مقالات
  • صفحه اصلی
  • مقالات
  • مبانی اعتدال از دیدگاه آیت اللّه هاشمی رفسنجانی - مقاله سیدمحمدعلی ایازی

مبانی اعتدال از دیدگاه آیت اللّه هاشمی رفسنجانی - مقاله سیدمحمدعلی ایازی

  • تهران
  • سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶
دستیابی به‌ اعتدال و درک واقعیات جامعه و شیوۀ تعامل با جهان یکی از مهارت‌های زندگی، به‌ویژه در حوزۀ سیاست، است. آیت‌الله هاشمی، جدا از شخصیت و هوش فردی و تجربۀ طولانی مبارزه و درک درست واقعیات و فراز و نشیب‌ها، سال‌ها به قرآن خدمت کرد و با معارف قرآن انس داشت و از سال‌های دور، به‌ویژه دوران زندان، دغدغۀ فهم جامع از قرآن داشت و به نگارش معارف قرآن مشغول بود. وصف اعتدال در ابعاد گوناگونی در حیات اجتماعی و فردی او ظهور می‌یابد، تا‌جایی‌که در مقاطع حساس تاریخ دوره معاصر ایران و در فرازونشیب حوادث جنگ، برخورد با گروه‌های کنشگر و اصلاح اقتصادی پس از جنگ این نقش به‌خوبی نمایان است. ایشان کنترل‌کنندۀ مواضع و جریانات مردم در قبال حاکمیت انتصابی بود؛ ازاین‌رو، نمود آن در حیات دینی و علمی او از موضع عالمی دینی و سیاست‌مداری منتسب به دین بیشتر است و بسا سرمنشأ شکل‌گیری حیات اجتماعی و سیاسی و تأثیر آن در دیگران شد. هدف این نوشته تبیین مبانی اعتدال با نگاه به قرآن است. نگارنده در مرحلۀ نخست مفهوم و سپس جایگاه اعتدال را با ذکر نمونه‌هایی از قرآن بیان می‌کند و سپس، قلمرو میانه‌روی و ذکر معیارها و کارکردهای آن را باتوجه‌به منش و شخصیت آیت‌الله هاشمی و تحقیقات وی تبیین می‌کند.

یکی از مهارت‌های زندگی، به‌ویژه در حوزۀ سیاست، دست‌یابی به‌ اعتدال و درک واقعیات جامعه و شیوۀ تعامل با جهان است. این صفت اخلاقی یکی از عوامل سعادت‌بخش و به‌وجودآورندۀ موفقیت شخص در زندگی اجتماعی است و تعادل و تعامل با دیگران را فراهم می‌آورد و به‌کارگیری آن در حوزۀ فرهنگ و سیاست می‌تواند به اصلاح امور، به‌صورت تدریجی، همراه با برنامه بینجامد. مشکل جامعۀ دینی ازآنجا ناشی می‌شود که تعصب و افراطی‌گری همواره یکی از آسیب‌های جامعه و از عوامل عقب‌ماندگی بوده است. آیت‌الله هاشمی، جدا از شخصیت و هوش فردی و تجربۀ طولانیِ مبارزه و درک درست واقعیات و فراز و نشیب‌ها، سال‌ها به قرآن خدمت کرد و با معارف قرآن انس داشت و از سال‌های دور، به‌ویژه دوران زندان، دغدغۀ فهم جامعِ قرآن داشت و به نگارش معارف قرآن در قالب تفسیر راهنما برآمد و فصلی از خطبه‌های نماز جمعه را به این معارف اختصاص داد و بیشتر سخنرانی‌هایش در موضوعات مختلف با بیان این معارف همراه بود. او با نگاهی علمی و جامع به این دریافت رسیده بود و نمی‌توانست به‌سادگی نظرش را بالا و پایین کند. وصف اعتدال در ابعاد گوناگونی در حیات اجتماعی و فردی او ظهور می‌یابد، تا‌جایی‌که در مقاطع حساس تاریخ معاصر ایران و در فرازونشیب حوادث جنگ، در برخورد با گروه‌های کنشگر و در اصلاح اقتصادیِ پس از جنگ این نقش به‌خوبی نمایان است. او کنترل‌کنندۀ مواضع و جریانات مردم در قبال حاکمیت انتصابی بود؛ ازاین‌رو، نمود آن در حیات دینی و علمیِ وی از موضعِ عالمی دینی و سیاست‌مداری منتسب به دین بیشتر است و بسا سرمنشأ شکل‌گیری حیات اجتماعی و سیاسی و تأثیر آن در دیگران شد. چنان‌که موضع او در حوزۀ دین و دین‌داری و ترویج ارزش‌های معنوی و بیان معارف در سخنرانی و تبلیغْ جایگاه مهم‌تری پیدا کرد. او با ریاکاری سخت مخالف بود، به این علت که از زیاده‌روی در تبلیغ و تکیه بر شعارها، بدون توجه به اصول اصلی و یا حل مشکلات معیشتی و رشد جامعه، رنج می‌بُرد و این‌همه ظاهرسازی و بزک‌کردن جامعه را به دینْ غیردینی و بیشتر برای تحمیق جامعه و مشروع جلوه‌دادن حکومت با خصوصیات افراطی می‌دانست. او بیش از اینکه به هیجان‌سازی‌های دینی بها بدهد به رشد علمی اهمیت می‌داد و رشد معنویت را در همین راستا می‌دانست.

مفهوم‌شناسی اعتدال
به‌منظور شناخت درست این واژه باید معنای آن را بررسی کرد. هرچند به‌لحاظ مفهوم، واژۀ اعتدال مانند آزادی، عدالت، کرامت با مراجعه به عرفْ فهمیدنی است، ولی با بدفهمی‌های مصداقی در عملِ جمعی و سیاسی روبه‌روست. گاه این کلمه با سستی و محافظه‌کاری و سازش‌کاری اشتباه گرفته می‌شود. در فرهنگ فارسی، اعتدال به‌معنای میانه‌روی آمده است و به رفتار و حالتی دلالت می‌کند که به‌دور از هرگونه افراط و تفریط باشد (لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژۀ اعتدال). واژۀ اعتدال، که در زبان عربی از ماده «عَدَلَ» گرفته شده، به واژه‌های عدالت، استواء، و قصد و اقتصاد مربوط است و در زبان فارسی به آن میانه‌روی گفته شده است. منظور از میانه‌روی وسطیت در راه و روش و پرهیز از تندروی و کندروی یا افراط و تفریط است، درست درجایی‌که شخص باید تصمیم بگیرد، واقعیت اوضاع را دریابد و موضع و انتخاب او به‌گونه‌ای باشد که موفقیتش را تثبیت کند. ابن‌منظور در کتاب لسان‌العرب دراین‌باره می‌نویسد: «عدل آن چیزی است که در نفوس جایگزین می‌گردد و به ‌صورتْ نهادینه می‌شود و اگر نهادینه نگردد و انتظام نیابد، جور و ظلم خواهد شد. ازاین‌رو هریک از کفه‌های ترازو را عِدل دیگری می‌گویند.» (ج‌۹، ص‌۸۵؛ نیز نکـ : القاموس‌المحیط، ج‌۴، ص‌۲۰، ذیل «عدل»). بدون شک، تصمیم‌گیری به واقعیت و امکان عمل وابسته است. وقتی‌که کفۀ ترازو در وسط قرار می‌گیرد، نه طرفی سنگین و نه طرفی سبک می‌شود؛ بنابراین، با میانه‌روی، نه خمودی و نه تندی به چشم می‌آید؛ همچنین، نه تهور و نه ترس.

جدا از بحث چیستی، فهمِ معنای اعتدال و مصادیق و انواع آن در قرآنْ نیازمند شناخت و بررسی همۀ کلمات حوزۀ معنایی و تبیین صورت‌های مختلف آن است. حقیقتِ این معنا، در حوزۀ فردی، نوعی تعادل در رفتار و اخلاق، منطق و عقل است و در حوزۀ اجتماعی، نمود رفتار جامعه در شکل انتظام است و این صفت ازطرفی به شناخت واقعیات و تصمیم براساس اوضاع اجتماعی و عینیات وابسته است و ازطرفی‌دیگر به آموزش و تربیت. این‌چنین است که اعتدال آحاد جامعه ازیک‌سو به سطح آموزش و اهتمامِ نیروهای اجتماعی به آن وابسته است و ازسویی‌دیگر به استقرار عدالت اجتماعی و تحفظ شخصیت و کرامت نظر، و در این مقام نقش حاکمان بسیار مهم است که آیا روحیۀ استبدادی دارند یا از روحیۀ آزاداندیشی و استفاده از نظرات دیگران برخوردارند. بنابراین، تبلور این مفهوم در عینیت جامعه وابسته به شناخت و درک اوضاع مختلف حیات اجتماعی و جغرافیای انسانی و حتیٰ خانواده به‌عنوان کوچک‌ترین نهاد است و این معنا در صورت‌های مختلف چنان متنوع و گسترده است که نیازمند تبیین معیارها و راه‌های تشخیص آن در واقعیات است؛ زیرا هم کسانی‌که معتدل‌اند و هم کسانی‌که برضد آن‌اند خود را پیرو اعتدال می‌دانند.

