س- حضرتعالی به عنوان یک شخصیت بینالمللی شناخته میشوید. بسیاری از کارشناسان حوزه بینالملل معتقدند که میتوان از پتانسیل و تجربه شما در عرصه دیپلماسی بیشتر استفاده کرد. یکی از مسائل مهم کشور در عرصه دیپلماسی در شرایط کنونی، روابط ایران و عربستان است که طی سالهای اخیر دچار چالشهایی شده است. در دوره ریاست جمهوری حضرتعالی و همچنین ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی روابط نسبتاً مطلوبی میان ما و عربستان شکل گرفته بود، ولی در حال حاضر شاهد هستیم که با توجه به مسایلی چون حمایت عربستان از داعش، سنگ اندازی عربستان در مذاکرات هستهای، کارشکنی در قیمت نفت و اخیراً عدم صدور روادید برای برخی زایران ایرانی، این رابطه به سردی گراییده است. لطفاً در مورد روابط ایران و عربستان در دوره ریاست جمهوری خود توضیح دهید و اینکه چگونه این روابط بهبود یافت؟ با توجه به سوابقی که حضرتعالی در تعامل با کشور عربستان داشتهاید، چه راهکارهایی را برای بهبود روابط دو کشور پیشنهاد میکنید؟
ج- بسم الله الرحمن الرحیم. بعد از انقلاب اسلامی برای اعراب از این منظر که نظام جمهوری اسلامی برای مردم منطقه که وضعیتشان شبیه مردم ایران بود، الهام بخش شود، سوءتفاهماتی ایجاد شد. به همین دلیل آنها علیه انقلاب اسلامی موضع گرفتند. ولی امام (ره) سعی کردند شرایط را آرام کنند. حتی ایشان گروهی را که به کعبه تجاوز کرده و در آنجا کارهای بیحساب انجام داده بودند، محکوم کردند و نشان دادند که شرایط آنگونه که تندروها میخواهند، نیست؛ بلکه ما میخواهیم در درجه اول با مسلمانها کار کنیم. اما کار به جنگ با عراق رسید. به هر حال در جنگ، اعراب منطقه حامی عراق بودند و تا پایان جنگ به آنها کمکهای مالی میکردند که البته هنوز هم نتوانستهاند پولشان را از عراق پس بگیرند. بعد از جنگ دست عراق خالی بود. اتفاق بعدی پیش آمد که عراق به کویت حمله کرد و عربها فهمیدند که وضعیت ما آنگونه که آنها بیدلیل میترسیدند، نیست.
در همان سالها حوادث خونین مکه پیش آمد که بسیار دلخراش بود. امام از تعطیلی چندساله حج ناراحت شدند، چون به هر حال حج در کنار نماز و روزه و ... از فروع مهم دین است و گفتند که درست نیست شرایط اینگونه باشد و انقلاب اسلامی باید حج را توسعه بدهد. بنابراین از ما خواستند که هر کاری میتوانیم بکنیم تا مسائل حل شود. به دلیل تندرویهایی که وجود داشت، تا پایان جنگ نتوانستیم مسائل را حل کنیم، ولی بعد از جنگ من مسوول شدم و راه حل هم کاملاً برایم روشن بود. در اولین اجلاس سران در سنگال، مذاکرهای با «امیر عبدالله» داشتم که در آن زمان ولیعهد بود و من رئیس جمهور بودم. با او صحبت و ذهن ایشان را قدری باز کردم و گفتم: «اشتباه کردید؛ انقلاب اسلامی میتوانست مایه عزت ما باشد. صدام مایه ذلت همه ما شد و مشکلاتی را برای ما درست کرد که شما هم از او حمایت کردید. ولی چون هدف ما وحدت اسلامی است، نمیخواهیم اختلافات ادامه پیدا کند. میخواهیم با شما و دیگران با برادری اسلامی کار کنیم و ثابت میکنیم که حرفمان صادقانه است.» از این حرف خیلی تکان خورد. بعدها کمک کرد که میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی را به ما بدهند، چون عمدتاً مانع این امر بودند. به هر حال چون میزبانی دور بعد را به کشور دیگری داده بودند، عربستان کمک کرد تا میزبانی دو دوره بعد را به ایران بدهند و این موضوع تصویب شد.
این اولین قدم در زمینه بهبود روابط با عربستان بود. درباره مسئله مکه هم صحبت کردیم و حل شد و بنا شد که زوّار ما بتوانند به زیارت خانه خدا بروند. هرچند مراسم برائت از مشرکین مشکل جدی بود که آن هم با تلاش دکتر ولایتی برطرف شد تا برائت به شکلی که برای آنها مشکلی ایجاد نکند و آنها نترسند، انجام شود و هنوز هم این موضوع ادامه دارد. درست است که کم شده است، ولی اصل مراسم برائت از مشرکین که ما میخواهیم، مانده است.
اوج موفقیت در موضوع میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی بود. نوبت پاکستان برای میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی نبود، ولی به مناسبت سالگرد استقلال پاکستان، میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی را در آن سال به آنها دادند. در اصل، هدف از دادن میزبانی اجلاس به پاکستان این بود که ایران را از میزبانی محروم کنند؛ میخواستند با این کار میزبانی ایران را که سال بعد از آن قرار بود باشد، بگیرند و بعد بگویند که پاکستان میزبان بوده و لازم نیست بلافاصله در سال بعد هم اجلاس برگزار شود. ما در حاشیه اجلاس با «امیر عبدالله» قرار ملاقات گذاشتیم. این بار قرار بود او به اتاق من بیاید. اواخر جلسه بود که شخصی آمد و به آقای ولایتی گفت که امیر در اتاقش منتظر شماست. دیدیم که این موضع عجیبی است، چون قرار را برعکس کردند. در نهایت گفتیم برویم و ما از تواضع ضرر نمیکنیم؛ چون هدف داریم. به سمت اتاق «امیر عبدالله» حرکت کردیم. طراحی سالن به گونهای بود که از داخل اتاقها میشد دید در سالن چه میگذرد. به هر حال دیدند که ما داریم به سمت اتاقشان میرویم. فکر نمیکردند که ما این کار را بکنیم. «امیر عبدالله» و همراهانش از اتاق بیرون آمدند و از دور سلام کردند و تعبیرات جالبی هم داشتند. گفتند «ما آمادهایم که بیاییم اتاق شما» من گفتم «فرقی نمیکند، به هر حال جایی مینشینیم. ما اینجا مهمان هستیم.» به اتاق ما رفتیم و مدت کوتاهی هم حرف زدیم، ولی همان رفتار ما کار خودش را کرده بود.
