مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با دبیر کنگره بزرگداشت حاج آقا مصطفی خمینی

مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با دبیر کنگره بزرگداشت حاج آقا مصطفی خمینی

پیرامون: سابقه آشنایی با حاج آقا مصطفی خمینی روحیات و فعالیت‌های حاج آقا مصطفی خمینی در مبارزه نقش حاج آقا مصطفی خمینی برای اداره مبارزه در عراق و لبنان روابط حاج آقا مصطفی خمینی با امام موسی صدر علاقه ویژه امام به حاج آقا مصطفی خمینی و نقش شهادت ایشان در تسریع مبارزه

  • تهران - مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۷۶

س- طبیعتاً حالا من یک گزارش مختصری بدهم راجع به‌این کنگره که قرار بود از سال گذشته مقدمات آن شروع شود، منتها یک مقداری وقفه شد و امسال در تابستان دوباره صحبت شد و بنا شد اوّل آبان باشد که افتتاحیه آن را حضرت‌عالی تقبّل فرمودید که تشریف آوردید قم و خدمتتان باشیم. در ارتباط با شخصیت‌هایی که با امام بودند حاج آقا مصطفی را از نزدیک می‌شناختند و از دوستان ایشان بودند. به هر حال مصاحبه‌هایی ترتیب داده شد. اضافه بر یک برنامه تلویزیونی که قرار است ساخته بشود برای شب شهادت حاج آقا مصطفی، و اگر مفصل شد دو شب بگذاریم. شب و روز. شب اوّل آبان و روز اوّل آبان دو برنامه تنظیم بشود که این مصاحبه در آن برنامه هم بهره‌برداری از آن می‌شود. با شخصیت‌های مختلف در قم و تهران مصاحبه شده است و یک فیلم از خود حاج آقا مصطفی ساخته شده که یک جوانی بود و مطلبی را که حضرت امام فرمودند که مصطفی از کوزه آب خورد بردند و گفتند آب بکشید و اینها آن صحنه را ساختند و یکی از دانشجویان که شبیه حاج‌آقا مصطفی است.

به هر حال یک فیلمی است که برادران سیمافیلم در حال تهیه آن هستند که از این مصاحبه در آنجا هم بهره‌برداری می‌شود. و از خارج هم یکسری از آقایان دعوت شدند و مقاله فرستادند از کشورهایی مانند لبنان، اردن، سوریه و یکی از آقایان هم ظاهراً از لندن آقای بحرالعلوم که از دوستان ایشان در نجف بودند که وضع سیاسی آن نمی‌دانم چقدر مناسب است. ولی رو حساب سوابقی که با حاج آقا مصطفی داشتند این یک گزارش مختصری است در ارتباط با کنگره.

ج- ایشان روز شهادت کجا بود؟

س- روز اول آبان 1356، نهم ذیقعده نمی‌دانم.

ج- حالا بنای قطعی این است که به عنوان شهید معرفی بشوند؟ شهید معرفی شدند.؟

س-: بله قاعدتاً اینجوری است خیلی‌ها عنوان شهادت را دادند. این تقریباً شبیه آقای سعیدی و آقای غفاری.

ج- در خانواده خودتان خیلی شهادت را قبول نداشتند. حالا اگر گفتند نمی‌شود که برگردیم. به هر حال شما در آهنگتان آهنگ شهید خواهد بود.

س- بله، تعدادی که مصاحبه کردند گاهی تعبیر شهید را نیاوردند. ولی کنگره به عنوان شهید حاج آقا مصطفی خمینی.

ج- حالا عوارض منفی که ندارد. حالا ممکن است بعضی‌ها که کمی تردید دارند، قدری روی صحت کار حرف داشته باشند.

س- حالا حضرت‌عالی هم که بفرمایید تثبیت می‌شود.

ج- گفتن من تثبیت نمی‌کند. خیلی کسان دیگر هم می‌توانند.

س- البته 4 الی 5 قرینه قابل توجه در قضیه است منتها در سندها و خاطراتی که هست 4 الی 5 قرینه است که حالا فرصت نیست والاّ...

ج- من نمی‌خواهم روی این تردید بکنم. تردید نفعی ندارد. حالا ما چه چیز می‌خواهیم و به عنوان چه هستیم که حداقل روی یک معیارهایی ایشان یک فرد مجاهد و تبعیدی بوده در هجرت شهید و از دنیا هم که رفته باشد ما می‌توانیم آن را شهید تلقّی کنیم. از لحاظ بعضی‌ها که ممکن است قدری تردید کنند روی اسناد که آقایان با آمدن آقا سیدفضل‌الله مخالف هستند چنین چیزی است؟

س- بله. آقای وحید و تبریزی هم خدمتتان باشد مطالعه کنید.

ج- من اینها را قبلاً دیدم یعنی به‌این صورت ندیدیم. فقط نطق‌هایشان را شنیدم.

س- این را الان رسماً نوشتند و ایشان را به عنوانان الرجل خرجان مذهب حقه الامامیه.

ج- عجب آدم‌های بی‌سلیقه‌ای هستند.

