س- جناب آقای هاشمی رفسنجانی: میخواستیم انگیزه حضرتعالی را برای نوشتن کتاب سرگذشت فلسطین بپرسیم. چه شد که در آن برهه از تاریخ به انتشار کتاب سرگذشت فلسطین اقدام بکنید؟
ج- بـسم الله الرحمن الرحیم مسأله فلسطین به عنوان یک مسأله اسلامی و انسانی از جوانی ما برای ما مطرح بود. همیشه جزو اشتغالات ذهنی ما بود. از آن وقت که در سال 1336 ما مکتب تشیع را منتشر میکردیم به این مسأله توجه داشتیم ومقالاتی هم داشتیم. من در یکی از شمارههای مکتب تشیع میخواستم یک مقالهای درباره فلسطین بنویسم، دنبال منابع بودم. در منابع فارسی چیزی نبود. تنها چیزی که بود خطر جهود بود که یک کتاب کوچکی بود که مرحوم غلامرضا سعیدی نوشته بودند.
جزو ناراحتیهای بزرگ ما بود که چرا در کتابخانههای بزرگ ایران مثل دانشگاه تهران چنین کتابی نباید باشد. روزنامهها هم تقریباً هیچ چیز نداشتند. دنبال منابع عربی رفتیم و به یک کتاب عربی که در کتابخانه شخصی آیتالله کمرهایی بود، برخورد کردیم. پسر ایشان آقای حاج آقا ناصر کمرهایی که با من دوست بود این کتاب را به من داد. همین کتاب القضیة الفلسطینیه بود که نوشته اکرم زعیتر بود. او سفیر اردن در ایران بود و خودش یک فلسطینی بود. اینکه این کتاب پیش ایشان پیدا شد دلیلش این بود که این آقای کمرهایی با کشورهای عربی آشنا بود و روی ارتباطات شخصی وقتی کتاب را چاپ کردند، یک نسخه هم برای ایشان فرستاده بودند. کتاب را برای آن مقاله خواندم که در یکی از شمارههای مکتب تشیع در سال 40 یا 41 منتشر شده هست.
آن کتاب اطلاعات و روحیات مرا درباره قضیه فلسطین عوض کرد. آنچنان تحت تأثیر کتاب قرار گرفتم که در مدتی که کتاب را میخواندم بارها و بارها مینشستم و گریه میکردم. خیلی کتاب مؤثری است. فهمیده بودم که فلسطین و فلسطینیها سرگذست مظلومانهای دارند. در همین موقع به فکر افتادم که کتاب را منتشر کنم. میدانستم کار سختی است. دولت ایران تحت سیطره آمریکا بود و از دوستان اسرائیل بود. اسرائیلیها بهطور غیر رسمی در بسیاری از شئون ایران دخالت میکردند. عملا در ایران دست آمریکا بود. آن موقع بهائیان به خاطر ادله زیادی در دربار نفوذ داشتند و با اسرائیلیان همکاری میکردند. حقیقتاً وارد چنین مسألهای شدن خطرناک بود. ولی با خواندن این کتاب آنقدر تحت تأثیر مظلومیت اینها قرار گرفتم، فکر کردم که باید این خطر را بپذیرم. دلیل اینکه تا آن موقع کتابی درباره فلسطین و اسرائیل در ایران نبوده همین شرایط سیاسی سخت بود. بالاخره کسی باید این طلسم را میشکست. من برای همین احساس تکلیف کردم و خودم تشخیص دادم که این کار مهمی است. با دست خالی شروع کردم. ولی خداوند کمک کرد که در مدتی کوتاه این کار را انجام دهم.