جدا از بحث تبیین مفهومی و تعیین حوزۀ معنایی، باید جایگاه اعتدال در قرآن در مسائل مختلف روشن شود، مثل موضع دین دربارۀ اندیشه‌ها و عقاید و تحولات اجتماعی و اقتصادی و یا بیان نمونه‌هایی از مصادیق آن، مثلاً باید گفته شود جایگاه اعتدال در میان امت اسلامی و یا ادیان چیست؟ موضع ما دربارۀ توسعه و رشد اقتصادی و سیاسی چیست؟ موضع ما دربارۀ گروه‌ها و جریان و احزاب چیست؟ موضع قرآن دربارۀ اقلیت‌های مذهبی چیست؟ تعیین این مواضع جدا از بحث واقعیاتِ جامعه به تعیین مبانی و معیارها و شاخصه‌های اعتدال در قرآن وابسته است.

جایگاه اعتدال در قرآن
بدون تردید در مرحلۀ نخست، اعتدال از مفاهیم اخلاقی‌ست که هم در نظام توصیفی و جهان‌بینی آمده و هم در حوزۀ تربیتی. به‌همین‌دلیل، در کتب اخلاقی بخشی مهم از آموزه‌ها به ایجاد اعتدال و میانه‌روی در رفتارهای فردی و اجتماعی اختصاص یافته است و کوشش می‌شود تا مثلاً از دو رفتار افراطی و تفریطی همچون تهور و ترسویی پرهیز شود و بر شجاعت به‌عنوان رفتاری عقلانی، معتدلانه و عادلانه ــ نه ترس و نه تهور ــ تأکید شود. ازهمین‌رو، گفته شده اعتدال در «غضبْ» «شجاعت» است، اعتدال در «شهوتْ» «عفت» و اعتدال در «عقلانیتْ» «حکمت» است. در مرحلۀ دیگر، اعتدال به حوزۀ عقاید و تفکر مربوط است. در قرآن، به‌جای استعمال واژۀ اعتدال و تعادل، واژه‌هایی چون وسطیت، بین ذلک، لاالی هولاء و لاالی هولاء، استواء، سوی، موزون به کار رفته و یا با تعبیرهای سلبی معنای ایجابی آن روشن شده است.

اعتدال در حوزۀ معناییِ گسترده‌ای ازقبیل عدل (مفهوم اخلاقی) انصاف، اقتصاد و استواء و مانند آن به کار رفته و معنا و مفهومی نزدیک با تعادل دارد. بنابراین، هرچند این کلمه با عنوان اعتدال در قرآن نیامده، معنا و محتوای آن با تعبیرهای دیگر با زبان توصیفی و تعلیمی و ارشادی به کار رفته است. همچنین، در قرآن کریم موضوع اعتدال به شیوه‌های مختلف و با سبک ویژۀ زبان تربیتی و هدایتی و توصیفی بیان شده؛ گاه مصادیق آن در حوزۀ عقاید و اخلاق بیان شده است و گاه معنایی بیان شده که با نفی یک‌طرفْ سوی مقابل این وسطیت را نشان می‌دهد؛ اما در مرحلۀ نخست، برای نشان‌دادن موضع قرآن در شیوۀ عمل و موضع‌گیری، واژه‌های مستقیم این کلمه باید مدنظر باشد، مثل کلمۀ وسطیت که در آیات قرآنی استعمال شده است. مثلاً آنجاکه دربارۀ جامعۀ اسلامی در میان جوامع دینی سخن می‌گوید ــ جوامعی که مواضع مختلف و متفاوتی دارند، مانند اهل کتاب یهود و نصاری ــ طبیعی است که قرآن باید جایگاه این جریان جدید را نشان دهد و نوعی ارشاد باشد، نه اینکه ستایش کند، چون می‌گوید: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَی النَّاس….» (بقره، ۱۴۳) «و بدین‌گونه شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید…»

خداوند به‌صراحت در این آیه در وصف امت اسلام و جامعۀ ایمانی و قرآنی بیان کرده که آن‌ها باید موضع خود را بدانند، نه دنیاداری کنند و نه رهبانیت در پیش گیرند، نه به پیشرفت و توسعه کم بها دهند و نه آن را تنها هدف زندگی بدانند؛ زیرا سخن از استواء و اعتدال در شریعتْ یعنی انسان گرایش به معنویت و دعا داشته باشد و درعین‌حال به دنیا و خواسته‌های طبیعی خود، همچون لذت‌بردن و شادی‌کردن و دیگر مسائل دنیا، توجه داشته باشد. در صورت رعایت این اصل می‌تواند اسوۀ دیگر جوامع بشری باشد.

درجایی دیگر این معنا با توصیف عینی بیان شده که مردم سه گروه‌اند، کسانی که در زندگی بر خود سخت می‌گیرند و ستمگر به خودند و گروهی پیشی‌گیرنده به خیرات و کسانی در میانۀ این‌دو: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابقٌ بالْخَیْرَاتِ بإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ» (فاطر، ۳۲). «سپس این کتاب را به آن بندگان خود که [آنان را] برگزیده بودیم به میراث دادیم پس برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه‏‌رو و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگام‌اند و این خود توفیق بزرگ است.» مشابه همین‌معنا در جایی دیگر بیان شده است: «وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ» (نحل، ۹). تعادل در زندگی و استفاده از نعمات دنیایی: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً». (اعراف، ۳۲) یا در شیوۀ انفاق می‌گوید: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» (اسراء، ۲۹). یا از امور ساده و کوچک اخلاقی سخن می‌گوید: «وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ…» (لقمان، ۱۹)، «در راه ‏رفتن خود میانه‌رو باش و صدایت را آهسته ‏ساز.»

در تحلیل قرآنی، خداوند عادل است و جهان و هستی برپایۀ نظم و انسجام و قواعدی در طبیعت آفریده شده و هرچیزی بر سر جای خویش به‌درستی قرار گرفته است. این بدان معنا است که عدل در هستی از اصول بنیادین و قوانین ثابت و غیرقابل انفکاک آن است. ازاین‌رو، در این چند آیه اعتدال در عقیده و در رفتار بیان شده است، که اعتدال در همین آیات گاه جنبۀ فردی دارد و گاه جنبۀ اجتماعی، گاه وصف حقوقی و سیاسی و گاه تعبیر از تقنین و یا اجرای احکام و یا مجازات مجرمان.

نمونه‌های تبیین اعتدال در قرآن
گفته شد مسئلۀ اعتدال در قرآن با تعبیرهای مختلفی بیان شده و گاه حتیٰ مسئلۀ اعتدال مطرح نیست، اما محتوای آن ناظر به صورت توازن است که نام‌گذاری شده است. مثلاً اهتمام به شناختْ براساس اولویتِ موضوعِ مقدم‌شده، به‌دلیل تقدم، منطقی است و یا تعادلْ در تمرین و کسب مهارت مهم است و باعث موفقیت می‌شود.

الف) اهتمام به شناخت و آگاهی

هرچند شناخت به اعتدال کمک می‌کند، حقیقتِ اعتدال در قرآن وابسته به معرفت است. مهم‌ترین راه استقرار اعتدالْ شناخت درستِ واقعیات هستی و دین و جامعه و اوضاع مخاطبان و موقعیت تاریخی و فرهنگی و روش‌های به‌کارگیری آن در جامعه است. بخش زیادی از رفتارهای فردی در اثر جهل است. بدون معرفت، روش‌های افراط و تفریط وسطیت آشکار نمی‌شود. در تفسیر آیۀ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون» (ذاریات، ۵۶)، گفته شده که منظور از «لِیَعْبُدُون» لیعرفون است. معرفتی که یا خودش بیان غرض خلقت است و یا ازراهِ عبادت و خلوص حاصل می‏شود. درحقیقت، غرض نهایی و بالاترْ معرفت است و عبادتْ غرض متوسط است (تفسیر المیزان، ج‏۱۸، ص، ۵۸۰).

نمونۀ دیگر تأکیدهای فراوان به‌ جایگاه علم در قرآن است که موجب شناخت وسطیت و استواء می‌شود و در قرآن به اهمیت آن اشاره شده است. در قرآن بارها گفته شده آنان که می‌دانند با آنان که نمی‌دانند یکسان نیستند (زمر، ۹)، چنان‌که در آیات بسیار از این دانستن و معرفتْ با تعبیرِ بصیرت و بینایی یاد شده است و  آن که می‌داند و آن که نمی‌داند و آن که می‌بیند و لمس می‌کند، با آن که نمی‌بیند و دریافت نمی‌کند مساوی نیست، این معنا بارها یاد شده و آمده است: «آیا کسانی‌که نابینایند با آنان که بینایند، یکسان‌اند» (انعام، ۵۰؛ هود، ۲۴؛ رعد، ۱۶؛ فاطر، ۱۹؛ غافر، ۵۸)، اما همیشه این معرفت شکل ساده و بسیط ندارد که با خواندن کتاب و یا الگوبرداری از حوادث بتوان به آن رسید. بخشی از این معرفت از تجربه و تراکم معلومات و عقلانیت حاصل می‌شود و همیشه با دانش یک تَن به دست نمی‌آید، بلکه تجربۀ ملت‌ها و گروه‌ها اندوختۀ بزرگی برای صاحبان خرد است. طبعاً طرح‌های اصلاحی، اگر با مشورت عقل جمعی فراهم نشود، نمی‌تواند در قالب طرح‌های فرهنگی اجرا شود و ازنظر فکری و اجتماعی نهادینه نمی‌شود؛ درنتیجه، فراگیر و تثبیت نخواهد شد و حرکت‌های خصمانه آن را خنثی خواهد کرد.

