هاشمی ای یار دیرین امام یف عمر نازنینت شد تمام
هاشمی رفتی از این دارفنا رفتی از دارفنا اندر بقا
در نماز جمعه بودی خطیب تو سخنور بودی امّا بی رقیب
خطبه هایت جان دشمن را بسوخت آتشی بر جان آنها برفروخت
تو رئیس جمهور بودی یکزمان یا رئیس مجلسی هم بی گمان
یا رئیس خبرگان رهبری بهتر از رهبر ندیدی رهبری
یا که فرمانده بدی در جبهه ها یا که در میز قضاوت سالها
از برای اعتلای مملکت یک زمان بودی رئیس مصلحت
در لقب سردار در سازندگی بودی آزاده تو اندر زندگی
زجر ها دیدی تو قبل از انقلاب تو بزندان بودی هنگام شباب
باکت از زندان نبودی هیچ گاه اندر آنجا بر خدا بردی پناه
استقامت کردی آنجا همچوکوه از شکنجه نامدی هرگز ستوه
ای مجاهد مرد نستوه زمن افتخار هستی تو ار بهر وطن
تو بدی فرمان بَرِ خط امام وصف تو هرگز نگنجد در کلام
عاجز است از وصف اَوصاف قلم تا نگارد در کتابتها رقم
بهر تشیعت همه ایران زمین آمدند بیرون تمامی این چنین
پیکرت تشییع بنمودند همه زندگی را دادی آنگه خاتمه
بود مملو جمعیت در هر گذر در خیابانهای تهران بی ثمر
در بهشت زهرا تو بنمودی مقر رفتی از دنیا به دنیای دگر
در نماز میّتت حاضر شدند این همه اندوه را ناظر شدند
ارتحالت چشم دشمن کور کرد آرزوی شومشان در گور کرد
زرعکانی چند بیتی را سرود بر روان هاشمی بادا درود