اتفاق جالبی است که بحث قبلی ما (درباره وضع موجود جنگ) درست در روزهایی بود که عملیات فتحالمبین آغاز شده بود و در حالی که نتایج عملیات را از نظر کلی میدانستیم، از جزئیات اطلاعی نداشتیم.امروز هم درست همان وضع است. از نیمه شب دیشب عملیات بیتالمقدس با رمز «یا علیبن ابیطالب (ع)» آغاز شده است. رمز عملیات فتحالمبین «یا زهرا(س)» بود و تصور میشود به همان اندازه که وضع و شخصیت حضرت علی (ع) با حضرت زهرا (س) تفاوت دارد، در این رمز نیز اشارهای به تفاوت نتایج این عملیات نسبت به عملیات فتحالمبین وجود دارد. عملیات جاری گرچه ممکن است از جهت کمیت در آن سطح نباشد، ولی بسیار سرنوشتسازتر از عملیات فتحالمبین است. اکنون که باز سخن از جنگ است و در پایان بحث قبلی نیز وعدههایی در این زمینه داده بودیم و باید عمل کنیم، بازمیگردیم به اصل جنگ و تاریخچه آن و بررسی انگیزههای جنگافروزان.
نقشه تجزیه ایران
1ـ عربستان: در فاصله بحث قبلی و این بحث، نقشهای به دستم رسید که در جریان عملیات فتحالمبین، از سنگرهای متجاوزان عراقی پیدا شده بود. این نقشه که روی آن بسیار کار شده و نقشه حسابشدهای است، عراقیها در سال 1980 م. چاپ کردهاند. این نقشه جدید را قبل از آغاز
جنگ، برای منطقه ترسیم کردهاند که بر اساس آن کشور جدیدی به نام عربستان، در منطقه متولد میشود. حدود عربستان که به طور دقیق در این نقشه ترسیم شده، به جز مناطقی که عراق در جنگ به اشغال خود درآورده است، از سوی جنوب تا بندر ماهشهر و از شرق، اهواز و دزفول تا هفتتپه را دربرمیگیرد. این نقشه نشانگر توطئه وسیع و برنامه حسابشدهای است که طرح آن به وسیله حزب بعث عراق با همکاری ارتجاع منطقه و ابرقدرتها در سطح جهان و احتمالا نیروهای منحرف داخلی ریخته شده و زمینهاش را نیز فراهم کرده بودند. این حرکت صدام نه تنها به منظور نجات رژیم خودش بود بلکه برنامه بسیار وسیعی بود و ما باید رفتهرفته بعد از پیروزی، اسناد آن را پیدا کرده و جمعآوری نماییم و عوامل و دستاندرکاران آن را دقیقآ بشناسیم، تا تاریخ در این برهه از زمان بدرستی ثبت شود.میدانیم که آنها از مدّتها پیش، سازمانی به نام سازمان آزادیبخش عربستان درست کرده بودند. و چند نفر چاقوکش و یا افرادی در حقیقت غیرسیاسی، به نام خلق عرب عامل آنها بودند. از مدّتی قبل، اهواز (الاحواز) میشود و «های» هوّز به «ح» حطّی تبدیل میشود و خرمشهر به «محمره» تغییر نام میدهد، و برای شهرهای دیگر هم یک نام عربی انتخاب میکنند.از این نکات به اضافه نقشهای که بهآن اشاره کردیم، میتوانیم حدس بزنیم که در ذهن آنها چه بوده است.
2ـ کردستان :از سوی دیگر بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حرکتی در کردستان به وجود میآید، با توجه به اینکه قاسملو و عزالدین و امثال آنها، گرچه در گذشته فقط سابقه دوستی با عراق داشتند، ولی بعد از انقلاب، سر آنها در آخور عراق بود و از آنجا تغذیه میشدند. در این رابطه دست روسها تا چه اندازه در کار بود، خود مسألهای دیگر است. دست آمریکا و فرانسه به طور مسلّم در کار بود و توطئهگران و امپریالیسم غرب با همه شاخههایش حضور داشتند. توطئه این بود که از شمال غربی یعنی ارومیه تا ایلام، کشوری به نام کردستان را از غرب ایران جدا کنند و به این ترتیب دو کشور هممرز و متکی به هم به نام عربستان و کردستان تأسیس نمایند.در این طرح نفتشهر و پالایشگاه کرمانشاه و احتمالا چاههای نفتی که در شمال خوزستان وجود دارد، برای کردستان و بخش عظیم امکانات و منابع نفتی و بنادر آبادان و ماهشهر و خرمشهر برای عربستان منظور شده بود. ضمنآ در این طرح، نفت آغاجاری و حدود آن را برای ایران قدیم باقی گذاشته بودند.