ب) الزام پیامبر(ص) به‌ اعتدال و میانه‌روی

یکی از نمونه‌های تبیینِ اعتدالْ آن‌دسته از آیاتی‌ست که، پیش از دیگران، خطاب به پیامبر است. این خطاب‌ها دربارۀ مهم‌ترین وظیفۀ پیامبر یعنی مسئولیت دینی اوست. دراین‌باره یک‌بار نسبت به زیاده‌روی در مسلمان‌کردن هشدار می‌دهد و یا توبیخ می‌کند که چرا خود را این‌گونه به زحمت می‌اندازی؟ مثلِ «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً». (کهف، ۶) یا مثل «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ.» (شعراء، ۳) و یک‌بارِ دیگر دربارۀ دعوت به میانه‌روی در تبلیغ دین است و اینکه تبلیغِ دین نیز باید با تعادل و پذیرش جامعه همراه باشد و دربارۀ اینکه پیامبر با همۀ حرص و شدتِ اراده و تلاشْ باز نمی‌تواند موفق بشود، چنین آمده که پیامبر باید بداند بسیاری از مردم ایمان نمی‌آورند: «وَ ما أَکْثَرُ النَّاس وَ لَوْ حَرَصْتَ بمُؤْمِنینَ». و این جدا از آیاتی است که به پیامبر می‌گوید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (یونس، ۹۹). یا آیاتی که به پیامبر یادآور می‌شود که تو جبار و مسیطر نیستی (غاشیه، ۲۲؛ قٰ، ۴۲).

برخی از آیات که باز خطاب به پیامبر است، موضوع میانه‌روی در تبلیغ را در خود دارد، هرچند به‌ظاهر دربارۀ انفاق است، ولی زبان تمثیلی دارد: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» (اسراء، ۲۹). البته رفتارهای پیامبر برپایۀ عشق و محبت به نوع بشر و هدایت آنان بود و تأکید وی برای نشان‌دادن مسیرِ درست بود، تاجایی‌که دچار اندوه می‌شد که چرا ایشان هدایت نمی‌شوند؛ اما این آیاتْ موضع قرآن را در برخورد پیامبر با جامعه و نسبت میان مسئولیتِ وی با واقعیات جامعه و شیوۀ تأثیرگذاری ایشان را نشان می‌دهد و گرنه پیامبر شخصاً با شوق این کار را می‌کرد و این موجب نمی‌شد که خدا به او هشدار دهد و بخواهد که بی‌خودی خود را به زحمت نیندازد.

از همین‌جا می‌توان اعتدال در تبلیغ دین را در صورت کلی آن مشاهده کرد. منظور اعتدال از دو جهت است، یکی سطح کمّی تبلیغ است که نباید زیاد تکرار شود، تاجایی‌که از حالت طبیعی خارج شود و ازطرفی، روش متعادلِ تبلیغ است، یعنی استفاده از زبان نرم و بیان روشن و گویا و منطقی همراه با عطوفت و مهربانی و بدون تعریض و انتقام‌جویی و تصفیه‌حساب با دیگران به‌ویژه در خطبه‌های نماز جمعه و سخنرانی‌هایی که جنبۀ حکومتی و موضع مقتدرانه دارد. قرآن کریم در خطاب به پیامبر به این روش اشاره می‌کند: «ادْعُ إِلی‏ سَبیلِ رَبِّکَ بالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادلْهُمْ بالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بالْمُهْتَدینَ (نحل، ۱۲۵). «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه‏ای‏] که نیکوتر است مجادله نمای. درحقیقت، پروردگار تو به [حال‏] کسی که از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال‏] راه‏یافتگان [نیز] داناتر است.» به‌همین‌دلیل، درجایی دیگر شرط موفقیت پیامبر را بیان کرده و می‌گوید: «فَبما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْب لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» (آل‌عمران، ۱۵۹). «پس به [برکتِ‏] رحمت الهی، با آنان نرم‌خو [و پُرمِهر] شدی، و اگر تندخو و سخت‌دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می‏شدند.»

ج) اعتدال در عقیده

در حوزۀ عقیده، میانه‌رویْ پرهیز از غلو و خرافات و اعتقاد به امور غیرمستند و غیرعقلی است؛ زیرا نمونۀ افراط و تفریط در دینْ وابستگی به اموری انحرافی و تقلیدی و برگرفتن از پدران و اجداد یا امور فرعی و یا تعصب در عقیده است (زخرف، ۲۴). درجایی دیگر آمده است: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَاب لاَ تَغْلُواْ فِی دینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ کَثِیرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبیلِ» (مائده، ۷۷)، «بگو ای اهل کتاب در دین خود به‌ناحق گزافه‌گویی نکنید و از پی هوس‌های گروهی که پیش از این گمراه گشتند و بسیاری [از مردم] را گمراه کردند و [خود] از راه راست منحرف شدند نروید.» درجایی دیگر آمده است: «….وَمَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بالإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبیلِ» (بقره، ۱۰۸)، «هرکس کفر را با ایمان عوض کند، مسلماً از راه درست گمراه شده است.»

ازسویی‌دیگر، جهل مذهبی و افراط و خشونت از مصیبت‌های بزرگ جوامع مذهبی است. جالب است که لجاجت و عنادورزی برخی از عالمان متحجرْ خواسته و یا ناخواسته به این دشمنی‌ها دامن می‌زند. آیۀ فوق خطاب به اهل کتاب یعنی عالمان دینی است و می‌گوید: «یَا أَهْلَ الْکِتَاب لاَ تَغْلُواْ فِی دینِکُمْ». به‌همین‌دلیل، ازنظر قرآن، ریشۀ اختلاف در میان عالمانِ متعصب قرار دارد: «ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْد ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ» ( شوری، ۱۴)، «ازروی عداوت فرقه‌فرقه نشدند، مگر ازآن‌پس که به دانش دست یافتند.»

د) اعتدال در عبادت

امروز یکی از مصیبت‌های جامعۀ دینی صورت‌گرایی و تکیه بر شعائر به‌جای امور اصلی دین مانند اخلاق و عدالت است. این تکیه بر امور ظاهری دین و گاه جای‌گرفتن امور غیراصلی به‌جای امور اصلی یکی از مشکلات چنین جوامعی است. ازجمله مواردی که قرآن بر میانه‌روی در زندگی تأکید می‌کند و برای جامعۀ دینی مهم است، اعتدال در امور عبادی به‌صورت فردی و اجتماعی است. با آنکه براساس نگرش و بینش قرآنی و تحلیل آن، آفرینش انسان برای عبادت و پرستش خداوند است، بااین‌همه به میانه‌روی در این حوزه نیز تأکید و آن را تشویق می‌کند. خود انتخابْ مهم و ترجیحِ اصل دربرابر فرعْ نوعی توجه به تعادل و خردگراییِ دینی است.

قرآن در مسئلۀ اعتدال در عبادت به مفهوم خاص آن توجه می‌کند؛ زیرا در تحلیل کلی و عامِ قرآن، هرگونه عملی عبادت تلقی می‌شود، به‌شرط آنکه در راستای تکامل بشر باشد. اما در عبادت به معنای خاصِ آن که شامل نماز و روزه و دیگر عبادات است، باید اعتدال را رعایت کند، حتی در شیوه‌ها و چگونگی به‌جاآوردن عبادات نیز به این مسئله توجه و تأکید شده است. ازاین‌رو، به‌صراحت بر لزوم پرهیز از افراط و تفریط در قرائت نمازهای مستحبی و خسته‌کننده و یا دربارۀ برخی خصوصیات اشاره می‌کند. برای نمونه می‌فرماید که قرائتْ آن‌چنان بلند و یا خیلی کوتاه نباشد. ازاین‌رو، باید انسان از جهر و اخفات در نماز به‌شکلی که دیگران را متوجه سازد و یا اصولاً به گوش کسی نرسد، خودداری ورزد و راه میانه را بجوید. قرآن برای بیان این معنا پس از ذکر نهی از جهر و اخفات به جستن راه میانه با گزاره اشاره می‌کند که به‌معنای جستن راهی میان این‌دو است: «وَ لا تَجْهَرْ بصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً». (اسراء، ۱۱۰) «و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهسته‏اش مکن، و میان این [و آن‏] راهی [میانه‏] جوی.» البته برخی باتوجه‌به معنای لغوی «صلات» که به معنای دعاست آن را به نماز اختصاص نداده و گفته‌اند که مراد از آیه آن است که شخص، در دعا و نیایش، شیوۀ اعتدال و میانه‌روی در آهنگ دعا را در پیش گیرد (مجمع‌ البیان، ج ۵ و۶، ص ۶۸۹). بنابراین در مسئلۀ دعا و نیایش که از اصول اساسی عبادی است نیز بر لزوم رعایت اعتدال در آهنگ دعا و نیایش به درگاه خداوند اشاره شده است.

