عناوینی که برای آیت الله هاشمی گفتیم تعارف نبود -- آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. از ذات اقدس اله مسئلت میکنیم روح مطهر امام و شهدا را با اولیایش مشهور فرماید، و روح بزرگوار آیت الله هاشمی رفسنجانی را با اولیای خودش مشهور فرماید.
در جامعه ما، برکات فراوان هست. از جمله اختلاف که یک وسیله رحمت است: «اختلاف امتی رحمة». ما باید تلاش و کوشش کنیم تا این اختلاف را نظیر اختلاف لیل و نهار بدانیم و از آن بهره بگیریم. نه اینکه خدای نکرده اختلاف را به مخالفت تبدیل کنیم، و مخالفت را به معاندت تبدیل کنیم؛ بلکه مخالفت و معاندت برای برون مرزیها است. ما در داخل خود باید این اختلاف را ـ که به ظاهر اختلاف است ـ، به صورت فرصت تبدیل کنیم. سرَّش این است که اختلاف گاهی زمینه رحمت و برکت است. ما اگر یک ترازوی سالمی داشته باشیم، در یک کفه به نام وزن، و در کفه دیگر نان گذاشه شود به نام موزون، اگر این دو کفه همسان نباشند، و با هم اختلاف داشته باشند، اختلافشان حق است. یعنی اگر سنگ سنگینتر باشد، نان سبکتر باشد، این کفه سنگ همراه این نمیآید. و حق هم با اوست. نمیشود گفت تو باید هموزن من باشی، چراکه این نشانه ظلم است، این عدل نیست. بلکه تو باید به همین اندازه باشی.
ما وقتی میزانی از قسط داریم، و این میزان اختلافی دارد، این اختلاف صددرصد حق است. این اختلافی است که هیچ کس نمیتواند بگوید چرا اینها با هم نمیسازند.
این اختلاف، یک اختلاف مقدسی است. این که فرمود «اختلاف امتی رحمه»، این اختلاف است. ما میتوانیم یک چنین اختلافی داشته باشیم. اما این دو شرط دارد. یکی اینکه نگوییم من این کار را کردم. دیگر اینکه نگوییم تو عرضه نداشتی این کار را بکنی. هر دو تایش نقص است. یعنی دو چیز مانع است و این اختلافِ صددرصد حق و مقدس و منزه را تیره میکند. یکی اینکه من اینم، یکی اینکه تو آنی.
خوب ما راه داریم. «اختلاف امتی رحمه». در بخش پایانی سوره مبارکه هود دارد که همه اختلاف دارند، مگر آنهایی که مورد عنایت حق هستند: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً» (سوره هود، آیه 118) اگر خدا می خواست، یکسان خلق میکرد، تا همه یک جور فکر کنند. این یک تساوی است. اما این نقص است که همه ذوق فقه و اصول داشته باشند، یا همه ذوق فلسفه داشته باشند، یا همه ذوق تجارت داشته باشند. بلکه یکی باید بنا باشد، یکی بزاز باشد، یکی باید طبیب باشد. اینکه نمیشود همه یکسان باشند و یک جور فکر کنند. پس این نقص است. فرمود: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ، إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» (سوره هود، آیات 118 و 119)، برخیها گفتند این لذلک به اختلاف بر میگردد. یعنی لاختلاف خلق کرده، ولی حق این است که «لذلک» به رحمت بر میگردد، نه به اختلاف. پس آن اختلاف هم اختلاف رحمانی خواهد بود. ما میتوانیم این کار را بکنیم. والا خدای نکرده در قدم اول این اختلاف به مخالفت تبدیل میشود، در قدم دوم به معاندت تبدیل میشود، و در قدم سوم نظام فروپاشی را احساس و تجربه میکند. اصل دوم اینکه امام رضوان الله تعالی علیه این معنا را خوب درک کرد. استاد همه ما بود، و همه موارد را به جا پیاده کرد. این عناوینی که ما برای مرحوم آیت الله هاشمی گفتیم این یک تعارف نبود. ما شهریور سال 1334 بود که وارد قم شدیم، اولین برخورد ما با مرحوم آیت الله هاشمی درس امام رضوان الله علیه بود. ایشان به عنوان یک طلبه فاضل درس امام شرکت میکرد. امام هم یک شخصیت جامع الاطراف بود. نه جامع الاطراف حوزوی، بلکه جامع الاطراف جهانی. در حوزه بعضی از آقایان فقه و اصول خوب خواندند و مجتهد بودند، ولی از فلسفه و کلام خبر نداشتند. بعضیها فلسفه و کلام خوانده بودند، فقه و اصولشان جامع نبود. بعضیها در عرفان کار کردند و در فقه و اصول یا فلسفه خیلی قوی نبودند. اما امام در همه اینها جامع بود. این یک مطلب. مطلب دیگر اینکه جمع بین چند رشته، دو قسم است. بعضیها یک مقداری از آن رشته، یک مقداری از این رشته، هم درس فقه و اصول خوانده هم حکمت خوانده، هم عرفان خوانده، اما همه به صورت متجزی بودن در میآید. اصطلاحاً گفته میشود ایشان بین معقول و منقول جمع کرده، ولی جمع مکسر نه جمع سالم. بلکه آن کسی که در همه این رشتهها صاحب نظر باشد، او بین معقول و منقول و عرفان و اینها جمع سالم کرده، یعنی در هر سه رشته مجتهد است. امام بین فقه و اصول و فلسفه و عرفان جمع سالم کرده، یعنی در این رشتهها مجتهد و صاحب نظر بود. این هم یک مطلب.
