س - این روزها، در آستانه سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، هنگامی که به کارنامه سه ساله انقلاب را مرور میکنیم، مجلس شورای اسلامی را در زمره درخشانترین ثمرههای این دوران مییابیم، مجلسی که به تعبیر امام، در جهان نمونه ندارد.
میخواهیم که شما بعنوان مقام ریاست این مجلس و زبان گویای آن، برای ما بگویید مجلس شورا، این » عصاره فضایل ملت «، با این عظمت و درخشش و با این پشتوانه الهی و با این پایگاه مردمی، در خدمت بهانقلاب تا چه حد موفق بوده است؟ یا به عبارتی، آنچه دستاورد بارز و مشخص مجلس بوده، کدام است؟
ج - خوشبختانه شما در طرح سئوال، بخشی از مطالبی را که من میخواستم بگویم، آوردید. حالا برای اینکه مطلب صریحی بهعنوان پاسخ به سئوال شما گفته باشم، مطالبی را اشاره میکنم.
در درجه اول باید بگویم که حضور مجلس برای نظام جمهوری، از حیث مسایل اجتماعی و معمولی عامه مردم، و ابزاری برای پشتوانه اجرای قانون و عدالت، یک تضمین است. مجلس، ارگانی متشکل از دویست سیصد نفر شخصیت منتخب از سوی مردم و بهطور نسبی مقبول است. یک چنین خصیصهای برای مجلس، او را آسیبناپذیر میکند. پس، چون خودش به عنوان محور کارها آسیب ناپذیر است، میتواند این صفت را به دیگر دستگاهها منتقل کند. به شبکههایی که میتوان گفت، کلیّت نظام را تشکیل میدهند. این اعتبار و آسیب ناپذیری، نخست مربوط است به مجموعه اعضای مجلس، با سوابق و اشتهاری که در محیطهای خود دارند. این مجموعه را هیچوقت نمیتوان ملکوک کرد. نمیشود به همه این کلیّت، تهمت خیانت زد. نه تنها جامعه، بلکه ذهن هیچ آدم عاقلی این را نمیپذیرد.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم مجلس به یمن قانون اساسی، باز بودن درهایش به روی مردم و آشکار بودن همه امورش برای همه اقشار مردمی است است. این دیگر نهادی نیست که نقطه مبهمی در آن باشد. هر چه که بگذرد مردم، ظاهر و باطن خواهند دید. زندگی نمایندگان که در بیرون از مجلس آشکار است. در مجلس هم تمام اعمال و حرکتهای ما حتی قیافه ها و حالتهایی که در بیان گفتارهای وجود دارد، از چشم مردم پوشیده نخواهد ماند. خبرنگاران حضور دارند، رادیو بهطور مستقیم برای مردم پخش میکند. روزنامهها با پوشش وسیعی که دارند بهاقصی نقاط کشور خواهند رفت. امیدواریم دوربینهای ثابت تلویزیونی در مجلس بتواند از طریق تلویزیون همه جلسهها و مذاکرههای پخش نشده را بهمردم ارایه دهد. اگر چنانچه در سال یا ماه، جلسه غیرعلنی هم در مجلس برگزار شود، ما ناچاریم پس از یک مدتی متن آن را به طور کامل چاپ کنیم. بنابراین، میبینید که هیچ وجه مبهمی در مجلس وجود ندارد. اصلاً جای شبهه و تردید نیست.
مجلس از یک مجموعه تشکیل شده و بعضی از اعضای آن مثل استخوانهای محکم و مقاومی هستند که به هیچوجه نمیشود آنها را منحرف کرد. این مجموعه آسیب ناپذیر، اختیارها و مسئولیتهای سنگینی به عهده دارد. اول اینکه ناظر بر همه جریانهای کشور است. سرفصل تمام نیروهای اجرایی از اینجا عبور میکنند. وزرا باید از مجلس تأییدیه بگیرند. نخستوزیر و رئیس جمهور، دو نیروی اصلی و حساس در امر اجرا از مجلس میگذرند. و زیر نظر مجلس قرار دارند. آنها میدانند که مجلس میتواند درباره آنها تصمیم بگیرد مگر جریان »بنی صدر« نبود.
