مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با روزنامه آرمان روابط عمومی
س) تشکر میکنیم که وقت خود را در اختیار روزنامه آرمان روابط عمومی قرار دادید. برای ما بسیار جای سپاسگزاری دارد که امروز در مقابل شخصیتی نشستهایم که بالغ بر 50 سال از عمر پربرکت خود را در راه انقلاب، اسلام و آرمانهای امام گذاشته است. خوشحال میشویم اگر به طور صریح راجع به مجمع تشخیص مصلحت نظام و کارکرد نظارتی آن برای ما توضیح بدهید و اینکه مجمع تشخیص با توجه به وضعیت فعلی جمهوری اسلامی ایران، چقدر در هدایت کشور به سمت چشماندازی را که ترسیم شده، تأثیرگذار است.
ج) بسم الله الرحمن الرحیم. مجمع تشخیص مصلحت نظام نهادی است که ابتدا جای آن در نظام ما خالی بود. نظامهایی که ایدئولوژیک هستند و اصول ثابت و در قانونگذاری محدودیتهایی دارند، ناچارند نهادی تشکیل دهند که در شرایط خاص زمانی، مکانی و تحولات، انعطافپذیر باشد. چنین موردی در قانون اساسی پیشبینی نشده بود. از همان سالهای اول انقلاب، مشکلاتی بروز کرد که ظرف چند سال اول انقلاب حس شد که باید کاری کرد. نقطه آغاز این مشکل بروز، اختلاف بین شورای نگهبان و مجلس بود. مجلس، مجلسی انقلابی بود و خلأ زیادی هم در انقلاب وجود داشت. در این مجلس باید قوانین اساسی و مادر تصویب میشد. وقتی قانون مصوب این مجلس به شورای نگهبان میرفت و این شورای از قانون یا ایراد قانون اساسی یا شرعی میگرفت. به مجلس برمیگشت گاهی اصلاح میشد و گاهی نمایندهها روی نظر خود اصرار میکردند و میگفتند که نمیپذیریم و همین موضوع مشکل ایجاد میکرد و قوانین بزرگی معطل مانده بود. با اینکه خیلی تلاش میکردیم که کمتر این مشکل ایجاد شود، ولی بالاخره مجبور شدیم به امام مراجعه کنیم. ایشان خودشان ابتکار کردند و گفتند که اگر دو سوم نمایندگان مجلس نظر دادند، دیگر نیازی به تأیید شورای نگهبان نیست و نمیتواند آن را رد کند. به همین صورت، در مواردی عمل و برخی موارد حل شد، اما روند کارها، عملاً دشوارتر شد. اولاً توافق رأی در مجلس کار آسانی نیست و در مورد قوانین همیشه اختلاف است و ثانیاً احساس شد که گاهی موازین قانون اساسی یا شرعی عمداً مراعات نمیشود.
لذا امام به این نتیجه رسیدند که این روش، راه خوبی نیست. به فکر تأسیس نهادی که در موارد اختلاف، مسئله را حل کند و داوری را به عهده بگیرد، افتادند. اولین هدفی هم که امام داشتند، همین بود و وظیفه دیگری برای مجمع درنظر نداشتند. فقط نهادی برای داوری بین مجلس و شورای نگهبان. اعضای این نهاد را هم تعیین و حکم دادند. بنابراین آییننامهای نوشتیم و به امام (ره) دادیم و ایشان هم آن را تقویت کردند. البته امام نظر بسیار بالایی برای مجمع داشتند و میفرمودند که مجمع تشخیص مصلحت، باید بتواند در هر مرحلهای روی لوایح نظر بدهد.
مثلاً زمانی که دولت میخواست لایحهای را به مجلس بفرستد، مجمع مطلع و در صورت تشخیص نظر بدهد که باید اصلاح شود و یا در مجلس، قبل از اینکه قانونی به شورای نگهبان برود، بتواند اگر ایرادی دارد، اعمال کند. من چون آن زمان رئیس مجلس بودم و رفقای دیگر از جمله آیتالله خامنهای و آقای موسوی نیز مسئول بودند، خدمت امام رسیدیم و گفتیم این کار انگیزه دیگران را برای تهیه قانون ضعیف میکند چون احساس میکنند که تقریباً مصلوبالاختیار شدهاند و این به مصحلت نیست. لذا با امام بحث کردیم و ایشان پذیرفتند کمی آییننامه را سبک کنند. اوایل کار مجمع تشخیص در همین حد بود. منتها در همان روزها، چون شرایط دوران جنگ، زندگی را سخت کرده بود، به تصویب بعضی قوانین نیاز شد که از پیش معلوم بود این قوانین با قانون اساسی و با شرع سازگاری ندارد. مثل قانون مبارزه با مواد مخدر که در آن خیلی سختگیری بود. یا قانون تعزیرات که باید جلوی گرانفروشی و تخلفات را بگیرد آن هم در شرایط جنگ که بایستی خیلی تند نوشته میشد. امام این دو موضوع را به عنوان معضل به مجمع ارجاع دادند و فرمودند که مجمع تصویب کند. قوانین مفصل تعزیرات و مواد مخدر را مجمع نوشت که هنوز هم حاکم است. گاهی ابهاماتی دارد که از ما تفسیر میخواهند و گاهی اصلاحاتی پیشنهاد میشود که اصلاح میکنیم. هنوز هم ادامه دارد. البته این موارد از بازنگری قانون اساسی بود. بعد از بازنگری، مجمع مقداری وسیعتر شد. البته این کار در زمان رهبری آیتالله خامنهای ایجاد شد که از زمان امام شروع شده بود، اما تکمیل آن در زمان آیتالله خامنهای بود. همان زمان احساس شد که در قانون اساسی، تدوین سیاستهای کلی نظام متولی ندارد. معمولاً در همه کشورها، مجموعهای از مقررات ثابت استراتژیکی دارند که در آن چارچوب، بقیه سیاستها تصویب میشود. در بازنگری قانون اساسی تدوین سیاستهای کلی به رهبری سپرده شد. اما در قانون ذکر شد که رهبری با مشورت مجمع سیاستهای کلی را تدوین کنند. بعضی موارد دیگر هم اضافه شد.