بنیصدر در توطئه :وقتی بهاینجا میرسیم، باید با سوءظن بیشتری به نقش بنیصدر نگاه کنیم. در ذیل به صورت فهرستوار نکاتی را متذکر میشویم: اینکه بنیصدر مورد حمایت غرب قرار میگیرد و در زمان ریاستجمهوریاش غربیها برای بقای او بسیار تلاش میکنند. رد پایش در گذشته در اسرائیل پیدا میشود. جناحهای روسی و آمریکایی داخلی مانند پیکار، منافقان، اتحادیه کمونیستها، رنجبران و امثال آنها و حتّیû مائوئیستها با او پیمان استراتژیک دارند. در زمان خودش نمیگذارد غائله کردستان تمام شود و اصرار دارد که ما روی آنها فشار نیاوریم و با صلح و صفا با آنها رفتار نماییم. پافشاری میکند که سران بدنام و بدسابقه ارتشی را در ارتش حفظ کند (این شاید از بهترین نقاط قضیه باشد). اصرار دارد فلان کس امیر ارتش باشد و فلان افسری را که حتّی متهم به شرکت در کودتای نوژه بوده یا بیش از اتهام، اسناد شرکت او در کودتا به دست آمده است، از زندان بیرون میآورد و در ارتش سمتهای حسّاسی به او میدهد. از باقری که نود و نهدرصد، اطمینان داریم که از جریان طبس بیاطلاع نبوده، بلکه دستاندرکار جریان بوده است، حمایت میکند ـ با توجه به اینکه به حسب ظاهر، سابقه زندگی و دوران گذشتهاش نشان میدهد که چنین طرز تفکری نداشته است ـ .اینها همه بیانگر این است که بنیصدر از توطئه تأسیس دو کشور کردستان و عربستان دور نبوده و یا شریک توطئه بوده است و به او وعده داده بودند که بقیه ایران را او داشته باشد و کردستان هم در اختیار همپیمانش قاسملو قرار گیرد. این ساده نیست که قاسملو که آن روز با بنیصدر میجنگید و بهصورت ظاهر بین این دو نفر خون داوری میکرده چرا که از دو طرف عدّهای کشته شده بود، به این آسانی در یک سازمان آن چنانی شریک هم شوند و با شورای مقاومت ملّی همکاری کنند و عضو یک شورا شوند. با این محاسبات این احتمال قوی میشود که بنیصدر از این توطئه بیاطلاع نبوده و منظور عمده من به نقش او در جنگ برمیگردد.
بنیصدر در جنگ :رویدادهای چهار پنج روز اوّل جنگ، به طور کامل با همین سوءظن منطبق است. و من این را از خود شما میخواهم که مراجعه کنید و پیشرویهای روزهای اوّل جنگ را بررسی کنید. وقتیکه جنگ آغاز میشود، عراق از چند محور شلمچه، طلایه، فکّه، میمک، ایلام و قصرشیرین و ... وارد خاک ایران میشود و به سرعت پیش میآید. در حالیکه از بابت کردستان با بودن نیروهای همپیمانشان، آسوده خاطر بودند که آنها از شمال کردستان تا مهاباد و همچنین سنندج را تا نزدیک کامیاران در دست دارند. میبینیم سعی میکنند تا کرمانشاه هم پیش بیایند، ایلام را هم بگیرند. از فکّه و عینخوش هم تلاش میکنند خود را به دزفول برسانند و شمال خوزستان را تصرف کنند و از آنجا تا پشت اهواز هم میآیند، از کارون عبور میکنند و به طرف ماهشهر میروند. در این میان بنیصدر با سیاستهای عوامفریبانهاش اصرار دارد که ما در همین دزفول دفاع میکنیم، اگر آنجاها را گرفتند ما بعدآ پس میگیریم. این موضوع عجیب و مهمی است که اجازه دهد خرمشهر، آبادان، ماهشهر و حتّیû اهواز که مناطق حیاتی ما است، همه اشغال شوند. با این منطق که بعد ما پس میگیریم و فعلا باید اینجا دفاع کنیم. این مسألهای بود که بنیصدر و فرماندهان تحت فرمان او، بر آن اصرار داشتند.