اولین صحبتی که کردیم، درباره میزبانی ایران بود. ما گفتیم «دیدیم که آقای سعود فیصل بیانیهای را صادر کردهاند و میزبانی ما را منتفی اعلام کردهاند. این یعنی چه؟ این مصوبه سنگال بود.» ایشان گفتند: «من از این موضوع خبر ندارم.» به همراهانش گفت: «زنگ بزنید به «سعود» بگویید که بیانیه را پس بگیرد.» اولین مسئلهمان حل شد.
جلسه تمام شد و قرار بود به میهمانی ناهار نخست وزیر پاکستان برویم. مهمانها منتظر ماشینها بودند. ماشین من رسید و «امیر عبدالله» بدون محافظ سوار ماشین من شد. ما محافظ داشتیم، ولی او بدون محافظ سوار ماشین من شد. همه تعجب کردند که در کشوری مثل پاکستان با آن شرایط، او چنین کاری کرد. حتی خبرنگاران این موضوع را منتشر کردند. آمریکاییها تعجب کرده و عکسالعملهایی نشان داده بودند. با هم وارد مراسم شدیم. خود این حرکت حضار را دچار حال جدیدی کرد، چون فکر میکردند که ما مخالفیم و میخواستند از این شرایط استفاده کنند.
از آن به بعد دیگر روابط ما خیلی صمیمی شد و قرارها و جلساتی گذاشتیم. در سفری که به مکه داشتیم، آنها در پذیرایی خیلی افراط کردند و این را به رخ همه میکشیدند. حتی نمیگذاشتند که ما تنهایی به طواف خانه خدا و صحن صفا و مروه برویم. پلیسهاشان را اطراف ما میگذاشتند. من میگفتم «چرا این کار را میکنید؟ این برای ما بد است.» گفتند: ما میدانیم که الان خیلیها روی شما حساساند و ما وظیفه خودمان میدانیم که از شما مراقبت کنیم. آنوقت خانواده آنها در قصرالضیافه آمدند و با ما ارتباط خانوادگی برقرار کردند.
به هر حال مسائل زیادتری حل شد و جلوتر رفتیم. مسئله بقیع را حل کردیم که اصلاً حاضر نبودند این کار را بکنند و برایشان گران بود. در سفر بعدی در بقیع را باز کردند و همه خانوادهها را راه دادند، در حالی که اصلاً نمیگذاشتند کسی وارد آن قسمتی که بارگاه بوده است و الان خراب شده و به صورت دایرهای مانده است، بشود. ما خانوادگی برای زیارت دور قبرها و روی شنها نشستیم و از آن عکسبرداری و فیلمبرداری شد. به هر حال این چیزها برای وهابیها خیلی سنگین بود، اما حوصله کردند. مردم در قبرستان گریه کردند و روضه خواندند. از این اتفاقات خیلی زیاد بود. روابط خانوادگی در این بین خیلی مؤثر بود، چون آنها روی روابط عاطفی خیلی حساب میکنند.
بعد از آن مسئله نفت را مطرح کردیم. در این زمینه هم آنها یک استدلال داشتند. عربستان معمولاً نمیگذاشت قیمت نفت بالا برود و چون اعضای «اوپک» اکثراً با آنها بودند، زورشان میرسید. ما در آن زمان نیاز به ذخایر ارزی داشتیم و از این منظر دچار کمبود بودیم، ولی آنها ذخیره ارزی داشتند. خیلی اصرار کردیم، منتهی بحثشان این بود که «اگر ما الان قیمت نفت را بالا ببریم، آنها فوراً جایگزین نفت را درست میکنند و دیگر نفت ارزشی ندارد و ما خیلی خسارت میبینیم و ذخیره ارزیمان که باید قرنها بماند، تمام میشود.» من با ادلهای، ثابت کردم که این را به شما اشتباه گفتهاند و شما را فریب دادهاند، چنین چیزی نیست و اصلاً منبع جایگزینی در دسترس کسی نیست که بتوانند جایگزین کنند. اصلاً نفت جایگزینی ندارد. به علاوه نفت زیرمجموعهای از صنایع دارد. زندگی مردم با کالاهای پتروشیمی میچرخد. به شما اشتباه گفتهاند و دارید سرمایه مسلمانان را به باد میدهید. واقعاً تکان خورد و گفت: من این موضوع را با مشاورانم در میان میگذارم. وقتی به اجلاس سران کشورهای اسلامی در تهران آمدند، پذیرفتند و این موضوع هم حل شد.
در سفری که من به مکه داشتم، خطیب جمعهشان «آقای حذیفی» که قاری مهمشان و اکثر نوارهای قرائت در آنجا مال اوست، بخشی از خطبهاش را به انقلاب ما و امام زمان (عج) اختصاص داد. ما به نشانه اعتراض بلند شدیم و بیرون از محل نماز در اتاقی نشستیم. «عبدالله» فهمیده بود و وقتی به هتل رفتیم، زنگ زد و قبل از هر چیز گفت «وا اسفا، وا خجلتا» خیلی از این چیزها گفت و گفت «من شیخ را تنبیه میکنم.» من گفتم «شما بگذرید، به هر حال او بد کرده است.» او گفت «نه؛ او به مهمان من توهین کرده است و من نمیتوانم از او بگذرم» بعدها او را از خطبه خواندن کنار گذاشتند، سالها نبود و اخیراً مدتی است که برگشته است.