اما آنچه در امام بود و در دیگران بسیار ضعیف بود یا اصلاً نبود، آن جامعیت جهانشمولیِ او بود. قرآن کریم از یک چنین انسان جهانشمولی که مظهر ذات اقدس اله قرار میگیرد، به عنوان «شدید القوی» یاد میکند.
خیلیها پیش امام درس خواندند، به عنوانی که فقیه است، به عنوانی که اصولی است، به عنوان اینکه حکیم است، به عنوان اینکه عارف است، و ...، اما هاشمی پیش امام به عنوان اینکه شدید القوی است درس خوانده: «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوَی» (سوره نجم، آیه 6)، این توضیح و تفصیل میخواهد.
امام رضوان الله علیه شاگردان متعددی داشت. فقه و اصول میگفت، در بعضی جلسات خصوصی عرفان میگفت، در بعضی جلسات فلسفه میگفت، اما مرحوم آیت الله هاشمی ضمن اینکه فقه و اصول را خدمتشان میخواندند، امام به عنوان علمه شدید القوی رویشان کار کرده بود و این هم شاگرد متعلم استاد شدید القوی بود. زندان رفتن را شکنجه شدن را، تحمل کردن دشواریها را، و صبور بودن و دشنام را شنیدن را، اختلاف را به مخالفت تبدیل نکردن، مخالفت را به معاندت تبدیل نکردن را، اینها با درس و بحث حاصل نمیشود. بلکه ایشان عمله شدید القوی. اینکه عرض کردیم ایشان صحابی صادق و صالح و صابر بود، برای اینکه معلمش شدید القوی بود، و او را خوب تربیت کرده است. خوب هر کدام از ماها در خدمت امام، یک گوشهای از فرمایشات امام را یاد گرفتیم، اما شدید القوی بودن کار دیگر است.
ما متون را با دو عنصر میفهمیم: یکی السباق، یکی السیاق. السباق همان تبادر است که در اصول میگویند. السیاق هم نحوه صدر و ذیل کلام است. اگر کسی خواست یک آیه یا یک روایت را بفهمد، باید این دو چراغ دستش باشد: السباق و السیاق. وقتی گفتند شدید القوی درس میگوید، یعنی چی؟ یعنی هاشمی میپرواند، نه فقیهِ اصولی، بلکه او هم فقه دارد، هم اصول دارد، هم مبارزه دارد، هم انقلاب دارد، هم صبر دارد، هم حوصله دارد. در واقع شدید القوی، شدید القوی میپروراند. یک حکیم، حکیم تربیت میکند. یک فقیه، فقیه تربیت میکند. یک مهندس، مهندس تربیت میکند. این است که ما تعارف نکردیم. او واقعاً صحابی صادق، صالح و صابر امام رضوان الله علیه بود.
امام بما انّه شدید القوی او را تربیت کرده، جلسات خصوصی که داشتند، دیگران حضور نداشتند. شدید القوی نباشد، هشت سال فرمانده جنگ نمیشود. چون شدید القوی است، چهار تا اهانت را تحمل میکند. این سخت نیست والا شدید القوی نیست. الان هم نتیجهاش را میبیند. شما بعد از تشییع امام، تشییعی به این جلال و شکوه ندیدید. همه با خلوص آمدند. در نامه که ما نوشتیم بهترین ابراز همدردی این است که در مدار پیام رهبری حرکت بکند برای همین است. وقتی در مدار پیام رهبری حرکت کند، خدای نکرده این به آن بد بگوید، آن به این بد بگوید نیست، یک رهبر است، یک نظام است، همه دارند حرکت میکنند. لذا تشییع با شکوه، با حفظ حیثیت، با آبرو و با امنیت برگزار شد. خدای نکرده در چنین جمعیتی، یک کسی حرف بزند، هم تشییع جلال و شکوهش را از دست میدهد هم ارباً اربا میشود. ما باید بر اختلاف مسلط بشویم و نگذاریم به مخالفت تبدیل بشود.