از جمله در شرایطی که برای رهبری اتفاقی بیفتد، برای اینکه تا تعیین رهبر بعدی مشکلی متوجه کشور نشود. مجمع به نوعی دخالت دارد. یا اگر رئیس جمهور به هر دلیلی استیضاح شود، فوت کند و یا نتواند ادامه کار دهد، در مدتی که انتخابات نشده، باز مجمع دارای نقش است. البته تاکنون هیچ مواردی از این نوع پیش نیامده منتها در قانون اساسی گنجانده شده است. پس مجمع دو وظیفه مشخص دارد. اول، رفع اختلاف میان شورای نگهبان و مجلس و دیگر تدوین سیاستهای کلی و پیشنهاد آن به رهبری. ایشان پس از تأیید یا اصلاح، سیاستها را ابلاغ میکنند.
مورد دیگری که جزو وظایف و اختیارات رهبری قرار دارد، این است که بعد از ابلاغ سیاستهای کلی، نظارت بر عهده خود ایشان است. اول ابلاغ سیاستها و بعد نظارت بر حُسن اجرا. اگر خود ایشان میخواستند نظارت کنند، بایستی سازمان وسیعی را درست میکردند که خیلی پرهزینه و مشکل بود. به علاوه دستگاه نظارتی پرقدرتی میشد که دستگاههای اجرایی و تقنینی را تحت فشار قرار میداد و ممکن بود با اهرم بسیار نیرومندی که دستشان میآمد از قدرتش استفاده کنند. ایشان هوشمندانه این کار را نکردند و نظارت را به مجمع سپردند. علتش هم روشن بود، چون مجمع سیاستها را نوشته، بهتر آنها را میشناسد و خودش هم بهتر نظارت میکند. این مورد نظارتی هم به وظایف ما اضافه شد در حالی که ما آییننامه درستی نداشتیم و البته هنوز هم نداریم. به دلیل معذوراتی که داشتیم آییننامه ضعیفی داریم. ابزار اجرایی هم که بتوانیم در صورت مشاهده تخلف، اعمال نظارت کنیم و مانع تخلف شویم، نداریم. در اعمال نظارت مشکل داریم. در انجام سایر وظایف مجمع مشکلی نداریم. داوری را درست انجام میدهیم و آن را ابلاغ میکنیم. سیاستهای کلی را پس از بررسی و تدوین تقدیم رهبری میکنیم.
س) برای آینده مجمع فکر میکنید چه مسائلی باید رخ بدهد که نقش مجمع به عنوان یک داور اثرگذار، نه فقط به عنوان مشورتی، بتواند پیگیری کند و به نتیجه برسد. با توجه به ترکیبی ک مجمع دارد. چون مجمع یک نهاد فراجناحی هم هست و اکثراً افرادی باسابقه و باتجربه و متخصص در حوزههای مختلف هستند. بنابراین نظر اینها اگر قرار است فقط مشورت باشد و به عمل و اجرا نرسد، این نارسایی که الان در مجمع هست را چطور میتوان برطرف کرد؟
ج) قانون اساسی پیشبینی کرده که نظارت بر عهده رهبری است. ایشان اختیارات کامل هم دارند. اما به مجمع واگذار کردهاند. اگر ابزار انجام این وظیفه هم به ما داده شود، به خوبی میتوانیم از عهده این کار بربیاییم. گفتم در سایر موارد مشکلی نداریم و کارها در حال انجام است. البته در تعامل با مجلس تقریباً انجام میشود. قسمتی از کار ما تصویب قوانین است که اساس آن هم در مجلس است که نباید با سیاستهای کلی مغایر باشد. نمایندگان، تا حدود چهل، پنجاه درصد نظر نظارتی مجمع را تأمین میکنند. اما دولت هیچ تعهدی برای خودش قائل نیست و هرگونه میخواهد عمل میکند. مثلاً برنامههایی که مینویسیم و معمولاً هم برنامههای 5 ساله است چهل، پنجاه سیاست در اول هر برنامه گنجانده میشود. اغلب این سیاستها را هم رهبری ابلاغ کردهاند و در قوانین مجلس گنجانده شده است. ولی در عمل توجهی به اینها نمیشود.
س) میشود با تغییر یکسری از قوانین نقش مجمع را نزدیک به یک قوه کرد؟ بعضیها میگویند مجمع تشخیص حالت یک قوه چهارم را دارد و اصلاً عملکرد نظارتی ندارد. به نظر شما اگر نقش یک قوه چهارم را بازی کند و یا نقش یک قوه حاشیهای را در سایه بازی کند، این به نفع نظام و به ویژه سیاستهای کلی نظام نیست؟
ج) نیازی به این نیست. یعنی اگر رهبری نظارت بر حُسن اجرا را خودشان به عهده بگیرند و یا به هر دستگاه دیگری که واگذار میکنند، ابزار نظارتی آن را نیز واگذار کنند، مشکل حل میشود و هیچ چیز دیگری لازم نیست.
س) برای دوره جدید ریاست مجمع صحبتی با حضرتعالی شده یا نه؟
ج) بله. صحبت شده که اوضاع همینطور که هست، بماند.
س) گفته میشود نظام ما نیمه پارلمانی، نیمه ریاستی است. رهبری هم برای آینده دور تغییر نظام به سیستم پارلمانی را مطرح کردند. در جامعه بحثهای مختلفی مطرح شد. به ویژه نظر حضرتعالی این بود که اگر نظام پارلمانی شود به نوعی میتواند به جمهوریت نظام خدشه وارد کند. کلاً نظر حضرتعالی راجع به بحث تغییر نظام چیست؟ چه مزایا و معایبی دارد؟ شاید در شرایطی یک حُسنی هم داشته باشد. میخواستیم دیدگاه حضرتعالی را بدانیم.
