حدیث دیگران

شعر: ولی پاک گهر

شاعری گمنام

  • چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۷۴

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر

            سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر

اگر حدیث نو دلپذیر خواهی کرد

به کارنامه پیروز هاشمی بنگر

کمال آیت حق در وجود او کامل

       قلم ز وصف تلاش و توان او مضطر

  در عنفوان جوانی چه زجرها برده

      چه رنجها بکشید و بخورد خون جگر

بهر دیار شب و روز در مبارزه بود

نمود موعظه ها بر فراز هر منبر

نتیجه آنکه پس از نیم قرن رنج و محن

درخت رنج به بار آمد و بداد ثمر

نمود پاره همه بندهای استعمار

بگشت کشور آزاد و مستقل یکسر

بهر کجا که قدم می نهی اثر از اوست

بداده است باین ملک زیب زیور فر

کنون که بند اسارت زپای این کشور

گسسته گشته و ما کشوریم پر ز گهر

کسی که با هنر و عزم هزم هم تدبیر

بساحلی ببرد اقتصاد این کشور

کسی کنون به جز این شخص هاشمی دانی

که اقتصاد رساند بسطح رونق و فر

به عزم و همت و تدبیر او همه واقف

 به پشتکار و سیاست شهیر در کشور

بقاء عمر درازش امید ما ملت

درود بر تو بود ای ولی پاک گهر