صحابی پاکباخته امام (ه)
حضرت آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی (از مراجع عظام تقلید)
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدیِّین سیَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبیَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاء عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء بهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
مقدم شما بزرگواران، اساتید، نخبگان و فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی و رجال سیاسی و برادران و خواهران ایمانی را در این کنگره عظیم گرامی میداریم!
شخصیت آیت الله هاشمی رفسنجانی را دوران پُر افتخار ایشان به خوبی ساخت؛ هم فیض الهی به حد نصاب به ایشان رسیده است و هم ایشان در دریافت این فیض الهی به حد نصاب کوشیده است. اگر ما بخواهیم رابطه آیت الله هاشمی و امام(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالی عَلَیْه) را خوب بررسی کنیم، همانطوری که در آن پیام ارتحال ایشان آمده، رابطه بعضی از صحابی پیامبر را با پیغمبر باید درست ارزیابی کنیم.
وجود مبارک رسول گرامی(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) وقتی خواست آن انقلاب عظیم جهانی را احیا کند، مردان پاک و پاکباخته را تربیت کرد. قبل از هر چیز مسجد قبا را در دالان ورودی مدینه ساخت، فرمود این تنها برای نماز و سجده نیست: ﴿فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا﴾،[1] از این مسجد مردانی که آلوده نیستند و آلودگی را تحمل نمیکنند، تربیت میشوند. تنها سخن از دوزخ نرفتن و بهشت رفتن نیست. تنها سخن از عبادت نیست، اینها کسانی هستند که شاگردان معصومان مطهَّر هستند. اگر علوّ منزلت معصومان را سوره «واقعه» مشخص کرده است که ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾،[2] انبیای مطهَّر شاگردان متطهِّر میپرورانند: ﴿فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا﴾. آن که آلودگی اخلاقی یا حقوقی یا فقهی یا سیاسی یا نفوذی دارد، او پاک نیست و کسی که پاک نیست، نمیتواند انقلاب طیب و طاهر را شکوفا کند. آیت الله هاشمی قبل از هر چیزی با امامی ارتباط تنگاتنگ داشت که او از مصادیق بارز پیروان مسجد قبا بود که ﴿فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا﴾.
پس اولین عنصر شناسنامه آیت الله هاشمی، طهارت از شرقگرایی، طهارت از غربگرایی، طهارت از اختلاف، طهارت از کینه، طهارت از افراط، طهارت از تفریط؛ یعنی هسته مرکزی اعتدال، خوی و خُلق آیت الله هاشمی بود، ﴿فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا﴾.
مطلب دوم آن است که درست است که ذات أقدس الهی همه کمالات را بالذات داراست و اگر خدا وصفی را و کمالی را به مؤمن اسناد میدهد، در آیه دیگر آن کمال را منحصراً از آنِ خود میداند، اگر میگوید عزت برای خدا و پیامبر و مؤمنین است، در آیه دیگر میگوید: ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾،[3] اگر میگوید او ﴿أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾[4] است که مشعر به این است که عیسیٰ و امثال عیسیٰ هم خالق هستند، میفرماید: ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[5] و اگر میگوید به اینکه دیگران هم سهمی از قدرت و قوّت دارند، در سوره «بقره» میفرماید: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾،[6]پس جمیع کمالات بالذات برای خداست، بالتبع یا بالعرض برای مظاهر خلقت اوست، برای انبیا، اولیا، شاگردان و اینهاست.
جریان قدرت داشتن و قوی بودن بالذات برای خداست. ﴿عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوَی﴾ ذاتاً خداست، بعد جبرئیل است، قبل از جبرئیل وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت او(عَلَیْهِمُ الصَّلاة وَ عَلَیْهِمُ السَّلام) هستند؛ اما در حوزهها و دانشگاهها و مسایل زمینی، امام «شدید القویٰ» بود و شاگرد خوبی را به نام آیت الله هاشمی تربیت کرد، شده ﴿عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوَی﴾. درست است امام تدریس میکرد، به شاگردان زیاد تدریس میکرد؛ اما بعضی روزی یکساعت خدمت امام بودند در فقه یا در اصول یا در هر دو درس، ولی آیت الله هاشمی در فقه محضر «شدید القوی» بود در اصول محضر «شدید القوی» بود، در انقلاب محضر «شدید القوی» بود، در تدبیر و تربیت محضر «شدید القوی» بود در سیاست محضر «شدید القوی» بود، در طهارت محضر «شدید القوی» بود، تنها اخلاق نبود، فقه بود، حقوق بود، اصول بود، سیاست بود، انقلاب بود. او را امام به عنوان متعلِّم «شدید القوی» خوب پروراند. این هنر کم نیست که کسی در اوج باشد و سنگینترین مصیبت را تحمل کند و خم به ابرویش نیاورد! این کار کوچکی نیست! کسی در قله باشد، به او اهانت بشود و او تحمل کند، این کار آسانی نیست!
