س ـ جناب آقای هاشمی رفسنجانی، نظر شما درباره فرار شاه از کشور چیست؟
ج - بسم اللّه الرحمن الرحیم. آن موقع تازه از زندان آزاد شده بودم و رفته رفته در جریانهای مبارزه و انقلاب که در بیرون جریان داشت، قرار می گرفتم. گرچه در زندان که بودم، دور نبودم، ولی با همه آنچه که بود، آشنا نبودم. در زندان که بودیم خیلی برایمان امید نبود که شاه بهاین آسانی از کشور برود. گرچه این امید بیشتر شده بود، ولی هنوز فکر میکردیم، شاه بیشتر میتواند، مقاومت بکند. به این آسانی و به این ذلت، مخصوصآ با آن منظرهای که در فرودگاه نشان دادند، از کشور رفت که برای ما تا حدودی غیرمنتظره بود. برای شخص من این طور است. برای اینکه انعکاس آن را در مردم مستقیم ببینیم، یک مقدار در خیابانها و اجتماعات گشتیم. مردم این صفحات روزنامه اطلاعات را خیلی درشت کرده بودند. خوشحالیشان را با انحای مختلف نشان میدادند. عجیب اینکه با اینکه شاه به اسم مسافرت محدود از کشور رفت و اعلام کرد که برمیگردم، ولی برداشت مردم این بود که مسافرت نهایی است و دیگر برنمیگردد. با درک غریزی و شعور خاصی که مردم در این طور مسائل نشان میدهند، روز شکست نهایی رژیم را احساس کردند.
س ـ نظر شما درباره بختیار و حکومت چند روزه او چیست؟ چرا مقاومت می کرد؟ چرا تسلیم شد؟
ج - بختیار فوری فرار نکرد، مدتها در ایران مخفی بوده است. درباره شکستش باید گفت که با ورود امام، بختیار شکست خورده بود. آن سه، چهار روز هم بیخود مقاومت کرد. بختیار مصمم بود که نگذارد امام به ایران بیایند. وقتی امام اعلام کردند که تشریف میآورند، بختیار فرودگاه را بست و تصمیم به مقاومت گرفت. آن روز علما در دانشگاه تهران جمع شدند. ما هم بودیم، از شهرستانها آمدند و در مسجد دانشگاه تحصن شد. علاوه بر فشارهایی که بر دولت بختیار بود، همه ایران فشار بود و اعتصاب همه جا را گرفته بود و هیچکس کار نمیکرد. در جنوب، مخصوصآ اعتصاب نفت خیلی عظیم بود. تظاهرات غیرقابل توصیف بود. سربازها و ارتشیها حاضر نبودند با مردم درگیر بشوند. بختیار اصلا وسیلهای برای اعمال حکومت نداشت. فقط اسمش حاکم بود. ادارات و مؤسسات حمایت نمی کردند. پلیس و ارتش نه میخواستند و نه میتوانستند که مردم را وادار به اطاعت بکنند. این فشار عمومی کشور را گرفته بود و تسلیم شد که راضی شود تا امام تشریف بیاورند. گرچه تهدیدهایی شده بود که ممکن است هواپیمای امام آسیب ببیند، اما امام با شهامت آمدند. وقتی که امام وارد کشور شدند، آن استقبال عظیمی که در تاریخ ایران بیسابقه است، انجام شد. شاید در تاریخ دنیا هم بی سابقه باشد. آن روز تقریبآ همه مردم تهران بیرون بودند. امام از فرودگاه تا بهشتزهرا به چه زحمتی رفتند و به چه زحمتی به مقرشان برگشتند! نتوانستند به مقرشان برگردند. به خاطر ازدحام مردم بجای دیگری رفتند و بعد به طور ناشناس از آنجا به مقّر خود منتقل شدند. کشور یکپارچه اطاعت از امام بود. بختیار به عنوان یک عامل بیاراده و بینیرو حضور داشت. پنج، شش روز بی خود مقاومت کرد، کسانی را فرستاد تا مذاکراتی بکنند و کسی به فرستادههای او اعتنا نمیکرد. دستور امام این بود که او باید برود. مردم حکومت خودشان را تشکیل میدهند. همان مقدار مقاومتش خسارتبار شد. چون نیازی به این درگیری بیست و یک و بیست و دو بهمن نداشتیم. هر کسی میفهمید که این حرکتها مذبوحانه و تلاشها بینتیجهای است. مردم را با ارتش درگیر کرد. البته آن هم توطئه ای بود که به صورت مصنوعی