به هر حال در آن مقطع مسایلمان با عربستان حل شده بود و مشکلی نداشتیم. حتی ایشان از من نصیحت میخواست. من نصیحت کردم و به او گفتم «شما میدانید سالانه صدها هزار شیعه به عربستان میآیند و وقتی بقیع را اینگونه میبینند و بارگاه امام حسین (ع) و امام رضا (ع) را هم میبینند، دلشان از شما پرخون میشود. شما میخواهید بیدلیل برای خودتان دشمن درست کنید؟! این چه کاری است؟! بگذارید ما خودمان سنگهای خوب بیاوریم. لا اقل دور ساختمان اصلی را بالا میآوریم و سایه بان میگذاریم تا شیعه بنشینند و شما هم نظارت کنید. اینها دلشان با شما گرم میشود و این خودش وسیله اتحاد است.» پذیرفت و گفت که ما خودمان این کار را انجام میدهیم که گویا بعدها با مخالفت شدید وهابیها مواجه شدند.
س- جریان فدک هم در سفر بعدی شما اتفاق افتاد؟
ج- از این موارد خیلی داریم. تقریباً هر جای عربستان را که میخواستم ببینم، بدون هیچ محدودیتی مرا میبردند. در دو، سه سفر اتفاق افتاد که من گفتم: میخواهیم «فدک» و «خیبر» و اینها را ببینیم. اینها برای ما خیلی مهم هستند. ما را با شکوه زیاد ابتدا به خیبر بردند و وارد شهرداری شدیم. چون شهر کوچکی است، مدیران شهر در مقابل ما جمع شدند و ما مقداری صحبت کردیم. روحانی بزرگ شهر بلند شد و خوشآمد گفت و مطالبی را در رسای حضرت علی (ع) خواند که ما به زحمت میخواندیم! آن داستانی که علی (ع) در جنگ مریض بودند، ابوبکر و عمر به عنوان فرماندهان جنگ شکست خوردند و پیامبر (ص) فرمودند که فردا کسی را به جنگ میفرستم که خدا او را دوست دارد، کرّار است و اهل فرار نیست. این برای آنها اهانت و برای حضرت علی (ع) مایه فخر بود. آن روحانی حرفهای بزرگی زد. متن خطبه هست و ما آن را پخش کردیم. خیبر جای خیلی دیدنی است. درهای بسیار زیبا که کوههای بلندی در دو طرف آن قرار دارد، آبهایی که در طول زمستان در کوهها جمع میشوند، از چشمهای به نام علی میجوشند. زمین این قدر صاف است که آبهایی که از چشمه بیرون میآید، به دو طرف میرود. نمیدانم چطور، اما با آنکه آن جا دره است، زمین را صاف کردهاند. حتی دیدیم که ماهی هم در آب بود.
میخواستیم به فدک برویم و آنها هم موافقت کرده بودند، ولی گفتند که اگر میخواهید بروید، خیلی کوهستانی است و شما نمیتوانید بروید و به زحمت میافتید. باید بروید از راه اصلی بروید، یعنی از شرق در آن سفر نتوانستیم برویم، ولی در سفر بعدی گفتیم که طلب ما را بدهید! ما را به فدک بردند، خیلی هم خوب بردند؛ عجیب بود. من چیزهای عجیب و غربی را در فدک متوجه شدم. شب قبل از سفر به فدک میهمان آیتالله العمری در حسینیه شیعیان مدینه بودیم و او گفت: «شنیدهام که میخواهید به فدک بروید. آنجا چیزی ندارد و بیابان است و وقتی به آنجا میروید، به شما میگویند این بیابان، فدک است. میروید میبینید چیزی نیست. من همین جا برای شما توضیح میدهم». من گفتم: ما با اینها قرار گذاشتهایم و عقبنشینی خوب نیست. آنها آماده شدهاند و میرویم. واقعاً عجیب بود که آقای «العمری» نمیدانست و فدک را نمیشناخت. آن قدر فدک مظلوم و غریب بود. خیلی عجیب بود. هیچ توجیهی ندارد. از بزرگراهشان به طرف مرکز کشور رفتیم و بعد از طی مسافتی، به سمت چپ منحرف شدیم و وارد بیابان شدیم. یک دفعه دیدیم که سر یک سه راهی، یک تابلوی بزرگ سرراهمان است. اسم شهر «الحائط» بود. روی تابلو نوشته بود فدک «ترحب بکم به الحائط خوش آمدید.» ما دیدیم حتی نام فدک هم روی تابلو نوشته شده است. ولی اینها نمیدانستند و نرفته بودند. یک شهر تمیز نیمه کوهستانی بود که درختان بلندی هم داشت. در کل شکل خوبی داشت. ما از کمربندی شهر رفتیم، چون فدک بیرون از شهر است. فدک به طرز عجیب و غریبی مرا گرفت.
یکی از وهابیانی را که پیرمرد بازنشسته وزارت ارشادشان بود و همیشه همراه اینها بوده است، راهنمای ما قرار دادند. یک عالم سنی بود. این شخص با من مصاحبهای کرده بود و ما آن مصاحبه را پخش کردیم. جلوی خبرنگار همین صداوسیمای خودمان ایستاد و سوالاتی از او پرسیدیم و او جواب داد و خیلی تاریخی شد. سؤالات درباره مسجد حضرت زهرا (س)، چاه و چشمههای فدک پرسیدیم که هذا مسجد الفاطمه (س)، هذا عیون الفاطمه و هذه بستان الفاطمه. اینها همه را دیدند. وقتی که ما برای صرف ناهار رفته بودیم، مردم آنجا جمع شدند و به ما گفتند که شما به حاجیهایتان بگویید که بیایند و در اینجا سرمایهگذاری کنند. من گفتم که اگر ایرانیها اجازه داشته باشند به این جا بیایند، همیشه اینجا پر از ایرانی خواهد بود و ساختمانهای این شهر تکمیل میشود. به هرحال فضا به این جا رسیده بود. حتی خودشان به ما گفتند که شما میتوانید بعضی زوار را که مایلند، به اینجا بیاورید. هرچند این اتفاق نیفتاد. ما گفتیم که میخواهیم جنوب عربستان را ببینیم که دریای سرخ در آنجا بود. ما را به جنوب بردند. یک جای دیدنی و شبیه شمال ماست. درختان و کوهها و طبیعت زیبایی دارد. میگفتند در آنجا هم آثاری از حضرت علی (ع) است که وقتی به یمن سفر میکرده، توقفهایی را در این قسمت داشته است. ما فرصت نداشتیم برویم و آنها را ببینیم. در منطقه ینبوع به جاهایی رفتیم که حضرت علی (ع) کشاورزی وسیعی داشتهاند. محله «شُرَفا» یا همان اشراف را که مال بنیهاشم بوده است، به ما نشان دادند. در کل هیچ کوتاهیای نکردند. حتی آن کوهی را هم که «محمد حنیفیه» در آن پنهان شده بود و زیدیها منتظر بودند که از آنجا بیرون بیاید، نشانمان دادند.