س- آیا حضرتعالی در روند چاپ و انتشار و توزیع این کتاب نیز با مشکلی برخورد کردید؟
ج- ما وقتی که میخواستیم این کار را بکنیم باید اوّل چند چیز را حل میکردیم:
- اوّلاً من سرمایه نداشتم چون یک طلبه بودم. ثانیاً از لحاظ سیاسی باید آماده میشدم که تبعاتش را میپذیرفتم. کار ترجمه آن هم یک کار آسانی نبود و احتیاج به تخصص بیشتر زبان دانی داشت. شرایط عمومی را داشتم. یکی اینکه زبانی عربی را در حدی میدانستم و یک مقدار هم به کتب لغت و قاموس احتیاج داشتم که مراجعه
کنم. این کار را زود انجام دادم. فرصتی هم پیش آمد. من آن موقع سربازی بودم و بعد از پانزده خرداد فرار کردم. سرباز فراری بودم. نمیشد علنی در جامعه قدم بگذارم. بالاجبار احتیاج به یک جای خلوتی داشتم. تابستان به روستای خودمان در بهرمان نوق در رفسنجان رفتم و در خانه خودمان بودم. آنجا دو مسأله برای من حل شد. یکی اینکه جای خلوت و مطمئنی باشم. آنجا هم چون مردم مرا میشناختند. کدخدا و ژاندارمری و اینها ملاحظه میکردند. کسی معترض سربازی من نمیشد و احترام میکردند. از این جهت امن بود. از جهت پر کردن وقت کار خوبی بود. یک کتاب روبراهی بود. احتیاج به یک لغتنامه داشتم که با خودم بردم. حدود چهار ماه آنجا بودم. این کتاب را ترجمه کردم. البته نقاط مبهمی بود که احتیاج داشت که به قم یا تهران در کتابخانهها و یا مذاکره با اهل نظر آنها را حل کنم. آنها را جداگانه یادداشت کردم و در تهران این کار را کردم، کار اوّلش به خوبی انجام شد. ترجمه آماده شد. از لحاظ انتشار ماشانس خوبی که داشتیم این بود که ما انتشارات مکتب تشیّع را داشتیم و من آن انتشارات را خودم اداره میکردم. هفت الی هشت سالنامه منتشر کرده بودیم. انتشارمان خوب بود. تقریباً در همه ایران نماینده داشتیم. نماینده ما نوعآکسانی از نوع مذهبیهای فرهنگی بود. مثلاً یا معلم یا رئیس یک مدرسه یاکسانیکه جلسه دارند و هیأت دارند و کسانیکه در حسینیهها با مردم سروکار داشتند با ما کار میکردند. ما یک دفتر داریم و خوب است شما بیائید آن را ببینید. هنوز در خانه ما است. اسامی آن نمایندگیها است. سرمایه خوبی برای انتشارات بود. پس دست انتشاراتیمان خوب بود. اگر چیزی داشتیم و میخواستیم بفرستیم، میتوانستیم در ظرف مدت کوتاهی به همه ایران بفرستیم.
آدمهای مورد اعتمادی هم بودند. تقلّب نمیکردند و امین بودند و خیالمان راحت بود. این هم یک سرمایه بود که من آن موقع داشتم. مسأله سوّم که کار ما را یک موقع حل میکرد شیوهای آن زمان بود که من نمیدانم انتشارات الان دارند یا نه. آن موقع انتشاراتیها سرمایهای نداشتند. ما اینطور چیزها را پیش فروش میکردیم. همان مکتب تشیع را ما اوّلین بار پیش فروش کردیم. هزینه طرح آن روز را در آوردیم. پیش فروش هم به این صورت بود که قبض چاپ میکردیم و برای نمایندههایمان میفرستادیم و آنها قبض را میفروختند و پولش را به ما میدادند. یک تفاوتی بین قیمت پیش از فروش و بعد از فروش بود. مثلاً اگر پیش از فروش پنج تومان بود، بعد از فروش هفت تومان میشد. اگر هفت تومان بود، ده تومان میشد. این مقدار پول هم برای کسانی که میخواهند کتاب بخوانند اهمیت داشت این طور نبود که بگویند این دو تومان چیزی نیست، صبر میکنیم تا کتاب بیاید. برایشان اهمیت داشت. طلبه بودند، دانشجو بودند، معلّم بودند. ما این قبضها را برای نمایندگیهایمان فرستادیم و همراهش هم یک برگه تبلیغاتی هم بود. با برگه تبلیغاتی معرفی میکردیم که این کتابها چه محتواهایی دارد.
