی که بایستی انجام میشد، شروع شد و خوب هم پیش رفت.
○ ما در دهه 70 بین پنج کشور دارای نرخ رشد هستیم یعنی این محصول اجرای همان برنامه است؟
بله، آن برنامه خیلی مؤثر بود. اولاً ظرفیتهای خالی در کشور وجود داشت. مثلاً کارخانهها 2 ساعت در روز کار میکردند. مواد نداشتند. برق نداشتند. خیلی کارشان مشکل بود. در ضمن تولید آنها مصالح جنگی بود. آنهایی که میتوانستند برای جنگ تولید میکردند. ما که آن برنامه را شروع کردیم تقریباً ظرفیتهای داخلی را فعال کردیم و همچنین امکانات جنگ را که خیلی زیاد بود، ماشین آلاتی که جهاد و سپاه داشت در خدمت سازندگی گرفتیم و آنها را آوردیم و بصورت پیمانکاری کارشان را شروع کردند و دیگر اینکه ارز هفت تومان بود به ما ریالی نمیداد و در بازار آزاد هم مثلاً صدو هفتاد تومان بود. ما آمدیم و آن را شصت تومان کردیم و منابع خوب مالی و ریالی بدست آوردیم. به ما قبلاً از خارج وام نمیدادند با سیاست اینکه ما دشمن تراشی نمیخواهیم بکنیم و به خصوص در جنگ کویت دخالت نکردیم چون هر دو طرف نگران بودند که ما دخالت میکنیم با آن سیاست خوبی که کردیم اعتقاد دنیا را جلب کردیم و شروع به دادن سرمایه به ما کردند. ارز خود را از خارج تهیه میکردیم و ریال خود را از این تفاوت پول ارز بدست آوردیم. تجارت خارجی ما تقریباً صفر بود. ما تجارت خارجی را آزاد کردیم. آن موقع ما هر روز حساب میکردیم که چه مقدار زیادی کالا با بودجه خود مردم وارد کشور میشد و این ارز را مردم داشتند. ارزهایشان را تبدیل به کالا میکردند و به داخل وارد میکردند که خیلی هم برایشان پرسود بود. در نهایت سود آنها در کارهای تولیدی و سازندگی رسوب میکرد. ما هم منابع ریالی و ارزی خوبی تأمین کردیم و توانستیم خرابیها را تا حدود زیادی جبران کنیم و کارهای زیربنایی هم انجام دهیم.
○ من میخواهم درباره دستاوردهای هستهای دولت شما بدانم و یک سئوال دیگر در رابطه با بعد از انتخابات آقای خامنهای برای رهبری است. الان رسانههای داخلی و خارجی روی اینکه حضرتعالی معتقد به شورای فکری رهبری هستید.
موضوع هستهای به پیش از انقلاب برمیگردد. پیش از انقلاب و در زمان شاه قرار بود که بیست نیروگاه هستهای بسازند و بوشهر را شروع کردند، ... شروع کردند، نیروگاه کوچک امیرآباد را آن زمان ساختند، اصفهان را آن زمان پایه اصلی آن را شروع کردند. در آن زمان بنا بود که ایران یک کشور هستهای شود منتها بحث بمب نبوده است بلکه بحث توسعه صنعتی هستهای بود. بعد از اینکه انقلاب پیش آمد آنها ترسیدند که با انقلاب همکاری کنند.
○ آن موقع نگاه دنیا به این قضیه مثبت بود؟
بله، چون ایران خانه امن آنها بود. اینجا را به عنوان یک جزیره امن گذاشته بودند که به عنوان ژاندارم غرب در مقابل شوروی عمل میکرد. بعد از این همه چیز تعطیل شد. یک مقدار تقصیر خود ما بود. بهانه دست آنها دادیم. و آنها با یک بهانهای تعطیل کردند و رفتند. خسارت هم به ما ندادند. طلبهای ما را هم ندادند. پولهایی که از ما گرفته بودند پس ندادند. ما به این نتیجه رسیدیم که باید روی پای خود باشیم و از صفر شروع کنیم. در زمان مسئولیت آقای امراللهی بود و آن موقع دولت آقای مهندس موسوی بود و ریاست جمهوری آیت الله خامنهای بود. از آن زمان شروع شد. شاید در مسافرت آیت الله خامنهای به پاکستان آن قدمهای اولیه برداشته شد. بالاخره با این امکاناتی که داشتیم که امکانات بدی هم نبودند شروع کردیم. نیروهای خوبی هم از آن زمان مانده بودند. بعضی از آنها هنوز هم هستند و بعضی دیگر رفتند. بالاخره شروع کردیم که همان بحث غنی سازی بود و همیشه هم با آژانس درگیر بودیم. آقای امراللهی مرتب آنجا میرفتند و با شیوههای خوب آنها را قانع میکرد. عضو آژانس هم که بودیم نمیتوانستند مخالفت کنند. این امر تا آخر دولت من تداوم پیدا کرد. ما در بخشهای غنی سازی، اصفهان، نیروگاه سازی، لیزر، چیزهای بهداشتی و غیره به جاهای خوبی رسیدیم. مخالفت چندانی هم با ما نبود. گاهی هم به ما کمک میشد. مثلاً ما با چینیها قرارداد نیروگاه اتمی بستیم و من خودم آن را امضاء کردم. آنها خواستند. همین چیزی که در اصفهان میبینید، طرح و شروع به کار آن و مهندسی آن را چینیها همان موقع آغاز کردند. بعد از آن هم دولت آقای خاتمی یک مقدار ادامه دادند تا اینکه ما اعلام کردیم که هستهای شدهایم و از آن به بعد هم گرفتار این چیزها شدیم.
