شعر: تا انقلاب ماست زنده، زندهای تو
حسن هارونی از شهرستان آران و بیدگل
ای یار دیرین امام و رهبر ما بودی قوام انقلاب و کشور ما
از انقلاب و از امام و از ولایت تا لحظههای آخرت کردی حمایت
ای در سیاست از سیاسیون فراتر وی در رفاقت از رفیقان با وفاتر
تو رهبر ما را سرور سینه بودی یار قدیمی، دوستی دیرینه بودی
این دوستی بس با صفا و با ولا بود آغاز آن از سرزمین کربلا بود
فرمانده میدان ایثار و شهادت
سر تا به پا، پا تا به سر، مجد و رشادت
یک عمر در راه هدف کوشیدهای تو در گوشه زندان شکنجه دیدهای تو
شصت سال کوشیدی به موج رنج و آلام در راه استقرار جمهوری اسلام
روح خدایت دلربایی را به تو داد فرمانده کل قوایی را به تو داد
میخواست دشمن با ترور جانت بگیرد یعنی تو را از جمع یارانت بگیرد
لطف خدا یارت شد و ناکام ماندند در کار زشت خویش نافرجام ماندند
در آن قضیه روح حق دُر از لبش سُفت
با احترام و مجد و تکریم این سخن گفت
ای هاشمی پاینده و تابندهای تو تا انقلاب ماست زنده، زندهای تو
در دوره سازندگی ایثار کردی کوشیدی و بیش از توانت کار کردی
دلهای غمدیده بسی شد، شاد از تو ویرانههای جنگ شد آباد از تو
چون مهر حق تابندگی را بر تو دادند سرداری سازندگی را بر تو دادند
تو در تمام عرصهها پیروز بودی باهوش و با تدبیر و دشمنسوز بودی
در خطبههای جمعهات شور آفریدی جانی دگر بر پیکر اُمّت دمیدی
هم خطبههایت درس عشق و شور میداد
هم وقت نومیدی امید و نور میداد
وقتی که از رزمندگان لب میگشودی از دشمن و از دوستان دل میربودی
دنیا سراسر محو آن توصیف می شد صدام پست و لشگرش تضعیف میشد
در سوگ یار مهربان و باوفایش فرمود رهبر، در پیام دلربایش
هم دشمنان را هاشمی ناکام میکرد هم دوستان خویش را آرام میکرد
ای مرد ایمان و جهاد و استقامت رفتی ولی در قلب ما داری اقامت
فرمود رهبر، سخت باشد ماتم تو شعله زند بر جان ما سوز غم تو
وا حسرتا! یکباره دل از ما بریدی رفتی کنار مقتدایت آرمیدی!
جسم تو بودی بر فراز دست یاران جسم عزیز فاطمه(س) شد تیرباران!
جسم تو را بر دوش جان، یاران نهادند
جسم حسین(ع) تشنه را عریان نهادند!