در بعضی از روایات فرمودند که عطایای ما را مطایای ما تحمل میکنند.[7] یک رخش میخواهد که بار رستم بکشد. کسی ﴿عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوَی﴾ باید باشد تا بار سنگین انقلاب را، هشت سال جنگ را در جبههها به خوبی بگذراند و عاقلانه و مدیرانه و مجاهدانه و نستوهوار اداره کند. اگر در بخش قوه مقننه بود، ریاست خوبی برای مجلس شورای اسلامی داشت و اگر ریاست جمهور بود در دو دوره، کاملاً اداره کرد، این میشود «شدید القویٰ». امامی که «شدید القوی» بود، معلم ویژه آیت الله هاشمی بود: ﴿عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوَی﴾.
اصل سوم آن است که ایشان در همه ادوار؛ چه فراز و چه فرود؛ این اصطلاح فراز و فرود از لطیفترین اصطلاحات جناب عطار نیشابوری است. چه آن وقتی که روی میز بود، چه آن وقتی که روی زمین بود، این ناصح ملت بود، ناصح انقلاب بود، ناصح نظام بود. این که آمده «وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ»،[8] این را انبیا داشتند، انبیا فرمودند ما جزء نصیحتکنندگان هستیم؛ منتها این رهآورد آسمانی را نباید زمینی کرد. نصیحت غیر از انتقاد است، نصیحت غیر از اعتراض است، نصیحت غیر از گله کردن است. نصیحت را بزرگان معرفت معنا کردهاند که صبغه کار انبیای الهی است و نصیب آیت الله هاشمی شد.
من نصیحت را معنا کنم؛ نصیحت یعنی جامهدوزی. سوزن خیاطی خیاط را میگویند؛ «منصحه». خود خیاط را میگویند؛ ناصح. جامه تقوایی که خیاط دوخت آن را میگویند؛ منصوح. نصیحت به معنای اعتراض نیست، نصیحت به معنای دریدگی و درندگی نیست. نصیحت به معنای بیحیثیت کردن نیست. نصیحت یعنی جامه تقوا دوختن، بر بدن عدهای پوشاندن و آنها را آراستن. حرف لطیف جناب عطار نیشابوری این است که
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد ٭٭٭ هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق[9]
آیت الله هاشمی توانست ناصح باشد، خیاط باشد، منصحه دستش باشد. بدانید یعنی بدانید که چانه زدن و انتقاد کردن، نصیحت نیست. لغت نصیحت، یعنی جامه تقوا دوختن و به پیکر جامعه عریان پوشاندن. آن که جامهدری میکند او ناصح نیست، آن که جامهدوزی میکند، او ناصح است. آن که قلم جامهدری در دست اوست او ناصح نیست. آن که سوزن جامهدوختن در دست اوست، او ناصح است. قلم را نگفتند منصحه، سوزن را گفتند منصحه، زیرا این منصحه است که جامه میدوزد و جامعه عریان از عدل را به اعتدال میرساند. این کار آیت الله هاشمی رفسنجانی بود که ﴿عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوَی﴾ بود. آن که نترسد نصتوح باشد، «شدید القویٰ» او را تربیت کرده است. آن که امین بیتالمال باشد، «شدید القوی» او را تربیت کرده است. آن که جامع و محیط باشد، «شدید القویٰ» او را تربیت کرده است. در زمان امام با امام بودن، در زمان رهبری با رهبر بودن، با ملت بودن، با جامعه بودن، این کار هر کسی نیست، مال جامع الاطراف است.