در اصول کافی بابی به نام اقتصاد در عبادت وجود دارد، حتیٰ در تأثیر عبادت نیز اعتدال شرط است؛ در روایات آمده جسم مرْکب روح است، روح به‌سوی کمال و انسانیت پرواز می‌کند، اگر این جسم را با عبادت فرسوده کنید، فرسوده می‌شود، بگذارید عبادت با شوق باشد و جسم قوی بماند.

ه) آموزاندن اعتدال در رفتارهای اجتماعی

ازآنجا‌که قرآن کتاب هدایت است، باید بخش‌های مهم اعتدال را در قلمرو خود نشان دهد. درجایی از این معنا به‌صورت کلی سخن می‌گوید، هرچند که تعبیری کنایی باشد، یا امور ساده و یا به‌ظاهر کوچک تلقی شود: «وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ…» (لقمان، ۱۹). «در راه‌‏رفتن خود میانه‌‏رو باش و صدایت را آهسته ‏ساز.» اگر معنایی کنایی باشد ــ که هست ــ به میانه‌روی در زندگی و رفتارهای اجتماعی اشاره دارد. درجایی‌دیگر خطاب به پیامبر این اعتدال را در برخورد با دیگران بیان کرده است: «خُذ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ» (الأعراف، ۱۹۹). گذشت پیشه کن و به [کار] پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب.» منظورْ گذشت و میانه‌روی در برخورد با متخلفان و ترویج فرهنگ گذشت و مدارا و مبارزه با فرهنگ خشونت‌طلبی و کینه‌گشایی است. این مسئله در حوزۀ اجتماع و حضور رسانه‌ها بسیار مهم‌تر و در میان مسئولان کشور بایسته است، چنان‌که از امیر مؤمنان در نهج‌البلاغه نقل شده است: «آلة الریاسة السعة الصدر.»، «لازمۀ رهبریِ کامل سعۀ صدر است.» حاکم و امیری که این صفت را ندارد، رهبریِ درستی هم ندارد و همواره با افراط و تفریط است.

از مباحث دیگر اعتدال در اخلاق اجتماعی، مفهوم حد وسط و مصادیق آن، مفهوم مستقیم و استقامت در قرآن است. این معنا در تعبیرهایی در قرآن‌و‌تفسیر مانند اعتدال در گفتار، قول معروف، قول کریم، قول لَیّن، اعتدال در راه‌رفتن، اعتدال در مجالست و هم‌نشینی، آمده است یا برای پرهیز از افتادن در دام زیادخواهی و افراط در دوستی، ملاک‌های دوستی معین شده است.

و) تعادل در تمرین و کسب مهارت

نمونۀ دیگر که بسیار در عمل انسانی و اجتماعی مهم است، تعادل در برنامه و اجراست؛ زیرا هرعملی اگر بخواهد در نفس انسان و یا جامعه استقرار پیدا کند و نهادینه شود، باید مناسب با واقعیات و حوصلۀ فرد و جامعه باشد. سرعت و یا کندیِ هردو مضر است و ازطرفی با یک‌بار و دوبار تمرین هم حاصل نمی‌گردد. هما‌ن‌گونه که ورزشکار با تمرین می‌تواند مهارت بیابد، تعادل در نفس و در جامعه هم نیازمند تمرین و تکرار عمل و توجه به اوضاع مخاطبان است. اینکه احکام تدریجی نازل شده و مناسب با حال مخاطبان تشریع شده‌اند و یا اعمال عبادی مرتب تکرار می‌شود، به‌خاطر عملی‌شدن و اجراپذیری و لزوم استقرار ایمان به‌صورت تدریجی است. قرآن کریم دراین‌باره می‌فرماید: «وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاس عَلَی مُکْث وَنَزَّلْنَاهُ تَنزیلا» (اسراء، ۱۰۶)، «و قرآن را بخش‌بخش نازل کردیم تا آن را به‌آرامی بر مردم بخوانی و آن را به‌تدریج نازل کردیم.»

مثال این آیه مثال شخصی بیمار است که به پزشک مراجعه می‌کند و از بیماری و درد خود با او سخن می‌گوید، پزشک هنگامی‌که بیماری را تشخیص داد برای او داروهایی تجویز می‌کند تا مناسب با حال و اوضاع او باشد و می‌گوید از امروز این دارو و آن دارو را تا هفته دیگر روزی سه‌مرتبه استفاده کن و دوباره مراجعه کن. در نوبت دوم پزشک معاینه می‌کند و مقدار تأثیر دارو و پیشرفت درمان او را بررسی می‌کند و دوباره دارویی مناسب اوضاعش به وی می‌دهد و گاه دارو را اضافه می‌کند. این روش ادامه می‌یابد تا بیمار سلامتی کامل خود را به دست آورد. حال چرا پزشک از آغاز یک‌باره داروی کامل نمی‌دهد؟ چون می‌داند او آمادگی ندارد تا تمام داروها را مصرف کند و لازم است اندک‌اندک معالجه شود و در هرمرحله کیفیت درمان بیمار کنترل شود. این شیوه در تربیت افراد و سیروسلوک و تربیت نفس و تعادل در معالجه و حل مشکلات جامعه هم مطرح است.

ز) اعتدال اخلاقی

گفته شد اعتدال در وصف انسانیِ آنْ نوعی مهارت و ورزیدگی‌ست. این مهارت هم نیازمند شناخت است و هم نیازمند تمرین و به‌تعبیر علمای اخلاق، سیروسلوک و تهذیب؛ اما روشن است که اعتدال در انزوا و در خلوت خالص نمی‌شود؛ زیرا این وصف در تمرین با عینیت جامعه حاصل می‌شود. اخلاق در متن جامعه به دست می‌آید، نه در انزوا. همچنین، اخلاق اسلامی بر چهار وصف عدالت و حکمت و عفت و شجاعت استوار است: عدالتْ پرهیز از ظلم است و حکمتْ حفظ اعتدال میان زیرکی‌های شیطانی و بلاهت‌های حیوانی است. عفتْ پرهیز از حرص در شهوت ازیک‌طرف، و خمود و سردی و خستگی و بی‌اعتنایی به شهوت ازطرفی‌دیگر. نیز شجاعتْ دوری از جُبن (ترس) و بزدلی ازیک‌سو و تهور و بی‌باکی و گستاخی ازسوی‌دیگر است. برای نمونه شجاعتْ وصف نیکی است و علمای اخلاق می‌گویند اگر این شجاعت افراط و تندروی باشد، شجاعت نیست، تهور و بی‌باکی است. دراین‌باره قرآن وسطیت را به‌صورت‌های مختلف بیان کرده است: «وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ…» (لقمان، ۱۹). این اقتصاد در حرکت معنای عامی دارد که شامل تهذیب نفس می‌شود. «کُلُوا وَ اشرَبُوُا وَ لاتُسرِفُوا» (اعراف، ۳۱)، روایت مشهور از پیامبر اکرم (ص): «خیرُالامورِ أوسطُهَا» (مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۱۱)؛ همچنین روایات دیگر از امام علی نمونه‌ای از اهتمام به تعادل و میانه‌روی است: «خیرُ الامور النمط الاوسط، الیه یرجع الغالی و به یلحق التالی» (آمدی، غررالحکم، ص ۴۰۴)، «بهترین کارها مسیر میانه است که تندرو باید در آن خود را نگه دارد و کسی که نرسیده باید خود را بدان رساند» و عبارت دیگر از آن حضرت: «الیمینُ و الشمالُ مُضِلَّةٌ و الطریقُ الوسطی هی الجادة» (نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۶)، «راست و چپ گمراهی است و راه میانۀ آن مسیر رسیدن به مقصد.»

ح) تعادل در زهد

تفسیر متعادل دین از مظاهر مهم در مسئلۀ زهد است. منظور آن‌دسته از آیاتی است که ازسویی به تعادل در زندگی توجه می‌کند و رهبانیت و گوشه‌گیری را مذمت می‌کند و ازسویی‌دیگر شریعت وسطیت را. خداوند می‌فرماید: «جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا» و تفسیر می‌کند: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ…»، سپس، در مرحلۀ بعد می‌گوید: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بغَیْرِ الْحَقِّ ….» (اعراف، ۳۲-۳۳). در برخی از ادیان، مانند یهود، به دنیاداری و ثروت، و در مسیحیت به رهبانیت بسیار توجه می‌شود؛ اما در اسلام گفته می‌شود این امتِ وسط باید از نعمات دنیا بهره ببرد. لذت‌ و شادی‌ را تجویز می‌کند، ولی افراط در آن را هم نمی‌پذیرد.