ج) البته این بحث سابقه دارد. در زمان بازنگری قانون اساسی. دو نظر وجود داشت. یک نظر این بود که نظام پارلمانی باشد. یعنی اینکه مجلس نخستوزیر را انتخاب کند و او هم به مجلس جوابگو باشد. در حال حاضر معمولاً اکثریت احزاب در دنیا وقتی رأی میآورند، به طور اتوماتیک رهبر حزب نخستوزیر میشود و بعد هم کابینه را معرفی میکند. نظر بعدی این بود که نظام ریاستی باشد. منتها آن زمان رئیس جمهوری و نخستوزیر با هم بود نخست باید اول از مجلس، رأی اعتماد میگرفت، بعد کابینه را برای اخذ رأی اعتماد معرفی میکرد و سیستم خاصی بود که مشکلزا شده بود، چون بین رئیس جمهور و نخستوزیر مشکل پیدا میشد. رئیس جمهور با زحمت زیاد انتخاب میشد و اختیاری هم نداشت. نخستوزیر را به مجلس معرفی میکرد. مجلس هم رأی میداد و بعد از آن مسئولیتی به عهده رئیس جمهور نبود، این سیستم جواب نداد. مخصوصاً آثاری از اختلاف در کشور پیش آمد که نشان داد جواب نمیدهد. موضوع برای بررسی به چند کمیسیون ارجاع شد. کمیسیونی که مأمور بود راجع به نظام و سیستم گزارش بیاورد، نظرش بر نظام پارلمانی بود. آیتالله خامنهای که آن زمان عضو آن کمیسیون بودند. مخالفت کرده بودند. منتها دیگران رأی داده بودند. بعد که نظر کمیسیون به جمع آمد پس از بحثهایی زیاد، نظام پارلمانی رد و سیستم جمهوری تصویب شد. همان زمان به یاد دارم که سرسختترین مخالفتها را شخص آیتالله خامنهای میکردند که اینگونه نشود چون ما به مردم وعده جمهوری دادهایم و مردم شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی دادهاند.
آن زمان استدلالها قوی بود. اگر مذاکرات آن زمان را مطالعه کنید، واقعاً خواندنی است. بالاخره نظام جمهوری تصویب شد. من هم طرفدار همین نظر بودم. لذا دیگر بحثی نبود. رهبری معظم در کرمانشاه جملهای گفتند که از آن تفسیر سوء شد. منظور ایشان مطلب دیگری بود. بحث ایشان این بود که در نظام ما بنبست نیست. یعنی کسی نباید فکر کند که بنبست داریم و اگر ما حتی بخواهیم نظام اداره کشور را تغییر دهیم، قانون اساسی را اصلاح و تغییر میدهیم. اصل نظرشان این بود. من که سوابق را میدانستم، هنوز ایشان از سفر برنگشته بودند، نظرم را گفتم. من میدانستم ایشان موافق نیستند. دیدم بحثهای انحرافی جدّی در اینجا میشود. حتی بعضیها گفتند کمیسیونی از یک سال پیش در این مورد کار میکرده است. اصلاً از چنین کمیسیونی اطلاعی نداشتم اعلام کردم که با این مخالف هستم و نظر رهبری هم این نیست و منظور ایشان این است که بنبست نداریم. وقتی ایشان از سفر برگشتند، در دیداری حضوری پرسیدم که منظور شما چه بوده است؟ ایشان گفتند همان بحث همیشگی یعنی اینکه بنبست نداریم و تشخیص شما درست بوده است. گفتم یکی از اعضای هیأت رئیسه مجلس گفته است که شما یک سالی است که کمیسیون تعیین کردهاید. ایشان گفتند: درست نیست و اصلاً این کار را نکردهایم و اطلاع دادهایم که این ادعا تکذیب شود. از آن زمان به بعد هم، بحثها فروکش کرد.
س) ایشان هم بعد از آن صحبتی راجع به این موضوع نکردند؟
ج) چون نظر ایشان واقعاً این نبود. ولی این حقیقت وجود دارد که اگر زمانی تشخیص داده شود که سیستم پارلمانی به نفع کشور است، باید قانون اساسی را اصلاح کنیم.
س) به نظر شما چه موقعی به نفع است؟ مثلاً چه اتفاقی باید بیفتد که ما احساس کنیم این تغییر صورت بگیرد؟
ج) بالاخره الان تجربههای دنیا را میبینیم. انواع و اقسام هم هست. هنوز کاملاً معتقدم جمهوری به نفع کشور است. رئیس جمهوری که برخاسته از رأی مردم است، نیرومندتر است و بهتر هم میتواند از حمایت مردم برخوردار باشد. تا نخستوزیری که فقط پارلمان به او رأی میدهد و خودش هم رأی نیاورده، بلکه حزبش رأی آورده است. ما به آن معتقد نیستیم. اما قابل پیشبینی هم نیست و گاهی ممکن است اتفاقاتی بیفتد. میخواهم بگویم که در کار نظام بنبست وجود ندارد.
س) در تحلیل سیاسی که برخی میکنند یک پایه آن حضرتعالی هستید. به ویژه در خصوص بحثهایی که مربوط به حضرت امام (ره) و آرمانهای ایشان و اینگونه مسائل است. البته حضرتعالی همیشه صحبت کردهاید. اما برخی تعبیر سکوت را به کار میبرند که ما قبول نداریم و شما هم قبول ندارید. چون در مواقعی که لازم باشد توضیح دادهاید. ولی بحثی که وجود دارد این است که در یکی از صحبتهای حضرتعالی هم بود کسانی که مبارزه را ندیدهاند، حالا مبارز شدهاند و جلوتر از دلسوزان نظام پیش میروند، که ما با افکار عمومی که ارتباط داریم انگار به نوعی عدهای دنبال این هستند تا کسانی را که در حلقه اصلی یاران امام و نزدیکان امام بودهاند که حضرتعالی در خط مقدم این قضیه هستید را به نوعی تخریب کنند و حتی در مقابل اندیشههای امام قرار بدهند. این تفکر در سیاست و تندروی، برگرفته از چه تفکری است؟ نقش همان یاران انقلاب و از این طرف نقش رسانهها در برطرف کردن این تندرویها را چگونه ارزیابی میکنید؟
ج) اگر شما کشورهای آزاد و دارای دموکراسیهای مؤثر را بررسی کنید، طبعاً گاهی جریانهایی که روی کار میآیند، میخواهند جریانهای قبلی را حذف کنند. این پدیده کمکم هم نهادینه شده است و تا حدودی موفق میشوند. اینگونه نیست که همه را بتوانند حذف کنند. فرض کنید در حد وزرا و یا معاونین و در یک حدّ مشخصی، این واقعیتی در تاریخ امروز بشر است که معمولاً این حذفها و کنار گذاشتنها و تخریبها وجود دارد. اما نظام اسلامی ما چون براساس اسلام، عقاید دینی، تعلیمات قرآن، اخلاق انسانی و اسلامی است انتظار اینگونه کارها و اقدامات نمیرود. واقعاً خیلی مسائل را باید مراعات کرد که معمولاً در دنیا خیلی تعهدی به آنها ندارند. ولی به عنوان مسلمان و ایرانی که مردمی ریشهدار با عمیقترین تمدنهای دنیا که وارث تکامل ژنهای هزاران نسل است و با خیلی از مردم و کشورهای دیگر فرق دارد، انتظار اینگونه کارها نمیرود. اینکه گاهی از برخی بداخلاقیها گلایه میکنم به همین خاطر است. اینکه کسانی مبارز نبودهاند و حالا مبارز شدهاند، خوب است چون نسل جوان باید تکامل پیدا کند و بهتر از گذشته عمل نماید. این پذیرفتنی است.