مطلب دیگر این است که وجود مبارک پیغمبر(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) خود را معرفی کرد، گفت: «أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِم»،[10] مستحضر هستید وقتی گفتند در فلان کلاس مهندس درس میگوید؛ یعنی درس هندسه دارد. اگر گفتند در فلان مسجد فقیه تدریس میکند؛ یعنی درس فقه میدهد. خدا میگوید به عنوان اکرم، من دارم تدریس میکنم، وجود مبارک پیغمبر(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) فرمود من به عنوان جامع دارای جوامع الکلم دارم تدریس میکنم. اگر گفتند فقیه دارد تدریس میکند؛ یعنی درس فقه میدهد. اگر گفتند فیلسوف دارد تدریس میکند؛ یعنی درس فلسفه میدهد. در آغاز بعثت و طلیعه قرآن کریم، ذات أقدس الهی فرمود اکرم دارد تدریس میکند: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ﴾. اگر اکرم دارد تدریس میکند؛ یعنی درس کرامت میدهد. برترین و بالاترین درس را ذات أقدس الهی دارد میدهد: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ ٭ الَّذی عَلَّمَ بالْقَلَمِ﴾.[11] اگر استاد اکرم است، درسش درس کرامت است و کرامت را ذات أقدس الهی در سوره «انبیا» وصف فرشتهها دانست که فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لَا یَسْبقُونَهُ بالْقَوْلِ وَ هُم بأَمْرِهِ یَعْمَلُون﴾.[12] وجود مبارک امام هادی(صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْه) در زیارت جامعه اهل بیت را کریم میداند، همین وصف آیه سوره «انبیا» را حضرت امام هادی درباره اهل بیت(عَلَیْهِمُ السَّلام) میفرماید: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لَا یَسْبقُونَهُ بالْقَوْلِ وَ هُم بأَمْرِهِ یَعْمَلُون﴾. اینها شاگردان بلاواسطه ذات أقدس الهی هستند. وقتی پیغمبر(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) فرمود من معلم شما هستم: «أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِم»، یعنی معارف جامع را من به شما تعلیم میدهم؛ منتها بعضی مثل آیت الله هاشمی آن توفیق را دارند که از جوامع الکلم معارف جمعی فراهم بکنند، بعضی به نوبه خود حکمت، بعضی به نوبه خود فقه، بعضی از به نوبه خود اخلاق؛ لذا اخلاق هاشمی، با فقه هاشمی، با فلسفه هاشمی، با کلام هاشمی، آن مقداری که زمان و زمین اجازه میداد، ایشان از محضر امام استفاده کند، فیض بردند.
بنابراین یک شخصیت جمع الاطرافی به نام آیت الله هاشمی شد. من ضمن گرامیداشت مقدم همه شما بزرگواران و فرهیختگان و نخبگان حوزوی و دانشگاهی، این مطلب را به عرضتان میرسانم که بزرگداشت آیت الله هاشمی مانند مراجع بزرگ، شخصیتهای بزرگ در حفظ تراث اوست. اگر ما توانستیم تراث او، میراث او، فکر او را حفظ بکنیم، نام او را زنده کردیم. فکر او، حفظ نظام است. فکر او حفظ وحدت است. فکر او حفظ اعتدال است. فکر او حفظ عظمت و جلال و شکوه این ملت است که این ملت نه زیر بار کسی برود و نه کسی را بتازد؛ نه حمله کند، نه حملهای را بپذیرد. گرامیداشت این بزرگوار، پیام این کنگره، پیام این محفل، پیام این مراسم، چه در مرقد امام، چه در سالن سران، چه در جای دیگر، حفظ تراث اوست. شناسنامه این بزرگ را ما باید حفظ بکنیم؛ یعنی مبادا برخلاف وحدت، برخلاف نظام، سخنی بگوییم. این سخن علی بن ابیطالب(عَلَیْهِ أَفْضَلَََُُُُُُُُِِّّ صَلَوَاتِ الْمُصَلِّین) است، فرمود به اینکه من نه به عنوان یک مورّخ، به عنوان یک امام که مظهر ﴿عَالِمُ الْغَیْب وَ الشَّهَادَةِ﴾[13] هستم، دارم خبر میدهم؛ از زمان آدم تا زمان ما، از زمان ما تا انقراض عالم، این حرف علی(عَلَیْهِ السَّلام) حرف تاریخی نیست، چون تاریخ از گذشته خبر میدهد نه از آینده. فرمود تا روز قیامت، حرف همین است که علی بن ابیطالب میگوید و آن این است که «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ»؛[14] فرمود بدانید در گذشته تاریخ، از زمان آدم تا الآن، در آینده تاریخ، از الآن تا زمان ظهور حضرت و رجعت و قیامت، هیچ ملتی با اختلاف به مقصد نمیرسد. با تفرقه به مقصد نمیرسد. با جامهدریدن به مقصد نمیرسد. با جامهدوختن به مقصد میرسد. ما باید حفظ بکنیم، این نام را، این یاد را. حرف علی بن ابیطالب را که مبادا ـ خدای ناکرده ـ کاری بکنیم، حرفی بزنیم، از قلم ما، از قدم ما بوی اختلاف ـ خدای ناکرده ـ بوی جدایی مسئولین از هم ـ خدای ناکرده ـ وگرنه رهبر اگر علی بن ابیطالب هم باشد، شکست قطعی است. مگر علی بن ابیطالب بعد از پیغمبر دومی داشت؟ مگر حکومت او شکست نخورد؟! اگر ـ خدای ناکرده ـ اختلاف رخنه کند، داشتن رهبر خوب یک طرف قضیه است. تا انسجام نباشد، تا وحدت نباشد، شکست قطعی است.
