س - انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک است، ریگان برای انتخاب مجددش دست به چه تحولاتی در منطقه خواهد زد؟
ج - من عمیقاً نمیدانم که ریگان چه خواهد کرد و چه تحولاتی پیش خواهد آورد و حتی رقبایش هم که در خود آمریکا هستند ممکن است این را ندانند. اما آنچه که تا به حال تجربه نشان داده است، اینها در این مرحله سخت محافظهکار میشوند، یعنی میترسند از این که دست به کاری بزنند که یک طرفش باخت باشد.
از هر کاری که احتمال شکست در آن باشد پرهیز میکنند، وضع را به صورت عادی نگه میدارند. معمولاً در مواقع انتخابات جاهایی مثل آمریکا اوضاع اینطور است که رقیبهای حزب حاکم در آستانه انتخابات سعی میکنند که یک چیزی را بهوجود بیاورند که مسئولیتش به عهده جریان حاکم باشد و بهعنوان یک حربه تبلیغاتی علیه آنها به عنوان اثبات بیلیاقتی به کار ببرند.
حوادث مهم مانند: جنگ و برخورد در مناطق بحران خیز و ... از این قبیل است، حالا جامعه آمریکا به خاطر رفاهی که دارد سخت محافظهکار است و همیشه از چیزهایی که منافعشان را، سوختشان را و سربازانشان را در خطر بیندازد، سخت میترسند.
معمولاً وضع این طوری است که در آستانه انتخابات، اینها سعی میکنند خودشان را درگیر حوادث داغ که احتمال خطر دارد، نکنند. اما اگر مطمئن باشند که یک سروصدایی میتواند برای آنها تبلیغات درست بکند و زمینه تبلیغاتی بسازد و حتی خطرش هم ضعیف باشد، به هر قیمتی که باشد، اقدام میکنند و وارد ماجرا میشوند، برای اینکه قدرتشان را به رخ مردمشان بکشند و مردم را به خودشان متوجه بکنند.
ما در خلیجفارس چنین موقعیتی برای آمریکا نمیبینیم؛ یعنی، هرگونه ماجراجویی الان در خلیجفارس اگر باختش زیادتر نباشد، بردش زیادتر نیست و بلکه تحقیقاً در این منطقه این طور است که اگر تشنجی به وجود بیاید، آثاری که روی نفت و سوخت و امنیت و ... میگذارد، در کل دنیا و در کشورهای بسیار آسیبپذیر غربی، بسیار زیاد است و بهرهگیری که بلوک رقیب آنها؛ یعنی، ابرقدرت شرق میکند، برای آنها شکننده است و برای جامعه آمریکایی هراسانگیز و تودل خالیکن است.
یا در جاهایی مثل خلیجفارس، اینها در آستانه انتخابات در شرایطی که قدرتی مثل جمهوری اسلامی وجود دارد، خیلی بعید است که دست به قمار بزنند - به قول خودشان - در جاهای مطمئنی ممکن است چنین اقداماتی بکنند. شبیه این کاری که در کانال سوئز کردند؛ چرا که در اطراف کانال سوئز کسی که بخواهد موی دماغ آنها بشود نیست، مصریها، سودانیها، سومالیها، جیبوتیها، یمن شمالیها، سعودیها، اسرائیل، اردن و ... همسایههای آنجا هستند که بخاری ندارند، بلکه از پیاده کردن نیروهای غربی در آنجا استقبال میکنند. کسی هم موجود نیست که در مقابلشان "هل من مبارز" بگوید.
شورویها هم معمولاً در این طور موارد محافظهکاری میکنند و اقدام جدی نمیکنند. برای این که آنها خودشان نیز در کاخ شیشهای زندگی میکنند و آسیبپذیرند. اگر ریگان جای دیگری هم با این شرایط گیرش بیاید، چنین حوادثی را خلق میکند، بهخاطر این که در داخل کشور خودش جلب توجه و عرض اندام و اظهار قدرت بکند و سیاست خارجیاش را فعال نشان بدهد و حمایت از؛ مثلاً، کانالهای حساس دنیا و آبراهها و مناطق مهم دنیا را بهرخ مردم بکشد.
البته آنها رقیب هم دارند و رقبای آنها هم قدرتمندند و میدانند آنها چه مقدار اینها را در حوادثی هول بدهند که به وسیله این حوادث علیه اینها تبلیغات بکنند، چنین چیزهایی هم احتمال دارد، گرچه مسأله لبنان برای اینها زنگ خطری بوده، یعنی ضعفی که آنها در لبنان نشان دادند و معلوم شد که چقدر اینها ضعیفاند.