مخاطب من بیشتر کسانی هستند که وقتی کوره مبارزه داغ بود و هزینه جانی و مالی داشت، حاضر نبودند اقدامی کنند و اصلاً مخالف یا ساکت بودند، اما حالا آمدهاند و سردمدار شدهاند و دارند انتقام آن زمانها را میگیرند. چون این افراد بعد از انقلاب، حالات خوبی نداشتند. مخاطب من بیشتر آنها هستند. یا باعث تأسف است وقتی میبینی افرادی که اصلاً دوران مبارزه، دفاع مقدس، فراز و نشیبهای انقلاب و بحرانهای ریز و درشت را به اقتضای سنتشان درک نکردهاند، اکنون به اقتضای زمان و آلوده به مسائل جناحی به تحلیل گذشته میپردازند و بعضاً حقایق را تحریف میکنند. در اینکه باید نسل جدید جایگزین نسل قدیم شود، شکی نیست. منتها این جایگزینی باید سیستم داشته باشد. نمیشود یک دفعه کسی بیاید و بخواهد همه انسانهای مؤثر و مدیران لایق را حذف کند و افراد تازهکار بیاورد. این کار باید تدریجی و پلهای عمل شود. معمولاً افراد جوانتر میآیند و مراحل و سیستمی را طی میکنند. فرض کنید از بخشداری، فرمانداری، شورای شهر، مجلس، معاونت و مدیرکلی به وزارت میرسند. این سیستم به این صورت میتواند مفید باشد مدیرانی که با تجربه باشند و سوابق را بدانند، وجودشان بایگانی از تجربه و وقایع تاریخ جامعه است. باید اینگونه عمل شود. بعضیها ادعاهایی میکنند که ادعاهایشان با گذشته آنها هیچ تناسبی ندارد و من نمیتوانم قبول کنم که اینها راست میگویند. خطاب من بیشتر اینگونه افرادند. ولی فکر میکنم بالاخره باید روزی نسلهای قدیم به تدریج افراد جوانی را که آموزش دادهاند مسئولیتها را به آنها واگذار کنند. این یک بخش است.
بخش دیگر اینکه، عدهای هستند که به سن بازنشستگی میرسند و نمیتوانند در سیستم اداری کشور حضور داشته باشند. دنیا در این مورد تجربه خوبی دارد. این افراد باید تجربهشان را در اختیار بخشهای غیردولتی و در کارهای حاشیهای و مشاورت قرار بدهند و میتوانند خیلی مفید باشند. متأسفانه الان در نظام ما اینگونه نیست. ناگهان افرادی را به طور کلی از میدان خدمت و مشاوره بیرون و بدنام میکنند. حالا اگر واقعاً بدنام باشند اشکالی ندارد، چون بهتر است در مسئولیتها نباشند. البته باید آبروی خود و خانوادهشان حفظ شود، اما افرادی هستند که مظلوم قرار میگیرند و این تجربهای است که به تدریج جامعه را سست میکند. اگر مردم و مدیران به آیندهشان اطمینان نداشته باشند، بیانگیزه شده و عملکردشان ضعیف میشود. پس بحث نو به نو شدن اصولی جامعه، مسئله مثبتی است.
س) چه کار باید کرد که کم شود. مثلاً تخریب شخصیتی مثل حضرتعالی که ما اصلاً جایگزینی نداریم که چنین شخصیتی را در افکار عمومی تخریب کنند و به نوعی حتی چنان وانمود کنند که مثلاً ایشان خلاف نظر رهبری عمل میکنند و تا اینجا هم پیش میروند و بعد شعارهایی در بولتنها درست میکنند و در گردهماییهای خودشان پخش میکنند. حاکمیت باید چه کار کند که این افراد طرد شوند؟
ج) بالاخره راههایی وجود دارد. باید از درون اصلاح شویم که این کارها را خلاف شرع، اخلاق و انسانیت بدانیم و نکنیم. اگر هم کسی مرتکب شد، باید برای آن در مقررات پیشبینیهایی انجام شود که البته عمدتاً هم وجود دارد و بیقانون نیستیم. سازمانهای مسئول، مثل دستگاه قضایی و ناظران و سایر جاها باید مواظبت کنند. ولی اساس کار در خود انسانهاست که باید این کارها انجام نشود. مسئله من و امثال من نیست. مسئله عمده مدیران میانی و انسانهای لایقی هستند که باید احساس اطمینان به آینده داشته باشند تا بتوانند کار کنند. در جریانهای اخیر که در دولت عده زیادی از مدیران را برکنار کردند، میتوانستیم از این فرصت در بخش خصوصی استفاده کنیم. اتفاقاً با اصلاح اصل 44 هم هماهنگ شده بود، بخش خصوصی ما در آن سیاستها میدان پیدا کرده بود که خیلی تقویت شود و اینها شایسته بودند تا از تجربهشان استفاده کنند و یک بخش خصوصی قوی در کشور به وجود بیاورند و نقصی را که ما از اول در انقلاب داشتیم به نحوی جبران کنیم. همین حد را هم تحمل نمیکنند. یعنی به یک نحوی کارهای اینها را خراب میکنند. به نظرم این موضوع اصلاح اخلاقی، قانونی و عقیدتی میخواهد که باید با هم انجام شود.