از طرف دیگر مسأله قانونگذاری در کشور، به معنای تصمیمگیری و تنظیم از سوی مجلس است. تمام تصمیمهای اصولی که در کشور گرفته میشود، باید بیاید و از مجلس بگذرد. همچنین در مورد خارج و امور ارتباط با خارج را مجلس متعادل میکند. این ارگان عظیم، صاحب نقش و اعتبار قابل ملاحظهای است. نهادی نیست که بتوان به سادگی آن را از بین برد. رئیس جمهور را با یک حادثه نابود میکنند. هیأت دولت را به نحوی میتوان بر هم زد. نخستوزیر ترور میشود. کابینه به هم میخورد. اما مجلس این طور نیست. بیست و هفت نفر از ما را در حادثه حزب جمهوری شهید کردند، اما مجلس نیرومندتر شد! چند روز بعد با چنان جدیتی کار خود را آغاز کرد که بر دشمن ثابت شد فقدان آن نیروهای از دست رفته هرگز نمیتواند بهامور جاری مجلس صدمهای بزند. ارگان فناناپذیری مانند مجلس، واسطه بین مردم و نیروهای اجرایی است. پس در ارتباط با مردم، یک نقش اساسی دیگری دارد. مجلس، حافظ کشور هم است. هرجا نقصی پیش بیاید، مجلس با اعتبار و حضوری که دارد، میتواند جبران کند. من نمیدانم چه تعبیری برای مجلس بیاوریم که همه این خصیصهها در آن مستتر باشد. ضامن معتبری برای امور کشوری است. البته در حد ابزار عادی، و اگر نه ضامن اصلی، خدا و اسلام است.
بنابراین مهمترین نقش مجلس بهعنوان امتیاز انقلاب، حفاظت از انقلاب و اسلام و نظام جمهوری اسلامی است. همچنین مایه قوت قلب مردم و آرامش خاطر آنها در روابط اجتماعی و سیاسی و نیروهای اجرایی مملکت نیز محسوب میشود. اینکه میگویید چه کاری کرده است؟ همین حضورش باعث تداوم انقلاب شده است. ما به وسیله این مجلس، انقلاب را با ریسمانهای محکمی به ستونهایی بستهایم که تعادل این کشتی را بهطور کامل حفظ میکند.
از جمله خدمات مجلس، همین امور روزمرهای است که در کشور پیش میآید. میدانید که در دوره انتقال از یک نظام فاسد به نظام مطلوب اسلامی، اگر قرار باشد هرج و مرج و دیکتاتوری و خودسری نباشد، باید قانون در میان جامعه حاکم شود و تنظیم این قوانین با ضمانت اجرایی، به عهده مجلس است.
هر اصلاحی که بخواهد انجام بگیرد، نیاز به قانون دارد. این قانون باید از مجلس بگذرد تا بتواند اجرا شود. همین » ماده واحده « هایی که بهنظر کوچک میآیند و دایم در کار مجلس میآیند، برای اصلاح امور لازم هستند. بعضی از نمایندگان اعتراض میکنند که چرا کارهای مجلس را امور روزمره و دنباله روی از حوادث تشکیل دادهاند؟ باید بدانیم که ضرورت دوران انتقال ایجاب میکند چنین وضعی پیش بیاید. از این گذشته، مجلس کارهای مهمی را نیز تا بهحال انجام داده است. لوایح » اراضی شهری «، » احزاب « و » مطبوعات «، از این جملهاند. البته لایحه مطبوعات به دلیل نواقصی که داشته، مسکوت مانده است. لایحه »بازرسی کل کشور« و همچنین لایحه » دیوان عدالت اداری « را تنظیم کردهایم. از دیگر لوایحی که گذراندهایم، لایحه » بازسازی « است. لوایح مهم دیگری که حکم زیربنای نظام آینده را دارند، خواهیم گذراند. در حال حاضر به اصلاحات ارضی پرداختهایم و مشغول دولتی کردن تجارت خارجی هم هستیم. نظام شوراها در دست اتمام است. لایحه » تقسیم عادلانه آب « را آماده داریم. هر چه کار اساسی است، یا انجام داده و یا در حال انجامش هستیم. بعضی از مسایل را هم به عهده دولت گذاشتهایم. مثل نظام بانکی برای حذف »ربا« که حتماً باید انجام شود. بررسی اصل 49 قانون اساسی، از جمله مسایلی است که باید بر مبنای صدور رأی در بسیاری از پیچیدگیهای قضایی و حقوقی قرار بگیرند، به عهده » شورای عالی قضایی « واگذار شده است. اگر کارهای لازم از طرف آنها انجام نشود، خودمان اقدام خواهیم کرد. و چیزهایی از این قبیل...
خلاصه اینکه در این مدت دو سال و نیمه، این چنین اقدامهایی از سوی مجلس صورت گرفته است. از جمله عمدهترین نقش حفاظتی مجلس از تمامیّت مملکت، دفع شر »بنیصدر« بود و اگر تریبون مجلس نبود، نمیشد بهاین آسانی دفع شر کرد. تریبون مجلس به محض احساس خطر و مشاهده اتفاق و فساد، قدرت دارد برای حفظ ارزشهای انقلاب، وارد عمل بشود.