پادگانها را در مقابل مردم قرار بدهند و مردم را عصبانی کنند که به پادگانها بریزند و اسلحه پادگانها را ببرند. طبیعی بود گروهکهایی که آن موقع متشکل بودند و حساب شده کار میکردند، آمادگی داشتند که غارت کنند و اسلحهها را بردارند. شاید خود رژیم هم حساب کرده بود که عدهای از عواملش مسلح باشند. بختیار این خسارت عظیم را آن روز با آن مقاومت بیجا به کشور وارد کرد و عدهای از مردم و مأمورین کشته شدند و مقدار زیادی اسلحه بهغارت رفت و بسیاری از مؤسسات دولتی بجای اینکه تسلیم مردم شوند، با هجوم مردم که طبعآ در بین آنها افراد نابابی بودند، تصرف شد که مقداری از امکانات بیتالمال و مردم غارت شد. به هرحال باید گفت با ورود امام، بختیار و دولت رژیم شاه رفته و حکومت اسلامی تشکیل شده بود. اما در این پنج، شش روز، هم وقت تلف شد، هم یک مقدار خسارات به کشور وارد شد.
س ـ قبل از ورود امام، ستاد استقبال و چند ستاد دیگر تشکیل شده بود، درباره برنامه ها و شاخه های متعدد این ستاد بفرمایید؟
ج - به آن شکل ستاد خاصی نبود. یک ستاد بود که برای استقبال امام تشکیل شده بود. مرکز آن در مدرسه رفاه بود. این استقبال خیلی عظیم بود، از لحاظ امنیتی، تدارکات، مسائل صوتی و انتقال مردم، مسؤولیت بزرگی داشت. چون دولت با آن ستاد همکاری نمیکرد. علیرغم فشار دولت میبایست، این کار میشد. این ستاد در واقع یک ستاد تشریفاتی و مبارزاتی بود. یعنی مسؤولیت انجام کارهای اداره کشور را نداشت. شاخههای مختلفی داشت. اما این شاخه ها در یک جهت حرکت میکردند که امام چگونه وارد میشوند و کجا میروند و چگونه تماسها و مراجعات مردم و تظاهرات تنظیم شود. البته قبل از اینکه امام تشریف بیاورند، شورای انقلاب تشکیل شده بود و به محض آمدن امام، مسأله تشکیل دولت هم مطرح شد و کارها طبعآ به دولت واگذار میشد. میدانید که قبل از رفتن بختیار، دولت امام تشکیل شد و یکی از مشکلات این بود که این دولت باید با حضور دولت بختیار وزارتخانهها را تصرف کند. البته از طرف وزارتخانهها آمده بودند و وزرای خود را بیرون کرده بودند و پیشنهاد میکردند وزرای امام به وزارتخانهها بیایند. مسؤولیت این گونه کارها به عهده شورای انقلاب و دولتی بود که با معرفی شورای انقلاب و تصویب امام تشکیل شده بود. منتها مسأله دیگری هم بود و آن اداره منزل و مقر امام بود. امام اول وارد مدرسه رفاه شدند. بعد معلوم شد مدرسه رفاه با آن حیاط کوچک و با آن وضع خاص کوچه، کشش جمعیت را ندارد و نمیتوان اداره کرد. این بود که ستاد اداره خانه امام به مدرسه علوی منتقل شد و امام هم به آنجا تشریف بردند. برای تشکیلات خانه امام و اداره مسائل آن، چند نفر انتخاب شدند که استاد شهید مطهری و یکی از دوستان دیگر و من مسؤول اداره آن خانه شدیم. مدرسه علوی حساس بود. یکی از کارهای ما این بود که برنامهها را تنظیم کنیم. مردم و شخصیتها میآمدند و با امام کار داشتند و امام هم کارهایی داشتند. کارهای دولت و کارهای دیگر هم بود که انجام میشد. مسائل پرماجرا و سرنوشت سازی بود. شاخه های خاصی در نظرم نیست که اینها داشته باشند. یعنی ستاد خاصی برای کارهای اجرایی نبود. چون کارهای مربوط به امور دولت، به دولت واگذار شده بود. بیت امام هم هیأت مدیره خاصی داشت. برنامه تشریفات ورود امام و استقبال و برنامه های آمدن هیأتها و جمعیتها به عهده همان ستاد استقبال بود. شاید شاخهها و گروههای دیگری هم بودند که کار میکردند که چیزی به ذهنم نمیرسد.