ما در شورایعالی دفاع سخت با این مسأله مواجه بودیم و هنگامی که حاضر نشد به خرمشهر نیرو بفرستد، کار به جایی کشید که من گریه کردم تا هر طوری شده خرمشهر نجات پیدا کند. در خرمشهر عده کمی از نیروهای ما میجنگیدند. آنها میگفتند اگر شما فقط پانصد نفر نیرو به ما بدهید، ما خرمشهر را حفظ میکنیم. در دزفول گریه کردیم که برای آنها نیرو بفرستید. بهانه آوردند که ما نیرو نداریم، شما بیاورید. من تعهد کردم و گفتم از تهران نیروی کمیته را میآوریم. به اهواز رفتم و به آقای مهدویکنی تلفن زدم و تعدادی نیرو از کمیته باسرعت به اهواز آمدند. نیروی کمیتهای که اصلا جنگ و میدان ندیده است و منطقه را نمیشناسد. با این حال آنها را با انواع بهانهتراشی از اهواز به خرمشهر منتقل نکردند و اسلحه نیز به آنها ندادند. چون از اهواز بهآن طرف، منطقه خطر بود و خودشان هم نمیتوانستند بروند.یکی از توپچیهای توپخانه ما که از خرمشهر عقبنشینی کرده بود، گریه میکرد و میگفت ما میتوانستیم در خرمشهر دفاع کنیم، ما را بیرون آوردند و با اینکه از اینجا میتوانیم خرمشهر را بزنیم، به ما اجازه نمیدهند. اینها همه نشان میدهد که برنامهای در جریان بوده است.اینکه عراق در ظرف سه چهار روز با آرامش خاطر از تپه و کوه و دشت عبور کند و پادگانهایی مانند عینخوش به آسانی سقوط کند ـ با آنکه سقوط یک پادگان آسان نیست ـ از تنگههایی مانند رقابیه و چزابه به آسانی عبور کند، تنگه دوسالک که عبور از آن بسیار مشکل است و اگر آن موقع ما در آنجا یک گروهان داشتیم و از آنجا درست دفاع میشد، دشمن نمیتوانست عبور کند. سایتهای اطراف دزفول که صدام آنجا را آن قدر مهم میدانست که میگفت: «اگر آنجا را تصرف کردند من کلید بصره را میدهم»، این سایتها در دست ما بود و نیروهای ما آنجا بودند، ولی به راحتی به دست آنها افتاد. پادگان دژ در اطراف خرمشهر و پادگان حمید به آسانی سقوط کردند!، لشگر 92 زرهی را که از نیرومندترین لشگرها بود، مثل کرباس پاره پاره شد، و سرانجام نزدیک بود اهواز را هم بگیرند. اگر آقای خامنهای و شهید چمران نرفته بودند و نقشه خندق کندن در اطراف اهواز را نداده بودند، و همین نیروهای متفرقه و سپاه به دفاع سنگر به سنگر نپرداخته بودند، کار اهواز هم تمام شده بود. اهواز را نیروهای مردمی و نامنظم حفظ کردند، نه بنیصدر. آنها بودند که عراقیها را متوقف کردند و نگذاشتند دشمن به محدوده عربستان! مورد نظرشان برسد و از آن پس کمکم ما بر جبهه مسلّط شدیم و توانستیم مقاومت کنیم.اینها همه نشان میدهد که به طور قطع توطئه و نقشه این بود که حکومت مردمی ایران را ساقط کنند و دو کشور کوچک عرب و کرد در جنوب و غرب کشور ما به وجود آورند و بخش عظیمی از منابع نفتی و انرژی ما را گرفته و در باقیمانده ایران با سقوط دولت مرکزی، دولت دستنشاندهای مانند بنیصدر یا جبهه ملی و امثال آنها جایگزین کنند تا مزاحم این دو کشور جدیدالتأسیس نشوند و فورآ با آنها پیمان صلح و همجواری امضاء کنند و سرانجام ایران به سه کشور آمریکایی و یا آمریکایی ـ روسی که هم نیروهای چپ و هم نیروهای راست در آن عمل میکردند، تجزیه شود.
