مقالات
  • صفحه اصلی
  • مقالات
  • مخالفان همیشه حاضر مرحوم هاشمی

مخالفان همیشه حاضر مرحوم هاشمی

شهید بهشتی در انفجار هفتم تیر به دیدار حق شتافت، ولی هاشمی ماند و آماج مستقیم نقدها قرار گرفت، تا روز آخر و نفس‌های پایانی.

  • یکشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۵

خورنا | رضا صادقیان: روزهای ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و در کوران حوادث، روزهایی که دولت بازرگان در نشریات جریان‌های مارکسیستی به عنوان لیبرال، خودفروخته و وابسته به غرب و آمریکا معرفی می‌شد و مورد بدترین بی‌مهرها قرار می‌گرفت، همان نشریات با ادبیاتی مشابه هاشمی رفسنجانی را به عنوان نماینده بورژوازی سنتی معرفی می‌کردند. از نگاه آنان بازرگان نماینده بورژوازی صنعتی-مدرن بود و هاشمی حامی و شاکله بورژوازی سنتی، این دو شخصیت در نگاه مارکسیست‌های ابتدای عمر انقلاب اسلامی تفاوت‌های جزیی داشتند ولی در نهایت در یک راستا ارزیابی و نقد می‌شدند. نماینده هر دو جریان در پی بها دادن به جریان سرمایه‌داری جهانی بودند.

از دریچه نگاه ناقدان، هاشمی در ماه‌های اول انقلاب وی کسی است که راه بازرگان را می‌رود، در شورای انقلاب به عنوان نماینده دولت موقت معرفی می‌شود و مهمتر اینکه در وابستگی‌اش به جریان سرمایه‌داری وابسته نمی‌توان شک کرد و هر گامی که برمی‌دارد در جهت استحکام روابط امپریالیسم به سرکردگی آمریکا است. برای نمونه می‌توان به آرشیو نشریه کار وابسته به چریک‌های فدایی خلق طی سال‌های پنجاه و نه، شصت و شصت و یک مراجعه کرد. او را صحنه‌گردان اصلی حزب جمهوری اسلامی می‌شناسند و یکی از نزدیکان رهبر انقلاب، براساس خط‌مشی نانوشته‌ایی از رویارویی و نقد گفتار رهبر انقلاب پرهیز می‌کردند و در هر شماره‌ای با نقد سخنان هاشمی صفحات نشریه را می‌بستند.

همان نشریه به تاریخ ۱۴ مرداد سال ۵۸ در نقد سخنان ایشان می‌نویسد: حجت‌السلام رفسنجانی در سخنرانی روز یک‌شنبه دوازدهم مرداد خود که از تلویزیون هم پخش شد، دشمنی آشکار خود را با نیروهای انقلابی نشان داد. موضع‌گیری خصامنه وی علیه کمونیست‌ها، سیما واقعی نمایندگان سرمایه‌داری وابسته را به نمایش گذاشت. در شماره‌های بعدی نشریه کار می‌توان مطالب پرشماری از انتقادها و ستیز با سخنان هاشمی رفسنجانی را یافت. در ایامی که کلیه اعضای شورای انقلاب و دیگر تصمیم‌های اتخاذ شده از سوی حاکمان جدید با نقدهای بی‌امان جریان‌های مارکسیست روبرو بود، نام دو تن به تکرار در نشریات به چشم می‌خورد؛ شهید محمد حسینی بهشتی و هاشمی رفسنجانی. شهید بهشتی در انفجار هفتم تیر به دیدار حق شتافت، ولی هاشمی ماند و آماج مستقیم نقدها قرار گرفت، تا روز آخر و نفس‌های پایانی.

انقلاب چهره‌های خود را یافته بود. چهره‌هایی که با داشتن سابقه مبارزاتی علیه حکومت شاه و نزدیکی به امام خمینی (ره) به عنوان ستون‌پایه‌های نظام جدید شناخته شدند. نظامی که براساس مبانی دیگر و منابعی متفاوت بنا نهاده شده بود، ولی از منظر مخالفان همان راه قدیم را در اقتصاد می‌رفت. از نگاه مخالفان و منتقدان نظام هاشمی بخش جدانشدنی و یکی از کسانی بود که نظام جدید را رهبری می‌کرد و نظام را به سوی انحطاط می‌کشاند، گویا در زمانه‌ایی که همگان در پی ملی کردن تمام اموال و دارایی‌ها رژیم سابق بودند اهمیت دادن به اموال اشخاص خیانت محصوب می‌شد و بروز چنین اندیشه‌ای در روزهای پر هیاهیو و هیجان انقلاب برای بسیاری گران می‌آمد.