س ـ از استقرار امام در مدرسه رفاه و ملاقات مردم با ایشان بگویید. آیا هیچ کنترلی صورت میگرفت؟
ج - آن روز آن قدر شلوغ و تزاحم و تراکم جمعیت زیاد بود که ما فرصت اینکه خودمان را به امام زیاد نزدیک کنیم، نداشتیم. مثلا من با اینکه سالها بود امام را ندیده بودم و عشق داشتم هر چه زودتر ایشان را ببینم، در فرودگاه از دور ایشان را دیدم. به بهشتزهرا هم نتوانستم برسم و آن شبی که ایشان به مدرسه رفاه آمدند، به خاطر کارهایی که مشغول بودیم، نتوانستم ایشان را ببینم. صبح فردا امام سراغ مرا گرفته بودند و من با اینکه گرفتار بودم، خدمت امام رفتم. برای اولین بار بعد از سالها خدمتشان رسیدم. امام خیلی بشاش و پرروحیه و پرتوان و به نظر من خیلی سالمتر از امامی که چهار، پنج سال پیش ایشان را در نجف دیده بودم، بودند. آنچه که برای من مهم و سازنده بود، روحیه بسیار غنی خود امام بود که خیلی خوب وارد کشوری شدند که حکومت، ارتش، پلیس و نیروهای اجرایی به صورت ظاهر کارشکنی میکردند و موج عظیم مردم هم در آن طرف بود. همه چیز تعطیل بود. کشور سی و چند میلیونی تقریبآ در حال تعطیل شدن بود. ایشان با اینکه حدود سیزده، چهارده سال از کشور دور بودند و تازه وارد شده بودند، هیچ احساس نگرانی نداشتند. می دانستند دولت را بیرون میکنند و حکومت را تشکیل میدهند و امور را به جای خود تنظیم خواهند کرد. با خیال راحت و بدون مراعات حتی اصول ایمنی و امنیتی در اتاقی که همه اطرافش شیشه بود، از دو طرف با مردم تماس میگرفتند و حضور مردم در پیش امام کنترل نمی شد. در موج جمعیت نمی توانستیم افراد را کنترل بکنیم. هر کس می توانست، خود را به امام برساند. آن روحیه، آن شهامت و آن تسلطی که امام در برخورد با مسائل داشتند، برای ما سازنده بود.
س ـ آیا خاطرهای از شب و روز 22 بهمن دارید؟ اگر دارید، بفرمایید.
