هاشمی شبیه هیچکس نبود و بیش از همه خودش بود. با ادبیات امروز ما که میخواهند هر فردی را به دسته و گروهی سیاسی متصل کنند، قابل تعریف نبود، خط و مرام سیاسی خودش را داشت. هم چوب تنبیهش به برخی فعالان و گروههای سیاسی خورده بود و هم دست نوازشش. او در انقلاب نقش مؤسس داشت، دستیار امام(ره) بود و در شکلگیری نظام سیاسی در بزنگاه معادلات جهانی نقشی تأثیرگذار ایفا میکرد. او در پهنه سیاسی ایران همواره نقشی تمامکننده و تعیینکننده داشت؛ در دورهای ریاست پارلمان بر عهدهاش گذاشته شد، بعدتر در دوران سخت جنگ فرماندهی جنگ را برعهده گرفت و در مدیریت وضعیت پس از رحلت امام(ره) نقشی کلیدی ایفا کرد و در استحکام جایگاه رهبری در ایران کوشید. آیتالله هاشمیرفسنجانی، همچنین در مدیریت حوادث ۸۸ نقش کلیدی داشت و حضورش توانست تعادلی در برخوردهای سیاسی به وجود آورد. این صفتها و ویژگیها همگی پدیدآورنده شخصیت سیاسی منحصربهفردی است که نمونهاش در تاریخ سیاسی ایران نبوده و به همین خاطر مقایسه هاشمی با این و آن را نمیپسندم. او در مسیر ارزشهای نظام و انقلاب تعلق خاطری به آرای امام(ره) داشت و در برابر قرائتهای منحرفانهای که از دکترین ولایت فقیه میشد، ایستادگی کرد. مهمتر از همه اینکه هاشمی در تمام زندگیاش به شعارهای انقلاب و بهویژه نقش مردم در حاکمیت انقلاب اسلامی پایبند بود و برای حضور و مشارکت سیاسی مردم نقشی ذاتی قائل بود. ظرفیت و توان هاشمی حتی در دوره پس از مرگ او نیز هویدا خواهد شد. همین حالا شعارها و پیامها همگی حول وحدت و تعامل است و این نکته بسیار حائز اهمیت است. حتی منتقدان هاشمی نیز نمیتوانند در دوران «پساهاشمی» بیانصافی کنند. صفحه یک روزنامه جوان را میدیدم، این رسانه که متعلق به سپاه است و بعضا در نقد هاشمی کوشیده بود، بهدرستی صفحه یک متعادلی منتشر کرده است که جای تقدیر و تشکر دارد، من اینها را از میراث هاشمی میدانم، میراث میانهروی و اعتدال. نگرانی من از دوران پساهاشمی، بحرانهایی است که کشور با آن مواجه خواهد شد.
نبود این شخصیت فهیم و گرانقدر میتواند آسیبزا باشد. درواقع هاشمی زمانی از میان ما رفت که تاریخ ایران بیش از هر دوره دیگری به او احتیاج داشت. بحرانهایی چون مسائل پسابرجام، برخی آسیبهای اجتماعی در جامعه و تضمین آینده سیاسی، از جمله این نکات است.