س) اگر اجازه بفرمایید بحث دانشگاه آزاد را مطرح کنیم که این روزها دانشگاه آزاد در رأس اخبار است. به هر حال با تغییر اساسنامهای که صورت گرفت و تشکیل هیأت امنا که روند آن را همه میدانیم. نحوه اینکه رئیس دانشگاه چگونه انتخاب شود. روال آن در اساسنامه مشخص و معین است. علت این شتابزدگی و چرخشی که به سمت دانشگاه آزاد داشتند، چیست؟ کسی با تغییر مدیریتها مخالف نیست و فکر نمیکنم حضرتعالی هم مخالف باشید. منتها به روند و اجرای صحیح قانون پایبند هستید. بعضیها میگویند که اگر این اتفاق هم نمیافتاد و آن اعضا رزومه خودشان را میآوردند و از برنامههایشان دفاع میکردند، باز هم همین اتفاق میافتاد. پس چه شد که حضرتعالی حکم آقای دانشجو را امضا نکردید؟ حتماً اینها یک پیشزمینههایی داشت. لطفاً راجع به این مسئله توضیح بفرمایید.
ج) بعد از آن تغییراتی که در اساسنامه و مقررات دانشگاه آزاد بردند که همه را قبول نداریم و در بیانیه هیأت مؤسس همه موارد خلاف را توضیح دادیم، باز پذیرفتیم. به خاطر اینکه من الان دامن زدن به اختلافات و دعوا را برای کشور مفید نمیبینم و در شرایطی نیستیم که اختلاف ایجاد شود. لذا حاضر شدیم به رغم خلاف قانونی که اینها کرده بودند، در هیأت امنا شرکت و بحث کنیم تا یکی انتخاب شود. گرچه تبصرهای که گذراندند که آقای جاسبی به عنوان رئیس 30 ساله دانشگاه حق دادن رأی نداشته باشد را از لحاظ قانونگذاری صحیح نمیدانستیم. (چون ایشان هم عضو هیأت امنا و هم عضو هیأت مؤسس است و حق رأی باید داشته باشد.) به علاوه مسئله مهم قربانی شدن حق ایشان بود که شد. رهبری در مقطعی دستور دادند که در تشکیل هیأت امنای جدید، نباید شائبه دولتی شدن این دانشگاه به وجود بیاید. این مسئله مهمی بود. لذا آن زمان مجبور شدند به گونهای ترکیب را تصویب کردند که اکثریت، دولتیها نباشد و اکثریت با متصدیان دانشگاه باشد. 9 الی ده ماه قانونی را که خودشان تصویب کرده بودند به ما ابلاغ نکردند و نادیده گرفتند. شاید در آن شرایط نمیتوانستند با نظر رهبری مخالفت کنند. بعد وقتی دیدند، مدت زمانی گذشت و مقداری آبها از آسیاب افتاده، حق رأی آقای جاسبی را حذف کردند. برای این که توازن آرا را به نفع خودشان تغییر دهند. ما این را قبول نداشتیم. ولی به رغم این، در جلسه شرکت و بحث را هم شروع کردیم و خیلی هم عادی پیشنهاد شد اگر کسانی نامزدی برای دانشگاه دارند و یا خودشان میخواهند نامزد شوند، اعلام کنند.
در آن جلسه هفت، هشت نفر معرفی شدند. ده روز هم وقت دادیم که اگر افراد جدیدی هم مطرح هستند، اعلام کنند. بنا شد ده روز بعد از آن، جلسهای برای انتخاب رئیس دانشگاه تشکیل شود. ده، دوازده تا روزمه آمد. جلسه هم سر موعد تشکیل شد. من که رئیس هیأت امنا بودم، گفتم که روزمهها را بخوانید و ثبت شود که بعداً داشته باشیم. نامزدها هم دعوت شده و در اطاق دیگری بودند پیشنهاد کردیم که آنها هم بیایند و وقت کوتاهی هم بدهیم تا سیاستهای کلی خودشان را در مورد دانشگاه اعلام و به سؤالات هم جواب بدهند، سپس رأیگیری کنیم. اینها که از قبل هماهنگ کرده بودند و میدانستند 5 رأی برای فرد موردنظرشان دارند، گفتند که این کارها لازم نیست و همین الان رأیگیری میکنیم. من قبول نکردم و گفتم که این شدنی نیست. اسامی نامزدها در روزنامهها اعلام شده و اینها شاگرد، خانواده و دوست دارند. چگونه جواب اینها را بدهیم؟ شرعاً، اخلاقاً و عرفاً باید دعوت شوند تا حرفهایشان را بزنند، سپس رأیگیری کنیم.
معلوم بود که آنها برای دلیلی که من نمیدانم، عجله داشتند و گفتند که ما 5 رأی خودمان را اعلام میکنیم. هنوز من اعلام رأی نکرده بودم. گفتند رأی ما این است و جلسه تمام است. همین نحوه رأیگیری را هم به شورای عالی انقلاب فرهنگی گزارش دادند و آنها هم بلافاصله تأیید کردند. اصل مسئله نادرست و غیرقانونی بود. از من نباید توقع داشته باشند کاری را که بالعیان خلاف قانون میبینم، تأیید کنم. اعلام هم کردم که با شخص مسئله ندارم. با رویه و روند آن مخالفت دارم. روند کارشان هم عجیب است. آخرین وساطتی که شد آقای دکتر ولایتی و آقای دکتر حداد عادل و سه نفر دیگر به دفتر من آمدند، قرار این شد که جلسه هیأت امنا دوباره تشکیل و همین بحثها انجام شود و بعد هر کسی انتخاب شد، من امضا کنم. قبول کردند. رفتند و همین را در شورای انقلاب فرهنگی هم گفتند و شورا هم قبول کرد که جلسه تشکیل شود و به من هم ابلاغ کردند که جلسه دیگری میتوانید تشکیل بدهید. چون قبلاً میگفتند که نمیتوانید جلسه دیگری تشکیل بدهید. منتها یک تبصره اضافه کردند. شاید تصور آنها این بود که من نمیخواهم امضا کنم و اینها بهانه برای تأخیر است. به رهبری اینگونه گفته بودند. گفتم که من هم عجله دارم که این مسئله هر چه زودتر تمام شود و شما تأخیر میاندازید. اگر همان شب جلسه، صبر میکردید تا آخر شب، موضوع تمام شده بود. حالا هم در یک جلسه اعلام کردیم در چهارشنبهای که دو روز بعد بود. دلیل اینکه از تبصره دیگر استفاده کردند و مصوبه بند اولشان را ندیده گرفتند را نمیدانم.