بخش دیگر عرضم این است که صبر با شدّت قوی هماهنگ است. صبر و تحمل، در اثر شدت قوی است. یک انسان صابر بررسی میکند که به کجا تکیه کند. بالاخره در این عالم، خطرِ سیل است، آتش سوزی است، حوادث تلخ دیگر است، آدم صابر که نمیآید در خطر بررسی کند کجا امن است. این جای امن را قرآن نشان داده است. فرمود همه اسمای حسنای الهی مأمن است، البته توحید، مأمن کلی است که فرمود «کلمة لا اله الا الله حصنی»، حصن همان دژ و قلعه است. فرمود یک قلعه بیشتر نیست، و من خودم دژبان هستم. این یای متکلم در حصنی یعنی این قلعه و دژ من است، و دژبان من هستم. منتها بیان نورانی امام رضا سلام الله علیها «انا من شروطها» همان بیان را ائمه دیگر هم فرمودند، منتها وجود مبارک حضرت امیر بازتر و شفافتر فرمود. درباره او آمد «علی بن ابیطالب حصنی» دو قلعه که نداریم. این «انا مدینة العلم و علی بابها» همان است. این شد حصن. آدم صابر، عاقل و صادق بررسی میکند در موقع خطر، به کجا برود. این عالم، عالم پرخطر است. آن که این عالم را آفرید قسم خورد که من انسان را در فشار قرار دادم: «لقد خلقنا الانسان فی کبد» این لام، لام قسم است. کَبَد یعنی درد، رنج و قصه. اینکه خدا فرمود ما انسان را در کَبد و رنج و غصه خلق کردیم، آیا جایی هم برای دژ قرار داد یا نداد؟ دژی دارد، دژبان هم خودم هستم. میخواهی راحت باشی: «وَ اسْتَعینُوا بالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» (سوره بقره، آیه 45)
این «وَ اسْتَعینُوا بالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» یک بیان دقیق علمی دارد. فرمود به صبر تکیه کنید. چرا؟ فرمود آنچه درباره نماز گفتم را بررسی کنید تا معلوم شود چرا استعانت به صبر سودمند است. نماز را به عنوان ستون معرفی کردند. گفتند «الصلاة عمود الدین»، أی دینی. اول تا آخر، و آخر تا اول دین علم است. فرمود قسم به خدا، یاسین، قرآن کتاب حکیم است. حالا معلوم شد یک ستونی به نام نماز داریم. اگر گفتند «اِسْتَعینُوا بالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ » یعنی صبر هم یک ستون است. تناسب عطف است و عدل. آدم وقتی یک جایی خطر شد و بخواهد نلغزد، به ستون تکیه میکند. استعانت به صلاة معلوم است، چون ستون دین است. آدم رابطه با خدا دارد. استعانت به صبر یعنی چه؟ پس معلوم میشود صبر هم ستون است.
آیت الله هاشمی رضوان الله علیه همانطور که استعانت به صلات داشت، استعانت به صبر هم داشت. این معنای «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوَی» است. خوب تربیت شد. همان زندان را تحمل کرد. فرماندهی جنگ را تحمل کرد. بی مهریها را تحمل کرد. هتاکی بعضیها را تحمل کرد.
آخرین دیداری که داشتیم، همین تابستان بود. تشریف آوردند دماوند. من هیچ اثر شکایت از ایشان ندیدم، هیچ اثر گله یا شکایتی. این شدید القوی بودن است. یک وقت کسی غصه میخورد و میگوید دنیا همین است، اما او این روحیه را نداشت. معلوم میشود شدید القوی خوب او را تربیت کرد.
بنابراین عدهای شاگرد امام بودند، بأنّه فقیه؛ عدهای شاگرد امام بودند، بأنّه اصولی؛ عدهای شاگرد امام بودند، بأنّه حکیم؛ اما ایشان گذشته از اینکه علوم رسمی حوزه را خدمت امام خواند، «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوَی»، و نتیجه «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوَی»، همین با نظام بودن تا آخر عمر، با انقلاب بودن تا آخر عمر، با مسئولین بودن تا آخر عمر، رفیق رهبری بودن تا آخر عمر، با مردم بودن تا آخر عمر، با شهدا بودن تا آخر عمر، با جانباز بودن تا آخر عمر، همه این ها بود. اینکه در پایانِ آن عرض تسلیت نوشته شد: «رحمه الله علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا»، این همان تحلیل علمه شدید القوی بود. از اوایل، در محضر امام رضوان الله علیه بود که جامع بین علوم بود، به جمع سالم، نه جمع مکسر. و انّه شدید القوی معلم ایشان بود. ایشان هم شدید القوی تربیت شد. حشر همه اینها با انبیا و اولیای باشد. حشر شما با انبیای الهی باشد.
ما تا زندهایم و نفس میکشیم این اختلاف را تقدیس کنیم، ولی نگذاریم به مخالفت تبدیل شود. نه اینکه خود را ببینیم و دیگران را نبینیم. «تا فضل و عقل بینی، بیمعرفت نشینی؛ یک نکتهات بگویم، خود را مبین که رستی». این «من این کار را کردم» دشمن آفرین است. هر کسی بگوید «من»، اول کسی که با او مخالفت میکنیم، خود ما هستیم. ما خوشمان نمیآید کسی بگوید «من». خدا غریق رحمت کند مرحوم الهی قمشهای را. گفت «من الهی هو الله گویم، نه انا الله». اگر بگویی نظام این کار را کرد، مردم این کار را کردند، امام این کار را کردند، درست گفتی. چون خود ما هم جزء ملت هستیم، مقداری که سهم داریم، سهم ما را میدهند. اما دیگر کسی را نرنجاندیم.