س- آقای وحید هم گفتند. ظالُ نُظِل

ج- حالا ایشان را دعوت می‌کنید.

س- ایشان که مقام ندارند. نه‌خیر

ج- یعنی شما هم ترسیدید؟

س- ما نمی‌خواهیم که فتنه‌ای بپا بشود.

ج- من قبول دارم. لزومی نداشت که فتنه بشود. به هر حال اینها یک عده طرفدار دارند و مسئله خواهد شد.

س- الان در قم خیلی آشوب شده است، در این دو سه روزه بیشتر از گذشته است.

ج- شما آنجا روی خاطره‌ها زیاد تأکید کردید. من زیاد خاطره ندارم از ایشان. چون حشر و نشر یک‌گونه خاطره‌انگیز نبود. ولی مطالبی دارم که جواب بدهم.

س- در خاطرات گذشته شما گفتید که شروع آشنایی شما.....

ج- روی این یک چیزی دارم. یک چیزهایی هست که خاطره است که نمی‌خواهم بگویم. مثلاً فرض کنید ایشان وقتی که آقا را گرفتند و ایشان بیت را اداره می‌کردند. قند را تحریم کرده بودند.

س- سرکه شیرین می‌خوردید.

ج- ما قبول نداشتیم.

س- حالا بد نیست بفرمایید درج یا پخش نمی‌شود.

ج- بالاخره کسان دیگر هم اینهارا دیدند

س- بسم‌الله الرحمن الرحیم، در خاطراتی که نقل می‌شود، راجع به آشنایی اوّلیه شما با حضرت امام از طریق حاج آقا مصطفی مطالبی را شنیدیم. خواهش می‌کنم جزئیات بیشتری در مورد این خاطره بفرمایید.

ج- بسم الله‌الرحمن الرحیم. من سال 27 به قم آمدم و اخوان مرعشی سال 28 منزلی در مقابل منزل امام، خریدند و ما در خانه اخوان زندگی می‌کردیم. خانه ما درست روبروی خانه امام بود. در آن موقع هنوز خیلی جوان بودم. در آن موقع 15 سال داشتیم. چون خانه ما به خانه امام نزدیک بود، رفت و آمد ما به مدرسه - مدرسه فیضیه - معمولاً با رفت و آمد حاج آقا مصطفی و گاه با رفت و آمد خود امام مصادف می‌شد.

آن موقع در خانه امام غیر از حاج آقا مصطفی فرزند ذکوری که ما بتوانیم با او آشنا بشویم نبود. طبیعی بود که ما جذب این خانواده و جذب شخص امام بشویم. حاج آقا مصطفی کمی از من بزرگتر بودند. برای من معاشرت با ایشان استفاده داشت. در مسیر که می‌رفتیم و برمی‌گشتیم، خیلی‌چیزهایی که به‌درد ما می‌خورد - شیوه طلبه‌ها همین است که از باسوادترها استفاده بکنند. - از ایشان استفاده می‌کردیم. با مسائل قم آشنا می‌شدیم. در یکی از همین رفت و آمدها حاج آقا مصطفی - البته آن موقع ایشان حاجی نبود، آقا مصطفی بود. خیلی پرشور و پرنشاطی بودند. ایشان مشکلاتی که برای امام بود - در آن موقع به خاطر شرایطی که پیش‌آورده بودند، امام را منزوی کرده بودند. نمونه‌اش در اظهارات خود امام هم است - را برای ما توضیح دادند و ما را متأثر کردند. قبل از این به امام علاقه پیدا کرده بودیم ـ معمولاً آدم‌های جوان نسبت به این‌طور مسائل حساس‌تر هستند - آن علاقه با دیدن مظلومیت امام شدید شد. ضمناً من استفاده‌های ادبی و اخلاقی زیادی از حاج آقا مصطفی داشتم. در معاشرت‌ها که البته منحصر به این رفت و آمد نبود، بیشتر علاقمند شدم. بعداً گاهی به منزلشان می‌رفتیم. گاهی در جلساتی که داشتند، شرکت می‌کردیم. سطح ایشان از ما بالاتر بود و به طور طبیعی ما در یک سطح جلسه نداشتیم. آن‌ها یک گروه از طلبه‌های نسبتاً فاضلی بودند و ما طلبه‌های مبتدی بودیم. امّا در جلسات شرکت می‌کردیم. شیفته اخلاق حاج آقا مصطفی بودیم. این آشنایی تا شروع دوران مبارزه هم در همین حد بود. رفت و آمدهای همسایگی و طلبگی و بحث و مشاجره بود. مبارزه که شروع شد، بحث جدیدی بین ما و ایشان پیش آمد.

س- آیا از روحیات و اخلاقیات ایشان در دوران تحصیل خاطره‌ای به یاد دارید.؟

ج- چند خصیصه در ایشان بود:

یکی جدّی بودن در تحصیل که همراه آن اهل تفریح و نشاط هم بود. آن روزها طلبه‌هایی که روحیه‌های بانشاط داشته باشند کم بودند. از شنبه تا چهارشنبه را مشغول تحصیل بودند. پنج‌شنبه و جمعه هم به طور جدی استراحت و تفریح می‌کردند. گروه بانشاطی بودند.

