شعر: مظلومِ زمانِ ما
علی اکبر پور سلطان (مهاجر)
این داغِ بزرگِ تو، در سینه چه سنگین است
در ماتمت ای سردار، دل ها همه غمگین است
ما نوزدهِ دی را، در یاد نگه داریم
جای گله دیگر نیست، رسمِ گذران این است
آن روز خمینی (ره) گفت، تو زنده ای و نهضت
بر اُمت بیداری، این گفته چه تسکین است
مظلومِ زمانِ ما، یاد آر بهشتی را
نی هجمه که یک تهمت، مطرود ز آیین است
آن قوم که تا دیروز، مرگِ تو طلب کردند
امروز عزادارند، این سوگ نمادین است
فحوای سخن اینجاست، تا کی به دغل کاری
در خویِ جوانمردی، معیار مگر این است؟
رهبر چه حزین گفتا، همرزمی و همگامی
گفتارِ ولیّ امر، شوق آور و شیرین است
القصّه مهاجر جان، تاریخ بُوَد بینا
هرآنچه بر او بگذشت، در بوته ی تدوین است