به امیر مدینه دستور داده بودند که هرچه ما میخواهیم، فراهم کنند. همان جا که بودیم، «آیتالله صافی» نامهای نوشته بودند و از آثار زیاد شیعه گفتند که وجود داشته و منهدم شده است. من با «مقرم» که الان ولیعهد شده و آن زمان امیر مدینه بود، مطرح کردم. او گفت «ما اینجا 1000 اثر شیعه را شناسایی کردهایم که میتوانید از آنها بازدید کنید. البته بعضی از آنها را که در مرکز شهر است، نمیتوانید، ولی بقیه آثار را میتوانید».
تا اینجا پیش رفته بودیم و اینها همکارهایی داشتند که وهابیها نمیپسندند. متاسفانه به غیر از دوره آقای خاتمی که روابط خوب بود و شاید از جهاتی هم ایشان روابط را تقویت کرده بودند، دیگر رابطه خوبی بین دو کشور حاصل نشد.
با ملک عبدلله تفاهمنامهای را برای چند موضوع داشتیم که یک مورد در خصوص همکاریهای دوجانبه علمایی برای مسائل عراق، سوریه و افغانستان بود. تفاهم شده بود که در کل هفت کمیسیون تشکیل شود. من به آقای ملک عبدالله گفتم که طرفتان دولت ایران است، این موافقتنامه را اجرایی کنید. او گفت «نه؛ من نمیتوانم با این ولد طرف بشوم» و تعبیر «ولد» را به کار برد. میگفت: در اجلاس شورای همکاری خلیج فارس که ما میخواستیم به ضیافت برویم، احمدی نژاد دست مرا گرفته بود و رها نمیکرد! چیزهای عجیب و غریب میگفت.
به هر حال در آن زمان روابط خراب شد و میدانید که چه اتفاقاتی افتاد. اخیراً هم که میدانید شرایط بدتر شده است. البته من قبلاً در ریاض مهمان «ملک سلمان» بودهام. خیلی هم با محبت با من برخورد کرد و بحثهای خوبی داشتیم، اما الان خیلی شرایط بد شده است. اظهارات آقای جنتی در نماز جمعه آنها را خیلی ناراحت کرده است؛ همین امروز، بیش از اینکه شما بیایید، یکی از روحانیون کاروانهایی که به حج عمره میروند، میگفت که کاری به مردم ندارند و هر روحانی که وارد میشود، او را به اتاقی میبرند و از او بازجویی میکنند. عمامهاش و لباسهایش و حتی لباس زیر او را در میآورند. ایشان میگفت: من لباس زیر خود را حفظ کردم، ولی یکی از آنها لباس زیرش را هم در آورده بود. بعد هم به او گفته بودند که لباسهایش را بردارد و همانجوری در میان مردم برود و او همانطور به میان مردم رفته بود. در دوران احمدینژاد افغانیهایی را که فارسی بلد بودند، گذاشته بودند تا به ائمه و شیعهها اهانت کنند. واقعاً شرایط بدی شده است. من فکر میکنم که اگر دست دولت و آقای روحانی باز باشد، میتوانند مسائل را حل کنند. آقای روحانی سابقه خوبی در روابط با عربستان دارد.
س- برای اینکه وضعیت بهتر شود چه باید کرد؟
ج- همان راهی که رفتیم، باید طی شود. ما که با آنها دعوایی نداریم. من گفتم که اینها مرا هر جایی که میخواستم، میبردند، بی دلیل که کسی را به این جاها که برایشان حساسیت دارد، نمیبرند. ما گفتیم میخواهیم جایی را که مربوط به زمان حضرت صالح (ع) است، ببینیم. جایی که مربوط به چند هزار سال پیش بود. جای بسیار جالبی هم بود. نمیدانم چطور بالای کوهها میرفتند و خانههایی را در دل کوه میساختند!! اصلاً راهی نداشت که برویم و ما را با هواپیمای C130 به آنجا بردند. نزدیک آنجا نشستیم و بقیه مسیر را با ماشین رفتیم. واقعاً ما را هرجا خواستیم، بردند. اعتمادی بین ما حاکم شده بود که نباید از بین میرفت.
یکی از کارهایی که من آنجا انجام دادم، این بود که به آنها گفتم «شما ارتباطی بین شیعهها و سنیها برقرار کنید و اینها بنشینند صحبت کنند. مناظره مفیدی است و از تلویزیون هم آن را پخش کنید. ولی نصیحت کنید که معتدل حرف بزنند.» این کار را انجام دادند، منتهی این اواخر بود که حذف شد. مرا به شرق احصا، منطقه نفتی و مرکز تحقیقات نفتیشان بردند و هرچه سؤال پرسیدیم، جواب دادند. اصلاً اعتماد به این شکل بود و از ایران نگرانی نداشتند.
