شعر: جلودارا، خدا را می شـناسی
جلودارا، خدا را می شــناسی تو آیین وفا را می شنـــــــــاسی
امام و انقلاب و درد مــــردم غم بیـــچاره ها را می شناســـی
به زندان ستم گشتی چو فولاد صبوری تارها را می شناســــــی
تو با سازندگی سردار گشـــتی که هر درد آشنا را می شـــناسی
ز جان، دلبسته ی ایران زمـینی در آن، هر جان فدا را می شناسی
اگر چه دشمنان بس حیله کردند چونان اهل ریا رامی شــــناسی
ولایت را تو پشتیبان و یــــاری در آن سّر بقا را می شــــناسی
به هر دریای طوفانی تو عــــالم خدا و ناخدا را می شناســـــی
عدالت از علی را می پســــندی چرا؟چون مرتضی را می شناسی
به رأی مردم ما پایبنــــــــدی که چون روز جزا را می شناسی
شهیدان و بسی جانباز میــــهن چونان بی ادعا را می شنـــاسی
زفرزندان خورشید محــــــبت ره مشکل گشا را می شـــناسی
مرید اهل ایثاری ، بــــــــرادر که در کارش خدارا می شـناسی
زفقر و جهل و اهریمن ستیزی سخن گفتن به جا را می شناسی
سران زشت و زیبای زمـــــانه از آن حسن و خطا را می شناسی
نه ای غافل دمی از درد مـردمتو پنهان بینوا را می شنـــــاسی
مرید دولت صاحب زمــــــانی ره آن رهنما را می شنــــــاسی[1]
[1] - بعد از قرائت این شعر، آیت الله هاشمی رفسنجانی، خطاب به شاعر می گویند : " شعر خوبی بود، ولی من مصداق خوبی برایش نبودم "