یکی از ویژگی‌های ایشان داد و فریاد کردن در بحث بود. در مدرسه فیضیه هر گوشه مدرسه که دعوا و بحث‌های طلبگی می‌شد، می‌دانستیم حاج آقا مصطفی آنجا است. داد و بیدادشان در بحث‌ها زود بلند می‌شد و برای طلبه‌ها این‌طور چیزها شیرین است.

آزادگی خصیصه سوم ایشان بود. این را من در روابط خصوصی خودم می‌فهمیدم که روحیه آزادمنشی دارد. اهل ریاکاری‌ها و ظاهرسازی‌هایی که معمولاً بعضی از آقایان گرفتار می‌شوند، نبود. هرچه که واقعیتش بود، بروز می‌داد و همین برای ما زیبا بود. یکی از چیزهایی که باعث شد طلبه‌ها جذب خود امام شدند، این روحیه بود. فکر می‌کنم این روحیه را از امام به ارث برده بودند.

س- از دوران نهضت و ارتباطی که شما با ایشان داشتید، چه خاطراتی دارید؟

ج- به محض شروع نهضت روحانیت در جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی ما با ایشان درگیر کارهای محرمانه و سرّی شدیم. تا آن تاریخ هرچه بود کارهای علنی طلبگی و معاشرتی بود. کانون مبارزه منزل امام بود. محرم‌ترین فرد برای امام، حاج آقا مصطفی بودند. ما هم چون با حاج آقا مصطفی بیشتر بودیم، از طریق حاج آقا مصطفی، امام ما را شناخته بودند. طبعاً باب راه ما به امام بیشتر حاج آقا مصطفی بود. کم‌کم امام هم دید مطمئن‌تری به ما پیدا کردند. بعد از اینکه این مسائل پیش آمد، تقریباً همه وسایل مبارزه دست حاج آقا مصطفی بود. در دوران انجمن‌ها مسائل سرّی زیادی نداشتیم. تقریباً مبارزه ما علنی بود. ولی وقتی که به دوران بعد رسیدیم و درگیری‌های مستقیم با شخص شاه پیش آمد، مسائل خیلی امنیتی شد. آن موقع کارهای مخفی و امثال آن جدّی‌تر شده بود. آن موقع ما با ایشان با نهایت رازداری کار می‌کردیم.

س- حضرت‌عالی در دوران نهضت مسافرت‌های مبارزاتی به عراق و نجف داشتید. در این رابطه اگر با حاج آقا مصطفی خاطره‌ای دارید، بفرمایید.

ج- قبل از اینکه به نجف برسیم، درباره ایران بگویم. در ایران نقش حاج آقا مصطفی موقعی مشخص‌تر شد که امام را بازداشت کردند. وقتی که امام را بازداشت کردند، تصوّر همه ما این بود که دیگر خانه امام بسته می‌شود. دلیلی هم دیده نمی‌شد. امام را بازداشت کردند و کسی هم نبود که مرکز جدیدی برای مبارزه درست بکند و یا لااقل شرایطش برای دیگران فراهم نبود. خیلی نگران بودیم که بیت امام تعطیل بشود و ما بی کانون بشویم. از کارهای بسیار خوب حاج آقا مصطفی بازنگه داشتن بیت امام بود که آن روزها کار خطرناکی بود. چون تصوّر می‌شد که اگر رژیم ملاحظاتی نسبت به امام دارد به خاطر این که از مراجع تقلید هستند، نسبت به افراد عادی آن ملاحظات را نداشتند. لذا خطر جدّی بود. ولی ایشان با شجاعت بیت را باز نگه داشتند و رفت و آمد را حفظ کردند. کسانی که آشنا هستند می‌دانند، برای آن روز مبارزه کار بسیار بسیار سرنوشت‌سازی بود. این یک نقطه بود که خیلی حرف دارد. شما باید با افراد دیگری که با ایشان کار می‌کردند، صحبت بکنید و این دوره را ثبت کنید. مسئله بعدی مربوط به خود حاج آقا مصطفی بود. وقتی ایشان را بازداشت کردند، خبرهایی از مردانگی و مقاومت و شجاعت ایشان در زندان می‌شنیدیم که برای ما در بیرون خیلی سازنده بود.

از پیش هم تصوّر ما همین بود. شبهه‌ای نبود که ایشان مقاوم هستند. این اخبار در مورد افراد دیگر به اسطوره تبدیل می‌شد. خبرهای جالبی می‌آمد. بعداً که به زندان رفتم، در زندان از مأمورین زندان و از زندانی‌هایی که آن زمان بودند، مطالب قابل توجهی از زمانی که ایشان در زندان بودند و از شیوه‌های برخوردشان با بازجوها و مدیران زندان، می‌شنیدیم به هر حال این دوران کوتاهی که ایشان بعد از امام مسئولیت را به عهده گرفتند، یک دوره ارزشمندی در تاریخ انقلاب است. روی آن بیشتر کار بکنید.

