اخبار
  • صفحه اصلی
  • اخبار
  • شورای نگهبان آقای هاشمی رفسنجانی را بدون حجت موجه شرعی و قانونی رد کرد.

شورای نگهبان آقای هاشمی رفسنجانی را بدون حجت موجه شرعی و قانونی رد کرد.

  • یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۹
وقتی آقای هاشمی رفسنجانی صلاحیت اش مورد تردید قرار گرفت، اصلاح‌طلبان نرفتند در خانه بنشینند؛ بلکه بنا به توصیه شخص آقایان هاشمی و خاتمی روی شخصیتی متمرکز شدند که اصولگرا بود؛ ولی از دیگران موجه‌تر بود.

روزنامه ایران یکشنبه ۱۷ اسفند در گفت وگو با محمدعطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی نوشتانتخابات ریاست جمهوری سیزدهم با وضعیت نامتوازنی مواجه است. برخلاف ادوار گذشته این دوره از انتخابات تا این لحظه بیشترین شمار از کاندیداهای اعلام آمادگی کرده یا درصدد اعلام آمادگی را به خود دیده است و در عین حال در کفه مقابل یعنی مشارکت مردم بخصوص با توجه به تداوم کرونا نگرانی‌هایی وجود دارد.

تمایل اصولگرایان بویژه طیف تندرو این جریان به اینکه دولت را پس از ۸ سال از جریان اعتدال‌گرا بازپس بگیرند در آن حد است که به صراحت اصلاح‌طلبان را به کناره گرفتن از میدان رقابت توصیه می‌کنند. گفت‌وگوی ما با محمد عطریانفر، از اعضای شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی به‌عنوان آغاز سلسله گفت‌وگوهایی که قرار است با چهره‌های صاحبنظر هر دو جریان اصلاح‌طلب و اصولگرا انجام شود پیرامون این پرسش محوری انجام شد که مردم در انتخابات ۱۴۰۰ با رقابت چه شعارها و گفتمان‌هایی مواجهند و برنامه اصلاح‌طلبان برای آنکه پس از نزدیک به دو دهه بتوانند به رأس قوه اجرایی کشور بازگردند چیست؟

در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران   شاهد تنوع چهره‌هایی هستیم که خود را دارای قابلیت رئیس‌جمهوری شدن می‌دانند و هر یک به نحوی علناً یا تلویحاً اعلام آمادگی کرده‌اند. این میزان تمایل به نقش آفرینی در عالی‌ترین سطح اجرایی آن هم در شرایطی که کشور با مشکلات متعددی دست به گریبان است نشانه چیست؟
در متونی که در دنیا پیرامون سیاست و مدیریت نوشته می‌شود ظاهراً حضور متکثر و متنوع چهره‌های انتخاباتی دلالت برعمق فعالیت‌های دموکراتیک در کشور دارد. اما آنچه در شرایط حال حاضر کشورمان مشاهده می‌کنیم و تعدد نامزدهای بالقوه انتخابات ریاست جمهوری یک دغدغه و معضل جامعه سیاسی است و الزاماً به معنای تعمیق دموکراسی در ایران نیست بلکه بشدت جای نقد دارد.


بله در یک جامعه دموکراتیک هر شهروندی این حق را دارد که خود را برای قبول مسئولیت در معرض انتخاب بگذارد. این خواسته بویژه در سطوح پایین‌تر مسئولیت یک مسأله کاملاً پذیرفته شده است. اینکه وقتی مردم یک منطقه یا یک شهر می‌خواهند مسائل خود را در یک محدوده کوچک جغرافیایی مدیریت کنند برای یکایک آحاد آن اجتماع حق انتخاب شدن و انتخاب کردن قائل باشیم کاملاً متعارف است اما همین موضوع را نمی‌توان به یک دامنه جغرافیایی گسترده در ابعاد مدیریت یک کشور و یک نظام سیاسی که نامش را گذاشته‌ایم ریاست جمهوری تعمیم داد و این دقیقاً به‌دلیل محترم شمردن حق مردم در سپردن سرنوشت و امنیت و معیشت‌شان به دست یک فرد باکفایت است.