جبهه متحد ضدانقلاب در جنگ :در این توطئه، سازمان منافقین هم دست داشتند و از اوّل موضع آنها در جنگ مشکوک بود. میرفتند و در جبهه کارشکنی میکردند. بهجای خدمت اسلحه میدزدیدند، جاسوسی میکردند و با بنیصدر در همان زمان رفیق بودند و در محافل سرّی فرماندهان و بنیصدر حضور پیدا میکردند.در یکی از سفرها که بهدزفول رفته بودم، وقتی که میخواستم از دفتر بنیصدر برگردم و سوار هواپیما شوم، یکی از چهرههای معروف پیکاریها را دیدم که در همان اتومبیلی که من سوار شدم، او هم سوار شد و تا نزدیک هواپیما آمد.بنابراین نیروهای چپ و راست داخلی و لیبرالها ـ من بههمه لیبرالها نمیتوانم این سوءظن را داشته باشم بلکه قسمت اعظم آنها، اگر نگوییم همه با هم کار میکردند ـ و بعث عراق، کویت و ارتجاع منطقه، اینها همه در این توطئه همدست بودند و برمبنای این محاسبات که باید در پی اسناد آن هم باشیم، بنیصدر و همدستانش نیز در این توطئه شریک بودند و اگر هم شریک نبودند از بیلیاقتی و بیاطلاعی و خامی و غرور آنها استفاده شده است.
بنیصدر و نیروهای مسلح :بنیصدر که به عنوان فرمانده کل قوا بود، در شرایطی که حدّاقل یکی دوماه بود که خطر جنگ از سوی عراق آشکار بود و احتمال تجاوز میرفت، هیچ کاری برای دفاع از کشور انجام نداد. خیلی انسان باید کودن باشد که برای نقاط حسّاس مرزی پیشبینیهای لازم را نکند که دست کم سه چهار روز مقاومت شود تا نیروهای مردمی و نیروهای دیگر برسند. در حالیکه در خرمشهر، بستان، فکّه، عینخوش، ایلام و قصرشیرین هیچ کاری انجام نگرفته بود و لشکرهای 81 و 92 و نیروی دریایی آماده نشده بودند. نیروی دریایی تا آن روزهایی که متجاوزان وارد خرمشهر شدند هیچ کار مؤثری نکردند. گرچه عموم ارتشیها از وضع فرماندهی و آن شرایط نگران بودند و نمونه آن، عدهای از تکاوران بودند که با محرک درونی ایمان خود آنجا ماندند و مقاومت سرسختانه آنها، اشغال خرمشهر را به تأخیر انداخت. این تأخیر باعث شد که نیروهای مردمی در آبادان جمع شوند، سپاه تقویت شود و با مقاومت بتوانند آبادان را حفظ کنند و اگر آن تأخیر نبود آبادان نیز بههمراه خرمشهر از دست رفته بود.این جریان را عوامل مذکور راه انداختند و موفقیتهای روزهای اوّل را به دست آوردند و آن ضربههای کاری را بهما زدند و از آن بهبعد هرچه ما زحمت بکشیم، برای خنثی کردن آثار همان پنج، شش روز اوّل است.
توطئه فلج کردن نیروی هوایی :خیانت دیگری که در همینجا باید یادآور شوم و اسنادش باید پس از این بررسی شود، این است که بنیصدر و همدستانش نیروی زمینی را به کار نگرفتند، ولی نیروی هوایی ما را که عظیمترین نیرو در منطقه بود، به میدان آوردند و امکانات عظیم نیروی هوایی را برای انجام وظایفی که بهعهده نیروی زمینی بود، بهکار گرفتند و در حقیقت در ماه اوّل، نیروی هوایی در زمین میجنگید و هواپیماها و موشکهای گرانقیمت و خلبانهایی که ده پانزده سال تجربه داشتند و از سرمایههای کشور بودند، به خطر انداختند. برای نمونه کاری را که یک پاسگاه ژاندارمری و یا یک گروهان کوچک ارتش مثلا در یک تنگه میتوانست انجام دهند، انجام نمیدادند و دشمن با عبور از آن تنگه وارد یک دشت میشد. آنگاه نیروی هوایی را در آن دشت به جنگ میفرستادند.