از دیگر اقدامهای اساسی در حفظ و پاسداری از امور اجرایی، ترمیم خسارتهایی بود که دوبار به دولت وارد شد. با ترورهایی که صورت گرفت، اوضاعی پیش آمد که فقط مجلس میتوانست آن را مهار کند. این مجلس بود که پشت سر هم کابینههای مناسب را به کمک دولت رساند.
نیاز به بیان نیست، اگر شما بخواهید فهرستی از اقدامهای مهم و حیاتی مجلس در این مدت تهیه کنید، کافی است به تیتر روزنامهها مراجعه کنید و از حاصل این فهرست، کتاب بزرگی تدوین کنید.
زندگی قبل از انقلاب و سوابق مبارزهها
س - تا قبل از شهادت »دکتر بهشتی« همه شاهد بودیم که »ضدانقلاب« چگونه شخصیت ایشان را آماج کینهها و عقدههای خود قرار داده بود. اینک نیز میبینیم که همانها از در کینه و عناد با شخص شما درآمدهاند و میخواهند با ترور شخصیتی از جنابعالی، همان دروغها را تکرار کنند.
بهعنوان نمونه بارز، تعدادی از سرکردگان منافقین مثل »نواب حق شناس«، مجاهد سابق و پیکار لاحق! علیرغم تعبیرهایی که در قبل ( طبق اسناد به جا مانده از آنها ) برای شما به کار میبردند - مثل تعبیر انقلابیترین سمبل روحانیت آگاه و با گذشت - امروز که به نوکری اجانب سرسپردهاند، مسائل و نکتههایی را دستآویز این ترور شخصیتی قرار دادهاند که خودشان هم به کذب بودنشان واقف هستند.
از آنجا که در مواردی مثل اوضاع این روزگار انقلاب، لازم است برای توضیح و تبیین ارزشها، همگی ما دست به اقدامهای جدی بزنیم، فکر میکنم اگر جنابعالی نیز بخواهید در مورد سرفصلهای مهم زندگی گذشته خودتان - مانند اوضاع زندگی، شغلی و درآمدها - سکوت کنید، ناصواب باشد. بنابراین از شما خواهش میکنیم که در این فرصت، از زندگی گذشته خود و کارها و فعالیتهای مبارزهای خودتان برای ما توضیحهایی بیان بفرمایید.
ج - اینکه حالا من بیایم و از گذشته خودم، یا آن نکتههایی که فکر میکنم افتخارآمیز بودهاند نقل بکنم، فکر نمیکنم زیاد جالب باشد. علاوه بر این، در این مورد خاص، بیش از اینها طی یک مصاحبه سه ساعته با سردبیر »عروةالوثقی« از حزب جمهوری، شرح مفصلی گفتهام که آنها مشغول نوشتن آن هستند. اگر لازم میبینید، میتوانید از آنجا نقل کنید.
زندگی من، زندگی مخفی و پوشیدهای نبود که حالا کسی بخواهد گوشهای از آن را پیدا کند و بعنوان نقطه ضعف من، دستآویز قرار دهد. فکر میکنم چیزی بهعنوان نقطه ضعف وجود داشته باشد. مگر اینکه بخواهند دروغ بگویند. دروغ گفتن هم کار سادهای است. همه چیزی را میشود گفت. از طرفی هم این مسأله، تازگی ندارد. بعد از پیروزی انقلاب، یا دو ماه قبل پیروزی بود که من از زندان اوین آزاد شدم. »مجاهدین خلق« و »چپیها« خیلی حرفها زدند. چیزهایی پیدا میکردند و میگفتند که فیالواقع به من نمیچسبید.
رفته بودم دانشگاه »تبریز« برای سخنرانی که دیدم روی دیوارها و تابلوها نوشته بودند: »هاشمی رفسنجانی 3000 هکتار زمین، و 300 حلقه چاه عمیق دارد.« روی تابلوهای واقع در تقاطعهای داخل دانشگاه نوشته بودند: » فئودال زاده آمد.«
زندگی گذشته
زندگی من، یک زندگی روبراهی است. یک بچه روستایی بودم که از دهی در 12 فرسنگی کویر رفسنجان آمدهام. جلگهای بنام »نوق« اگر شنیدهاید که هنوز هم گاهی آقای منتظری در این باره به شوخی چیزی گفتهاند، اشاره به همین »نوق« بوده است.
