مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با خبرنگاران داخلی
پیرامون: شخصیت حجت الاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد
س ) آشنایی شما با شهید هاشمی نژاد از چه زمانی شروع شد و خصوصیات اخلاقی ایشان چه بود؟
ج ) آشنایی من با ایشان به قبل از سالهای پیش از ۱۳۳۵ برمیگردد. ایشان در قم طلبه بودند و تقریباً هم درس بودیم. رفته رفته آشنایی ما بیشتر شد و ایشان را از نزدیک شناختم و هرچه ایشان را بیشتر میشناختم، برایم عنصری جالبتر بود. او آدم پر تحرک و با نشاط و پرکاری بود. هنگام درس خواندن، خوب درس میخواند و تحرکش برای من خیلی جاذبه داشت. در نخستین سالهای آشنایی، افکاری به ذهنش میآمد که اتفاقاً با استادی آقای شیخ علی کاشانی همزمان شد. ایشان مرید آقای کاشانی شد و به کار سیر و سلوک و غرق شدن در عوالم عبادت و شب زنده داری پرداخت. بهاین ترتیب، از آن پس در جلسات و محافلی که طلبهها داشتند، کمتر دیده میشد. در واقع منزوی شده بود و ضمن درس خواندن، بهکارهای عبادی میپرداخت. وضعیت ایشان تا سالهای این طور بود؛ تا اینکه مبارزات شروع شد. البته در این مقطع، استادشان فوت کرده بود. بعد از شروع مبارزات - یعنی سال ۴۱ به بعد - ایشان وارد مبارزات شده و از آن به بعد هم رفاقت و دوستی نزدیکی با یکدیگر داشتیم. او شجاع، اهل قلم و تیزبین بود. در زندانها هم نیز مقاوم و رازدار بود و بهرحال، همرزم قابل اعتمادی برای دوستان مبارز بود.
س ) برخورد ایشان با منافقین چگونه بود؟
ج ) از سال ۵۰ که منافقین کشف شدند تا دو سه سالی، ایشان و همه ما با آنها موافق بودیم و همکاری میکردیم. از سال ۵۲ اینها زیر سئوال رفتند و از سال ۵۴، دیگر رسماً وضع مشخص شد. از سال ۵۲ تردیدها شروع شد و در سال ۵۴، با روشن شدن جریان شهادت واقفی، اعلام موضع رسمی مارکسیستی بعضی از مجاهدین و اینکه سازمان حاضر نشد به اتخاذ موضع خالص اسلامی نشد، اکثراً با آنها مخالف شدند. اطلاعی که من داشتم این بود که ایشان در سال ۵۴، با منافقین اعلام مخالفت کرده بود.
س ) فعالیت ایشان با حزب جمهوری اسلامی از چه زمانی آغاز شد؟
ج ) از همان موقع که اعلام کردیم، ایشان هم در مشهد، همکاری خود را با ما شروع کرد. وقتی شعبه خراسان افتتاح شد، ایشان از اولین افرادی بودند که آنجا را هدایت میکردند و تا آخرین روز (روز شهادتشان) نیز، تقریباً قسمت عمده کارهای حزب در خراسان، در دست ایشان بود و کارهای ارزندهای هم در آنجا انجام داد.
س ) چه خاطرهای از ایشان دارید؟
ج ) خاطرات زیاد است؛ اما آخرین خاطره من از ایشان مربوط به بعد از شهادت برادرمان رجایی است. در آن زمان، قرار شد که از طرف حزب، کاندیدایی معرفی شود و هنوز تصمیم نگرفته بودیم که روحانی هم میتواند رئیس جمهور بشود و چنین مطرح بود که شاید فردی غیر روحانی باشد. آقای هاشمی نژاد بهخاطر همین مسأله از مشهد به تهران آمد و در اینجا خیلی تلاش کرد که این فکر را تعقیب نکنیم و بگذاریم یک نفر مورد اعتماد مردم بوده و همه بتوانند به او رأی بدهند انتخاب بشود. ایشان میگفت که غیر از روحانیت فعلاً این حالت را داشته باشد به همین دلیل، وقتی آقای خامنهای بالاخره حاضر شدند که کاندیدا بشوند، ایشان خیلی از موفقیت خود شاد شد؛ هر چند که متأسفانه زنده نماند تا نتیجه تلاشش را ببیند. بطور خلاصه، او مجاهدی دانشمند و مردی خستگیناپذیر بود.(1)
********************************************************************
1- سید عبدالکریم هاشمی نژاد در سال 1353 و 1354 فعالیتهای سیاسی خود را به شکل علنی و با بیپروایی خاصی دنبال کرد و به همین دلیل به اتفاق آیتا... طبسی در مشهد دستگیر شد. وی 2 سال در زندان بود و در این مدت (اواخر سال 1355) با تفکرات انحرافی گروهکهایی چون مجاهدین خلق آشنا شد. ضمن اینکه آنها نیز به خوبی از تفکرات هاشمینژاد اطلاع یافتند.