س- در ارتباط با سفرهای مبارزاتی شما به عراق و نجف و ارتباطی که آنجا با حاج آقا مصطفی داشتید، اگر خاطره‌ای هست بفرمایید؟

ج- در سفر عراق یکی از اهدافم مذاکره با حاج آقا مصطفی بود. البته در اصل با امام و بعد با حاج آقا مصطفی مسائل خاصی داشتیم. ایشان که تبعید شده بودند، در نجف فرصت پیدا کردند که بیشتر درس بخوانند و به مسائل علمی خود برسند. فکر می‌کنم رشد سریع علمی ایشان در همین دوره‌ای بود که فرصت پیدا کردند و در نجف مشغول شدند. اول به لبنان رفتم. چون در آنجا دو برنامه مهم جزو برنامه‌های من بود که آنها را حل بکنم. اصلاً هدف سفر من به خارج حل مشکلات مبارزات در خارج از کشور بود. در اروپا و آمریکا، من‌جمله در عراق و لبنان مسئله داشتیم. در لبنان محور امام موسی‌صدر بود. آنجا دوگونه اختلاف وجود داشت:

یکی اختلاف نیروهای جوان و مبارز ایرانی بود که به عراق و لبنان و سوریه رفته بودند که با آقای صدر مشکل داشتند. آن‌ها می‌گفتند: آقای صدر هم مثل آنها در برخورد با رژیم ایران و مسئله لبنان و فلسطین داغ و صریح و بی‌محابا باشند و این یک توقع بود.

توقع دیگری را هم در لبنان داشتند و متوقعین خیلی بیشتر بودند که آقای موسی صدر در معرفی مرجع تقلید صریح باشند و امام را به عنوان مرجع تقلید معرفی بکنند نه آقای خویی را. آقای صدر هم در مجلس اعلا یک مقام رسمی بود که مجلس رسمی بود. از طرف دیگر ارتباطات جهانی هم داشت. با دولت‌ها، سازمان‌ها کار داشت.

قطعاً نمی‌توانست با نیروهای فراری ما باشد. زندگی اینها فرق می‌کرد. آن‌ها تمام زندگی خود را برای مبارزه گذاشته بودند و هر اتفاقی هم که می‌افتاد خودشان از خودشان دفاع می‌کردند. ولی آقای صدر نمی‌توانست. باید مسئولیت‌های خود را انجام دهد. پایگاه‌های شیعه هم تازه داشت تقویت می‌شد. همین «اَمَل» که الان مسئله دارد.

آن موقع به عنوان یک جریان انقلابی داشت راه می‌افتاد. شهید چمران آمده بود و داشتند کارهای مسلحانه را پی‌ریزی می‌کردند. ما هم به این جور چیزها خیلی اهمیت می‌دادیم که چنین پایگاهی در خارج داشته باشیم. با این اهداف رفتم. هم آقای صدر از من خواست که کمک بکنم و هم خودم تشخیص دادم که باید کمک بکنم. در لبنان یک مقدار مذاکره کردیم و شهید منتظری و دوستان دیگر هم بودند. به جاهایی رسیدیم و به نجف رفتم در آنجا محور مذاکرات من، آقای حاج مصطفی بود. چون فکر می‌کردم که اگر ایشان قانع شوند می‌توانند مسائل را حل کنند. البته قبلش با امام صحبت کردم. موقعیت آقای صدر را گفتم. گفتم که ایشان را باید تقویت کنیم و نباید توقع داشته باشیم که ایشان هم مثل ما عمل کند. کلیات را با امام صحبت کردم و امام فرمودند با مصطفی صحبت کن. بعد ما در یک مذاکره بسیار طولانی - احتمالاً ماه رمضان بود، ولی مطمئن نیستم. ولی ناهار رفته بودم منزل ایشان و شب را هم آنجا ماندیم. تمام مسائلی که مورد علاقه بود، را به ایشان صحبت کردیم.

س- قطعاً دوستان ما هم وقتی به لبنان می‌رفتند و می‌خواستند کارهایی بکنند، یک مقدار مجبور بودند با مؤّسساتی که ایشان دارند، پوششی عمل کنند و کارهایی انجام دهند. این است که توقع بی‌جایی نبود. در رابطه با امام هم می‌گفتند ایشان مانع نشود. چون خیلی‌ها از آقای خویی تقلید می‌کردند. اگر گروهی می‌خواستند برای مرجعیت یا غیر مرجعیت امام تبلیغ کنند ایشان به هر حال مانع می‌شد. حتّی در برپایی مجلس ختم دکتر شریعتی که آنجا گرفته شد، اجازه نصب عکس شخصیت‌های سیاسی داخل کشور ما از جمله امام را نمی‌داد. این‌ها باعث شده بود که روی ایشان علامت سؤال بزرگی بیاید و خود ایشان هم به ایران آمده بود و با شاه ملاقات داشت.

ج- بله، آقا موسی به ایران آمد و ظاهراً برای شفاعت ما آمده بود، ما در زندان بودیم، نمی‌دانیم شفاعت کرد یا نه. ما در زندان معترض شدیم که ایشان آمدند و این کار را کردند. آنجا که رفتیم یک مقدار از این مسائل که شما فرمودید را حل کردیم و بنا شد ایشان مقداری کوتاه بیایند و بچه‌ها هم از توقعات خود کم بکنند. اگرچه در حد زیادی حق با بچه‌ها بود. قرار شد نقش جوانان را قوی‌تر کنیم که نقش مهمی داشتند و ایشان هم این نقش را قبول کردند.