در همان شلوغی بعد از انقلاب، عدهای از این چپیها بفکر افتادند که با سند و مدرک، علیه من تبلیغ راه بیاندازند. رفته بودند زادگاه ما اسنادی دال بر فئودال بودن ما را در بیاورند. در تلاش رسیدن به »نوق« نزدیک بوده تلف بشوند! خوشبختانه مادر من هنوز هم در همانجا زندگی میکند. خلاصه، رسیدهاند به آن جا و گویا عکسهایی گرفتهاند و صحبتهایی با اهالی کردهاند. عاقبت هم بعد از این همه تلاش و زحمت، پی برده بودند که اگر بخواهند این عکسها را بهعنوان سند و مدرک پخش کنند، برعکس برای من تبلیغ هم کردهاند! عکسی که در یک گوشه چندتا مرغ و در گوشه دیگر چندتا الاغ را گرفته است، حکایت از یک زندگی روستایی دارد. در صحبتهای مردم ده نیز، چیزی خلاف این را پیدا نکرده بودند.
کتابفروشی
تا چهارده سالگی در همان روستای خودمان بودم. زندگی را با کارهای کشاورزی و رفتن به مکتب میگذراندم. بعد از آن به »قم« آمدم. در »قم« با همان درآمد جزیی پدرم، امرار معاش میکردم. ایشان مایل نبودند که ما از سهم امام استفاده بکنیم. همان ماهی پنجاه تومانی که میفرستادند کافی بود.
مدتی که گذشت، نه تنها درس میخواندم، بلکه هم به منبر میرفتم و هم مقاله مینوشتم، گاهی نیز در کار نشریههای مذهبی وارد میشدم. مدتی را به کتابفروشی مشغول بودم. وقتی » بحارالانوار « چاپ شد، من نماینده فروشش بودم. لذا علاوه بر کمک پدرم، کاسبی هم داشتم. به این ترتیب، در سطح یکی از طلبگیهای نیمه مرفه حساب میشدم. چرا که اغلب طلبهها فقیر بودند.
مبارزه تحت پوشش
همان طور که گفتم، من معمولاً از سهم امام نمیخوردم. یک مبلغی به عنوان خرید کتاب دریافت میکردم. بعد از مبارزهها، این درآمدها دیگر در کار نبودند. نوشتن ما محدود و ممنوع شد. کتابهایی که در همان دوران نوشتم، قاچاق بودند. ولی جلسههای خصوصی را همچنان تشکیل میدادیم. در واقع، با یک مقدار قناعت و مقداری کارهای متفرقه تا این اواخر را گذراندیم. از سال 50 که دیگر در تهران زندگی میکردم، تحت پوششهای مختلفی، بهمبارزههای خود ادامه میدادیم. »ساواک« بهطور جدی روی ما حساس شده بود. ما هم آمدیم با دوستان بازاری و دانشگاهی خود که اهل مبارزه بودند، بهعنوان تأسیس شرکت، مبارزهها را ادامه دادیم. با همان شرکت، خانههایی را تحت پوشش قرار دادیم که بهنفع انقلاب، خریداری شدند. هزینهها را مردم مبارز میدادند. حاصل آن هم در واقع برای خودشان بود. مثلاً همین مدرسه »رفاه« را ما نمیتوانستیم بهاسم خودمان تأسیس کنیم؛ اما تحت پوشش شرکت، به مقصود خود میرسیدیم. من و آقای بهشتی و آقای دکتر باهنر و آقای رجایی بهاتفاق عدهای دیگر از بازاریها و دانشگاهیان مبارز، مدرسه را به شکل خصوصی به ثبت رساندیم. مدرسه برای مشاغل آزاد محسوب میشد. اما درآمدش مال ما نبود.
شکل دیگر این فعالیتها درست کردن شرکت »سبزه« بود. مثلاً ما میآمدیم با سهام جزیی هر نفر، باغی را در »کرج« خریداری میکردیم تا به وسیله آن بتوانیم جوانان مبارز و مسلمان را بهاردو ببریم. گاهی زمینی را بهعنوان امور ساختمانی میخریدیم و اهداف مبارزهای را تحت پوشش آن جلو میبردیم. سود حاصل از این کارها به نفع ادامه مبارزه بود. در واقع، همه وقت خود را صرف مبارزه کرده بودیم.
تحت پوشش قرار دادن اجتماعهای خاص برای مبارزه، از طریق تأسیس مدرسه »رفاه« و یا مؤسسه »رفاه« صورت میگرفت. امور فرهنگی و کسب و کار چنان آمیخته بودند که کمتر کسی میتوانست به درون قضیه پی ببرد. در مؤسسه »رفاه« برای مردم بیبضاعت لباس میخریدیم و بهآنها غذا میدادیم. امور عامالمنفعه برای حمایت فقرا، تحت پوشش تبلیغ برای شرکت انجام میشد. ما حتی مسافرتهای خود را به قصد مبارزه تحت پوشش خرید جنس یا عقد قراردادهای تجاری برای شرکت توجیه میکردیم. چارهای جز اینها نبود. و این، وضع گذشته ماست.