آمریکا میخواست نیروی هوایی ما را فلج کند تا در آینده این نیرو در منطقه وجود نداشته باشد. به همین جهت بخشی از نیروی هوایی و موشکها و هواپیماهای گرانقیمت را در همان روزهای اوّل هدر دادند و با توجّه به اینکه قطعات یدکی را هم به ما نمیدادند، فکر میکردند که هواپیماهای ما بعد از حد مجاز پرواز، دیگر ایمنی پرواز نخواهند داشت و بدینترتیب به کلی فلج میشوند و این هم تکمیل توطئه حسابشده و همه جانبه آنها بود. میبینیم که بنیصدر در این جنایت شریک است و به جای اینکه نیروهای زمینی و نیروهای مردمی را در دفاع به کار گیرد، نیروهای هوایی را رویاروی نیروهای زمینی آنها به کار میبرد.در آن زمان که ما از جنگ چیزی نمیفهمیدیم، یک شب در پایگاه وحدتی، در جلسهای که خلبانان هوانیروز خود را برای حمله روز بعد توجیه میکردند، شرکت کردم. حالا که فکر میکنم، میبینم تمام آن برنامههایی که این نیروها انجام میدادند، کاری بود که برعهده نیروی زمینی بود و در هر حملهای تعدادی از نیروهای گرانقیمت و هواپیما و هلیکوپتر از ما گرفته میشد.اگر فرض کنیم این مسائل را بنیصدر نمیفهمید، امری بعید نیست، چرا که او نظامی نبود و آن مسائل را نمیدانست، ولی آن گروه به اصطلاح متخصص نظامی که اطرافش بودند، خوب میفهمیدند که چه میکنند.از وقتیکه بنیصدر رفت، توانستیم نیروی هوایی را درست و به موقع بهکار گیریم. ما هیچیک از هواپیماها را بیجهت نمیفرستیم که سقوط کند. اکنون که هواپیما را در جای خود و به موقع به کار میبریم، میبینیم از اوّل سال جدید تا امروز (10/2/61) در حالیکه حدود 45 فروند هواپیمای عراقی ساقط شده (هر روز بیش از یک هواپیما) هیچ هواپیمای ما نبوده که آنها ساقط کرده باشند. گرچه ممکن است یک هواپیما در جریان عملیات آسیب دیده باشد که حتّی در مواقع معمولی وقتی پرواز زیاد باشد، درصدی برای این تلفات منظور میشود. برای نمونه اگر ما یک روز 40 سورتی پرواز بکنیم، بهطور طبیعی چند مورد آسیب دور از انتظار نیست.در اوّل جنگ حتّی قدرت دفاع هوایی ما را تنظیم نکرده بودند. با داشتن سیستم پیشرفته دفاع هوایی «هاگ» اگر درست از آن استفاده میشد هواپیماهای عراقی نمیتوانستند بهمرزهای ما نزدیک شوند، ولی از وقتیکه دست خائنان کوتاه شد، از هاگهای عملیاتی بهاندازه کافی استفاده میکنیم. البته آنها جنایتی کردند که نگذاشتند همه آنها عملیاتی شود. اینها همه شواهد این توطئه تاریخی است که احتمال حضور بنیصدر و برخی از فرماندهان در آن بسیار واضح است.
آغاز مقاومت :مقاومت از زمانی آغاز شد که قدری از میدانداری بنیصدر گرفته شد و امام، شورای عالی دفاع را با آن ترکیب و اختیارات برقرار کردند. از آن موقع است که رفتهرفته مردم و مجلس و در حقیقت امام وارد جریان جنگ شدند و حرکت آغاز شد و مدّتها طول کشید تا نیروهایمان را هماهنگ وارد عمل کنیم و تا اندازهای جلوی پیشرفت متجاوزان عراقی را بگیریم. گرچه آنها در همین زمان باز پیشرویهایی داشتند؛ از جمله از کارون عبور کردند، ولی کمکم توانستیم پیشروی آنها را سد کنیم و رفتهرفته محاصره آبادان را بشکنیم و پیش آمدیم تا بهاینجا رسیدیم که اکنون قضیه معکوس شده است.