یک مطلب نورانی علی(صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْه) دارد، فرمود مرا تنها نگذارید، اختلاف نکنید، وگرنه این اکاسره شرق و قیاصره غرب حمله میکنند و میتازند و شما را برده خود قرار میدهند. فرمود شما یک دوره ابراهیم خلیل را دیدید، با جلال و شکوه بود، «خلیل من که همه بتهای آزری بشکست»[15] آن دوره را دیدید. بعد فرزندان او یکی پس از دیگری به مقام والای نبوت و رسالت و امامت رسیدند، محفوظ بودند، بعد اختلاف رخنه کرد، کسراهای ایران از شرق حمله کردند، قیصرهای روم از غرب حمله کردند و شما حجازیها را در حیاط خلوت خفه کردند، از پیغمبرزادهها و از امامزادهها اینها چاربیدار درست کردند. این بیان نورانی علی است در نهجالبلاغه. در آن خطبه قاصعه، فرمود مگر پیغمبرزادهها را، امامزادهها را اینها چاربیدار نکردند؟ اصحاب دَبر نکردند، اصحاب وَبر نکردند؟ اصحاب دَبر و وَبر دو گروهی از چاربیدار هستند. این چاربیدارها یا مسئول تراشیدن موی این جلوی سینه شتر هستند، این قسمت جلوی سینه شتر را میگویند وَبر. پشمهایی که این قسمت روئیده میشود، نرم است و لطیف و بادوام. میگویند عبای وبری، پارچه وَبری، قدک وبری. از این پشمها وقتی نخ درست کردند و پارچه دوختند میگویند پارچه وبری. کسانی که مسئول تراشیدن این قسمت موی سینه شتر هستند، آنها میگفتند اصحاب وَبر. آنهایی که مسئول درمان زخم پشت شتر بودند، اینها را میگفتند اصحاب دَبر. هر دو در نهجالبلاغه؛ نهجالبلاغه یعنی کلام علی! هر دو در کلام علی آمده است که اینها که چاربیدار شدند، اینها پیغمبرزاده بودند، اینها امامزاده بودند، اگر ـ خدای ناکرده ـ غرب و شرق باشند، خیلی از مسئولین را ماشینشور میکنند، حواستان جمع باشد! سمَت که نمیدهند به اینها! آن روز کار ماشینشویی همان چاربیداری بود. نه در کلام علی تردید است، نه در نهجالبلاغه او تردید است، نه در این خطبه قاصعه. فرمود مواظب خودتان باشید!
ما مشترکات فراوانی داریم؛ یک هاشمی میخواهد که تحمل کند. اگر الآن میگوییم: «سَلامُ الله عَلَیْه حِینَ وُلِد وَ حِینَ مَات وَ حِینَ یُبْعَثُ حَیّا»، خوب زندگی کرد، خوب دین را شناخت، خوب هشت سال دفاع کرد، خوب تا پایان عمر پُر برکت هشتاد و اندی سال با طهارت گذراند، «قَدَّسَ اللَّه نَفْسُهُ الزَّکیَّه»!
مجدداً مقدم شما فرهیختگان، اساتید، بزرگواران حوزه و دانشگاه را گرامی میدارم. از همه بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این کنگره و مراسم افزودند، حقشناسی میکنیم. از بیت مکرّم و عزیز و محبوب ایران، از بیت آیت الله هاشمی حقشناسی میکنیم و از شما علما، بالخصوص قدردانی میکنیم که این یاد را ـ إِنشَاءَاللَّه ـ امیدواریم سالیان متمادی زنده نگه بدارید و زنده نگه داشتن نام آیت الله هاشمی و إحیای میراث انقلابی او، فرهنگی او، فقهی او، اخلاقی او، فلسفی او، کلامی او و نظامی او و جهادی اوست؛ «رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ مَاتَ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»!
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»
[1]. سوره توبه، آیه108.
[2]. سوره واقعه، آیه79.
[3]. سوره نساء، آیه39؛ سوره یونس، آیه65.
[4]. سوره مؤمنون, آیه14.
[5] . سوره زمر، آیه62.
[6]. سوره بقره، آیه165.
[7]. الوافی، ج1، ص55.
[8]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص403.
[9]. غزلیات دیوان اشعار عطار، غزل شماره449.
[10]. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص241.
[11] . سوره علق، آیه3 و 4.
[12]. سوره انبیا، آیات26و27.
[13]. سوره انعام, آیه73.
[14]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه176.
[15]. دیوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد ٭٭٭ خلیل من همه بتهای آزری بشکست».
* پیام معظم له به نخستین کنگره بزرگداشت آیت الله هاشمی رفسنجانی در سالن اجلاس سران