در مقابل یک تهاجم جدی مردم، هر چند مردم کشور کوچکی باشند؛ مثل، لبنان، چنین سستی در نیروهای آمریکایی و متحدانش پیدا شد که با چندتا انفجار اینها فرار کردند و خیلی رسوایی نشان دادند در این کارشان، واقعاً معلوم شد که خیلی از اینها بیپایهاند. اینها چشمشان در ویتنام و آن جاها، حسابی ترسیده، و از مقاومت مردم ایران درس بسیار حسابی گرفتهاند. چنین مواردی باعث میشود که اینها دیگر در مواقع انتخابات، لااقل دست به این خطر نزنند و در مقابل مردم نایستند. بنابراین زیاد نباید منتظر تحولی در منطقه و یا در جنگ به دست آمریکا بود، مگر کارهای محدود که کم خطر است.
س - آیا استکبار جهانی در منطقه دریافته است که صدام رفتنی است؟ اگر چنین است چه تأثیراتی در سیاست خارجی آنها و در رابطه با جنگ تحمیلی پدیدار شده است؟
ج - باید بگویم که اینها بعد از همان دوره کوتاه خوشبینی که داشتند پیشرفتهای اولیهای که دشمنان بعثی در خاک ایران کردند. آن جنایاتی که اولین بار کردند، اینها را خیلی مطمئن کرده بود که عراق نیرومند و ایران ضعیف است. بهمحض اینکه مقاومت و مخصوصاً تهاجم ما شروع شد - بعد از رفتن بنیصدر و خوابیدن فتنه لیبرالها و یکپارچه شدن دفاع ما - آن موقع فهمیدند که عراق پیروز شدنی نیست و ایران هم شکست خوردنی نیست.
یکی دوتا عملیات ما را که دیدند، فهمیدند که عراق شکست میخورد. شکست عراق هم معنایش رفتن صدام است و این نمیشود که یک کسی جنگی را شروع بکند و در آن جنگ شکست بخورد و حتی موفق هم نشود و باز هم بماند. مخصوصاً جنگی که این همه تلفات داشته، در مذاکراتی هم که اینها با ما میکنند، اکثراً اینجور میگویند که شما بدانید که اگر صدام در این جنگ صلح هم بکند، شکست خورده تلقی میشود.
چون او جنگ را شروع کرده و ملتش، ارتشش و مردمش خواهند پرسید بعد از جنگ که خوب! چی شد؟ این چه کاری بود که کردی؟ جوابگویشان نمیتواند باشد و نمیتواند بماند، پس سقوط میکند ولی ما چون وضع دیکتاتورهای دنیا را میدانیم و میدانیم که صدام و حزب بعث با خواست مردمش در عراق حاکم نیست. با زور و ترس و فشار حاکم است. بعد از جنگ هم گرچه مقصر شناخته بشود و ملتش هم همه بدانند که او در ایجاد جنگ تحمیلی خیانت کرده ولی چون با زور و حمایت اجانب کار میکند، ممکن است باز برای مدتی به زندگی نحس خودش ادامه بدهد و این خوشبینی که آنها به ما القاء میکنند که با تمام شدن جنگ حتی با صلح، صدام رفتنی است.
این را ما از آنان نمیپذیریم، البته یک مسألهای هست واقعاً آنها هم در محاسبات سیاسی فکر میکنند که اگر ما در جنگ شکست فاحشی به عراق بدهیم، صدام و حزب بعث به طریق اولی خواهند رفت. اگر همینطور - رفته رفته که داریم پیش میرویم - پیش برویم صدام و حامیانش نمیتوانند این جنگ را تحمل کنند.
ما فکر میکنیم حداقل این که اینها در محاسبات سیاسی احتمال رفتن حزب بعث و صدام را خیلی قوی میدانند تا اینجایش قاعدتاً باید بپذیرند که اینطوری است نه این که قطع امید کرده باشند.
اینها فکر میکنند که اگر چنانچه بتوانند به یک نحوی جنگ را در چنین شرایطی که الان هست خاتمه بدهند، با حمایتهای تبلیغی، مالی، سیاسی و اینها بتوانند صدام را نگه دارند و محاسبه آنها هم این است که اگر صدام در چنین شرایطی بدست آنها بماند به عنوان یک آلت دست و اهرمی در دست آنهاست که سیاستشان را به وسیله عراقیها در منطقه اعمال بکنند یا لااقل کشور عراق را برای سالهای سال در سیاست منطقه خنثی نگه دارند و سیاست دنیای عرب را آنها قبضه بکنند، حداقل چنین امیدی بهامکان بقاء صدام دارند.