در کنار شناخت مجاهدین خلق از عمق تفکرات دینی، سیاسی و اجتماعی آنچه باعث شد تا این فرقه تروریستی دست به ترور وی بزند این بود که آنها به خوبی از نقش تاثیرگذار هاشمی نژاد در تداوم تحرکات انقلابی و در کل تثبیت جریان انقلاب به خوبی آگاه بودند. در حقیقت اعضاء سازمان تروریستی مجاهدین خلق در ترور هاشمی نژاد مانند بسیاری از ترورهای سال 1360، شخصیتها و مقاماتی را هدف خود قرار می دادند که پیش از این در محیط هایی چون زندان با آنها آشنا شده بودند.
امام خمینی بلافاصله پس از شهادت شهید هاشمینژاد، نقش «گروهکهای ضعیف نادان و عمال قدرتهای بزرگ خصوصاً امریکا» را در اجرای این عملیات فاش کردند. ایشان تاکید کردند: «اینها انگیزۀ این را دارند که 36 میلیون جمعیت ایران و میلیونها جمعیتهای مسلم و مستضعف جهان، که همه پشتیبان این جمهوری هستند، میخواهند با ترور بعض شخصیتها، اینها را از این راهی که راه اسلام است، منحرف کنند. اینها نمیفهمند که این تودههای عظیم، که چون سیل خروشان در تمام کشور در مقابل قدرتهای بزرگ ایستادهاند، با ترور اشخاص ولو هر چه بزرگ و ارجمند باشند، اینها به خودشان سستی و فتور راه نمیدهند، بلکه منسجمتر میشوند.»
چندی بعد، سازمان منافقین به انجام عملیات تروریستی توسط اعضای نفوذیاش در دفتر حزب جمهوری در مشهد اعتراف کرد. نشریه مجاهد در شماره 515 خود در اینباره نوشت: «ساعت 10 روز 7 مهر ماه 1360، انفجار یک نارنجک در محل حزب جمهوری در مشهد، یکی از شاه مهرههای [امام] خمینی را به هلاکت رساند. این عملیات قهرمانانه فدایی را مجاهد هادی علویان به انجام رساند. هادی میلیشیایی پرشور بود که پس از اردیبهشت ماه 1360 مأموریت یافت با نفوذ در حزب جمهوری اسلامی به کسب اطلاعات بپردازد. او توانست وارد بخش تبلیغات حزب شود و اطلاعات ارزشمندی به دست آورد، از جمله اطلاعات مربوط به یکی از روحانیون به نام کامیاب [شهید سید رضا کامیاب] که تیمهای عملیاتی سازمان پس از آن، نامبرده را به سزای اعمالش رساندند. هادی پس از موافقت سازمان با انجام عملیات انتحاری بر روی هاشمینژاد، آن را به انجام رساند.»
منبع: کتاب "تبار ترور"؛ تهران: موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
در حادثه صبحگاه 7 مهر 60 هنگامی که حجتالاسلام هاشمینژاد در حال بازگشت از کلاس پاسخگویی به سوالات، از پلههای ساختمان حزب جمهوری اسلامی مشهد پایین می آمد، یکی از اعضاء گروهک تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) به نام هادی علوی که قبلا در حزب رخنه کرده بود و پس از شناسایی اخراج شده بود، خود را به نزدیک وی رسانید و با قرار دادن نارنجک جنگی روی شکم او و انفجار آن، هاشمی نژاد را ترور کردد. در اثر انفجار این نارنجک یکی از دست های تروریست قطع شد و یکی از نگهبانان حزب به نام محسن توکلی و یکی از شرکت کنندگان در کلاس پاسخگویی به سوالات به نام عطا ظریف مجروح شدند.