در سال‌های بعد، دوره ریاست مجلس شورای اسلامی، جانشین فرمانده کل قوا، پذیرش قطعنامه، ریاست جمهوری دوره اول و دوم،‌ شرکت در انتخابات مجلس ششم و تا روز وفاتش هاشمی همیشه نقد شده است. اینکه چه میزان این نقدها براساس کار کارشناسی صورت پذیرفته و یا کدامین انتقادها پاسخ مناسب دریافت داشته چندان قابل ارزیابی نیست، در واقع کمتر شخصیتی را می‌توان از ابتدای شکل‌گیری انقلاب اسلامی نشان داد که از سوی جریان‌های مختلف و در دوره‌های متفاوت نقد شده باشد.

در سال‌های بعد از پایان دولت وی عده‌ای وی و دولت سازندگی را به ترویج مصرف‌گرایی، رواج تجمل‌گرایی و دور ساختن مردم از آرمان‌های انقلاب متهم کردند، اتهام‌هایی که نیازهای شهروندان در سال‌های بعد از جنگ را به فراموشی سپردند. به عبارتی شخصیتی که خود یکی از جریان‌سازان انقلاب اسلامی معرفی می‌شد، متهم نخست آرمان‌زدایی و دور شدن از خط امام معرفی می‌شد. سیاست‌های دولت وی را در مسیر تقدس‌زدایی از باورهای مردم عنوان کردند، گویی کمتر از یک دهه نیاز بود که او متهم اول و آخر تمام رویدادها شود، روزگاری به عنوان مدافع سرمایه‌داری و چندی بعد به عنوان رییس دولت مروج مصرف‌گرایی.

براساس خاطرات-مصاحبه محمد هاشمی؛ در دورانی که بسیاری از مسئولان نیازهای مردم بعد از جنگ تحمیلی را درک نکرده بودند و ایجاد فضای سبز و پارک را ترویج فساد می‌دانستند هاشمی با انتخاب غلام‌حسین کرباسچی در پی بخشیدن چهره‌ایی نو به تهران و ایران بود. مخالفت‌های نخست و در نهایت همراه و همگام شدن منتقدان سابق وی نشان داد در پیگیری آن سیاست موفق بوده است، سیاستی که روزگاری مذموم شناخته می‌شد حال به عنوان برگ زرین افتخارات از آن نام می‌برند، چندسال نیاز بود که مخالفان دیروز وی همان راه ایشان را ادامه دهند.

گویی در هر زمانی شماری از جریان‌های سیاسی وی را ناهمسو با خواسته‌های خود می‌دانستند و در نقد وی کوشا بودند، جایگاه وی به عنوان یکی از شخصیت‌های تاثیرگذار در قدرت و فردی که در مقاطع مختلف جریان‌ساز بوده است و بنا به گفته یکی از مسئولان ارشد «همه ما از زیر عبای آیت‌الله هاشمی بیرون آمدیم» نشان از جایگاه وی دارد. مقامی که با توجه به رفتار و اهرم‌های قابل اتکا در قدرت مورد حمله دایمی قرار گرفته است، هاشمی همیشه بخشی از قدرت بوده است، ولی تلاش می‌کرد نقش متعادل کننده را بازی کند. کوشش کرد صدای مردم باشد و خواسته‌های آنان بهتر شنیده شود و خود بخشی از این خواسته‌ها بود. در واقع شماری از نقدهای نوشته شده علیه وی حکایت از تحرکات وی به عنوان متعادل کننده بوده و هست. چنانچه هاشمی راهی دیگر می‌رفت و یا به یکی از دو جریان اصلی کشور نزدیک‌تر می‌شد به گونه‌ای که شخصیت‌های اصلی آن جریان می‌توانستند وی را به عنوان یکی از نیروهای خود معرفی نمایند بخش زیادی از نقدها علیه وی فروکش می‌کرد و کمتر نامی از ایشان می‌شنیدیم.

آنچه بیش از هر امری در حیات سیاسی هاشمی مهم می‌نماید، حضور دائم وی در صحنه‌های مختلف بوده است. حضوری که در انحصار جریانی قرار نگرفت و مخالفت‌ها با وی از همین جا پدید می‌آمد.