چنین فردی باید در یک نهاد واسط که نامش حزب است تربیت شود و قابلیت برعهده گرفتن چنین مسئولیت بزرگی را به‌دست آورد. بنابراین وقتی سطح مسئولیت افزایش پیدا می‌کند و مأموریت‌ها و تکالیف گسترده‌تر می‌شود دیگر نمی‌توانیم به هر کسی اجازه بدهیم خود را در معرض انتخاب بگذارد و به سادگی بدون آنکه مورد اعتماد برجستگان و نخبگان سیاسی جامعه قرار گرفته باشد چنین جایگاهی بیابد. در اغلب کشورهای دارای مرتبه بالای دموکراسی این اعتماد و اعتبارگرفتن در نهاد حزب شکل می‌گیرد و سامان می‌یابد. متأسفانه به‌رغم داشتن همه مقدمات قانونی در نظام سیاسی ایران، احزاب به معنای واقعی به رسمیت شناخته نشده‌اند. احزاب شکل گرفته کارآمد نیستند و وزن و منزلت لازم برای نقش آفرینی در چنین عرصه‌هایی را ندارند. مگر در دنیای پیرامون ما چند گفتمان وجود دارد که بر اساس آن ما نیازمند مثلاً ۷۰ عنوان حزبی در کشور باشیم.


وقتی می‌گوییم حزب الف و حزب ب یعنی حزب الف واجد گفتمان خاصی است که حزب ب آن را به رسمیت نمی‌شناسد و ساختاری دارد که با ساختار رقیبش متفاوت است. همچنان که تبار تاریخی و عقبه اجتماعی دارد که آن را متفاوت از دیگر رقبایش ساخته است.


بر اساس تجربه دنیای پیرامون دو جریان اصلی حزبی در همه جهان شناخته شده‌اند. احزاب در کنار تعقیب دیدگاه‌های برآمده از آموزه‌های دموکراسی یا واجد گرایش سوسیالیستی هستند یا از آموزه‌های لیبرالی تبعیت می‌کنند. نظریه سومی وجود ندارد. اگرچه برخی نهادهای حزبی خود را با ترکیبی از این دو نظریه تعریف می‌کنند. در ایران اما ما با ۷۰ حزب مواجه هستیم که اگر گفتمان سیاسی‌شان را پیگیری کنیم معلوم می‌شود که چندان تفاوتی با یکدیگر ندارند و تفکرات مشترکی را نمایندگی می‌کنند. ظاهراً شکل‌گیری حزب در ایران دچار بیماری است. گویا کسانی که رفته‌اند در مقام تأسیس حزب بیشتر به‌دنبال آن بوده‌اند که با استفاده از چنین عنوان حقوقی امکاناتی به دست بیاورند یا اگر جریان سیاسی نزدیک به تفکرات‌شان به پیروزی رسید سهم‌شان را از قدرت مطالبه کنند. این رفتار، رفتار پسندیده‌ای نیست و در نظام سیاسی پاسخگوی مطالبات جامعه مخاطب نیست.


اما نگاهی به درآمدهای نفتی در آن دوران و محل هزینه کردشان نشان می‌دهد که آن دولت ضعف خودش را در مدیریت با توزیع آن درآمدها پوشش می‌داد و اگر نبود پخش به اصطلاح نوعی رضایت کم عمق دولت در همان سال‌های اول و دوم دچار بحران و آسیب می‌شد و حتماً سقوط می‌کرد.
بعد از آقای احمدی‌نژاد شورای نگهبان کم‌لطفی سنگینی کرد و صلاحیت یکی از بزرگترین چهره‌های مؤثر در نظام سیاسی ایران یعنی آقای هاشمی رفسنجانی را بدون حجت موجه شرعی و قانونی رد کرد. اصلاح‌طلبان بشدت از این اقدام خسارت دیدند ولی دیدیم که بلافاصله رأی خود را در سبد آقای روحانی ریختند. زیرا اگرچه روحانی برخاسته از جریان اصولگرایی بود ولی گفتمان خودش را تصحیح کرد و با حمایت اصلاح‌طلبان به قدرت رسید. شاهد بودید که در چهار سال اول هم دستاوردهای مؤثری داشت و حتی به لحاظ ایجاد ثبات اقتصادی توفیقاتی به‌دست آورد، خسارت‌های دولت احمدی‌نژاد را هم تا حدود زیادی جبران کرد و البته در دولت دوم ایشان با تبعات تصمیمات نهادهایی فراتر از خود و با آثار نامطلوب تحولاتی در خارج از مرزها مواجه بود.