بنابراین، اهمیت این‌دسته از آیات بدین‌جهت است که ضمن تشویق استفاده از لذت‌ها، شادی‌ها و نعمت‌های مادی، تجاوز از حدود الهی و حرام‌خواری را منع می‌کند. جامعۀ دینی جامعۀ همواره ترتیب‌دادنِ عزاداری و گریه‌زاری نیست؛ همچنین هفته در پی هفته، سیاه‌پوشی پشتِ سیاه‌پوشی و دامن‌زدن به این امور هم نیست. مردم شادی و لذت هم نیاز دارند. افراط در یک نیاز و فراموش‌کردن نیاز دیگرِ جامعه نوعی افراط است.

نکتۀ دیگر در بحث آیۀ بعدی در خطاب به پیامبر است. اگر پیامبر شرایط خاصی دارد، دلیل نمی‌شود که همسران او محدودیت داشته باشند. لذا خطاب به پیامبر می‌فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی‏ مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم.» (تحریم، ۱) که در مقام بیان، مجازنبودن پیامبر به حرام‌کردن اشیای حلال بر خود است. نمونۀ دیگر از این آیات باز لذت‌های دنیوی است: «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی‏ ما مَتَّعْنا بهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ» (حجر، ۸۸). این معنا به‌خوبی جایگاه زهد در اسلام را نشان می‌دهد و رهبانیت و گوشه‌گیری و یا بی‌توجهی به حرکت و پویایی جامعه روشن می‌شود.

ط) اعتدال در اقتصاد

یکی از مصادیق اعتدال که با تعبیرهای مختلف از آن در قرآن سخن گفته شده میانه‌روی در معیشت، و اقتصاد در زندگی و به‌تعبیری اقتصاد در برنامۀ تولید و توزیع و مصرف در حیات فردی و برنامۀ جامع اقتصادی است. مسئله اینجاست که ازنظر قرآن، برخلاف تصوری که از زهد شده، که گویی با ازدیاد تولید و رونق اقتصادی و رشد ملی در تعارض است، با آن در تعارض نیست. رفتار اقتصادی باید معتدل و مبتنی‌بر قوامیت اقتصادی برای جامعه (نساء، ۵) و به‌دور از هرگونه افراطی چون تبذیر و ریخت‌وپاش و اسراف باشد، یا در حوزۀ فردی به‌دور از تقتیر، بخل، خساست و سخت‌گیری و به‌زحمت‌انداختن مردم و مانند آن باشد.

البته واژۀ اسراف و مشتقات آن که جمعاً ۲۳بار در قرآن به کار رفته، (برای نمونه: فرقان، ۶۳، ۶۷، ۷۵؛ بقره، ۲۱۹؛ اسراء، ۲۹) تولید بیشتر را تداعی می‌کند، اما مفهومی گسترده‌تر از موضوع اقتصاد در مصرف دارد، چنان‌که این عنوان فراتر از حوزۀ امور مالی است و بدون تردید از واژه‌های کلیدی و مقابل با تعادل است و هرگونه تجاوز از حد اعتدال و گرایش به افراط یا تفریط در تولیدْ توزیع و مصرف را در بر می‌گیرد. ازاین‌رو، برخی با تفسیر این معنای عام، اسراف را در هرکاری، که تجاوز از حد باشد، می‌پذیرند و دلالت آیه را بر آن مشتمل دانسته‌اند؛ اما مفهوم زیاده‌روی در مصرف هم از مصادیق روشن آن خواهد بود.

همچنین آموزه‌های اسلامی بر عدالت و اعتدال در تولید ثروت، توزیع و مصرف آن تأکید می‌کند، به‌گونه‌ای‌که به محیط زیست آدمی و نیز منابع، ضرر و زیان و فسادی نرسد. پس در مصرف لازم ‌است به‌گونه‌ای رفتار کرد که منابع و نعمت‌های الهی تباه نشود (اسراء، ۲۹؛ مائده، ۸۷) و برای نسل‌های دیگر هم باقی گذاشت و از طبیعت به آن‌گونه استفاده کرد که محیط زیست تخریب نشود. این مسئله هرچند صورت کلی دارد، ولی وابسته به نظر کارشناسان و اهل نظر در این زمینه در هردوره و مناسب با اوضاع است. مهم این است که خداوند در آیۀ اخیر می‌فرماید که از حلال‌ها استفاده کنید؛ ولی نه به‌گونه‌ای که از حد بگذرانید. بدین‌جهت تعادل در اقتصاد به تخریب محیط زیست نمی‌انجامد و موجب کاهش مواد غذایی و کمبود کالا و ضایع‌شدن سرمایۀ عمومی جامعه نمی‌شود. در دوره‌های اخیر به این موضوع تأکید بیشتری کرده‌اند و به‌صورت کلی در حوزۀ رفتارهای اقتصادی نیز بر عناوینی چون قوام و قصد تأکید کرده‌اند که همان میانه‌روی در امری کارشناسی و گرفتن تصمیمی منطقی و عقلایی است.

ی) اعتدال در انفاق

ازسویی‌دیگر، چون سخن از اعتدال است، به یکی از امور ارزشی و مبارک اشاره شده که هرچند دربارۀ آن تأکید بسیار شده، هشدار داده شده که از هرگونه اسراف و تبذیر پرهیز داده شود و از خساست نهی شده است؛ زیرا خساستْ مصرف‌نکردن و بخل‌ورزی در حق خود و دیگران به‌ویژه خانواده و اطرافیان و، در سطح جامعه، شهروندان آن است. دلیل اینکه در انفاق بر میانه‌روی تأکید می‌شود، توجه به نیازهای خانواده و پیشگیری از اثرات منفیِ گشاده‌دستیِ خارج‌ازحد است، چنان‌که از بخل و تنگدستی نسبت به دیگران نهی شده است. خداوند دربارۀ اعتدال در انفاق به همین نکته اشاره می‌فرماید: «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (فرقان، ۶۷). «کسانی‌که وقتی انفاق می‌کنند، زیاده‌روی نمی‌کنند»؛ چنان‌که: «وَ لَمْ یَقْتُرُوا» «یعنی دست خود را هم نمی‌بندند.» یعنی از انفاق‌کردن خودداری نمی‌کنند. بعضی از افراد آن‌قدر دست سفتی دارند که آب از دست آن‌ها نمی‌چکد و این افراد آدم‌های خوبی نیستند و بعضی‌ها هم همین‌طور ریخت‌و‌پاش دارند که این هم خوب نیست و حد اعتدال آن یعنی «وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» خوب است، به این معنا که آن روشی خوب است که حد اعتدال را رعایت کند.

بنابراین، قرآن مجید در مقام ارزش‌گذاری بندگان خالص خداوند بزرگ چنین می‌فرماید: «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوامًا» (فرقان، ۶۷). بدین‌جهت اعتدال در انفاقْ اقتصاد و میانه‌روی در توجه به امور معنوی است که بسا موجب افراط و عدم توجه به خانواده می‌شود. البته این واژه در همۀ موارد شامل کوتاهی از حد اعتدال نمی‌شود و بیشتر در زیاده‌روی نمود دارد؛ بدین‌دلیل ، بسیاری آن را مترادف افراط و متضاد تقصیر و تقتیر (فرقان، ۶۷)، به‌معنای تضییق و بخل، دانسته‌اند. این مسئله را در جای دیگر در حق ذی‌القربی و دیگران بیان می‌کند: «وآتِ ذَا الْقُرْبی‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً» (اسراء، ۲۶).

ک) اعتدال در مجازات و کیفر رفتار اجتماعی و دین‌داری مردم

منظور از مجازات پیشگیری از جرم و خلاف و اصلاح اجتماعی است. حال این ایده وقتی موفق خواهد شد، که مجازات به کمترین اندازۀ ممکن برسد و خشونت را در جامعه ترویج نکند و برای مجرم مظلومیتی فراهم نسازد و خطای انسانی را در تشخیص جرم به کمترین مقدار برساند و آنْ در صورتی‌ست که نقش بازدارنده بیابد، نه اینکه کینه و لجاجت را تشدید کند. در سورۀ اعراف بر لزوم اعتدال و میانه‌روی در تبلیغ دین و ارتباط با مردم و یا در روابط اجتماعی و حتی در برخورد با متخلفان تأکید می‌کند و آن را به پیامبر و مبلغان دینی توصیه می‌کند و برای آن‌ها لازم می‌شمارد: «خُذ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین» (اعراف، ۱۹۹).