پس بنابراین نباید گفت که اینها مطمئن هستند که صدام رفتنی است. روی محاسبه ممکن است که چنین چیزی را احتمال قوی بدهند، اما مطمئن نیستند و تا یک رمقی که در روحیهشان باقی باشد، به همین سیاستشان ادامه میدهند.
تا این چراغ امید در دلشان سوسو بکند و مأیوس نشوند، آنها ترجیح میدهند صدام را با همین کمرمقی که به نفس نفس افتاده، در آینده نگه بدارند و خودشان را در پناه یک عراق که ضعیفتر از خودشان در منطقه حرکت میکند، قدرت بخشند. چرا که بعداً عراق تابع حرکت آنها است، به دلیل آنکه در آینده برای مدت طولانی باید جواب وامها و پولهایی که از اینها گرفته را بدهد و مدتها باز احتیاج دارد که دستش را دراز بکند پیش اینها و کمک بگیرد.
برای جبران خرابیهای جنگ و احیای ارتش و جبران عقبافتادگیهای عمرانی و چیزهای دیگری که در منطقه دارد، اصولاً باجهای فراوانی باید در مقابل این حمایتهای بیدریغ بدهد. در آینده برای آنها چنین صدامی چیز مطلوبی است که باشد. گرچه مدتی است که یک مقدار محافظهکار شدهاند و به نعل و به میخ میزنند و همه پلها را پشت سرشان خراب نمیکنند و در آینده جای پایی برای خودشان، طرف ما هم باز میگذارند.
انصافش این است که بگوییم هنوز سیاستشان با درصد زیادی یک طرفه و به نفع عراق است و حاضر نیستند که دل بکنند. هنوز پول میدهند. هنوز بندر میدهند. هنوز رادیوهایشان، روزنامههایشان، آبراههایشان، راهشان، تبلیغاتشان و حمایتهای سیاسیاشان در اختیار حزب بعث عراق است و شیطنت هم میکنند. ولی یک مقدار محافظهکارانهتر و سیاستمدارانهتر برخورد میکنند. البته ما چون بنا نداریم در آینده با همه اینها طرف بشویم و منطقه همیشه درگیر جنگ و نزاع و خصومت باشد و وحدت اسلامی مجذوبش شود، بنایمان بر این است که در مقابل این شیطنتها و این دشمنیها در واقع زیاد سختگیر نباشیم و روزی که قدرت ما مشخص شد، عفو را در اینگونه موارد منطبق با مصلحت میدانیم.
فکر میکنیم که باید از آنها گذشت و آنها را به زندگی مسالمتآمیزی امیدوار کرد و میدانیم که این حرف بهنفع کل منطقه است. صدام که از منطقه بیرون برود بقیه کشورهای منطقه میتوانند با هم در سلامت زندگی بکنند. نتایجی که ما از عفو بدست میآوریم خیلی بیشتر از این است که در درگیری با اینها میتوانیم بهدست بیاوریم، برای اینکه اگر این درگیری بنا باشد طولانی و برای همیشه باشد؛ به نفع دشمنان اسلام است و باید تلاش کرد بعد از رفتن صدام، منطقه یکپارچه متحد شود در جهت حفظ منافع سیاسی، اقتصادی و برای دفاع از اسلام و دفع شر اسرائیل و دادن میدان به مسلمانهای منطقه که روی ثروت عظیمی نشستهاند و برای ساختن کشورهایشان و احیای دنیای اسلام بعد از مدتی که بدست کفار و دشمن انقلاب تضعیف شده است.
این مختصر تغییری که در سیاست آنها دیده میشود و همین حد هم جنبه محافظهکارانه دارد و همین اندازه هم در سیاست ما ابراز محبت نسبت بهآنها میشود و چون ما از این سیاست استقبال میکنیم و از اول هم گفتیم آنها نباید از ما بترسند. ما میتوانیم همگام و حامی خوبی برای آنها باشیم، در صورتی که زندگی سالمی را در مشی سیاسی خودشان انتخاب بکنند. انشاءاللّه که رزمندگان ما در جبهه پیروزی کامل بهدست بیاورند تا شما بعداً جواب همه سئوالات را به طور ملموس در تاریخمان ببینید. انشاءاللّه.