حدیث دیگران

شعر: غمخوار ملت

شهرستان تربت حیدریه / محمد حسن ذاکرالحسینی

  • شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۷۶

فرخنده باد مقدمت ای راد مرد دین         ای فرد بی نظیر و خردمند بی قرین

ای ماه آسمان ادب ، ای بزرگوار             ای عنصر شرافت ای گوهر ثمین

ای عزم تو چوه کوه دماوند استوار         وی رأی تو به حادثه ها صائب متین

آوازه سیاست تو در جهان بلند              صیت درایت تو جهانگیر هم چنین

کشور ز یمن همت تو مانده مستقل 

  لشکر ز پند و موعظه ات متکی به دین

در خطبه های جمعه بگاه سخن کنی        کام و دهان خلق پر از شهد انگبین

مجذوب سازی با سخن خود خبرنگار      اندر مصاحبه به سخنهای دل نشین

در کرسی خطابه چو سحبان وائلی       اندر فراست هم چو بزرگمهر تیز بین

دشمن خیال داشت به هنگام جنگ نفت      بار دگر به کشورایران زندکمین

اندیشه بلند تو بر بست ره بر او  

  ورنه چه میگذشت بر این ملک و سرزمین

با اتخاذ بی طرفی در خلیج فارس           بستی تو راه حیله ریگان و هم بگین

بر کرسی ریاست جمهوری وطن   زیبد که شخص حضرت عالی بود مکین

ای هاشمی توئی خلف صالح زمان       وی هاشمی توئی رجل زبده و گزین

غم خوار ملتی و نگهدار مملکت                 فرمانده دلیری و روحانی متین

ملت چو خاتم است در انگشت رهبری      برخاتم ولایت رهبر توئی نگین

سوگند با خدای که در هیچ روزگار        هرگز نبوده کشور ما مستقل چنین

اخلاق پاک و خصلت و خوی نکوی تو

گویی بخلق و خوی فرشته بود عجین

بر حضرتت سلامی و بر همرهان درود

خواهم سلامتت ز خداوند عالمین

از ذاکری اگر بپذیری چکامه اش

از فخر بگذرد سرش از چرخ چارمین