قرآن در بیان این معنا به مسئلۀ عرف و معروف ازنظر جامعه اشاره می‌کند و از پیامبر و مبلغان دینی می‌خواهد که در دعوت مردم از شیوۀ پسندیده و مردم‌پسند و از ابزارهای پذیرفتنی استفاده کنند. برای اینکه مردم به مطالب و مفاهیم توجه کنند و به‌درستی آن را گوش کنند و نظر و نگاه درستی به مسئله داشته باشند، باید به دو اصلِ گذشت و معروف‌بودن توجه کرد. عفو و گذشت برای آن است که در صورت برخوردهای خشن و تند مخاطبان و اهانت‌های ایشان، خود تندخو و درشت‌گو نشود و رفتار خویش را با همۀ اهانت‌ها از حالت اعتدال و رفتارهای پسندیدۀ اجتماعی بیرون نبرد. این بدان‌معنا خواهد بود که همواره جاذبۀ عفو و گذشت و رفتارهای پسندیده بیش از کلام و سخنان درشت است. تأکید بر عمل و رفتار به‌معنای شیوۀ تأثیرگذار در حوزۀ تبلیغات است. بسیاری از مردم پیش از آنکه به کلام و سخنان شخص توجه کنند و آن را معیار ارزیابی قرار دهند به عمل و رفتارهای او توجه می‌کنند. ازاین‌رو لازم است که شخص با رفتارهای درست و پسندیده و گذشت و عفو و اغماض از رفتارهای تند دیگران، آنان را به‌سوی دین دعوت کند. ازاین‌رو در آیۀ ۱۹ سوره لقمان به مسئلۀ اعتدال و میانه‌روی در رفتارها و گفتار توجه می‌دهد و آن را ضروری می‌شمارد؛ زیرا اعتدال و میانه‌روی در این حوزه‌ها به‌معنای رفتارهای هنجار و پسندیدۀ اجتماعی است که بی‌آن نمی‌توان سخنی دربارۀ شخصیت سالم مطرح کرد تا چه رسد به اینکه شخصیتی باشد که بتواند در دیگری نفوذ کند.

نکتۀ دیگرْ برخورد با دشمن و مخالف است که دراین‌باره بر تعادل تأکید شده است. و در برخورد با مخالف، آمده است که نباید دشمنی و اختلاف باعث دوری از حق و عدالت شود: «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنآنُ قَوْمٍ عَلی‏ أَلاَّ تَعْدلُوا اعْدلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی» (مائده ، ۸). «البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که از جادۀ عدالت خارج شده و عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است.»

قلمرو میانه‌روی
منظور از این عنوانْ محدوده و چارچوب میانه‌روی است؛ زیرا، در جامعه، گاه حرکت‌های تعصبی و خشن به انقلابی‌گری تعبیر می‌شود، یا اینکه رعایت تعادل و درک واقعیات به سازش و محافظه‌کاری. وقتی گفته می‌شود اعتدال، یعنی عدالت در تصمیم و عدالت در عمل و این عدالت برحسب مقدورات و ممکنات و واقعیات جامعه است؛ زیرا عدالت وضع الشئ فی موضعه است؛ بنابراین، اعتدال در ذکر نمونه‌ها و صورت‌هایی که برخواسته از برنامه باشد و به ظلم منتهی نشود، مصداق تعادل است. حال به دو بخش از این بحث اشاره می‌شود:

الف) اعتدال در امور نفسی

منظور آن‌دسته از رهنمودهایی است که قرآن در تهذیب نفس و سیروسلوک می‌دهد و انسان را ملزم به تربیت خود می‌کند، تا تسویۀ روحی و تعادل روانی، که همان ایجاد شخصیت در روان‌شناسی است، در خود ایجاد کند. درجایی کسانی را نکوهش می‌کند که ثبات روحی ندارند: «مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلی‏ هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً». (النساء، ۱۴۳). این تعادل حتی موضوعات ایمان و اعتقاد، و انواع ایمان را در بر می‌گیرد و نوعی عطف توجه منطقی و خردگرایانه و نه عاطفی و احساسیِ صرف است تا انسان در حوزۀ دین و ایمان به‌سادگی تسلیم هر سخن نشود و به منابع غیرمعتبر چون سخنان شیادان و کاهنان و ارباب دینی سوداگران روی نیاورد.

ب) رابطۀ اعتدال فردی و اجتماعی

از آموزه‌های قرآنی به دست می‌آید که اعتدال و میانه‌رویِ امت زمانی تحقق می‌یابد که همۀ شاخصه‌ها و مؤلفه‌های آن در ابعاد فردی و اجتماعی مراعات شود. انسان به‌جای اینکه در مسائل نفسانی و شهوانی زیاده‌روی کند و در قدرت‌خواهی و استبداد رأی و استفاده از دنیا افراط کند و به‌جای اینکه اجازه دهد تا شهوت وغضب بر او چیره شود و عقل را به کناری بگذارد، یا به‌جای آنکه تفریط کند و شهوت را سرکوب کند، باید با مدیریت عقل رفتاری عقلانی در پیش گیرد که همان ایجاد تعادل در بهره‌مندی از همۀ قوای انسانی است؛ پس همان‌گونه‌که در زندگی شخصی، باید نخست در خود اعتدال برقرار کند و اجازه ندهد تا قوای نفسانی به‌سمت افراط و تفریط بروند، همچنین در زندگی اجتماعی و سیاسی، و در برخورد با نظام بین‌المللی باید به‌دور از هرگونه افراط و تفریطی اجازه داده شود که عدالت و دفاع از حق به‌صورت ممکن و مؤثر برقرار گردد. این معنایِ اجتماعیْ هم به مدیریت عقلانیِ جامعه و خرد جمعی باز می‌گردد، هم به تقوا و عدالت مؤمنان و به‌ویژه عالمان و مربیان و کارگزاران آنان؛ زیرا در این موارد یکی از ملاک‌های تعیین قلمرو شناخت مسئله ازطریق وصف سلبی است که با توازن تصمیم‌گیران مشخص می‌شود. یعنی موضعِ فرد و جامعه به‌گونه‌ای باشد که به نزاع و کینه و جنگ و صف‌کشی منجر نشود. و حرکت جامعه به ضعف و سستی و خشونت و جبهه‌گیری‌های خشن نینجامد: «إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا» (آل‌عمران، ۱۲۲). خداوند در نزاع‌افکنی و رواج خشونت در جامعۀ دینی به مؤمنان هشدار می‌دهد: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری‏ فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی‏ءَ إِلی‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بالْعَدْلِ وَ أَقْسطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسطِینَ» (حجرات، ۹) که مواظب مسیر حرکت جامعه باشند و مؤمنان را از خشونت، درگیری و نزاع و مسائلی که تعادل را بر هم می‌زند بازمی‌دارد.

آثار و لوازم عدم توجه به اعتدال
عدم تعادل در زندگی و، به مفهوم عام آن، اسراف و زیاده‌روی در حرکات و سکنات و هرگونه استفادۀ نادرست از امکانات و اختیارات همواره با نوعی زیاده‌روی و گاه کوتاهی ملازم همراه است و در همۀ مصادیق آن به‌نحوی سرپیچی از فرامین الهی نمایان است که با فساد ارتباط مستقیم دارد (شعراء، ۱۵۱-۱۵۲)؛ ازآنجایی‌که برهم‌زدن حالت تعادل در هر امری موجب فساد در آن می‌شود؛ برهمین‌اساس، اسراف را که امکانات و دارایی‌های گوناگون انسان را ضایع می‌کند، با سرفه (کرمی که درختان را می‌خورد و از درون می‌پوساند) هم‌ریشه دانسته‌اند.

افزون‌براین، بررسی موارد کاربرد اسراف در قرآن نشان می‌دهد بین آن و دیگر مفاهیم فراگیر و کلیدی، در محدودۀ ضدارزش‌ها چون کفر، ظلم، فسق و جز این‌ها ارتباط عمیق مفهومی و پیوند گستردۀ مصداقی برقرار است.

وقتی خداوند می‌فرماید «تلک حدود‌الله»، حدود خداوند یعنی راه اعتدال است و نباید از آن عبور کرد، در قرآن کریم آیاتی با این عبارت آمده است، خداوند برای هرکاری حدود و اندازه تعیین کرده است.

البته بسیاری از مردم به دلایل گوناگون ازجمله ضعف ایمان و شکست در امتحان‌های الهی از مسیر اعتدال ذاتی و ماهیتی و شخصیتی خود خارج می‌شوند و گرایش به افراط و تفریط پیدا می‌کنند و تنها شماری اندک هستند که همواره بر مدار عدالت و اعتدال زندگی می‌کنند (لقمان، ۳۲). درحالی‌که اگر بخواهیم مهم‌ترین شاخصۀ هر مسلمان و مؤمنی را بیان کنیم باید نخست به شاخصۀ اصلی یعنی عدالت و اعتدال در عقاید و افکار و رفتار اشاره کنیم؛ چراکه براساس آموزه‌های قرآنی، رعایت میانه‌روی در همۀ امور زندگی از ویژگی‌های بندگان خداست که از جمله آن‌ها پرهیز از کفر به‌عنوان ظلم و بی‌عدالتی و خروج از اعتدال و نوعی اسراف (مائده، ۱۲؛ بقره، ۱۰۸ و آیات دیگر) و پرهیز از خساست و بخل و یا تبذیر و تقدیر و مانند آن است که در آیات قرآنی به آن اشاره شده است.