س- نکاتی که حضرتعالی درباره روابط ما با عربستان فرمودید، بسیار شیوا و درست بود، ولی از سوی دیگر باعث تأسف است که همه این عمارتی که شما ساختید، الان ملاحظه میکنید که به چه روزی افتاده است!! این واقعاً صبر و تحمل بزرگی را میخواهد. به نظر حضرتعالی آقای روحانی تا چه حد توانسته است در جهت گسترش روابط با عربستان و پیگیری راهی که شما ترسیم کردهاید، موفق باشد؟ آیا میتوانند این راه را در کسوت ریاست جمهوری بازسازی کنند؟
ج- آقای روحانی تصمیم گیرنده نیست. مسائل ما و عربستان در حال حاضر بسیار پیچیده است. در عراق، سوریه، فلسطین، یمن و بحرین و خیلی جاهای دیگر مسائل مختلفی وجود دارد. من که آن موقع آن کارها را کردم، در محدوده اختیارات خودم بود و رهبری هم با من کاملاً یک نظر بودند، یعنی با هم عمل میکردیم. اما آقای روحانی چنین وضعیتی ندارد و باید کمکش کنند. کمک هم عمدتاً باید از سوی رهبری صورت بگیرد. بالاخره مصلحت نظام و منطقه و مسلمانان این است که نزاع میان ما و عربستان که بسیار در کشورهای اسلامی مؤثر است، کم بشود و به همان وضعیت قبلی برگردد. به هر حال رابطه باید عادی شود.
س- در شرایط کنونی، یکی از مسائل مهم حوزه دیپلماسی مذاکرات هستهای است. مسالهای که در مذاکرات هستهای مطرح میشود، این است که منتقدان میگویند چون هنوز تحریمها کاملاً رفع نشده است، پس مذاکرات به نتیجه نرسیده است. در درجه اول میخواهیم بدانیم که از نظر حضرتعالی اساساً مذاکرات در دولت فعلی با مذاکرات در دولت احمدینژاد چه تفاوتهایی با هم داشتهاند؟ در درجه دوم اینکه چرا برخی از پیگیری و تمدید مذاکرات و اینکه رویکرد مذاکره اعمال بشود، ابراز دلواپسی میکنند؟ ارزیابی شما از چشمانداز و آینده مذاکرات چیست؟
ج- اگر وضعمان طبیعی بود، الان توافق تقریباً در مراحل پایانی بود و همه چیز در مذاکرات بین طرفین حل شده بود. طرفین به لحاظ فنی مشکلی ندارند و تنها بحثهای سیاسی مانده است. منتهی دست آقای روحانی بسته است. حالا باید راهی پیدا کنیم که توافق حاصل شود.
س- با توجه به تمدید مذاکرات تا تیرماه آینده، چشمانداز مذاکرات را چگونه ارزیابی میکنید؟
ج- اگر موانع برطرف شود، اصلاً به تیرماه نمیرسد، همه چیز یک جا حل میشود و دو بخش هم نخواهد شد. در آن طرف اوباما موانعی چون جمهوری خواهان، کنگره، لابیهای اسرائیل و اعراب منطقه را پیشرو دارد که البته از آنها عبور کرده است و شجاعانه میگوید که مصلحت ما همین است. ما هم مشکلاتی داریم.
س- با توجه به مذاکرات اخیر ایران و آمریکا و مذاکرات تلفنی میان آقای روحانی و اوباما و مسائلی از این دست، نظر حضرتعالی درباره بهبود روابط دو کشور چیست؟ به عبارت دیگر مخالفت افراطیون و موانع پیش روی مذاکرات میان ایران و آمریکا چه تاثیری بر مذاکرات هستهای، بهبود فضای مذاکرات و فضای دیپلماسی دارد؟
ج- به هر حال رهبری اجازه دادند در زمینه هستهای ـ هرچه میخواهند ـ مذاکره کنند. به تعبیر خودشان با مذاکره مخالف نیستند. هرچه میخواهند در موضوع هستهای صحبت کنند، اما اینکه در موضوعات دیگر وارد شوند، فعلاً راه بسته است. من هم مسئول نیستم و فقط در این راه کمک میکنم.
س- به موضوع مذاکرات ایران و آمریکا اشاره شد که برای ما میتواند یادآور ماجرای «مک فارلین» باشد. چه درباره ماجرای مک فارلین و چه درباره برخی دیگر از مسائل تاریخ انقلاب اسلامی، موضوعات و نظرات مختلف و بعضاً متضادی مطرح شده و در این خصوص نوعی سردرگمی برای نسل جوان ایجاد شده است. حضرتعالی به عنوان شناسنامه انقلاب اسلامی، بعضی از مسائل را در خاطرات خود مطرح کردهاید. اما فکر نمیکنید که لازم است تاریخ انقلاب بهطور کامل تدوین شود تا یک روایت صریح و شفاف از آن در دسترس همه، به خصوص نسل سوم انقلاب قرار بگیرد؟
ج- در مورد قضیه مک فارلین، کتابش را فرزند من «محسن» نوشته است. از آن لحظهای که این مسائل شروع شده و اولین جرقهها زده شد و تعاملاتی که بین آقای کنگرلو و قربانیفر انجام گرفت، در کتاب آمده است. در معاملات بازار سیاه اسلحه میخریدیم، کنگرلو، مشاور آقای موسوی و قربانیفر دلال بود. یک بار سران سه قوه آمریکا او را دعوت کرده بودند. در یک مهمانی همه با هم نشسته بودند. البته او در زمان شاه با کسانی که در ایران کاسبی میکردند و شرکت داشتند، رابطه داشت و با یکی از آنها شریک بود که البته آن افراد بعدها در آمریکا وارد کنگره شدند. آمریکاییها گفته بودند که نمیدانیم چرا ایران در بازار سیاه اسلحه میخرد؟ گفته بودند که هرچه شما بخرید ما متوجه میشویم، ولی چرا اینقدر گران؟ گفته بودند: ما حاضریم با شما معامله کنیم. قربانیفر به آنها گفته بود که این موضوع را مکتوب کنید و آنها هم نامهای نوشته بودند. آن نامه را خودش آورد و آقای موسوی هم نامه را به من داد که فرمانده جنگ بودم. در جلسات سران که پنج نفر بودیم - آیتالله خامنهای، آیتالله موسوی اردبیلی، من، آقای موسوی و حاج احمد آقای خمینی- دراین باره بحث کردیم. احمدآقا به امام (ره) میگفتند و امام از همان اول در جریان همه مسائل بودند. امام گفتند «در جنگ نیاز داریم. نیازهای اولیه را بگیرید». هواپیماهای اف 140 ما فونیکس میخواستند که خیلی مهم بود و ما نداشتیم. موشک هاگ تمام شده بود و نیاز داشتیم. برای تانکها چیزی نداشتیم. لامپ رادار نداشتیم. یک لامپ داشتیم که در شرایط مختلف گاهی به کیش و گاهی به تهران میبردیم. بقیه لامپها سوخته بود. از این چیزهای ریز و جزیی زیاد بود. قرار شد که اول اینها را تأمین کنیم و فعلاً قرارداد اسلحه نبندیم. قدم به قدم هم امام (ره) در جریان بودند.