ج - آن روز سرپا خاطره است. یعنی نکته معینی نیست که بگوییم خاطره آن روز به این شکل بود. رژیم اعلام حکومت نظامی کرده است و به مردم گفت که به خیابانها نیایند. تصمیم گرفته بود مردم را بترساند و نیروهای نظامی را به خیابانها بریزد و جلوی هجومی را که به بیت امام شده بود، بگیرد. مخصوصآ وقتی ارتشیها و نظامیها جلوی امام رژه رفتند، در موقعی که هنوز بهصورت ظاهر تحت حکومت رژیم قبل بودند، رژیم خیلی وحشتزده شد. مانور هواپیماها بهنفع انقلاب در فضای تهران رژیم را خیلی ترساند. او تصمیم به خشونت گرفت. البته دل ما هم میلرزید. سفاکی رژیم را دیده بودیم و فکر میکردیم با این تصمیمی که رژیم گرفته است و مردمی که این جور در خیابانها هستند، چه خواهد شد؟ ما در یک لحظه امید و هراس زندگی میکردیم که آن تصمیم را امام گرفتند. خدمت امام رفتیم و دیدیم تصمیمشان را گرفتند و اعلام کردند. یکی از مشخصات امام و نقطه مهم در رهبری ایشان این است که در لحظاتی که ممکن است تردیدها انسان را شکست بدهد، ایشان سریعآ تصمیم میگیرند و معمولا در این طور جاها موفق هستند. یک دفعه تصمیم گرفتند که به مردم اعلام کنند مردم به خیابانها بیایند و فرمانهای شاه را بشکنند. چنین تصمیمی از رهبر، آن هم در چنین حالتی خیلی با ارزش است. خیلی نیروی روحی می خواهد که ایشان گرفتند و آن لحظه برای ما لحظه حساسی بود. امام تصمیم گرفتند و اعلام شد و لحظاتی بعد سروصدای درگیریها بلند شد. اوایل شب بود که خدمت امام رفتیم. چون فشار از طرف مردم زیاد شد که امشب امام در مدرسه نمانند. خیلی طبیعی بود که رژیم میخواهد حمله کند و یکی از جاهایی که حمله خواهد کرد، مدرسه است. خدمت امام رفتیم و گفتیم و ایشان به این پیشنهاد خندیدند. اولا معتقد بودند رژیم چنین جرأتی ندارد. ثانیآ میگفتند مرکز رهبری نباید خالی باشد و رهبر باید در مرکز رهبری بماند و مردم را هدایت کند. با خیال راحت در مدرسه ماندند. فکر کردیم که ما هم نباید از مدرسه دور شویم. آن شب در حول و حوش مدرسه ماندیم. صدای تیر و توپ از اطراف میآمد. از پشت پنجره دایمآ خطوط آتشی را که تیرها ترسیم میکردند، میدیدیم که نوعآ مسیر مشخصی نداشت، مثل اینکه هر کس از هر جا در فضا تیر میزد. فردا که درگیری شروع شد و مردم به پادگانها هجوم بردند و مصادره اموال پادگانها و اسلحهها شروع شد هم لحظه سختی داشتیم.
س ـ نگرانی شما و امام در شب و روز 22 بهمن چه بود؟
ج - امام راحت بودند. البته ما هم از اینکه پیروزیم، مطمئن بودیم. اما این مشکل به نظر میآمد که اسلحهها را میبرند و معلوم نبود چه کسی میبرد و کجا میبرند. دایمآ هم از اطراف خبر میرسید که فلان جا آتش گرفته است و مردم دارند میبرند. کار ما این شده بود که از داخل مدرسه گروه گروه را با یکی از علما میفرستادیم که بروند مردم را نصیحت و هدایت کنند که در انضباط و حفظ اموال، مخصوصآ اسلحهها کوشا باشند. معمولا خبرها خوش بود. چون هر لحظه خبر تسلیم شدن یک پادگان و آوردن تانک و ماشینها را میآوردند. مدرسه رفاه مرکز اسلحه شده بود. اسلحهها را جمع میکردند. ما بین این دو مدرسه دایمآ در حرکت بودیم که مواظب آنجا و هم بیت امام باشیم. امام مطمئن و راحت بودند و ما امیدوار بودیم. ولی مضطرب بودیم که اگر شیرازه از هم پاشید، چگونه اینها را جمع و جور کنیم.