نا گفته نماند که اصل مبارزه و بهدست آوردن پیروزی، توسط مردم انجام شد. ما تنها در آن دوران، راه باریکی بودیم که نمیگذاشتیم مبارزه قطع بشود. ما همواره در میدان بودیم. البته ما که میگویم، منظورم جمع من و همه آقایانی بودند و هستند که از جمله چهرههای شاخص انقلاب محسوب میشوند. رفقای نزدیکی مثل آقایان »بهشتی، باهنر، خامنهای، ربانی املشی، موسوی اردبیلی، محمد منتظری، خوئینیها، یزدی، امامی، ناطق نوری، معادیخواه، هاشمی نژاد، طبسی، دستغیب، مدنی، صدوق، ... « متأسفانه من شروع کردم به اسم بردن و ممکن است خیلی ها فراموش بشوند. بهرحال خودتان بهتر میشناسید و میدانید. اینها همه بودند؛ منهای آقای »دعایی« که از ما جدا شدند و به »عراق« رفتند. البته در آنجا عامل تبلیغهای بزرگی بودند که برای خارج از کشور انجام میدادیم. دوستان دیگری هم بودند، مثل آقای »منتظری« که ما حکم مرکزیت را داشتند.
اینگونه بود که ما با تمام کسانی که حالا در میان ما هستند و یا تعدادی که شهید شدند و رفتند از میان ما، توانستیم در غیاب امام، چراغ مبارزه را روشن نگاه داریم. سه چهار سال آخر هم که ما دستگیر شدیم و در زندان به سر بردیم. سالی که مبارزهها بهاوج خودشان رسیدند، من در زندان بودم و نقش چندانی نداشتم. بعد از زندان هم به جز کارهای انقلابی، فعالیت دیگری نداشتم و ندارم. حتی امور فرهنگی مثل نوشتن و چاپ کتاب و از این قبیل هم، بهخاطر مشغلههای جدی و زیادی که داشتم، متوقف ماندند. حالا هم که تمام وجودمان دربست، در اختیار انقلاب قرار دارد.
هدف »ضدانقلاب« از ترورشخصیت
س - سوابق زندگی شما روشن بود و بحمدالله با این توضیح، روشنتر هم شد. اما به نظر شما، چرا دوباره » ضدانقلاب « شما را هدف ترور و شخصیت قرار داده است؟
ج - خیلی واضح است. البته چیز مهمی هم نیست. اینها با اینکه دیدهاند انقلاب با تکیه بر قدرت مردم پیروز شد و حالا نیز استوار مانده است؛ اما باز فکر میکنند میتوانند با از بین بردن ما اراده مردمی انقلاب را متوقف کنند. ما فقط افرادی هستیم که با سوابق مردمی و مبارزههای خود، مأمور انجام وظیفه شدهایم. امام میخواهد که با حضور ما در میدان، امور انقلاب به ثمر برسد. اینها فکر میکنند با کشتن ما مردم مأیوس میشوند. یا کسی دیگر نیست که مردم را بسیج کند. ممکن است در محاسبههای مادی این هدف تحقق بپذیرد؛ ولی ما همواره دیدهایم که در عمل اشتباه کردهاند. اینها گمان میکنند با برداشتن بیست نفر از سر راه میتوانند در شکست انقلاب کار مؤثری بکنند. آیا دیگر کسی نیست که مردم دور و بر او جمع شوند؟ این تصور اشتباه است. چون تعداد افرادی که مورد وثوق و احترام هستند، خیلی بیشتر از اینهاست. اینها مگر میتوانند یک جمعیت عظیمی را ترور بکنند؟
در هر جامعهای اگر هزار نفر مورد پذیرش عام قرار بگیرند، همیشه ده - پانزده نفر اینها میروند و پستهای حساس را در دست میگیرند. بعنوان نمونه، خود من » شورای انقلاب « همراه بسیاری از طلبههای قم حرکت میکردم. با هم مبارزه میکردیم. و با هم بهزندان میرفتیم. بنابراین هیچ فرقی ندارد که من باشم یا نباشم. مثل من، بسیار هستند. هیچ فرقی هم با هم نداریم. همین حالا که رئیس مجلس هستم، خیلیهای دیگر از توی همین مجلس، میتوانند ریاست را به عهده بگیرند.
س - این یکی را قبول ندارم!