ما هم بدون اجازه ایشان کاری نمیکردیم. همه پنج نفر با هم بودیم. به هر حال اینها با گروگانهایی که از آنها در لبنان بودند، مبادله میشد. ما هم خیلی زحمت کشیدیم تا اینها را پیدا کردیم، چون دست حزبالله نبودند و دست گروه دیگری بودند. در مقابل هر گروگان باید خرج میکردیم و آمریکاییها هم خواستههای ما را میدادند. گروگانهای آنها آزاد شدند. بعد از آن گفتند که باید یک قرارداد کلی ببندیم. قرار شد که هیاتی به ایران بیاید. ما هم نمیدانستیم که در این هیات چه کسانی هستند. بعدها متوجه شدیم که رییس هیات «مک فارلین» است. آنها همان جا در فرودگاه ماندند، چون نمیخواستیم آنها را راه بدهیم. ما مک فارلین را دعوت نکرده بودیم. گذرنامه او ایرلندی بود. امام گفتند: «بپذیرید، ولی بروند در هتل؛ آنها را به جایی که برای مهمانها در نظر گرفتهایم، نبرید.» به هر حال آنها را پذیرفتیم و آنها هم هواپیمایشان را گذاشتند، چون وسیله مخابرهشان بود. یک عده در هواپیما ماندند که خبرهایشان را مخابره کنند. مذاکرات شکست خورد. آقایان، وردینژاد و دکتر هادی نجفآبادی در آن مذاکره حضور داشتند. امام (ره) اجازه ندادند کسی بالاتر از آن سطح به مذاکره برود. درخواست ملاقات با مرا داده بودند که امام (ره) اجازه ندادند. مجموعه بزرگی از تجهیزات جدید آورده بودند که آنها را هم تحویل گرفتیم. ولی وقتی دیدند که ما اینطوری رفتار میکنیم، بدون بستن قرارداد رفتند. اینها همه در آن کتاب، با اسناد منتشر شده است.
س- در حوزه مسائل داخلی، موضوع مهم که در محافل سیاسی مطرح است، انتخابات آینده مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی است. با عنایت به جایگاه مجلس شورای اسلامی که به فرموده حضرت امام (ره) «در رأس امور است»، چشمانداز برگزاری این انتخابات را در سال پیش رو چگونه ارزیابی میفرمایید؟
ج- انتخابات مجلس شورای اسلامی خیلی مهم است. فکر میکنم که اگر نظام و مجریان آن بخواهند به آن حرف رهبری که فرمودند: «رأی مردم حقالناس است» عمل کنند، این موضوع باید در انتخابات مجلس نمود پیدا کند. چون مساله خیلی مهمی است. این برداشتی است که ایشان به عنوان یک مجتهد جامعالشرایط از انتخابات داشتند و به این معناست که حق مردم را نمیتوان ضایع کرد. خدا هم حق مردم را نمیبخشد، چون با عدالت خداوندی سازگار نیست و باید صاحب حق ببخشد. اگر این اصلی که رهبری مطرح کردند مراعات بشود که کسی چنین تعبیری را در دنیا نداشته است، افتخاری برای نظام اسلامی ماست. البته ما هم در سیاستهای کلی انتخابات روی بحث حقالناس حساب کردهایم و ایشان هم ابلاغ خواهند کرد. اگر واقعاً انتخابات به صورت آزاد برگزار شود، هم افتخاری بزرگ برای نظام و هم قدمی در جهت وحدت جامعه است و واقعاً در آن صورت همه در سایه قانون، داعیهای برای نزاع نخواهند داشت و با هم همکاری خواهند کرد. امیدوارم که این حرف رهبری زمین نماند.
س- در زمینه انتخابات خبرگان و بحث حقالناسی که مورد اشاره قرار گرفت، به نظر میرسد تأیید صلاحیتها در انتخابات خبرگان رهبری بسیار حساس برانگیز است. در دیگر انتخابات، کاندیداها آنقدر زیاد هستند که شاید حساسیت آنقدر بالا نباشد، اما در انتخابات مجلس خبرگان رهبری تأیید یا رد صلاحیتها میتواند میزان شرکت مردم را در انتخابات تحت تأثیر قرار دهد. با توجه به اینکه از همین الان مسائلی مطرح میشود و حضرتعالی در جایی گفته بودید «ابزار مردم همین یک صندوق رأی است»، ارزیابی حضرتعالی از این موضوع چیست؟
ج- همین مسائلی که در خصوص انتخابات مجلس خبرگان مطرح میشود، مخالف نظر رهبری است. من فکر نمیکنم که رهبری این جمله را که «رأی مردم حقالناس است» شعاری گفته باشند؛ یعنی این حرفی نیست که یک مجتهد جامعالشرایط آن هم در مقطع انتخابات و زمانی که دارند رأی میدهد، به صورت شعاری بگوید. اگر همه مسؤولین همین را مراعات کنند، کافی است. همینطور که من الان نمیتوانم در جیب شما دست کنم و پول شما را بردارم و اگر بردارم بدهکار خواهم بود و اگر نپردازم تا قیامت باید جواب بدهم، به معنای حقالناس است. حقالناس یعنی همین.