س ـ اصلاً از آن روز خاطرهای ندارید؟
ج - خاطره ای الان به ذهنم رسید. وقتی با خبر شدیم که رادیو را گرفته اند و صدای رادیو یک دفعه عوض شد، می دانید که در روزهای اول در مدرسه علوی کانال انقلاب داشتیم که یک عده از هنرمندان و متخصصین قم درست کرده بودند که به طور محدود و با برد کوتاهی اخبار انقلاب را پخش می کردند. ولی لحظه ای که صدای انقلاب را از رادیوی صداوسیمای جمهوری اسلامی که آن روز هنوز اسم دیگری داشت، شنیدیم، خیلی خوشحال شدیم. برای ما لحظه جالبی بود. چیزهایی بود که هم خاطره دارد و هم از نظر توجه امام اهمیت دارد. وقتی دیدیم شعارها تبدیل به صدای بلند شد که میگوید صدای انقلاب راستین ایران است، خوشحال شدیم. همان لحظه امام ما را خواستند و گفتند اینها چه می گویند؟ صدای انقلاب راستین نیست. باید بگویند انقلاب اسلامی ایران. این توجه امام از همان لحظه اول خیلی مهم است که ایشان نگذاشت این کلمه خیلی طولانی بشود. زود دستور دادند که انقلاب اسلامی بگویید. البته برای آنهایی که اجرا می کردند، سخت بود. به نظر می رسید که یک عده از گروهها و گروهکها مثل چریکها در آنجا نفوذ کرده بودند و جور دیگری شعار می دادند. این جور به نظرم می آمد. حتی لحظات اول اینها آن قدر بیتوجه بودند که در همان ساعات اول و دوم چون برنامهای نداشتند، از همان ترانه هایی که قبلا خواننده های گذشته اجرا کرده بودند، در لابلای شعارهایشان پخش می کردند. در حالی که انقلاب شده بود و باید چیزهای دیگری غیر از اینها باشد. معلوم بود در آنجا آدمهای جالبی نیستند. امام آن شب صبر کردند و فقط پیغام دادند این را عوض کنید. فردا که دیدند برنامهها در جهت انقلاب اسلامی نیست، دستور دادند که آنها را عوض کنید. من در مدرسه رفاه بودم. ما را خواستند و گفتند خودتان به اداره رادیو میروید و آنجا را میگیرید. یک نفر را میگذارید که میشناسید. اگر تعداد زیادی هم کشته لازم است، بدهید و آنجا را تصرف و در جهت انقلاب حرکت کنید. من و آقای مطهری و آقای بهشتی و بعضی از دوستان مأمور شدیم. با آن همه کاری که داشتیم، بیرون آمدیم. ماشینی نبود، کسی به کسی نبود که چه کسی، چه کسی را ببرد. مینی بوس دم در مدرسه آورده بودند. سوار شدیم و راننده نبود. آن قدر داد و بیداد کردم که راننده ای با سوئیچ پیدا شد و ما را برد و نظم مختصری به آنجا دادیم و برگشتیم. توجه امام برای حفظ جهت و اسلامی کردن انقلاب خیلی مهم است که رهبر در آن شرایط خاص که از درو دیوار صدای تیر، هیاهو، بی انضباطی و بی ترتیبی می بارید و همه چیز به هم ریخته بود، یک دفعه توجه می کنند که باید جهت انقلاب را حفظ کنیم.
س ـ آیا درباره بازداشت، مخفی شدن و فرار کردن بختیار اطلاعاتی دارید؟ اگر دارید بفرمایید.