س) به هر حال رئیس دانشگاه باید در قبال هیأت مؤسس پاسخگو باشد. این روال چگونه میشود.؟
ج) بالاخره روال قانونی و درستی نیست و باید با صبر و تعامل مسئله را حل کنیم.
س) شما همید طولایی در صبر دارید. یعنی شما باز میپذیرید که اگر آقای دانشجو آمدند و کار را شروع کردند، با ایشان کار کنید و کار را ادامه دهید. چون روال را روال غیرقانونی میدانید.
ج) من میگویم که باید جلسه هیأت امنایی تشکیل شود. این را که پس نگرفتند و گفتند که باید هیأت امنا پیشنهاد بدهد. این جزو مصوبات خودشان است. هیأت امنا پیشنهاد نداده است. این مسئله باید حل شود. بعد نتیجه جلسه هر چه شد، انجام میدهیم.
س) در خصوص اموال شما یکسری بحثهایی مطرح میشد، یک بار هم رهبری در نماز جمعه روی بحث اموال شما خیلی تأکید کردند که اموال شما نه تنها اضافه نشده بلکه کم هم شده است و در زمان مبارزه هم همه را هزینه میکردید. ولی در سطح جامعه بعضاً همین تندروهایی که برای تخریب هیچ چیز غیر از همین مسائل ندارند، اینها را دستاویزی برای تخریب شخصیت حضرتعالی قرار میدهند. در خصوص بحث اموال، آقا محسن هم قبلاً توضیحاتی را داده بودند، بهتر است از زبان حضرتعالی هم توضیحاتی را به مردم بدهیم که فصلالخطاب باشد و بدانند قصه چیست و دنبال این مسائل نباشند و برای آن تندروها هم درس عبرت شود که آقای هاشمی از اول انقلاب و در زمان مبارزه با توجه به اینکه رهبری هم تأکید کردند، برای انقلاب چه مالی و چه جانی هزینه کردند و این یک بازخوانی دوباره شود.
ج) اینکه فصلالخطاب نمیشود، شما صد بار هم بگویید، آنها دوباره همان حرفها را میزنند. چون رسیدن به واقعیت هدف آنها نیست، تخریب و تهمت هدف آنهاست. به هر قیمتی و به هر بهانهای. من رسماً بارها اعلام کردهام و هنوز هم اعتبار دارد که هر کس اموالی، ملکی، سرمایهای را از من سراغ دارد که در داخل یا خارج کشور وجود دارد که قبل از انقلاب من آن را نداشتم، آن را معرفی کند. من سندش را به خودش میدهم که مال خودش باشد. اینهایی که شایعهسازی میکنند، یک مورد را با سند اثبات کنند متعلق به خودشان میشود.
حقیقتاً همینطور است که گفتید، وقتی که انقلاب پیروز شد، یک خانه هزار متری در منطقه دزاشیب تهران داشتم همان منزلی که در آن ترور شدم. من الان خانهای از خودم ندارم و در خانه اجارهای هستم. در تهران هیچ ملکی ندارم. جز املاکی که در رفسنجان ارث من بوده و یا در قم که مزرعه کوچکی به نام البرز قبل از انقلاب درست کردیم که از همان جا ارتزاق میکنیم. حقوقم را هم میگیرم. فرزندانم هم هر کس کار خودش را میکند و مثل من هستند و آنها هم بیشتر از کشاورزی ارتزاق میکنند. بعضیها حقوق هم میگیرند و بعضیها حقوق هم ندارند.
س) در مورد سیاست خارجی هم یک مقدار سؤال دارم. الان چند وقتی است که مردم هم از خطبههای حضرتعالی محروم هستند. صداوسیما هم خیلی لطف دارد و جلسات یکی دو ساعته شما را حدود سی ثانیهای آن هم به صورت گزینشی پخش میکند.
حضرتعالی یک بار هم گفته بودید که مایل هستم از همه این سمتهایی که دارم، کنارهگیری کنم.
ج) اگر حالت قهر پیدا نکند، بله. ولی من نمیخواهم از این نظام جدا شوم و تا حدی که مقدور است و توان خدمت داشته باشم، میمانم.
س) بعد از انتخابات سال 84 به بعد مدام تبلیغ میکنند که بین حضرتعالی و رهبری فاصله ایجاد شده است و یکسره هم در این میدمند و بر این طبل میزنند. از این قضیه دنبال چه چیزی هستند و به چه چیزی میخواهند برسند؟
ج) (با خنده)، قطعاً قصد قربت ندارند. باید از خودشان بپرسید. چون این اتفاق به نفع نظام نیست. حتی اگر طرفدار نظام هم بودند این حرفها را نمیزدند.
س) چرا به نماز جمعه نمیروید؟
ج) همانطور که گفتم اگر بخواهم به نماز جمعه بیایم و جمعیتی همانند نماز جمعه آخری بخواهد بیاید، مسئله شکل دیگری به خودش میگیرد. به علاوه اینکه مایلم افراد دیگری نماز جمعه را اقامه کنند. من همه حرفها را در نماز جمعه زدهام.
س) آیا الان ستاد نماز جمعه از شما دعوت میکند؟
ج) اوایل مدتی دعوت میکردند که من نمیرفتم. وقتی نرفتم دیگر دعوت نمیکنند.
س) آن موقع مطرح بود که یکسری با کفش نماز میخواندند و من تعبیری را از حضرتعالی شنیدم و نمیدانم آیا واقعیت دارد یا نه؟ که شما فرموده بودید که اینها تا حالا نماز هم نمیخواندند الان با کفش آمدند و مرحله بعدی کاری میکنیم که کفشهایشان را دربیاورند. تعبیر شما بوده یا نه؟
ج) نه. من نگفتهام و جزو شایعات است. حالا همه دردها این نیست که چرا با کفش نماز خواندند، کارهای دیگر را بگویید.