مؤلفه‌های اعتدال
اگر بخواهیم مهم‌ترین مؤلفه‌های اعتدال را در همۀ ابعاد و موضوعات بررسی کنیم، شاید بیرون از حوصلۀ این مقاله باشد، ولی در اینجا به مهم‌ترین آن‌ها در برخی از حوزه‌ها و موضوعات اشاره می‌شود.

الف) اعتدال در حوزۀ معرفت: منظور این است که پایۀ ارزشی انسان به معرفت او وابسته است. حیات دینی بسیاری از انسان‌ها، بر پایۀ تقلید از پدر، مادر و خانواده و محیط است. عقاید بیشتر مردم بیش از آنکه مدلل باشد، علل به تربیت و شرایط محیطی است. در حوزۀ عقاید، غلو، عدم مطابقت با عقل یکی از معیارهای اعتدال عقیدتی است. خداوند در آیۀ ۱۰۸ سورۀ بقره، کفر را سبب خروج از راه اعتدال یعنی همان تسلیم می‌داند و تثلیثِ برخی از مسیحیان را موجب خروج از حد اعتدال معرفی می‌کند؛ زیرا با اعتقاد به الوهیت مسیح (ع)، مسیحیان از دایرۀ اعتدال توحیدی بیرون رفته‌اند (مائده، ۷۲ و ۷۷). ازنظر قرآن کسی‌که از دایرۀ حق خارج و گرفتار باطل و ضلالت شود، درحقیقت از حالت عدالت و توازن فکری و منطقی بیرون رفته است (مائده، ۷۷).

ب) اعتدال در شخصیت: شخصیت به اموری استوار است که اساسی‌ترین آن‌ها به تربیت و محیط سالم و بدون دغدغه باز می‌گردد. این محورْ مصادیق بسیار دارد؛ نمونۀ روشنِ آن ازنظر تربیتی در خانواده و جامعه این است که افراط‌گرایی نباید به ارزش تبدیل شود و ریخت‌و‌پاش نباید نشانۀ شخصیت و شکوه فرد و جامعه به شمار بیاید و نباید دلیلی برای تولید ناخالص ملی شود که این فرهنگِ غلط با مبانی قرآن ناسازگار و نوعی بدعت است. این مسئله در تعلیم‌وتربیت و توجه خانواده‌ها به فرزند، که امروز از آن تعبیر به فرزندسالاری می‌شود و در قالب محبت مطرح می‌گردد، نیز همین نکتۀ تعادل و اعتدال را در خود دارد.

این روش گاه به تزلزل شخصیت، عدم انضباط رفتاری و آسیب‌پذیری فرزندان دربرابر مشکلات و طغیان آنان منتهی می‌شود و گاه جای خود را به نفرت می‌دهد. این شیوۀ رفتاری پدر و مادر را در کنار رفتارهایی بگذاریم که خانواده را از محبت تهی کرده و خشونت را در روابط حاکم کرده‌اند و به‌جای اینکه به محبت تکیه کنند، از یکدیگر نفرت دارند، درنتیجه حرمت‌ها شکسته می‌شود و تهمت و بی‌تقوایی و کینه در جامعه رسوخ می‌کند.

شخص معتدل ازنظرگفتاری کسی است که در سخن‌گفتنْ نجوا و زمزمۀ سوء‌ظن‌آور نکند، به‌گونه‌ای که مخاطب نشنود و یا به‌گونه‌ای بلند سخن نگوید که بی‌ادبی تلقی شود که قرآن آن را تشبیه به صدای خران می‌کند که گوش‌خراش است: «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (لقمان، ۱۹).

ازنظر آموزه‌های قرآنی، انسان در شخصیت خود موجودی مستوی و معتدل است و قوای موجود در انسان به‌گونه‌ای‌ست که او را در حالت طبیعی و فطری‌اش در اعتدال نگه می‌دارد. دراین‌میان، عقل به‌عنوان مدیری که توانایی برقراریِ اعتدال دارد نقش مهم و ارزنده‌ای ایفا می‌کند. از آیۀ ۲۷۵ سورۀ بقره چنین برمی‌آید که رفتار غلط اقتصادی چون ربا موجب می‌شود که شخص ازنظر روانی نیز دچار مشکل شود و از حالت تعادل و اعتدال بیرون رود. خداوند در آیۀ ۷۷ سورۀ مائده به این نکتۀ مهم در انسان اشاره می‌کند که تمایلات نفسانی موجب خروج از حد اعتدال در دین می‌شود. پس نباید تحت تأثیر تمایلات نفسانی زندگی کرد؛ زیرا چنین رفتاری درنهایت منجر به دین‌گریزی و خروج از عدالت و اعتدالی می‌شود که دین بدان دعوت می‌کند و فطرتْ آن را می‌سازد.

ج) اعتدال در رفتار اجتماعی و سیاسی: خداوند به‌صراحت در آیۀ ۱۹ سورۀ لقمان بر لزوم رعایت میانه‌روی در رفتار و گفتار و مناسبات اجتماعی تأکید می‌کند؛ زیرا آیه به‌گونه‌ای به‌قصد و اعتدال در مشی توجه می‌دهد که شامل تمام اقوال و افعال بشود. به‌سخن‌دیگر، واژۀ مشی تنها اختصاص به راه‌رفتن ندارد، بلکه مراد، مشی و رفتار شخص در تمام مناسبات اجتماعی است (المیزان، ‌‌‌ذیل آیه). خداوند در آیۀ ۱ سورۀ ممتحنه به‌صراحت دربارۀ شاخصه‌های اعتدال در عملکرد سیاسی مردم و جامعۀ اسلامی می‌فرماید رابطۀ دوستانۀ مؤمنان با دشمنان خود و خدا سبب خروج آنان از راه معتدل می‌شود. این بدان معناست که شاخصۀ اعتدال در حوزۀ عمل سیاسی عدم ارتباط‌گیری، به‌ویژه ولایت‌مدارانه (یعنی با محبت و سرپرستی)، با کافران و دشمنان اسلام است. پس اگر کسی یا جامعه‌ای بخواهد با دشمنان و کافران و مشرکان پیوند دوستی و همراهی برقرار کند، از دایرۀ اعتدال اسلامی خارج شده است. ازنظر قرآن، مراعات عرف عقلانی و شرعی در جوامعْ مهم‌ترین عامل در ایجاد اعتدال و بقای رفتارهای هنجاری و معروف خواهد بود.

معیارهای اعتدال
گاه از این معیارها به شاخصه‌های تشخیص اعتدال تعبیر می‌شود و هدف از آن پیشگیری از بدفهمی و یا سوءاستفاده است یا اینکه معیارهای تشخیص موضوع را منظم کند.

الف) اصل عدالت

این اصل یا قاعدۀ نفی ظلم به خود و دیگران است و خانواده از عناوینی است که می‌تواند معیار تشخیص باشد، چنان‌که از باب: «یُعرف الاشیاء باضدادها»، اگر جایی اسراف، تندروی، اذیت، خشونت، ترس و ضد کرامت بود، اعتدال نخواهد بود. براساس همین رویکرد و نظریۀ قرآنی است که در اخلاق اسلامی عدالت و موزون‌بودن و هرچیزی را در جای خود قراردادن و در حوزۀ اجتماعی حقوق هرکسی را اداکردن تعادل و اعتدال است. خداوند در قرآن همواره در هرحوزه و در هرموضوع و مسئله‌ای، به تبیین مصادیق عدالت و راه‌های کسب آن اشاره می‌کند و یکی از فلسفه‌های رسالت انبیا را ایجاد آمادگی برای اقامۀ قسط می‌داند (حدید، ۲۵) و به پیامبر دستور به قسط می‌دهد و بر عدل و احسان همواره تأکید می‌کند تا از دوسویۀ افراط و تفریط برحذر باشیم.

ب) خردورزی در تشخیص اعتدال

ازنظر آموزه‌های معرفتی قرآن، عقل می‌تواند حاکم و مشخص‌کنندۀ میانه‌روی باشد؛ زیرا عقل حجت باطنی انسان و راهنمای عمل به شکلِ ممکن است. عقل فردی و عقل جمعی در قالب مشورت در مقام عمل نیز خود تشخیص‌دهندۀ موارد تندروی و زیاده‌روی است و به ایجاد عدالت و تعادل و اعتدال کمک کند. بنابراین، عقلْ در حکمت نظری زمینۀ فهم و شناخت اعتدال را فراهم می‌سازد. و نیز زمینۀ تشخیص عمل درست و مؤثر را فراهم می‌سازد، به این معنا که اگر انسان بر نفس خود مسلط شود و رفتاری را که موجب دل‌زدگی، افراط و یا تفریط می‌شود تشخیص دهد، به راه تعادل آن روی می‌آورد. پس باید مدیریت نفس و یا جامعه را به عقل فردی و جمعی سپرد؛ پرهیز از استبداد و خودرأیی یکی از این راه‌هاست؛ زیرا انسان موجودی است که از ترکیب قوای متضاد پدید آمده است و زمانی می‌تواند به‌اعتدال و تعادل و تناسب موزون و منطقی برسد که بفهمد و بداند و ایمان پیدا کند و تجربه‌های دیگران را مدنظر قرار دهد و هرچیزی را در جای مناسب خود قرار دهد و حق هرچیزی را به‌خوبی و درستی ادا کند که همان مفهوم عدالت واقعی است. این عدالت واقعی، نخست، در نظام شخصیت فردی و باطنی باید شکل بگیرد و نهادینه شود و سپس ازطریق افراد در جامعه تحقق و تداوم یابد.