○ البته قبل از اعلام آن هم مقداری نسبت به آن حساس شده بودند.
در همین حد بود. آنها همیشه میآمدند و نظارت میکردند و سئوال میکردند و آقای امراللهی هم میرفتند و دفاع میکردند و میگفتند که این مسئله صلح آمیز است.
○ در رابطه با انتخاب حضرت آیت الله خامنهای، بعد از ارتحال امام آنچه که در قانون اساسی پیش بینی شده است دو راهکار را برای رهبری و در واقع برای ولایت فقیه دارد. یکی انتخاب رهبر در شورا است. آیا اصلاً این مسئله در شورای رهبری مطرح شد؟ چه شد نگاهها متوجه انتخاب رهبری شد؟ و چه شد که برای انتخاب رهبری، آقای خامنهای به عنوان رهبر انتخاب شدند؟
قانون اساسی قبلی به ما اجازه میداد که شورا داشته باشیم یا بصورت انفرادی باشد. اگر کسی مثل امام مقبول عام باشد خود به خود رهبر میشد و اگر چنین شخصی را نداشتیم از بین افراد اگر چنین فردی را میشناختیم باید خودمان در خبرگان انتخاب میکردیم. این قانونی بود. امام در زمان حیاتشان اظهار تمایل کرده بودند و گفته بودند رهبری شورایی مشکل است و من مایل بودم که فردی باشد. این بحثهای محفلی بود که امام با ما میکردند. وقتی که وضع امام وخیم شد و معلوم شد که ما دیگر امام را نخواهیم داشت. یکی، دو شب قبل از فوت امام، ما نبودیم و در جماران جلسهای تشکیل دادیم و به این نتیجه رسیدیم که 3 نفر را به عنوان شورای رهبری انتخاب کنیم. آیت الله خامنهای، آیت الله مشکینی، آیت الله موسوی اردبیلی، آن 3 نفر بودند. این تصمیمی بود که در جماران با حضور حاج احمد آقا و چند نفر دیگر گرفته شد. البته این یک تصمیم رسمی نبود و باید به خبرگان میرفت. مجلس خبرگان را که تشکیل دادیم، این بحثها شروع شد و اینکه چه باید انجام دهیم؟
در بررسی اول به این پرداختیم که باید فردی باشد و یا جمعی؟ با اینکه در قانون اساسی در آن زمان این شرایط را بصورت جمعی تأیید میکرد. بهرحال ما بحث کردیم. جامعه مدرسین که از قم آمده بودند آنها روی فردی اصرار داشتند و نظرشان هم روی آیت الله گلپایگانی بود. ما روی جمعی بحث میکردیم و میگفتیم شورایی باشد. موافق و مخالف صحبت میکرد. از این طرف، آیت الله خامنهای در رابطه با شورایی بودن از طرف ما صحبت میکردند. ایشان یک سخنرانی خیلی منطقی کردند و اثبات کردند که مصلحت ما این است که شورایی باشیم. از آن طرف هم بر روی فردی تأکید داشتند. بالاخره رأی گرفتیم و فردی رأی آورد. در نهایت فردی شد. حالا باید این فرد چه کسی باشد؟ آنها آقای گلپایگانی را مطرح کردند. موافق نبودند و ایشان فقط سیزده، چهارده رأی آن هم از طرف خود آنها رأی آوردند. فرد بعدی که ما مطرح کردیم آیت الله خامنهای بودند. بعضی افراد دیگری را مطرح کردند. وقتی که میخواستیم رأی بگیریم آیت الله خامنهای پشت تریبون رفتند و گفتند من که فردی را قبول ندارم چرا به من رأی میدهید؟ من طرفدار شورای هستم. من گفتم که این نظر من و شماست ولی حالا این قانونی شده است، دیگر نمیتوانید قبول نکنید. حالا باید یک فرد انتخاب شود، بنابراین ما شما را پیشنهاد میکنیم. ایشان دیگر مخالفت نکردند و رأی گرفتیم. اکثریت در واقع بیش از به ایشان رأی دادند. این امر موکول شد به اینکه قانون اساسی را اصلاح کنیم و آن موقع مشغول بودیم و داشتیم قانون اساسی را بازنگری میکردیم. ایشان بطور موقت رهبر شدند. قانون اساسی که اصلاح شد دیگر شورا در آن وجود ندارد و به فرد تبدیل شد. دوباره با خبرگان رأی گرفتیم و این دفعه به اتفاق آراء ایشان انتخاب شدند.