س- در مقاطع اخیر شاهد در دستور کار قرار گرفتن بررسی سیاستهای کلی انتخابات در مجمع تشخیص مصلحت نظام بودیم. با توجه به اینکه حضرتعالی همواره بر توسعه فعالیت احزاب در کشور تاکید داشتهاید، تا چه اندازه موضوع تقویت احزاب و برگزاری انتخابات حزبی را در تدوین سیاستهای کلی انتخابات دارای اهمیت میدانید؟
ج- تمایل در مجمع این است که اگر بشود اصلاً انتخابات حزبی شود، یعنی مردم به جای فرد به حزب رأی بدهند. ولی عملاً دیدند که چنین چیزی امکان ندارد، چون ما چنین حزبی نداریم که بگوییم وقتی سراسری لیست میدهد، به حزب رأی داده شود و همه به آن رأی دهند. ولی این موضوع را در سیاستهای کلی حفظ کردیم که مردم میتوانند هم به حزب و هم به فرد رأی بدهند. البته چون حزبی که بتوان مسوولیت را به عهده آن گذاشت، نداریم، به نظر میرسد کار بسیار مشکلی است. یعنی زمینه این کار را در سیاستهای کلی گنجاندهایم و براساس مصوبه مجلس که رهبری ابلاغ میکنند، باید سعی کنند احزاب بزرگی داشته باشند که متکفّل امور کشور بشوند و جوابگو هم باشند. زمینه این کار فراهم شده است، اما اینکه در عمل چه میزان امکانش باشد، باید دید چه اتفاقی رخ خواهد داد.
س- یک سؤال هم در حوزه اقتصادی در خصوص اهداف سند چشمانداز 20 ساله مطرح میکنم. تقریباً نیمی از زمانی که برای تحقق اهداف سند چشم انداز بیست ساله در نظر گرفته شده بود، در دولت گذشته سپری شد و در بسیاری از شاخصها نسبت به پیشبینیهایی که شده بود، عقب هستیم. حضرتعالی در شرایط کنونی وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟ با توجه به عقبماندگیها، آیا هنوز میتوان امیدوار بود که به اهداف مشخص شده رسید؟ اگر اینگونه است چه راهکارهایی باید مدنظر قرار بگیرد و چه ابزاری باید فراهم شود تا به این اهداف برسیم؟
ج- دولت قبل که اصلاً عقیدهای به سیاستهای کلی نداشت و هیچ جا به آن متعهد نبود. اگر از چیزی خوشش میآمد، آن کار را انجام میداد. برنامه چهارم براساس چشمانداز 20 ساله نوشته شده، ولی در پایان برنامه چهارم که حتی یک سال هم از پایان آن گذشته بود، وقتی در مجلس شورای اسلامی ارزیابی شد، حدود 23 تا 25 درصد آن محقق شده بود. همه آن سیاستها و برنامههای برنامه چهارم توسعه باز هم باید پیگیری شود. اگر برنامه چهارم دنبال میشد، در سند چشمانداز با قدم بزرگی جلو رفته بودیم. اما الان عقبیم، خیلی هم عقبیم. اما اگر تحریمها برطرف شود، به خاطر زمینهها و نیروها و شرکتهایی که در کشور داریم و تمایلی که در دنیا برای سرمایهگذاری در ایران و همکاری با ما وجود دارد، به سرعت میتوانیم عقبافتادگیها را جبران کنیم. البته تحریمها باید برداشته شود و اگر نشود که شرایط به همین گونه خواهد بود.
س- یکی از نیازهای کنونی انقلاب تقویت وحدت میان مردم و مسوولین است. همان وحدتی که در سالهای اول انقلاب شاهد بودیم که به نظر میرسد برخی از موضعگیریها و مسائل باعث کم رنگشدن این وحدت شده است. به اعتقاد حضرتعالی، برای رسیدن به آن وحدت میان آحاد ملت، حاکمیت و مسوولین، باید چه تدابیری اندیشیده شود؟
ج- اگر عقل و دین داشته باشیم و انقلاب را قبول داشته باشیم، واقعاً وظیفه همه ما این است که نزاعها را کنار بگذاریم. بالاخره انتخابات است و قانون اساسی همه چیز را روشن کرده است. الان هم ما داریم سیاستهای انتخابات را تدوین میکنیم و رهبری هم ابلاغ میکنند، چون خودشان پیشنویس آن را فرستادند. ما هم داریم روی آن کار میکنیم که یک انتخابات آزاد برگزار شود. بالاخره یکی پیروز میشود. اگر اپوزیسیون هم باشد، خوب است که انتقاد و اصلاح کنند. فکر میکنم که اگر اینگونه رفتار کنیم، نمونه خوبی برای اسلام میشویم و 56 کشور اسلامی خیلی زود تحت تأثیر قرار میگیرند و دنباله رو ما میشوند. از سوی دیگر در دنیا هم اعتبار ایران خیلی بالا میرود، اما متاسفانه کسانی که در انقلاب ما نقش نداشته یا نقش کمتری داشتهاند، دستشان بازتر است.
س- مشکلاتی که در هشت سال گذشته داشتیم، اعم از مشکلات اقتصادی و بینالمللی برهیچ کس پوشیده نیست، ولی مهمتر از همه اینها، افت اخلاق سیاسی بود و اوج آن را هم در سال 1388 و به خصوص در مناظرات و آن پرده دریهایی که صورت گرفت، شاهد بودیم تا اینکه آقای روحانی با خطی مشی جنابعالی که همان اعتدال بود، وارد عرصه شد. اما ملاحظه میکنیم که همان تریبونهایی که در دست افراطیون بود، همچنان در همان مسیر قرار دارند و هجمههای مختلفی را به دولت وارد میکنند. به نظر میرسد این موضوع آثار همان هشت سال است. در هر حال بیم آن میرود که این هجمهها برای کشور مشکلساز شود، همانگونه که بحرانهای سال 1388 را به وجود آورد. در این زمینه چه توصیهای برای بزرگان، دستاندرکاران و مردم دارید تا حداقل ما بتوانیم مشکل اخلاق سیاسی را در کشور حل کنیم؟
ج- راههای اجرایی مختلف و وسیعی وجود دارد، ولی من فکر میکنم که اگر مبنا را بر این بگذاریم که اخلاق اسلامی معیار همکاری باشد، بسیاری از مسائل حل خواهد شد. فرهنگ ما از اخلاقیات بیرون میآید، یعنی محصول اخلاق اسلامی است که 60 تا 70 مورد اصلی و موارد فراوان فرعی دارد. کسی که میگوید من مسلمانم، باید اینها را قبول کند. اگر این چنین باشد، در جامعه شاهد دروغ، نزاع و فساد نخواهیم بود. همه اینها از اخلاق بیرون میآید و اخلاق رکن مهم سه بخش اسلامی است؛ عقاید، احکام و اخلاق. اخلاق، فرهنگ را میسازد. اگر این باشد که ما هر گناهی را به نام انقلاب، و سیاست بتوانیم انجام دهیم، این دیگر اخلاق اسلامی نیست. اگر رهبری میگویند که «انتخابات حقالناس است» در هیچ مقطعی نمیتوانیم تقلب و حق دیگران را ضایع و رانتخواری کنیم. اگر اینها رعایت نشود که دیگر چیزی نمیماند. ما با این کارها داریم از اسلام دور میشویم. اگر مسلمان نبودیم، مساله فرق میکرد.