ج - خیر، ما که اطلاع نداریم. هنوز کشف نشده است. آن روز من در مدرسه علوی بودم که یک دفعه خبر پخش شد که بختیار را گرفته اند. مردم خوشحالی کردند و ما هم خیلی خوشحال شدیم. کارم را تمام کردم و به مدرسه رفاه آمدم که ببینم او را آوردند یا نه. هر چه این طرف و آن طرف گشتم، چیزی ندیدم. از آنهایی که بازداشتگاه کوچکی در زیر زمین داشتند، پرسیدم و همه اظهار بی اطلاعی کردند. فکر کردیم شاید گرفته اند و به جای دیگری برده اند. دو سه روز گذشت و دیدیم هیچ خبری نمی شود. یک روز امام مرا خواستند و گفتند که بختیار بازداشت شده بود. من اطلاع دارم. ممکن است کسانی او را فراری داده باشند. تحقیق کنید و ببینید این جریان چیست؟ درباره یک نفر دیگر هم گفتند که فلان کس هم گرفته شد که خیلی اطلاعات دارد. مواظب باشید که او هم از دست در نرود. زندان و پلیس و این چیزها که نداشتیم. مردم می گرفتند. معلوم نبود چه کسی میگ رفت و کجا می برد. هر چه تحقیق کردیم و از هر کس پرسیدیم، نتوانستیم سرنخی پیدا کنیم که چه کسی بختیار را گرفته است و کجا برده است و کجا هست؟ بعدها مطالبی درباره فرار بختیار گفته شد که نتوانستیم بفهمیم موضوع چیست. این اواخر در یکی از گزارشهای خارجی، ویژه نامه خبرگزاری پارس یا جای دیگر خواندم که خود بختیار گفته است که من مدتها بعد از انقلاب در ایران مخفی بودم. بعد از فرودگاه فرار کردم. شاید کسانی در فرودگاه امکاناتی برای او درست کردند که فرار کرده است. در اظهارات خود او هست. به هر حال این جزو رازهایی است که باید یک روز کشف شود.
س ـ درباره شورای انقلاب بفرمایید که چگونه تشکیل شد؟ تصمیماتش چگونه بود؟ چگونه به دولت موقت رسید؟
ج - اصل شورا از اینجا مایه می گیرد که آن موقع استاد شهید مطهری از سفر پاریس برگشتند و آقای بهشتی و بعضی از دوستان دیگر هم آمدند که امام دستور داده است این شش نفر بنشینند با هم مشورت کنند. آن موقع هنوز اسم شورای انقلاب یا دولت یا چیزی از این قبیل مشخص نبود. این شش نفر با اتفاق نظر، افرادی را برای تشکیل کابینه پیدا کنند. تعبیر این بود که کابینه ای در خارج یا داخل بوجود بیاید که هم انقلاب را اداره کند و هم بعد از پیروزی بتواند کشور را اداره کند. این شش نفر مرحوم آقای مطهری، آقای بهشتی، آقای دکتر باهنر، آقای موسوی اردبیلی، آقای خامنه ای و من بودیم. فکر می کنم آقای مهدوی هم بودند. دقیق یادم نیست. با آقای مهدوی هفت نفر می شویم. مثل اینکه شش نفر بودیم. شاید یکی از اینها نبود. امام گفتند این شش نفر نظر بدهند و افرادی را پیدا کنند. مدتی نشستیم و روی اشخاص به عنوان کابینه بحث کردیم. تقریبآ همگی آنها غیر معمم بودند. توافق خیلی مشکل بود. میبایست ده، پانزده نفر پیدا میکردیم، امام شرایطی هم گفته بودند. طول کشید. یک بار دیگر امام توسط یکی از علمایی که از پاریس میآمد، نامهای به آقای منتظری نوشته و پیغام داده بودند که با کمک ایشان در سراسر ایران بگردند و افراد شایسته را پیدا کنند و اسم ببرند. به هرحال با همکاری و همفکری، عدّهای را پیدا کردیم و برای امام فرستادیم. کمکم این قضیه پیشرفت کرد. اساسنامه و آییننامه نوشتیم. مسأله شورای انقلاب و دولت دو چیز جداگانه بود که کمکم پیش آمد. کیفیت این جوری بود. یکی را پیدا میکردیم، اگر رأی موافق همه را داشتیم، او اضافه میشد و به امام اطلاع میدادیم و امام تصویب میکردند. همینطور یکییکی پیش میرفتیم. مثلا آقای مهندس