س) اینکه سال 90 را میتوانیم سال بهار عربی در منطقه نامگذاری کنیم. کشورهایی انقلاب کردند و دیکتاتورها را برکنار کردند. اما در داخل از یک طرف میگفتند که مثل انقلاب اسلامی و الگو گرفته از انقلاب اسلامی است در صورتی که اهداف آنها غیر از اسلامی شدن کشورهایشان بود. ارزیابی شما از این انقلابها و آیا شباهتی با انقلاب اسلامی خودمان داشت؟
ج) بالاخره انقلابهایی که در کشورهای عربی و این منطقه اتفاق افتاده، همه مردمی هستند یعنی واقعاً مردم به صحنه آمدهاند. اینکه بگوییم اسلامی بوده، اکثریت قاطع مردم این مناطق مسلمان هستند. البته ممکن است مسلمانی آنها با ایران مقداری فرق داشته باشد. کشورهایی که تا به حال انقلاب کردهاند و پیروز شدهاند، اهل سنت هستند. همین رأیگیری که در مصر شد، نشان داد که اکثریت با سنّیهاست. چه معتدلهایشان که اخوانالمسلمین و چه تندروهایشان که سلفیها هستند که حزب اول و دوم در آنجا شدند. واقعاً مردمی هم هستند. البته خارجیها هم ممکن است سوءاستفاده کنند. آنها طبیعتاً هر جا جریانی مردمی باشد سعی میکنند در آن یا نفوذ کنند و یا به نحوی بهره بگیرند و منافع خودشان را حفظ کنند. به نظرم همینگونه است و این وضع ادامه هم دارد. در کشورهای دیگری هم در حال اتفاق است.
س) آیا درست است که به انقلاب اسلامی تشبیه کنند؟
ج) گفتم که اسلامی هستند، ولی اگر انتظار باشد که مثل ما باشند، این انتظار درستی نیست. عقاید و رفتارشان با ما تفاوت دارد. اما اکثریت مسلمان هستند و قاعدتاً مسلمانها در انتخابات آزاد، رأی میآوردند. ما حکومت خودمان را براساس دین بنا کردهایم. یعنی در چارچوب دین قانون میگذرانیم. معلوم نیست آنها هم این کار را انجام دهند. ممکن است شبیه کشور دیگری عمل کنند. ضمن اینکه مردم مسلمان هستند و ترویج اسلامی هم میشود، ممکن است مقید نباشند که همه قوانین آنها در چارچوب دینشان باشد.
س) به نظر شما آیا وضعیت ایران در عرصه بین الملل و تعامل با کشورهای دیگر در سال 90 مثبت بود؟ آیا ما این توان را داشتیم که از منافع خودمان دفاع کنیم؟
ج) از اداره سیاست خارجی در حال حاضر راضی نیستم.
س) مثلاً در مورد سوریه که الان بحث آن زیاد مطرح میشود، وزیر امور خارجه قبلی آقای متکی یک موضع میگیرند و وزیر جدید یک موضع دیگر میگیرند.
ج) علت این است که دو تا وزیر هستند. اگر عوض نشده بود، همان موضع قبلی بود. وقتی که عوض میشوند، ممکن است چیزهای دیگر هم بگویند.
س) در بحث هدفمندی یارانهها که در دولت فعلی در حال اجراست، اهداف هدفمندی این بود که راندمان بخش تولید و کشاورزی بالا برود و کلاً این بخش جانی بگیرد، اما در حال حاضر میبینیم این بحث فقط به توزیع پول بین مردم شکل گرفته است. این در حالی است که توزیع پولشان هم به شکلی نیست که موجودی داشته باشند و میگویند پول هم نداریم و بعد میگویند که میخواهیم ده میلیون نفر را هم حذف کنیم. میخواستیم نظر حضرتعالی را در بحث هدفمندی یارانهها و اینکه دولت اینگونه اجرا میکند، بدانیم.
ج) بحث هدفمندی یارانهها، از زمان بعد از جنگ همیشه مطرح بوده است. علتش هم این بود که سوخت و انرژی در کشور ما خیلی ارزان بود و در مصرف آن اسراف میشد. دولت حتی هزینه تولید نفت یا بنزین و حمل آن تا جایگاهها را از مردم نمیگرفت. طبعاً منابع کشور اینگونه ضایع میشود و از دست میرود. ثروت خدادادی کشور در حال تمام شدن است و باید جای آن مواد دیگری جایگزین شود که در آینده جای نفت را بگیرد و سرمایهگذاری کنیم. در دولت من توجه به این مورد کاملاً جدّی بود. ما آن زمان هم در این فکر بودیم و با سیاست تعدیل در پی حل این مسئله بودیم. مثلاً به تدریج شروع به حذف کوپنها کردیم. در آن زمان همه اقلام حتی قاشق، چنگال، لباس و خیلی چیزهای دیگر کوپنی بود. دولت با ارز هفت تومانی کالا میخرید و عرضه میکرد. به تدریج سیاست تعدیل را شروع کردیم و معمولاً سالی ده درصد انجام میدادیم. همان سال اولی که بعد از جنگ شروع کردیم، آن زمان بنزین خیلی ارزان (5 تومان) بود و ما به سی تومان افزایش دادیم. بنزین کوپنی بود که آزاد نبود که ما آزاد اعلام کردیم. مردم از اینکه از سیستم کوپنی خلاص شده بودند، راضی بودند. هم بنزین آزاد گیرشان میآمد و هم حاضر بودند هزینهاش را بپردازند. بازار سیاه و چند نرخی و این مسائل هم نبود. به تدریج عمل میکردیم. تا اینکه به جایی رسیدیم که قانون کلیای برای هدفمندی گذراندند که یک دفعه ما در سوخت صرفهجویی کنیم. اصل این مسئله خیلی مهم است. یعنی اگر ما بتوانیم سی درصد از سوخت را صرفهجویی کنیم، ثروت عظیمی از همین ناحیه عاید کشور میشود. الان در کشورمان سه میلیون بشکه در روز گاز و نفت مصرف میشود. هنوز هم همین مقدار مصرف است. اگر سی درصد را صرفهجویی کنیم، یعنی یک میلیون بشکه صرفهجویی و سود همین صرفهجویی برای دولت کافی است. فکر میکردیم این کار باید در کشور انجام شود. اما شیوهای که اجرا میشود، اشکالاتی دارد. منجمله همین که اشاره میکنید. به توزیع پول تبدیل و آسیب زیادی هم به تولید وارد شد. الان حقیقتاً تولیدات کشاورزی و صنعتی دچار مشکل است. اگر بنا باشد که تولید نکنیم، معنایش این است که باید واردکننده شویم. چون مصرف مردم که کم نشده است. از نظر واردات به خارج وابسته میشویم و بیکاری خیلی زیاد میشود. مخصوصاً اگر کشاورزی ما ضعیف شود، خیلی بیکاری افزایش مییابد. عدهای پولی را که میگیرند، مصرف میکنند. ولی بعداً این را هم نمیتوان داد. مگر تا کی دولت میتواند پول بدهد. همین پولی هم که الان پرداخت میشود با کسر بودجه مواجه است. یعنی مقداری که قیمتها افزایش داشته برای پرداخت یارانهها کافی نیست. لذا کسر بودجه ما در حال افزایش است. کسر بودجه هم خطرناک است و به نقدینگی اضافه تبدیل میشود و نقدینگی هم مساوی با گرانی و تورم است. لذا زندگی را، به هم میزند. اگر هدفمندی یارانهها درست اجرا شود، فکر میکنم یک کار اساسی بزرگ و انقلابی است.