چیزی بود که در آن موقعها مورد علاقه مردم بود. مورد علاقه تیپ فرهنگی و به اصطلاح مکتبیها بود. خیلی زود جواب داد. یک مبلغی از طرف نمایندگیها برای ما جمع شد و ما هزینه چاپ را فراهم کردیم. هزینه کاغذ و چاپ و صحافی بود که دیگر ما هزینه حق مؤلف و اینطور چیزها را نداشتیم. این هم بحمدالله حل شد. همکارهایی را که برای مکتب تشیع میکردیم آن تجربه را اینجا تکرار کردیم.
مسأله اجازه چاپ میماند. البته آن موقعها هنوز رژیم به فکر سانسور کتاب در سراسر ایران نبود. احیانآ با نظر خودشان به کتاب مضّری برخورد میکردند، میبستند و کتابها را توقیف میکردند. تهران نمیدانم چه جوی داشت. من این کار را قم کردم. ما خیلی ساده در قم رفتیم در اداره آموزش و پرورش که آن موقع اجازه چاپ را آنها میدادند. خیلی معمولی اجازه چاپ را به ما دادند و بحثی هم مطرح نشد که قسمتی باید به فرض سانسور بشود. اجازه چاپ را آنجا گرفتیم. البته اوّلش مرسوم نبود من نگرفته بودم و بعداً که لازم شد رفتم از آنها گرفتم. مسأله مهم اینجا انگیزه من بود. من این انگیزه را به اندازه کافی داشتم. در حقیقت به تنهایی هم کتاب را ترجمه کردم و هم هزینه چاپ را از پیش فروش تأمین کردم و هم در چاپش که خودم مراقبت کردم تا چاپ شد و منتشر کردیم. چاپ اوّلش اینجوری بود. چاپهای بعد دیگر ماجراهای فراوانی دارد و کتاب شناخته شد و معروف شد و کسانی هم به فکر افتادند که خودشان به عنوان وظیفه این کتاب را چاپ و پخش کنند.
ما هم حق طبع نگرفتیم. برای اینکه آزاد باشد هر کس میخواهد کتاب را چاپ کند و پخش کند لذا من دیگر نمیدانم که این چند بار چاپ شده است. خیلیها را ما بعداً دیدیم که گفتند ما کتاب را چاپ کردیم و پخش کردیم و بعضیها هم میآمدند و مقداری پول به عنوان حق مؤلف به من میدادند من هم چون میدیدم اینها برای خدا کار کردند به خودشان میدادم و میگفتم من حقّی ندارم. ولی شما خطر کردید و مال خودتان باشد. به هر حال به این شکل این کتاب تهیه و چاپ شد و مورد استقبال قرار گرفت و هنوز هم که دهها سال میگذرد، جزو جامعترین کتابها است که تقریباً مسایل فلسطین را ریشهای و تاریخی و تحلیلی تا تاریخ انتشار کتاب در خودش جمع کرد.
س- با توجه به اینکه اوّلین کتاب بود که با موقعیت فلسطین در ایران چاپ شد. آیا خاطر حضرتعالی هست که عکس العمل افکار عمومی جامعه ما و به نوعی سیاست مداران با انتشار این کتاب چگونه بود؟
ج- کم وبیش یادم هست. این کتاب در گروههای سیاسی که در ایران بودند جزو برنامههای آموزشی شد. چون آن موقع انجمنهای مخفی زیاد بود. مثلاً همین هیأتهای مؤتلفه که من گاهی در تهران برای آنها سخنرانی میکردم. یا بعضی از انجمنهای دانش آموزی و دانشجویی و جاهای مختلف که ما میرفتیم، دیدیم این کتاب جزو برنامههای آموزشی آنها شده است. بعضیها تحت تأثیر مقدمه کتاب بودند که من خودم در رابطه با استعمار نوشته بودم که آن را درس میدادند. در محیطهای مبارزاتی و سیاسی و مذهبی استقبال زیادی از این کتاب شد. یک نسخه را یکی از آقایان برده بودند آن موقع که دکتر مصدق در احمدآباد بود نسخه را پیش دکتر مصدق برده بودند. ایشان یک تیپ مبارز، سیاسی و ملّی گرای آن روز بود.