در مرور این سیر تحول می‌خواهم این را عرض کنم که فارغ از استدلال و تحلیل سیاسی در تاریخ ۴۰ ساله جمهوری اسلامی ایران نشان داده شده که در مقاطعی که مردم به جریان نماینده نظریه چپ سیاست که در ایران امروز اسمش را گذاشته‌ایم اصلاح‌طلب اعتماد کردند افق زندگی، معیشت و امنیت خودشان و پایداری سیاسی کشور در منطقه و جهان منطقی‌تر و امیدوارکننده‌تر بوده است. در مقابل جریان اصولگرایی که نمونه برتر و برجسته‌اش دولت آقای احمدی‌نژاد بود که خسارت‌های سنگینی را بر کشور تحمیل کرد و این را مردم با پوست و گوشت خودشان تشخیص داده‌اند. امروز در آستانه انتخابات سال ۱۴۰۰ هم ۱۰ نظریه و گفتمان در برابر هم صف آرایی نخواهند کرد، بلکه تنها دو نظریه سیاسی چپ و راست رو در روی هم خواهند ایستاد.


باور من این است که اگر اصلاح‌طلبان از گلایه‌های تاریخی‌شان از حکومت دست بکشند و دلخوری را کنار بگذارند، از انفعال خارج شوند و خودشان را از تفرقه نجات بدهند و به انسجام برسند شرایط به نفع‌شان تغییر خواهد کرد. این را با وجود آن می‌گویم که مردم امروز ناراحتی‌ها و دق  دلی خودشان را بر سر دولتی خالی می‌کنند که به‌هر حال پشتیبانش اصلاح‌طلبان بودند. اصلاح‌طلبان هم خودشان را در قبال مردم پاسخگو می‌دانند ولی علی‌رغم شرایط نامساعد باز اصلاح‌طلبان می‌توانند در انتخابات با قدرت هرچه تمام‌تر حضور پیدا کنند و گرد وجود یک شخصیت معتبر و قابل اتکا جمع شوند. می‌توانند پیروز شوند و آینده بهتر از گذشته رقم بزنند.


طیفی از اصلاح‌طلبان اصرار دارند که این جریان در انتخابات ۱۴۰۰ کاندیدای اختصاصی داشته باشد. در بیانیه شکل‌گیری این نهاد هم روی این مفهوم تأکید شده بود. با توجه به ویژگی‌هایی که شما مطرح کردید به نظر می‌رسد که شاید نشود دیگر روی اختصاصی بودن چندان تأکید کرد. آیا این مسأله را قابل حل می‌دانید؟

ما هر دو وضعیت را در گذشته تجربه کرده‌ایم. مقطعی بوده که انفعال پیدا کردیم. به جامعه پیام دادیم که ما نمی‌توانیم در انتخاباتی شرکت کنیم که نامزدمان حضور نداشته باشد. نتیجه‌اش هم مشخص شد که چه بود. در چند دوره از انتخابات مجلس از جمله در انتخابات مجلس فعلی و انتخابات دور سوم شورای شهر این تصمیم را گرفتیم و صددرصد قدرت را واگذار کردیم. اما در مقطع انتخابات مجلس دهم به‌صورت گزینشی عمل کردیم. به رغم اینکه صلاحیت بسیاری از اصلاح‌طلبان را رد کردند اما آمدیم و انتخاب کردیم. در نتیجه ظرفیتی ایجاد شد که کارآمد بود. داستان ریاست جمهوری سال ۹۲ هم از همین جنس بود. وقتی آقای هاشمی رفسنجانی صلاحیت اش مورد تردید قرار گرفت اصلاح‌طلبان نرفتند در خانه بنشینند. بلکه بنا به توصیه شخص آقایان هاشمی و خاتمی روی شخصیتی متمرکز شدند که اصولگرا بود ولی از دیگران موجه‌تر بود. به پیروزی هم رسیدند و در پناه همین دولت به هر حال حضورشان را حفظ کردند. علاوه بر این، این نکته را فراموش نکنیم که جامعه مخاطب با قهر و انفعال حس خوبی برقرار نمی‌کند. شهروندان، سیاستمدارانی را می‌پسندند که در صحنه مبارزه کنند ولو شکست بخورند. خود این شکست پایه پیروزی‌های بعدی می‌شود.