پس شخصیتِ معتدل و متعادل کسی است که بتواند عاقلانه و خردمندانه زندگی کند و براساس مدیریت و تدبیر عقل، میان قوای نفسانی گوناگون اعتدال را مراعات کند (شمس، ۷-۱۰). البته برخی از رفتارهای اقتصادی (مثل منفعت‌طلبی) و اعتقادی (مانند تعصب مذهبی) و به‌رسمیت‌نشناختن عقاید دیگران به‌عنوان یک واقعیت اجتماعی موجب می‌شود که انسان تعادل شخصیتی خود را از دست بدهد و از دایرۀ اعتدال خارج شود.

ج) سازگاری با خواست طبیعی مردم

منظور از این معیارْ افکار عمومی است. اگر پذیرفتیم آزادی حق انسان است و آدمی موجودی محق است، پس حق دارد انتخابگر باشد، هرچند انتخاب‌هایش با شریعت مخالف باشد. درست است که اسلام تکالیف معینی برای انسان مؤمن وضع کرده و خواسته است که پایبند به آن‌ها باشد، ولی انسان را آزاد و موجودی مختار دانسته و نخواسته او را اجبار به امری کند. همچنین، کرامت انسان اقتضا می‌کند که هرکس حق تصمیم‌گیری داشته باشد. چون انسان پاداش و عقاب می‌بیند، پس حق دارد که آزادانه اعمال خود را انجام دهد. حال معیارِ دیگرْ داوری دیگران دربارۀ رفتار ما با آنان است. اینجا مسئلۀ نیت من مطرح نیست. مسئلۀ نظر آنان دربارۀ رفتار ما با آنان است. امام علی (ع) در نهج‌البلاغه خطاب به مالک اشتر فرمود: «و انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السن عباده…»، «وافراد شایسته را با آنچه خداوند بر زبان بندگانش جاری می‌سازد، می‌توان شناخت.»

کارکردهای میانه‌روی
قرآن تأکید بسیاری بر اقتصاد و میانه‌روی در امور زندگی دارد. افراط‌ سبب دوری از عدالت و انصاف می‌شود و ظلم‌، ستم‌ و اجحاف‌ فراوانی را به جامعه تحمیل می‌کند؛ تفریط‌ هم که سستی‌ و کاستی‌ را به دنبال دارد، سبب وقفه در حرکت جامعه و افراد آن در سیر کمال می‌شود؛ ازاین‌رو، رعایت اعتدال و انصاف به‌جد می‌تواند سعادت و تعالی فرد و جامعه را تضمین کند؛ بنابراین، اهمیت آن با کارکردهای آن مشخص می‌شود، اما شاید سه مورد در فلسفۀ اعتدال مهم باشد:

الف) موفقیت در عمل

نخستین مسئله رسیدن به هدف است. بسیاری دوست دارند که به هدف برسند، اما چون تعادل در برنامه ندارند، موفق هم نمی‌شوند. اگر کسی بخواهد در جهان هستی موفق شود، باید شناخت درستی از واقعیت خود و یا واقعیت جامعه و یا سیاست و امکان تحقق برنامۀ خود داشته باشد و میان آنچه می‌خواهد و آنچه در خارج وجود دارد، تعادل برقرار کند؛ ازاین‌رو، باید واقع‌گرا باشد و با ایجاد سازواره‌ای، متناسب با اجزای واقعیت، به مقصد و مقصود کمالی خویش و جامعه فکر کند. به‌همین‌دلیل، مهم‌ترین کارکرد اعتدال موفقیت در عمل در سایۀ موازنه است؛ زیرا تندروی و یا کندروی جایی برای تحقق و عمل ندارد. هرکسی به‌هرشکل از این اصل تخطی کرد، از کمال و دست‌یابی به آن دور می‌افتد و شکست می‌خورد.

ب) تداوم عمل صحیح و تثبیت عقیده و عمل

برنامه‌ریزی و امکان‌سنجی نوعی تعادل است. عقلانیت و درک واقعیات به کارکرد درست کمک می‌کند. همچنین، امکان پوشش بیشتر و تداوم عمل صحیح و تثبیت عقیدۀ درست با همین تعادل و عقلانیتْ به درک واقعیات و اوضاع مخاطبان وابسته است. بسیاری از بخش‌های زندگی باتوجه‌به ‌اعتدال سامان می‌یابد. مثلاً تهذیب نفس با اعتدال و اصلاح اخلاقی آرام‌آرام حاصل می‌گردد. فشار بر نفس موجب خسته‌شدن و سرخوردگی می‌شود، اصلاح اجتماعی با انقلاب و هیاهو و جنگ و نزاع و پرخاشگری به دست نمی‌آید. هرتحولی در جامعه و هر دگرگونی فرهنگی با برنامه و مناسب با وضعیت مردم و به‌صورت آرام‌آرام و مطابق با طبع جامعه به دست می‌آید. رشد معنویت در سایۀ تبلیغ غیرمستقیمِ دین است و بدون توجه به وضعیت مخاطبان و رعایت اصول روان‌شناختی نتیجه‌ای نمی‌دهد.

ج) رفتار سالم، لازمۀ نفوذ و تداوم حرکت اجتماعی

راهبران و کارگزاران و مربیان متعادل در زندگی دیگران بیشتر اثرگذارند تا کسانی‌که هرروز به رنگی درمی‌آیند و یا خشن و به‌قولی انقلابی‌اند. جامعه با سلیقه‌ها و گرایش‌های مختلف تشکیل می‌شود. اصولاً هرگونه حرکت و دعوت اصلاحی و پیام تکاملی و نفوذ اجتماعی که حد وسط میان این افراد باشد، جز به رفتارهای سالم و درست و پسندیده، ممکن و شدنی نیست. در حوزۀ نفوذ اجتماعی، رهبران دینی باید براساس رفتارهای پسندیده و پذیرفتۀ اکثر جامعه عمل کنند. آرمان‌خواهی به این نیست که یک‌شبه همۀ تحولات رخ دهد، بلکه آن است که آرام‌آرام به ذائقه مطلوب آید و زمینۀ پذیرش فراهم شود. ازاین‌رو در‌بارۀ علت نفوذ اجتماعی پیامبر در جامعۀ آن روز، به رفتارها و خلق عظیم آن حضرت و محبت و مهر ایشان نسبت به همگان حتی دشمنان اشاره می‌شود. همین خلق‌وخوی بزرگوار آن حضرت بود که همگان را پیرامون وجود آن حضرت گرد آورد وگرنه هرگونه تندخویی حتی نسبت به دشمنان موجب می‌شود تا دوستان نیز دور شوند (آل‌عمران، ۱۵۹).

نتیجه‌گیری
قرآن برای بیان  اعتدال و میانه‌روی از واژۀ قصد و استواء بهره گرفته است. قصد به معنای میانه‌روی است. ازاین‌رو، اقتصاد به معنای میانه‌روی در حوزۀ امور اقتصادی زندگی و تنظیم و سامان‌دهی دخل‌و‌خرج و درآمدها و هزینه‌هاست. کسی که بتواند میان درآمدها و هزینه‌های خویش اعتدال و مساوات و برابری ایجاد کند شخص مقتصد است که توانسته است میانه‌روی به این مفهوم را در بخشی از زندگی خویش اعمال کند. بنابراین، اعتدال از مفاهیم اخلاقی و اعتقادی است که در موفقیت انسان و جامعه و پیشگیری از انحراف و بحران‌های اجتماعی و سیاسی و نزاع‌های مذهبی نقشی مهم دارد که هم در قرآن در نظام توصیفی و جهان‌بینی آمده و هم در حوزۀ تربیتی و سیاسی و ترویج معارف دینی. اهمیت اعتدال در بیان آیاتی که اشاره شد، به این دلیل است که ضد آن در ابعاد گوناگونی در حیات اجتماعی و فردی بروز و ظهور دارد. بنابراین، فلسفۀ اعتدال در ضرورت تداومِ هرحرکت صحیح فردی و اجتماعی و سیاسی و برنامه‌ریزی فرهنگی است. ازآنجایی‌که یکی از مهارت‌های زندگی دست‌یابی به‌اعتدال است، این صفت اخلاقی یکی از عوامل سعادت‌بخش و به‌وجودآورندۀ موفقیت در زندگی است و تعامل با دیگران را فراهم می‌آورد که بدون آن جاذبه و استقرار فراهم نمی‌شود.

 

[۱]. قرآن‌پژوه؛ مدرس حوزه و دانشگاه.