من خدمت امام با اینکه سال‌ها بود که ایشان را ندیده بودم و مسائل عاطفی همه چیز را تحت‌الشعاع قرار داده بود، بالاخره بر خودم غلبه کردم ـ بحث‌های جدّی را مطرح کردم. یک قبل از ظهری در خدمت ایشان بودم. چند مسئله مهم داشتیم. یکی مسائل داخلی را آن طوری که می‌بایست توضیح دادم چون اینها را در نامه‌ها نمی‌شد نوشت.

دیگری مسئله حوزه و علما و مواضعی که به وجود آمد بود، خدمت ایشان توضیح دادم. شرایط سختی بود. آن موقع در داخل نیروهای مخلص و بی‌تفاوت و میانه تقریباً از هم جدا شده بوند.

مسئله اروپا بود که برای ایشان توضیح دادم. ایشان نگران اختلافاتی بود که بین بنی‌صدر و قطب‌زاده و همچنین در آمریکا بین انجمن اسلامی و گروه آقای یزدی که نهضت آزادی بود، داشتند. مسئله منافقین بود که در گذشته ما تأیید می‌کردیم و نامه‌های تأییدآمیز به امام می‌نوشتیم. با ارتداد اینها شرایط جدیدی پیش آمده بود که من بایستی این مسئله را برای ایشان باز بکنم. اطلاع هم داشتیم که آنها دنبال این هستند که به هر قیمت تأییدی از امام بگیرند که مسائل داخلی خودشان را به صورتی حل کنند. این برای رفتن قاچاقی به عراق فوری‌ترین مسئله بود. نظرات صریح و بی‌واسطه امام را برای تکالیف خودمان در داخل و خارج نیاز داشتیم، اجازاتی هم می‌خواستیم.

مسئله دیگر ما مسئله لبنان بود که مشکلاتی برای نیروهای مبارزین ایرانی که آنجا رفته بودند، وجود داشت. همان اختلافاتی که معرفی کرده بودم. من نظراتی داشتم خدمت ایشان گفتم و امام فرمودند که با مصطفی صحبت کن. بقیه بحث را با حاج آقا مصطفی انجام دادیم. در خدمت حاج آقا مصطفی فرصت بیشتری بود. تا آخر شب حرف‌هایمان را زدیم. یکی از نکات شیرین خاطره این است که دیدم حاج آقا مصطفی در جریان امور کشور است. اخبار به اندازه کافی خدمت ایشان می‌رسید. ابهاماتی داشتند که از من سؤال کردند و احتمالاً رفع شده بود.

یکی از مسائل مهم ما با حاج آقا مصطفی مسئله لبنان بود که ایشان به خاطر همان دو مسال‌های که گفتم، نظر خوبی نسبت به آقای صدر نداشت. البته مهم‌ترین آن‌ها مسئله نیروهای مبارز بود. چون نیروهای مبارز ما طلبه‌هایی بودند که از ایران متواری شده و به سوریه یا لبنان و پاکستان پناه برده بودند. این‌ها نیروهای اصیل و دلسوزی بودند و همه به قصد این رفته بودند که آنجا را پایگاهی کنند و از بیرون کمکی به انقلاب بکنند. انقلاب در آن زمان در داخل خیلی محصور و تحت فشار بودند. لذا از نظر همه مبارزین حمایت اینها یک وظیفه جدّی بود. با شرایطی که پیش آمده بود اینها در لبنان حمایت کافی نمی‌شدند. شاید برای کارشان مشکلاتی هم داشتند. ما کلید را در این می‌دیدیم که با آقای صدر تفاهم برقرار بشود و بعد معلوم شد کلید آن در نجف است و باید از نجف هم استمداد کنیم. حاج آقا مصطفی و من صحبت‌هایی کردیم. راه این کار را انتخاب کردیم. جزئیات آن خیلی یادم نیست. ولی می‌دانم براین اساس من به لبنان برگشتم و یک تفاهم هرچند سطحی بین نیروهای مبارز ما و مجلس اعلا به وجود آوردیم که نیروهای ما آنجا مشکلی نداشته باشند و آقای صدر احساس نکند که این آقایان با ایشان ناسازگار هستند و بتواند کارهای خودشان را ادامه بدهد. وقتی که برگشتم خیلی بیرون نبودم که آثار آن مذاکرات را ببینم. زود به زندان رفتم. آثار کار را آن موقع‌ها یادم نیست که چه شده و باید از خود آقایانی که آنجا هستند بپرسید تا ببینید بعد از آن چه دیدند؟ مسائل حوزه هم مهم بود. در خود نجف هم برای آقا مزاحمت‌هایی بود. آقا هم چیزی به من نمی‌گفتند. شاید مناسبت نمی‌دیدند. این‌ها را حاج آقا مصطفی برای من تعریف کرد که بعضی از بزرگان حوزه در مبارزه با امام هماهنگ نیستند. من امام را از این جهت افسرده دیدم.