تیپهای مذهبی به ما علاقه بیشتری داشتند. ایشان وقتی که خوانده بود نامهای دیگری نوشت که این مبناییتر است. خود اتحادّیه عرب که آن موقع عنصر فعّال صحنه مبارزه فلسطینیها بود. این آقای اکرم زعتیر که سفیر اردن در ایران بود و مؤلف کتاب هم بود. از طریق خود او آنها هم حدود سیصد جلد کتاب فارسی را خریدند که ایشان دوهزار تومان به من داد که ما هفت تومان میفروختیم. ایشان دوهزار تومان به من داد و سیصد جلد کتاب خرید و در محافل، در سفارتخانهها در ملاقاتها در بین سطحی که ارتباط داشتند این کتاب را هدیه میکردند. من جمله آقا مصطفی رهنما هست که ایشان آن موقع به مسأله فلسطین علاقهمند بود و به نشریات عربی وارد بود و بیشتر تماس داشت. با سفارتخانههای عربی هم تماس داشتند. یک مقدار کتاب در اختیار ایشان گذاشته بودند.
ایشان هم در محافل روحانی و جاهای دیگر هدیه میدادند. کتاب در محیطهای مذهبی و سیاسی زیاد هدیه شده بود. اگر قدرت توزیع میداشتیم؛ هر چه طبع میکردیم میخریدند. منتها ما دیگر کار خودمان را کرده بودیم و بقیه را به عهده دیگران گذاشته بودیم. هرکس میخواست طبع میکرد و میفروخت. برای نیروهای مبارز یک کتاب مبنایی شده بود.
س- دولت برای حضرتعالی در روند تجدید چاپ آن مشکلی ایجاد نکرد؟
ج- چرا از اصلش مشکل ایجاد کردند. در اولین باز داشتم وقتی که گرفتند قسمت زیادی از حساسیت ساواک روی همین بود. منتها با ملاحظهای که ساواکیها و دربار با کشورهای عربی مثل اردن و اینها داشتند، نمیخواستند یک پرونده صریحی روی این مطرح شود. ما را به خطرهای دیگری متهم کرده بودند. مثلاً در رابطه با قتل منصور و کمک به خانوادههای زندانیها یا سخنرانیهایی که من در اجتماعات مذهبی داشتم. یا فرار کردن از سربازی، اینطور چیزها به اندازه کافی بود. تحت پوشش آنها ما را بازداشت و شکنجه کردند. ولی در محافل خصوصی گفته بودند که جرم فلانی این است که اینجا به عنوان عامل فلسطینیها دارد عمل میکند. آنهایی که واسطه میشدند و میخواستند ما را نجات بدهند آنجا میفهمیدند که حساسیت آنها روی این است. یکی دیگر از حساسیت آنها روی مقدمه بود. با مقدمهای که بر این کتاب نوشتم از یک رو وسیعتر از فلسطین گرفتم. خطرهای استعمار را بهطورکلی چه در ایران، چه در آفریقا، چه در فلسطین، یا هر جای دیگری و آثار منفی استعمار را من در آنجا شرح دادم. آنها از گلایه هایشان این بود که میگفتند فلانی آمده ایران را هم مثل یک کشور مستعمره معرفی کرد و آثار استعمار را اینجا آورده است. خواسته از این کلیت یک مصداقی در ایران بسازد. روی این مسأله بازجوییهای شدیدی شدم و فشار زیادی تحمل کردم. امّا صراحت پرونده من که روی آن کیفر خواست صادر میشد، روی این خیلی نمیآمدند. امّا حساسیت خیلی جدی آنها که در باز جوئیها و برخوردها هم تهدید میکردند که این مسأله برای دولت ایران قابل تحمل نیست، کتاب تا آخر دوران شاه یک کتاب آزاد مشروعی نشد. همیشه آنها روی آن حرف داشتند. توقیف میکردند و مکاتبه میکردند. ولی مردم چاپ میکردند. پخش میکردند. نشر کتاب عملاً هیچ وقت متوقف نشد، امّا قانونی نبود.