نه، واقعاً همین طور است. اینها خیال میکنند اگر چهرههایی را از میدان به در کنند، مردم مأیوس خواهند شد. البته ضربه میخورند. این طور نیست که ضربه نخوریم. ما الان نمونه آقای »بهشتی« را در خیلی از جاها نمیتوانیم پیدا کنیم. اشتباه ضدانقلاب این است که این چهرهها را با شهادتشان از میدان بیرون میبرد. بنده اگر به مرگ طبیعی بمیرم، ممکن است در بعضی موارد کمبودی احساس بشود. اما اگر شهید بشوم، خون من خیلی بیشتر از حضورم در انقلاب تأثیر میگذارد. همین طور که دیدید با خون آقای »بهشتی« خیلی چیزها اصلاح شدند. خون »بهشتی« خط امام را منسجم کرد. یا مثلاً آقای »رجایی«، شخصیت مهمی بود. وزیر آموزش و پرورش خوبی بود. یا بهترین نخستوزیر بود. اگر ایشان در تصادف اتومبیل از بین میرفت، فقط کمبود بزرگی احساس میشد. اما حالا که ایشان را شهید کردهاند، آنقدر که »ضدانقلاب« و »منافقین« ضربه خوردند، به ما ضربهای نخورد. چهرههای دیگر روی کار میآیند و ابعاد دیگری وسعت مییابند.ما یک نیروی عظیمی را از دست دادیم؛ اما در مقابلش افراد دیگر جای آنها را پر کردند، در عوض، »ضدانقلاب« هم تنفر بیشتری را برای خودش خرید. هیچ چیز دیگری نمیتواند این تنفر جامعه را در مورد آنها، جبران کند. اینها مگر میخواهند چه کاری بکنند. نهایت امر اینکه میخواهند حکومت را در دست بگیرند. این جامعه چه خواهد شد؟ حکومت به جامعهای که حالش از اینها به هم میخورد، آیا مفهوم خواهد داشت؟ اشتباه اینها همین است.
اگر در گذشته فلان چهره آمریکایی کشته میشد، مردم به هیجان میآمدند؛ امروز دیگر این طور نیست. چون این وزیر یا وکیل، همان شخصیت امریکایی نیست. آمریکایی آمده بود که دست زور به سر مردم بزند، اما این شهدا چه بودند؟ جز خدمت و اعتقاد و ایمان خالصانه، چه صفت دیگری داشتند. اینها از دل مردم بیرون آمده بودند. از خود مردم بودند. هر کدامشان یک حُسنی داشتند. اگر اینها شهید بشوند، قهرمان همین مردم میشوند. مردم نسبت به آرمان و اهداف آنها متعصبتر میشوند. شهادت آنها، مردم را بیدارتر میکند.
وقتی که آقای »دستغیب« یا آقای »مدنی« آنطور شهید میشوند که حتی تعدادی از اطرافیان ایشان نیز با آنها به شهادت میرسند، چه اتفاقی برای جمع باقی مانده میافتد. این جمع تا قصاص خون آنها را نگیرند، راحت نخواهند نشست.
در یک تحلیلی آمده بود که وقتی خبر اعدام چند نفر از منافقین در جراید غرب به چاپ میرسد، در کنارش خبرهایی از به شهادت رسیدن چهرههای سرشناس یا مثلاً حادثه بمب گذاری و تخریب در فلان مکان عمومی ایران را چاپ می کنند. وقتی خبر انفجار در سالن راهآهن، یا خبر ترور »هاشمی نژاد« را در کنار خبر اعدام فلان منافق چاپ میکنند، همان خواننده غربی هم به ما حق خواهد داد که وقتی اینها چنین اعمال سبعانهای را بهانجام میرسانند، معلوم است که باید اعدامشان کنند.
بنابراین، اینها برای بیرون کردن ما از صحنه فهمیدهاند که دیگر ترور یا انفجار فایدهای ندارد. با این اعتباری که ولو به اشتباه، در بین مردم داریم، اگر کشته بشویم وضعیت آنها بدتر میشود. حالا دیگر بهفکر افتادهاند که از طریق ملکوک کردن شخصیتها، آنها را از میدان بیرون کنند. اول متهم میکنند، بعد از بین میبرند! با این کار بیربطشان به هدفی که دارند نخواهند رسید.
رهآورد حکم اخیر امام
س - اگر بخواهیم در باره مجلس، صادقانه قضاوت کنیم، خواهیم دید که مرجعی مانند شورای نگهبان، - درباره ضرورتها همگام با اکثریت آرای مجلس نیست. شورایی که به ضرورت و عظمتش واقف هستیم. چرا اغلب اوقات نمیتواند موافق رأی نمایندگان مجلس باشد. شاید برای حل همین مشکل بود که امام امت نیز، طی حکمی اکثریت مجلس را برای تشخیص و تصویب قابل قبول و قابل اجرا دانستند. علیرغم اینکه از تاریخ صدور حکم امام سه ماه میگذرد، گویا هنوز هم وضع به منوال سابق است!