حاج آقا مصطفی خیلی صریح و خود آقا به کنایه چیزهایی گفتند و من هم یادم نیست که آنجا کاری توانسته باشم انجام دهم. اولاً من غیررسمی رفته بودم. ثانیاً با کسی هم آشنایی نداشتم. بعضی از علماء مرا می‌شناختند. لذا مناسب نبود که در آن شرایط من سخنرانی کنم. بنا داشتیم که به ایران بیاییم و در ایران کار انجام دهیم که پیش نیامد.

در آن سفر متوجه یک نقطه جالبی شدم و آن عمق علمی حاج آقا مصطفی بود. در بین حرف‌ها که عمدتاً سیاسی و مسائل مبارزه بود - گاهی اوقات بحث به مسائل تفحص و کلامی کشیده می‌شد- واقعاً می‌دیدم هر مسئله‌ای که مطرح می‌شود، مبانی آن در دست حاج آقا مصطفی است و روی آن مبانی نظریات فقهی دارد. همچنین نظریات مبنایی ایدئولوژیکی هم پیدا کرده بودند که بحثهای اجتماعی را روی آن قرار می‌داد و می‌گرفت و خیلی واضح و مستدل صحبت می‌کرد موضع یک مقدار مسائل خانوادگی و زندگی و نحوه ارتباط بود، که اینها را هم آنجا تنظیم کردیم.

س- حضرت امام بعد از شهادت حاج آقا مصطفی، درباره ایشان گفتند: که امید آینده اسلام بود. به نظر حضرت‌عالی چه ویژگی‌هایی در حاج آقا مصطفی وجود داشت که امام چنین تعبیری داشت؟

ج- در چه تاریخی این حرف را گفتند؟

س- در روز شهادت ایشان که به امام خبر می‌دهند. امام دستشان را روی زمین می‌زنند و سه بار آیه استرجاع را قرائت می‌کنند. بعد این جمله را می‌فرمایند که: مصطفی امید آینده اسلام بود.

ج- برای من این جمله در این مقطع خیلی واضح است. اگر غربت امام را در عراق و فشارهایی که برایشان وارد می‌شد و نقشی را که حاج آقا مصطفی در پشتیبانی نهضت امام داشتند، در نظر بگیرید، می‌فهمید. هنوز روزهای آخر مبارزه نبود که آدم فکر بکند که اگر حاج آقا مصطفی نیست کسی دیگر جای او کار می‌کند. داوطلب این راه زیاد نبود. به خاطر مسئولیتی که حاج مصطفی بعد از بازداشت امام، روزهایی که در ایران بودند، دوره تبعید به ترکیه و دوران اقامتشان در نجف و حل همین مسائلی که من اشاره کردم و گفتم، داشتند، می‌بایست مسائل اصلی را با حاج آقا مصطفی بحث می‌کردیم. به خاطر نقش حاج آقا مصطفی بود که امام بعد از ایشان احساس می‌کنند این عصای نیرومندی که در دست داشتند برای نهضت و مبارزه بود. برای مسائل شخصی که احتیاج به حاج آقا مصطفی نداشتند. مسائل عاطفی مطرح می‌شود. ولی امام همه چیز خود را روی مبارزه گذاشته بودند. هیچ چیز به اندازه مبارزه فکر امام را اشغال نمی‌کرد. مبارزه برای ایشان وسیله سرنوشت اسلام شده بود. می‌بایست سرنوشت اسلام را با مبارزه تعیین می‌کردند. اگر اینها را در نظر بگیرید معلوم می‌شود که امید آینده اسلام یک تعبیر اغراق‌آمیزی نیست. تعبیر دریافتی ایشان است. در محیطی که امام زندگی می‌کردند به نظرم که هیچ کس به اندازه حاج آقا مصطفی برای امام در آن مقطع کارساز و مورد اتکاء نبودند. البته ما در ایران بودیم و در خارج هم دوستانی از فضلا در حوزه نجف از امام حمایت می‌کردند. ولی حاج آقا مصطفی نقش جدّی داشت. خلاصه حرف اینکه سرنوشت مباززه یک مقدار به حاج آقا مصطفی بسته شده بود.

س- در اسناد ساواک از آقا مصطفی به خمینی دوم تعبیر شد و این موضوع اشاره شده که با مرگ ایشان این مسئله منتفی می‌شود و چون امام پیر هستند، مسئله مبارزه مختل می‌شود. شما درباره این تعبیر ساواک با ارتباطی که خود حاج آقا مصطفی در مبارزه داشتند چه نظری دارید؟