بازرگان، آقای طالقانی، آقای دکتر شیبانی و آقای سپهبد قرنی این گونه عضو شورا شدند. آن موقع قرار بود فرد نظامی هم در ما باشد که سپهبد قرنی انتخاب شد. آقای مهندس کتیرایی و دکتر سحابی هم اضافه شدند. رفته رفته پیش رفتیم. دقیقآ یادم نیست که بقیه چگونه اضافه شدند. به هر حال کارها را اداره میکردیم. امام که تشریف آوردند، نوبت تعیین کابینه شد. امام به شورای انقلاب دستور دادند که کابینه را معین کنید و قید کردند کابینه غیر حزب باشد. معلوم بود که مهندس بازرگان در رأس کابینه است. قید کردند که مهندس بازرگان به طور شخصی باشد و به عنوان نهضت آزادی نباشد. برای هر کس از افراد دیگر هم این عنوان باید باشد. مینشستیم و روی افراد بحث میکردیم. وقتی مهندس بازرگان حکم گرفت، قرار شد افراد را به عنوان اعضای کابینه انتخاب کند. همان روز اول قرار شد هر کس عضو کابینه میشود، دیگر در شورای انقلاب نباشد. لذا بعضی از افراد که در شورای انقلاب بودند، وقتی عضو دولت شدند، از عضویت شورای انقلاب کنار رفتند، من جمله خود مهندس بازرگان. ایشان مشکلی هم داشت. چون میخواست بین گروههایی که داشت، مثل جبهه ملی و گروههای دیگر، افرادی را پیدا کند. شرایطی هم امام گذاشته بودند که حتمآ باید نمازخوان باشند. این مشکلات هم برای او بود. به هرحال توانست کابینهای معرفی کند و شورای انقلاب تصویب کرد. به امام دادیم و امام هم تصویب کردند. شورای انقلاب این گونه تشکیل شد.
س ـ جناب آقای هاشمی، در آخر اگر پیامی به مردم ایران و مسلمانان جهان دارید، بفرمایید
ج - پیام من این است که آن روزی که این دولت تشکیل شد، به خاطر عدم آشنایی و عدم کشف نیروها و شناختی که از دشمنان خودمان داشتیم، امیدوار نبودیم که بتوانیم انقلاب را از مشکلات بعد از انقلاب به این خوبی خارج کنیم، منتها با قدرت رهبری و پشتوانه عظیم مردمی و خلوص کسانی که دستاندرکار بودند ـ اگر تجربه هم نداشتند، نیتها پاک، خالص و فداکاری زیاد بود ـ توانستیم علیرغم مشکلات داخلی و خارجی و مزاحمتهایی که آمریکا و دیگران برای ما فراهم کردند و جنگی که بر ما تحمیل شد، کار را پیش ببریم. اگر چه مشکلات کردستان مدتهاست که ادامه دارد و چقدر مشکلات بر ما تحمیل کرده است. مزاحمتهایی که دولتهای ضدانقلاب و عمال رژیم گذشته بوجود آوردند، انقلاب راه خود را پیدا کرده است. نهادهای انقلاب با سرعتی که در هیچ انقلابی سابقه ندارد، تثبیت شدند. مجلس، ریاست جمهوری، دولت، شورای عالی قضایی و همه نهادها مسؤول پیدا کردهاند. همه چیز به وجود آمده است. قانون اساسی نوشته شد. هیچ انقلابی با این سرعت کارها را به مردم نسپرده است. این کارها انجام شده است. در این فاصله زندگی مردم با کمی مشکل و کمبود، بهتر گشته است، البته نمیتوانیم بگوییم این کارها ارزان شد بلکه بهای گزافی دادهایم. این همه شهید و این همه مجروح و معلول که بسیاری از خانوادههای ایران صدمه دیدهاند، مشکلاتی خواهند داشت. انقلاب به نقطه قابل قبولی در دنیا رسیده است. از ملت ایران، از مسلمانان، به خصوص علاقمندان به انقلاب اسلامی توقع این است که قدر دستاوردهای انقلاب اسلامی را بدانند و واقعبینانه اوضاع جاری را ارزیابی کنند. تحت تأثیر القایات دشمنان، مخالفان و فریبکاران قرار نگیرند و تلاش کنند که این انقلاب راه خود را ادامه بدهد تا به نقطهای برسد که بتوانیم یک کشور الگوی اسلامی برای سایر ملتهای اسلامی بسازیم و انشاءاللّه دین خدا را حاکم کنیم.