س- همکارهایی که در چاپ این کتاب به شما کمک کردند، آیا کسی را بخاطر دارید؟
ج- چاپ خانهای که در قم بود به نام چاپخانه حکمت که مال برادران برقه بود. آنها قبلاً هم در مکتب تشیع با ما همکاری میکردند. کارهای انتشاراتیمان در قم با آنها بود. چون با اینها سابقه داشتم، آنها هم بندههای خدا عمل کردند و این خطر را پذیرفتند. آدمهای ناواردی نبودند و میفهمیدند. ولی بهطور معمولی کسی ضعیفشان نکرده بود و آنها هم بهکار خودشان عمل میکردند. آنجا یکی از دوستان خیلی خوب ما آقای دکتر احمدی که الان استاد دانشگاه هستند، ایشان آن موقع مثل خود ما طلبه بود و یکی از راههای حاشیه زندگی ایشان این بود که در چاپخانهها اوراقی را که تحت چاپ بود، تصحیح میکرد. من گاهی میرفتم و کاری میکردم و کار خودم را انجام میدادم. ولی ایشان اینطور کتابهایی را که میپسندید تصحیح آنرا به عهده میگرفت. زحمت تصحیح چاپ را ایشان به عهده گرفتند و با سلیقه همکاری کردند و کتاب کم غلط داشت.
س- میخواستم اگر اجازه داشته باشم بپرسم که اگر حضرتعالی در همان مقطع حضور داشتید آیا موضوع دیگری را برای چاپ کتاب انتخاب میکردید؟ چه موضوع دیگری در آن مقطع اولویت داشت؟ آیا همان سرگذشت فلسطین در آن مقطع مناسب بود؟
ج- الان فکر میکنم که آن زمان بهترین انتخاب بوده است. یک مقدار هم تصادفی حوادث به سراغ ما آمده و به اینجا رسیدیم. چون ما مسألهای مهمتر از مسأله فلسطین در آن زمان نداشتیم و نیازمندی مردم ایران هم به اطلاعات فلسطین بسیار زیاد بود. چون در بی خبری کامل نگه داشته شده بودند. هنوز هم که از آن تاریخ تا به حال بیش از سی سال میگذرد هنوز مسأله فلسطین همان حساسیت خودش را دارد. یعنی امروز هم اگر کسی بخواهد در ایران خدمت مؤثری بکند، البته در ایران حالا این یک مسأله معمولی است و هیچ کس ممنوع نیست، حتی تشویق هم میشود. با اینکه اینطوری است هنوز هم کار کردن روی مسأله فلسطین و توضیح دادن این خطر استعماری در دنیای اسلام، حساسیت خودش را حفظ کرده است. منتها آن روز به عنوان کار مهمی که جای خالی را پر میکرد، بود. کار نشدهای بود. ویژگی دیگری داشت. قطعاً هم اگر من الان بخواهم انتخاب بکنم، در شرایط آن روز اولویت اوّلم همین بود.