ج- این سندی را که شما می‌گویید، ندیدم. ولی با همان توضیح قبلی که دادم، معنای این هم روشن می‌شود. ساواکی‌ها فکر می‌کردند دست امام بریده شد و شاید آنها در عراق کسانی را داشتند که به آنها چیزهایی را می‌گفتند که امید داشتند بعد از شهادت حاج آقا مصطفی به خاطر مشکلاتی که ایشان را احاطه خواهد کرد، امام زده شوند. بالاخره داغ جوانی مثل حاج آقا مصطفی آسان نیست. برای یک پیرمرد در غربت مانده و در محاصره دشمنان، حتماً سنگین است. به علاوه ساواکی‌ها هم دیده بودند که وقتی امام را تبعید کردند، حاج آقا مصطفی بیت امام را گرداند. وقتی که امام را تبعید کردند و حاج آقا مصطفی را در زندان نگه داشتند، دیدند شمع انقلاب را ایشان آنجا روشن نگه می‌داشت. در نجف هم نقش ایشان را دیده بودند. آن‌ها بایستی همین‌طور فکر می‌کردند. البته عملاً هم همین اتفاق افتاد و نقشی که شهادت حاج آقا مصطفی در رشد مبارزه کرد، یک نقش بزرگی بود. ساواکی‌ها نظرشان این نبود و چنین احتمالی را نمی‌دادند. ولی ما که در زندان بودیم انصافاً خیلی چیزها را از دور می‌فهمیدیم.

س- همان‌طور که حضرت‌عالی اشاره فرمودید در مقطع شهادت حاج آقا مصطفی جناب‌عالی در زندان بودید. به نظر شما آیا شهادت حاج آقا مصطفی در روند مبارزه و روحیه مبارزان آن زمان تأثیر داشت؟

ج- من که از همان مسافرت برگشتم، در مرز بازرگان گذرنامه مرا گرفتند و گفتند به تهران بروید و گذرنامه خود را بگیرید. معلوم بود که تحت تعقیب بودم. در ایران حدود ده روز بودم، که مرا گرفتند و به زندان بردند و رابطه ما با نجف عملاً قطع شده بود. مگر خبرهایی را کسی می‌آورد و یا با ملاقات در زندان مطالبی را می‌گفتند. آن ارتباطات قبلی را نداشتیم. این سه سال، دو سال و نیم بعد از ملاقات با حاج آقا مصطفی که رابطه ما قطع است - خاطره خاصی ندارم ولی در زندان که بودیم خبر شهادت ایشان را شنیدیم. خیلی متأثر شدیم. مثل کوهی روی سر ما سنگینی کرد و همان تعبیری که شما می‌گویید ما هم فکر می‌کردیم، امام ضربه می‌خورد. ولی احساساتی که مردم در ایران به خاطر حاج آقا مصطفی بروز دادند همه چیز را عوض کرد. هیچ کس در آن مقطع انتظار این حوادث مهم را پیش‌بینی نکرده بود.

ما در زندان انتظار نداشتیم. چون بعضی از اخبار بیرون را خبر نداشتیم. وقتی که حرفهای صریح در روزنامه‌ها آمد و مراسم تشییع جنازه و چهلم برگزار شد، مبارزه به تدریج اوج گرفت و تسلسل حوادث بعد از آن فضای جدیدی را باز کرد. البته قبل از یک نکته بود. ما مطلع بودیم که آمریکا و شاه خیال می‌کنند که مبارزه در ایران سرکوب شده و سربلند نمی‌کند. همین خیال باعث شده بود که اینها فضای باز سیاسی را مطرح کرده بودند.

تحلیل ما این بود که شاه نمی‌تواند فضای باز سیاسی را تحمّل کند. فکر می‌کردیم بر می‌گردد. وقتی که این حوادث شروع شد، یک تحلیل ما این بود که نیروهای مبارز در بیرون هم می‌دانند و مثل ما تحلیل می‌کنند. می‌خواهند حداکثر استفاده را از این فرصت بکنند. ولی به تدریج معلوم شد که مسئله عمیق‌تر از اینها است که زودگذر باشد. دو الی سه هفته که از آن حادثه گذشت در زندان هم فضا عوض شد. ما هم در زندان تقریباً فضایی شبیه بیرون پیدا کرده بودیم و احساس آزادی می‌کردیم. به زندانیها روحیه داد، زندانی‌ها یک ماه قبل خیلی افسرده بودند و عده زیادی از زندانیان را آزاد نمی‌کردند. می‌گفتند شاه دستور داده بود که اصلاً زندانی آزاد نکنید. مگر کسی که توبه و رسماً اعلام همکاری بکند و مطمئن بشوید که در بیرون تحرّکی ندارد. مدّت محکومیت افراد تمام می‌شد. امّا سرگردان در زندان می‌ماندند و معلوم نبود تا کی باید باشند. این فضا شرایط زندان را به گونه‌ای عوض کرد که زندان هم مثل بیرون دارای تحرّک قابل توجهی شد.

س- به نظر حضرت‌عالی چرا حضرت امام قبل و یا حتی بعد از انقلاب در مورد حاج آقا مصطفی مطلبی نمی‌فرمودند و اجازه تبلیغ در سالگردهای شهادت حاج آقا مصطفی نمی‌دادند و کمتر اظهارنظر می‌کردند؟

ج- من برای این مسئله واقعاً هیچ چیزی ندارم که بخواهم چیزی را نقل کنم و بگویم از امام شنیدم. اینطور چیزی ندارم. ولی به صورت کلّی می‌دانم.