○ آقای .... معتقد است که کابینه قبل از شما کابینه ایدئولوژیک بوده است و کابینه حضرتعالی کابینه عمل گرایا...
من فکر میکنم که اگر جنگ نبود کابینه قبلی هم همین کارهایی که ما کردیم آن کابینه هم انجام میداد. به دلیل اینکه التهاب توسعه و عمران در نیروها بسیار زیاد بود. وقتی که ما انقلاب کردیم همه چیز خاموش شده بود و در اول انقلاب همه چیز تعطیل شده بود. در خیابانها که میرفتیم هیچ کارگاهی و هیچ چیزی کار نمیکرد. یکبار دیدیم که یکی از ساختمانهای بلند را در حال بازسازی آن هستند به هم بشارت میدادیم که کارها آغاز شده است. جهاد سازندگی همان موقع تشکیل شد. خیلی از کارها بنا بود که به سرعت پیش برود. بالاخره آن موقع جنگ اجازه نداد. بعد از جنگ این فرصت پیش آمد و عملاً اینگونه شد که کابینه قبلی روی مسائل ایدئولوژیک تکیه دارد. بالاخره فضا، فضای ایدئولوژیک و انقلابی بود و آن غیر از دوره سازندگی است. لذا آن فضا مقداری عوض شد ولی محتوا همان بود. در زمان امام در همان دوره ما سیاست سازندگی را تصویب کردیم.
○ بعضی در انتقاد از دولت شما خصوصاً در سالهای 72 و 73 تورم بالای 40 درصد را برای دولت شما یادآوری میکنند. آیا با اصل این موضوع موافق هستید؟ و اگر هستید علت این تورم محصول چه بود؟
ما در این هشت سالی که بودیم یکبار به مدت چند ماه این تورم از 40 درصد به بالا رفت. علتش هم خیلی روشن بود و دلیلش این بود که ما کوپنها را کم کم حذف کرده بودیم و به جای آنها جنس به بازار نفرستاده بودیم. ما باید قبل از آن جنس به بازار وارد میکردیم که وجود داشته باشد. وقتی که دولت نمیداد کمبود بوجود میآمد و کسانی که جنس داشتند آن را گران کردند. ما این رمز را فهمیدیم و به سرعت جنس را وارد کردیم و اوضاع برگشت. کل قضیه این است اگر میخواهید دستاورد تورمی مسئله را ببینیم. من وقتی دولت را تحویل گرفتم 39 درصد تورم وجود داشت. وقتی تحویل دادم 17 درصد تورم بود. در ظرف آن هشت سال تورم پایین آمد تا به 17 درصد رسید. معدل هم که میگیریم 23 درصد است. بهرحال در دولت سازندگی با همه آن هزینههایی که میشد برای طرحهایی که تازه در حال نتیجه دادن بود هنوز این چیزهایی که تازه در حال افتتاح آن هستند آن زمان شروع شده بود و سرمایه گذاری شده بود. در آن دوره تورم سال به سال پایین آمد. در کنار آن هم بیکاری از 16 درصد به 9 درصد کاهش پیدا کرد. خیلی متعادل حرکت میکرد. این اتفاق هیچوقت نیفتاد و یا مثلاً یکی از حرفهایی که میزنند این است که میگویند تبعیضها بیشتر شد، پولدارها پولدارتر شدند. یعنی شما ضریب جینی را سیری بکنید. فقط در آن دوره سازندگی است که 2 درصد از امکانات دهکهای بالا کم شد و دو دهک پایین 2 درصد بالا آمدند. فقط در این دوره اتفاق افتاده است. به خاطر اینکه ما به مناطق محروم پرداختیم. دفتر مناطق محروم درست کردیم. در روستاها هزینه کردیم. این ها همه روشن است. من تازگی چیزی دیدم. گزارشی است که خود صدا و سیما برای من فرستاده است. از سطح کل کشور افکارسنجی کردهاند و این سه دهه را با هم مقایسه کردند. آن چیزهایی که در آمده است بهترین دهه از نظر مردم در همه ابعاد دهه دوم است.
○ اختلاف نرخ رشد اقتصاد از زمانی که شما دولت را تحویل میگیرید و بعد تحویل میدهید از لحاظ آماری اختلاف معنیداری است.
ما از این شاخصها بسیار داریم. ما یک کتاب منتشر کردیم. آقای میرزاده و آقای حسینی که اکنون وزیر اقتصاد هستند این کتاب را تهیه کردند. همه شاخصها به طرف خوبی بوده است.
○ خیلی متشکرم که در این مصاحبه شرکت کردید. من دوست داشتم بیشتر در خدمتتان باشم ولی وقت در حال پایان است.
· موفق باشید