س- جناب آقای هاشمی! در حال حاضر تمایل دارید چیزی یا کتابی را بنویسید؟
ج- بله من الان مقدار زیادی از وقتم در این اموار صرف میشود. البته یک کارهای نیمه تمامی دارم که آنها برای من مهم است. من یک کاری را برای قرآن از زندان شروع کردم. آن زمان باز مثل قضیه فلسطین جای بعد تحقیقاتی قرآن خالی بود که کلیدی برای قرآن باشد. به این صورت موضوعات قرآن را از هم تفکیک کنم. هر آیه که راجع به هر موضوع داریم یک جا جمع کنیم. سه سال کامل، یعنی تقریباً همه وقت، من در زندان این کار را کردم. حدود صد هزار فیش در بیست و چهار دفتر آماده شد. دو طرف دفترهای دویست برگی را مینوشتم. به زحمت اینها را از زندان به بیرون دادیم. بعضیها را خودم آوردم. اینها به قم رفته و یک سرمایهای برای مرکز معارف قرآن شده که دفتر تبلیغات آن را دارد. اوّل یک تفسیر فارسی شده است و تفسیری که موضوعات قرآن را جداجدا، هر موضوعی را با آن قطعهای از آیهای که به هم مربوط است چاپ میکنندکه هفت یا هشت جلد آن چاپ شده است. هفت الی هشت جلد دیگر مانده است. نصف آن چاپ شده است. کاری که مانده کلید قرآن است. ما باید نمایههایی که در آن تفسیر شده آنها را جدا کنیم. مثلاً فرض درباره صبر، درباره تکبر، درباره استقامت، هر موضوع اخلاقی، تاریخی، فقهی، عقیدتی، هر چه که در قرآن است آیاتش را یک جا بیاوریم. این کار را داریم میکنیم. من یک مقدار از وقتم صرف آنها میشود. آنها اوّلین جلدش را آوردند که من نظر نهایی را بدهم که چاپ کنند. فکر میکنم ده الی بیست جلد از آنها بشود. بعد یک تفسیر موضوعی است که بر اساس آنچه که در آمده یک تفسیر بکنیم. عمده وقت من الان آنجا مصرف میشود. یک کاری را پیش از انقلاب درباره زندگی ائمه شروع کردم. درباره زندگی ائمه خیلی نوشته شده است. ولی ما هنوز یک زندگینامه جامعی نداریم. ما با جمع زیادی از طلبههای آن زمان یک مرکز تحقیقاتی سیّاری درست کرده بودیم که قدم اوّل ما این بود که همه کتابهایی که از صدر اسلام تا کنون مربوط به ائمه میشود مطالعه کنیم، فیش برداری کنیم. این یک وسیله معاش طلبههای ممنوع المنبر که رژیم آنها را از سخنرانی ممنوع میکرد و زندگیشان مشکل پیدامی کرد و بیکار میشدند نیز شده بود. بعضی از افراد خیر هزینه کار را میدادند. ساعتی 5 تومان میدادیم. برایمان تحقیق میکردند. یک کارتون یادداشت داشتیم که من بازداشت شدم و زندان رفتم و کار هم متوقف شد. حالا دفتر تبلیغات قم آنرا احیاء کرده است. بر اساس همان کاری که من کرده بودم. من اسکلت کتاب راتعیین کرده بودم. یک مقدار توسعه دادند. الان در حال تحقیق هستند که به نظرم اگر من توفیق پیدا کنم به آنها کمک کنم که این کار تمام بشود، یک اثر ماندنی از زندگی ائمه در تاریخ به جای خواهدماند.
در مورد فقه نوشتن فایده ندارد. این همه کتاب فقه هست. اساتیدی از ما باسوادتر و جامعتر میتوانند بنویسند. من فکر میکنم این جایش خالی نیست. دیگران بهتر از من انجام میدهند. شاید این کارها را هم دیگرن بهتر از من انجام بدهند. چون انجام ندادند من به عنوان پر کردن یک خلاء وارد این چیزها شدم. این دو کار مهم و وقتگیر من است. الان ساعت فراغتم را صرف این کارها میکنم کارهای متفرقه دیگری هم هست که خام است. هنوز دارم کار میکنم شاید یک روزی شکل بگیرد.
س- خیلی متشکرم.
ج- موفق باشید.