شما بفرمایید که اولاً، برای مجلس ارکان بحث و گفتگو درباره حل وفصل این موضوع نبود که بتواند بین اکثریت آرای مجلس و شورا هماهنگی بهوجود آورد؟
این درست است که شورای نگهبان نهادی مستقل و مشرف به مجلس است؛ اما این استقلال و اشراف مغایر با بحث و تبادل نظر نیست. شورای نگهبان میتواند حق قانونی خود را از طریق مشورت مداوم با مجلس اعمال کند.
ثانیاً، چرا تابحال رهآورد عملی حکم امام را خطاب به مجلس ندیدهایم؛ این بار دیگر اشکال در کجاست؟
ثالثاً با اینکه میدانیم براساس ضوابط و شرایط فقه اسلامی، کسی که به حد اجتهاد برسد میتواند طبق نظر خودش عمل کند، اما همین اصل در برخی موارد اجرایی، موجب اشکال و تعارض میشود. راه حل شرعی این مشکل چیست؟ ج - ظاهر امر همین طور است که شما با نگرانی از آن یاد میکنید. متأسفانه دید و بینش شورای نگهبان گاهی با اکثریت آرای مجلس همخوانی ندارد. البته با وجود شورای قدرتمند نگهبان در مجلس، ممکن است این ناهمخوانی پیش بیاید. اگر در همه جا همخوانی باشد، پس دیگر نقش شورا چه میشود؟ حضور شورا در جمع، برای مجلس حکمتی دارد که دربارهاش توضیح خواهم داد.
ما میبینیم که همین ناهمخوانی در مورد بسیاری از مصوبات مهم و حیاتی مجلس، سبب متوقف ماندن این لوایح میشود. اهمیت شورای نگهبان و ضرورت حفظ اعتبار آن، بهجای خود خیلی مهم است. مگر نبود که در جریان مشروطیت، با منزوی شدن 5 تن از مجتهدین ناظر بر مصوبات مجلس، چه لطمهای به حیثیت مجلس خورد. گرچه امروز، مجلس ما مجلس صدر مشروطیت نیست که خیلیها از طریق رابطه و پول داخل اعضا شده بوند. این مجلس با حضور نیروهای خالص و متعبدی که در آن هستند، فعلاً قابل اعتماد است. در واقع، خود مجلس هم بدون شورای نگهبان اعتبار دارد. اما همه چیز را نمیشود تضمین کرد. آن یک دستی و آن قدرتی که از لحاظ تشخیص در نزد شورای نگهبان است، دچار فضای خاصی نمیشود. او در حقیقت یک بار دیگر مجلس را از بیرون نگاه میکند و درباره مصوبههای آن تصمیم میگیرد. با این حساب نمیتوان تضمین کرد که در ده سال آینده یا حداکثر بیست سال دیگر، همین اکثریت در مجلس حضور داشته باشد.
طبق قانون اساسی، حضور شورای نگهبان در کنار مجلس، صلاحیت مجلس را در همه ایام، تحت هر شرایطی تأیید و تضمین میکند. اما حالا که تشخیص موضوع میتواند طبق اکثریت موجود در مجلس که متشکل از روحانیون و برخی از فقها هستند، برای سرعت بیشتر کارها، از امام چارهجویی کردیم و ایشان هم مجلس موجود را قابل اعتماد و دارای حق تشخیص شناختهاند و راهنمایی کردند که درباره برخی از شکلها، نظر مجلس میتواند صائب باشد. این راهنمایی هیچگاه به منزله رد شورای نگهبان نیست. شورا نیز از این مسأله نگران و ناراحت نیست. بلکه با توجه به حضور فقها در میان اعضای مجلس، امکان این صلاحیت را داده است و در برخی از موارد از مخالفت خود صرف نظر میکند.
فرمان امام راه را برای ما باز کرده است تا بتوانیم گاهی نظارت شورای نگهبان را در همه ابعاد، نداشته باشیم. منجمله در تشخیص ضرورتها. که البته، تشخیص ضرورتها، همان تشخیص موضوع است و در اصل حکم امام نیز بهاین موضوع اشاره شده است. تشخیص موضوع، به عهده عرف متخصص است. مجلس فعلی هم دارای عرف متخصص هست. شورای نگهبان هم بهاین واقعیت اذعان دارد. بهاین ترتیب ما فقط باید مواظب باشیم، ولو با تأخیر در سرانجام بعضی از امور، حق وتوی شورای نگهبان را نادیده نه انگاریم. ملاحظه این اصل در تصمیمگیریها، خیلی مهم است. من همینجا توصیه میکنم که در آینده هم باید مجلس مراقب حضور شورای نگهبان و اهمیت این شش مجتهد عالی مقام باشد. در قانونگذاری و تشخیص موضوع، ولو با اغماض در مورد بعضی از مصالح، باید به اهمیت نقش شورای نگهبان واقف باشیم.