روحیه امام این نبود که از بچّه‌هایشان تعریف کنند و یا بخواهند برای متعلقین خودشان استفاده این‌طوری بکنند. به نظر من به این صورت بود. احتمالاً در همین فضا باید فکر کنیم، ایشان اینها را به حساب خدا می‌گذاشتند. نمی‌خواستند که پاداشی از مردم یا حکومت یا از دولت برای فرزند خودشان یا خودشان یا خانواده خود بگیرند. به نظرم اینجوری قابل تحلیل است. والاّ مطمئن هستم که امام فوق‌العاده به حاج آقا مصطفی علاقمند بودند و باید بگویم که به ایشان عشق می‌ورزیدند. پیش از این هم می‌دانستم. وقتی که در نجف بودیم خیلی واضح‌تر شد که ایشان به حاج آقا مصطفی وابسته هستند، شاید ایشان این را به حساب شعبه‌ای از ایثار و فداکاری می‌گذاشتند و می‌خواستند صبر بکنند. ولی بهتر است که از اعضای خانواده و نزدیکان ایشان بپرسید که چه دلیل دیگری داشته است.

س- به یاد داریم که امام در اوّلین سخنرانی فرمودند که: مرگ مصطفی از الطاف خفیه الهی بود. به حساب خدا گذاشته بودند.

ج- قطعاً به حساب خدا گذاشته بودند.

س- این تعبیر روی انعکاس هم خیلی تأثیر داشت.

ج- همین تعبیری که امام گفتند؟

س- همین تعبیر که مرگ مصطفی از الطاف خفیه الهی بود.

ج- واقعاً هیچ کس فکر نمی‌کرد که یک چنین فتیله انفجاری در تاریخ روشن بشود و آتش را به همه انبارهای ذخایر رژیم برساند. همان موقع تقریباً نزدیک‌های آن در گذشت دکتر شریعتی را هم داشتیم. دکتر شریعتی هم چهره محبوبی بود. دیدیم در کشور اتفاقی نیفتاد. در این‌گونه مسائل یک مقدار از تحلیل‌های مادّی بیرون برویم. دست غیب و امدادهای الهی پاداش صبرهایی را که امام و یارانش در این مدّت کرده بودند، داد. به هر حال منتظر بهانه بود، این بهانه پیدا شد و خداوند داد.

س- در حقیقت ارزیابی رژیم در این مقطع این بود که هیچ وقت برای دادن فضای باز سیاسی، مناسب‌تر از الان نیست.

ج- تحقیقاً همین‌طور است. آن موقع رژیم خیالش راحت شده بود که دیگر چیزی نمی‌شود. حرکت کوچکی انجام می‌شود. لذا اوایل خیلی حساسیت نشان نداد. این‌ها را زودگذر و موج لحظه‌ها فرض می‌کرد. وقتی دید پشتوانه دارد، به فکر چاره افتاد. به هر حال همین دو تعبیر امام هم چیز را می‌فهماند. این دو حرف «از الطاف خفیه الهی و امید آینده» برای همه چیز کافی است.

س- به هر حال اگر در ارتباط با کنگره‌ای که امسال برگزار می‌شود، نظر خاصی دارید، بفرمایید. آیا ضرورت داشته یا نداشته؟ بیستمین سالگرد شهادت حاج آقا مصطفی است و طبیعتاً تجلیل از حاج آقا مصطفی باتوجه به اینکه این شخصیت ناشناخته بود، تجلیل از مبارزین است. ضمن اینکه ایشان آثار گران سنگی دارند. الان بیست و هشت جلد کتاب ایشان در زمینه‌های فقهی، فلسفی، تفسیری و اصولی زیر چاپ است و در آینده مورد بهره‌برداری حوزه‌های علمیه قرار می‌گیرد. حضرت‌عالی موفقیت این کنگره را چگونه ارزیابی می‌کنید.

ج- من باید بگویم از این کاری که شما دارید انجام می‌دهید، ممنون هستم. جای تعجب است که در گذشته ما این کارها را نکردیم. اگر می‌خواستیم انجام بدهیم، امام ما را نهی نمی‌کردند. فکر می‌کنم ما برای خیلی از افراد مراسم سالگرد می‌گیریم و نیرو مصرف می‌کنیم. حاج آقا مصطفی اگر بیشتر از دیگران به تاریخ ما حق نداشته باشند، کمتر حق ندارند. واقعاً جزو السابقون بودند. به علاوه من مطمئن هستم که مخصوصاً مادر گرامی حاج آقا مصطفی و همسر امام انتظار چنین کاری را از ما دارند. فکر می‌کنم ایشان بهتر از ما حاج آقا مصطفی را می‌شناسند. حق‌شناسی نسبت به خانواده و همسر امام که بیشتر از ما ارتباط داشتند، کار درستی است که انجام دادید. من از جانب آقای محتشمی، آقای معادی‌خواه و سایر دوستان دیگر که برای این کار پیشقدم شدند، صمیمانه تشکر می‌کنم و خودم هم آمادگی دارم که برای کار خیر سهمی ادا بکنم. حتماً آثار این کنگره در تاریخ می‌ماند.

س- خیلی ممنون

ج- موفق باشید.

تصاویر ضمیمه