بعد از عملیات بیتالمقدس: این عملیاتی که امروز آغاز شده، بهنظر من بسیار سرنوشتساز است و فراز بسیار حساسی است که اگر همه طرحها و برنامههای آن انجام گیرد، خطر عراق به کلّی از خوزستان دور میشود و به جز باریکه بسیار کوچکی در مرز فکّه، که آن هم فکر میکنم آزاد شود، تمام خوزستان آزاد خواهد شد و به جای اینکه ما مورد تهدید صدام باشیم، صدام مورد تهدید ما قرار میگیرد و همین جا است که ما باید گلوی صدام را فشار دهیم، چراکه دیگر بنادر ما آزاد شده است و دست صدام از خلیجفارس کوتاه است.حضور بدون منازع ما در سراسر خلیجفارس و محرومیت عراق از بنادر آن و همچنین محرومیت عراق از شطالعرب تا زمانیکه تکلیف جنگ معلوم شود و خسارات ما را بپردازد، اموری است که ما را به پیش میبرد.تاکنون میگفتیم متجاوز باید از خاک ما بیرون رود و خسارات ما را پرداخت کند و بارها گفتیم که اگر از خاک ما بیرون نروید بیرونتان میکنیم و چون بیرون نرفتند ما خودمان آنها را بیرون کردیم. حالا ما باید گلوی دشمن را در منطقه غرب خلیجفارس و اسکله البکر و فاو و راههای
مواصلاتی عراق فشار دهیم و تصور میرود بدون اینکه نیازی به تهاجم و خونریزی باشد، آنجا حضور داشته باشیم و از کشور خود دفاع کنیم. منتها من فکر میکنم دفاع قوی ما از کشور خود، مستلزم محرومیت عراق از بخشی از امکاناتش باشد. ما به خاطر تأمین خرمشهر، چنین مسألهای را خواهیم داشت و همانجا است که باید صبر کنیم تا خواستههای بحق خود را از عراق بگیریم.ما بعد از این حمله و رسیدن بهاهداف آن، دیگر نیازی بهتدارک امکانات زیاد جنگی نداریم و در نقاطی مانند قصرشیرین و گوشههایی از ایلام، برای بیرون راندن متجاوزان نیروی زیادی نمیخواهیم و همان نیروهای موجود در آنجایها کافی است. ما باید نیروهایمان را در مرز آرایش دهیم، به گونهای که هموطنان ما با اطمینان خاطر به بازسازی مشغول شوند و در نقاطی که خودمان برحسب لزوم انتخاب میکنیم و اکنون یک نقطهاش را انتخاب کردهایم، عراق را تحت فشار قرار دهیم تا حقوقمان را بگیریم.البته باید بیدار باشیم که این فریبکارها ما را به جایی نکشانند که منطق بحق ما خدشهدار شود. ما همان گونه که گفتهایم نمیخواهیم به خاک دیگران تجاوز کنیم و در سرنوشت مردم عراق دخالت کنیم. البته علاقمندیم که خود مردم عراق سرنوشتشان را به دست گیرند و در این جهت برحسب رسالت اسلامی ـ انسانی، از هر کمکی که شرّ بیگانگان را از سر ملّت عراق کوتاه و دستهای پشت پرده را قطع نماید و دیکتاتوری حزب بعث را بشکند، دریغ نخواهیم کرد تا مردم عراق آزاد شوند و خودشان تصمیم گیرند. گرچه نباید به گونهای عمل کنیم که دشمنان بتوانند ما را به توسعهطلبی و دخالت در امور دیگران متهم کنند، اما فعلا بهطور مشخص، حقوق و خسارات را که اعلام کردهایم میخواهیم بگیریم.تحول عمده پس از عملیات بیتالمقدس، این است که بسیاری از نیروهای ما آزاد میشوند زیرا که در این عملیات چهار لشگر آزاد همراه با چند تیپ مستقل شرکت دارند که بعد از پایان عملیات، فقط بخشی از این لشگرها باید به دفاع بپردازند و بقیه آزاد میشوند. همانند عملیات فتحالمبین که در آن، لشگرهای 77 و 92 و 21 حمزه و 64 قزوین و تیپهای خرمآباد و شیراز شرکت داشتند، ولی بعد از پایان عملیات یک لشگر را برای دفاع گذاشتیم و بقیه برای شرکت در عملیات بیتالمقدس آزاد شدند. بعد از این مرحله هم یک لشگر برای دفاع میماند و بقیه اگر عملیات نداشته باشیم، بعد از بازسازی خود با نیروهای انسانی و مهندسی، همراه با امکانات وزارت دفاع و جهاد و ماشینآلاتی که در جنگ به سنگرکنی و راهسازی و خاکریز زدن مشغولند، و نیروهایی که تجربه آموختهاند، به بازسازی منطقه خواهند پرداخت.همچنین بعد از این عملیات و رسیدن به اهداف آن، باید با استفاده از نیروهایی که در اردوگاههای آوارگان جنگ داریم و پولهایی که مردم بهاین منظور در حسابها ریختهاند و با استفاده از عشق مردم، به بازسازی این مناطق بپردازیم.بازسازی را آغاز کنیم و جنگزدگان را در جهت سازندگی به کار بگیریم و روستاهای قدیمی را که نوعآ عقبمانده بودند، نوسازی کنیم. انشاءاللّه