س- در خصوص رابطه حضرتعالی با رهبری، همه دوست دارند بدانند که شما چند وقت یک بار با ایشان دیدار میکنید و آیا مسائلی را که خودتان لمس میکنید، با ایشان در میان میگذارید و برای حل آنها امیدوار هستید؟
ج- به هرحال مشاور ایشان هستم و در این حدی که مشاورشان هستم، ارتباط داریم و گاهی اگر سؤال یا پیشنهادی باشد، به دیدارشان میروم و مطرح میکنم. ملاقاتهای عاطفی و دوستانه که از قدیم داشتیم و مسائل کاری هم همراه آن بود. یک وقت، این دیدارها بیشتر بود. ولی در هر حال چون مسائل کاری زیاد نیست، من معمولاً ماهی یکبار با ایشان دیدار میکنم. البته همان ملاقاتهای قدیمی دوستانه است و مسائل مهم هم در آن مطرح میشود.
س- می دانم که از سؤالات زیاد، خستهتان کردهایم. اما یک نکته که دوست نداریم ناگفته بماند، این است که ما به نمایندگی از اکثریت مردم هنوز خیلی تمایل داریم حضرتعالی را دوباره در قامت خطیب نماز جمعه ببینیم؛ فکر میکنم حساسیتها هم مقداری کم شده است. آیا میتوانیم باز هم از فرمایشات شما در نماز جمعه استفاده کنیم؟
ج- شرایط به گونهای نیست که من الان خطبه بخوانم. اگر شرایط فراهم بود که وظیفهام است و میخواندم، ولی وقتی در مراسمی مثل 22 بهمن، که بنا بود نمایش وحدت باشد، رییس جمهور برای مردم صحبت میکند و عدهای میتوانند بیایند جلوی تریبون و مزاحم بشوند و علیه گوینده شعار بدهند، در نماز جمعه که این کار خیلی آسانتر است. نماز جمعه که برای این نیست. نماز جمعه برای وحدت جامعه است. تفرقه ما را از هدف دور میکند. اگر حرفی برخلاف میلشان زده شود، خیال میکنند که میتوانند همان جا هرچه دلشان خواست، بگویند. ما در اصل و ذاتاً با حرٌیت مخالف نیستیم و هر کس میتواند نظرش را بدهد، ولو اینکه مخالف باشد، اما در نماز جمعه که نمیشود این کارها را کرد. دو خطبه نماز جمعه یعنی دو رکعت نماز که همه باید گوش بدهند. البته در صورت ضرورت حاضرین میتوانند با هم صحبت کنند، و الّا همه باید گوش بدهند، ولی بعضیها نزدیک تریبون مینشینند که مردم صدایشان را بشنوند. نمیتوان در این نماز، خطبه واقعی خواند. من هر روز که به نماز جمعه بروم، همان چیزی را که میفهمم، میگویم. البته اصل برایم تقویت و حفظ نظام اسلامی است، ولی اینگونه نیست که دیگر نظرات اصلاحی خودم را نگویم.
س- علیرغم اینکه حضرت عالی گاهی اوقات تکلیف خودتان میدانید که در اموری مانند ریاست خبرگان رهبری دخالت نفرمایید و یا در نماز جمعه خطبه نخوانید، اگر گردانندگان امور بخواهند، میتوانند کنترل کنند. معمولاً خود آنها نمیخواهند کنترل کنند. استفاده از ذخیره ارزشمند معنوی جنابعالی به نفع نظام و انقلاب است. کسانی که بنیانگذار تفکر سیستماتیک حکومتی بودند و معدود هستند کسانی که یاران امام بودند و ایشان هم بارها تاکید میکردند «این نهضت زنده است تا هاشمی زنده است» و امثال این تعابیر را داشتند، لذا واقعاً اعتقادمان این است که شما هزینههای زیادی را در جهت حفظ کلیت نظام و خط امام پرداخت کردید و به اصل ولایت فقیه اعتقاد کامل دارید و خودتان از پیشروان پیروی از این اصل بودهاید. به هر حال باور ما این است رسانهها باید از ظرفیت شما استفاده کنند. متاسفانه صداوسیما چندان تغییری نکرده است و ظاهراً «در روی همان پاشنه میچرخد» ولی به هر شکل امیدواریم چهره ماندگار و جاودانه شما برای حفظ نظام و انقلاب همچنان پرفروغتر از گذشته و سایهتان مستدامتر باشد.
ج- ما سرباز انقلاب هستیم و اگر خداوند بپذیرد که ما سرباز انقلاب باشیم، برای من کافیست. شما هم که دستتان بسته است و نمیتوانید آن کارها را بکنید، ولی عقیده آزاد است و عقیدهتان را حفظ کنید.
س- چه حرفی با مردم دارید؟
ج- عید نوروز باستانی را به همه مردم ایران و همه مللی که در اقصی نقاط جهان سنت دیرین عید نوروز را جشن میگیرند، تبریک میگویم. حرفم با مردم این است که اگر در طول سال به خاطر مسایلی با هم مشکلی داشتند، از فرصت عید استفاده و روابط را حسنه کنند.