س) در رابطه با تحریمهای اقتصادی که علیه کشورمان در حال حاضر هست، کلاً یک بحثی وجود دارد که همیشه میگویند تحریمها هیچ اثری ندارد. در صورتی که واقعاً اثر دارد. آیا واقعاً این قضیه برای دولت فرصت بوده است یا اینکه وضعیت به شکل خیلی بدی شده است؟
ج) بالاخره تحریم اثر منفی خودش را دارد. منتها اگر مدیریت کارایی باشد، فضای تحریم و مضیقهها را میتوانیم به فرصت خودکفایی بیشتر تبدیل کنیم. شرطش این نیست که ما مستقیم نفت بفروشیم و نتوانیم پول آن را وارد کشور کنیم و با شیوههایی مختلف بیاوریم، دو، سه درصد از پولمان را همان جا از دست میدهیم. اگر نتوانیم از بانکها استفاده کنیم و بخواهیم با صرافیها و یا چمدان پول جابجا کنیم، هزینه زیادی برای ما دارد. مسائل زیاد دیگری هم هست. واسطهگری به وجود میآید. ما بازار سیاه را در دوران جنگ تجربه کردیم. بازار سیاه برای کشور خیلی سنگین است. دلالها میداندار میشوند و در آن فساد خیلی زیاد میشود. لذا باید طبیعی باشد.
س) در بخش سیاست خارجی اینکه الان میبینیم خیلی تحت فشار هستیم و تهدیدها هر روز بیشتر میشود و سر مسئله نشست 1+5 مواضع آن طرف خیلی متناقض و مشخص نیست که میخواهند چه کار کنند. اما ما اعلام آمادگی کردهایم. به هر حال نمیتوان منکر این تهدیدها و فشارها شد و حتی حرف از جنگ با ایران میزنند. چطور میتوان این تهدیدها و فشارها را تبدیل به یک فرصت برای کشورمان بکنیم. آیا این توان را داریم؟
ج) من تعامل با کشورهای دیگر را مفید میدانم. باید به طرف تعامل با کشورهای دیگر برویم. یک رژیم در دنیا وجود دارد که ما نمیخواهیم با آن کار کنیم و آن اسرائیل است. با بقیه کشورها به هر نحوی مصلحت خودمان بدانیم، میتوانیم تعامل سازنده و براساس منافع خودمان داشته باشیم. تعامل خیلی از مسائل را حل میکند. تجربه دولت سازندگی گواه این مهم است. ما وقتی که دولت بعد از جنگ را تشکیل دادیم، یک میلیارد دلار موجودی خزانه بود و دوازده میلیارد هم بدهی نقدی داشتیم. یعنی از یوزانس برای هزینه استفاده کرده بودیم. اوضاع ما اینگونه بود. خرابیهای جنگ هم خیلی وسیع بود. زیربناهای ما هم عمدتاً یا نبود و یا آسیب دیده بود. ما توانستیم با تعامل با دنیا دو، سه کار مهم انجام دهیم. اولین مورد این بود که سازمان ملل را مجبور کردیم در قطعنامهای عراق را محکوم کند و ما را صد میلیارد دلار طلبکار کرد. این برای کشور خیلی باارزش بود. این موفقیت را با تعامل به دست آوردیم. برای طرحهای عمرانی کشور از خارج اعتبار گرفتیم. در همان برنامه اول، 35 میلیارد دلار از خارج اعتبار گرفتیم و توانستیم خیلی از زیربناهای اساسی کشور را بسازیم. همه این موفقیتها در سایه تعامل سازنده با دنیا به وجود میآید. استفاده تکنولوژیکی کردیم. خیلی از نسل جوان ما که در خارج علم آموخته بودند، از آنها استفاده کردیم. به نظر من بهتر این است که با دنیا تعامل داشته باشیم. سیاستهای کلی در بخش خارجی را در مجمع تصویب کردیم که رهبری هم ابلاغ کردند که باید تعامل داشته باشیم. منتها از اصول خودمان پایین نمیآییم. منافع خودمان را میشناسیم و در مذاکرات و همکاریها باید سعی کنیم براساس حفظ منافع خودمان تعامل کنیم.
س) الان نگرانی حضرتعالی با توجه به اینکه 32 سال از انقلاب گذشته، چیست که شما را آزار میدهد و آن نباید در نظام ما باشد؟
ج) در درجه اول، یکپارچگی مردم. فکر میکنم ما با اتحاد مردمی پیروز شدیم، با اتحاد مردمی دفاع کردیم و با انسجام توانستیم کشورمان را تا حدودی بسازیم و تا این مرحله پیش آمدهایم. این مورد در دعواهای جناحی یک مقداری در حال مخدوش شدن است، آن هم با این نسل جوان و تحصیلکرده. بعد هم مدیریت کشور به گونهای است که میبینید. بیکاریها، گرانیها، بداخلاقیها، دعواها و به علاوه فسادهایی که گوشههایی از آن در حال روشن شدن است، همه برای ما رنجآور است. از طرفی هم در مسائل خارجی مشکل داریم. باید بسیاری از ارتباطات خارجی طبیعی شود. اینها مرا رنج میدهد.
س) خیلی متشکریم از حضرتعالی. خیلی وقت شما را گرفتیم. از محبت حضرتعالی خیلی متشکرم.
ج) من هم متشکرم، خیلی خوش آمدید.