مباحثه و گفتگو با شورای نگهبان
بنابراین میبینیم که با در نظر گرفتن شرایط موجود، حکم امام باعث شد که ما بتوانیم سرعت کارمان را بیشتر کنیم. اما اینکه شما سئوال کردید چرا ما با شورای نگهبان وارد بحث نشدهایم، دلیلش این بود که احساس کردیم اگر بسیاری از مصوبههای مجلس بهموقع اجرا نشود، دیر خواهد بود. یعنی چون این مباحثه وقت ما را بیشتر از اینها میگرفت، ناچار متوسل به نظر »ولی فقیه« شدیم. اما با این حال، بعد از این حکم، ما از گفت و گو و بحث با شورای نگهبان غافل نشدهایم و داریم در مورد این مسأله کار میکنیم. بعضی از دوستان و همکاران و گاهی نیز خود من، با شورای نگهبان بحث میکنیم تا از طریق آن بتوانیم به راه حل مشترکی برسیم. تا اندازهای هم در این کار پیشرفت داشتهایم.
در مورد قسمت دوم سئوال شما که گفتید، علیرغم حکم امام، رهآورد قابل ملاحظهای ندیدهاید؛ من از شما میپرسم که این لایحه »اراضی شهری« فکر میکنید با چه اقدامی به تصویب رسید؟ ما با استفاده از راهحلی که امام عنایت کرده بودند، توانستیم لایحه »اراضی شهری« را علیرغم مشکلهایی که شورای نگهبان دربارهاش داشت، بهتصویب برسانیم. ایرادی هم که شورای نگهبان گرفته بود، به نظر من زیاد مهم نیست و میتوانیم آن را حل کنیم و بهزودی از این »عقبه« عبور کنیم.
بعد از این هم مسأله »اراضی کشاورزی« در میان است. در آنجا نیز ممکن است مشکل پیش بیاید. همان طور که در اول عرایضم اشاره کردم، مجموعهای از کارهای مجلس را همین چیزها تشکیل میدهد. همان ماده واحدهها و همان کارهای به ظاهر کوچک که دربارهاش توضیح دادم. ولی هنگامیکه به یک راهحل اصولی برسیم، بقیه مسائل نیز پشت سر هم حل خواهند شد. در عین حال، ما هم راهنماییهای امام را که قسمت عمدهاش راهنمایی بوده و مقداری هم بهاعمال »ولایتفقیه« مربوط میشود، مهم و لازمالاجرا میدانیم. اگر هم میبینید ما در این باره اقدام سریع و قابل ملاحظهای انجام ندادهایم، بیشتر بهاین خاطر است که نیت ما بحث و تفاهم نهایی با خود شورای نگهبان است. چرا که نمیخواهیم در ذهن مردم این باشد که ما از اهمیت شورای نگهبان به راحتی میگذریم. این تصور و شبهه را ما مضر میدانیم. امیدواریم که هیچ وقت کار بهآنجا نکشد و انشاءاللّه هم نخواهد رسید.
و اما این قسمت سوم سئوال شما که درباره راه شرعی مشکل فوق بود، باید اذعان کنم که درست است مجتهد به وظایف خودش طبق ضوابط فقهی عمل میکند، اما وقتی در موردی خاص، مسأله حکم »ولایت فقیه« وجود دارد، مرجع ذیصلاح فقهی نیز به خاطر مسایل اجتماعی، هرگز تخلف نمیکند. بلکه میداند که بهآن عمل کند. خوشبختانه طبق قانون اساسی، درباره این قبیل مسایل، پیشبینیهای لازم شده است. ما ولیفقیه داریم. حکم رهبر است و مراجع نیز بیچون و چرا میپذیرند. همین حالا هم اگر امام در هر یک از مسائل موجود در ذهن شما، مثل زمین، آب و غیره، حکم صریحی بدهد، مراجع نه تنها تسلیم بهامر خواهند بود، بلکه هیچگونه اعتراضی هم در میان نخواهد بود.
البته در موارد خاص فردی که حکمی صادر نشده باشد؛ فتوای فقیهی با فتوای فقیه دیگر ممکن است تفاوت کند. موارد مجلس هم درست همین مورد صدق میکند. و اگرنه؛ ما از لحاظ سیاست کلی و مصالح اجتماعی، با توجه به داشتن شورای رهبری یا رهبر، چنین مشکلی نداریم.