حدیث دیگران
  • صفحه اصلی
  • حدیث دیگران
  • شعر فخرالدین حجازی در باره زد و خورد نمایندگان در مجلس شورای اسلامی

شعر فخرالدین حجازی در باره زد و خورد نمایندگان در مجلس شورای اسلامی

آیت الله هاشمی رفسنجانی در باره این اتفاق نوشته بودند: «آیت الله هاشمی رفسنجانی در خاطراتشان نوشته اند: در جلسه علنی، آقای [هاشم] صباغیان [نماینده تهران] در نطق پیش از دستور، با مظلوم نمایی، جریان برخورد روز جمعه را گفت و آخر صحبت او، آقای قره‏ باغ دخالت کرد و دعوایشان شد. به کتک کاری رسید. تریبون را قطع کردم و پخش از رادیو قطع شد. آقایان [علی اکبر] معین ‏فر و [هاشم] صباغیان را به اتاقی منتقل کردند و تحت حفاظت گرفتند. جلسه را دوباره شروع کردم و برای مردم ماجرا را مختصراً توضیح دادم.»

  • سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۶۲
این عکس که 10 آبان 1362 در جریان یکی از جلسات علنی مجلس اول گرفته شده، خیلی معروفه و بارها در سایت‌ها و وبلاگ‌های مختلف منتشر شد. مهندس عزت الله سحابی در این باره گفته بود:«علی‌اکبر معین‌فر رو به هاشمی رفسنجانی کرد و گفت: آقای رئیس، این چه وضعیتی است؟ چرا مجلس را آرام نمی‌کنید؟» او به طرف تریبونی رفت که هاشم صباغیان در آن ایستاده و با اعتراض نمایندگان طیف خط امام، نطق پیش از دستورش ناتمام مانده بود. معین‌فر هنوز به جلوی تریبون نرسیده، عده‌ای از نماینده‌ها بر سر وی ریختند.»

آقای معین فر که آن روز یک طرف دعوا بود، طی مصاحبه ای با سایت تاریخ ایرانی، در این باره گفته بود:« مهم‌ترین بازتاب آن روز در شعر فخرالدین حجازی بازتاب پیدا کرد. ایشان نماینده اول تهران بود. شاعر نبود، اما گاهی اوقات شعرهای سستی هم می‌گفت که گاهی مورد توجه آقایان هم قرار می‌گرفت. ایشان از آن رویداد شعری سرود که تصویری از آن روز و افراد درگیر آن نزاع بود. از بنده و آقای صباغیان، قره‌باغی و هاشمی تصویری ارائه دادند. شعر ایشان همه واقعه و نگرش و رفتار آن‌ها را منعکس می‌کند. وقتی ایشان شعر را سرود، آن را در جلسه بعد در مجلس توزیع کرد. برای ما هم فرستاد. شنیدم آقای هاشمی رفسنجانی بعد‌ها به ایشان گفت که نمی‌شد در این جریان تو شعر نمی‌گفتی؟»

این است آن شعر فخرالدین حجازی:

شنیدم که صباغیان عنود

که رایش به مجلس همیشه کبود

یکی نطق حساس و هتاک داشت

سخنرانی داغ و بی‌باک داشت

بگفتا که کشور کس آزاد نیست

که امنیتی بهر افراد نیست

چماق است چوب است خیل سپاه

بر اندیشمندان نباشد پناه

ز نهضت سخن گفت و آزادی اش

ز شغل و ز پول و ز پربادی اش

که نهضت به ایران وکیلان دهد

وکیلان با فر کیوان دهد

همه شیک‌پوش و همه خوش‌تراش

ز پاریس پوشیده بر تن قماش

همه ریش‌تراشان با دنگ و فنگ

همه درس‌خوانان شهر فرنگ

همه صلح‌جویان همه نازنین

که در شیر صبحانه‌شان انگبین

به بالای شهر است ماوایشان

ز مرمر تراشیده شد جایشان

به مقعد همه مبل استیلشان

دماغی به پربادی پیلشان

کراوات سولکا به گردن همه

به جان و به دل مهر میهن همه

دمکرات و دانا و آزاد مرد

که ننشسته بر کفششان هیچ گرد

همه دیپلماتان ریگان‌مآب

همه دوستداران حق و حساب

ولی انتخابات آزاد نیست

توجه کسی را به افراد نیست

کمیته به ما‌ها ستم می‌کند

ستم‌ها به ما بیش و کم می‌کند

چو صباغ می‌گفت این ترهات

ز مجلس بیفتاد ناگه ثبات

قره‌باغ آن سید خشمگین

بیفکند ناگه عبا بر زمین

به سوی تریبون بشد حمله‌ور

کز آن حمله صباغیان شد دمر

معین‌فر حمایت ز صباغ کرد

بشد پرهیاهو هوای نبرد

معین‌فر نماینده‌ای چاق بود

که چون گربه پرباد و قبراق بود

یکی حمله به قره‌باغ کرد

دل سید پاک را داغ کرد

وکیلی ز اهواز آمد پدید

به روی معین‌فر چو شیری پرید

بغرید ناگه «الله بداشت»

به گوش معین‌فر یکی چک گذاشت

معین‌فر مقاوم چو پیلان مست

به این سو و آن سو می‌برد دست

که ناگاه غفاری خشمگین

برآورد دستانش از آستین

ببرد مشت بر کله چاق تن

که خون از سرش گشت فواره‌زن

بغرید خلخالی پرتوان

چو ببری به میدان جنگ‌آوران

دگر لیبرالان به کار آمدند

ولی خوار و نالان و زار آمدند

وکیلان به یکدیگر آویختند

صراحی شکسته قدح ریختند

بیفتاد عمامه‌ها بر زمین

کشیدند فریاد‌ها خشمگین

ریاست به خونسردی و خنده‌اش

نشسته به کرسی پاینده‌اش

به آرامی و خامشی و وقار

همی بود ناظر بر این کارزار

چون آن شعله جنگ بالا گرفت

خشونت به آن جنگ و دعوا گرفت

بفرمود آتش‌بسی برقرار

نمایند بر این صحنه کارزار

ولی دست‌ها همچنان مشت بود

به دندان گزیده سرانگشت بود

ریاست بفرموده تا پاسدار

پراکنده سازد صف کارزار

وکیلان زخمی به یک سو شدند

برون از میان هیاهو شدند

چه گویم از این چند تن لیبرال

ندارند گویا شعور و کمال

چرا دست‌بردار ما نیستند

اگر نیستند آدمی، چیستند؟

نترسند گویا ز خشم خدای

که سازند جنجال‌ها را به پای

شما امتحان‌های خود داده‌اید

به تسلیم بیگانه آماده‌اید

به جاسوسخانه است پرونده‌تان

در آن ارتباطات گسترده‌تان

یکی از شما هست میرانتظام

ز امریکا بگرفته نقش و نظام

ملاقات با برژینسکی چرا؟

به آن خائن اهل ویسکی چرا؟

عداوت چرا با جهاد و سپاه؟

خصومت به این مردم بی‌پناه

اهانت چرا بر جناب امام؟

امامی که شد قبله‌گاه انام

در این جنگ خونین چه نقش آورید

به جز آنکه از پشت خنجر زنید؟

حمایت ز مسعود ننگین‌روش

بنی‌صدر ناپاک شیطان منش

عداوت بر روحانیون شریف

حمایت ز ‌آدم‌کشان کثیف

همیشه بود منشا کارتان

که خشم خدایی سزاوارتان

شما را به مجلس دگر راه نیست

نصیبی شما را به جز آه نیست

نگردید مغرور لطف امام

که خواهد شدن کارهاتان تمام

مبادا که پرونده‌تان رو شود

قضاوت ز مردیش بدخو شود

به دادگاه شما را دگر چاره نیست

ره بازگشتن دگرباره نیست

حجازی نصیحت نماید ز دل

شما را که ما را نمایید ول

هزاران درود و هزاران سلام

ز ما بر خمینی علیه‌السلام

*********************************************************************************************

مرکز اسناد هاشمی رفسنجانی بدون هیچ نظر سلبی یا ایجابی در باره محتوای این شعر، صرفاً برای روشن شدن موضوع برای محققان و رسیدن آیندگان به  حقیقت ماجرا ، سروده فخرالدین حجازی را آورده است.