شعر: فرمانده
علی اسکندرپور (هادی)
بهشتی رفت و نوبت دلدار شد
او برفت و سیدمان بی یار شد
ما پر از درد بودیم درمان شدی
ما پر از عزم بودیم فرمان شدی
پر ز امید گشتیم هم شانهی تو
پر ز فریاد شدیم در سایهی تو
شدی در سازندگی سردارمان
هاشمی تو ای امیر کبیر زمان
کنون ماییم با بغض های فرو خورده
کنون ماییم و نالههای در گلو مرده
کنون ماییم و دردهای بسیار
کنون ماییم، در فراق یاریار
با تو حرفها در سینهام مانده
میسپارمت دست خدا، فرمانده